گزارشی از میهمانی شب قدر شهدا/ "گلزار شهدا" پلی از بهشت زهرا تا رضوان خدا

گزارشی از میهمانی شب قدر شهدا / "گلزار شهدا" پلی از بهشت زهرا تا رضوان خدا

پرسیدم چرا میان این همه مکان برای مراسم‌های شب‌های قدر به گلزار شهدا آمده‌اید؟ ادبیاتش خیلی جالب بود و با اون لحن کوچه‌بازاری خود گفت: «آهان؛ شهدا هستن دیگه، دعوت می‌کنن؛ ما رو هم دعوت کردن.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صدای «الغوث، الغوث» همه جای شهر را فرا گرفته، هر عاشقی گوشه‌ای از این زمین خاکی را انتخاب کرده و حرف دل خود را با معبود خویش در میان می‌گذارد؛ انگار توی این شب‌ها آسمان به زمین نزدیک‌تر شده، انگار فرشته‌‌ها و ملائک خصوصی پایین آمده تا دعای بنده را بشنوند و برای اجابت به آسمان ببرند... .

حکایت این شب‌ها با شب‌های دیگر متفاوت است، شب‌ها که به عنوان زمان استراحت از آن یاد می‌شود، اما در چند شب‌ جای خود را به ناله، گریه و شب‌بیداری داده... بیداری نه از نوع نخوابیدن؛ بلکه بیداری از خواب‌های غفلتی که در طول سال‌ها و ماه‌ها نسبت به خداوند متعال داشته‌ایم... برای همین مکرراً «خلّصنا» می‌گوییم تا از این غلفت‌ها رهایی یابیم.

یقیناً خداوند در این شب‌ها می‌خواهد دستگیر بنده‌های خود باشد و دست‌های خالی که به سوی رب خود پر کشیده را پر از عشق و محبت و مغفرت کند.

برخی از مردم به حرم ائمه اطهار (علیهم السلام) و برخی دیگر نزد امامزادگان رفته تا آنها را شفیع خود در محضر باری‌تعالی قرار دهند اما در این میان جمعی از مردم میان «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» رفته‌اند که نه تنها آنها نمرده‌اند بلکه زنده‌اند و هنوز فریادرس ملت ایران و انقلاب اسلامی هستند.

شهید , گلزار شهدا , دفاع مقدس ,

* گلزار شهدا؛ پلی از بهشت تا خدا

گلزار شهدا، میعادگاه بسیاری از عاشقان و دلدادگان به حضرت حق است که در این شب‌های قدر و اجابت دعا، مردم را در آغوش خود گرفته تا پلی از بهشت تا خدا بسازد؛ پلی که دست‌های شهدا ستون‌های آن است و آمین‌‌های آنها مسیر را هموار می‌کند.

برای درک بیشتر این فضا، شب بیست‌وسوم ماه مبارک رمضان عزم رفتن به گلزار شهدای بهشت زهرا(س) را کردم. ترافیک سنگین اتوبان شهید هاشمی و خیابان‌های منتهی به بهشت زهرا(س) حکایت از حضور پرشور مردم در گلزار شهدا دارد؛ پس از گذشت دقایقی از ترافیک رهایی پیدا کردم و خودروی خود را در انبوهی از ماشین‌ها پارک کردم. در اولین نگاه، سفره‌ نان و سبزی و فلاکس‌های چای بیانگر آن است که برخی از افراد، افطار را هم در جوار شهدا بوده و از همان زمان منتظر اجرای مراسم شب‌های قدر هستند.

فضا خیلی متفاوت‌تر از روزهای قبل بود؛ هر خانواده‌ای زیراندازی برای خود پهن کرده و هرکدام شهیدی را برگزیده و در کنار او در حال تلاوت قرآن و قرائت زیارت‌نامه بودند، برخی هم کاغذهایی را در دست داشتند. از نگاه‌های آنها می‌توان خواند که درد و دل‌های خود را با شهدا می‌نویسند. برخی هم لیوان خود را لبریز از چای می‌کنند و به ادامه عبادت خود می‌پردازند. ایستگاه‌های صلواتی هم مداحی پخش می‌کنند و با توزیع شربت، چای و غیره از میهمانان شهدا پذیرایی می‌کنند.

شهید , گلزار شهدا , دفاع مقدس ,

* زندگی بدون شهدا سخته...

