زنان رزمنده در خط مقدم؛ دسته دختران واقعی چه کسانی بودند؟
زنانی که در ۴۵ روز مقاومت خرمشهر، مسئولیت پشتیبانی از مهمات را برعهده داشتند؛ چگونه و به چه علت وارد این فضا شدند و چطور میشود که دوباره از این فضا خارج می شوند؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم-طیبه مجردیان: نقش زنان در دفاع مقدس در لابه لای صفحات تاریخ مغفول مانده است. در طول 8 سال دفاع مقدس، زنان علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی، تدارکات پشت جبهه و خدمات درمانی، در مواقع لزوم در عرصه نظامی هم نقشآفرینی داشتند. سینمایی دسته دختران که روایت حضور نظامی زنان در جنگ است، هر چند اقتباس کاملی از واقعیت نیست ولی برگرفته از یک تجربه واقعی است. زنانی که در خط مقدم جبهه حضور پیدا کردند و در 45 روز مقاومت خرمشهر، مسئولیت پشتیبانی از مهمات را برعهده داشتند.
داستان زندگی این زنان و زنان دیگری که تجربه حضور در خط مقدم را داشتند با عنوان «روایت تجربه زنان رزمنده در خط مقدم» موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد خانم زهرا سادات امیری است. او با روش روایتپژوهی، زندگی این زنان و دلیل و چگونگی حضور آنها در خط مقدم را روایت کرده است. در همین راستا خبرگزاری تسنیم برای آشنایی بیشتر با این رزمندگان گمنام و تجربه آنها در مقاومت خرمشهر با زهرا سادات امیری گفتگو کرده است. در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر میگذرانید.
چه شد که به این موضوع علاقمند شدید و سراغ آن رفتید؟
موضوع زنان و جنگ برای من یک دغدغه شخصی است و به دوران نوجوانی من برمیگردد. فکر میکنم دهه هشتاد بود که کتاب دا برای اولین بار چاپ شد و سروصدایی بین نسل ما کرد. به طور کلی مسئله مقاومت زنان در ایران با کتاب دا برجسته شد. تا قبل از آن روایت زنان رزمنده به معنای کسانی که بخواهند کنشگری فعال در عرصه دفاع مقدس کنند، خیلی مطرح نبود. فعال از این جهت که تجربه خط مقدم را داشته باشند. اگر هم بود بیشتر روایت زنانی بود که در حیطه امدادگری ورود کرده بودند. به خاطر همین بود که کتاب دا یکمقدار سروصدا کرد چون تجربه جدیدی به ما نشان میداد که تا قبل از آن به این موضوع به آن معنا و وسعت پرداخته نشده بود.
من در سن 17 سالگی بودم که این خاطرات و تجربیات را از سر گذراندم و جذب شخصیتهای کتاب و خاطرات و تجربیات خانم زهرا حسینی شدم. از همان موقع این موضوع در گوشه ذهن من بود و نسبت به این موضوع علاقه شخصی پیدا کردم. وقتی میخواستم پایان نامه ارشدم را بنویسم، دوباره این موضوع به ذهنم آمد و دقیقاً در همان تجربه خانم حسینی و زنانی که تجربه خط مقدم داشتند، سعی کردم پژوهشم را جلو ببرم. در همین راستا با 9 خانمی که تجربه حضور در خط مقدم را داشتند گفتگو کردم.
روش من روایت پژوهی بود چون میخواستم سیر زندگی افراد را نشان بدهم که چطور و به چه علت با وقوع جنگ وارد این فضا شدند و چطور می شود که دوباره از این فضا خارج می شوند؟
با چه تعدادی از خانمهای رزمنده مصاحبه کردید و این افراد چه کسانی بودند؟
من در پژوهشم با 9 نفر از خانمهای رزمنده که تجربه حضور در خط مقدم داشتند، مصاحبه کردم. 5 نفر از این خانمها همان افرادی هستند که در 45 روز مقاومت خرمشهر، مسئولیت پشتیبانی مهمات را بر عهده داشتند و فیلم دسته دختران دقیقاً روایت نقش آفرینی آنها در جنگ است. اسامی این پنج نفر عبارت است از کبری عارفزاده، نرگس بندری زاده، فاطمه بانویی، فاطمه نجارزاده، مریم ترکی زاده. چهار نفر دیگر که آنها هم تجربه حضور در خط مقدم داشتند ولی در این گروه نبودند خانم کشور نجار، مهرانگیز دریانورد، مریم کاظمزاده وزرین تاج کیهانی دوست هستند.
