سروش محلاتی؛ از تفسیر مغرضانه از بیانات آیت‌الله‌صافی تا تئوریزه کردن پذیرش سلطه

سروش محلاتی؛ از تفسیر مغرضانه از بیانات آیت‌الله‌صافی تا تئوریزه کردن پذیرش سلطه

در این یادداشت به برخی تناقض‌ها و برداشت‏‌های ناروای آقای سروش محلاتی از منابع دینی اشاره می‌گردد.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم: آقای سروش محلاتی در روز 11 آبان 1400، اقدام به ارائه تفسیری سست و گزینشی از آیات و روایات پرداخته، تلاش کرد برداشت‌های سیاست‌زده خود از منابع دینی را به آیت‌الله صافی نیز نسبت دهد! سخنانی که بیش از پیش مصداق تفسیر به رأی آیات قرآن کریم گشت.

وی مدت‌هاست در کنار تحریف دیدگاه‌های علمای دین، با طرح برخی مطالب شبه‌علمی برای رسانه‌های غربگرا و تسلیم‌طلب، خوراک تهیه می‌کند!

 عرضه برداشت‌های ناصواب سروش محلاتی به روایات شریفه و تفاسیر معتبر قرآن کریم، سست بودن مدعاهای شبه‌دینی وی را اثبات خواهد کرد.

در یادداشت ذیل به برخی تناقض‌ها و برداشت‏‌های ناروای او از منابع دینی اشاره می‌گردد.

جنابِ محلاتی، در سخنان اخیر خود رسما و صریحا خواستار پذیرش سلطه و ولایت کفار شده و علت آن را ترس از دشمن و در مضیقه قرار گرفتن مردم (و لو در آینده) دانسته است! عجیب آنکه او سخنان مرجع معظم آیت‌الله العظمی صافی را نیز حمل بر همان برداشت‏‌های ناروای خویش کرده است!

لیبرال‌های داخلی (اعم از اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها) که از سال‌های گذشته با عنوان کاسبان‌ ترس شناخته می‌شوند، مدتی است ملاحظات را کنار گذاشته، ترسو بودن خود را منشأ تئوری‌بافی قرار داده‌اند! رویه‌ای که اکنون امتداد آن به حوزه علمیه قم نیز کشیده شده است. اینان از دشمن می‌ترسند و تصمیم خود را گرفته‌اند تا تسلیم آمریکای‌جنایتکار شوند و برای رسیدن به این هدف به آب و آتش می‌زنند.

این قبیل سخنان نشانه آن است که شاید برخی آقایان تصمیم گرفته‌اند در لفافه سخن گفتن و تمسک به ابهام‌استراتژیک (بخوانید دورویی رسانه‌ای) را کنار گذارده و ما فی الضمیر خود را بی‌پرده عیان کنند. غافل از آنکه مردم هوشمند و متدین ایران با شناخت عمیق نسبت به معارف دینی، در تشخیص سره از ناسره عاجز نیستند.

سروش محلاتی گفت: «اگر ولایت کافر را نپذیریم ممکن است به حرج بیفتیم. اینجا باید چه کرد؟ حمایت از مظلوم وظیفه است و شرع هم گفته است. باید از مظلومی که در جامعه ما نیست هم حمایت کرد اما این سیاست ممکن است برای مردم مسلمان خودمان مشکل ایجاد کند.. نباید تحت ولایت کفار رفت، به تعبیر امروزی سلطه آنها را نباید پذیرفت. ولی از عجائب این است که همین دستور بلافاصله یک استثنا خورده است. می گوید مگر اینکه از آنها نگران باشید. تقیه اینجا به معنای خوف است و به معنای تقیه مطرح نیست. این تقیه مربوط به خوفی است که مسلمانان درباره عدم پذیرش ولایت کفار دارند. مربوط به ضرر بالفعل نیست.. در قرآن نسبت به دو موضوع حساسیت وجود دارد، یکی قبول ولایت کفار است. در عین حال در همین موضوع شدید بلافاصله مساله خوف مطرح می شود. اگر خوف و ترس است که ضرر و آسیبی به شما وارد می شود منع برداشته می شود.. پذیرش ولایت کفار سقف رابطه با آنها است. خدا گفته نباید سلطه کفار را پذیرفت، این سقف در رابطه با کفار است. اینجا را باز خدا استثناء می زند»

ولایت در قرآن کریم

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌های ماه رمضان سال 53، بحثی بسیار جالب و خواندنی پیرامون ولایت قرآنی دارند که در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» منتشر شده است.  ولایت در قرآن به معنای صرف محبت داشتن نیست. معنای ولایت به بیان مقام معظم رهبری که به آیات متعدد قرآن مستند شده است، آن است که: «ولایت به معنای به همپیوستگی و هم جبهگی داخلی میان اهل ایمان (گرد حاکم مشروع) و نفی وابستگی و دنباله رو بودن و عدم استقلال و هضم شدن نسبت به قدرتهای خارجی است. تنها در این صورت است که رشد و پیشرفت حقیقی حاصل شده، از هرز رفتن استعدادها جلوگیری شده و همه ظرفیت‌ها شکوفا می‌گردد.»

محلاتی تلاش کرده، راهی برای کنار زدن این حقیقت قرآنی بیاید و پذیرش ولایت و سلطه کفار را تئوریزه کند و در واقع جامعه اسلامی را به سوی پذیرش طاغوت بکشاند! او مدعی شده با تسلیم و زیر پرچم ولایت کفار رفتن، مضیقه‌ها و حرج‌های اقتصادی برطرف خواهد شد!

البته او بدون ذکر دلیل، یک استثنا هم می‌زند: تنها در صورتی باید حرج و سختی را تحمل کرد که ببینیم شخصی آمده که می‌خواهد کعبه و قرآن را ویران کند و اصل دین را نابود سازد! این یعنی اگر بسیاری از احکام الهی بر باد رود، مانعی ندارد و نیازی نیست مردم مسلمان خود را به زحمت بیندازند!

البته این افراد مدعی، هیچ گاه پاسخ نمی‌دهند چرا قرابت کشورهایی مثل مکزیک، مصر و... با آمریکا باعث نشده مشکلات آنان حل شود؟ آیا اوضاع مصر از ایران بهتر است؟ چرا فقر در این کشورها بیداد می‌کند؟  یا کشورهای متعدد دیگر که بعضا دارای ثروت‌های طبیعی نیز هستند، اما به دلیل بی‌کفایتی کارگزاران، به انحطاط کشیده شده‌اند!

تمسک محلاتی به قاعده لاحرج و نقد آن

قاعده نفی عسر و حرج که به‌ عنوان‌ مستمسک اصلی مدعاهای محلاتی واقع شده، به این معنا است که در دین اسلام به عنوان دینی سهل و دارای گشایش، احکامی که موجب تنگنا و عسر و حرج در زندگی انسان‌ها شوند، قرار داده نشده است.

اما سوال این‌جاست که آیا این قاعده شامل همه ادله شرعی که اموری را واجب یا حرام دانسته‌اند، می‌شود؟ برای روشن شدن موضوع، مثالی که در برخی کتب ذکر شده را بیان می‌کنیم. در بیشتر گناهان کبیره، افرادی هستند که ای بسا ترک این گناهان برای‌شان حرجی است، آیا فقیهی وجود دارد که به برداشته شدن حرمت این موارد فتوا بدهد؟

از قضا یکی از اشکالات -البته غیر وارد- به این قاعده که در برخی کتب قواعد فقهی ذکر شده، همین است که این قاعده دارای تخصیص‌های فراوانی است.  مثلا قطعا جهاد همیشه دارای سختی است، آیا این قاعده آن را یک سره تعطیل می‌کند؟ به همین جهت وجوب جهاد از این قاعده خارج دانسته شده است، یا حرمت فرار از جنگ یا وجوب تسلیم نفس برای اجرای حدّ و قصاص و... خارج از این قاعده است، با این که حرجی هستند.

