«بزرگا اماما تو را دوست داریم»؛ سوگسرودههای شاعران در سالروز رحلت پیر جماران
تعدادی از شاعران کشور تازهترین اشعار خود را به مناسبت فرارسیدن چهاردهم خردادماه به پیر جماران، امام خمینی(ره) تقدیم کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران کشور در آستانه فرارسیدن سالروز رحلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی(ره)، تازهترین سرودههای خود را به این موضوع اختصاص دادند. تعدادی از تازهسرودههای شاعران در اینباره را میتوانید در ادامه بخوانید:
غلامرضا کافی
بزرگا اماما
مهین یادگارا زمین را زمان را
بلندا نگارا همین را هم آن را
بلندا نگارا مهین یادگاری
تو این خاک خونرنگ غیرت نشان را
زهی صیت نامت ز عالم فراتر
زهی عطر یادت گرفته جهان را
حنیف مقدم خلیل معاصر
که در هم شکستی ستمکارگان را
تو زنجیر زجر زبونان بریدی
هم از یاوه گویان بریدی زبان را
سر سرکشان را به چنبر کشیدی
که گردن شکستی تو گردنکشان را
ستم می گریزد ز درگاهت آری
که درخاک غلتیده آن آستان را
صلابت تو از کوه داری؟ زهی سهو
که کوه از تو دارد شکوه گران را
هم از شانههای تو دارد نشانی
اگر صخره بر خود نبیند تکان را
گره خورده با دین چنان صیت نامت
که فریاد تو یاد آرد اذان را
سلاح تو ایمان قرین تو قرآن
بریدی امان شاه صاحب قران را
نه تیغ و نه ترگ و نه هیهای لشکر
نه در کف گرفتی عنان وسنان را
نه اسبان تازی ز جیحون جهاندی
نه تسخیر کردی قلاع فلان را
نه بازو شکستی نه بارو گشودی
نه در بند کردی فلان خاندان را
نه تاج زمرد نه تخت زبرجد
نه بر تن قبا دوختی پرنیان را
چه کردی که این خیل مشتاق محروم
به درگاه تو تحفه آورد جان را
حکومت به دلها مرام شما بود
که لرزاند تا بن دل حاکمان را
زهی فکر وتدبیر پیرانه تو
که در شورش آورد خیل جوان را
بزرگا اماما تو را دوست داریم
و هم نزهت نهضت جاودان را
گران بود داغ تو بر خلق زیرا
گرفتی تو از خلق خواب گران را
تو گفتی به اعجاز کشف و شهودت
که اسلام گیرد کران تا کران را
زمان چشم دارد به آن روز موعود
تماشای موعود صاحب زمان را
که خاک از فراوانی سبزه و گل
خجالت دهد باغسار جنان را
جهان از تماشای او گر بگیرد
بسوزاند از غمزهای کهکشان را
ببخشد به یعقوبها چشم بینا
بگیرد ز ایوبها امتحان را
بسی راز ناگفته را سر گشاید
بشوید هم از گرگ کنعان دهان را
بزرگا اماما تو را دوست داریم
و آن انقلاب بزرگ جهان را!
***
نغمه مستشار نظامی
سپیده روشنی پشت پلکهایت بود
بهار عطر گلی خفته در صدایت بود
ستاره پلک نمیزد مگر پس از چشمت
که ماه مُهر تو، شب فرش زیر پایت بود
بهارهای پیاپی نسیم نا آرام
به جستوجوی تو در متن این روایت بود
تو آمدی به بهار و نسیم محو تو شد
تو آمدی و نگاهت پر از محبت بود
شبیه معجزهای آمدی و از آن روز
به هر کجا که رسیدیم از تو صحبت بود
تو را به معجزه تشبیه میکنم؟ هیهات!
که روز رفتن تو شهرمان قیامت بود
میان آینههایی که صیقلی دادی
هنوز سایه تصویر آشنایت بود
که هر چه گفتم از آن روشنایی جاوید
به قدر یک الف از آیه اشارت بود
که هرچه از قلم افتاد بگذر و بگذار
بگویم از دل اگر قسمتم زیارت بود
انتهای پیام/