یک خاطره بامزه و یک خاطره وحشتناک/ وقتی اکبر عبدی در حمامِ «هتل پیادهرو» خوابید + فیلم
مینا جعفرزاده در برنامهای ویژه روز مادر خاطرهای از اکبر عبدی مطرح کرد که جالب توجه است؛ بازیگری که به تعبیرِ او، آنقدر میخنداند هرکسی نمیتواند با او کار کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مینا جعفرزاده در ویژه برنامه مادرانه «چهلتیکه» حضور پیدا کرد و حرفهای جالبی درباره اکبر عبدی مطرح کرد. چرا که او با نقش خاله جان در کنار این بازیگر پیشکسوت بیشتر شناخته شد. در رادیو برنامه کودک اجرا میکرد و حوالی 14 یا 15 ساله که بوده وارد بخش برنامه بزرگسالان و نمایشهای رادیو میشود. فیلمهای مختلفی را در سینما تجربه کرده اما شاید بیشتر او را با سه گانه «اخراجیها» به یاد بیاورند. در سریال گالشهای مادربزرگ که نوروز 1368 پخش شد نقشِ اصلی نبود اما یکی از خاطرانگیزترین کارهای «جعفرزاده» سریال "عطر گل یاس" است که سال 1370 پخش شد. در همین سریال نقش دختر بزرگ خانواده را بازی میکرد.
هنوز به تعبیرِ خودش در خیابان او را به «خاله خانم» اکبر عبدی میشناسند و صدایش میزنند. در "هتل پیادهرو" یکی از کارهای دیگری بود که مینا جعفرزاده شناخته شد. از نیمه دوم دهه هفتاد و با همان هتل پیادهرو نقش مادرها و بعد نقش مادربزرگها به او سپرده شد. یکی از بخشهای جالبِ برنامه، پخشِ بریدهای از سریال «هتل پیادهرو» بود که نقش خاله اکبر عبدی را بازی میکرد. او درباره این مجموعه تلویزیونی گفت: این کار 13 قسمت بود که ما در 37 روز فیلمبرداری کردیم. یعنی واقعاً وقت حمام رفتن نداشتیم باید کار به آنتن میرسید. یکی از خوشحالیهایم این بود که با آقای عبدی کار کردم. واقعاً پدر مرا درآورد! جزو کارهایی است که این بازی را وقتی از خودم دیدم بعید بود که این طوری دربیاید. میگفتم این کار زمین میخورد و عبدی هم زمین میخورد. آنقدر خودمان میگوییم کسی دیالوگ حفظ نمیکرد.
او به خاطره چِک معروف اکبر عبدی اشاره کرد و گفت: میدانم ناراحت نمیشود و میگویم. همیشه زودتر میرسید و زودتر گریم میشد. آن روز دیدم نیست و نیم ساعت هم گذشت اما نیامد. کار باید شروع میشد و پرسیدم چرا آقای عبدی نیامده؟ گفتند آمده است. خانهای که در آن کار میکردیم 100 متری بود و همه جایش را میتوانستیم کنترل کنیم. گفتند هست؛ آقای عبدی دیشب گفته سخت است این راه را بروم خانه، همینجا میخوابم.
جعفرزاده افزود: در خانه جایی برای خوابیدن نبود به همین خاطر رختخواب در حمام انداخته و خوابیده است. یک بار هم آمدم و دیدم با یکی از بچههای تولید کلکل میکند. تولید میگوید اکبر عبدی آنقدر فرض بدهد چایی بدهد و صبحانه بخرد. این هم میگوید نمیدهم. پول جزئی بود. من گفتم، این پول را میدهم. نگو این کلکل هر روزشان است. یک سالی، سر یک کاری بوده و سه هزار تومان به این بنده خدا قرض میدهد که دو روز دیگر بدهد. حتی چکی به اکبر عبدی میدهد.
