دولت روحانی در همه شاخصهها غیرفرهنگی بود / نقش پدرانه دولت برای اهالی فرهنگ و هنر احیا شود
آقای رئیسی و تیمشان از این قدرت و حمایت برخوردارند که توان فرهنگی دولت را در کنار دیگر نهادها بگذارند و یک ساختار همافزا و کارآمد برای فرهنگ و هنر جامعه طراحی کنند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دکتر فریدالدین فرید عصر در بیان کاستیها و نقاط ضعف فرهنگی دولتهای پیشین زبانی صریح دارد و نارضایتی خودش را هم در این زمینه پنهان نمیکند. به گفته او آسیبی که انقلاب از دولت اصطلاحاً راستگرای احمدینژاد متحمل شد، دست کمی از "دولت سرگردان و بیبرنامه" اعتدالییون و اصلاحطلبان نداشت. با این همه وقتی صحبت از چشمانداز فرهنگی در دولت سیدابراهیم رئیسی به میان میآید، هرچند لحنی ناامید دارد، اما با ارائه پیشنهادهایی روشن در این زمینه، آرزو میکند که دولت جدید بتواند با اصلاح روندهای معیوب گذشته، نقش پدرانه و مسئولانه خود را ایفا کند.
گفتوگوی ما را با این پژوهشگر تاریخ و فلسفه هنر و قائم مقام موسسه آموزش عالی هنر و اندیشه اسلامی در زیر میخوانید:
*اگرچه مقوله هنر در اندیشه امام (ره) و رهبری، مقولهای محترم، معتبر و حائز اهمیت به شمار میآید اما به نظر میرسد عملکرد کلّی دولتهای برآمده از انقلاب تاکنون نتوانستهاست کاملا مطابق این نگاه باشد؛ به نظر شما این طور نیست؟
همینطور است. متأسفانه مسئله هنر در ساختار دولتی جمهوری اسلامی، بعد از چهل و اندی سال، هنوز جدی گرفته نشده است و به همین دلیل رشتههای تحوّل آفرینی مثل حکمت هنر اسلامی یا جامعهشناسی هنر برای مسئولان ما چه در سطح سیاسی و چه در سطح فرهنگی، در اولویت نیست و طبعا مفاهیم اساسی آن به طور جدی برای اداره جامعه طرح و شرح نشده است. ما در این زمینهها که از قضا برای رشدیافتگی و توسعه کشور بسیار ضروری و حیاتی است، عقب هستیم. سالهاست در دیدار هر مسئولی اظهار میکنیم که هنر در همه کشورهای رشدیافته دنیا به عنوان یک فرصت دیده میشود اما در کشور ما به مثابه یک تهدید به هنر نگاه میکنند که باید کنترلش کنند. به میزانی که هنر و یا به تعبیر دقیقتر مباحث نظری مربوط به هنر از اداره جامعه عقب بنشیند، به همان اندازه مشکلات و آسیبهای اجتماعی جلو میآید و این چیزی است که ما به طور روزانه با آن مواجهیم. جامعه بیگانه با هنر نه تنها از محتوا خالی میشود، بلکه هر روز خشنتر و عصبیتر هم رفتار میکند. به عنوان مثال به مسئله مهمی مثل شبکه ملی اطلاعات نگاه کنید! واضح است که در اینجا از چیزی مثل کمبود محتوا رنج میبریم. بخش عمدهای از بار تولید و تأمین محتوای ملی به دوش حوزه فرهنگ و هنر است. اما چقدر مسئولان ما به لوازم این امر توجه دارند؟ ما در کشورمان مشکلات فراوانی از این جنس داریم که فقط دست توانای هنر میتواند از آنها گرهگشایی کند اما متأسفانه جدی گرفته نمیشود.
