حکایتهای فاطمینیا| قباله بهشتی امام صادق به مرد ایرانی
آیتالله فاطمینیا حکایتی از یک ایرانی شیعه تعریف میکند که در نهایت مورد عنایت خاص امام صادق علیهالسلام قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از ویژگیهای سخنرانیهای مرحوم آیتالله فاطمینیا، بیان حکمتها و حکایتهای شیرین تاریخی و روایی بود. شیرینی زبان همراه با سادگی بیان استاد فاطمینیا سبب میشد این حکایتها بیشتر به دل مخاطب بنشیند و تا مدتها در یاد و خاطره او باقی بماند.
آیتالله فاطمینیا در یکی از این داستانها، حکایتی از یک ایرانی شیعه تعریف میکند که در نهایت مورد عنایت خاص امام صادق علیهالسلام قرار گرفت. متن و صوت آن را در ادامه میبینید.
«امام صادق علیهالسلام ارادتمندی از ایران داشتند. او هر سال مکه میرفت و هنگام برگشت، به مدینه و منزل امام میرفت و از حضور ایشان استفاده میکرد. معلوم است که انسان محترمی بود که امام ایشان را تحویل میگرفت. در یکی از دیدارها، مبلغی مقابل امام گذاشت و گفت هر سال که اینجا میآیم، احساس مزاحمت میکنم. شما این پول را بردارید و دستور دهید برایم در مدینه منزلی تهیه شود و من آنجا مستقر شوم و اوقاتی هم نزد شما بیایم. امام علیهالسلام با ولایتی که داشتند، پول را بین فقرا تقسیم کرد. این مرد سال بعد در موسم حج از امام صادق علیهالسلام جویای آن منزل شد. امام قبالهای به او نشان داد. مرد قباله را خواند. در آن نوشته بود این خانهای است که جعفر بن محمد برای دوست جبلی خود تهیه کرده، محدود است به حدود اربعه، شرقاً امیرالمؤمنین، غرباً امام حسن مجتبی، جنوباً رسول خدا صلی الله علیه و آله و...؛ آن مرد بدنش لرزید. حضرت فرمود تو که رفتی، این پول را بین فقرا تقسیم و این خانه را برایت تهیه کردم. او نیز قباله را بوسید، روی چشم خود قرار داد و بعد در جیبش گذاشت. جایگاه شیعه در مقابل امام، تسلیم است. وقتی به ایران بازگشت، اهل بیتش را دور خود جمع کرد و گفت وصیت مهمی برایتان دارم. گفت هر وقت من مردم، این نامه را در قبر من بگذارید. آن مرد شیعه پس از مدتی فوت کرد و او را همراه با نامه به خاک سپردند. خانوادهاش فردا صبح سر قبرش که رفتند، دیدند همان کاغذ روی قبر است. تعجب کردند. دیدند یک خط اضافه و نوشته شده: ای فرزندان من، والله من همان جایی هستم که امام صادق علیهالسلام نوشته بود.»
انتهایپیام/؛