تأثیر عجیب آخرین دعای کمیل به روایت یک شهید
شهید علی عاقلینژاد در یکی از دست نوشته های خود به آخرین دعای کمیل برخی شهدا اشاره میکند و از اثر آن مینویسد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، وجه سلوک عارفانه شهدا گاه در لابلای کلماتی که بر صفحات کاغذ جاری کرده اند مشهود است و این یادداشت های به جامانده از آنان سندی بر تفکرات معرفتی و نگاهشان به جهاد است. شهید علی عاقلی نژاد نیز یکی از همین شهداست که هرچند در هنگام شهادت بیش از 20 سال سن نداشت اما وسعت شناخت او از جهاد و معرفتش از عشق الهی بسیار فراتر از یک مرد میانسال است. از او مقالات و دست نوشته های زیادی در نگاه عرفانی، اخلاقیات شیعی و سلوک مجاهدانه رزمندگان به جا مانده است.
شهید علی عاقلی نژاد فرزند رحمت الله متولد چهارم دی ماه 1345 در تهران است. او که از رزمندگان گردان حضرت زینب(س) لشکر 10 سیدالشهدا بود، وقتی فقط 20 سال سن داشت در روز 13 اردیبهشت 1365 در فکه به شهادت رسید. مزار او در قطعه 53 گلزار شهدای تهران است. یکی از مقالات شهید عاقلی نژاد با عنوان «با فجر آفرینان شهید» در ادامه می آید:
بنام خداوند بخشنده مهربان
با فجر آفرینان شهید
شما بر بال سپید کدامین ملک نشستید که بی امان و شتابان بسوی معبود شتافتید؟ شما جریان خون سرخ کدام شهیدان را در وجودتان احساس کردید که رگهایتان را تحمل آن خون نبود؟ شما نام پاکتان را بر لوح کدام پیامبر دیدید و بر براق شهادت نشستید از ماندن توان تحمل را گرفتید؟ شما در نماز شبهایتان با خدا چه گفتید که معبود اینگونه زود پذیرفتتان؟ شما هم راز کدام امام بودید که زمزمه هایش دیوانه عشقتان کرد؟ شما کدام شب امام عصر را زیارت کردید و بر ما داستان آن دیدار را نگفتید؟ شما خدایتان را با دیده بصیرت چگونه دیدید که عاشقش شدید؟
شما چه کردید که خدا عاشقتان شد و به حضورتان پذیرفت؟ شما قطرات اشکتان را پای کدام بذر ریختید که لاله شهادت را به این سرعت بارور کردید؟ شما آب دیده و خون دل را در کدام بازار فروختید که نقل شهادت خریدید؟
در کدام باغ به گشت پرداختید که بذر وجودتان این گونه شکوفا گشته؟ شما در زیارت عاشورا با حسین(ع) چه گفتید که کربلایی شدید؟ شما من و ما را با تیغ کدام صحبت ذبح کردید که همه او شدید؟ نمی دانم شما اسماعیل هایتان را در آستان معبود قربانی کردید یا که خود اسماعیل بودید که جان بر کف به کوی دوست شتافتید تا فدای حقیقت شدید. بلندباد نامتان! بزرگ باد حماسه هایتان! جاودانه باد یادتان!
هنوز زمزمه داودیتان در گوشم است. آن شب که در سجده خونینتان مهدی را صدا زدید. مگر نه اینکه در پایان هم در آن شب وصل و دیدار، مهدی(عج) سرتان را بر زانو گرفت. آری مهدی فاطمه (س) با شما چه گفت که شوقتان را به رفتن افزود و بی قرارتان کرد؟ پاسخم را بدهید ای شهیدان نگذارید پرسشهایم بی پاسخ بماند ... البته که جوابها روشن است. می دانم چه گفتید. می دانم چه خواندید ... می دانم چه دیدید. می دانم کجا رفتید. می دانم در کجائید. شما رفتید و ما را لیاقت رفتن نبود. عاشق کجا و عاشق نما کجا. یافتن کجا و دیدن کجا.
در آخرین دعای کمیلی که با هم می خواندیم در اشکتان نشانه عشق بود و در شوقتان نشانه شهادت. قطرات اشکتان آینه ای بود شهید نما. کف خیس سنگر عطر خویش را مدیون گریه های شماست و جبهه در معنویت خونین و امداد روح عرفانی شماست. ای عارفان مسلخ، شما به فرموده علی بصیرت های خود را بر سلاحهای خویش نشاندید و باطل را نشانه رفتید اگرچه ترکش کینه توزان بعثی سر و سینه تان را شکافت و درید. از نجوای شبانتان معلوم بود که مسافرید در التهاب مناجاتتان روشن بود که مهاجرید از شوق شب حمله تان پیدا بود که شهیدید آن شب، شب جمعه، شب دعا، دعا تمام شده بود ولی شما همچنان گریه می کردید. بسیاری رفته بودند و شما همچنان در آن سنگر بزرگ مانده بودید. منتظر امضاء بودید. امشب شهادتنامه عشاق امضاء می شود.
شما شهادت طلب بودید و برگه شهادت در دستتان و ما نیز شوق شهادت داشتیم اما ما را سعادت نبود و به آن محضر و بارگه راه ندادند. شاید هنوز به خلوص و اخلاص نرسیده بودیم. آخرین شب جمعه دعای کمیل می خواندید: یا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِفةَ جِلْلدې و گریه می کردید و می خواندید: وَلا تُفاجِلْنی بِعُقُوبَتِكَ عَلى ما عَمِلْتُهُ فی خلواتی و اشک می ریختید و می خواندید: اِلهى صَبْرتُ عَلى عذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ و دردمندانه و پرسوز ناله می کردید. اربعین شما اربعین حسین هاست. اربعین علی اکبرها و علی اصغرهاست. اربعین شهدای ما کلاس آموزش است. یاد شهیدان ما معلم چگونه زیستن و چگونه مردن است.
نام شهید جاوید است. حماسه شهید ماندگار است. ما نام مقدس پاک و مطهرتان را بر برگ درختان خواهیم نوشت. ما خاطره عزیزتان را در لحظه لحظه عمرمان زنده نگه خواهیم داشت تا وقتی که باشیم. شاید ما هم بزودی به شما بپیوندیم. ما حماسه های بزرگتان را در دفتر روزگار ثبت خواهیم کرد. ما شعر بلند شهادتتان را خواهیم سرود با قطره قطره خونمان - با قطعه قطعه پیکرمان. هر خانه ای مزار شماست و هر دلی گور سرخ شما شهیدان است.
شما زنده اید و نزد خدایتان روزی می خورید
والسلام
از قلم پاسداری از جبهه
انتهای پیام/