برای فهم دقیق وضعیت حکمت و فلسفه هنر پس از انقلاب کافی است به هشت سال گذشته نگاه کنید. واقعاً در دولت قبلی دغدغه فرهنگ و هنر را یا نداشتند یا بسیار تزئینی و حاشیهای بود. شما به وضعیت فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران در این دوره توجه کنید، ببینید نسبت به دهه هشتاد چه عملکرد ضعیفی داشت! بعد از فتنه 88 یک نفری را در دولت آقای احمدینژاد آنجا گذاشتند که شاید به درد اداره جلسات شب شعر میخورد. در دولت آقای روحانی همه میدانستند که آن مدیر را باید تغییر دهند، اما با کمال تعجب تا سال 97 یعنی پنج سال صرفا رایزنیهای پراکنده در جریان بود که چه کسی را جایگزین کنند. بعد هم آقای روحانی خیلی که زحمت کشید، از 97 تا 99 یک سرپرست گذاشت. تازه از سال 99 آقای دکتر نامورمطلق را منصوب کردند که در زمان مدیریت اسبق، همهکاره فرهنگستان بود. من عرضم این است که واقعاً هفت سال وقت لازم داشتید تا بفهمید چه کسی از پس اداره فرهنگستان هنر برمیآید؟ این شد که بسیاری از اتفاقاتی که تا پیش از آن و به ویژه در طول دهه 80 در عرصه مباحث نظری هنر با مدیریت همین آقای دکتر نامور جریان داشت، سالها به محاق رفت و معطل ماند. ایشان را هم احتمالا نیامده، در دولت فعلی هوس میکنند تغییر دهند.
* این مسئله ناشی از رویدادهای تلخ مربوط به فتنه 88 و تبعات فرهنگی پس از آن نبود؟
من این طور فکر نمیکنم! این بیشتر یک اهمال مدیریتی بود و خیلی هم ربطی هم به سیاست نداشت. خیلی از کارها هم که بعدها تعطیل شد، اساسا ارتباطی به مباحث سیاسی نداشت. مثلا رشتههایی را با همفکری اساتید بزرگ تعریف و تدوین کرده بودند که رها شد یا مثلاً قرار بود همکاریهای هدفمندی بین انجمن حکمت، دانشکدههای هنر و فرهنگستان هنر انجام شود که اینها هم در رفتوآمد مدیران فراموش شد. در دولت آقای روحانی همه مشکلات فرهنگی گذشته شکل حادتری پیدا کرد چون آنها تقریبا این حوزه را رها کرده بودند. راستش در رأس دولت خیلی آدمهای فرهنگی حضور نداشتند که بخواهند به این مسائل فکر بکنند. این البته سکه رایج دولتها است.
*جمعبندی کلی شما از کارنامه فرهنگی دولت آقای روحانی در طول 8 سال گذشته چیست؟
نظر من این است که این دولتی که داشتیم در یک کلام و در همه شاخصهها، یک دولت غیرفرهنگی محسوب میشد؛ یعنی به طور کلی میانهای با عوالم فرهنگی و هنری نداشت و طبعاً انتظار بیهودهای بود که کسی میخواست چنین مطالباتی از آنها داشته باشد. ممکن است بگویید کمی برای این حرف زود است ولی با توجه به گذشته هنری دولتها و انتخابهایی که در دولت جدید در بخش فرهنگ و هنر در جریان است، بنده از اینکه اساساً دولتها بخواهند در زمینه نظریهپردازی و تحول در حوزه فرهنگ و هنر کاری از پیش ببرند دلسرد شدهام!
*صرفنظر از این امیدواری یا ناامیدی که البته در جای خودش مهم هم هست اساساً چنین کارکردی برای یک دولت تعریف شده است که بخواهد در جهت نظریهپردازی و تحول اقدامی بکند؟
در جمهوری اسلامی بله. یعنی من اگر بخواهم راجع به یک دولتی در غرب صحبت بکنم، وضع فرق میکند. چون در آنجا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این معنایی که ما داریم با این سطح از مداخله، وجود ندارد؛ ولی وقتی ما جمهوری اسلامی را با نهادهای متعدد دستاندرکار، متولی بحث فرهنگ و هنر میدانیم، عملاً وظیفه داریم که در این جهت حرکت کنیم. شما خودتان میتوانید بشمارید که ما چند نهاد عریض و طویل حکومتی در کشور داریم که هر کدام به نحوی خودشان را متولی یا مجری فرهنگ و هنر میدانند. این یعنی که ما مسئله فرهنگ و هنر را یک مسئله حاکمیتی میدانیم و وقتی این طور است نمیتوانیم از مسئولیت نظریهپردازی و ساماندهی معرفتی در این حوزه شانه خالی کنیم. ما اگر در زمینه بسط و استقرار عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی در کشور، دچار چالش هستیم و داریم درباره آنها بحث و نظریهپردازی میکنیم، در زمینه هنر به آن سطح از دغدغهمندی هم نرسیدهایم و متأسفم از اینکه باید بگویم در این زمینه کاملاً "پیاده" هستیم!
