بعضی از سروده‌ها عمداً گل‌آلود می‌شوند تا عمیق جلوه کنند

بعضی از سروده‌ها عمداً گل‌آلود می‌شوند تا عمیق جلوه کنند

محمدرضا سنگری معتقد است که برخلاف تصور چهره‌های شاخص غزل پست‌مدرن، این جریان نسبتی با شعر حافظ و مولانا ندارد؛ چرا که نمی‌توان فوکو را در کنار مولانا قرار داد. به گفته او، برخی از آثار عمداً گل‌آلود می‌شوند تا عمیق جلوه کنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، غزل پست مدرن بیش از آنکه غزل باشد، شعری است با واژگانی مستحل فرهنگ که داعیه پسامدرن‌گرایی دارد. هر چند هنرمند پست‌مدرن به دنبال دنیای جدیدی است، اما شاعران این حوزه دنیای جدید را در قالب گذشته یافتند و با طرح پاره‌ای از مؤلفه‌ها سعی در طرح قالبی نو داشتند؛ مؤلفه‌هایی که تقلید و گاه دام تکرار، شاعرانش را به نفس‌نفس زدن انداخت. دهه هفتاد، سالروز تولد این نوع شعر بود. در بیانیه‌ای که در حقیقت مانیفیست این جریان بود، بر مؤلفه‌هایی به عنوان شاخصه‌های اصلی غزل‌ پست مدرن تأکید شد: شکستن روایت، استفاده از شگردهای جدید و تمرکز بر انتخاب کلمات مناسب، استفاده نکردن از واژگان مترادف، استفاده از هجاهای بلند، تصرف در زبان و ... که در نهایت باید به این بینجامد که «مخاطب خود قسمتی از متن شود»، اما آیا آنچه غزل پست مدرن معرفی می‌کند، واقعاً به عنوان قالب و طریقه‌ای جدید در ادبیات منظوم امروز فارسی‌است؟ آیا تمام تلاش‌ها و نظریه‌پردازی‌های انجام شده توانسته شعر این حوزه را به سبک جدید رهنمون کند و غزل را از حالتی سنتی که به آن خو کرده بود، خارج و در پیله‌ای جدید بتند؟

محمدرضا سنگری، استاد دانشگاه و نویسنده، در بخشی از آخرین اثر خود، «از نتایج سحر» که اردیبهشت‌ماه امسال نخستین جلد از آن منتشر شد، به این موضوع پرداخته و آن را از وجوه مختلف مورد بررسی قرار داده است. به همین بهانه، تسنیم با او درباره غزل پست مدرن به گفت‌وگو پرداخت. در این مصاحبه چیستی غزل پست مدرن و ویژگی‌های آن، چرایی تولد آن در فضای شعر معاصر و ... مورد بررسی قرار گرفت. سنگری در این‌باره معتقد است: «کسانی بودند و هستند که معتقدند عصر غزل به پایان رسیده یا غزل ظرفیتی مناسب برای زبان و بیان امروز نیست یا معتقدند بالاترین ظرفیت غزل‌ همان بوده که شاعرانی چون حافظ و مولانا استخراج و بهره‌گیری کرده‌اند. اینان هرچند مضامین غزلی ـ محتوای غزل نه شکل شناخته‌شده کلاسیک ـ را به کار می‌گیرند، با این همه هیچ‌گونه علاقه و باور و در نتیجه خلق اثر غزلی ندارند. طرفداران این تفکر در بین جوانان شاعر موسوم به پُست‌مدرن بیشتر دیده می‌شوند. رگه‌های این تفکر را در برخی شاعران متعلق به موج‌های شعری دهه‌های 40 و 50 نیز می‌توان یافت.... طبیعی است این‌گونه سروده‌ها، که تکرار و بازگویی و تقلید در آن‌ها فراوان است، به پای نمونه‌های اعلای گذشته نمی‌رسند. در نتیجه، با بودن نمونه‌های درخشان پیشین، اقبال به این دواوین و دفاتر شعری بسیار کم است و گاه خود شاعر به توزیع و هدیه دادن اثر خویش می‌پردازد. این گونه‌های تکراری اگر پیش از مرگ شاعر نمیرند،‌ حتماً پس از مرگ وی قالب تهی می‌کنند و فقط در گوشة برخی کتابخانه‌ها می‌توان آن‌ها را یافت.» مشروح گفت‌وگوی تسنیم با این استاد دانشگاه به قرار ذیل است:

*تسنیم: آقای سنگری! شعر در یک‌صد سال گذشته مراحل متعدد و تجربیات متفاوتی را پشت سر گذاشته است؛ از سروده‌های اجتماعی سیاسی در اشعار دوره مشروطه گرفته تا بر هم زدن قوانین شعر سنتی در شعر نیمایی و سپید. در این میان جریانی هم از دهه 70 به بعد موسوم به جریان غزل پست مدرن کار خود را شروع کرد که کم‌کم برای خود به تدوین مؤلفه‌هایی پرداخت که تمامی این‌ها در نهایت تلاشی بود بر متفاوت نشان دادن این جریان نسبت به غزل سنتی و آن انتظاری که از این قالب شعری می‌رود. شما برای شروع بفرمایید که غزل پست مدرن از چه زمانی و با چه رویکردی در ادبیات معاصر ما متولد شد؟

اصولاً موضوع پست مدرن بعد از تفکر مدرنیسم و به قولی رویارویی با تفکر مدرنیسم در ایران هم پا گرفت. یعنی از زمانی که اندیشه‌های کسانی مانند ژاک دریدا در ایران ترجمه شد، این نوع اندیشه‌ها نیز در ایران پا گرفت. این جریان اول در حوزه ادبیات داستانی ما آرام آرام جای خود را پیدا کرد و بعد به تدریج در حوزه شعر نیز چهره خود را نشان داد.

پست مدرنیسم را باید در ابتدا توضیح داد که یعنی چی؟ پست مدرنیسم یک وجه سلبی و انتقادی نسبت به مدرنیته است، یعنی در تقابل با آن است. مبنای آن نیز عمدتاً شک‌گرایانه است و معیارها، موازین و آرمان‌ها را، به قول ژان فرانسوا لیوتار، در قالب فراروایت مطرح می‌کند و همه را فرو می‌ریزد و در نهایت حقیقت ثابتی را معتقد نیست. در نظر این اندیشه درک، دریافت‌ها و معرفت ما هرگز نمی‌تواند وجه مطلق به خود بگیرد، در نتیجه این فقدان، ایمان به هر حقیقت و یا حتی رویارویی به هر نظام خاص را رد می‌کند. چون پست مدرنیست تکیه‌گاه عمده‌اش روی زبان است، تلاش می‌کند تا هنجارهای زبانی را بشکند؛ در حقیقت نوعی تکاپو برای خلق نگاه و فضای تازه و به هم ریختن است و در این به هم ریختن، رسیدن به چیز تازه در متن پست مدرنیسم وجود دارد.

بعضی از کارها عمداً گل‌آلود می‌شوند تا عمیق جلوه کنند

این موضوع هم آرام آرام وارد فضای فرهنگی ما شد. بسیاری از اندیشه‌های میشل فوکو و ژاک دریدا ترجمه شد و این مورد استقبال به خصوص نسل جوان قرار گرفت. نسل جوان عموماً نوجو هستند و می‌خواهند فضاهای گذشته را بشکنند و نوعی تقابل با سنت‌ها فراهم کنند که البته این رویه پیش از این نیز بوده است. مثلاً هنگامی که نیما مطرح شد، سیلابی از جوان‌ها به تقلید از او آمدند و این باعث شد که حتی تا حدی خود نیما از کاری که کرده بود، پشیمان شود. چون برخی از آنها منظور نیما را بد فهمیده بودند و همین امر سبب شد که بعدها اتفاقات ناگواری رخ دهد؛ به طوری که شعر به سمت ابهام و پیچیدگی و سطحی شدن رفت. شاید این در وهله اول به نظر برسد که این دو مقوله، پیچیدگی و سطحی شدن، با هم تناقض دارد، اما به قول نیچه کسانی عمداً گل‌آلود می‌شوند تا عمیق جلوه کنند. عمداً این کار را کردند، افراد دیگر هم وقتی این آثار را می‌خواندند، اما از آن چیزی دریافت نمی‌کردند، از ترس اینکه متهم به نفهمی نشوند، سری تکان می‌دادند و همکاری می‌کردند، در حالی که هیچ چیز خاصی نداشت.

این قصه و ماجرا به روزگار ما رسید. قالب غالب عصر ما غزل شد. شما ببینید، بعد از انقلاب تجربه‌های ما عمدتاً در قالب‌های نمیایی و سپید بود. برخی در ابتدای امر گمان می‌کردند که چون انقلاب بازگشت به سنت بود و نوعی گرایش این‌‌چنینی در آن وجود داشت، شاعران انقلاب نیز به ستیز با نوآوری شعری خواهند پرداخت، اما عکس این ماجرا رخ داد. کاملاً آثار و مستندات آن را می‌توان در شعرهای اول انقلاب دید که شاعران در این دوره عمدتاً گرایش به سپیدگویی و نیمایی‌سرایی دارند و گاه‌گاه هم رباعی و غزل و دو بیتی و ... می‌گویند.

شعر عصر انقلاب در حرکت خود به غزل رسید. بیشترین تولید شعری ما در این دوره غزل شد و چون بیشترین تولید شعری غزل متعلق به نسل جوان بود، نسل جوان در پی تجربه‌های تازه بود که چگونه می‌تواند این فضا را تغییر دهد و نوآوری‌هایی داشته باشد. این امر شروع جریانی بود که رسید به پست مدرنیسم. شاعر جوان در این زمان تلاش کرد تا از اندیشه و تکنیک‌های پست مدرن بهره‌گیری و استفاده کند. این جریان بیشتر در فرم و قالب تمرکز داشت و بیشترین بهره را نیز از این وجه از جریان پست‌مدرن گرفتند. این شد که عمده کار آنها معطوف به سطح و فرم شد و عمق غزل به تدریج از دست رفت. باید انصاف داد که غزل‌هایی داریم که زیبا هستند، اما از عمق و محتوای کافی برخوردار نیستند. در نتیجه من معتقدم که این دسته از سروده‌ها عمر چندانی هم نخواهد داشت.

نظام وضعی شعر را به هم می‌ریزند و می‌گویند شعر پست‌مدرن

* تسنیم: شما به اصالت بر فرم و دور شدن از محتوا در این سروده‌ها اشاره کردید. به نظر می‌رسد که شاعران غزل پست‌مدرن برداشتی سطحی از مفهوم «پست مدرن» دارند؛ چراکه پست‌مدرن تنها بر فرم خلاصه نمی‌شود و بخش قابل توجهی از این جریان معطوف بر اندیشه‌ای است که نسبت به جریان گذشته متفاوت است.

درست است. این‌ها مطالعات دقیقی در حوزه پست مدرن ندارند. مدعی‌اند که غزل پست مدرن می‌گویند، اما اگر از آنها بپرسیم که پست مدرن چیست، چندان شناختی در این زمینه ندارند و نمی‌دانند که اصلاً مبنای این جریان بر نیست‌انگاری و نوعی ستیز با عقل‌گرایی است. جریان پست‌مدرن حقیقت را انکار می‌کند و معتقد به هیچ امر ثابتی نیست. به هم ریختگی در این جریان کاملاً موجود است. حتی برخی از شاعران مذهبی که می‌گویند ما شعر پست مدرن می‌گوییم، اصلاٌ نمی‌دانند که پست مدرن رو در روی حقیقت و معرفت مطلق ایستاده است و می‌گوید که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد. اصلاً هیچ چیز ثابت و مطلقی وجود ندارد و همه چیز نسبی است. این اطلاعات را دوستان ما ندارند. چون شناخت دقیق را ندارند، عمدتاً فکر می‌کنند که پست مدرن یعنی به هم ریختن سطح شعر و ستیز با فرم‌های متداول و مشهوری که وجود دارد. این است که نظام وضعی شعر و قافیه را به هم می‌ریزند و فکر می‌کنند که این یعنی پست مدرن. البته بعضی از این‌ها بعدها به یک تعادل نسبی رسیدند و از ظرفیت‌های موجود که کنار غزل وجود دارد، بهره‌گیری کردند؛ منظور این است که مثلاً از ظرفیت‌های سینمایی در غزل استفاده کردند. ما در این دوره غزل سینما و غزل نمایش داریم که سروده شاعر سکانس دارد. مخاطب کاملاٌ می‌تواند این تلفیق و فضای جدید را احساس کند.

مطالعات دقیقی در حوزه پست‌مدرن ندارند

شاعران ما هنوز در این زمینه تجربه‌اندوزی می‌کنند. من معتقدم که اگر شاعران ما در این زمینه تجربه کنند، به جاهای خوبی خواهند رسید. ویژگی‌ای که نیما هم از آن بهره‌مند بود. نیما آنطور که دکتر معین می‌گوید، در آغاز جوانی، حتی سنت را مسخره می‌کرد و نوعی ستیز با ادبیات سنتی داشت و از کتاب‌های سعدی و شاعران سنتی با عناوین و تعابیر متفاوتی یاد می‌کرد که من تعبیرش را به کار نمی‌برم. نیما در «افسانه» که در سال 1301 سروده، به حافظ طعنه می‌زند و می‌گوید که من بر آن عاشقم که او رونده است...، البته نیما در آن زمان حافظ را فهم نکرده است. هرچند همین نیما در سال 1318 به یک فهم عمیق رسیده که اگر شما شعرهای آن دوره‌اش را بخوانید می‌بینید که شعر کلاسیک هم می‌گوید و شعرهای این حوزه را هم مطالعه می‌کند. چرا؟ چون به این نتیجه رسیده است که دارند عده‌ای شعر نیمایی را خراب می‌کنند و او را خوب نفهمیدند.

نیما 17 سال عمیق مطالعه کرد و پس از مطالعات عمیق، موفق شد که طرحی نو در ادبیات در اندازد. دوستان جوان ما که در حوزه شعر و غزل در پی نوآوری و خلق جهان تازه و کشف فضاهای تازه هستند، حتماً باید مطالعات دقیق و عمیق داشته باشند. شرط موفقیت این است که از گذشته‌ها قطع ارتباط نکنند. هر که می‌خواهد امروز را بسازد، باید از مصالح گذشته بهره‌گیری کند. کسانی که مطلق گذشته را نفی می‌کنند، بی‌هویت باقی خواهند ماند و در مقابل کوچک‌ترین بادی فرومی‌ریزند. کسی می‌تواند موفق شود که گذشته خود را به خوبی بشناسد، در گذشته نماند بلکه از آن بهره‌گیری کند. این مهم است. هدف توقف در گذشته نیست، بهره‌گیری از گذشته است. ما حق نداریم تجربیات خوب گذشته را دور بریزیم. آنها سرمایه امروز و فردا و همیشه ما هستند.

*تسنیم: در برخی از سروده‌های جریان غزل پست‌مدرن ما شاهد شکسته شدن تابوها و بیان یک‌سری از مسائلی است که به نوعی افکار عمومی جامعه را زیر سؤال می‌برد و تلاش دارد که به برخی از سنت‌هایی که در جامعه ایران ارزشمند هستند، توهین کند. این موضوع خود به نوعی جزء نواقص این جریان شعری به شمار نمی‌آید، چون به هر حال جریانی متفاوت با تابوهای اجتماعی است و شعر برآمده از اجتماع است.

معمولاً کسانی که به ارزش‌ها خدشه وارد می‌کنند و ارزش‌ها را فرو می‌ریزند و هنجارها را نادیده می‌گیرند به تصور اینکه می‌توانند شعر مانایی را رقم بزنند، به شدت در خطا هستند. برخی سعی می‌کنند به سمت ادبیات اروتیک، بی‌پرده‌گویی و عریان بروند و حتی بعضی از ارزش‌ها را به تلویح مورد تمسخر و استهزا و نقد قرار دهند، فکر می‌کنند که یک جذابیت ویژه‌ای در شعر آنها ایجاد خواهد شد. بله، ممکن است که در اولش به شگفتی بپردازد و یک مقدار وجود آدم‌ها را تحریک کنند، اما این‌ها عمیق نخواهند بود و دوام نمی‌آورند. کساین که این‌گونه رفتار می‌کنند، باید به شعرهای گذشته نگاه کنند.

شاعر با شکستن تابوها مرگ شعر خود را امضا کرده است

ما در پیش از انقلاب هم شعرهایی از این قبیل داشتیم. این دسته از شاعران باید بروند ببینند که شعرهایی که امثال نصرت رحمانی با این رویکرد گفتند، تا چه اندازه ماندگار مانده است. حتی تا یک حدی اوایل شعرگویی‌های مهدی اخوان ثالث در ارغنون، یا نادر نادرپور و سیمین بهبهانی ببینند که این‌ها که برخی از مسائل پنهان را در معرض ذهن  دیگران قرار می‌دهند، خیلی گسیخته‌تر و بی‌پرده‌تر از آنها، قبل از انقلاب بوده است، اما این‌ها نماند و گم خواهد شد. شاید لحظه‌ای آدم‌ها را به خود مشغول بدارد و ممکن است که لذت‌های آنی برای عده‌ای فراهم کند، اما این دسته از اشعار در آینده تاریخی جامعه نخواهند ماند چون با فطرت آدم‌ها که زایا و پویاست، هماهنگ نیست؛ بنابراین کسانی که این‌گونه آثار را می‌آفرینند، مرگ خودشان و مرگ اثرشان را امضا کرده‌اند. معمولاٌ این دسته از آثار جوان‌مرگ می‌شوند و زودتر از خود شاعرش از بین می‌رود.

