ابرهای سوءتفاهم در آسمان وحدت حوزه و دانشگاه (۲)| فنایی اشکوری: وحدت حوزه و دانشگاه در عین سازگاری‌شان تحقق نیافته است

ابرهای سوءتفاهم در آسمان وحدت حوزه و دانشگاه (2)| فنایی اشکوری: وحدت حوزه و دانشگاه در عین سازگاری‌شان تحقق نیافته است

تفکری که ایده وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کرده است، این‌ها را سازگار می‌داند و هر دو هم مورد نیازند، اما متأسفانه خطاب‌های یک طرفه و غیرهمدلانه جای گفت‌وگوهای سازنده را گرفته است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، وحدت حوزه و دانشگاه در این سال‌ها یکی از کانون‌های اصلی نزاع  لفظی و قلمی میان موافقان و مخالفان بوده است و به رغم گذشت بیش از چند دهه هنوز از دامنه آن مجادلات و مناظرات کاسته نشده است.

مطمئناً وحدت حوزه و دانشگاه از منظر امامین انقلاب هیچ گاه به مفهوم سلب استقلال فکری یا نفی هویت مستقل یکی از این دو نهاد و یا سلطه یکی بر دیگری نبوده و نیست بلکه مفهوم اصلی این وحدت در جامعیت دین اسلام نهفته است که در تأمین نیازهای بشری بر هر دو بعد مادی و معنوی آن تأکید داشته است و بدون آن آزادی و پیشرفت جامعه اسلامی تحقق نمی‌یابد.

محمد فنایی اشکوری، استاد تمام فلسفه در موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی (ره)، در گفت‌وگو با تسنیم، با بیان این که روحانی و دانشگاهی مکمل یکدیگرند، بر ضرورت حفظ هویت مستقل هر دو نهاد حوزه و دانشگاه تأکید می‌کند و می‌گوید حفظ این استقلال زیربنای استقلال جامعه است.

او همچنین با انتقاد از رویکردهای مناسبتی و موسمی به کلان مسأله‌ای چون "وحدت حوزه و دانشگاه" عنوان می‌کند: تحقق این امر به مفهوم وحدت و استقلال جامعه اسلامی است که تأمین نیازهای دینی و دنیوی و نیل به توسعه و پیشرفت به آن وابسته است.

بخش دوم گفت‌وگوی ما را با این اندیشه‌ورز و پژوهشگر فلسفه در ادامه می‌خوانید:

*آقای دکتر! شما معتقدید کسانی که قائل به ساحت اجتماعی دین نیستند و تفکر سکولاریستی محض دارند، ضرورت تولید و بازسازی علوم انسانی اسلامی را نمی‌پذیرند اما خود این مساله باز مبتنی بر یک سلسه پیش فرض‌های دیگری است و سوال‌های متعددی را پیش می‌کشد که پرداختن به هر کدام از آن‌ها در جای خودش مهم است، مثلا این که آیا حکومت باید متولی تعلیم و تربیت و به طور کلی فرهنگ دینی باشد یا این مسأله، امری مردم‌پایه و غیرحاکمیتی است که باید از سوی آحاد جامعه پیش برود؟ به هر حال از این گزاره کلّی که دین ساحت اجتماعی هم دارد نمی‌شود لزوم مداخله نهادهای حاکمیتی در فرآیند تولید علم را استنتاج کرد. 

بله؛ ببینید یک موقع هست که ما می‌خواهیم تحدید حدود کنیم و تعیین قلمرو برای دین کنیم، آن‌جا ما هرجور دلمان می‌خواهد می‌توانیم این قلمرو را تعیین کنیم ولی اگر به سراغ خود دین برویم یعنی دین‌شناسی ما به این صورت باشد که ببینیم از دل تعالیم اسلامی چه چیزی بیرون می‌آید، مساله فرق می‌کند. در جهان‌بینی اسلامی، عنصر معنوی از عنصر دنیوی جدا نیست. یعنی دین علاوه بر این که ارتباط قلبی و معنوی بین فرد و خداست یک سلسله استلزامات اجتماعی هم دارد.

دین روابط افراد را هم نظر دارد. اصلا بخشی از فقه همین است. در باب ازدواج و تجارت و قضاوت بخشی از دین اختصاص به این احکام دارد. در باب روابط بین دو ملت به خصوص در مورد دین اسلام کمتر کسی می‌تواند این حرف را بزند که بُعد سیاسی و بُعد دینی از هم جدا هستند. پیامبر اسلام(ص) هم رهبر دینی جامعه بود و هم رهبری سیاسی بود؛ یعنی دو نهاد نبود بلکه یک نهاد متولی هردو جهت بود. خلفا هم همین طور. امیرالمومنین (ع) هم حاکم بود هم مرجع دینی و هم مرجع سیاسی.

