«بلیزر اهدایی» چگونه ضدگلوله شد؟/«نانچیکو»؛ اولین سلاح‌ برای حفاظت از مدرسه رفاه

«بلیزر اهدایی» چگونه ضدگلوله شد؟/«نانچیکو»؛ اولین سلاح‌ برای حفاظت از مدرسه رفاه

خبرگزاری تسنیم: آنهایی که این کاره بودند و صنعت ضد گلوله کردن را داشتند معرفی شدند و آمدند نشستند و دستور کار را گرفتند و آن بلیزر نیز در اختیارشان گذاشته شد و رفتند ضدگلوله کردند.

به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم، مصاحبه با دست‌اندرکاران و عوامل و مسئولان مختلف در پیروزی انقلاب اسلامی، پای ثابت برنامه‌های رسانه‌ها در دهه فجر و انعکاس وقایع سال 57 است.

سیداسدالله جولایی که سال‌هاست مدیریت ستاد دیه کشور را برعهده دارد و در سال‌های ابتدایی انقلاب به همراه شهید لاجوردی در دادستانی تهران مشغول به فعالیت بود، در روزهای منتهی به ورود حضرت امام خمینی به کشور در 12 بهمن 57 و متعاقب آن، پیروزی انقلاب اسلامی، جزو ارکان اجرایی ستاد استقبال از امام خمینی بود. کمی تأخیر در انجام گفت‌وگو با جولایی از جانب ما و جابجایی برنامه‌ها، دست به دست هم داد تا گفت‌وگوی تسنیم با ایشان درباره مقدمات ورود امام خمینی به ایران، اتفاقات روزهای بین 12 تا 22 بهمن و همچنین اعدام 4 عضو حکومت پهلوی در سحرگاه 26 بهمن، امروز منتشر شود که مشروح آن را در ذیل می‌خوانید.

تسنیم: آقای جولایی برای شروع گفت‌وگو بفرمایید زمانی که ورود حضرت امام خمینی به کشور قطعی شد، کجا بودید؟

جولایی: زمانی که قرار شد حضرت امام تشریف بیاورند، عزیزان و سروران جمعیت موتلفه اسلامی در محضر شهید بهشتی، شهید مطهری و دیگران عزیزان که عضو شورای انقلاب بودند و حضرت امام منصوب کرده بودند، گرد هم آمدند. عزیزان موتلفه اسلامی مدرسه رفاه را تدبیر کردند که مقر استقرار حضرت امام و کمیته استقبال حضرت امام باشد. شاید یک ماه قبل از 12 بهمن مدرسه رفاه تجهیز شد و عزیزان جمع شدند و مرتب تدارک می‌دیدند که برای استقبال از امام چه باید کرد.

گروه‌بندی شده بود که از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا میلیون‌ها انسان و عاشقان امام جمع شده بودند و اینها در همان کمیته استقبال دسته‌بندی و گروه‌بندی شدند. هر کسی از عزیزان‌مان مسئول جمع‌آوری افراد عاشق برای این کار و نظم دادن به این کار بودند. از آنجا معلوم شد که مسئولان و افرادی که باید در فرودگاه باشند، چه کسانی هستند. مسئول قطعات مختلف مسیر فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا (س) مشخص شد و در نهایت یک نظام مردمی بسیار خوبی برای استقبال از امام خمینی (ره) ایجاد شد.

برای ورود امام به کشور، بختیار ملعون ممانعت می‌کرد و نهایتا امام با فرمایشات‌شان سد را شکستند. ما نیز در کمیته استقبال منتظر بودیم که امام در پاریس چه می فرمایند تا صدای‌شان را که حاج سید احمد آقا (ره) تلفنی می فرستادند، با ضبط صوت، ضبط و تکثیر کنیم.

اولین سلاح ما برای حفاظت از مدرسه رفاه، «نانچیکو» بود

خاطرم هست آن شبی که قرار بود امام خمینی (ره) تشریف بیاروند، گفتند فرودگاه را بسته‌اند و اجازه ورود حضرت امام خمینی (ره) نیست. کسانی که در اتاق طبقه همفک بودند به یکباره شبیه کسانی شدند که گویی جانشان را گرفته باشند و یادم هست یکی از عزیزانی که سینه دیوار تکیه داده بود، بی اختیار روی زمین افتاد وقتی این خبر را شنید. به هر تقدیر در آن کمیته استقبال هم دوستان پاسداری می‌دادند و تنها اسلحه ما آن موقع، «نانچیکو» بود که دو نفر دو نفر جلوی مدرسه رفاه یا پشت بام نگهبانی می‌دادیم.

تسنیم: گروهی که در فرودگاه مهرآباد برای تشریف فرمایی امام خمینی (ره) مستقر شده بودند، فقط بحث اجرایی را بر عهده داشتند یا مسایل امنیتی را نیز انجام می‌دادند؟

جولایی: همه چیز با هم بود. زیرا همه دست‌اندرکاران جزو مبارزانی بودند که سال‌ها زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسای ساواک ملعون بودند و همچنین رزم و آموزش دیده بودند؛ بنابراین برنامه‌ها کاملا دقیق، محاسبه و دسته‌بندی شد و عده‌ای که باید در فرودگاه یا مدرسه رفاه مستقر باشند مشخص شده بود. برای تهیه آن خودروی ضد گلوله، بلیزری که آقای رفیق دوست رانندگی کردند...

تسنیم: خودروی بلیزر مال خود آقای رفیق دوست بود؟

جولایی: خیر. یک از آقایان که الان یادم نیست. هدیه کرد.

 

بلیزر اهدایی، چگونه «ضدگلوله» شد؟

 

تسنیم: بلیزر، از همان ابتدا ضد گلوله بود؟

جولایی: خیر. در جلسه ای که برای ضد گلوله کردن این خودرو بود، من نیز حضور داشتم. آقای رفیق دوست جلسه را هدایت می‌کردند و شهید نامجو، امیر سرلشگر رضا رحیمی که از جانبازان عزیز شکنجه دیده رژیم منحوس پهلوی بود و سایر دوستان در این جلسات حضور داشتند. آنهایی که این کاره بودند و صنعت ضد گلوله کردن را داشتند معرفی شدند و آمدند نشستند و دستور کار را گرفتند و آن بلیزر نیز در اختیارشان گذاشته شد و رفتند ضدگلوله کردند.

تسنیم: تجهیزات لازم برای ضدگلوله کردن خودرو را در کشور داشتیم؟

جولایی: بله. البته خدا همه مسایل را فراهم می‌کرد. همان طوری که سرلشگر سلیمی که رییس ستاد مشترک بودند و شهید نامجو که وزیر دفاع بعد از شهید چمران بودند و دیگر عزیزان همه با آن سمتی که در ارتش داشتند باز می‌آمدند در این جلسات و هدایت و کمک می‌کردند و در نهایت خودروی بلیزر ضد گلوله و آماده شد. در نهایت ورود حضرت امام به کشور قطعی شد و تشریف آوردند و مستقیم به بهشت زهرا (س) رفتند.

آن موقع، همزان با تحصن علما و شهید مطهری در دانشگاه تهران بود و زمانی که امام خمینی (ره) تشریف آوردند اجازه فرمودند که تحصن شکسته شود و علما آمدند و پیوستند و آن حماسه بزرگ به وقوع پیوست. در تقسیم‌بندی‌های گرفته من یکی از نوکران مجموعه در مدرسه رفاه بودم و کارهای انتظامات و حفاظت را در خدمت آقای جواد مقصودی و مهندس دانش منفرد که دو دوره نیز از آشتیان نماینده مجلس بودند انجام می‌دادیم.

چه کسی هواپیمای امام را روی هوا بیمه کرد؟

تسنیم: یک نقل قولی وجود دارد که آقای میر محمد صادقی هواپیمای حامل امام خمینی (ره) را بیمه کرده بود. صحت دارد؟

بله، اصلا همه کارهایش با آقای میر محمد صادقی بود و تمامی هزینه‌ها را ایشان تقبل کردند. الان میزان هزینه‌ها خاطرم نیست. در شرایط خاصی که امکان فرود هواپیمای فرانسوی به دور از هر نوع خطر احتمالی نبود، آقای میرمحمدصادقی به شخصه تمام مقدمات بیمه کردن هواپیمای حامل امام خمینی را انجام می‌دهد. هرچند ایشان در این زمینه علی‌رغم پیگیری‌های اهالی رسانه تا امروز صحبتی نکرده‌اند و معتقدند در شرایطی که خانواده‌های بسیاری برای حفظ انقلاب اسلامی از خون جوانان خود گذشتند، صحبت کردن از جزئیاتی اینچنینی، قابل قیاس با آنهمه از خودگذشتگی‌ها نیست. اما موضوع بیمه کردن هواپیما با همت و پیگیری ایشان انجام شد.

تسنیم: چرا مدرسه برای مقر استقبال از امام خمینی (ره) انتخاب شد؟

جولایی: مدرسه رفاه پایگاه انقلاب بود. یعنی شهید رجایی آنجا کار می‌کردند و بعد شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مفتح و عزیزان دیگر مثل آقای عسگراولادی، مرحوم آقای امانی و مجموعه موتلفه اسلامی جمعی که به اولین ندای استنصار امام که طلب کمک و یاری کردند بودند این جمع بودند که به امام عزیز لبیک گفتند و پای کار ایستادند و مرتب با امام دیدار داشتند که در خاطرات و تاریخ موجود است و این مدرسه را انتخاب کردند.

شایعه ربودن امام بعد از عیادت از بیماران در بیمارستان هزار تخت‌خوابی؛ امام کجا رفت؟

تسنیم: امام بعد از بهشت زهرا و بیمارستان تا اینکه به مدرسه رفاه بیایند یک غیبت کوتاه داشتند؛ کجا تشریف برده بودند؟

جولایی: از بهشت زهرا که آقای بادامچیان و آقای ناطق نوری تشریف داشتند، امام را با آن سختی و مشکلات که در فیلم‌ها موحود است که چند مرتبه عبا و عمامه حضرت امام از فوج جمعیت عاشق، می‌افتد، با بالگرد به بیمارستان هزار تخت‌خوابی سابق و بیمارستان امام خمینی (ره) کنونی، بردند و حضرت امام فرموده بودند من را ببرید از بیماران و مجروحین عیادت کنم. از آنجا به اتفاق آقای ناطق نوری و یکی از دوستان‌مان آقای حاج اکبر کریمی که راننده آن پژو بودند، از بیمارستان خارج شدند و آمدن حوالی میدان سپاه یا میدان هفتم تیر. آنجا حاج اکبر می‌گویند که ما جدا شدیم و آقای ناطق نوری خودشان پشت فرمان نشستند و امام را منزل دامادشان آقای بروجردی بردند.

از آن به بعد ما همه در مدرسه رفاه نگران و دلتنگ بودیم که خدایا امام را کجا بردند و چه شد؟ و شایعه ربودنشان نیز مطرح بود چون چه قبل از ورود و بعد از ورود امام مرتب خبر می‌رسید که الان لشگر گارد به مدرسه رفاه حمله می‌کند و از زمین و هوا به توپ می بندند و این تهدید‌ها بود.

