نگاهی به "همه چیز همه جا به یکباره"؛ آشفتهبازاری که سوگیری گلدرشتش آن را اسکاری کرد
"همه چیز همه جا به یکباره" جهتگیری خاصش را با دنیای هیجان و کمدی ترکیب میکند، اما سوگیری عامدانه و گلدرشتش باعث شده تا همزمان با یک فیلم سطحی اما محبوب اسکار مواجه باشیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، "همه چیز همه جا به یکباره" میخواهد یک ایده نوین به سینما اضافه کند؛ هرچند که خمیرمایه آن یک ایده عرفانی کهن است که آن را به بدترین شکل ممکن در فیلم آشفته و شلوغشان اضافه کردند. اتحاد و یا وحدت در جهانهای هستی. شاید خیلی کلی و فقط برای تقریب به ذهن، بتوان آن را شبیه به همان وحدتی که شعرا و عرفا میگویند که در آن انسان با جهان یکی میشود و روحش تعالی پیدا میکند و تمام عالم درونش گنجانده میشود، دانست.
اما همین هم برای این فیلم زیاد است. این فیلم اگر نامزد اسکار نمیشد جزو یکی از همین فیلمهای کمدی و بزن بزن معمولی بود که هر روز اسم و پوسترش را در یک سایت دانلود فیلم میبینیم. اما این همه توجه به این فیلم و درو کردن اسکارهای اصلی از بازیگر اصلی و مکمل گرفته تا فیلمنامه و فیلم برای چیست؟
زمانی باید کلی بحث میشد که آقا یا خانم عزیز، فیلمها درون خود حرف دارند و پیام. بله آنها هنرند اما فیلم رسانه هم است. فیلمها در هر حالت حس، حرف، ایده و بهطور کلی دادهای را به انسان اضافه میکنند. از سوی دیگر دوران کنونی و روزگار امروز جهان، روزگار جنگ روایتها و ایدئولوژیها است و فیلم چه دوست داشته باشیم چه نه، تبدیل به قویترین ابزار برای انتقال پیام شده است.
نگاهی به فیلمهای مطرح سالهای گذشته همگی نشاندهنده آن است که سینمای هالیوود تبدیل به دو قسمت مجزا شده است. یک بخش فیلمهای ابرقهرمانی مارولی که در آن فقط برای گیشه فیلم تولید میشود و تقریباً کمترین ارزش فرهنگی و هنری در آن مشهود است. هرچند که برخی از آنها مانند "پلنگ سیاه" استثنائاً نوعی واکنش ضد تبعیض نژادی خوانده میشود. بخش دیگر همان جریان اصلی هالیوود است که به دنبال حرفهای مهم و جدی است و در واقع بدنه سینما را تشکیل میدهد. چیزی شبیه به همان سینمای اجتماعی خود ما و کمدی سالهای اخیر نیز شبیه به همین جریان مارولی.
نگاهی به بخش دوم در آمریکای سالهای اخیر نشان میدهد که بعد از فاصله از جریان فیلمهای جذاب، هنرمندانه و ماندگاری که در تلاش بود تا هم صنعت سینما را حفظ کند و هم رویکردهای هنری خود را در مدیوم تصویر و قالب داستان حفظ کند، مدتی به سمت جنس فیلمهای جشنواره کن رفت که فضای هنری سینمای مستقل و شبه اروپایی داشت. فیلمی مانند جایی برای پیرمردان نیست، مرد پرندهای، سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری.
اما هرچه بود، چه نگاه اعضای آکادامی اسکار عوض شده بود و چه اینکه تفکر قالب آنان متأثر از فضا و جریانی خاص به سمتی برود، یکباره فیلمهایی با موضوع اقلیتها مطرح شد و بالانشین مراسمهای اسکار شد. اما این نگرش منزوی و به شدت سلیقهای (از همان سالهای قبل که به فیلمهای مستقل و اروپایی نزدیک شده بود) ضربه بدی به اسکار زد و مخاطبین اسکار ریزش جدی پیدا کرد. فیلمی مانند سرزمین خانهبهدوشها نیز نماینده این تفکر است. اما این موضوع تنها متأثر از خود اسکار هم نبود زیرا فیلمها دیگر قدرت سابق را نداشت. فیلمسازان مطرح قدیمی مانند اسپیلبرگ و اسکورسیزی هم دو سال یکبار فیلمی میساختند که دیگر آنچنان به چشم نمیآید، خصوصاً آنکه سریالها سلطان مدیوم تصویر شدهاند.
همه این موارد باعث شد تا تلاش شود اسکار به سمتی برود که لااقل مخاطب عمومی را بیش از این از دست ندهد. از این رو فیلم "کودا" در سال قبل بالا آمد. هرچند که همین فیلم هم بهطور مشخص فقط به خاطر توجهش به اقلیتها مطرح شد اما باز قصهگوتر بود و توجهش به سمت ناشنوایان که بخش مهجور و مورد مهر مردم دنیا هستند بود و فضای دلنشینی در آن وجود داشت که بتواند عامهپسندتر باشد. امسال نیز اسکار به همین سمت رفت؛ فیلم عامهپسند درباره اقلیتها.
درواقع اسکار با کجسلیقگی محتوای شعاری خودش را با فضای جذاب و مخاطبپسند ترکیب کرده است تا هر دو طرف را داشته باشد. افزایش فیلمهای نامزد نیز به همین دلیل بود تا مخاطبین خود را افزایش دهد. اما همه اینها تنها یک نمایش است. اصل ماجرا همین ابزارسازی فیلمها برای بیان مطالب و حرفهایی است که پسند جریانات قوی در هالیوود است.
همین باعث میشود که فیلمی به نام "همه چیز همه جا به یکباره" که پیام مرکزیش به رسمیت شناختن اقلیت همجنسگرایی است تا شخصیت اصلی بتواند به اتحاد در جهانهای موازی برسد، میشود یک فیلم بزرگ و مطرح در جهان.
این فیلم در کمدیاش، نه متکی به عناصر اصلی آن یعنی حیرتآفرینی طنازانه است و نه در رزمیاش یک فیلم جدی است که عظمت یک هنر رزمی را به رخ بکشد. فانتزیهایش به شدت تینیجری و بچهگانه و درام و غمش بسیار سطحی و فاقد اثرگذاری لازم است. رسماً یک فیلم آبکی که بعد از یکبار به زور دیدن هیچ وقت آن را تماشا نمیکنیم.
بله، اسکار امسال افزایش مخاطب را پیدا کرد و توانست با وسط کشیدن فیلم بزرگی چون آواتار و صنعتی و پروپاگاندیی مانند تاپگان، به هر ضرب و زوری که بود مخاطب خود را افزایش دهد. اما آیا این به معنای بازگشت هالیوود و این مراسمی که روزگاری اعتباری داشت، به روزهای طلایی خود است؟ این در حالی بود که امسال دو فیلم بسیار سینماییتر یعنی "آواتار: آیین آب" و "بابل" که هر دو هم در این مراسم به شدت دست خالی بودند. عدم حضور جیمز کامرون در این مراسم که مورد استهزای مجری هم قرار گرفت دلیلش روشن بود. کارگردان فیلمهای "ترمیناتور" و "تایتانیک" میدانست که نامزدی فیلمش در بخش بهترین فیلم تنها برای همان افزایش مخاطبین است و گرنه چرا فیلمی که بار اصلیاش روی دوش کارگردانی است که نام این فیلم با اسم او گره خورده است، در بخش بهترین کارگردانی نامزد نشده؟ او میدانست که قرار است اقلیتها با پارتی آکادمی صاحب اسکارها شوند، پس همان بهتر که شأن خود را حفظ کند و نرود.
البته همین فیلم "آواتار" نشان میدهد که هنوز جریانی که در تلاش است تا صنعت سینما را ارتقا ببخشد و حرفی بزند که مخصوص جریان خاص نیست و از سوی دیگر عظمت مدیوم تصویر را با نگاهی هنری و انسانی نشان بدهد، در جایگاه برتر ایستاده است. جریانی که اگر اسکار به آنها اجازه حضور بدهد بار دیگر شاهد قدرتگیری همان روزهای خوب در سینمای آمریکا میتوانیم باشیم.
در هر حال "همه چیز همه جا به یکباره" یک آشفته بازار ایدئولوژی زده است که در تاریخ اسکار ماندگار شد!
/نویسنده: محمدباقر صنیعی منش/
انتهای پیام/