روایتی از شهید که رفت و روی حرفش ماند و برنگشت

روایتی از شهید که رفت و روی حرفش ماند و برنگشت

با تعجب نگاهش کردم گفت دایی «بیا ببوسمت که دیگه این آخرین باریه که منو می بینی! من می‌رم و یقین بدون که صد درصد مفقودالاثر می‌شم و دیگه خبری ازم نمیاد! نه خودم، نه جنازه ام!» رفت و مات و مبهوت فقط سکوت کرده بودم و نگاهم داشت با اشک بدرقه‌اش می‌کرد.

به گزارش  خبرنگار تسنیم از دزفول ، روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ ما رواج پیدا کند. این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.

خبرگزاری تسنیم در نظر دارد خاطره‌هایی از سبک زندگی، سیرۀ اخلاقی شهدا و روزهای سخت دفاع مقدس را منتشر کند. در ادامه روایت‌هایی از شهید کریم رشادتیان(روزه دار) از شهدای هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول، شهرستانی که  در جنگ تحمیلی در 2700 روز مقاومت و 2600 شهید تقدیم اسلام کرد را ملاحظه می‌کنید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عضو بسیج شهرک شهید منتظری شده بود. هوای جبهه حال و هوایش را به هم ریخته بود، اما به دلیل سن کم نمی‌گذاشتند برود.آرام و قرار نداشت. خواهرش درباره اعزام به جبهه گفت : یک بار مخفیانه به دور از چشم خانواده عازم می‌شود. وقتی پدر و برادر برای برگرداندنش می‌روند، زیر صندلی‌های ماشین مخفی می‌شود. بار دیگر هم  نذر راضی شدن پدر و مادرش سه روز روزه می‌گیرد‌.سرانجام دوران خدمت سربازی‌اش فرا می‌رسد و از خداخواسته به نیروهای لشکر 7حضرت ولی عصر(عج) می‌پیوندد.

او دائم الوضو بود و بیشتر وقت‌ها روزه داشت. یک بار از او پرسیدم: «چقدر وضو می‌گیری؟» پاسخ داد: « وقتی بزرگ شدی می‌فهمی که هر چقدر نماز بخونی و روزه بگیری بازم کمه!».

هنرهای زیادی داشت. دست به آچار بود و به مکانیکی علاقه زیادی داشت. روزی در حال تعمیر موتورسیکلتش بود که به من گفت: « یه لحظه بیا موتور رو بگیر، می‌خواهم چرخش رو ببندم!»

جلو رفتم و موتور را گرفتم ، اما کم کم روی دستم سنگینی کرد و از دستم افتاد. ناراحت شد و با دستش آرام زد در کمرم زد من هم قهر کرد و گذاشتم و رفتم.

عصر که به خانه آمد، تحویلش نگرفتم و سرد نگاهش کردم. فهمیده بود که از ماجرای صبح ناراحتم به هــر شــــکلی سعی داشت دلم را به دست بیاورد، اما من بی خیال ماجرا نمی‌شدم تا اینکه گفت: «خب! پس حالا که ازم راضی نمی‌شوی، من باید تو قیامت مکافات عملم رو پس بدم! من اگر اون کار رو بهت سپردم و ازت ناراحت شدم، برای این بود که یاد بگیری محکم باشی و از پس زندگی بر بیای! ».حرفش به دلم نشست و لبخند زدم. یعنی بخشیدمت داداش!

 عبدالحسین ملک محمدی از همرزمان این شهید نیز به بیان خاطره ای پرداخت و افزود: بلیط گرفته بودم که با برادرم مشهدبرویم کریم آمد و گفت:« دایی! اگه میشه من رو تهران ملاقات داداش حسینم! ببر» گفتم:« اتفاقاً من و علی می‌خواهیم مشهد بریم برگشتنش هم تهران میرویم. دوست داری بیا!» قبول کرد و با هم سفر رفتیم. در مدت سفر مشهد، حرف‌هایی می‌زد که واقعا مرا به تفکر وامی‌داشت. حرف‌هایی که برایم عجیب و غریب بود. حرف‌هایی که از سن و سالش بیشتر بود.

