چهاردهمین سالمرگ شاعری که نام کوچکش با "قاف" آغاز میشد/ با انقلاب ظهور کرد و با دفاع مقدس بالید
از همان روزی که قیصر جسم بیجانش را در بیمارستان "دی" بر جا گذاشت، دیدیم که برخی جریانات و گروههای سیاسی چه تلاشی کردند که او را تا سطح یک شاعر حزبی و گروهی فروکشند...
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دکتر قیصر امینپور را به حق شاعر انقلاب و دفاع مقدس نامیدهاند و آثار او را به عنوان بخشی از ارزندهترین نمونههای ادبی عصر انقلاب ستودهاند. این چهرهی سرآمد "شعر و شناخت"ِ روزگار ما که در دوران حیات کوتاه اما پرثمر خویش آثار متعددی در زمینه شعر، پژوهش و نقد ادبی منتشر کرد، در حجم وسیعی از آثار گرانقدر خودش به مساله دفاع مقدس و ارزشهای انسانی و مذهبی حاکم بر آن پرداخته است که امروزه از حیث ادبی و هنری در این قلمرو از جایگاه منحصر به فرد و ویژهای برخوردار هستند؛
امروز، (هشتم آبان ماه) چهاردهمین سالمرگ آن شاعر نامدار است. در زیر نگاهی گذرا انداختهایم به کارنامه ادبی و آثار قلمی این شاعر و ادیب نامدار که با هم میخوانیم:
از "تنفس صبح" تا "دستور زبان عشق" راهی بود که قیصر امین پور در حوزه شعر و ادبیات پارسی طی کرد و تمام آنچه در این فاصله کوتاه بیست و چند ساله گفت و سرود در همین عنوان کتابهای اولین و آخرین او خلاصه میشود.
"تنفس صبح" که در آمد قیصر هنوز دانشجوی پرشور و جوانی بود که به تازگی از تحصیل در دو رشته دامپزشکی و علوم اجتماعی دانشگاه تهران انصراف داده و به دوره کارشناسی ادبیات فارسی همان دانشگاه پیوسته بود اما وقتی آخرین اثرش را با عنوان "دستور زبان عشق" در سال 1386 منتشر کرد، نام او در میان قشرهای مختلف مردمی، افزون بر جامعه ادبی و دانشگاهی کشور، به عنوان شاعر و مدرس ادبیاتی خوش قریحه و صاحب سبک و نیز یکی از موثرترین و مقبولترین اعضای پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی کاملا شناخته شده بود.
در واقع او در این مجال اندک راهی را کوفته و هموار کرده بود که بسیار کسان در عمری از پیمودن آن عاجزند و بسا شاعران که به لحاظ منزلت ادبی و هنری در جایگاه شاگردان دست چندم قیصر هم به سختی جای میگیرند و با این همه عشری از تواضع و فروتنی او را ندارند و از عالم و آدم طلبکارند و به خیال واهی خودشان حقّ ولی نعمتی و فرماندهی هم بر شعر و ادب دارند اما چه سود که روزگار کج مدار و مردمان کجپندار(!) قدرشان را نمیدانند و ارج و منزلتشان را نادیده میانگارند!.
باری قیصر از قماش این "ادیبان نامودّب و بلاغتگستران نامهذّب"نبود، او شاعری از قبیلهی درد، فضیلت و معرفت بود که کار و فعالیت خودش را در فضایی به دور از تظاهر و جنجال و در خلوت و جمعیت خاطرش پیش میبرد و در فروتنی از همه پیشی میجست! و اگرچه باورش آسان نیست اما حقیقت دارد که آن جوان خجالتی و کمرویی که یک روز جلوی در دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران مقابل دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ایستاد و دفتر کاهی چهل برگی را به دستش داد و از او خواست که شعرهایش را بخواند و درباره آنها نظر بدهد؛ همان ادیبی است که بعدها مجموعه شعر اثرگذار "گلها همه آفتابگردانند" را منتشر کرد و در دوره دکترای ادبیات فارسی مقابل همان شفیعی کدکنی ایستاد و از رساله "سنت و نوآوری در شعر معاصر" خودش دفاع کرد؛ رسالهای که هنوز که هنوز است جزء بهترین تزهای دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران و بالمآل تمام دانشکدههای ادبی کشور به شمار میآید و در محافل علمی و آکادمیک کشور به عنوان اولین پژوهش جدّى دانشگاهى در زمینه سنت و تجدد از آن نام برده می شود.
امروزه ما هم تصدیق میکنیم که حق با شفیعی کدکنی بود که وقتی دفتر کم برگ و شمار آن شاعر تیزفهم، خوش قریحه و خجول خوزستانی را به او بر میگرداند، آهسته در گوشش گفت: در شعر به جای خوبی رسیدهای و احساست هم خوب است. گوشت را به روی حرف همه منتقدان ببند و به کار خودت ادمه بده!. نزدیک به دو دهه پس از آن بود که همه ما با چشمهای لبریز از اشک و اندوه دیدیم که صاحب آن دفتر ٤ برگ کاهی، در روزهای فاجعه و حادثه ناگوار زلزله بم با چه غم جانکاه و حال و روز پریشانی به دفتر "خانه شاعران" آمد و در کنار شاعرانی دیگر چون مرحوم منوچهر آتشی و... دستنویس شعرهایش آورد و آنها را برای کمک به زلزلهزدگان آواره به چند میلیون تومان فروخت.