حالا بعد میپردازیم به این مسئله که فیلم چقدر منطبق بر واقعیت بوده یا نبوده است. اما این فیلم حداقل دعوی این را دارد که تجربه زنانی را عنوان میکند که کار پشتیبانی از مهمات را انجام میدادند.
من خیلی روی این مسئله حساسیت داشتم، افرادی را انتخاب کنم که خاطراتشان دستمایه نوشتن کتاب و داستان قرار نگرفته باشد. میتوانم بگویم تقریباً از هیچ کدام از آنها کتابی چاپ نشده بود. وقتی فیلم دسته دختران ساخته شد، برای من عجیب بود که چطور خانم قیدی این افراد را پیدا کردند چون کتابی از این خانمها نیست. البته با آنها که صحبت کردم متوجه شدم برای ساخت فیلم دسته دختران اصلاً مشورتی با آنها نشده و عوامل سازنده فیلم فقط از خاطرات این خانمها که همان دهه 60 و 70 توسط بنیاد شهید و بقیه ارگانها جمع آوری شده بوده، استفاده کردهاند.
وقتی میخواستم مصاحبههایم را شروع کنم خانم سکینه حورسی تازه فوت کرده بودند. خانم سکینه حورسی و کبری عارف زاده قبل از جنگ مسئول آموزش نظامی به دختران خرمشهری بودند. ماجرا اینگونه بوده که از طرف انجمن اسلامی و سپاه خرمشهر یک دوره آموزش نظامی گذاشته میشود و چون خانم عارفزاده و دوستشان خانم حورسی که آن زمان دخترهای هفده، هجده ساله بودند، در آن دوره ممتاز بودند، مسئول آموزش سایر دختران خرمشهری میشوند و پانزده، شانزده دوره، دختران دبیرستانی را آموزش نظامی میدهند. من از خانم عارف زاده پرسیدم چرا اصلاً شما آموزش نظامی دیدید و چه ضرورتی داشت؟ گفتند: «به خاطر حرف امام که فرموده بودند باید ارتش 20 میلیونی تشکیل شود، وقتی این دوره برگزار شد، ما وظیفه خودمان دانستیم که شرکت کنیم و دوره را بگذرانیم».
خانم کشور نجار و مهرانگیز دریانورد هم از دختران خرمشهری بودند اما در تیم پشتیبانی مهمات نبودند. هر دو بیست ساله بودند و با هم دوست بودند و در آن 45 روز مقاومت خرمشهر حضور داشتند. هم امدادگری کردند هم در توزیع غذا بین رزمنده ها فعالیت داشتند و هم مجروح ها را از خط مقدم میآوردند. کلاً هر کاری که در خط مقدم از دستشان برمی آمده در آن برههای که در خرمشهر جنگ بوده انجام میدادند. علاوه بر آن وقتی خرمشهر به اشغال در میآید و آبادان خط مقدم میشود؛ همراه گروه فدائیان اسلام؛ شهید مجتبی هاشمی و شهید شاهرخ ضرغام در آبادان میمانند. هفت هشت ماه بعد خانم نجار مجروح میشوند و به تهران برمیگردند. خانم دریانورد هم بعد از مجروح شدن دوستشان چون تنها بودند و فضای جبهه مردانه بوده برمیگردند.
کیس دیگر من خانم مریم کاظمزاده بودند. شاید بعضی از عزیزان ایشان را بشناسند. ایشان خبرنگار و عکاس جنگ در هشت سال دفاع مقدس و همسر شهید اصغر وصالی که به فرمانده دستمال سرخ ها شهرت داشت، بودند. من در زمان حیاتشان با ایشان صحبت کردم و چند ماه بعد از اینکه من از ایشان مصاحبه گرفتم یعنی پارسال ایشان فوت کردند.
و خانم دکتر زرین تاج کیهانی دوست که ایشان تنها زنی هستند که مدت زمان طولانی نزدیک 8 ماه در سال اول جنگ به صورت مستمر در خط مقدم بودند و همانجا مجروحان را مداوا میکردند. در این مدت هم از خط مقدم برنگشتند. با اینکه ایشان پزشک هستند ولی به خاطر تجربه منحصر به فردشان که در خط مقدم رقم خورده بود با ایشان گفتگو کردم و از نظریات و تجربیات ایشان استفاده کردم.