این حرف هرگز معنایش این نیست که حکومت برای ادامه جامعه فقط به دین احتیاج دارد، نخیر دین یکی از عناصر و مولفه‌های حکومت است. حکومت به علم و فناوری و همه آن چیزهایی که در دنیا هر حکومتی به آن‌ها نیاز دارد، وابسته است و نمی‌تواند نسبت به آن‌ها بی‌توجه باشد. منتهی چهارچوب‌ها و خطوط کلی را در هر جایی از یک فرهنگی و ایدئولوژی مشخصی می‌گیرند و جامعه دینی آن را از دین می‌گیرد یعنی هیچ حکومتی نیست که یک نظام ارزشی را از سنت خودش و از جامعه خودش نپذیرفته باشد.

در جامعه ما آن سنت و نظام ارزشی دین است ولی دین در تلقی معتبرش نه جا را بر علم تنگ می‌کند و نه جا را بر تجربه بشری تنگ می‌کند بلکه در کنار این‌هاست. بنابراین اصلا انفصالی نیست که چنان که برخی گفته‌اند ما هم بگوییم حکومت و جامعه یا بر اساس علم بنیان می‌شود یا بر اساس دین. این اصلا مقبول نیست، اصلا علم بدون دین و دین بدون علم هردو در بحث مدیریت انسان ناتوان هستند.

در مدیریت انسان ما به اخلاق و معنویت و دین و علم و فلسفه و... احتیاج داریم و دین در این عرصه‌ها ورود دارد، دخالت دارد، نه به این معنا که تنها دین کافی است و جامعه باید فقط براساس فقه اداره شود.

 

فلسفه , حوزه علمیه ,

 

*به نظر شما پیگیری ایده وحدت حوزه و دانشگاه، آن‌چنان که ما در این سال‌ها شاهدش بوده‌ایم به سیطره یک نوع نگاه سیاسی خاص بر نهاد دانشگاه منجر نشده است؟ یعنی این که ما می‌گوییم دانشگاه باید اسلامی باشد، علوم باید اسلامی باشد، حوزه و دانشگاه باید وحدت داشته باشند؛ موجب بسط نوعی ساده‌انگاری در حوزه و دانشگاه نشده؟ چون به نظر می‌رسد دست‌کم بین یک طیف خاص که از قضا چندان هم کم‌تاثیر نیستند، این دیدگاه وجود دارد که نفس حضور و فعالیت مثلا بسیج دانشجویی یا نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها برای اسلامی شدن آن کافی است و همین مسأله موجب شده است که با بسنده کردن به این قواعد شکلی، از ایده بنیادی علوم انسانی و وحدت حوزه و دانشگاه، غفلت کنند.

بله، قبول دارم که وحدت حوزه و دانشگاه در واقع تحقق نیافته است. همان طور که گفتید این کارها صورت گرفته ولی وحدت حوزه و دانشگاه تحقق نیافته پس معلوم می‌شود که این‌ها برای وحدت حوزه و دانشگاه کافی نیست. یا اصلا معنای وحدت حوزه و دانشگاه این نیست.

وحدت حوزه و دانشگاه یک معنای حداقلی دارد و آن این است که این دو نهاد، این دو نهاد ریشه‌دار و تاثیرگذار، برای اعتلای این کشور با هم همکاری کنند چون اگر هر کدام از این دو در مسیر خودش برود و همکاری میانشان نباشد، طبعا نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.

همه ما یک هدف را تعقیب می‌کنیم؛ اعتلای این کشور و باید دید که چه نوع همکاری بین این دو نهاد می‌تواند به این امر منجر شود. در این مرحله حتی افرادی که سکولار محض می‌اندیشند این مقدار وحدت را باید بپذیرند که در کشوری که دین این‌قدر ریشه‌دار است، برای پیشرفت و اعتلای آن نمی‌توانیم دین را نادیده بگیریم.

فلسفه , حوزه علمیه ,

*مراد شما در اینجا از به کار بردن واژه "دین" همان "حوزه" است؟

ببینید! حوزه تبیین کننده دین است، در واقع نماینده و بیانگر و معرّف و مفسر دین است. حوزه نهادی است که دین را به جامعه ارائه می‌دهد کما این که دانشگاه هم علم را طرح و ارائه می‌کند. مرکز اصلی تفکر دینی حوزه است، تفکر علمی تجربی هم مرکزش دانشگاه است. آن چیزی که لازم است همکاری در راستای این هدف است که دین چه نقشی می‌تواند در این کشور داشته باشد، معنویت چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد، علم چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد و...

قطعا این دو ناسازگار نیستند یعنی تفکری که ایده وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کرده است، این‌ها را سازگار می‌داند پس حالا که سازگارند و هر دو هم مورد نیاز هستند، نیاز به همکاری هم هست. همکاری برای تحقق این آرمان که ما می‌خواهیم جامعه پیشرفته‌تری داشته باشیم هم از بُعد فناوری پیشرفته باشیم هم از بُعد اخلاقی و معنوی.