هیچ فقیهی ملتزم نیست که لزوما هرجایی که تکلیف موجب حرج بود، با این قاعده رفع می‌شود بلکه کاربست این قاعده، خود ضوابطی دارد. برخی علمای معاصر برآن‌اند که الزام به اموری که عقلائی هستند از ابتدا مشمول این قاعده نیست تا بخواهد با آن رفع شود، بلکه اموری که حفظ نظام و مصالحی بر الزام آن‌ها وجود دارد، قابل رفع کردن نیستند، چرا که این بر خلاف عقلائی بودن آن‌هاست. (ر.ک: ایروانی، القواعد الفقهیه، ج1، ص177)

مرحوم بجنوردی تصریح می‌کند فقها به عموم این قاعده، معتقد نیستند و سرّ آن را در این نکته می‌داند که رفع حکم حرجی در همه موارد، خلاف لطف و امتنانی است که پایه و مبنای شکل‌گیری قاعده رفع حرج بوده است. مثلا اگر پدری که کمال عطوفت و مهربانی بر فرزند خود دارد، به او دستور دهد تا کارهایی که به مصلحت اوست را انجام دهد و سراغ کارهایی که مفسده دارد نرود، سپس به او بگوید اگر تکالیفی که به تو کردم، باعث شد در سختی و مضیقه قرار بگیری، آن‌ها را از عهده تو برداشتم و ما بدانیم پدر این جمله گشایش‌بخش را به خاطر مهربانی و رحمت به فرزند خود گفته است، آیا از این جمله می‌فهمیم که پدر همه محدودیت‌ها را برداشته؟ آیا به فرزند رخصت داده هر آنچه مفسده‌ای عظیم دارد را انجام دهد و می‌تواند هر مصلحت الزامی عظیمی را ترک کند؟ هرگز و هرگز:

«فهل نفهم منه أنّه رخصة فی کلّ ما فیه مفسدة عظیمة، أو ترک کلّ ما فیه مصلحة ملزمة عظیمة؟! کلّا، ثمَّ کلّا.»(القواعد الفقهیة، ج‌1، ص 264)

ایشان در ادامه به مثال‌های متعددی که ذیل قاعده رفع حرج قرار نمی‌گیرند اشاره می‌کنند، مثل فرار از میدان جنگ و قمار و معامله ربوی و...

و چه مفسده‌ای عظیم‌تر از به تعبیر جناب محلاتی: زیر سلطه دشمن کافر رفتن؟ از مومنان گسستن و به جبهه کفار پیوستن که به گفته علامه طباطبایی موجب نابودی تدریجی ایمان خواهد شد و یک جامعه با اهداف مشخص ایمانی و رو به سعادت را، از هم خواهد پاشید. (المیزان، ج3، ص175، ذیل آیه مبارکه 28 آل عمران)

اموری که امثال سروش محلاتی به راحتی آن را مصداق قاعده لاحرج قرار می‌دهند و مجاز اعلام می‌کنند!

محلاتی تصریح می‌کند: «خدا می‌گوید ما در دین حرج قرار ندادیم. نگفته فقط در عبادات حرج نیست. بلکه از اول دین تا آخر دین حرج ندارد.. ما یک قلمرویی خارج از این قاعده لاحرج نداریم.. (قرآن می‌گوید) حق جهاد را به جا بیاورید. بعد می‌گوید در دین حرج نیست..»  این یعنی هرآنچه در دین است با حرج برداشته می‌شود، به همین راحتی و کلیت! آیا این ادعا با کلمات فقها سازگار است؟

محلاتی در ابتدای بحث می‌پرسد "آیا قاعده لاحرج شامل همه احکام، حتی امور سیاسی و اجتماعی هم می‌شود؟ این نکته معمولا در بحث‌های قاعده لاحرج بحث نشده ولی در زمان ما باید بحث شود."

با توجه به آن‌چه گذشت روشن شد عدم عمومیت این قاعده در کتب فقها مطرح و تبیین شده است و تمسک شاذ و غیرضابطه‌مند سروش محلاتی به قاعده لاحرج برای ارائه برداشت‌های جهت‌دار از منابع دینی، وجهی ندارد.

منبع: روزنه؛ دریچه‌ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران