نگاهی به مستند «بچههای زمین خاکی»| آن روی سکه ناامیدی در مستطیل سبز!
شاید نام "کورههای آجرپزی" گره خورده با ناامیدی، محرومیت و فقر باشد اما گاهی اوقات زندگی مثل یک توپ در گردش میتواند ورق را برگرداند.
خبرگزاری تسنیم - علیرضا رحیم بصیری
اگر نام «کورههای آجرپزی» را برای عموم مردم بیان کنید و از آنان بخواهید که اولین چیزی که به ذهنشان میرسد را بیان کنند، احتمالاً با عبارتهایی مثل «حادثههای تلخ»، «کودکان کار»، «محرومیت»، «فقر و تنگدستی»، «ناامیدی مطلق» و .... روبهرو خواهید شد. در حقیقت بیشتر آن چیزی که رسانهها از این مکان و شغل مرتبط با آن مخابره کردهاند، نیمه خالی لیوان بوده و خبری از رنگ سفید امید نیست. البته نباید فراموش کنیم که فقر و محرومیت با این منطقه از شهر که عمدتاً هم در حاشیه قرار دارند، گرهخورده و عجین است اما بد نیست در کنار روایت تلخیها، گاهی اوقات روزنههای امید را هم به تصویر کشید.
مستند «بچههای زمین خاکی» به کارگردانی میکائیل دیانی ماجرای آن روی سکه ناامیدی در کورههای آجرپزی است. او که در مستند قبلی خود یعنی «بیجه» سراغ یکی از جنجالیترین پروندههای جنایی در کشور رفته بود، این بار هم در همان حاشیه شهر مانده و با داستانی کاملاً متفاوت اما از جنس حاشیه شهر، مستند ساخته است. شکلگیری یک تیم فوتبال از کودکان کار شاغل در کورههای آجرپزی، همراهی آنان در مسابقات تا رسیدن به موفقیت و حضور در یک تیم لیگ برتری خط اصلی مستند «بچههای زمین خاکی» را تشکیل داده است.
با رشد آسیبهای اجتماعی در حاشیه شهر، اخباری هم از فعالیت گروههایی به گوش میرسد که سعی دارند با برگزاری برنامههای مختلف فرهنگی، ورزشی و ... آسیبهای اجتماعی ناشی از حاشیهنشینی را کم کنند. شاید بسیاری از این فعالیتها مقطعی و جستهگریخته باشد اما کارگردان «بچههای زمین خاکی» سراغ گروهی رفته است که سابقه بسیار طولانی در انجام فعالیتهای خیرانه دارد و احتمالاً یکی از نقاط قوت فیلمش که باعث باورپذیری بهتر مخاطب با او میشود، همین نکته باشد.
دیانی برای روایت مستندش از فردی استفاده کرده که ارتباط بسیار نزدیکی با بچهها دارد، با روحیات آنان آشناست و مشخصات فردی آنان را خیلی خوب میداند. این موضوع باعث شده تا مخاطب خیلی راحتتر بتواند با فیلم ارتباط برقرار کند و برای درک روحیات هر کدام از کودکان منتظر نماند. شاید بتوان گفت این نکته، نقطه قوتی برای فیلم به شمار میرود.
مهمترین چیزی که در این مستند دیده میشود، «امید» است و شاید بتوان گفت مهمترین دستاورد فیلم نیز همین موضوع است. از مسئول گروه جهادی و راوی فیلم تا کوچکترین عضو تیم که شاید سنش به 15 سال هم نرسد آرام آرام به آینده درخشانی امید پیدا میکنند که ممکن است مسیر زندگیشان را متحول کند. حتی خانوادههای آنان نیز به خاطر همین موضوع حاضر میشوند از درآمدی که این بچهها برایشان به ارمغان میآورد، چشم پوشیده و به امید آیندهای روشنتر فرزندشان را راهی مستطیل سبز کنند.
اگر بخواهیم کمی موشکافانهتر این مستند را نقد کنیم باید به روند کند فیلم در دقایق ابتدایی آن اشاره کرد؛ جایی که حتی ممکن است برای دقایقی حوصله مخاطب سر برود اما بلافاصله بعد از آنکه پای مستطیل سبز و پدیده جذاب فوتبال به فیلم باز میشود، روایت فیلم روند معکوسی را در پیش گرفته شده و مخاطب با اتفاقاتی که بچهها رقمزننده آن هستند، به شدت همراه میشود. شوخیها، صحنههای خندهدار این بازیکنان در داخل و بیرون زمین و حتی نتیجه مسابقه برایش مهم میشود.
کارگردان تلاش کرده است برای فیلمبرداری اثر خود کمی خلاقیت هم به خرج دهد. استفاده از دوربین گوپرو روی پیشانی بازیکنان در حین مسابقه فوتبال برای نمایش فعالیت فیزیکی بازیکنان حین مسابقه خلاقیتی است که کارگردان در فیلمش استفاده کرده است، اما این خلاقیت خیلی زود رنگ باخته و نمیتواند تبدیل به یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این مستند شود. در کنار این، چند تصویر لرزان دیگر هم دیده میشود که به نظر میرسد تصویربردار اثر با حضور در میدان مسابقه و با دوربینی روی دست آنها را ضبط کرده است. شاید بهتر بود به جای استفاده از دوربین روی دست، از همان دوربین ثابت کنار زمین استفاده میشد!
«بچههای زمین خاکی» تلاش کرده تا پدیده اجتماعی حاشیهنشینی را با فوتبال گره زده و تصویری امیدبخش از کودکان کار شاغل در کورههای آجرپزی را به نمایش دهد. برجسته کردن امید آنهم در بازنماییهای خاکستری رسانهها در چند سال اخیر مهمترین دستاورد فیلم است که باعث میشود از برخی کاستیهای آن چشم بپوشیم. شاید مستند «بیجه» خوشساختتر از فیلم اخیر میکائیل دیانی باشد اما روزنه درخشان امید همه چیز را به دست فراموشی میبرد.
انتهای پیام/