تسنیم: در این فاصله با چه کسانی برای جویا شدن از مکان اسکان امام(ره) در تماس بودید؟ با آقای ناطق نوری تماس نداشتید؟

جولایی: هیچ تماسی وجود نداشت و همه نگران بودیم. آخر شب نزدیک‌های ساعت 11 بود که آقای دانش‌منفرد که مسئول انتظامات هم بودند به من گفتند که برویم بخوابیم. گفتم نگرانیم پس امام چه شد؟ امام می‌آید؟. ایشان فرمودند که امکان ندارد امام این وقت شب به مدرسه بیایند. از من اصرار و از وی انکار و بالاخره تصمیم بر این شد که برویم بخوابیم. پتو را برداشتم و با بی رغبتی روی زمین می‌کشیدم تا به اتاق محل استراحت برسم که ناگهان به گوشم رسید که با یک کلید به در کوچک حیاط می‌زنند. حدود ساعت 23 تا 23 و 15 دقیقه بود که به آقای دانش گفتم امام آمدند. آقای دانش فرمودند که سید تو خُل شدی؟ امام که این وقت شب نمی‌آید. همه خواب بودند، من به سرعت آمدم در را باز کردم و دیدم امام عزیز رحمه الله علیه با مرحوم شهید حاج مهدی عراقی و مرحوم حاج سید احمد آقا پشت در هستند.

تسنیم: با همان بلیزر آمده بودند؟

جولایی: خیر. با یک پژو رد گم کرده بودند. خود شهید عراقی یک پا فرمانده عملیات بود. این همه شکنجه دیده بود و بر ضد غاصبان حکومیت پهلوی ملعون عملیات کرده بود و اینها همه در این مسایل خبره بودند. در را بازکردم و الان درست یادم نیست اما با شور و شعف گفتم ای آفتاب عالم تاب، ای امام عزیز و چیزی شبیه یک دکلمه خواندم. دقیقا یادم نیست چه کار کردم. از این صدای من همه بیدار شدند و به حیاط آمدند.

امام که تشریف آوردند، همه آمدند و امام رفتند قسمت ورودی مدرسه رفاه و دوستان‌مان یک صندلی گذاشتند و امام جلوس فرمودند و برای ما سخنرانی کردند و ما نیز (اشک از چشمانش جاری شد) اشک شوق می‌ریختیم. یکی از بهترین لحظات عمران بود، جای‌تان خالی. امام از همه تشکر کردند، نصیحت می‌فرمودند و راهکار و دستوراتی که لازم بود ارایه کردند. هیچ کس در حال خود نبود همه اشک می‌ریختند از این برکتی که خداوند امام را بعد از 15 سال دو مرتبه به ما داده است.

در خدمت آقای مقصودی و دانش، با امام خمینی (ره) طبقه بالا رفتیم. اتاقی در طبقه بالا برای اسکان امام پیش‌بینی شده بود که قبلا علمای قم حضرت آیت الله شهید قدوسی و دیگران در آن اسکان داشتند و امام جلوس فرمودند و بعد تلاش شد که یک نفر بتواند حفاظت آن اتاق و آن قسمت را تامین کند.

امام استراحت کردند و سحر نیز قبل از اذان، پایین تشریف آوردند و در محضرشان به زیرزمین مدرسه رفاه که بسیار بزرگ بود رفتیم و نماز جماعت را اقامه کردند و بعد تشریف بردند به اتاق و صبحانه میل کردند. همان شب نیز مرحوم شهید حاج مهدی عراقی فرمودند که یک در بین مدرسه رفاه و مدرسه «علوی یک» باز کنید. ساختمان مدرسه رفاه نو بود اما ساختمان مدرسه علوی یک، قدیمی بود. چند نفر را به یاری گرفتیم و با بیل و کلنگ دریچه‌ای بین دو مدرسه باز کردیم و تا صبح آماده شد و یک پرده برزنتی نیز با دو میخ کوبیدیم و منتظر بودیم امام تشریف بیاورند و از این جایی که در نظر گرفته شده بود، به ایوان مدرسه علوی یک تشریف ببرند.

