در گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی/ به «شهریار»ها برگردیم

در گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی/ به «شهریار»ها برگردیم

بسیاری از هنجار گریزی‌های بی مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، 27 شهریور هر سال در تقویم ما روز شعر و ادب نامیده شده است. به مناسبت فرا رسیدن این روز مهم، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان، یادداشتی نوشته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است، در ادامه می‌آید:

کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم عشق می‌ورزند، خوب می‌دانند که قله‌هایی همچون: فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و «شهریار» حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت. ولی این که چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره‌های ماندگار در قاب چشمان خواب آلوده ما، محو و مه آلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بی مهری چاره‌ای اندیشید.

بی هیچ تردیدی، ملت‌هایی که - به هر علت - به گذشته خود پشت کرده‌اند، به درختان بی ریشه‌ای می‌مانند که فرصت طلایی باروری، زایندگی و بالندگی را از کف داده‌اند و بی هیچ پیشینه و پشتوانه‌ای آب در هاون می‌کوبند! چرا که رمز و راز بر آمدن، قد کشیدن و بلوغ فرهنگی، «خودباوری» و «خودشناسی» فرهنگی است، چنان که علامه اقبال لاهوری - که رحمت خدا بر او باد - می‌گوید:

احتساب خویش کن، از خود مرو

یک دو دم از غیر خود بیگانه شو

تا کجا این خوف و وسواس و هراس؟

اندرین کشور مقام خود شناس

این چمن دارد بسی شاخ بلند

بر نگون شاخ، آشیان خود مبند

نغمه داری در گلو، ای بی خبر

جنس خود بشناس و با زاغان مپر

و اما تبعات دوری و مهجوری از قله‌هایی چون «شهریار» برای جامعه ادبی ما چیست؟ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.

**راه حل بحران مخاطب در شعر و ادبیات چیست؟

بی گمان، بسیاری از هنجار گریزی‌های بی مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست.

معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم هم سنخی دریافت‌های شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانه‌های این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون رفت از این بحران می‌توان پیشنهاد کــرد «بازگشت به خویشتن» و «خود یابی و خود باوری فرهنگی» است، چنان که حضرت عطار می‌گوید:

گنج پنهانی توای جان و جهان

جان شعاع تـو، جهان آثار تو

جان کلام آن که ما امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون شهریار که آینه دار هویت ایرانی – اسلامی ما هستند سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره‌های پر فروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه‌ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصلمان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم. چرا که:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگـــــــــار وصل خویش

 

برای بازگشت به خویشتن، باید دیگر بار پای «شهریار»ها را به خانه‌هامان باز کنیم، قله‌های سر به فلک کشیده‌ای که جهانیان از درک حضور آنان به خود می‌بالند و با دیده تکریم و احترام به آنان می‌نگرند. باید به ملاقات گذشته با شکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار سنایی، مولانا، فردوسی، ناصر خسرو، سعدی، حافظ، خیام، صائب، بیدل، شهریار و...باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیت‌های والای فرهنگ و تمدن ایرانی، در مسیر تعالی گام برداریم. باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان بی پیر امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آن ماست، و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع می‌کند.

با گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت یاد و خاطره خالق منظومه جاودانه «حیدربابا»، حُسن ختام این نوشتار کوتاه را به غزلی زیبا از شهریار ملک سخن اختصاص می‌دهم و دامن سخن را بر می‌چینم:

در وصل هم ز عشق توای گل در آتشم

عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمری است در هوای تو می‌سوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب می‌گزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غز‌لهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می‌کشم

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران