برای آقامهدیِ علیرضایی که فردا تولدش بود
فردا تولدته آقامهدی؛ شاید دوست داشتی باز هم کلاه کاسکت و دستکش هدیه بگیری تا تو این سرمای استخونسوز که با موتور تو شهر میچرخی، زیاد اذیت نشی، ولی چه کنیم با این تقدیر که باید برات بخونیم؛ اللَّهُمَّ إِنَّا لَانَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیرا.
خبرگزاری تسنیم/ آنقدر شوکه شدم و شوکه شدیم که نمیدونم از کجا شروع کنم و از چی بگم، هیچکس با هیچ احتمالی منتظر این خبر نبود، خیلی زود بود، خیلی؛ آنقدر که هرکس بهامید پیدا کردن دلیل و ردّی از نادرست بودن خبر، به ده نفر زنگ زد.
16 سال تموم شد و گذشت؛ 16 سال رفاقت و همکاری، رفاقتی که ما ادعاش میکردیم و تو در حق خیلیها ثابتش کردی؛ و حتی نه رفاقت، که معرفت و مردونگی رو در حق خیلی دورتر از رفقا و همکاران تموم کردی، آنقدر شوخ و شنگ بودی و بیتفاوت به دنیا که کسی فکر نمیکرد برای حل مشکل دنیایی آشنا و غریبه چه دوندگیها بکنی و سنگتموم بذاری.
انصافاً "حلقه وصل خیّران و نیازمندان"، برازندهات بود؛ نفهمیدیم انگیزه این دوندگیها برای حل مشکل مددجوی بهزیستی و کمیته امداد، بیمار صعبالعلاج، بازنشسته، زلزلهزده، مستأجری که دربهدر دنبال تهیه پولِپیش بود، پدرومادری که چشمانتظار کمک برای تهیه جهیزیه بودند و خیلی آدمای دیگه رو از کجا آوردی ولی هرچی بود سوختش تمومنشدنی بود، چون از هرکاری خسته میشدی از این کار خسته نمیشدی، از شیرخشک نوزاد تا هزینههای کفنودفن اموات، هرکس به هرمشکلی برخورد و ازت کمک خواست، نه نگفتی.
شاید زنگ موبایلت بیشتر از اینکه با تماس دوست و همکار شنیده بشه، با تماس از طرف خیریهها و جهادیها و خیّران و نیازمندان به صدا درمیومد. وقتی قرار بود برای کمک به خانواده نیازمندی کمکی جمع کنی، فکر آبرو نبودی و از اینکه شاید جواب منفی بشنوی، هراسی نداشتی و پا پس نمیکشیدی، فقط کافی بود مطمئن بشی که اون فرد واقعاً نیازمنده، بعدش دیگه از چرخیدن تو تحریریههای خبرگزاری تا تماس با خیّر و کمیته امداد و بهزیستی، همه رو انجام میدادی که تاجای ممکن مشکل رو حل کنی.
وقتی هم که این نیاز با بیماری مرتبط و همراه بود، تماس با پزشک و بیمارستانها هم به لیستت اضافه میشد تا مجابشون کنی که در این راه خیر، همراهت باشن، از پزشکی که هزینه جراحی رو دریافت نمیکرد تا بیمارستانی که تخفیف جانانهای به بیمار میداد، همه این کارها رو بیمنت انجام دادی و حرف نامربوط هم کم نشنیدی، اما اون معاملهای که با خدا کرده بودی، حجتی بود که به هر حرفی جواب ندی.
شنیدم این روزها قصد داشتی بری زیارت امام رضا(ع) و استخونی سبک کنی اما نشد که بشه، ولی مطمئنم همون امام رضا که فرموده؛ «مَن لَمیَشكُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَمیَشكُرِ اللّهَ عَزَّ و جلَّ.»، بهبهترین شکل ممکن جواب خوبیهایی که کردی رو خواهد داد.
خیلیها فرصت تشکر و قدردانی بابت لطف و محبت و خدمتی که کردی رو از دست دادند، چه ما که هر روز کنارت بودیم و لطف و محبت مدامت، بدعادتمون کرده بود و اصلاً فکر نمیکردیم که اینطور عجیب و ناغافل سلب توفیق بشیم و حلالیت که هیچ، فرصت خداحافظی هم نداشته باشیم، و چه غریبههایی که شاید اصلاً ندونستن و نفهمیدن کدوم دست خیّری بود که مشکلشون رو حل کرد.
فردا تولدته، آقامهدی؛ روز عجیبیه، شاید دوست داشتی و داشتیم که باز هم کلاه کاسکت و دستکش هدیه بگیری تا تو این سرمای استخونسوز که با موتور تو شهر میچرخی، زیاد اذیت نشی، ولی چه کنیم با این تقدیر، چه کنیم با این روزگار بیمروت که باید برات بخونیم؛ اللَّهُمَّ إِنَّا لَانَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا.
باید از امام رضایی(ع) که بهنیتش دست خیلیها رو گرفتی و غم از دل خیلیها بردی، خواهش کنیم بهجای ما هدیه تولدت رو تقبل کنه، باید به سیدالشهدا(ع) التماس کنیم که کملطفی و بیمعرفتی و قدرنشناسی ما رو جبران کنه و بهت آرامش بده تا خستگی دوندگی همه این سالها از تنت بیرون بره.
آقامهدی، بهخاطر همه لطف و محبتهای بیمنتی که در حق دوست و آشنا و همکار و غریبه داشتی، ممنونیم، ما رو بهخاطر بیمعرفتیها و قدرنشناسیهامون ببخش.
آقامهدی، تولدت مبارکمون باشه.
انتهای پیام/+