من یک بار در جلسهای به آقایان بنیاد سینمایی فارابی گفتم که ما به اندازه استالین هم دغدغه نداریم! لااقل استالین یک نظریهی از اساس مارکسیستی را در اتحاد جماهیر شوروی مطرح کرد و با قلدری محکم پای آن ایستاد و برایش هزینه کرد؛ حالا این که تا چه اندازه موفق بود یا نه، قابل قضاوت است؛ اما ما چه کردهایم؟! گاهی فقط حرف زدهایم و موقع عمل هم تعارف و مصلحتسنجی و محافظهکاری کردهایم. با حرف زدن که کاری درست نمیشود. باید دید چقدر توانستهایم برای تحقق آرمانهای تعالیدهنده اسلام از هنر بهرهمند شویم، نقشه راه ترسیم کنیم و پیش برویم.
شما ببینید لنین، استالین و مائو به عنوان رهبران بزرگ مارکسیسم، با استفاده از صاحبنظران اطرافشان، برای پیادهسازی مفاهیم فکری مارکسیسم در حوزه ادبیات، فرهنگ و هنر چقدر برنامهریزی و تلاش کردند و چقدر هزینه دادند. نمیخواهم بگویم جمهوری اسلامی هم باید مثل همانها عمل کند؛ ما نه مبانی نظریمان با آنها یکی است و نه میخواهیم مثل آنها باشیم و نه مثل آنها آرمان هنر دولتی در سر داریم. بحث من چیز دیگری است. میخواهم بگویم ما نباید حوزه فرهنگ و هنر را رها کنیم. متأسفانه هنوز هم مسئول فرهنگی ما جوری حرف میزند که از آن بوی وادادگی و رها کردن به مشام میرسد. اما اگر بخواهیم در فضای هنر فعال باشیم باید تعارف را کنار بگذاریم و بنشینیم راجع به تک تک مسائل و نظریهها حرف بزنیم و این تجربههایی که در دنیا شده است را بگذاریم روی میز و در مورد آنها بحث کنیم تا به یک راهکار عملی برسیم. اتفاقا وقتی جامعه روشنفکری ما تمایل به غرب دارد، ما آن طرف را هم باید درست ببینیم؛ یعنی بدانیم جامعه سرمایهداری عصر مدرن و پست مدرن در بخش فرهنگ و هنر چگونه عمل کرده است؛ موفقیتها و ضعفهایش را هم ببینیم و بشناسیم. بدون توجه به این مسائل نمیشود کاری از پیش برد. بعد همه اینها را به آموزههای دینی و سابقه فرهنگی خودمان عرضه کنیم تا الگوی بومی و اسلامی ما از دل همین بحثها به دست آید و خودش را نشان دهد.
متأسفانه مدیران ارشدی که ما در این سالها به عنوان وزیر و معاون و مدیرکل فرهنگ و ارشاد داشتهایم جز برخی افراد شاخص، تکلیفشان با خودشان هم معلوم نبود و نمیدانستند که دقیقا میخواهند چه کار بکنند. من مدیرکل ارشادی را میشناسم که وقتی سرکار آمده بود به شوخی یا جدی میگفت من آمدهام که کاری انجام ندهم تا به من گیر ندهند!! میدانید، این تعبیر از روحیه حاکم بر مدیران دولتی ما حکایت میکند که اگر بخواهند بیدردسر مدیریت کنند، باید به رتق و فتق امور روزمره بسنده کنند و دنبال تحولخواهی نباشند. امیدوارم دولت جدید این رویههای خسارتبار و تلخ را اصلاح کند.
* به اعتقاد شما از این منظر هیچ تفاوتی بین دولتهای قبلی به چشم نمیخورد؟ به هر حال رویه دولت آقای روحانی با مثلا دولت آقای احمدینژاد که یکسان نبوده...
