روایت معاون ابومهدی از تلاش حاج قاسم برای نزدیک نشدن داعشیها به حرمین عسکریین + فیلم
علی خفاف معاون ابومهدی المهندس گفت: زمانی که داعش به چندصدمتری حرم امامین عسکریین در سامرا رسیده بود حاج قاسم بین فرماندهان عراقی آمد و گفت همین امشب باید برای دفاع بروید اگر شما نمیروید من خودم تنهایی وارد منطقه شوم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چهارمین قسمت از برنامه تلویزیونی «یک و بیست» با موضوع «روایتی ناگفته از لحظه 1:20 از زبان یاران ابومهدی» از شبکه افق سیما پخش شد. علی خفاف رئیس امور اجتماعی حشدالشعبی و علی فاضل رئیس دفتر ابومهدی المهندس مهمان این برنامه بودند.
علی خفاف با اشاره به زندگی ابومهدی و فعالیتهای جهادی او گفت: ابومهدی خودش مسیر جهاد را و از دوران جوانی انتخاب کرده بود. زمانی که ایشان در دانشگاه بغداد، رشته مهندسی خواندند، کار مهندسی در عراق پر رونق بود. آینده متفاوتی پیش روی ایشان بود و افقهای زیادی برای فعالیت تخصصیاش وجود داشت اما او تصمیم گرفته بود که مسیر زندگیاش متفاوت باشد. من به حکم ارتباط کاری پدرم با ابومهدی، از دوران بچگیام با او آشنا شدم و سپس این توفیق را داشتم که در خدمت ایشان باشم. او به تربیت نیرو بسیار اعتقاد داشت و همین موضوع باعث میشد بسیاری از هم سن و سالان من در کنار او باشند.
وی در پاسخ به این سوال که چرا علیرغم داشتن مدرک پزشکی در کنار ابومهدی فعالیت میکرده است، گفت: من همیشه فراتر از تخصص پزشکی را تصور میکردم و با خود میگفتم که بهتر است جایی کار کنم که نقش موثرتری ایفا کنم. بارها به این موضوع فکر میکردیم که کشور نیاز به بازسازی و سازندگی دارد. در طول سالهایی که حکومت طاغوت بر کشور حاکم بود، بسیاری از بنیانها ویران شد و لازم بود در همه زمینهها سازندگی صورت گیرد. من فکر میکنم که ابومهدی یک سبک زندگی بود
علی فاضل درباره اعتماد به جوانان از سوی ابومهدی و حاج قاسم گفت: من در دوران خدمتگزاری به شهید مسئولین زیادی اعم از نظامیان، وزرا و ... دیدهام. فکر میکنم ابومهدی و حاج قاسم جز معدود افرادی بودند که به جوانان اعتماد میکردند، کار میسپردند و اتکا داشتند. کسانی که در سوریه بودهاند، این موضوع را درک کردهاند. میبینید که ابومهدی به یک جوان که سابقه چند سالهای در یک وزارتخانه داشته، مسئولیت لجستیک حشدالشعبی میدهد. نکته اینجاست که عمده این اعتمادها، جواب هم میدهد و با پشتیبانی خود ابومهدی به نتیجه میرسد.
وی سخنان خود را با نقل یک خاطره ادامه داد و گفت: خاطرم هست که موصل به تازگی پاکسازی شده بود؛ حاجی و چند تن از فرماندهان در اتاق عملیات نشسته بودند و نقشه عملیاتها را طراحی میکردند. در همین حین، یکی از فرزندان شهدا وارد شد. وقتی با او خوش و بش کرد، منقلب شد و احساس عاطفی پیدا کرد. از این نمونهها بسیار زیاد است
علی فاضل در پاسخ به سوالی درباره اینکه ساعت کاری ابومهدی چه اندازه بوده است، گفت: ساعت کاری نداشت و 24 ساعته کار میکرد تا اینکه خسته میشد و از پای میافتاد. ابومهدی در 2 سال پایانی درگیر بیماری هم بود و ازدحام کاری نیز بسیار بالا بود. با این حال، باز هم ریزترین دیدارها و کارها و حتی امور دوستان را هم پیگیری میکرد. خاطرم هست که حتی جلساتی را داشتیم که ساعت یک و نیم بامداد آغاز میشد. البته باید تاکید کنم که با این همه ازدحام کاری، هیچ وقت از خانوادهاش غافل نبود. این سوال را باید از خانواده بپرسید اما من میدیدم که او پیگیر همه امور خانواده بود و به کارهایشان رسیدگی میکرد. با همسرش، دختران و نوهها به زیبایی صحبت میکرد و پیگیر احوال آنان میشد.
وی ادامه داد: جالب است بدانید که ابومهدی هیچ وقت سوار ماشین ضدگلوله نمیشد. سوار ماشین دودی هم نمیشد. به یاد دارم که وقتی ماشینی برایش میآمد که جدید بود و تاکنون سوارش نشده بود، در ابتدا به شیشهاش ضربه میزد تا ببیند که ضدگلوله است یا نه. اگر ضد بود، سوارش نمیشد. او از محافظ و محافظت فرار میکرد. علاوه براین، خاطرم هست برای رسیدن به مراسماتی که در آنها مسیر ماشینها را میبستند، او هم مانند بقیه از ماشین پیاده میشد و پیاده میرفت تا به محل برگزاری برسد.
علی خفاف در بخش دیگری از سخنان خود ماجرای اولین دیدارش با حاج قاسم سلیمانی را تعریف کرد و گفت: حاج قاسم را بارها دیده بودم. چه قبل از سقوط و چه بعد از سقوط، اما در جریان داعش، اولین دیدار جدیمان در نیمه شعبان سال 2014 بود. ما اولین گروهی بودیم که به سمت سامرا میرفتیم. در آن زمان سامرا محاصره شده بود و حاج قاسم اصرار داشت که همین امروز باید به سمت سامرا برویم و نگذاریم سقوط کند. داعش دور شهر را محاصره کرده و حتی وارد شهر شده بود. البته نیروهای محافظ حرمین دفاع کردند و داعش وارد حرم نشد.
وی اضافه کرد: ما به سمت سامرا رفتیم و هیچ چیز هم نداشتیم. حتی ماشین نظامی هم نداشتیم. وقتی از تاجی به سمت دیجل میرفتیم، حاج قاسم را دیدم. گفت که اگر به سمت سامرا نمیروید، خودم با محافظانم میروم. به پادگان آمد و دید که بین فرماندهان بحث است. آنان میگفتند بدون تجهیز که نمیتوان وارد میدان شد. حاج قاسم سر حرفش ماند و گفت اگر نروید، خودم میروم. این حرف ایشان، غیرت بقیه را به جوش آورد و همراه با تجهیزات وارد میدان شدیم. وقتی بیرون آمدم دیدم که ایشان در حال نماز خواندن است. حسین پورجعفری هم با چند متر فاصلهای نزدیک به ایشان ایستاده بود و نماز میخواند.
علی فاضل درباره ارتباط معنوی ابومهدی و حاج قاسم گفت: ابومهدی در محضر حاج قاسم به شدت ادب را رعایت میکرد. ابومهدی به حاج قاسم «حاجی» میگفت و حاج قاسم هم ایشان را «ابومهدی» صدا میزد. وقتی از ابومهدی دلیل این رعایت ادب را پرسیدم، گفت به این دلیل که او سرباز آقا است. او از طرف آقا آمده و همه ما سرباز ایشان هستیم. ابومهدی مثل پروانه دور حاج قاسم و بچهها میچرخید.
انتهای پیام/