تکلیف قهرمان خاتون با خودش مشخص نیست/ چطور یک فرمانده روی بام خانهاش نماد دشمن را پهن میکند؟
خاتون در قسمتهای جدیدش خط اصلی روایت و قصه خود را حفظ میکند اما به دلیل بیسرانجام ماندن سکانسهای جنگی و تاریخی خود و همینطور عدم انسجام در شخصیتسازی قهرمان دچار لحن الکن و تُنُک شده است که آن را از فضای آرمانی آن دور کرده است.
خبرگزاری تسنیم-محمدباقر صنیعی منش
خاتون در دو قسمت تازه خود نشان داد که در بیان محتوا و پیام خود قصد بازی و فریب مخاطب را نداشته است و بر سر آنچه که در ابتدای تیتراژ آغازین با محوریت ستایش افرادی که برای دفاع از خاک میهن جنگیدند ایستاده است اما این باور و حس در این دو قسمت با مشکلات متعدد در فیلمنامه و پرداخت در شخصیت قهرمان داستان روبرو است که به آن اشاره میکنیم.
قسمتهای دوم و سوم خاتون کمی در روند ریتم دچار اختلال میشود و گاهی تند و یکباره کند است؛ گاهی کولاکی از شعار و حرفهای مهم و گاهی یکباره روبه خاموشی میرود. اما در کل مسیر بیان کلام فیلم از دست نمیرود و حفظ میشود اما فراز و نشیبهای ناهمخوان این دو قسمت باعث میشود که حسی که سریال به مخاطب میدهد بیهوده از دست برود و حیف شود. کارگردان تلاش کرده تا خط اصلی قصه را با کمک چند سکانس آمادهباش و ارسال مهمات و حضور کوتاه مدت در بندر و مشاجره شیرزاد با سرهنگ سنگری خائن و قتل او حفظ کند. این سکانسها میتوانست با تدوینی بهتر به یکدیگر وصل شوند و از قطع و وصل شدن مسیر و خط قصه جلوگیری کند.
بعد از آنچه که در پایان قسمت اول با آن روبرو بودیم، یعنی سقوط بمبی در حوالی خودروی شیرزاد و همسرش مشخصاً جنگ و تجاوز دشمن به کشور آغاز شده است. بنابراین مخاطب نیز انتظار دارد در قسمت دوم با یک اپیزود جنگی و بشدت ملتهب روبرو شود. این حس در قسمت دوم بعد از ورود شیرزاد و خاتون به خانه که البته از نظر طراحی لباس و گریم کمی با افرادی که از زیر بمباران بیرون آمدهاند فاصله دارد، آغاز میشود. صحنههای پادگان و اعزام نیروها و همینطور نمایش داوطلبی افرادی مانند نامجو برای دفاع از کشور در مجموع قابل قبول است اما طبیعتاً و خصوصاً زمانی که مخاطب سریال با اثر گران و پرهزینهای چون خاتون روبرو میشود انتظار دارد که لحظاتی از میدان نبرد نیز دیده شود اما کارگردان تا لبه میدان نبرد میرود و برمیگردد. ما در بندر پهلوی تنها شاهد حمله هواپیماهای دشمن و رد شدن آنها از آسمان هستیم و از تماشای یک سکانس جنگی جاندار محرومیم. کشتیها نیز از دور دیده میشوند و حس جنگ و پیکار میان نیروهای خودی و دشمن به خوبی ایجاد نمیشود.
از این گذشته این صحنهها خیلی زود تمام میشوند و با فرمانده نظامی ما شیرزاد ملک روبرو میشویم که مانند یک شب عادی و آرام در روزهای معمولی اداری به خانه بازمیگردد و بجای دیدن حس التهاب، نگرانی و دغدغهمندی خونسردی و آرامش را بجای خصلتهای اشاره شده میبینیم و تنها چند دیالوگ نرم و کند از او به همسرش درباره وقایع اتفاقیه میشنویم.
باید اشاره کرد که اشکال اصلی خاتون در پرداخت ناقص و معیوب قهرمان یعنی شیرزاد ملک است. شیرزاد شخصیت دغدغهمندی نسبت به میهن است و به قول خودش نگران زمینهایش نیست بلکه نگران سرزمینش است. اما این حس باید در تمام وجود و افکار و رفتار او بطور کامل دیده شود. مگر میشود که یک میهنپرست نظامی در زمان حمله دشمن به کشورش آن هم به این صورت که محل زندگی و کارش در خط مقدم باشد، در زمان اداری آنقدر پر تکوتا و جسورانه و از عصر تا آخر شب در منزل آسوده و آرام باشد؟ باز در نیمه دوم او را میبینیم که شب هم در اداره ارتش مانده است اما آنجا هم در ماشین به سیگار کشیدن مشغول است و تا صبح میخوابد تا یک خبر ملتهب به او بدهند و یکباره یادش بیافتد که دشمن به مملکت حمله کرده است.
از سویی رفتارهای او نسبت به همسرش نیز کمی عجیب و غریب است. سکانس کتک زدن فرهاد سرباز او در حیاط منزل بسیار دور از انتظار و غیرمنطقی است. منظور از این همه خشونت و سبعیت یکباره نسبت به یک سرباز آن هم برای اینکه نگذاشته تا خانمِ فرماندهاش شکار نکند، نشانه چیست؟ آیا شیرزاد بسیار غیرتی و دو آتیشه است و روی همسرش حساسیت بسیار زیاد دارد؟ این تیپ شخصیتها در حافظه تاریخی و تصویری ما عموماً بسیار لمپن، بیادب و خشناند و هیچ چیز غیر از امیالشان برای آنها اهمیت ندارد، اما این رویه او با دیگر خلقیاتش مانند مهربانی نسبت به خانواده، وطندوستی، باشخصیت و اتوکشیده منافات دارد.
یک گاف دیگر خاتون تصمیم شیرزاد برای پهن کردن پرچم قرمز روی پشتبام خانهاش برای مصون ماندن از شر دشمن است! چگونه امکان دارد چنین شخصیت وطنپرستی نشانهای از امان و پناه به دشمنش بدهد؟ در خوشبینانهترین حالت شیرزاد میخواهد ببیند که واکنش دشمن نسبت به این عمل او چیست که مشخصاٌ زمانی که میبیند کنسولگری روس همین کار را انجام میدهد روشن است که این کار چه معنایی دارد. برای همین باید گفت شخصیت شیرزاد گویا در عمل و ظاهر بسیار بر وطنپرستی تأکید دارد اما در باطن پایش روی پوست خربزه میرود.
از سوی دیگر وضعیت شهر نیمی جنگزده است و نیمی گویا آب هم تکان نخورده است. معلوم نیست که به این شهر دشمنان حمله کردهاند یا نه؟ از سویی وضعیت شهر با قحطی و کمبود مواد غذایی و سیلویی که پر از جنازه و زخمی است روبرو است و از سویی خیابانهای شهر و کافهها و کتابفروشیها کاملاً آرام و عادی است و انگار نه انگار که دشمن متجاوز در خاک شهر در حال جولان دادن است.
بنابراین خاتون در قسمتهای جدید فحوای کلام خود را در لایههای زیرین بیشتر حفظ کرده است تا در تاروپود خود و باید بتواند در قسمتهای بعد این خلأ را جبران کند تا مانند قسمت اول یک داستان بهتر و جدیتر برای تقدیم شدن به میهنپرستان شاهد باشیم. خاتون در قسمتهای جدیدش خط اصلی روایت و قصه خود را حفظ میکند اما به دلیل بیسرانجام ماندن سکانسهای جنگی و تاریخی خود و همینطور عدم انسجام در شخصیتسازی قهرمان دچار لحن الکن و تُنُک شده است که آن را از فضای آرمانی آن دور کرده است.
انتهای پیام/