این دو نهاد می‌توانند با همدیگر همکاری کنند و هرکدام سهم خودشان را در پیشرفت جامعه و بهبود جامعه ایفا کنند. یک عرصه در بحث علوم انسانی است. آن‌جا این تلاقی بهتر از جای دیگر صورت می‌گیرد. یعنی در حیطه علوم انسانی هم به دستگیری علم نیاز داریم و هم به دین. اگر این دو همکاری کنند نتیجه آن علم انسانی ثمربخش خواهد بود وگرنه آن علم انسانی که در جای دیگری تولید شده و این جا خوانده می‌شود و بر اساس آن مقاله و کتاب هم نوشته و تولید می‌شود، فارغ‌التحصیل هم از آن در می‌آید، اثر عینی و اجتماعی ندارد، کارآمد و کارگشا هم نیست.

برای این که کاربردی باشد، باید بومی شود و برای این که بومی شود، محتاج بازتولید آن در درون سامانه فرهنگ بومی خودمان هستیم که چون این فرهنگ بنیان و بنیادی دینی دارد، باید جوهره آن را از طریق برقراری دیالوگ میان دو نهاد حوزه و دانشگاه بازتاب داد. این در قدم اول نیازمند این است که طرفین نسبت به یکدیگر خوش‌بین باشند و تعصب‌آمیز به یکدیگر نگاه نکنند و از موضعی برابر و برادرانه با یکدیگر وارد تعامل شوند.

فلسفه , حوزه علمیه ,

*به نظر شما در حال حاضر این پیش زمینه فراهم هست؟

اگر این طور بود تحقق می‌یافت.

*یعنی هیچ کدام از این دو نهاد به یکدیگر خوشبین نیستند؟

نه. اگر هم هستند در حدّ مطلوب نیست. گاهی اوقات که اظهار نظر دو طرف را می‌بینیم، معلوم می‌شود که نگاه مهربانانه‌ای به یکدیگر ندارند.

*این بدبینی بیشتر از کدام سمت مشاهده می‌شود؟

در این مورد نمی‌توانم قضاوت کنم. اجمالا می‌توانم بگویم که از هر دو سمت دیده می‌شود. یعنی گفت‌وگو کمتر صورت می‌گیرد، منظورم گفت‌وگوی دو طرفی است که همدیگر را باور داشته باشند، به هم احترام بگذارند و یکدیگر را برابر ببینند چون سخن گفتن یک طرفه خاصیت گفت‌وگو را ندارد و نتیجه‌بخش هم نیست.

ما در هر دو طرف گاهی این خطاب یک طرفه را می‌بینیم. اگر این گفت‌وگو صورت بگیرد که شرطش خوشبینی و احترام متقابل است، افق‌های فکری آهسته آهسته به هم نزدیک می‌شوند.

گاهی می‌بینیم تصویری که دو طرف از یکدیگر دارند خیلی نزدیک به واقع نیست. مثلا بعضی از حوزویان، بسیاری از دانشگاهیان را نسبت به دین بی‌رغبت می‌بینند یا حتی بدتر از آن دارای موضع منفی می‌بینند یا از آن طرف دانشگاهیانی را می‌بینیم که گمانشان این است که حوزه با علم و فناوری مخالف است در صورتی که ممکن است بین برخی از افراد چنین تفکری باشد ولی بین علم و دین قطعا ناسازگاری نیست.

 



ممکن است بین عالمان دینی و دانشمندان علوم سوءتفاهم‌هایی باشد که ناشی از عدم شناخت درست یکدیگر است ولی خود دین و علم بینشان چنین ناسازگاری‌ای نیست و اگر این گفت‌وگو به نحو منطقی و همراه با رعایت اصول اخلاقی باشد قطعا افکار به هم نزدیک می‌شوند.

علاوه براین گفت‌وگو باید زمینه‌ای باشد برای طراحی عملی وحدت حوزه و دانشگاه یعنی حوزه و دانشگاه و حوزویان و دانشگاهیان بنشینند با هم همفکری کنند که چگونه می‌توان این ایده وحدت حوزه و دانشگاه را عملی کرد و  راهکار اجرایی آن چیست.

یعنی هم باید روی آن زیرساخت‌های فکری اندیشه کنند هم درباره روند اجرایی شدن آن راهکار ارائه کنند. موانع موجود بیشتر به موانع فکری و گاهی هم سیاسی برمی‌گردد که اگرچه قابل حل است اما فقدان طرح و برنامه و ایده روشن در این زمینه موجب شده که به رغم این همه شعار و تکرار در بیش از 4 دهه، هنوز این ایده به نحو موفقیت‌آمیزی تحقق پیدا نکند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران