نگاهی به فیلم «سینما متروپل»|جانپناهی به نام سینما
تازهترین ساخته محمدعلی باشه آهنگر از زاویه متفاوتی به جنگ ایران و عراق میپردازد میپردازد و در این بین میکوشد با زبانی پر از نیش و کنایه، در برابر نگاهِ بستهای که در سینما بوده و هست مقاومت کند.
خبرگزاری تسنیم-کمال پورکاوه
تازهترین ساخته محمدعلی باشه آهنگر از زاویه متفاوتی به جنگ ایران و عراق، حصر آبادان، مقاومت مردم و همبستگیِ آنان در یکی از مهمترین مقاطع تاریخی آن سرزمین میپردازد و در این بین میکوشد با لحن و زبانی پر از نیش و کنایه، در برابر نگاهِ دگم و بستهای که به هر بهانهای میخواهد سینما را همچون یک پدیده تجملاتی و بیفایده معرفی کرده و آن را به حاشیه براند، مقاومت کند.فیلمساز با اتکا به داستانی عاشقانه که گاه لحنی نوستالژیک و شاعرانه نیز به خود میگیرد، کوشیده نوعی « سینما پارادیزوی» ایرانی را به مخاطب ارائه کند که عشق و علاقه فراوان کاراکترهای محوریاش به سینما و نمایش فیلم، خودِ سالن سینما و محل گردهمایی مردم برای تماشای فیلم را به مکانی مهم و تاثیرگذار بدل میکند که صندلیهایش گاه میزبان مردمی هستند که برای سرگرمی به آنجا آمدهاند و گاه پذیرای مجروحانی میشوند که در همجواری با اسرای عراقی، صحنههایی را رقم میزنند که فارغ از اختلافات دو ملت، انسانیت را فریاد میزند.
«سینما متروپل» از همان ابتدا رویکرد خودش به فیلم و سینما را با نمایش آثار مشهوری چون «بربادرفته» برای مخاطب روشن میکند و با فلش بکی به گذشته از عشق و علاقه رضا و سیاوش به سینما پرده بر میدارد و با به میان آوردن دختر کوچولوی با نمکِ آپاراتچی سینما ( با بازی درگیر کننده و دور از انتظار سانیا رمضانی در نقش کودکیهای فرانک ) ، عشقی برآمده از احساسات نوجوانی را تصویر سازی میکند که حس و حالش تا زمان جوانی و در میان گلوله و جنگ نیز ادامه پیدا میکند.
ارجاع فیلمساز به آثار مطرح و محبوبی چون « توپهای ناواران» ، « پدرخوانده» و «قیصر» که با لحن هجوآمیز و کنایه زنندهء کارگردان به مساله سانسور، نگاه مسلط مدیران و مسئولان جزم اندیش را به چالش میکشد یکی از مفرحترین فصلهای فیلم را رقم میزند که با تغییر تیتراژ فیلم قیصر و دستکاری در فیلمنامه آن که قرار است برادران آب منگل را بعنوان نیروهای ساواک معرفی کند به اوج رسیده و در نهایت به بحثهای داغ و پرسشهایی چون خواستن سینما یا حذف کامل آن بعنوان پدیدهای مخرب منجر میشود.
در این میان اما تغییر لحنهای مداوم فیلم که که گاه سویهای کمدی به خود میگیرد و گاه با نگاهی هجوآمیز به نقد شرایط پرداخته و در انتها نیز با لحنی حماسی و تراژیک به استقبال پیام نهایی اثر میرود، باعث شده این ساخته محمد علی باشه آهنگر علیرغم لحظات مفرح و دوست داشتنیاش، یکدستی لازم برای ارتباط با مخاطب را نداشته باشد. مدت زمان طولانی فیلم که در اکران جشنواره به چیزی بالغ بر دو ساعت رسیده است و باعث شده حوادث و شخصیتهایی وارد ماجرا شوند که تاثیر چندانی بر روی درام مرکزی فیلم نداشته باشند، « سینما متروپل» را در لحظاتی کشدار و کسالتبار نشان میدهد. حضور پریوش نظریه در نقش زنی که میخواهد بوفه سینما را راه بیندازد و رابطه نیم بند عاشقانهاش با نادر در کنار ماجرای اعدام مردقمارباز و حضور مهتاب نصیرپور در آن سکانس طولانی اخذ رضایت برای بخشش، فیلم را به مجموعهای از حوادث و اتفاقات بی ربط تبدیل کرده که رابطه ارگانیکی با هسته مرکزی فیلم برقرار نمیکنند.
شخصیت پردازی ناقص فیلم که تماشاگر را درباره دغدغههای درونی کاراکتر فرانک و علت پاسخ منفی او به رضا در انتهای فیلم بی جواب میگذارد، در کنار تغییر موضع ناگهانی مسئولان شهر که مشخص نیست در سایه بی اعتمادی فراوانی که به تیم سینماگر داشتهاند، به چه شکلی حاضر به بازی و حضور در نقشه از پیش تعیین شده آنها برای به دام انداختن جاسوس میشوند؟ تماماً باعث شده که فیلم در لابلای حذف ناگهانی ( و خارج از ساختار درام) شخصیتهایش به اثری تبدیل شود که تا مرزهای یک فیلم به یادماندنی در تاریخ سینما ماندگار شود.
اما با همه این اوصاف«سینما متروپل» با اتکا به طراحی صحنه قابل تحسین و فضاسازیهای مناسب کارگردان که توانسته حال و هوای عاشقانه و مفرحی را برای تماشاگر بوجود آورد این توانایی را دارد که مخاطب را تا انتهای اثر با خود همراه سازد. محمد علی باشه آهنگر موفق میشود سالن سینما را تبدیل به محلی امن برای مردمی تحت محاصره کند که حضور و زایش کودکان با استعداد در آن سرزمین، تبدیل به شعاری میشود که به مخاطب میگوید: " آبادان زنده است چون خدا میخواهد زنده بماند".
انتهای پیام/