من با 9 نفری که عرض کردم، مصاحبه کردم. یافتههای پژوهش من در دو بخش ارائه شده، بخش اولش قصه زندگی افراد را به صورت یک پیرنگ داستانی در حد یکی دو صفحه نوشتیم و در قسمت دوم مضمونها از دل روایتها استخراج شد که در نهایت به 18 مضمون رسیدم.
پس منظور شما از زن رزمنده یعنی زنانی که در خط مقدم حضور داشتند و مسئولیتهایی داشتند حالا پشتیبانی از مهمات یا مداوای مجروحین و توزیع غذا و فعالیتهای متنوع دیگر. نه اینکه حتماً نبرد مسلحانه داشته باشند؟
بله. در آن برهه زمانی کل خرمشهر خط مقدم بوده است. چون دشمن داخل شهر شده بود و این خانمها هم در شهر بودند. حالا یک عده از این خانمها مسئولیت نظامی داشتند و نگهبانی از مهمات به آنها سپرده میشود. البته یک دفعه هم مسئولیت نگهبانی از اسرا به آنها سپرده میشود. و بانوان دیگر که اشارهای به مسئولیتهایشان داشتم.
خانم امیری از نتایج پژوهشتان بعد از مصاحبه با زنان رزمنده برایمان بگویید.
میخواستم تجربه زن رزمنده را بررسی کنم اما در روال مصاحبهها به این نتیجه رسیدم شروع از جنگ دیر است و باید به عقب برگردم. چون دیدم این خانمها یک سبقهای دارند که آن سبقه باعث شده وارد فضای جنگ شوند. اینطور نبوده که یکدفعه و ناگهانی چنین اقدامی کنند. این افراد مدتها قبلتر از آن وارد فضای انقلاب شده بودند و بعد از انقلاب هم فعالیتهایی داشتند و بعد از آن وارد فضای جنگ شدند.
در جستجوی حقیقت
اکثر قریب به اتفاق این خانمها، قبل از انقلاب تجربهای را از سر گذراندند که من اسم آن را در جستجوی حقیقت گذاشتم. یعنی به خاطر یک اتفاق که برای یک نفر ممکن است دوستی با فردی مذهبی باشد و برای فردی دیگر خواندن یک کتاب و یا شرکت در یک کلاس، یکسری تحولات معنوی برایشان اتفاق میافتد که آنها را از یک اسلام سنتی به سمت اسلام ایدئولوژیک سوق میدهد. این تحول باعث شده بود آنها کمکم وارد فعالیتهای انقلابی شوند.
بنایراین اولین مضمون یافتههای من «در جستجوی حقیقت» است. به عنوان مثال خانم دکتر کیهانی که پزشک بودند، میگفتند شرکت در کلاس آناتومی بدن باعث شد به این نتیجه برسند که این جهان خالقی دارد.
مبارزه برای تحقق آرمان
مضمون بعدی مبارزه برای تحقق آرمان است. این خانمها هر کدام به نسبت آزادی عملی که قبل از انقلاب داشتند، یکسری از فعالیتهای انقلابی را شروع میکنند. بعضیهایشان در تظاهرات شرکت میکنند. بعضی که خانوادههایشان همراهتر بودند، اعلامیه و نوارهایی از امام پخش میکنند. خلاصه هر کدام کارهایی انجام میدهند تا اینکه انقلاب پیروز میشود.
انقلاب دومینو نگرشهای جنسیتی
با وقوع انقلاب اتفاقی میافتد که من اسمش را میگذارم دومینوی نگرشهای جنسیتی. یعنی نگرشهای جنسیتی که قبل از انقلاب نسبت به فعالیت خانمها خیلی سفت و سخت بود، بعد از انقلاب به یکباره سست میشود.
من برای پژوهشم از نظریه سویدلر(Swidler) استفاده کردم. برای من جالب هست که این نظریه کاملاً بر کار من منطبق بود. سوئیتلر دورهها را تقسیم میکند به دورههای استقرار و عدم استقرار. او معتقد است در دورههای استقرار، این ساختار هست که نقش پررنگی بازی میکند. یعنی اهمیت ساختار در دورههای استقرار بیشتر است. اما در دورههای دگرگونی اجتماعی مثل انقلاب، اتفاقی که میافتد چیست؟ عاملیتهای فردی نقش بازی میکنند. یعنی افراد میتوانند در عرصهای که میخواهند کنشگری فعال داشته باشند. اتفاقی که در انقلاب میافتد دقیقاً همین است. ما مشاهده میکنیم که بعد از انقلاب به یکباره خانوادههایی که تا قبل از آن روی رفت و آمد دخترشان خیلی سختگیری میکردند که نباید جایی برود و بعضاً پذیرش تظاهرات رفتن خانمها برایشان سخت بوده، یک دفعه بعد از انقلاب اوضاع به گونهای میشود که این دختر از یک سمت کشور به سمت دیگری از کشور میرود و کارهای جهادی انجام میدهد.
زیست سلحشورانه
مضمون بعدی زیست سلحشورانه نام دارد. یعنی اکثر این خانمها بعد از انقلاب نقشهای منفعل نداشتند که صرفاً زندگی عادیشان را بگذرانند. بعد از انقلاب هم کماکان دارند فعالیتهای جهادی انجام میدهند و این زیست سلحشورانه را به عنوان سبک زندگی خودشان اتخاذ میکنند. این زیست سلحشورانه از فاصله سال 57 تا 59 که جنگ شکل میگیرد کماکان ادامه داشته است.
ناقوس جنگ و مجاهدت زنانه
با وقوع جنگ مضمون بعدی شکل میگیرد؛ ناقوس جنگ و مجاهدت زنانه.گروه پشتیبانی مهمات که آموزش نظامی دیده بودند و برای حضور در جنگ آمادگی داشتند. بقیه افراد هم با اینکه بعضی از آنها دوره نظامی ندیده بودند، ولی در فاصله انقلاب تا جنگ دورههای امدادگری را گذرانده بودند. مثلاً دختران خرمشهری به دلیل اینکه قائلههای خلق عرب زیاد بوده، دورههای امدادگری را گذرانده بودند. چون خیلی قبلتر از جنگ در مرزها یکسری تحرکات بوده و همه میدانستند احتمال اینکه جنگی به وقوع بپیوندد هست. منتهی فکر نمیکردند به شهر برسد و به این وسعت و حجم اتفاق بیفتد.
گذر از موانع
تم بعدی میشود گذر از موانع. این خانمها در این دو سال، زیست سلحشورانه را ادامه میدهند. وقتی هم که جنگ میشود به فراخور فعالیتهایی که از قبل داشتند، در جنگ هم حضور پیدا میکنند. خب برایشان یکسری موانع اتفاق میافتد. همه آنها دوست داشتند در خط مقدم بجنگند و این مطالبه را هم داشتند. اما بعضی خانوادههایشان مخالفت میکردند. یا مسئولین مربوطه به آنها اجازه نمیدادند در جنگ حضور پیدا کنند. برای بعضی هم زخم زبان آشنا و دوست و همسایه یکمقدار موانع ایجاد میکرده است.
تثبیت حضور
بعد از آن هم مضمون تثبیت حضور را داریم. این خانمها با هر سختی و هر مشقتی بر این موانع فائق میآیند و حضور خودشان را در یک سری نقشها ثابت میکنند. کار به اینجا که میرسد و حضورشان میخواهد تثبیت شود، شهید جهان آرا به آنها مسئولیت پشتیبانی مهمات را میدهد و از آنها میخواهد به عنوان کسانی که آموزش نظانی دیدید، از مهمات محدودی که در جبهه وجود دارد، نگهبانی و حراست کنند.
شهید جهان آرا میتوانست این مسئولیت را به رزمندگان مرد بسپرد ولی چون در خرمشهر نیرو کم بوده و مردان احتیاج بود در درگیری مستقیم و تن به تن با عراقیها حضور داشته باشند، کار پشتیبانی مهمات را به خواهران سپاه خرمشهر که نیروهای ذخیره سپاه حساب میشدند، میسپارد. آن چیزی که در فیلم دسته دختران نشان داده میشود منطبق بر حقیقت نیست. چون این خانمها به معنی واقعی کلمه 45 روز از مهمات نگهداری میکنند. مهمات حجم زیاد نه چهار جعبه خیار و گوجهای که در فیلم دسته دختران نشان داده میشود. در فضای امنیتی آن زمان این خانمها جعبههای سنگین نود کیلویی مهمات را هر روز از مقری به مقر دیگری میبردند تا جای مهمات لو نرود.
چهره زنانه جنگ
مضمون بعدی که اصلیترین مضمون پژوهش است و در واقع روایت زنانه از اینجا شکل میگیرد، چهره زنانه جنگ است. خود این مضمون متشکل از 7 مضمون دیگر است. این مضامین مستخرج از تجربیات خاص خانمها در جنگ است. شما این روایتها را به هیچ عنوان در تجربیات رزمندههای مرد نمیبینید. من تا قبل از اینکه بخواهم این مصاحبه ها را بگیرم، شاید اصلاً به فکرم هم نمیرسید که تجربیات خاص زنانه چگونه در جنگ شکل میگیرد؟ این مضامین عبارتند از: زمختی جنگ و بدن زنانه، جنگ و نظافت زنانه، ترومای اسارت، جنگ؛ دشمن زیبایی، زن رزمنده و کار مضاعف، زن رزمنده و کشتن دیگری، وجود زنان رزمنده؛ قوت قلب مردان رزمنده.
آغازی بر یک پایان
کمکم 45 روز مقاومت خرمشهر تمام میشود. خرمشهر سقوط میکند و کمکم شرایط اضطراری از بین میرود. اولین اتفاقی که میافتد این است که به خانمها میگویند دیگر به حضور شما در جبهه نیازی نیست.دورههای عدم استقراری که خدمتتان عرض کردم اینجا نمود پیدا میکند. دوباره و در یک فرایند تدریجی ساختار شکل میگیرد و سازمان و استحکام پیدا میکند و بر عاملیت فردی غلبه میکند. خانمهایی که عضو سپاه خرمشهر بودند یعنی پاسدار رسمی سپاه بودند را از سمتهای خودشان مجبور به استعفا و خروج از منطقه میکنند. و این خانمها علیرغم میل باطنی استعفا میدهند و از جبهه خارج میشوند.
اول به خانمهای خرمشهری میگویند اگر میخواهید حضور پیدا کنید؛ باید بروید، امدادگر شوید و برگردید. تعدادی از اینها برمیگردند اصفهان و دوره امدادگری میبینند و دوباره به منطقه برمیگردند و تا سال 62 آنجا میمانند. سال 62 اتفاقی که میافتد این است که میگویند خانمها باید کلاً از جبهه بروند.
دسته دختران؛ از تصویر تا واقعیت
با توجه به پژوهشی که انجام دادید، نظر شما درباره فیلم دسته دختران چیست؟نسبت داستان واقعی دسته دختران با تصویر و روایتی که خانم قیدی از این حضور دارند، چیست؟ آیا عوامل ساخت فیلم دسته دختران، سراغ شما هم آمدند؟
من در سال 1401 در حال تدوین پایان نامه بودم، درحالیکه فیلم دسته دختران سال 1400 ساخته شده است. اما مسئله اینجاست که عوامل ساخت فیلم سراغ کسانی که این روایت از منظر و دیدگاه آنها باید روایت میشد یعنی کسانی که صاحب این تجربهها بودند هم نرفتند و با آنها هم مشورت نکردند.
من با این افراد صحبت کردم و گفتم دیدگاهتان را نسبت به فیلم بگویید. یا درباره بعضی از کاراکترها پرسیدم که آیا مبتنی بر حقیقت هست یا نیست؟ خود این خانمها که اسمشان هم در تیتراژ پایانی آمده مثلاً خانم عارفزاده گفتند هیچکس با آنها در مورد این مسئله صحبتی نکرده است. خانم عارفزاده میگفتند در نهایت وقتی که فیلم ساخته شده، از آنها هم دعوت کردند تا فیلم را ببینند. مسئلهای که وجود دارد این است که ایشان به عنوان کارگردان و تیم نویسندگی باید پژوهش بیشتری میکردند. آنها میگفتند ما به خانم قیدی گفتیم یکسری از مسائل که در فیلم آمده حقیقت ندارد. هرچند ایشان میتوانند این ادعا را داشته باشد که نیازی نیست فیلم منطبق بر واقعیت باشد و ما دوست داشتیم شخصیتها را اینگونه پرداخت کنیم. ما فقط میخواستیم پیرنگی از واقعیت داشته باشیم و پرداخت شخصیتها به خاطر دراماتیک شدن ساختار فیلم تغییر کرده است و امثالهم. من به این مسئله کاری ندارم. به عنوان پژوهشگر اگر بخواهم نقدی به فیلم داشته باشم، میخواهم به این مسئله بپردازم که کجای فیلم واقعی هست و کجای فیلم واقعی نیست؟
