نگاهی به سمفونی خرمشهر / این موسیقی مال مجید انتظامی نیست!
مجید انتظامی معتقد است که ملودیهایی که برای حماسههای رزمندگان کشورمان در هشت سال دفاع مقدس ساخته، از او نیست، بلکه متعلق به خودِ رزمندگان است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مجید انتظامی یکی از هنرمندانی است که نامش با آثاری ماندگار در موسیقی ایران میدرخشد. یکی از این آثار، سمفونی خرمشهر است. انتظامی قصد داشت که سال گذشته و پس از 10 سال دوری از صحنه، مجموعهای از آثار ماندگارش را با همراهی ارکستر ملی ایران در تالار وحدت اجرا کند. اجرایی که با چند بار تغییرِ زمان مواجه شد ولی بالاخره به دلیل اتفاقاتی که در کشور رخ داد، به سرانجام نرسید و روی صحنه نرفت.
شهریور سال گذشته و هنگامی که مجید انتظامی مشغول تمرین با ارکستر ملی ایران برای اجرا بود، گفتوگویی با او داشتیم که بخشی از آن به سمفونی خرمشهر اختصاص داشت. امروز سوم خرداد و همزمان با سالروز آزادسازی خرمشهر، گزیدهای از صحبتهای مطرح شده از سوی مجید انتظامی در آن گفتوگو را بازنشر میکنیم:
مجید انتظامی: آثاری که من اجرا میکنم، بسترش کلاسیک است. حالا گاهی نیانبان، سنتور، تار، سهتار و کمانچه هم در این ارکستر قرار میگیرند. ولی حماسهی خرمشهر قطعهی سختی است. نوازندگان سازهای مسی وقتی قطعهی «خرمشهر» را مینوازند، لبهایشان پاره میشود. چون مدام در حالِ پُرقدرت نواختن هستند.
وقتی شما قطعهای آرام را با سازهای بادی مینوازید به لبتان زیاد فشار نمیآید چون زیاد فُرته(پرقدرت نواختن) نمینوازید و همه «پیانو»(آرام نواختن) مینوازند. ولی وقتی صد نفر روی صحنه هستند و عدهای فریاد مینوازند، عدهای چوب میزنند، دف و دمام و تیمپانی هم مینوازند؛ آن وقت است که سازهای بادی مجبورند با تمام وجودشان بنوازند. این فشار زیاد باعث میشود که خون به لبها نرسد و فشار زیاد باعث میشود که لبِ نوازنده تاول بزند یا حتی خونریزی کند.
من وقتی آهنگی میسازم و تمام میشود؛ اگر بخواهم آهنگ دیگری بسازم دیگر بلد نیستم. به خودم میگویم چطور باید بسازم، یا آهنگِ قبلی را چطور ساختم.
من با شخصیتِ فیلمها زندگی میکنم. با سعید در فیلمِ «از کرخه تا راین» زندگی کردم. با آن شخصیت شیمیایی شدم، با او تیر میخورم، کور میشوم و... باید اعتقاد داشته باشید که این مرد رفته است و جانش را برای دفاع از مملکت و پَس گرفتنِ قطعهای از این کشور به خطر انداخته است. این دیگر نه شوخی و نه تبلیغات است.
عدهای جانشان را دادند تا خرمشهر را پَس بگیرند. درست در همان زمانی که همه دنیا داشت به صدام کمک میکرد؛ این مردان رفتند و خرمشهر را پَس گرفتند. به این از خودگذشتگی و فدا کردنِ جانشان که ارزشمندترین داشتهی هر انسان است، باید اعتقاد داشت.
کسانی که شیمیایی شدهاند، الان با لوله نفس میکشند. شما کمی نفستان را حبس کنید، ببینید چه فشاری روی آدم میآید. ما راحت نفس میکشیم. این حق هر انسانی است که راحت نفس بکشد. اما این جانبازان نمیتوانند راحت نفس بکشند و باید با لوله اکسیژن را به بدنشان برسانند.
من همیشه فکر میکنم که به این افراد مدیون هستم. قدیمیترین قطعهای که نوشتهام «حماسهی خرمشهر» است. این قطعه حدود 40 سال قدمت دارد. ملودیهای این اثر هنوز در ذهن مردم هست. ملودیهای این اثر هنوز تازه و زنده است. مردم دوست دارند «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» یا «آژانس شیشهای» بشنوند. چون مردم آن از خودگذشتگی را قبول کردهاند و در دلشان نشسته است. این تِمها مالِ مجید انتظامی نیست؛ این تِمها از وجود اینها بیرون میآید و من فقط آنها را میشنوم.
وقتی در تخیلت موسیقی را شکل میدهی، با فضایی بزرگ با وسعتیِ بسیار زیاد مواجهی. حالا این عظمت را باید روی کاغذی کوچک بیاوری. آنچه در تصور من است آنقدر بزرگ و زیباست که نمیتوان اصلا بیانش کرد. حالا این وسعت و عظمت را باید کوچک کنی و روی کاغذ بیاوری و دست یک نوازنده بدهی تا آن را اجرا کند. پس هیچ وقت آن وسعت و عظمت را نمیشود بیان کرد. در نتیجه باید عذرخواهی کنم که آنچه در مغزم هست را نمیتوانم پیاده کنم و در همین حد از دستم برمیآید. هرچند در همین حدی که کار کردهام هم برخی از این آثار بیش از سیسال عمر داند.
آنچه در ذهن من است خیلی بزرگ است. در وسعت لایتناهی چیزی در ذهنِ آدمی است، حالا باید آن را کوچک و کوچک کنی و دستِ دمام بدهی! دستِ سنج بدهی! ویلن کوچک است، کجا میتواند آن عظمت را ارائه کند.
حماسهی خرمشهر است. همه در حال جنگیدن هستند؛ سازهای مسی در حال کوبیدن هستند، دف و دمام میکوبند، تیمپانی میکوبد، زهیها با تمام وجود مینوازند و همه در حالِ تلاش و نواختن هستند... این جنگ است. خوانندگان گروه کُر هم در حال جنگیدن هستند با این چوبی که میزنند؛ اعتراض و خشم خودشان را نشان میدهند. وقتی برایشان میگویی که جنگ است و شما داری از وطنت دفاع میکنی؛ همه جدی میشوند و چوب زدنشان جور دیگری میشود و صدادهی هم جور دیگری میشود. فهمیدند که این یک مسئله ملی است و فقط برای قشنگی نیست. این خوانندگان هم با بقیه ارکستر از خاکشان دفاع میکنند.
برای همین است که امروز دیدم، چوب زدنِ خوانندگان گروه کُر درست شده است. در اجراهای قبلی نتوانستیم تفهیم کنیم که این چوب برای قشنگی نیست.
خوانندگان گروه کُر که روی صحنه چوب به دست میگیرند، با رزمندهای که برای دفاع میهنش راهی جبهه شده، فرقی ندارد.
یکی از همین دوستانِ موزیسین به من گفت که چرا خودت آثارت را رهبری میکنی. بده به یک نفر دیگر تا ارکستر را رهبری کند. خودت هم بنشین و گوش کن. گفتم آخر حسی که من دارم را هیچ رهبری ندارد. من این نُتها را با پوست و گوشت و خونم نوشتهام. میدانم چطور باید اجرا شود. ولی رهبر دیگری اگر جلوی ارکستر بایستد، میآید و قطعه را اجرا میکند و خیلی خوب هم اجرا میکند. ولی ممکن است این حس در اجرایش نباشد. این حسها در وجود من هست و میتوانم به اعضای ارکستر بگویم. تو که شیپور میزنی؛ این شیپور جنگ است. تو که نیانبان میزنی؛ این آرامش قبل از طوفان است؛ عدهای در خرمشهر آرام نشستهاند و غذا میخورند و با بچههایشان بازی میکنند و به یکباره به آنها حمله میکنند. این توضیحات رنگ موسیقی را عوض میکند. یک بار موسیقی تهاجمی میشود، یک بار ایران شکست میخورد. باور اینکه ما این خاک را پَس میگیریم؛ قطعهی ما ریتمیک و 8/6 است ولی در آن خشونت جاری است. همین چوبها در دستِ خوانندگان گروه کُر خودش از خشونت روایت دارد. حالا ما حمله میکنیم. برمیگردیم با همین دست خالی وطنمان را پَس میگیریم.
زندگی من براین اساس ساختهشده و نمیتوانم آن را پنهان کنم. موسیقی حماسی در وجودم هست. هر کاری کنم دست آخر حماسی میشود. موسیقی «از کرخه تا راین» کاملا حماسی است. همان سوتی که داشته از حماسه و از هنجره میآید.
همه این سازها جایشان مشخص است و داغ دلِ مردم را میگویند. موسیقی یک الفبا دارد که این الفبا را هر کسی بلد نیست. اگر شما از «بوی پیراهن یوسف» خوشتان میآید، موسیقی مهربانی نیست. «از کرخه تا راین» موسیقی ملودرامی ندارد؛ موسیقی خشنی است. خشنونتش در آن نکاتی است که اشاره کردم. درسته که مهربان مینوازد؛ اما در دل خودش خشنونت دارد. اما چرا مهربان مینوازد؟ چون بندهخدایی که شیمیایی شده چه گناهی کرده است. او میخواسته از وطنش دفاع کند؛ میخواسته یک روزی من در این سالن(اشاره به تالار وحدت) کنسرت بگذارم. هر کسی این شانس را ندارد که درباره آن فردِ شیمیایی بنویسد و روزی بیاید در این سالن کنسرتِ همان اثر را برگزار کند. بعضیها این شانس را پیدا میکنند که بتوانند درباره تاریخ مملکتشان چیزهایی بنویسند و برای مردم اجرا کنند و مردم از آنها خوششان بیاید.
در اثر بوی «پیراهن یوسف» و «از کرخه تا راین»، بخشهایی از این آهنگها به اجرای سوت اختصاص داشت. در ضبطِ این اجراها زندهیاد خورشیدفر که نوازنده ارکستر سمفونیک بود، این سوتها را با دهان اجرا میکرد. امروز در ترکیب ارکستر ملی جوانی حضور داشت با گیتارش که این سوتها را اجرا میکرد. شما هم گویا از نواختنِ او بسیار راضی بودید.
انتهای پیام/