مهدی جهاندار «مرتد» را به کتابفروشیها آورد
دومین مجموعه شعر مهدی جهاندار با عنوان «مرتد» توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شد. جهاندار از جمله شاعرانی است که سرودههایش در بین مردم اقبال خوبی یافته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مهدی جهاندار، از جمله شاعرانی است که شعرش در سالهای اخیر این توفیق را داشته که بین مردم اقبال پیدا کند و گاه زبان به زبان بچرخد. کتاب «مرتد» دومین مجموعه شعری جهاندار است. او پیش از این کتاب «عشق سوزان است» را با انتشارات شهرستان ادب به اصرار دوستانش منتشر کرده بود.
«مرتد» که شامل غزلهای جهاندار است، با مضامین متنوع سروده شده است؛ با این حال وجه اجتماعی شعرها پررنگتر است. جهاندار که در شعرهایش نوعی اعتراض و نقد اجتماعی را همواره دارد، در سرودههای «مرتد» نیز این نگاه را دنبال کرده است:
ایمان خود فروخته و نان گرفتهاند
اینان چهقدر نان خود ارزان گرفتهاند
تکلیف ما و کوچه و خورشید روشن است
وقتی که روی پنجره سیمان گرفتهاند ...
عمدۀ اشعار این کتاب، تلنگری است به انسان معاصر سردرگم که خویشتن خویش را مدتهای مدیدی است فراموش کرده و در کوچهپسکوچههای جهان متحیر است. شاعر از منتظر نشستن خسته است و از خویش و انسانهای همدردش میخواهد برخیزند و برای رسیدن به سرمنزل مقصود تلاش کند:
آه ای انسان به دریا میرسی رود باش
تا قیامت بیشتر فرصت نداری زود باش
ای دل اینجا گوشۀ این خانه بازار تو نیست
بشکن و آیینه در آیینه نامحدود باش
تا بپیچد در جهان آوازهایت هایهای
گریههای بیصدای هر شب داوود باش
برخی از غزلهای «مرتد» رگههایی از حماسه را نیز در خود دارد. مانند این سروده که آهنگ و وزن آن یادآور برخی غزلیات دیوان شمس است:
بتازیم بتازیم که ما کهنه سواریم
بخندیم و برقصیم سر جنگ نداریم
بر این کوه بر این دشت بر این هفت و بر این هشت
بباریم بباریم که ما ابر بهاریم
سکوتیم سکوتیم صدای ملکوتیم
هیاهوی قنوتیم پر از داد و هواریم
33 غزل کتاب «مرتد» در 76 صفحه و توسط نشر شهرستان ادب به چاپ رسیده است. شهرستان ادب به تازگی چاپ دوم کتاب «عشق سوزان است» را نیز منتشر کرده و در نمایشگاه مجازی کتاب تهران عرضه کرده بود.
دومین مجموعه شعری که اخیراً از شهرستان ادب به چاپ رسیده، کتاب «ناگزیر»، سروده حامد صافی است. این اثر مجموعهای از شعرهای نیمایی صافی است. صافی با انتشار سرودهای از این مجموعه، از تولد این اثر جدید خبر داد. سروده او را میتوانید در ادامه بخوانید:
بهار، دستبسته مانده است
تمام فصلهای من
شبیه شب
پر از سخاوت سکوت لحظههای خستگی است
مرا بگیر و شاخهای بساز
بدون ریشه بیجوانه بیهوا
درختهای باغ من چه بیتفاوت ایستادهاند
همین دو روز پیش بود
که آسمان برای رود
شبیه لقمههای باد کرده روی دست خاک
چقدر آب، از آفتاب
کرایه کرده بود
ولی چه سود
که طبع بستر لجوج بیتحرک غریب رود، خشک بود
و این حکایت همیشه من و تو بود
انتهای پیام/