در رابطه با فیلم معتقدم همین که یک کارگردان زن به عرصه دفاع مقدس ورود پیدا کرده خیلی اتفاق مبارکی است. و اصل این مسئله که خانم قیدی به این موضوع پرداختند جای تقدیر و تشکر دارد. ضمن اینکه من با این خانمها که صحبت میکردم، همه آنها دوست داشتند در خط مقدم بجنگند و این مطالبه را هم داشتند. ولی وقتی مسئولیت مهمات به آنها داده میشود و خودشان به اهمیت مسئولیتشان پی میبرند، برخلاف آنچه در فیلم تصویر شده است، دیگر مطالبه نمیکنند که بروند خط مقدم و بجنگند. خب شاید گفتمان رسمی خیلی علاقهای ندارد این نقشهای زنان در جامعه برجسته شود. البته الان کم کم رویکردها دارد تغییر میکند و میخواهند پدیده جنگ را از منظر کسانی که تا به حال روایت نشده هم بشنوند تا این تصویر کاملتر شود. یکسری افراد شاید نتوانند و نخواهند در پارادایم اسلامی، خودشان را در نقش مادر شهید و همسر شهید و زن امدادگر و... نشان بدهند. و بخواهند هویت خودشان را جور دیگری تعریف کنند. شاید دوست داشته باشند کنشگری دیگری داشته باشند. و وقتی گفتمان رسمی این راه را میبندد، خلعی به وجود میآید که البته الحمدالله دارد این خلأ دارد پر میشود. اما فیلم ویلاییها به نظر من خیلی درخشان بود و ما توقع داشتیم خانم منیر قیدی بعد از ویلاییها فیلم بهتری بسازد. ویلاییها به لحاظ واقعیت فضا و منطبق بودن بر حقیقت خیلی جلوتر از دسته دختران است.
اما چند نکته درباره فیلم داشتم؛
فضای کلی فیلم اصلاً با واقعیت زن رزمنده انطباق ندارد. این زنها کاملاً خودشان را در خدمت نظام و انقلاب میدانستند. یعنی این هدف والا را داشتند و میگفتند ما فقط به خاطر دفاع از انقلاب و دفاع از نظام و به خاطر اینکه یک انقلاب نوپایی شکل گرفته بود و اگر ما ورود نمیکردیم، ممکن بود این انقلاب آسیب ببیند، وارد این فضا شدیم. ولی چیزی که در این فیلم نمیبینیم این است که واقعاً دغدغه این خانمها چیست؟
دنبال چه چیزی هستند؟ چرا دارند خودشان را به آب و آتش میزنند تا مهمات را پیدا بکنند؟ فقط به خاطر اینکه شهرشان سقوط نکند و کشورشان از دست نرود؟ به خاطر اینکه میخواهند کلاً کاری کرده باشند؟ چون ما آموزش دیده هستیم باید برویم کاری انجام بدهیم؟ این حلقه مفقودهای است که در این فیلم اصلاً وجود ندارد.
این خانمها چه رابطهای با خانوادههایشان داشتند؟ آیا زنان رزمنده آنگونه که در فیلم نشان داده شده، ضد مرد یا بیتفاوت نسبت به مرد بودند؟
نکتهای که در مورد فیلم وجود دارد این هست که فیلم نکتهای از واقعیت اتخاذ کرده ولی آن را طوری پرورانده که کاملاً استحاله شده است.
ببینید خانمهایی که پشتیبانی مهمات را انجام میدادند اصلاً در این سن و سال نبودند. دختر خانمهای هفده، هجده ساله بودند و ازدواج هم نکرده بودند. فقط یکی از این خانمها میگفت من نامزد داشتم و در گیر و دار جنگ ما همدیگر را گم کردیم چون من مشغول کار پشتیبانی مهمات شدم و همسرم هم با خانوادهاش به اصفهان رفته بود. خانواده خود این خانم هم به شهر دیگری رفته بودند. اما بالاخره خانواده داماد، خانواده عروس را پیدا میکنند و پیغام میفرستند که ما میخواهیم عروسمان را ببریم. خانواده عروس هم کلی تلاش میکنند، نامه میزنند و دخترشان را پیدا میکنند که برگرد بیا، خانواده همسرت میخواهند بیایند و برای شما عروسی بگیرند. ولی این خانم میگوید: «نه من از منطقه خارج نمیشوم چون اگر بیایم بیرون دیگر نمیتوانم برگردم. این همه رزمنده اینجا دارند شهید میشوند، اگر من را دوست دارد و میخواهد با من ازدواج کند، باید بیاید اینجا». خب این داستان واقعی چقدر درام قویتری است نسبت به خود فیلم. ولی در فیلم به این شکل است که اینطور به نظر میرسد که این خانمها افسردگی دارند.
پایان پیام/