ماجرای وصیت عجیب سیدحسن حسینی/ او پنجه در پنجه شاملو انداخت
مصطفی محدثی خراسانی، از دوستان زندهیاد سیدحسن حسینی، در هفدهمین سالروز درگذشت او در گفتوگویی با تسنیم از ویژگیهای اخلاقی و وصیت عجیب او گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نام سیدحسن حسینی پیوندی عمیق با شعر انقلاب اسلامی دارد؛ تصور شعر انقلاب بدون حضور او، امری ناممکن است. او در کنار شاعران دیگری مانند قیصر امینپور، سلمان هراتی و شاعران دیگر در یک کانکس ساده در کنج حیاط حوزه هنری، شکل جدیدی به شعر انقلاب دادند؛ شعری که امروز در ادامه همان حرکتها به کار خود ادامه میدهد.
حسینی تنها شاعر در یک قالب و موضوع نیست؛ سرودههای او در قالبهای مختلف نشاندهنده طبع و قلم توانای اوست. از سوی دیگر، او تنها در شعر نماند، فعالیتهای او در حوزههای نقد و ترجمه، حسینی را به یک شاعر جامعالاطراف تبدیل کرد. روز نهم فروردینماه، هفدهمین سالروز درگذشت اوست. خبرگزاری تسنیم، به همین مناسبت با مصطفی محدثی خراسانی، از دوستان زندهیاد حسینی به گفتوگو پرداخت. محدثی خراسانی در این گفتوگو ضمن اشاره به ویژگیهای شعری او، به برخی از ویژگیهای شخصیتی او نیز اشاره کرد. مشروح این گفتوگو را میتوانید در ادامه بخوانید:
تسنیم: از سیدحسن حسینی عمدتاً به عنوان سید شاعران انقلاب یاد میکنند. شاعری که توانسته در قالبهای ادبی مختلف طبعآزمایی کند و در بخشهای مختلفی، به زعم کارشناسان، آغازگر یک جریان است. اگر موافق هستید، به عنوان پرسش نخست، به این مسئله بپردازیم که سیدحسن حسینی چه چیزی به شعر انقلاب افزود؟
شعر انقلاب در آستانه تثبیت به عنوان یک سبک قرار دارد. پایههای آنچه را که امروز به عنوان شعر انقلاب میشناسیم و براساس آن مؤلفههایی را برمیشماریم، میتوانیم در شعر سیدحسن حسینی سراغ بگیریم. شعر انقلاب حاصل تلاش جمعی از شاعران پیش و پس از انقلاب و حتی از دوره مشروطه بوده است. اگر بخواهیم در شعر یک شاعر عمده مؤلفههای شعر انقلاب را پیدا کنیم، آن فرد سیدحسن حسینی است. این مؤلفهها در شعر شاعران پیش از حسینی کمتر و در میان آثار شاعران پس از او نمود بیشتری یافته و از آنجا که شاعران از کلام و آثار شاعران پیش از خود وام میگیرند، این مؤلفهها شکل نهایی خود را یافته است.
اما ناظر به سؤال شما مبنی بر نقشی که ایشان در شعر انقلاب دارد، باید گفت که پیش از پیروزی انقلاب و در آستانه به ثمر نشستن آن، تک و توک شاعران پیشکسوتی هستند که در این حوزه شناخته شدهاند. از این جمله میتوان به زندهیاد حمید سبزواری و سیدعلی موسوی گرمارودی اشاره کرد که شعر آنها در بین توده مردم نیز راه یافت. همچنین زندهیاد طاهره صفارزاده نیز در این دسته قرار میگیرد اما شعر او، شعر محافل خاص است و کمتر بین مردم رواج یافت.
پس از پیروزی انقلاب ما با ظهور شاعرانی مواجه هستیم که به تعبیر مقام معظم رهبری جزو اولین رویشها در این حوزه به شمار میآیند. جوانهایی که به میدان آمدند و با کمک پیشکسوتانی چون زندهیاد اوستا، نصرالله مردانی، آقای شاهرخی، مشفق و ... شعر انقلاب را پایهگذاری کردند. مرشد این نسل جوان برآمده در حوزه شعر انقلاب کسی نبود جز سیدحسن حسینی. دیگر شاعران یا همراه با او یا پشت سر او در این مسیر قدم برمیدارند. او هم به لحاظ سواد و آگاهی، هم به لحاظ ذوق، داشتن روحیه حماسی و شور انقلابی و از همه مهمتر، قدرت رهبری و روحیه کاریزماتیکی که داشت، توانست در انسجامبخشی به شاعران نقش مؤثری داشته باشد. این موضوع را هم میتوان در برگزاری جلسات و هم در جهتدهی به شاعران دید.
به لحاظ محتوایی نیز ما شاهد حضور اصلیترین آرمانهای انقلاب اسلامی در شعر سیدحسن حسینی هستیم؛ از مبارزه با مستکبران گرفته تا حمایت از مستضعفین و مبارزه با روشنفکران غربگرا و دیگر شعارهایی که در ابتدای انقلاب در میان مردم مطرح بود.
وجه دیگر زندهیاد حسینی تابوشکنیهای او بود. او مسائلی را که تا آن زمان تصور میشد نشدنی است، شدنی کرد. در آن ایام، به جز شعر «خط خون» آقای گرمارودی، اثر دیگری در قالب شعر سپید برای حوزه شعر آیینی مطرح نبود. در واقع روشنفکران غربزده بیبته اینطور مطرح کرده بودند که شعر سپید تنها برای بیان افکار اجتماعی، سیاسی و چپها است؛ یعنی اینطور نمایانده بودند که نوع متعالی شعر سپید این است. در این فضا اصلاً به کسی اجازه نمیدادند که در این قالب وارد شعر آیینی شود. این خطکشی غلط را به وجود آورده بودند. هرچند تلاشهایی برای تغییر این فضا توسط افرادی مانند عبدالعظیم ساعدی صورت گرفته بود، اما کارهای آنها نمیتوانست به آثار دیگران پهلو بزند. اما سیدحسن حسینی با کتاب «گنجشک و جبرئیل» وارد این فضا شد و پنجه در پنجه سردمداران شعر سپید و احمد شاملو انداخت. در این کتاب قطعات درخشانی وجود دارد که با قدرت در این فضا ظاهر شد:
به گونه ماه
نامت زبانزد آسمان ها بود
و پیمان برادریات
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی ...
این قطعه از شعر حسینی به 100 غزل میارزد. به لحاظ موسیقایی سرشار است و هارمونی دارد. میگفتند هنر شاملو این است که میتواند موسیقی را در شعر سپید جاری کند، اما همه شعرهای شاملو در مقابل این شعر حسینی کم میآورد. این علمداریها را حسینی انجام داد. مجموعه «گنجشک و جبرئیل» تماماً یک مجموعه شعر مذهبی و آیینی است و در آوانگاردترین حالت خود را نشان داد. این اثر راهباز کن برای دیگران بود و افقهای جدیدی را پیش روی شعر انقلاب گشود. همه این مسائل سبب شد که جایگاه حسینی با دیگر شاعران متمایز و متفاوت باشد.
*تسنیم: گویا وصیت کرده بود که در خاکسپاریاش، این کتاب را در قبرش قرار دهند.
بله، عمل هم شد. گفته بود همراه من در قبر بگذارید.
*تسنیم: یکی از مهمترین ویژگیهای زندهیاد حسینی، پویا بودن و به تعبیر آقای امیری اسفندقه، «کشاف» بودن است. این موضوع را در شعر اشاره کردید، آیا این روحیه او در کارهای پژوهشیاش نیز قابل رؤیت است؟
بله، من یک وقتی سیر شعر دفاع مقدس را نگاه میکردم که چه مراحل تکوینی را طی کرده است و برای این امر، روی کارهای او زوم کردم و دیدم شعر سیدحسن در دورههای مختلف با نگاهی متفاوت در جریان است. او در کارهای زمان جنگ تحمیلی، با زبان رزمندگان به سرودن میپردازد:
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع!
زان که آن جانانه بیچون و چرا میخواندم ...
او در این زمان در اوج توانمندنی بود، اما این احساس را داشت که باید با این زبان و از این دریچه شعر بگوید. بعد از اتمام جنگ تحمیلی، احساس میکند که زنده نگاه داشتن یاد شهدا و آرمانهای انقلاب، وظیفه اوست. احساس میکند که یاد شهدا پس از جنگ کمرنگ شده و میخواهد از این طریق تلنگری به مردم و مسئولان بزند. در آن زمان اشرافزدگی، غبار بر آرمانهای انقلاب انداخته بود:
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کردهاند
سفر بر مدار خطر کردهاند
از آنها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشق بازان فزود
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید در هم، حصاری شگفت
مثنوی بلند «آبها و مردابها» در چنین فضای اشرافزدگی سروده شد:
ماجرا این است کمکم کمّیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضۀ کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبههای آتشین متروک ماند و خاک خورد ...
او چوب همین صراحتش را هم خورد، رنجاندنش و از دانشگاه بیکار شد. مطمئنم که اگر امروز بود، گام در مسیر ی میگذاشت که بقیه هم با او همراه شوند.
در حوزه پژوهش هم باید بگویم که او کارهای درخشانی داشت اما فرصت نهایی شدن آنها فراهم نشد. از جمله کارهای پژوهشی او انجام یک کار تحقیقی در زمینه زبانشناسی قرآن کریم بود.
خاطرهای جالب هم درباره کارهای او به یاد دارم. سیدحسن حسینی در یکی از دیدارهای شاعران با رهبر معظم انقلاب حضور داشت. خاطرم هست وقتی مقام معظم رهبری ایشان را دید، آغوش گشودهای را برای سیدحسن باز و احوالپرسی کردند. سیدحسن به سمت رهبر انقلاب رفت و بعد از نماز خواندن و در زمان صرف افطار در کنار ایشان نشست. یادم میآید که در آن دیدار، رهبر انقلاب فرمودند که کتابهای بالینی دارند و هر شب قبل از خواب، به خواندن آنها مشغول میشوند. ایشان میگفتند که کتابی به دستشان رسید و میخواستند تورق کنند. اما وقتی کتاب را تورق کردند، گفتند که بهتر است در فرصت بهتری آن را بخوانند. اما راضی نشدند، کنجکاو شدند و نشستند و شروع کردند به خواندن کتاب. ظاهراً کتاب را تا زمانی که تمام نمیکنند، دست برنمیدارند و حتی فرموده بودند که بعد از خواندن کتاب، سجده شکر به جا آوردند که چنین استعدادهایی در انقلاب شکوفا شدند و دارند کارهایی با چنین ویژگیهایی منتشر میکنند. بخشی از این خاطره را خودم شاهد بودم و بخش دیگری را نیز از دوستان شنیدم که ظاهراً آن کتاب، کتاب «مشت در نمای درشت» بود که سیدحسن با نگاه تطبیقی میان سینما و ادبیات نوشته بود. از آن دسته از کتابهایی است که پیشنهاد میکنم رسانهها و خبرگزاریها بخشهایی از آن را منتشر کنند. من در آن زمان که در مجله «شعر» مشغول بودم، در چند شماره مطالبی از این کتاب را به صورت پاورقی منتشر کردم.
*تسنیم: شما سالها زندهیاد حسینی را میشناختید و در کنار فعالیتهای فرهنگی، به شخصیت ایشان نیز شناخت داشتید. مهمترین ویژگی که او داشت چه بود؟
غیرت و حمیتی که در پیشبرد تفکر انقلابی شیعی داشت، برایم جالب بود. او اصلاً حاضر نبود سر سوزنی از مواضع خود کوتاه بیاید. شاعران معمولاً روحیات لطیفی دارند و گاه در برخورد با موضوعات مختلف ملاحظه و مدارا میکنند. مثلاً قیصر روحیهاش عرفانی و همراه با مهر و معرفت بود، گاه چیزی را میدید اما سکوت میکرد. معمولاً آدمها افرادی را که این روحیه را دارند، بیشتر دوست دارند. اما حسینی اینطور نبود. او صراحت لهجه داشت و متعصب بود. این صراحت را با ما که خدمتش را میکردیم و در کنارش بودیم نیز ادامه داشت. اگر موضوعی را میدید و سر سوزنی احساس میکرد که ممکن است این مسئله بعداً تبدیل به انحراف شود، جلوی ما را میگرفت و تذکر میداد.
خاطرم هست مجموعهای با محوریت گزیده شعر انقلاب را چاپ کرده بودم، اما در آن فقط ترتیب پیشکسوتها را رعایت نکرده بودم. به من میگفت اگر پول داشتم، همه این مجموعه را میخردیم تا خمیر کنند و دوباره این مجموعه با رعایت ترتیب پیشکسوت بودن شاعران منتشر شود. حالا من چه کار کرده بود؟ جای دو شاعر را به لحاظ تقدم و تأخر عوض کرده بودم؛ چون احساس میکردم شعر شاعر جوانتر، قویتر از شعر آن شاعر پیشکسوت است. به خاطر همین صراحت نیز بارها مورد حب و بغض قرار گرفته بود و به او در دوران حیاتش، ظلمهایی شد.
سالهای آخر به حوزه میآمد و دفتر مجله «شعر» پاتوقش بود. کلاسهای بیدلشناسی را برگزار میکرد. او همیشه از قیصر امینپور، سلمان هراتی و ساعد باقری به عظمت و شکوه یاد میکرد.
انتهای پیام/