در این خیل جمعیت فردی را دیدم که به همراه همسر و سه فرزند خود در قطعه 26 نشسته و فضای کودکانه زیبایی را برای کودکان خود مهیّا کرده‌ است. کنارش رفتم تا جویا شوم چرا گلزار شهدا آمده‌؟ پس از احوالپرسی و قبولی طاعات می‌گوید: «تمام زندگی خود را مدیون شهدا هستیم، اینکه الآن به سادگی می‌توانیم مراسم شب قدر را برگزار کنیم به برکت خون همین شهداست... اونها نزد خدا درجات عالی دارن، ما اومدیم، خدا را به جایگاه و مقام این شهیدان قسم بدیم تا از گناهان ما هم بگذرد و سال جدید را برامون شهادت و زندگی شهدایی رقم بزند». هنوز صحبت‌هایش به پایان نرسیده بود که بغضش را فروخورد و حواسش را به کودکش که روی پا نشانده بود، پرت کرد. من هم سکوت کردم تا ادامه صحبت‌هایش را بشنوم؛ اندکی نگذشته بود که گفت «بیایید برای هم دعا کنیم تا عاشقان شهادت هم به آرزوشون برسند.» اشک‌هایش روی گونه و صورتش غلت می‌خورد، نگاهم را تغییر دادم و از همسرش پرسیدم سخت نیست با سه بچه در این فضای کرونایی؟ همسرش یک خانم جوان حدوداً 30 - 35 ساله است، چادرش را پایین‌تر می‌کشید که چهره‌اش را از دوربین‌های عکاسی ما مخفی کند. صدایش را صاف کرد و گفت: «زندگی بدون شهدا سخته... اینکه آنها را فراموش کنیم و بر اساس خواسته آنها زندگی نکنیم سخته... سختی اصلی را آنها کشیده‌اند که جانشان را گذاشتند تا ما در آرامش و آسایش زندگی کنیم.»

سخنانش ذهنم را خیلی درگیر کرد. واقعاً در طول شبانه‌روز چقدر به شهدا و نوع زندگی آنها می‌اندیشیم؟ روزمرگی ما فارغ از شهدا عبور می‌کند؛ در حالی که ما نفس‌هایمان را هم مدیون شهدا هستیم، صحبت‌های این مادر، مرا به یاد جملات حاج قاسم انداخت که باید هر ایرانی، یک عکس شهید در منزل خود داشته باشد...

* اومدم پیش رفیقام تا بگم یادتون هستم

تعدادی شکلات در جیب داشتم و به کودکان این خانواده خوشبخت دادم و رفتم. به سختی می‌توانستم قدم بردارم، چراکه هر قسمت از این گلزار مملو از جمعیت بود. در میان دو سنگ قبر شهید، یک زیرانداز کوچک پهن شده بود یک خانم و آقایی میانسال حدوداً 40 تا 45 ساله نشسته بودند؛ درون تاریکی شب، نور گوشی این آقا نگاهم را جلب کرد، جلوتر رفتم دیدم درحال خواندن زیارت عاشورا است و همسرش هم قرآن کوچکی را در دست دارد و زمزمه می‌کند.

به این فراز رسیده بود "اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ"، هنوز از این فراز عبور نکرده بود که دلیل حضورش را در گلزار شهدا پرسیدم. گفت: «اینجا نمی‌آمدیم، کجا می‌رفتیم؟ اینا رفیق ما هستند یه روزی ما با هم بودیم». دستش را روی سنگ مزار سمت چپ خود گذاشت و ادامه داد: من و حسین با هم بچه‌محل بودیم، کلی با هم بازی می‌کردیم، اما اون زرنگ بود و رفت ما ماندیم و این زندگی...»

با این حرفش نگاهم بیشتر به صورتش دوخته شد. به نظر خیلی جوان می‌آمد که رزمنده دفاع مقدس باشد، برای همین پرسیدم همرزم هم بوده‌اید؟ زیر چشمی نگاهم کرد و گفت: اگر خدا قبول کند... کمی بیشتر که گپ زدیم یَخِش باز شده بود و از شوخی‌های شب‌های عملیات و روزهای سخت دفاع مقدس می‌گفت. دیگر مرجع گفت‌وگو تغییر کرده و حالا او از من سؤال می‌پرسید: «اگر اینجا نمی‌آمدم، کجا می‌رفتم؟ اومدم پیش بچه‌ها بگم من شما رو یادم نرفته، شما هم ما رو یادتون نره... یادتون نره ما رو شفاعت کنید.»

شهید , گلزار شهدا , دفاع مقدس ,

* تناقض‌‌؛ قضاوت‌؛ اما شهدا...