وی خاطرنشان کرد: اکبر عبدی تعریف میکرد که چک در جیبم بود یک روز از تجریش میآمدم گفتم بروم این سه هزارتومان را بگیرم بانکیها مرا دیدند شروع به پچپچ و خندیدن کردند و گفتم این چک را بدهید. دیدم میخندند، ناراحت شدم. گفتم چک اشکالی دارد گفتند نه! این 30 هزار تومان نوشته است. گفتم اگر ندارند برگشت بزنید. گفتند نمیشود چون تاریخ زده برای فردا. هر روزی بیایید تاریخش فردا است.
جعفرزاده با اشاره به اینکه اکبر عبدی تکرار نشدنی است، گفت: با اکبر عبدی کار کردن خیلی سخت است؛ چون آنقدر میخنداند که درست نمیتوان کار کرد. عبدی اهل حفظ کردن دیالوگ نبود و کار بداهه زیاد داشت. واقعاً شاید صد سال یا 200 سال طول بکشد عبدی به دنیا بیاید. آنقدر هوش بالا، استعداد بیحد و اندازهای دارد و کارش را درست انجام میدهد.
این بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در پاسخ به این سؤال که آیا در طولِ دوران بازیگریاش حادثهای خطرناک برای او به وجود آمده، گفت: برای همه خاطرات تلخ به وجود آمده است اما خاطرهای دارم از جریانِ فیلمبرداری سریال "تفنگ سرپر" که هر بار به یادم میآید، میترسم. یک روز سر فیلمبرداری، گریم شده بودم اما هنوز آقای احمدجو کارگردان نیامده بودند. گفتم راه بروم و از دکور بیرون رفتم. اما ناخودآگاه 10، 20 سگ ایستاده و در حالِ پارس کردن جلویم دیدم. نمیتوانستم نفس بکشم و کاری انجام بدهم.
وی ادامه داد: فهمیده بودم اگر کاری نکنم بهتر است. با لبخند گفتم هیچکس نیست به داد من برسد، اینها فکر نکنند من ترسیدم. حالا صد دفعه این کلمه را تکرار کردم، تو رو خدا هرکس هست به دادمن برسد من بیچاره شدم. دیدم شخصی آمد که شکلِ چوپانها بود. اول یک دعوایی با من کرد که ندیدم اینجا نوشته شده کسی این سمت نیاید. من هم گفتم اگر میدیدم نمیآمدم. تا یک سال چشم روی هم میگذاشتم این سگها را میدیدم؛ واقعاً اگر آن لحظه پا به فرار میگذاشتم و سکوت نمیکردم، تیکه پاره شده بودم.
جعفرزاده همچنین به خاطره سوسکها هم اشاره کرد و گفت: در سریال «رسم عاشقی» در خانهای (میدان منیریه) بودیم همهچیز روتین پیش میرفت تا به سکانسهای حیاط رسیدیم. خانهای قدیمی بود چراغها را وصل کردند؛ لوکیشن روشن شد یک دفعه دیدیم از زیرزمین سوسکی است که سرازیر میشود و قابل کنترل نیست. گفتند کار تعطیل و سمپاشی کردند. فردا آمدیم در حیاط باید پارچ آب را داخل حوض میکردم. به محضِ این کار، متوجه شدم سه چیز در بدن من را میروم دیدم سوسکاند. واقعاً نمیدانید چه صحنه بدی بود. البته باز هم این اتفاق افتاد و من سعی کردم صدایی از خودم درنیاورم تا کارگردان کات بدهد به هر طریقی این سکانس تمام شود.
این بازیگر پیشکسوت برای مادران جوان هم توصیهای داشت: به این مادران جوان میگویم که تو را به خدا ازدواج میکنید، بچهدار میشوید مسئول باشید. همینطوری سرسری نگذارید.طوری عمل کنید به چشمانِ شما نگاه کنند به این باور برسند بهشت زیر پای مادران است. یک چیزی شنیدهاید اما کدام مادران؟ مادری که لیاقت مادر بودن را داشته باشد.
انتهای پیام/