اختلاف شهید مطهری و مرحوم منتظری برسر محل اسکان امام خمینی

من پرده را کنار نگهداشتم و منتظر بودم امام خمینی (ره) تشریف بیاورند و عبور کنند، یک دفعه دیدیم که امام در حالی که یک سمت‌شان شهید مطهری و طرف دیگر آقای منتظری بودند، تشریف آوردند و نهایتا هر کدام امام را به یک طرف سوق می‌دادند و مایل بودند که امام خمینی (ره) تشریف بیاورند. شهید مطهری از امام دعوت می‌کردند که از همین دری که باز شده و پرده برزنتی سبز به مدرسه علوی یک بروند و آقای منتظری دست امام را می‌کشیدند و می گفتند به مدرسه علوی 2 برویم.

تسنیم: پس این اختلافی که می‌گویند بین شهید مطهری و آقای منتظری برای اسکان امام خمینی (ره) وجود داشت. صحت دارد؟

جولایی: بله صحت دارد. من آنجا حاضر بودم. چون تا صبح دیگر نخوابیدم. در نهایت، یک پیکان مقابل خروجی مدرسه رفاه داخل کوچه بود که امام را سوار کردند و به مدرسه علوی 2 بردند و از آنجا دوستان یک مقدار نگران شدند و این رفتار برای عزیزان صاحب اصلی انقلاب و همه کسانی که زندان کشیده بودند یک مقدار گران بود زیرا مکان از قبل پیش بینی شده بود.

تسنیم: آیا قبلا در مدرسه علوی 2 امکانات و شرایط لازم برای اسکان امام خمینی (ره) پیش بینی شده بود؟

جولایی: یک جمع دیگری پیش بینی کرده بودند ولی اصل کمیته استقبال، استقرار امام خمینی (ره) را در مدرسه رفاه و دیدار مردم با امام را مدرسه علوی یک پیش بینی کرده بود. به تقدیر قسمت این بود و امام را به مدرسه علوی 2 بردند و امام جلوس فرمودند و دیدارهای مردمی را شروع کردند.

همان شب این گِلِگی برای گروه اصلی و کمیته استقبال از امام بود که امام دعوت فرمودند و شب به مدرسه علوی 2 رفتیم و امام سخنرانی کردند که در صفیحه نور و صحیفه امام موجود است. به دو طرف نصیحت فرموند و دلداری دادند که با هم یکی هستید و یکی باشید و الان فصل مهمی را در پیش داریم. صحبت تمام شد و ما برگشتیم مدرسه رفاه و به تدریج انقلاب رو به پیروزی بود که نهایتا رژیم اقداماتی برای برقراری حکومت نظامی از 16 بعد ازظهر انجام داد اما مردم همچنان دسته دسته از اطراف کشور برای اظهار پیوند با امام عزیز می‌آمدند تا شب 22 بهمن که دوستان به تدریج شروع کردند به دستگری سران کفر و سران رژیم منحوس و می‌آوردند در اتاق‌های همان مدرسه رفاه نگهداری می‌کردند. کسانی که سربازی رفته بودند و می‌توانستند با اسلحه کار کنند، حفاظت این کار را بر عهده داشتند.

نگهداری از سران رژیم در زندان با کم‌ترین امکانات/وقاحت نصیری در زندان هم ادامه داشت

تسنیم: آیا قبل از اعدام با اعدامی‌ها دیداری داشتید؟

جولایی: بله. یک روز آقای رضا اصفهانی که مدتی هم وزیر کشاورزی دولت بازرگان بود به من گفت می‌خواهم اینها را ببینم. باهم به مدرسه علوی  یک رفتیم. وارد زیرزمینی شدیم که شهید لاجوردی آنها را آنجا نگهداری می‌کرد. آنها داخل اتاقی بودند که با یک قفل معمولی و بسیار ساده درب آن بسته بود به طوری که اگر یک بچه در را هل می‌داد به راحتی باز می‌شد. وارد اتاق شدیم و وقتی اصفهانی آنها را دید پرسید آیا اینها واقعا همان مسئولان ارشد حکومت هستند؟

تسنیم: واقعا چرا این افراد ( نصیری رئیس ساواک، رحیمی آخرین فرماندار نظامی تهران، ناجی فرماندار نظامی اصفهان و خسروداد فرمانده هوانیروز) را با وجود خطرات احتمالی زیاد در زیرزمین یک مدرسه نگهداری می کردید؟ چرا به زندان‌هایی مانند اوین منتقل نشدند؟

جولایی: آن موقع هنوز هیچ‌یک از زندان‌ها در اختیار نیروهای انقلابی نبود و مجبور بودیم در این مدرسه آنها را نگهداری کنیم. تاریخ انقلاب مسائل نهفته بسیاری دارد که باید این تاریخ بهتر نوشته شود تا آیندگان واقعا درس عبرت بگیرند.

وقتی رحیمی را گرفته بودند من طبقه بالای مدرسه بودم، تعدادی از جوانان، او را که فرماندار نظامی تهران قبل از انقلاب بود گرفته بودند و به آنجا آوردند و تا موقع اعدام در اتاق نگهداری می‌شد.نصیری هم داخل آخرین اتاق نگهداری می‌شد. او (نصیری) همیشه کاملا عریان می‌خوابید و بچه‌ها از این رفتار او به ستوه آمده بودند. خدمت شهید مطهری رفتیم و از ایشان درخواست کردیم اتاقی را که در اختیارشان بود، در اختیار ما بگذارند تا نصیری را به تنهایی در آن اتاق نگهداری کنیم و ایشان هم موافقت کردند.

تسنیم: عریان خوابیدن نصیری جزو رفتارهای همیشگی او بود یا اینکه قصد و هدف خاصی از این کار داشت؟

جولایی: نه او هدف خاصی نداشت و این کار، رفتار و جزو شخصیت او بود. آدم فاسد همین طور است.

تسنیم: درخواستی از شما قبل از اعدام و زمانی که زندانی بودند، نداشتند؟ احتمال نمی دادید برای نجات و فراری دادن آنها به مدرسه حمله شود؟

جولایی: نه هیچ درخواستی نداشتند. بعد از دستگیری، کاملا لال شده بودند. تهدید هم مرتب صورت می‌گرفت. مدام از طرف گارد پهلوی و سرسپرده‌ها تهدید انجام می‌گرفت و می‌گفتند الان حمله می‌کنیم، تا اینکه سلاح‌ها رسید و به قدری زیاد بود که مانند یک تپه داخل حیاط مدرسه جمع شد.حتی یک روز، فردی یک شیء استوانه‌ای را آورد و گفت این را کنار سلاح‌ها بگذارید. از او پرسیدم این دیگر چیست؟ گفت بمب است. آنجا فردی بود که به مسائل سلاح، آشنایی داشت، سریع بمب را به او دادم تا خنثی کند.به قدری سلاح زیاد بود که اگر یک جرقه زده می‌شد یا اتفاقی رخ می داد، شاید محدوده بهارستان و خیابان ایران روی هوا می‌رفت.

برخی افراد ناآگاه هم بعضا هرچه به دستشان می‌رسید را برمی‌داشتند و می‌آوردند. مثلا برخی افراد که دادگاه نظامی را اشغال کرده بودند، رایانه و تلفن‌های مرکزی را از جا کنده و با خود آورده بودند. گفتم اینها دیگر به درد نمی خورد باید آنها را همانجا نگه می داشتید و محافظت می کردید تا نیروهای انقلاب در آنجا مستقر شوند.

تسنیم: از دیدارهای مردمی امام خمینی در آن روزها خاطره‌ خاصی دارید؟

 جولایی: یک روز که مدت زیادی مقابل درب مدرسه ایستاده بودم، شهید رجایی آمد و گفت برو، من جای تو حفاظت میکنم؛ هرچه اصرار کردم قبول نکرد و نهایتا خودش برای حفاظت از درب ورودی مدرسه آنجا ایستاد.

آن روزها مردم دسته دسته می آمدند. یکی از دسته‌هایی که مرا واقعا منقلب کرد، اعلام همبستگی کارمندان نظامی بود (به نظرم کارکنان صنایع دفاع بودند). همگی کارت‌های شناسایی خود را در دست گرفته با حرارتی خاص، شعار می دادند:

ما پرسنلِ پرسنلِ دفاعی هستیم، ما فدایی هستیم
ای خمینی جان، روح جهان، دل به تو بستیم، ما فدایی هستیم

هیچ وقت آن شور و عشق و اشتیاق را فراموش نمی کنم که چگونه شعار می دادند و عبور می کردند. همین طور دسته دسته، سواره و پیاده، نظامی و غیرنظامی می آمدند و اعلام همبستگی و آمادگی می کردند. روز 21 بهمن بود که حکومت نظامی اعلام و گفته شد از ساعت 4 عصر به بعد هرکس در خیابان باشد با گلوله او را می‌زنند. آن موقع من برای انجام مأموریتی حوالی پالایشگاه شهرری رفته بودم.به تهران که برگشتم دیدم مردم در عرض خیابان‌ها خوابیده‌اند و این رشادت از ابتدای تهران تا همان حوالی خیابان ایران ادامه داشت اما هیچ عکس‌العملی از سوی نظامیان علیه مردم رخ نداد و مردم هم بسیار مصمم در خدمت امام خمینی بودند.

یکی دیگر از خاطرات آن روزها مربوط به شهید صدوقی بود. یک روز جلسه شورای انقلاب در طبقه بالای مدرسه رفاه تشکیل شده بود.آیت الله صدوقی تشریف آورده بودند تا داخل بشود. همیشه با یک وقار و متانت سنگینی حرکت می کردند. آقای بادامچیان به من گفته بود که از حالا به بعد دیگر کسی وارد طبقه بالا نشود. من هم به آیت الله صدوقی عرض کردم جسارتا گفته اند که کسی دیگر بالا نیاید. ایشان هم با کمال وقار و سنگینی فرمودند، چشم و برگشتند. اما من سریع به طبقه بالا رفتم و به آقای بادامچیان گفتم شما گفتید کسی نیاید اما الان آیت الله صدوقی اینجا بودند و من هم گفتم داخل نشوند. آقای بادامچیان گفت بگویید برگردند و تشریف بیاورند. بازهم خود را به شهید صدوقی رساندم و گفتم برگردند، ایشان بازهم با همان وقار و متانت برگشتند و داخل جلسه شدند.

تسنیم: آیا این ادعا که اعدام ها بدون محاکمه انجام شد صحت دارد؟

جولایی: خیر اصلا صحت ندارد. محاکمه توسط مرحوم خلخالی انجام می‌شد و در دادگاه‌ها ابراهیم یزدی و سیدحسین خمینی (فرزند شهید حاج مصطفی خمینی9 که آن زمان جوان بود، حضور داشتند. در یکی از جلسات نشسته بودیم که سالارجاف (که از خوانین غرب کشور و عامل کشتار برخی از مردم در غرب کشور مانند پاوه بود) را که پایش هم تیر خورده بود آوردند، یکی از بچه ها به خلخالی گفت، حاج آقا شما بلند شوید و اجازه دهید او بنشیند، اما خلخالی گفت، من بلند شوم و این خبیث بنشیند؟ به درک واصلش میکنم.

 

تسنیم: برخی اظهارنظرها درباره جلسه محاکمی رحیمی وجود دارد مبنی بر اینکه در آن جلسه رحیمی قصد حمله و سیلی زدن به ابراهیم یزدی را داشته و یزدی نیز به همین دلیل دستور قطع همان دست رحیمی را داده است؛ در تصویر معروفی هم که از سردخانه محل نگهداری اجساد این چهارنفر وجود دارد، گویا دست راست رحیمی از ساعد قطع شده است؟ آیا این موضوع صحت دارد؟

جولایی: من چنین چیزی نشنیده‌ام زیرا زمان اجرای حکم اعدام ما تفکیک شده بودیم و وظیفه ما که در حلقه دوم حفاظتی بودیم، محافظت از محوطه مدرسه رفاه بود.بعد از اجرای حکم اعدام هم اجساد را داخل نایلون گذاشته و با یک مینی بوس آبی رنگ به مسگرآباد فرستادند. جزئیات بیشتر و دقیق از صحنه اجرای حکم را باید از آقای بادامچیان پرسید که هم عضو شورای انقلاب بود و هم در صحنه اجرای حکم اعدام حضور داشت.