قیصر از همان مجموعه نخستی که منتشر کرد نشان داد که در شاعری به پایگاه قابل قبولی رسیده و از دیگران یک سر و گردن بالاتر است اما او هرگز در جایی که بود متوقف نماند و در تمام طول زندگیاش (که دریغا چه کوتاه بود)، با جدیّت و شوری پایان ناپذیر به طور پیگیر و مستمر در حوزههایی چون شعر کودک، شعر بزرگسال، نقد ادبی و تدریس و تالیف آثار دانشگاهی در رفت و آمد بود و در همه این زمینهها هم حرفی برای گفتن داشت به گونهای که نمیتوان با قطع و یقین از این میان یکی را برگزید و با برجستهسازی آن او را در همان حوزه مشخص تعریف و ارزیابی کرد.
حتی اگر بخواهیم به لحاظ تقویمی و زمانبندی صرف تاریخی نیز جلو برویم، باز راهی به دهی نمیبریم و دست خالی باز خواهیم گشت پس شاید بهتر باشد که حقیقت او را آنچنان که هست نشان دهیم و اعتراف کنیم که شاعر دردمند روزگار ما که در ابتدا خودش را به عنوان شاعر نوجوان در جامعه ادبی کشور معرفی و تثبیت کرد و با فاصله کوتاهی آثاری همچون "طوفان در پرانتز"، "مثل چشمه مثل رود" و "منظومه ظهر روز دهم" را برای نوجوانان نوشت، درست در روزگاری که منتقدان جهتگیری کلی او را حرکت از دنیای شعر نوجوان به سمت شعر بزرگسال تحلیل و تلقی میکردند، دیگر بار به شعر نوجوان بازگشت و همچون همیشه بی هیچ هیاهو و جنجالی کتاب "به قول پرستو" را انتشار داد و این شاید در نفس خودش پاسخی بود به تحلیلهای ناکارآمد و ذوقی منتقدانی که مدام تلاش میکنند شاعران و هنرمندان را به قواره فهم خودشان در بیاورند.
او یک بار دیگر هم بیاساس بودن این قبیل نقد و نظرها را یادآور شد و تاکید کرد که دورانهای خاص و پرتلاطم تاریخی، درست نظیر شاعران خاص و نوآور هر عصر و زمانی، در جامهی تنگ قواعد و ساختارهای متصلّب و خشک پیشین نمیگنجند و بهتر است فکر دیگری به حالشان کرد.
او یک بار در پاسخ به این سؤال که "قضاوت شما در مورد شعر دفاع مقدس از ابتدا تا کنون چیست؟" گفت: قضاوت به ویژه براى ادبیات و هنر دوره هاى خاص، بسیار دشوار است. منظور از دورههاى خاص دورههایى مانند مشروطیت، انقلاب، جنگ و دفاع مقدس است که انگار شعر و ادبیات در این دوره ها وظیفه، کار کرد و رسالت و در نتیجه گویى تعریف دیگرى پیدا مىکند. بنابراین اگر بخواهیم با همان معیارهاى آرمانى و همیشگى دورههاى دیگر به سراغ این دورهها برویم چه بسا که دست خالى بر گردیم و گمان کنیم که خبرى از هنر و ادبیات نبوده است در حالى که در بررسى چنین دورههایى بهتر است که به جاى نقد ایدهآل به نقد رئال بیشتر بپردازیم. یعنى واقعگرایانهتر نگاه کنیم نه صرفاً آرمانى و ایده آل".
و این شاید بهترین کلید برای فهم آثار خود او هم باشد چه در این سالهای پس از قیصر و درست از همان روزی که او جسم بیجانش را در بیمارستان دی بر جا گذاشت و به سوی دوردستهای دوری، که همواره در آثارش از آن سخن میگفت، پرواز کرد، دیدیم که برخی جریانات و گروههای سیاسی چه تلاشی کردند که او را تا سطح یک شاعر حزبی و گروهی فروکشند و اگر نتوانستند و نشد نه به این سبب بود که آنها کوتاهی کردند بلکه به قول آن بزرگ به این دلیل بود که: "مرد پاک را زمین تنها نمیگذارد و زمانهاش از او دفاع میکند".
باری قیصر امینپور و آثارش هرچه که بود و هرچه که هست امروز شناسنامه شعر انقلاب به شمار میآیند و کتابهای او به گواهی صاحبنظران زبان گویای نسل آرمانخواه و نوجویی است که انقلاب کرده بود و با انقلاب رشد کرد و به کمال رسید.
این است که هر کتاب او جدا از وجه ادبی و شعری_هنری ناگزیری که دارد، به عنوان یک سند مهم از تاریخ فکر و فرهنگ انسان ایرانی و انقلابی این عصر و زمان نیز حائز اهمیت و درخور توجه است و چه خوب آنکه سرشت و سرنوشت فکر و فرهنگ ایران از زبان شاعر انسان و انسان شاعری چون او روایت شود که به هر روی اعتبار هنر انقلاب نیز هست و انسانیت و بزرگی روح او همهجا مثالزدنی است.
اویی که شعرش ریشه در شخصیت والایش دارد و در آخرین اثر ادبی خودش، "دستور زبان عشق"، که به طرزی معنادار، نوعی مرگاندیشی را هم در کارش وارد کرده بود،- انگار خبر داشت که در "ایستگاه بیهوده" ایستاده است و دلش میخواست از پیله تنگ زندگی بیرون بجهد- میدانست که شاعر همچون "پرنده مردنی نیست" و او دوباره و باز چون همیشه در "قاف" آخر "دستور زبان عشق" با نام کوچکش متولد میشود و بادا که ما نیز دیگر بار با او برآییم و از نو زنده بودن و زندگی را تجربه کنیم:
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام!
یادداشت از احسان حضرتی
انتهای پیام/