دردواره مهدی جمشیدی در سوگ ارتحال آیت‌الله صافی گلپایگانی

دردواره مهدی جمشیدی در سوگ ارتحال آیت‌الله صافی گلپایگانی

شک ندارم که دلش بسیار بزرگ‌تر و لطیف‌تر از آن بود که بخواهد در برابر نوشته‌ای انتقادی و صریح، غباری از کدورت بر آن بنشیند، کدورت که هیچ، حتّی گلایه هم نداشت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی  پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، که چندی پیش یادداشت انتقادی‌اش در واکنش به سخنان آیت‌الله صافی گلپایگانی در دیدار با رئیس مجلس شورای اسلامی، واکنش‌هایی را برانگیخت و از سوی بسیاری افراد و نهادهای داخلی و خارجی، متهم به "اسائه ادب" و "هتک حرمت" جایگاه منیع شیخ‌الفقهاء، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی، شد، به‌مناسبت رحلت آن فقیه نزیه در کانال شخصی‌اش یادداشتی تأثربرانگیز منتشر کرده است که حاوی نکته‌هایی خواندنی است.

متن کامل یادداشت جمشیدی را در ادامه می‌خوانیم:

آیت‌الله العظمی لطف‌الله صافی گلپایگانی ,

1. آن فقیهِ خالص و صادق، هجرت کرد، خدایش بیامرزد و رحمت و لطف خویش را بر ایشان که اهل تقوا و تعبّد بود، ارزانی بدارد. امید است ایشان که شیفتگی و شیدایی‌اش نسبت به اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ زبان‌زد بود، در این نشئه از حیات خویش، محشور و مصاحب با آن حضرات باشد و از خوان نعمات و فضایل ایشان، نصیب فراوان ببرد، به‌راستی، زاهدانه و بی‌اعتنا به زخارف دنیوی زیست و دلش از حبّ هرآنچه برای ما، شیرین و وسوسه‌انگیز است، تهی بود.

2. قوم شیعه در غربتِ غیبت، «حیران» و «سرگردان» نیست، بلکه دستش در دست «راویان حدیث» نهاده شده است تا به‌واسطۀ تبدیل «امامت» به «نیابت»، آن عهدِ قدسی، گسسته نشود و تیغ انقطاع بر پیکرِ «امتدادِ تاریخیِ تشیّع» ننشیند، چنین نیابتی، چه در هندسۀ «زعامتِ مرجعیّت» و چه در هیئت «ولایت فقیه»، اجتماع شیعه را قوام و حیات می‌بخشد و تلاطم و تکانه را از آن می‌ستاند.

این امکان اجتماعی و بضاعت تاریخی، قدر و قیمتی محاسبه‌نشدنی دارد؛ چنان‌که انقلاب اسلامی و تداومِ معماگونۀ آن در میانۀ این‌همه تهاجم و تعدّی و بدخواهی، برآمده از این سرچشمۀ «منحصربه‌فرد» و «بی‌بدیل» است.

3. حقیر در طلب دیداری با آن فقیهِ منزّه بودم، امّا افسوس که دست‌هایی، مانع شدند و مرا بی‌نصیب نهادند. غرض، مواجهۀ «مستقیم» و «فارغ از روایت‌های ناصواب» بود تا «گفت‌وگو»یی شکل بگیرد و این صفر در حاشیۀ آن بی‌نهایت بنشیند و به‌رسم «عقلانیّتِ شیعی»، اندکی بگوید و بسیار بشنود.

سنّتِ نیک و نافذی بود اگر در خاک این زمانۀ آغشتۀ به «تصوّرها» و «تصویرها»، ریشه می‌دواند. هرچه که قاعدۀ «اندیشه‌ورزی» و «تضارب آراء و عقول»، تحکیم شود و بنای «احتجاجات»، رفعت یابد، حوزه و مرجعیّت و روحانیت و حاکمیّت و جامعه و نخبگان و توده‌ها، نفعِ معنوی و معرفتی خواهند برد و شدن‌ها و صیرورت‌های تکاملیِ انقلاب، شتاب خواهد گرفت، بااین‌حال، «فاصله‌افکنان» و «پرده‌داران»، چنین نمی‌پسندند و می‌خواهند در سایۀ تاریکِ برداشت‌ها و روایت‌ها، «شکاف‌ها» و «زاویه‌ها» فزونی یابند.

4. «سیاست‌زدگانِ متجدّد» در پی آن بودند که سخن خویش را از زبان آن «عالمِ متعبّد» بشنوند و با پنهان‌شدن پشت عظمت و هیبت و قداست ایشان، منافع و مطامع خویش را برآورند و انقلاب را به محکمه بخوانند، امّا او که سلامت نفس و صفای باطن داشت، نه «حوزه» را مقابل «انقلاب» تعریف کرد و نه «مردم» را.

او از «حوزه» و از «مردم» دفاع کرد، همچنان که از «انقلاب» حمایت کرد. ایشان «استقلال حوزه» و «حقوق مردم» را می‌طلبید، امّا انقلاب را به نفی و تضییع هیچ‌یک از این دو متهم نساخت.

ایشان حوزه را «سیاسی» می‌خواست، نه «سکولار»؛ و روحانیّت را «متعهد به انقلاب» می‌دید، نه «منفک از انقلاب»؛ و سخنش از جنس «نقّادیِ دلسوزانه» بود، نه «یأس‌پراکنیِ غرض‌ورزانه»؛ و برخی «روش‌ها» و «مسئولان» را به چالش می‌کشید، نه «انقلاب» و «سیاست‌ها»یش را؛ و دغدغۀ «دیانت» و «معیشت» مردم را داشت، نه «اباحه‌گری» و «ولنگاری». ایشان، آنان را که سودای باطلِ «موازی‌سازی» و «تقابل‌پردازی» داشتند، ناکام نهاد.

5. شک ندارم که دلش، بسیار بزرگ‌تر و لطیف‌تر از آن بود که بخواهد در برابر نوشته‌ای انتقادی و صریح، غباری از کدورت بر آن بنشیند. «کدورت» که هیچ، حتّی «گلایه» هم نداشت، و مگر از مرجعِ شیعه، آن هم شیخ‌الفقهاء، انتظاری جز این است؟! اینان «پدران معنوی» و «بزرگان ایمانیِ» ما هستند و سایه‌‌شان، نه سایه، بلکه آفتابِ حیات‌بخش است.

انتهای پیام/+

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران