داستانی عرفانی با چاشنی فانتزی
در کتاب «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوتوفن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «روزهایی که از آن سر در نمیآوریم» تازهترین کتاب سیدمیثم موسویان، برگزیده جایزه قلم زرین است که از سوی نشر جمال برای نخستینبار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد شد. ریحانه عارفنژاد، فعال حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته و نوشته است:
پر رمز و راز، مثل سفر
بعضیها برای تفریح به سفر میروند، بعضیها برای زیارت و بعضیها برای دیدار دوست و آشنا. سفر اما گاهی میتواند برای کاری خیلی مهمتر باشد؛ کاری آنقدر مهم که زندگی چندین نفر به آن گره بخورد. سفر میتواند به مقصد یک خیابان دیگر، یک شهر دیگر یا حتی کشوری دیگر باشد. اما اگر در یک مورد بهخصوص، از مبدأ دنیا شروع شود و مسیر آن هم از بهشت و جهنم بگذرد، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
جورچین سفر
روستا دارد گرفتار عذاب میشود، عذابی که زندگی تکتک مردم را بیرحمانه تحت تأثیر قرار خواهد داد، عذابی که با خودش قحطی و مصیبت میآورد و نجات از آن، بهراحتی ممکن نیست. سنگینی ترس و هراس حتی بیش از عذاب، تن روستاییان را میلرزاند، اما جادوگر روستا، عروسکباز سایهها، چیزهایی دربارۀ این اتفاق میداند و اینطور که پیداست، راهحلهایی برایش سراغ دارد. او از میان تمام زمانها و مکانهای هستی و نیستی، زمان حال این روستا را برای حضورش انتخاب کرده و حاضر است برای آنچه که میخواهد، از هر ورد و جادویی که در آستین دارد استفاده کند.
چهارنفر از مردان روستا، راهی یک سفر میشوند، سفری که نباید بیش از هفت روز طول بکشد و کسی از مسیر و مقصد دقیقش اطلاعی ندارد. همهچیز این سفر، مثل یک پازل کنار هم چیده میشود، اما هر مرحلۀ آن از چیزی که فکرش را میکردند، غریبتر و سختتر است. آنطور که جادوگر میگوید: «کسانی که در غلوزنجیر محدودیتهای درک خود قرار گرفتهاند، برای رهایی از زنجیر خودخواسته نیاز به تکانی دارند.»، این چهارنفر که غرور و طمع و جنون دستوپایشان را بسته است، باید از همهچیز بگذرند تا به کلید نجات روستا دست پیدا کنند، کلیدی که رازی است مخفیشده در خود سفر.
چهار راوی، چهار زبان!
«غرق در درخشش وهمآور نمادهای عرفانی، در میان لوازم کارم نشستم. گیاهان دارویی، معجونها و لقمههای باستانی، رازهایی را زمزمه میکردند. آنها فقط برای کسانی که جرئت ارتباط با ماوراءالطبیعه را دارند و بهدنبال قدرتی واقعی هستند، نغمه میخوانند نه برای دهاتیهای پست. موکلین آتش که بهصورت سایههای گریزان دور سرم میچرخیدند در برار من ظاهر شدند، صدایشان در گوشم طنین انداخت: «صدای ما را بشنو، ای عالم بزرگوار و منجم کبیر!»
داستان بهنوبت توسط چهار راوی ـ جادوگر، حشمت، کدخدا و گرگین ـ روایت میشود. هرکدام از شخصیتها زبان و ادبیات منحصربهفرد خود را دارند، طوری که حتی بدون نگاهکردن به اسم راوی میتوانید هویت او را حدس بزنید، این ظرافت و دقت هنرمندانه در لحن شخصیتها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. نثر کتاب گاهی بسیار ساده و گاهی بسته به موقعیت، سنگین و پیچیده میشود. داستان از خطوط اول، با فضاسازی خیلی قوی، مخاطب را جذب میکند و تعلیق ماجرا او را تا انتهای داستان همسفر مردان روستا قرار خواهد داد.
کمی سحر و جادو
پیش از این، سیدمیثم موسویان را با کتابهای «بی نام پدر» و «مدرسۀ شبانه» میشناختم. آقای موسویان جوایز زیادی از جمله جایزۀ «بخش ویژۀ جلال آلاحمد» و «نامزد نهایی بخش مجموعه داستان کوتاه جلال» را در کارنامه دارد. او «مدرسۀ شبانه»اش را کتابی در قالب الهی و عرفانی معرفی میکرد و اینبار هم سراغ داستانی در همان حالوهوا و با چاشنی فانتزی رفته است. با نویسندهای خلاق طرف هستیم که هم فوتوفن قصهگویی را خیلی خوب میداند و هم سعی در ارائه مفاهیم و مضامین جدید عرفانی و اسلامی دارد.
بهتر است برای توصیه کردن این کتاب به خوانندگان زیر 18 سال کمی احتیاط کنیم، اما باقی مخاطبان قطعاً از خواندن این ماجرای پرپیچوتاب لذت خواهند برد، پس اگر این روزها مشغول تهیۀ فهرست خرید کتابهایتان از نمایشگاه هستید، جایی هم برای «روزهایی که از آنها سر در نمیآورید» باز کنید!
انتهای پیام/+