قله شهادت | پشتیبانی جنگ از حیاط یک خانه/ ماجرای تکاندهنده از شهیدی که شفای مادرش را از امام حسین(ع) گرفت+ فیلم
باندها را باز کرد و شال سبز را به دور مچ پایم را بست و گفت مادر! به زیرزمین برو و دیگهای مراسم امام حسین(ع) را بشور. از خواب برخاستم، دیدم آنچه در خواب دیدم، در واقعیت نیز رخ داده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شاید بیراه نباشد اگر بگوییم خواندنیترین آثار در حوزه خاطرات دفاع مقدس، مربوط به خاطرات مادرانی است که در این جنگ هشت ساله سهم داشتند؛ سهمی که آن را بیچشمداشت بخشیدند، سالها بیصدا گریستند و خم به ابرو نیاوردند.
مادرانههای شهدا پر است از لحظات ناب شکستن و صبور بودن، بخشیدن و راضی بودن. حالا که تقریباً 40 سال از شروع جنگ تحمیلی میگذرد، این خاطرات همانقدر خواندنیاند. کتاب «تنها گریه کن» از جمله این آثار است. داستان مادر شهید گمنامی که بعد از جنگ هم الگو شد. این اثر خاطرات زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان است که توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شده است. این اثر که به قلم اکرم اسلامی نوشته شده، کوشیده است تصویری کوتاه اما پرمعنی از یک عمر زندگی زنی را به تصویر بکشد که در فضای انقلاب اسلامی رشد کرد و اثرگذار شد.
خانه خیابان چهارمردان
خاطرات خانم منتظری از چند بخش تشکیل شده است؛ بخش نخست کتاب به سبک عمده کتابهای خاطراتی که در حوزه دفاع مقدس نوشته شده است، از کودکی راوی آغاز میشود. از خانهای در خیابان چهارمردان، در خانهای با هشت فرزند. کتاب از باغهای پر از درخت توت و انار. ازدواج خانم منتظری که ماجرای آن در فصل دوم کتاب روایت شده، فصل جدیدی در زندگی او شکل میدهد. بخشی که در ادامه، خاطرات این زن از روزهای مبارزه با رژیم پهلوی را روایت میکند. در این بخش، ما با زنی مواجهیم که با وجود مسئولیتهایی که در خانه دارد، اعم از وظایف مادری و همسری، وارد فعالیتهای اجتماعی میشود و گاه خود آغازگر برخی از این اقدامات است.
نمایی از زن مسلمان ایرانی
در این بخش از کتاب، نمایی کلی از سیمای زنی را شاهدیم که نمونهای از زنان دهه 50 و 60 است؛ زنانی که نقش انکارناشدنی در پیروزی انقلاب داشتند، اما عمدتاً نامی از آنها در میان صفحات تاریخ برده نمیشود. مخاطب از این بخش به بعد، با تحول روحی شخصیت کتاب مواجه میشود؛ تحولی که در فضای انقلاب اسلامی و به سبب حضور امام(ره) همانند بخش عظیمی از جامعه ایران در آن زمان شکل گرفت.
گفتم اصل روح این بچه است!
با همه اینها، بخش شیرین کتاب مربوط به آغاز جنگ تحمیلی و شکلگیری فعالیتهای مردمی و پشتیبانی جنگ توسط خانمها در قم است. راوی کتاب «تنها گریه کن» که در دوره رژیم پهلوی برای پیروزی انقلاب از جان مایه گذاشته بود، حالا در مواجهه با حمله دشمن خود را جدای از جامعه ندانسته و پا به میدان میگذارد؛ از شکلدهی حرکتهای مردمی برای تهیه مواد غذایی گرفته تا به راه انداختن جریانی مداوم برای انجام پشتیبانی جنگ. اما در این میان، آنچه خانم منتظری را به عنوان یک الگو به جامعه معرفی میکند، ثبتنام فرزندش برای اعزام به جبهه است. خانم منتظری در اینباره میگوید: محمد گفت مامان! رفتم اسمم را برای جبهه بنویسم، اما گفتند که سن تو کم است و نمیشود به جبهه اعزام شوی. به محمد گفتم اشتباه کردند، رفتم بسیج تا او را ثبتنام کنم، گفتند که فرزند شما بچه است. گفتم اصلِ کار روح اوست که بچه نیست. اینطور شد که محمد را ثبتنام کردند.
پشتیبانی جنگ از خانهای در قم
خانم منتظری پس از شهادت پسرش، همسرش را نیز راهی جبهه میکند و خودش نیز پا به پای مردانی که در خط مقدم حضور دارند، در پشت جبهه فعالیت میکند. او در اینباره میگوید: هر چیزی را که در جبهه نیاز داشتند، در منزل ما تهیه میکردیم. در حیاط ترشی درست میکردیم، قند میشکستیم و با خاک قند، مربا میپختیم. روزهای دوشنبه نیز بساط آشفروشی برپا بود. مردم هم استقبال میکردند؛ چون میدانستند که پول فروش آش را صرف جبهه میکنیم.