ببینید! در کشور ما یک متغیّر مهمی وجود دارد که باعث اشتباه در بررسی عملکردها میشود و آن بودجه نفتی است. یعنی گاهی پول نفت زیاد است و در همهجا از جمله بخش فرهنگ و هنر توزیع میشود و گاهی کم است یا اصلا نیست و به فرهنگ و هنر چیزی نمیرسد. با توجه به این متغیر من معتقدم که اتفاقاً تفاوت جدّی و محسوسی بین دولتهای گذشته از نظر بیبرنامگی وجود ندارد. مثلا در دولت آقای احمدی نژاد که وضعیت بودجههای فرهنگی ظاهراً خیلی خوب بود، همه اهل فرهنگ و هنر متنعم بودند. من یادم هست که حدود 15 سال پیش برای مؤسسه کوچکی در قم، آخر سال یک مرتبه 300 میلیون بودجه سرازیر میشد که از کل بودجه سالانه آن مؤسسه بیشتر بود، اما هیچ طرح و چشمانداز روشنی برای این پول پخش کردنها وجود نداشت. همین بودجههای فرهنگی در اواخر دولت آقای احمدینژاد و کل دوران آقای روحانی تقریباً به صفر رسید و ناگهان چراغ برخی فعالیتهای فرهنگی خاموش شد و جماعتی بیکار شدند. میخواهم بگویم نه آن پمپاژهای بیحساب و کتاب پول به نهادهای فرهنگی درست بود و نه این نادیده گرفتن سهم هنر در اداره جامعه. هر دو خسارتبار بودند. گمان میکنم رهبر معظم انقلاب در هر دو دوره از عملکرد بخش فرهنگی کشور رضایت نداشتند و حتی خاطرم هست یک بار به طور صریح نسبت به این قضیه تخصیص بودجههای فرهنگی در دوران آقای احمدی نژاد اظهار نگرانی کردند.
اینها همه از بیبرنامگی و بلاتکلیفی فرهنگی ناشی میشود. زمانی که پول زیاد است، به حوزه فرهنگی سرریز میشود و فکر هم میکنیم که داریم کار میکنیم! این اسمش کار نیست، شبهکار است؛ خلق پروژه است برای اینکه بودجه گرفتنها را توجیه کنند. علامت شبهکار هم این است که بازده مشخص و محصّلی ندارد و قابل ارزیابی نیست. اتفاقا یکی از عوامل بدبینی مسئولان دولت آقای روحانی به مؤسسات فرهنگی خصوصی که بهانه قطع بودجهها در زمان بیپولی شد، همان خلق پروژهها و خاصه خرجیها و حیف و میل بودجههای فرهنگی در زمان دولت قبلی بود. پس وقتی نفت نمیفروشند و پول نیست، پیش از همه کرکره فرهنگ را پایین میکشند و فقط حقوق کارمندهای ارشاد را سر ماه میدهند. حالا دولتهای دو دهه اول انقلاب به کنار، آقایان این دو دولت که ظاهرا رویکرد متقابل هم داشتند، بگویند که بعد از 16 سال کار در حوزه فرهنگ کشور چه دستاوردی داشتهاند، خودشان وضعیت فرهنگی و هنری جامعه را رصد بکنند و ببینند که به کجا رفته است؟ آیا هنر مناسب جامعه اسلامی رشد کرده یا همچنان هنر غربی در جامعه پیشتاز است؟!
* در مورد نقش دولت در فرهنگ و اینکه آیا مسئولیت نظارتی دارد یا باید مداخلهگری هم بکند، میان صاحبنظران یک اختلاف نظر اساسی وجود دارد که به نظر میرسد بخش بزرگی از مشکلات ما هم ناشی از همین مسئله باشد چون عدهای که قائل به نقش نظارتی و تسهیلگری دولت هستند مرزبندی روشنی با مفاهیم غربی و وارداتی ندارند و کسانی هم که نقش و کارکرد دولت را مداخلهگری و نقشآفرینی فعال در میدان فرهنگی کشور میدانند، عملا طرح و نقشهای عملیاتی برای آن ندارند و از این منظر یک اعوجاج جدّی به چشم میخورد. شما نقش حاکمیت را چطور میبینید؟ حالا اینکه تاکنون چطور بوده بحث دیگری است؛ میخواهیم بدانیم چطور باید باشد؟
ببینید! شما باید توجه داشته باشید که وقتی من میگویم جمهوری اسلامی نمیتواند صرفاً نظارهگر باشد، معنایش این نیست که حتما باید مداخلهگر باشد. علتش این است که همانطور که در اقتصاد هنوز همه مسائل برای اقتصاددانان ما حل نشده است، در حوزه فرهنگ و هنر هم همه مسائل برای فرهنگبانان و هنرورزان کشور روشن نیست. بنابراین مسئله اینقدر ساده نیست که من به عنوان یک تحصیل کرده هنر بخواهم در یک جمله تکلیفش را روشن کنم و بگویم دولت باید دخالتگر باشد یا چگونه دخالت و نظارت کند.
من فکر میکنم جمهوری اسلامی خوب است که در میانه این دو دیدگاه حرکت بکند چون شما وقتی میگویید دولت، معنای فراگیر آن را در نظر دارید و منظورتان مطلق حاکمیت است. بنابراین به عنوان مثال حوزههای علمیه به عنوان بخشی از حاکمیت که در تأمین مواد فکری و نظری حوزه فرهنگ و هنر در جامعه فعالیت میکنند آیا میپذیرند (و اصلا اگر بپذیرند صحیح است) که صرفاً نظارهگر این عرصه باشند؟ طبعاً نه. بنابراین مسئله پیچیدگیهای خاصّ خودش را دارد.
از طرف دیگر مسئله هنر و فرهنگ به طرز محسوسی با مسائل امنیتی درهم آمیخته است و اصلا نمیشود نگاه مستقلی به آنها داشت. به همین دلیل در جمهوری اسلامی کارکرد نهادهای مختلف قضایی و امنیتی اینطور تعریف شده که آنها موظفاند دخالت بکنند، یعنی نمیتوانند رها بکنند و صرفاً نظارهگر باشند. مثلا دستگاه قضایی کارش این نیست که در یک کنسرتی بر کیفیت کار هنری نظارت بکند و بگوید که این نوازنده در فلان جا خوب گیتار زد یا آن خواننده فلان جا خارج خواند؛ وظیفه او پیشگیری از جرمی است که ممکن است در قالب یک کنسرت رخ دهد. به لحاظ مبانی نظری و عملی دینی هم جمهوری اسلامی نمیتواند صرفاً نظارهگر باشد اما اینکه چگونه ایفای نقش کند و میزان دخالتگریاش چقدر باشد، مسائلی است که باید درباره آنها بحث کرد و اندیشید. قطعا این دخالتگری که الان دارند اعمال میکنند یک دخالتگری بروکراتیک و ناکارآمد است که باید بهروزرسانی و اصلاح شود. اگر بخواهم با زبان استعاره حرف بزنم باید بگویم مانند یک خانواده که هرکس نقش خود را دارد، حاکمیت در عرصه فرهنگ و هنر باید "پدری" کند، نه اینکه بخواهد "برادر بزرگ" باشد. پدر مسئولانه رفتار میکند و چون بر فرزندش ولایت دارد هم او را مراقبت و تربیت میکند و هم زمینه رشد و شکوفایی او را مهیا میکند. اگر هم ببیند فرزند راه خطا میرود، دلسوزانه مداخله میکند. اما برادر بزرگ چون آن ولایت پدرانه را بر برادر کوچکتر ندارد، با قلدری و مداخله بیجا اعمال قدرت میکند که به خانواده آسیب میزند.
