داستان زندگی پرستاری که بعد از مرگ هم نجاتبخش بیماران شد
راضیه مروتی؛ پرستار نمونه یکی از بیمارستانهای ساوه بود که علاقه زیادی به این شغل داشت و حتی کرونا هم حریف عشق او به شغل پرستاری نشد. این پرستار در زمان حیاتش به کمک بسیاری از بیماران آمده بود و حتی پس از مرگش نیز نجاتبخش جان بیماران شد.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، «از اول هم علاقه زیادی به پرستاری داشت و وقتی هنوز به سن دانشگاه نرسیده بود؛ در دورههای کمک پرستاری شرکت میکرد؛ زمانی که نتایج انتخاب رشته دانشگاهش آمد و متوجه شد پرستاری قبول شده خیلی خوشحال شد. درسش را که تمام کرد دلش میخواست جایی مشغول شود اما در آن ایام جذب پرستار خیلی انجام نمیشد و به همین دلیل با حقوق کم رفته بود در یکی از مراکز درمانی کار میکرد. بعد از مدتی در یکی از بیمارستانهای ساوه مشغول به کار شد؛ در آن دوران هرکسی از آشنایان و دوستان که به بیمارستان مراجعه میکردند میآمدند پیش من و از مهربانی و برخورد خوبش با بیماران و رسیدگی خوبی که انجام میداد تعریف میکردند.»
اینها را حمیدرضا میگوید؛ برادر راضیه مروتی، پرستاری که زندگیاش را وقف خدمترسانی به بیماران کرده بود.
کرونا هم حریف علاقه به پرستاری نشد
حمیدرضا ادامه میدهد: «کرونا هم نتوانست حریف علاقه راضیه به شغل پرستاری شود؛ او همیشه با دل و جان به بیماران خدمت میکرد و زمانی که کرونا به ایران آمد هم دست از شغلش نکشید و مدتی در آیسییو کار میکرد؛ بعد از آن که کرونا وارد کشور شد اعضای خانواده نگران ابتلایش به بیماری بودند زیرا در آن زمان باردار بود اما خودش تمایل داشت به بیمارستان برود و به بیماران خدمت کند به همین دلیل به بخش جراحی منتقل شد و در آنجا فعالیتش را ادامه داد. به طرز خستگیناپذیری با عشق و علاقه کار میکرد و شغلش را دوست داشت و حتی به کرونا نیز مبتلا شد اما دست از کار نکشید.»
کودکی که هرگز زاده نشد...
راضیه مروتی که متولد 68 و اهل ساوه بود؛ یک فرزند 9 ساله به نام ابوالفضل دارد؛ 32 سال داشت و قرار بود دوباره مادر شود.
در یکی از روزهای بهار 1401 زمانی که سه ماهه باردار بود برای پیگیری مراقبتهای بارداری در حال عزیمت از ساوه به سوی تهران بود؛ اتومبیلش در جاده تهران ـ ساوه، از مسیر منحرف شد و پس از برخورد با یک دستگاه تریلی، دچار سانحه شد و مادر راضیه به همراه خودش و جنینی که انتظار تولدش را میکشیدند، جان خود را از دست دادند.
آخرین شب کاری در بیمارستان
زهرا مروتی، خواهر راضیه است که در داروخانه همان بیمارستانی مشغول به فعالیت است که راضیه در آن کار میکرد؛ میگوید: «شب قبل از سانحه، هردویمان شبکار بودیم؛ صبح با هم به خانه رفتیم و راضیه گفت میخواهد به پزشک مراجعه کند و همان روز بود که این حادثه ناگوار پیش آمد؛ آن شبی که با هم در حال کار کردن بودیم هیچگاه فکرش را نمیکردم که این آخرین زمان کنار هم بودنمان باشد.»
حالا بیماران برای راضیه قرآن میخوانند
زهرا ادامه میدهد: «تا روزها پس از درگذشت راضیه، بیمارانی که راضیه از آنها مراقبت میکرد و بهبود پیدا کرده بودند وقتی متوجه میشدند که راضیه فوت کرده، میآمدند برایم از خوش اخلاقی و برخورد خوبی که راضیه با آنها داشته میگویند. یک روز یکی از بیماران آمد و گفت زمانی که در این بیمارستان بستری بودم؛ حال وخیمی داشتم و به همین دلیل خانم مروتی بالای سر من قرآن میخواند؛ حالا که حالم خوب شده و فهمیدم ایشان در قید حیات نیست؛ من برایش قرآن میخوانم.»
ماجرای تلخ جوجه کبابی که یکی از بیماران پخش کرد
چند روز بعد از فوت راضیه، یکی از بیماران پیش خواهر راضیه آمده بود؛ میگفت بیمار تصادفی بوده است و وضعیت وخیمی داشته و نگران بوده که دیگر حالش خوب نشود. راضیه به او خیلی روحیه و انرژی مثبت داده بود و گفته بود خوب میشوی و به شوخی گفته بود که قول بده اگر خوب شدی، یک جوجه کباب مهمانم کنی. بیمار خوب شده بود و روزی که بیمار به بیمارستان آمده بود تا به قول خودش به راضیه عمل کند و جوجه کباب پخش کند؛ فهمیده بود که راضیه فوت کرده است و همه جوجه کبابها را به عنوان خیرات برای راضیه پخش کرد.
پرستاری که پس از مرگ هم نجاتبخش جان بیماران شد
این پرستار فداکار و مهربان، حتی پس از درگذشتش نیز به کمک بیماران آمد؛ گویی نجات جان بیماران، با زندگی و حتی مرگ راضیه گره خورده بود.
پدرش درباره روزی که راضیه درگذشت، میگوید: «با تأیید مرگ مغزی راضیه پس از سانحه تصادف، خانواده تصمیم به اهدای اعضای بدن او گرفتند و رضایت دادند تا تمام اعضای قابل پیوند او اهدا شود. آن طور که در خبرها آمد؛ کبد و دو کلیه راضیه به بیماران نیازمند عضو اهدا شد تا نجاتبخش جان آنها شود.»
از او درباره علت رضایتش به اهدای اعضای راضیه میپرسم؛ با بغض میگوید: «راضیه خیلی مهربان بود؛ در زمان حیاتش چند کودک بیسرپرست را تحت پوشش قرار داده بود؛ راضیه کارت اهدای عضو داشت و به همین دلیل فهمیدیم که خودش دوست داشته اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شوند. یکی از بیماران که کبد راضیه به او پیوند زده شده بود؛ پرس و جو کرده بود تا بداند از چه کسی این عضو را دریافت کرده، به او گفته بودند که یک پرستار اهل ساوه، بخشنده این عضو بوده است؛ خیلی پیگیری کرد تا ما را پیدا کرد و از ما خیلی تشکر کرد و گفت یک بچه سه ساله دارد؛ اگرچه راضیه جان خود و جنینش را از دست داد اما توانست او را به زندگی و کنار بچهاش بازگرداند.»
انتهای پیام/