یادداشت|زنانی که در تاریخ معاصر افغانستان بایکوت شدند
احمد مدقق، نویسنده افغانستانی، در یادداشتی به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان» به معرفی این اثر پرداخته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نوشتن از مدافعان حرم در سالهای گذشته، مسیر جدیدی را پیش روی ادبیات مقاومت قرار داد؛ ادبیاتی که تلاش دارد فارغ از نگاههای ملیگرایانه، مقاومت را در جغرافیای کشورهای اسلامی به تصویر بکشد. کتاب «خاتون و قوماندان» از جمله این آثار است که میتوان در آن با وجه دیگری از منش و زندگی مدافعان حرم حضرت زینب(س) آشنا شد.
کتاب حاضر که به قلم مریم قربانزاده نوشته شده، داستان زندگی مشترک شهید علیرضا توسلی معروف به (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون را از زبان همسر وی، امالبنین حسینی، روایت میکند. شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد، از بنیانگذاران لشکر فاطمیون، اول مهر ماه سال 1341 در افغانستان به دنیا آمد و 9 اسفند 1393 در سوریه، در شهر درعا به شهادت رسید. در نگاه او که در تمام زندگیاش رزمنده بود، مرزهای جغرافیایی و ملیت اعتبار چندانی نداشت. برای او مانند بسیاری دیگر از رزمندگان، ایران با کابل و کابل با دمشق فرقی نداشت، این «آرمان» بود که حضور را معنا میبخشید.
قرار است فردا، 22 اردیبهشتماه، مراسم رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب با حضور خانواده شهدا، جمعی از اهالی فرهنگ و نویسنده برگزار شود. احمد مدقق، نویسنده جوان افغانستانی که تاکنون آثار متعددی چون رمان تحسینشده «آوازهای روسی» را منتشر کرده، در یادداشتی به معرفی «خاتون و قوماندان» پرداخته است که در ادامه میخوانید:
کتاب «خاتون و قوماندان»، روایت زندگی خانم امالبنین حسینی است. با تمرکز بر سالهای زندگی با همسر شهیدش «علیرضا توسلی»، اولین فرمانده لشکر فاطمیون. کتاب، روایتی جذاب و صمیمی دارد و نویسندهاش مریم قربانزاده به خوبی توانسته حس و عاطفهای قدرتمند در روایت جاری کند که متناسب با وقایع کتاب باشد.
«خاتون و قوماندان» ذیل تاریخ شفاهی زنان قهرمان طبقهبندی میشود. راوی(امالبنین) در فصل اول از دوران کودکی خود شروع میکند. از روزهای خواستگاری، روزهای افغانیبگیر، تجربه تنهایی وقتی علیرضا توسلی با سپاه محمد به افغانستان و جنگ با طالبان میرفت، سفر خانوادگی به افغانستان در دهه 80 و ... میگوید تا میرسد به فصل دوم و روزهای پر التهابی که علیرضا برای جنگ به سوریه میرود.
روایت زندگیِ امالبنین با آمدن علیرضا توسلی اوج میگیرد و با شهادتش تمام میشود. هر قدر شورانگیز و لحظهپردازانه روزهای شهادت علیرضا روایت میشود، روزها و ماههای بعد به بیان کلیات میگذرد. در واقع راوی معنای زندگی خودش را از همسر شهیدش میگیرد و خودش را نیز ذیل ایشان تعریف میکند. برای همین مجال زیادی برای پرداختن به خلوت و درونیات خودش که جدای از همسرش باشد، باقی نمیماند. مثلاً در جایی میگوید: «بعد از شهادتش هر جایی برای همایش و یادواره دعوتم کردند، رفتم... سفر پشت سفر. در ماه، سه چهار بار میرفتم به شهرهای دور و نزدیک. مهمانها گروه گروه میآمدند. از دولتی و مردمی و نظامی»... اما وارد جزئیات و حس و حال خودش در هیچ یک از این سفرها نمیشود.
«خاتون و قوماندان» از این جهت که از جنگ و جهاد، روایتی زنانه میکند، مهم است. روایتِ مردان مجاهد افغانستانی در ادبیات و هنر یا وجود ندارند یا به قصد شماتت و ملامتی یک طرفه، موضوع آثار قرار گرفتهاند. در فضای مردسالارانه افغانستان، طبیعی است که روایت زنانه از جهاد وضعیت بهتری نداشته باشد. اگر طالبان زنان را حذف فیزیکی کردهاند، هنرمندان و رسانهها هم زنان افغانستان را با روایتی کاریکاتوری حذف کردهاند. گویی که زنان در افغانستان یا تجاوزدیده و کتکخورده هستند یا اگر موفقند به خاطر بریدن از سنت و ارزشهای جامعه است.
کتاب «خاتون و قوماندان» و روایتهایی از این دست، نقطه امیدی است که هزاران زن چون امالبنین هم روایت شوند. زنهایی که در تاریخ معاصر افغانستان بایکوت شدند و کسی نخواست قصهشان را تعریف کند؛ چون روایت زنها به زندگی نزدیکتر است و گویی قرار نیست برای جهان از زندگی در افغانستان گفته شود.
انتهای پیام/