میگفت چرا فرزند دیگری ندارم که به جبهه بفرستم؟
محمد در سال 65 شهید میشود و مادر، خود فرزندش را به خاک میسپارد. مهدی قربانی، مدیر انتشارات حماسه یاران، درباره احوالات خانم منتظری پس از شهادت فرزند میگوید: در مکالمهای که برای آخرینبار بین شهید معماریان و مادرش اتفاق میافتد، «محمد» به مادر چند وصیت میکند و میگوید: «اگر میخواهی گریه کنی، تنها گریه کن. به گونهای نباشد که مردم گریه شما را ببینند.» البته شخصیت خانم منتظری اصلاً به این شکل نیست. در دیدارهایی که با این مادر عزیز داشتیم، میگفتند که من بعد از شهادت محمد خیلی بیتابی میکردم. نه بهخاطر اینکه محمد را از دست دادهام؛ بلکه به این دلیل که چرا من فرزند دیگری ندارم که فدای اسلام و انقلاب کنم. این بیتابی ایشان مدتی طول میکشد که در نهایت مادر شهید معماریان در خواب امام(ره) را میبیند که امام به ایشان میگوید اینقدر ناراحتی نکنید. خداوند همین یکی را از شما میخواسته و قبول کرده است.
ماجرای تکاندهنده از شهیدی که شفای مادرش را از امام حسین(ع) گرفت
اما یکی از نکات جالب در کتاب «تنها گریه کن» عنایت امام حسین(ع) و شهدا به مادر شهید معماریان است. خانم منتظری در گفتوگویی در اینباره میگوید: سال 65، محمد شهید شد. محرم 68 برای تفریح به یکی از دهات قم رفتیم. در این سفر حادثهای برای من پیش آمد که باعث سقوط من از پله شد که در اثر آن، سرم به جایی اصابت کرد. به درمانگاه که رفتیم، گفتند زود این خانم را به قم برسانید چون مغزش خونریزی کرده است. تا اواسط راه، فرزندانم را میدیدم، اما برایم قابل شناسایی نبودند. تا اینکه حالم کمکم بهتر شد و به فرزندانم گفتم که من را به بیمارستان نبرید، آنها میخواهند برای درمان و معاینه، چادر را از سرم بردارند. گفتم فقط من را پیش شکستهبند ببرید تا پایم را معاینه کند.
او ادامه میدهد: شب تا صبح از درد نتوانستم لحظهای آرام باشم، صبح به همراه یکی از دامادهایم به درمانگاه رفتیم تا از پایم عکسی بگیرند تا وضعیت پاهایم مشخص شود. در درمانگاه به ما گفتند که قلم پای شما شکسته است و باید به بیمارستان بروید تا پایتان را گچ بگیرند.
خانم منتظری با بیان اینکه نسبت به این کار راغب نبودم، میافزاید: هشتم محرم بود، از مسجد المهدی به منزل ما آمدند تا یکسری وسایل برای مراسم ببرند. گفتم حاج اکبر، مسجد چه خبر؟ گفت کار انجام نشده زیاد است، اما کارکن کم است. گفتم من میتوانم بیایم، گفت اگر بیایی خوب است، خانمهای مسجد خوشحال میشوند. برای رضای خدا به مسجد رفتم تا شاید خدا و امام حسین(ع) لطفی کنند و پای من خوب شود. کاری را که از دستم برمیآمد، انجام دادم. شب در مراسم سینهزنی کمی گریه کردم و گفتم که یا امام حسین(ع)! اگر همین یک مقدار کار من قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید که پای من به کف زمین برسد، من نذر میکنم که دیگهای مراسم را بشویم.
او بقیه ماجرا را اینطور تعریف میکند: سحر عاشورا خواب دیدم که در مسجد المهدی هستم، گفتند که برای مسجد افرادی دارند برای کمک میآیند. در خواب گفتم بروم جلوی مسجد ببینم این افراد از کجا میآیند؟ دیدم دستهای دارد به سمت مسجد حرکت میکند که خیلی منظم است و سعید آل طاها دارد جلوی دسته نوحهخوانی میکند. با خود گفتم آل طاها که شهید شده است، به ناگاه متوجه شدم که فرزندم محمد نیز همراه آنهاست. در خواب برایم یقین شد که اینها فرد عادی نیستند، این دسته شهداست که دارند سمت مسجد میآیند.
او ادامه میدهد: وقتی آنها وارد مسجد شدند، دیدم محمد جمعیت را دور زد و به سمت من آمد، دستش را دور گردن من انداخت. محمد را بوسیدم و گفتم چقدر بزرگ شدهای، خیلی وقت است که شما را ندیدهام. محمد گفت مادر اینها چیست که زیر دست توست؟ گفتم چیزی نیست، پایم کمی درد میکند، چند روز است که با عصا راه میروم. محمد گفت: مادر چند روزی است که ما به کربلا رفتهایم، از ضریح امام حسین(ع) شال سبزی آوردهام. دستانش را باز کرد و از روی صورت تا مچ پایم را کشید. باندها را باز کرد و شال سبز را به دور مچ پایم را بست و گفت مادر! به زیرزمین برو و دیگهای مراسم را بشور. از خواب برخاستم، دیدم آنچه در خواب دیدم، در واقعیت نیز رخ داده است. باندها باز شده و شال سبز به پایم بسته شده است... .
داستان زندگی این مادر شهید قاعده بازار کتاب را تغییر داد
کتاب «تنها گریه کن» زنی را به مخاطب خود معرفی میکند که صرفاً مادر شهید نیست، او زنی است که نسبت به جامعه خود بیتفاوت نیست و توانسته با درایت، شرایط بحرانی را مدیریت کند. اکرم اسلامی، نویسنده کتاب، در اینباره به تسنیم میگوید: قطعاً اینطور نیست که ایشان فقط به دلیل نشاندار بودن به عنوان مادر شهید، مورد توجه باشد. من در خلال نگارش کتاب «تنها گریه کن»، تلاش کردم که از این موضوع بگذرم و روی این قضیه خیلی مانور ندادم؛ ایشان همیشه میگوید که مادر شهید بودن افتخار است، اینکه خدا به من فرزندی داده که فدای اسلام شده است، مایه افتخار است. اما با وجود همه این مسائل، شخصیت خود خانم منتظری، شخصیت فوقالعادهای است که گذشتن از فرزند یکی از ابعاد وجودی ایشان است.
او ادامه میدهد: در موضع گذشت و صبر هم ما مراتب مختلفی داریم؛ گذشت داریم تا گذشت. خانم منتظری به صورت مستقل، بدون اینکه بخواهیم ایشان را تحت هر عنوان دیگری ببریم، ابتدا یک شخصیت مستقلی است که ارزشمند است. او فردی است که در دوران انقلاب، یک خانم خانهدار است، وظیفه مادری و همسری دارد و تلاش دارد که حقی از فرزندانش ضایع نکند. این نکته مهمی است. یعنی فردی نیست که بگوید الآن وظیفه ما مبارزه است و خانواده باید با این موضوع کنار بیاید و اشکالی ندارد که یک روز بچهها غذا ندارند. بارها تأکید میکند که در این مسیر، رضایت همسر برایم اهمیت بالایی دارد.
به گفته اسلامی؛ خانم منتظری در دوره مبارزات انقلابی، فردی بودند که در رأس مبارزان انقلابی شناخته میشدند. در تهران و قم دائم در حال فعالیت بودند و امر مبارزه را پیش میبردند. در زمان جنگ نیز منزل خانم منتظری به پایگاهی برای انجام کمکهای پشت جبهه تبدیل میشود. خانمها در آنجا جمع میشدند و به فراخور کاری که آن روز بوده، همکاری میکردند. خانم منتظری میگفتند که نه تنها خانمها که سعی میکردم آقایان را نیز برای انجام این کارها همراه کنم. همه اینها قبل از این بوده است که ایشان مادر شهید شود. همه این اتفاقات در حالی رخ میدهد که خانم منتظری یک زن خانهدار است، اما چون فرد دغدغهمندی است و حوادث پیرامونی برایش اهمیت دارد، دائم در پی این است که بفهمد در این شرایط چه کاری از دست او برمیآید. این کارها لزوماً کارهای سنگینی نبوده است، ایشان حتی کارهایی را که شاید به نظر ما کوچک بیاید نیز برای پیشبرد امور انجام میداد و دریغ نمیکرد؛ مانند سبزی خشک کردن، قند شکستن و ... .
نویسنده کتاب «تنها گریه کن» اضافه میکند: همان کار معمولی را انجام میدهد، نه کمالگرایی دارد که بگوید من فقط باید کارهای ویژهای انجام دهم و نه آدمی است که بگوید هرجا یک متولی دارد و این وظیفه ما نیست. از همان قدمهای کوچک شروع میکند و به دلیل اخلاصی که دارد، خدا به حرکت ایشان برکت میدهد و این کارها ادامهدار شده است. در حال حاضر نیز منزل ایشان نقطه امید افرادی است که به منزل ایشان مراجعه میکنند.
کتاب «تنها گریه کن» توسط انتشارات حماسهیاران منتشر شده و در طی هفتههای گذشته همزمان با برگزاری پویش کتابخوانی، مورد استقبال عموم مردم نیز قرار گرفته است.
انتهای پیام/