خدمت سربازی رفته بود. روزی آمد و فرزندم را گرفت و بوسید و با همه  خداحافظی کرد. صدایم کرد و درآغوشم گرفت و آرام گفت: « دایی عزیزم! من دارم می‌رم. ولی کل اون حرفایی که برات می‌زدم، یادت بمونه!» با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد گفت: «بیا ببوسمت که دیگه این آخرین باریه که منو می‌بینی! من میرم و یقین بدون که صد درصد مفقودالاثر می‌شم و دیگه خبری ازم نمیاد! نه خودم، نه جنازه ام!» . رفت و مات و مبهوت فقط سکوت کرده بودم و نگاهم داشت با اشک بدرقه اش می کرد.

   آن آرزوهای عجیب   

 خواهر شهید نیز گفت:کریم با «شهید محمود فرزانه» و «شهید محمود یوسفی» خیلی صمیمی بود. روزی داشتند  با هم شوخی می‌کردند و من هم که سن و سالی نداشتم، صدایشان را می‌شنیدم.

شهید محمود فرزانه می‌گفت: «دوست دارم طوری شهید بشم که جنازه‌ام شناخته نشه!» و کریم هم دنبال حرفش را گرفت و گفت: «ولی من دوست دارم مفقود بشم  و جنازه‌ام هیچ وقت پیدا نشه!»

همان هم شد. محمود فرزانه در اتوبوس آسمانی گردان بلال آسمانی شهید شد و کریم هم که رفت و دیگر خبری از او برنگشت.

  روی حرفش ماند   

هوشنگ رجبی از دیگر همرزمان شهید رشادتیان بیان کرد:غروب عملیات بدر فاصله تقریبا دو کیلومتری گردان بلال تا گردان عمار را برای دیدن کریم پیاده رفتم. در مقر گردان عمار کریم را دیدم. روی پیراهنش پلاک و زنجیر آن را نقاشی کرده و مشخصات خود را بر روی آن نوشته بود. گفتم: «این دیگه چه مُدِلشه؟» خندید و گفت:« نشونه خوبیه که بتونید از روش شناسایی ام کنید!» آن شب گذشت و کریم رفت و پیکری پیدا نشد که شناسایی بشود یا نشود.

به گزارش تسنیم، شهید عبدالکریم رشادتیان ( روزه دار) متولد 1344 در عملیات بدر در مورخ 25 اسفندماه 1363 در جزیره مجنون جاویدالاثر شد و مزار یادبود این شهید در گلزار شهدای محمد بن جعفر دزفول زیارتگاه عاشقان است.

مردم دزفول در هشت سال دفاع مقدس و با منطق اسلامی و انقلابی خود از ارزش‌های اعتقادی ما دفاع و نامی ماندگار از خود در این عرصه به یادگار گذاشتند و این مردم ولایت‌مدار در دوران دفاع مقدس و دیگر عرصه‌های انقلابی بیش از2600 شهید والا مقام و نه شهید سرافراز مدافع حرم تقدیم انقلاب اسلامی ایران کرده‌اند.

شهر دزفول در هشت سال جنگ تحمیلی مورد اصابت 176 موشک دور برد فراگ و اسکادبی قرار گرفت، هواپیماهای دشمن 489 بمب و راکت بر سر مردم بی‌دفاع شهر دزفول فروریختند و پنج هزار و 821 گلوله توپ به نقاط مختلف این شهر اصابت کرد. در این هشت سال 19 هزار و 500 واحد مسکونی، تجاری، آموزشی و مذهبی بین 20 تا 100 درصد در دزفول خسارت دید. مردم دزفول در هشت سال جنگ نابرابر 2 هزار و 600 شهید، 400 جانباز، 452 آزاده و147 جاویدالاثر تقدیم کردند.

  گزارش از علی موجودی  

انتهای پیام/735/ن

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon