نگاهی به عوامل جذابیت یک سریال؛ چرا مخاطب منتظرِ «پوست شیر» میماند؟
جدیدترین قسمتِ سریال «پوست شیر» بر محبوبیت و جذابیت این مجموعه نسبت به چند قسمت گذشتهاش افزود؛ گویی قرار نیست التهابات و هیجان این سریال پایین بیاید. اما واقعاً چطور یک سریال میتواند جذاب باشد و جذاب بماند؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اتفاقات نفسگیر جدیدترین قسمت «پوست شیر» باعث شد دوباره نام این سریال سرزبانها بیفتد تا جاییکه به ترند اول توئیتر فارسی تبدیل شود. در قسمت سوم فصل پایانی سریال مخاطبان با یکی از چالشبرانگیزترین بخشهای داستان مواجه میشوند؛ اما آنچه که مورد نظرِ خصوصاً کارشناسان و منتقدین است، چطور سریالی جذاب پیش رفته و جذاب و ماندگار پیش میرود؟
این نکته را میتوان در سِیر داستانِ «پوست شیر» و سازندگان این اثر دنبال کرد. نکتهای که کمتر در سریالهای این روزهای تلویزیون و حتی نمایشخانگی میتوان دنبالش بود. سریالی که هر قسمتی پیش میرود مخاطب به این نتیجه میرسد که نمیتواند سرانجامش را پیشبینی کند. گویی سازندگان این اثر یک قدم پیشتر از مخاطب میروند؛ متأسفانه این فضا را کمتر در سریالهای دیگر میبینیم که سریالسازان به این نکته توجه ندارند چطور جذاب باشند و چطور جذاب و ماندگار پیش بروند؟
جدیدترین قسمتِ سریال «پوست شیر» یک بار دیگر این نکته را تداعی کرد که مخاطب با یک درام پرالتهابی مواجه است که قواعد را رعایت کرده؛ اما کدام قواعد و شاخصها؟ شاخصههای یک فیلم به چند وجه تقسیم میشود و هر فیلمی که بتواند این شاخصهها را عملیاتی کند جایگاهی در بین مخاطب خواهد داشت.
امروزه احترام به مخاطب یک اصل تمام عیار برای یک فیلم یا سریال است و وقت و هزینه مخاطب باید برای فیلمساز مهم باشد. اگر یک فیلمساز توانست این اصول را رعایت کند بلاشک فیلم آن فیلمساز با استقبال عمومی رو به رو خواهد شد و اگر نتوانست این اصول ابتدایی را رعایت کند فیلم آن در بین مخاطب جایگاهی پیدا نخواهد کرد.
اولین شاخصه یک فیلم خوب برخورداری از یک سناریوی قوی و بدون هجویات است که امروز در بین تماشاگران پروپاقرصِ سینما و تلویزیون یا اصطلاحاً فیلمبازان معروف به آب بستن است. یعنی هر چه قدر که سناریو قوی و داستان دارای محتوا باشد آن فیلم موفق خواهد بود که این مورد در ساخته جمشید محمودی کاملاً دیده میشود. چرا که اگر ساختار «پوست شیر» درست نبود امروز این سریال اقبال خوبی پیدا نمیکرد.
شاخصه بعدی قهرمانسازی در داستان است. اگر داستان شما دارای قهرمان باشد آن داستان نقطه ابتدایی و انتهایی خواهد داشت؛ زیرا در اصل روانشناسی شخصیتسازی در یک فیلم میتواند مخاطب را با آن اثر همراه کند و مخاطب در ابتدا و انتهای فیلم، خود را در مقام قهرمان داستان تصور خواهد کرد و میتواند خود را در موقعیتهایی که قهرمان داستان در آن وجود دارد قرار دهد که این موضوع نیز در «پوست شیر» به درستی رعایت شده است.
گاهی میتوان قهرمان داستان «پوست شیر» را در در قامت نعیم دید، در اوقاتی سرگرد مشکات و حتی شخصیتهای دیگر داستان که دامنه همذاتپنداری مخاطبان را با سریال بالا میبرد. اما سومین شاخصه یک فیلم خوب گیرایی و هیجان داستان است. هرچه قدر دقیقه به دقیقه و ثانیه و ثانیه یک فیلم هیجان و اتفاق تازهای داشته باشد به قول معروف میتواند مخاطب را در جای خود میخکوب کند و بدون آن که لحظهای از داستان را از دست بدهد.
این شاخصه مهمترین اصل یک فیلم متعادل و خوب است؛ زیرا فیلم باید حرکات سینوسوار داشته باشد و اگر این موضوع در داستان و سناریو فیلم وجود نداشته باشد مخاطب بعد از مدتی خسته میشود یا فیلم را رها خواهد کرد. این شاخصه اصلی در سریال «پوست شیر» وجود دارد و هر قسمت جلوتر میرود بیشتر خودش را نشان میدهد.
یعنی به عبارت بهتر در واقع داستان «پوست شیر» دارای هیجان و گرههایی است که در ذهن مخاطب ایجاد میکند و این انتظار را در مخاطب به وجود میآورد که منتظر قسمت بعدی باشد که رعایت کردن اصل هیجان و ایجاد گره در داستان خود یک تبحر در فیلمسازی به حساب میآید و فیلمساز باید بیشتر سراغ این نوع روایت باشد.
شاخصه بعدی که یک فیلم خوب باید از آن برخوردار باشد و فیلمساز آن را رعایت کند رنگ و لعاب است. هرچه قدر شما بتوانید رنگ و لعاب اثر نمایشیتان را بالا ببرید میتوانید جاذبههایی برای مخاطب هدفتان ایجاد کنید که این موضوع در پوست شیر نیز دیده میشود. رنگ و لعاب دارای چند وجه است یک وجه آن جاذبه بصری از جمله ( رنگهای استفاده شده در تصویر، فضاهای زیبا و دیدنی و چشم نواز و... ) است که باید در هر فیلمی دیده شود و وجه دوم آن جاذبه فنی و تصویری است.
یعنی کارگردان هر اندازه قاببندی خوبی داشته باشد مخاطب فارغ از همراهی که با داستان آن اثر نمایشی خواهد داشت یک لذت هم از نحوه قاببندیهای تصویری و نمایش بهتر سوژه داستان میبرد.
شاخصه دیگری که باید در داستان یک فیلم دیده شود اصل ماورایی و اتفاق افتادن موضوعاتی باشد که در دنیای واقعی ناممکن است؛ زیرا فیلم و سریال باید نمود اتفاقات ناممکن زندگی واقعی باشد و یکی از موضوعاتی که باعث شد هنر هفتم به وجود آید همین امر نمایش اتفاقات ناممکن دنیای واقعی بود. چون مخاطب اتفاقاتی در ذهن یا رویای خود دارد که در دنیای واقعی نمیتواند آن را محقق کند که این امر نیز در فیلم یا سریال کاملاً امکانپذیر است و هر چه قدر فیلم یا سریال به سمت اهداف ناممکن انسان پیش برود میتواند مخاطب را به سمت خود جذب کند.
متأسفانه تاکنون این پنج اصل اساسی یک فیلم یا سریال که در دنیا رایج است در سینما یا تلویزیون ایران به ندرت دیده میشود یا اصلاً دیده نمیشود؛ بهتر است که کارگردانها یا فیلمسازان ایرانی بیشتر به اصول یک فیلم خوب و متعادل دقت کنند تا هم مخاطب راضی باشد و هم خود فیلمساز از اثر خود لذت ببرد. آنچیزی که ضرورت دارد فیلمسازان و سریالسازان به آن توجه کنند مخاطب است و مخاطب دوست دارد آرزوها و حتی دنیای واقعیاش را در فیلم و سریالها ببیند.
انتهای پیام/