تسنیم: در آن ایام که در مدرست رفاه بودید، آیا با مقام معظم رهبری هم برخورد داشتید؟

جولایی: بله؛ ما زیاد محضر ایشان بودیم، ایشان به همراه دو برادرشان آقایان سیدمحمد و سیدهادی حضور داشتند. یک مدرسه علوی در خیابان ایران بود که محل فعالیت‌های فرهنگی بود و تمام علما و آقایان که می‌آمدند، آنجا مستقر بودند، حضرت آقا هم آنجا تشریف داشتند. جاهایی که بعضا محل حضور افراد زیادی بود مانند کارخانه‌های بزرگ، اگر سروصدایی می‌شد و احتیاج به سخنرانی برای آرام کردن فضا داشت، مقام معظم رهبری تشریف می بردند و سخنرانی می کردند و آرامش ایجاد می‌کردند.

یکی از خاطرات آن زمان، سادگی و برابری همه مسئولان بود. افراد و مسئولانی که در مدرسه رفاه و علوی حضور داشتند واقعا برابر بودند، حتی وقتی در زیرزمین مدرسه، سفره ناهار و صبحانه پهن می‌شد، غذای همه یکسان بود؛ مثلا امام خمینی همان سیب زمینی و تخم مرغی را می خورد که بقیه می‌خوردند. امیدواریم ما میراث‌دار این رشادت ها، شهادت ها و سرمایه گذاری ها از زمان پدر امام خمینی که ایشان هم جزو شهدای انقلاب هستند تا شهدای هسته ای و مدافعان حرم معصومین و اهل بیت، باشیم. ما باید ولی نعمت خود را حضرت آقا بدانیم. هرکس امروز دم از اسلام و انقلاب می زند، زمانی باید از او قبول کرد که تابع محض مقام معظم رهبری، امام خامنه ای باشد و اگر غیر از این باشد، باید مقداری در او شک کرد.همان طور که دیدیم عده ای در این مدت افتادند.

نوکران مردم، داخل اتاق‌ها نشسته و درها را بسته‌اند/لاجوردی می‌گفت فسادها پشت درهای بسته رخ می‌دهد

ما اگر مردم را هم ولی نعمت خود می‌دانیم باید خدمتگزار مردم باشیم. همان طور که در ستاد دیه که یادگار شهید لاجوردی است، درها به روی مردم باز است. مسئولین باید مردم را ارباب خود بدانند و درب اتاق‌هایشان را به روی مردم بگشایند اما الان می‌بینید که نوکران، داخل اتاق‌ها نشسته‌اند و ارباب باید برای ورود به اتاق اجازه بگیرد و آخر هم راهش نمی‌دهند. شهید لاجوردی می‌گفت تمام فسادها پشت درهای بسته به وقوع می‌پیوندند.

وقتی فردی می‌رود وزیر، معاون وزیر، مدیرکل و رئیس را ببیند اما راهش نمی‌دهند، بعد که به تنگ آمد می‌شود همین که الان می‌بینیم، فساد 3 هزار میلیاردی و 12 هزار میلیاردی و بقیه فسادها رخ می دهد و دود آن به چشم مردم می رود. نامه 67 امام علی علیه السلام به قثم بن عباس را بخوانید؛ در بخشی از آن نامه، امام خطاب به قثم بن عباس می‌گوید: جز زبانت چیز دیگری پیام رسانت با مردم و چز چهره ات، دربانی وجود نداشته باشد؛ و هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم نگردان....

گفت‌وگو: عباس یعقوبی/ ابوتراب فرخی

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار اجتماعی
اخبار روز اجتماعی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon