کیش پهلوی؛ رقابت پدر و پسر برای بخشش خاک ایران
در زمان رضا شاه ۸۰۰ کیلومتر از مرزهای ایران تجزیه شد و آرارات کوچک به ترکیه واگذار شد و محمدرضا پهلوی به بهانه اینکه بحرین دیگر نفت و مروارید ندارد، سبب جدایی این جزیره از ایران شد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- «ایراندوستی پهلویها» گزارهای است که با عملکرد آنها در دورهای که بر ایران حاکم بودند، همخوانی ندارد. اقداماتی هم که سلطنتطلبان در همراهی با صدام در جنگ انجام دادند این ادعا را زیر سوال میبرد.
«دفاع از تمامیت ارضی» مهمترین شاخصه برای شناختن میزان ایران دوستی یک خاندان یا جریان است.
در دوره پهلوی اول و در سال 1316 دشت ناامید به افغانستان همسایه شرقی، ارتفاعات آرارات به ترکیه همسایه غربی و حاکمیت بر اروند هم به عراق واگذار شد. این اقدام در قالب پیمان سعدآباد و در قبال به دست آوردن امنیت در برابر تجاوزات شوروی صورت گرفت.
اما چهار سال بعد همانهایی که عامل این اقدام بودند، ایران را «پل پیروزی» نامیدند و خودشان به کشورمان حمله کردند. رضاشاه هم هیچ مقاومتی در برابر متجاوزان انجام نداد و کشور را دو دستی تقدیم متفقین کرد. متجاوزان کمتر از بیست روز به تهران رسیدند و پایتخت کشورمان را اشغال کردند.
در نتیجه با موافقت پهلوی هم بخشهایی از ایران جدا شد و هم کشورمان مورد اشغال قرار گرفت.
همچنین در 22 شهریور 1300 دولتهای شوروی و ترکیه، عهدنامه ی قارص را امضا کردند که بر اساس آن در کنار برخی از مناطق دیگر منطقه قره سو نیز به ترکیه واگذار شد. این واگذاری در حالی صورت گرفت که منطقه مورد نظر بلحاظ قانونی و مطابق با توافق با روسیه تزاری، متعلق به ایران بود. اقبالالسلطنه، فرماندار ماکو که بعد از سقوط تزارها مناطق اشغالی قره سو را تصرف کرده بود در تاریخ 4 اردیبهشت 1302، گزارش مفصلی درباره دلایل مالکیت ایران بر قرهسو، به معتمدالوزاره ارائه کرد و به سابقه اشغال آن توسط روسها، حضور عشایر ایرانی در قرهسو، مساله مالکیت منطقه و مالکان آن، اشاره کرد. هر چند رضاخان هم میخواست قرهسو را نگه دارد، اما بخاطر رقابت با اقبالالسلطنه، او را عزل کرد و از ادعای ایران عقب نشست.
در زمان نخست وزیری رضاخان (پهلوی اول)، موضوع تثبیت مالکیت قرهسو پیگیری شد و او به امیر لشکر عبداا...خان امیرطهماسبی تاکید کرد که: «قرهسو را از دست ندهید»، ولی در پایان سال 1302، نظر او تغییر کرد. وی در نامهای، در تاریخ هفتم اسفند 1302 به امیر طهماسبی، دستور مختومه شدن پیگیری موضوع مالکیت ایران بر قرهسو را صادر کرد. رضاخان در این نامه نوشت که روستاهای قرهسو از هنگام عهدنامه ترکمنچای، متعلق به روسیه بوده است. با این دستور موضوع مالکیت ایران بر منطقه شمالی قرهسو پیگیری نشد و به دنبال آن ترکیه این منطقه را اشغال کرد و در قرارداد مرزی سال1310 ایران و ترکیه، مالکیت ترکیه بر منطقه یاد شده بهطور رسمی مورد تایید دولت ایران قرار گرفت. با هر دلیل و توجیهی که بود، آرارات کوچک از خاک ایران جدا شد و خط مرزی جدید ایران و ترکیه ترسیم شد.
در این زمینه خاطرات سرلشکر ارفع که در سفر رضاشاه به ترکیه عضو هیأت همراه وی بود، خواندنی است. او می نویسد: «من عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث می کردیم رشدی آراس گفت که ما ترکها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند ما قبول داریم! من نقشهها و کاغذها را جمع کرده به پیش شاه رفتم ... همین که نقشهها را دیدند فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرفها ... پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی فرمایند. وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می گویم. لذا من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی… بگو ببینم این تپه این جا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بله قربان، فرمودند: آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟ عرض کردم بلی.
فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم!»
به این ترتیب زمینه برای تجزیه نزدیک به 800 کیلومترمربع از خاک ایران فراهم شد.
پس از رضاشاه، پسرش محمدرضا بر کرسی سلطنت تکیه زد. داستان جدایی سرزمینها در دوره پهلوی هم تکرار شد.
انگلیسیها میخواستند که بحرین استان چهاردهم ایران نباشد و از کشورمان جدا شود. شاه که تا پیش از آن نظر دیگری داشت، مجبور شد مطابق میل آنها عمل کند. در سفری که در سال 47 به هند داشت به یکباره اعلام کرد برای حاکمیت ایران بر بحرین، در آن جزیره همهپرسی برگزار میشود.
بعد هم توجیهاتی در مورد تجزیه بحرین بیان کرد از جمله اینکه این جزیره دیگر نفت و مروارید ندارد. هویدا نخستوزیرش گفت: دختر خودمان بود و شوهرش دادیم.
به هر ترتیب با موافقت پهلویها بحرین از ایران جدا شد و تسلطش بر خلیج فارس کمتر شد. 5 دهه بعد هم خبر آمد که یک میدان بزرگ نفتی در بحرین کشف شده است.
با انقلاب اسلامی، پهلویها از قدرت کنار رفتند. اما اندک امیدی به بازگشت داشتند. به همین دلیل با صدام همراه و همکار شدند. در غائله کردستان تعدادی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی همچون پالیزبان که از پهلویها پول میگرفت با تجزیهطلبان یعنی کومله و دموکرات همراه شدند.
برای تحمیل جنگ نیز همکاری اطلاعاتی و حتی نظامی با ارتش عراق کردند. نیویورک تایمز یک هفته بعد از آغاز جنگ نوشت: «ژنرالهای ارتش که پس از انقلاب از ایران گریختند، اطلاعات جنگی در اختیار عراق قرار دادند.»
اویسی که در دوره پهلوی، فرمانده نیروی زمینی ارتش بود از سوی محمدرضا پهلوی رئیس گروههای اپوزیسیون شد و به عراق رفت تا با صدام همکاری کرد. اویسی در کنار بختیار آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی با صدام همکاری کرد. براساس گزارش رئیس بخش خاورمیانه وزارت خارجه انگلیس بختیار در روز آغاز جنگ در بغداد بود.
در میانه جنگ هم پسر اشرف پهلوی که از افسران نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی بود، دو ناوچه ایرانی را ربود. برخی میگویند رضا پهلوی هم برنامه داشت تا به جزیره کیش بیاید و در آنجا ادعای حاکمیت کند.
این عملکرد پهلویها از بزرگ تا کوچکشان در موضوع «تمامیت ارضی» است. آیا با این وجود میتوان ادعای وطندوستیشان را باور کرد؟
انتهای پیام/