صدای آغاز جوشن کبیر بلند شد برای اینکه بیشتر از این زحمت نداشته باشم، جمع دوست‌داشتنی آنها را ترک کردم و با زحمت جایی را پیدا کردم تا زیراندازم را پهن کنم. دعا را هنوز شروع نکرده بودم که جواب‌هایی که از مردم شنیده بودم، افکارم را از متن دعا پَرت می‌کرد. کم‌حجابی، فیلم‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شود، زیست غربی برخی از مردم، روزه‌خواری علنی و غیره مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمانم می‌گذشت؛ از طرفی این خیل جمعیت که به مزار شهدا آمده‌اند را می‌دیدم؛ از طرف دیگر این تصاویر را تداعی می‌کردم؛ علت این تفاوت در چیست؟

در همین افکار بودم که یک زوج جوان اجازه خواستند تا در زیراندازی که پهن کرده‌ام، بنشینند، با افتخار آنها را راهنمایی کردم، پرسید کدام فراز جوشن کبیر است؟ همین که آمدم جوابش را بدهم، تتو 6975 روی دستش حواسم را به خود جلب کرد... گفتم 17.

دل تو دلم نبود که از او هم بپرسم چرا گلزار شهدا را انتخاب کرده است؟ بطری آب را که همراه داشتم مقدمه کردم تا بیشتر بتوانم با او و همسرش گفت‌وگو کنم. هنوز در حال سر و سامان دادن وضعیت خودشان بودند که گفتم خبرنگار هستم. آمده‌ام اینجا در خصوص حضور مردم در گلزار شهدا گزارش تهیه کنم، بلافاصله سؤالم را پرسیدم اما ظاهراً سؤالم به مذاقشان خوش نیامد. نگاهی به من کرد و گفت «مگر ما چمونه؟» دیدم منظورم را متوجه نشده‌اند. گفتم یعنی چرا میان این همه مکان برای مراسم‌های شب‌های قدر به گلزار شهدا آمده‌اید؟ ادبیاتش خیلی جالب بود و با اون لحن کوچه‌بازاری خود گفت «آهان؛ شهدا هستن دیگه، دعوت می‌کنن؛ ما رو هم دعوت کردن.»

خانمش که ظاهری امروزی دارد، رشته کلام را از همسرش گرفت و گفت «چرا شما فکر می‌کنید شهدا فقط مال شما هستند؟ من خودم بارها و بارها از شهدا حاجت گرفته‌ام، اینها، انسان‌های بسیار شریفی هستند.» تبسمی همراه با تعجب در صورتم نمایان شد.

ـ «من هم مثل همه عاشق ابراهیم شدم، ابراهیم هادی. شاید سر و وضع من، مورد رضایت شهدا نباشه، اما عاشق آقا ابراهیم هستم. من همه شهدا را نمی‌شناسم اما از زمانی که کتاب ابراهیم هادی و عارفانه ـ زندگی شهید نیری ـ رو خوندم واقعاً عاشق شهدا شدم. هر چند روم سیاهه اما امشب اومدم خدا را به این آدم‌های پاک قسم بدم...»

همسرش که بعداً متوجه شدم اسمش مجید است گفت: «من تا چند سال پیش اصلاً قطعه شهدا را نمی‌شناختم اما از زمانی که توی اینستاگرام و کتاب‌ها، زندگی اونها را می‌خونم خیلی باهاشون حال می‌کنم، برای همین شب‌های قدر و سال تحویل اینجا می‌آیم، حالمون رو با شهدا خوب کنیم.»

روضه درد و دل‌های امیرالمؤمنین(ع) با چاه شروع شد؛ از طرفی عمق دلدادگی به شهدا از هر نوع سلیقه‌ای و فرهنگی را می‌دیدم، از طرف دیگر قضاوت‌هایی که ما از مردم داریم و این پاسخ‌های شنیدنی... ملت ایران بارها و بارها مثل تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید حججی، شهدای غواص و شهدای گمنام نشان دادند که همچنان پای کار شهدا هستند و به ندای این عزیزان لبیک می‌گویند و تجمعات شب‌های قدر و سال تحویل و غیره فقط نمونه‌ای از این ارادت و عشق آنهاست.

به محل کار آمدم تا گزارش را تکمیل کنم. با یک سرچ کوتاه تصاویر شب گذشته را جستجو کردم نه تنها در بزرگترین گلزار شهدای خاورمیانه یعنی بهشت زهرا(س)، بلکه خیل جمعیت در کهف‌الشهدا، سر مزار شهید قاسم سلیمانی و تمام گلزار شهدای سراسر کشور؛ مردم تصاویر خیره‌کننده‌ای را به نمایش گذاشته‌اند.

----------------------------------------------------------

گزارش از محمد کربلایی‌اسماعیل

----------------------------------------------------------

انتهای پیام/؛

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon