خاطرات اسیر فلسطینی؛«۵هزار روز در برزخ»|۲۰- انفرادی با طعم عشق
اتفاق مهمی در این مرحله برایم افتاد که خارج از محاسباتم بود و آن رحمتی از جانب خدا بود که وارد زندگی من شد تا قدرت من را برای تحمل این وضعیت در سلول انفرادی بیشتر کند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستانهایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندانهای رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف میکند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردانهای عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.
فصلهای ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلولهای انفرادی را وصف میکند؛ سلولهایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند. حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن دهها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح میدهد که علیرغم همه محدودیتهای وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواستههای او تن بدهد.
«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز مقدمهای برای این کتاب تدوین کرده است.
ترجمه این کتاب در قالب نقل قول از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه میشود.
فصل سوم-انفرادی با طعم عشق
این که «انفرادی با طعم عشق» را برای عنوان این فصل انتخاب کردم به معنای آن نیست که زندگی من در این دوره با این سرفصل تطابق داشت؛ بلکه من در بدترین و سختترین شرایط زندگی میکردم و دشمن در تلاش برای شکستن اراده من بود. اما من تلاش میکردم صبور باشم و ایستادگی کنم و عصبانی کردن صهیونیستها نوعی از مقاومت بود که من میتوانستم انجام دهم. یکی از دلایلی که در زندان به من عشق و انگیزه برای زیستن میداد این بود که کار جهادی خود را از داخل زندان ادامه میدادم.
در این دوره من با «ابوخالد الضیف» (ابوخالد محمد الضیف، فرمانده گردانهای عزالدین القسام) ارتباط گرفتم و او در نامهای از من خواست تا وی را به رزمندگان کرانه باختری که در زندان بودند وصل کنم. من این کار را انجام دادم و او را به بسیاری از رزمندگان وصل کردم و الحمدلله صهیونیستها نتوانستند کلمهای از من اعتراف بگیرند. اولین بار است که من درباره این موضوع صحبت میکنم. دشمن نیز این را میدانست اما نتوانستند از من اعتراف بگیرند و به این ترتیب من همچنان در پی راهی برای ادامه کار جهادی خود بودم تا جایی که بتوانم صهیونیستها را عصبانی کنم.
در این مرحله من راه جدیدی برای مقاومت و پیروزی در برابر دشمن پیش روی خود میدیدم و منتظر بودم گشایشی از جانب خدا حاصل شود تا بتوانم همچون سربازی مجاهد به میادین نبرد بازگردم و جهاد کنم تا به شهادت برسم.
آشنایی با وکیلی که انگیزه زندگی را برایم بیشتر کرد
اینجا میخواهم به موضوع عشق و انفرادی برگردم. اتفاق مهمی در این مرحله برایم افتاد که خارج از محاسباتم بود و آن رحمتی از جانب خدا بود که وارد زندگی من شد تا قدرت من را برای تحمل این وضعیت در سلول انفرادی بیشتر کند. در این دوره ما توانستیم از طریق وکلایی که به آنها اجازه داده شده بود به دیدار ما بیایند، با زندانها و خارج از آنها ارتباط بگیریم. یکی از خواهران به نام «احلام التمیمی» مسئول پیگیری پرونده و اخبار اسرا در سلولهای انفرادی بود. هیئت ارشد رهبری حماس برای اسرا، او را به منظور پیگیری پرونده ما انتخاب کرده بود.
در آن زمان یحیی السنوار، رئیس هیئت اسرا بود و احلام التمیمی را مکلف به پیگیری پرونده ما کرد. البته او خودش از السنوار خواسته بود تا این مسئولیت را به وی بسپارد؛ زیرا پسرعموی خودش نیز از همین اسرا به شمار میرفت و محکوم به حبس ابد شده بود. «نزار التمیمی» پسرعموی خانم احلام التمیمی از اسرای جنبش فتح بود که قصه او بسیار معروف است و در نهایت در قرارداد تبادل اسرا آزاد شد. او اکنون در اردن زندگی میکند و من امیدوارم که خداوند به او خیر دهد و بهترین اتفاقات برایش رقم بخورد.
خانم احلام التمیمی قبل از بازداشت ما به عنوان روزنامه نگار فعالیت میکرد و مسئول پیگیری اخبار ما بود و اطلاعات زیادی از ما در گزارشهای خود نوشته بود. او اکنون به دلیل وابستگی به گردانهای عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) در بازداشت صهیونیستهاست. در آن دوره وی مسئول پرونده ما بود و پیامهای خود را از طریق وکلا به ما میرساند. احلام در گزارشهای مطبوعاتی خود مطالب زیادی درباره قهرمانان فلسطین مینوشت و آماده بود از هر طریقی به ما کمک کند و اخبار خانوادههایمان را از طریق وکلا به ما میرساند.
در یکی از این روزها در سال 2010 یک خانم بسیار محترم و مبارز به نام «شیرین العیساوی» که وکیل ما بود به دیدنم آمد. او یکی از وکلای معروف اسرای فلسطینی بود و کمک زیادی به ما کرد و به همین دلیل چند بار بازداشت شد. او از یک خانواده مبارز بود و همه برادرانش در جبهه دموکراتیک فلسطین فعالیت داشتند و از رزمندگان بزرگی بودند که توسط صهیونیستها بازداشت شده بودند.
خانم العیساوی زمانی که به دیدارم آمد نامهای از احلام التمیمی برایم آورد. اما این بار محتوای نامه او با نامههای قبلی فرق داشت. او در این نامه از من خواسته بود تا اجازه دهم در انتخاب شریک زندگی به من کمک کند. من در پاسخ برای او نامهای نوشتم و بابت زحماتی که برایم کشیده بود تشکر کردم و گفتم که به عنوان یک خواهر برای ما بسیار عزیز و تاج سر ماست و من هر زمانی که به امید خدا از زندان آزاد شوم کاری را که خواسته انجام خواهم داد و این برایم افتخار است. این موضوع فعلا در اینجا تمام شد و من نمیدانستم پشت پرده این نامه چیست و واقعا چه اتفاقی افتاده است.
ادامه دارد......