*مسائلی که اشاره کردید، عموماً ناظر بر اتفاقات و انتقادات گذشته است که البته بسیار مفید و ضروری هم هست اما اگر اجازه بدهید کمی هم به صورت ایجابی و معطوف به آینده بحث کنیم. به طور مشخص انتظار شما از وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر متولیان حوزه فرهنگ و هنر در دولت جدید چیست؟
یک انتظار و پیشنهاد این است که به طور جدی به اصلاح ساختارها بپردازند. اصلاح ساختارها در حوزه فرهنگ و هنر قطعاً پرهزینه خواهد بود و این باعث شده که در طول سالیان مسئولانی که وارد این عرصه شدهاند از ورود به این قضیه پرهیز کنند و هیچ اصلاحی صورت نگیرد، اما انتظاری که ما از دولت آقای رئیسی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی داریم این است که تمام نهادهای انقلابی که سهمی در عرصه فرهنگ دارند را دور یکدیگر جمع کنند و با تشریک مساعی با آنها امور را پیش ببرند. البته در گذشته هم برخی از این نهادها در اموری با یکدیگر در تعامل بودهاند، اما این تعامل همافزا و خالی از سهمخواهی نبوده است. قطعاً ساختار فعلی نهادهای فرهنگی تاب پاسخگویی به این حجم از انتظارات جامعه را ندارد و به همین دلیل هم هست که اصلاح ساختارهای معیوب گذشته باید در صدر امور قرار بگیرد. توجه داشته باشیم که ساختار کلّی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منطبق بر همان وزارت فرهنگ و هنر زمان طاغوت است؛ یعنی با همان سیستم و تقریبا همان نظام اداری حرکت میکند. ما فقط یک ترکیب ارشاد اسلامی به آن اضافه و دل خوش کردهایم که فرهنگمان اسلامی شده است. بعد که دیدیم آن ساختار جواب نمیدهد کمکم نهادهای موازی در کنار آن را تقویت کردهایم. در حالی که قدم اول اصلاح همان ساختار معیوب است. زمان آن هم درست همین الان است. یعنی اگر ما از دولت آقای رئیسی انتظار نداشته باشیم که رویههای ناسالم و مخرّب گذشته را عوض کند پس دیگر از چه کسی میتوانیم توقع داشته باشیم؟! این اولین حرف من است. ما در این 40 سال خیلی از عدم ساختارمندی ضربه خوردیم و نباید این تجربه تلخ ادامه یابد. آقای رئیسی و تیمشان از این قدرت و حمایت برخوردارند که توان فرهنگی دولت را در کنار دیگر نهادها بگذارند و بدون متهم شدن و سهمخواهی، یک ساختار همافزا و کارآمد برای فرهنگ و هنر جامعه طراحی کنند.
ما در دولت محافظه کار قبلی، از آقای روحانی و وزیر فرهنگ و ارشادش مطلقا چنین انتظاری نداشتیم چون اصلا اینها اگر هم میخواستند، امکان این تعامل را با دیگر بخشهای فرهنگی و امنیتی نظام نداشتند. ولی بحمدلله دولت فعلی، دولتی انقلابی و بانشاط است که اهل خطر کردن است و از ملامت ملامتگران نمیترسد، بنابراین فکر میکنم حالا وقتش رسیده که یک فکر اساسی در این زمینه بکنیم.
پیشنهاد دوم هم این است که مؤسسهها و دانشگاههای خصوصی که در طول این سالها، کار جدّی نظری انجام دادهاند را وارد میدان کنند. الان همین دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکتری مدرسه اسلامی هنر و سایر دانشگاهها پایاننامههای بسیار خوبی درباره نسبت حکومت و حکمت، دین و هنر، حوزههای علمیه و سینما و... نوشتهاند که هم از بنیادهای معرفتی محکمی برخوردار است و هم مسئله روز جامعه است، چرا نباید از اینها استفاده شود؟ من مطمئنم که از این جنس فعالیتها در قم، تهران، مشهد انجام شده است که باید رصد بشود و از آنها در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای آینده استفاده بشود.
پیشنهاد و تذکر سوم بنده این است که همانطور که نیروهای انقلابی ما در هشت سال گذشته تمرین کردند که منهای دولت و بودجه دولتی، کار فرهنگی و هنری بکنند و مشکلات را شناختهاند؛ حالا که برخی از آنها به دولت میروند همچنان به کار فرهنگی غیردولتی اهمیت بدهند و سنگها را از جلوی پای بخش خصوصی بردارند. خسارت این است که یک وقت مسئول فرهنگی انقلابی ما بخواهد مثل زمان آقای احمدینژاد همه فعالیتهای فرهنگی را وابسته و جیرهخوار دولت کند و در عوض دخالت بیجا و مخرّب کند. دولتها به خاطر ساختار بروکراتیکشان ذاتا کُند و تنبل هستند و راه جبران این کاستی این است که از توان بخش غیردولتی که چابک و پویاست، استفاده کنند و همزمان در اصلاح ساختار از آنها الگوبرداری کنند. اینطور شاید دولت بتواند وظیفه ذاتی خودش را منهای دخالتگری بروکراتیکِ ناکارآمد ایفا کند و برگردد به همان نقش "پدری" برای اهالی فرهنگ و هنر. در این سالها که این نقش پدری مورد غفلت بود، الحق و الانصاف حضرت آقا در حدّ وقت و امکانشان دست پدری بر سر اهالی فرهنگ و هنر داشتند و حالا دولت باید متوجه این مسئولیت خود باشد.
انتهای پیام/