پست‌مدن کجا و تفکر عرفانی مولانا و حافظ کجا

* تسنیم: در بخشی از صحبت‌های سردمداران غزل پست‌مدرن، به چگونگی پیدایش این جریان اشاره شده است. آنها معتقدند که ما این جریان را اختراع نکرده‌ایم، بلکه آن را کشف کرده‌ایم و بعد پیشینه شعری خودشان را به سروده‌های شمس و حافظ و ... نسبت می‌دهند. آیا می‌توان بین غزلیات شمس، به طور مثال، با غزلیات پست‌مدرن مشابهتی برقرار کرد؟ آیا غزل پست‌مدرن از منظر اندیشه، فرم و شاعرانگی در حدی هست که بتواند با سروده‌های کلاسیک شاعرانی که از آنها یاد شد، ارتباط برقرار کند و چنین نسبتی بدهد؟

اصلاً. این‌ها نه حافظ را شناختند و نه مولانا را. حافظ و مولانا متعلق به یک تفکر ژرف و عمیقی هستند که ریشه در عرفان عمیق تاریخی ما دارد. فقط از این بعد که مولانا برخی از سنت‌های شعری را شکسته، بله. پوسته پوست مدرن را با شعر مولانا مقایسه می‌کنند، نه ژرفا و عمق را و الا عمق شعر مولانا چیزی است و سروده‌های پست مدرن چیز دیگری. این‌ها پست مدرن را هم نفهمیدند. اصلاً پست مدرن نسبیت، شکاکیت، عدم معرفت مطلق، رویارویی با همه ارزش‌ها و عقل‌گرایی طبیعی و بدیهی است. تکیه‌گاه آن نوعی نیست‌انگاری و نیهلیست است. متن پست مدرن این است. این کجا، تفکر عرفانی مولانا و حافظ کجا. نمی‌توان ژاک دریدا و میشل فوکو را کنار مولانا گذاشت. این‌ها جهانشان، نگاهشان به هستی با هم فرق می‌کند، یعنی نگاه هستی‌شناسانه و انسان‌شناسانه آنها کاملاً با هم فرق می‌کند، اما اگر منظور آنها فرم و شکسته شدن آن است و اینکه مولانا گاه فرم‌ها را در هم شکسته و گاه از دست فرم ناله می‌کند و می‌گوید: «قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من» و یا انتقاد می‌کند از وزن و قافیه و می‌گوید که «مفتعلن مفتعلن کشت مرا کشت مرا». از نظر پوسته اندک شباهت‌هایی میان مولانا و غزل پست مدرن یافت، اما به معنای دقیق، «میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است».

*تسنیم: با توجه به مواردی که ذکر شد، آیا می‌توان از غزل پست‌مدرن به عنوان جریانی یاد کرد که قابلیت مطرح شدن به عنوان سبک ادبی جدید را دارد؟ 

من گمانم این نیست. این بازی‌ها معمولاً با زبان صورت می‌گیرد که زمان را در هم می‌ریزند و حوادث مرتبط با یک یا دو زمان را با هم درمی‌آمیزند، یک نوع آشفتگی در متن به اسم پست مدرن ایجاد می‌کنند، ممکن است تنها مخاطبشان خودشان باشند. میان جامعه راه پیدا نمی‌کند و ممکن است که فقط خودشان این کارها را بخوانند. بهترین دلیل هم این است که ما بیاییم حافظه جامعه ادبی خودمان را بررسی کنیم و ببینیم که چند شعر از این شاعران پست مدرن در ذهن افراد جامعه ما ثبت شده است. مردم با کدامیک از این آثار انس دارند. این خیلی مهم است. ببینید، در تاریخ گذشته ما از مردم معمولی و عادی ما، یعنی مردم کوچه و بازار و جاده گرفته تا دیگران، کدام ادبیات را به کار گرفته‌اند. به مغازه‌هایشان نگاه کنید، به کامیون‌نوشته‌ها نگاه کنید، ببینید چه نوع ادبیاتی به کار گرفته‌اند و در این ادبیات به کار گرفته نقش شاعران اشعار پست مدرن کجاست.

ممکن است جامعه امروز ما یک تکه از شعر سهراب و نیما را بگیرند که گرفته‌اند. مثلاً پشت ماشین‌ها نوشته‌اند که «تو را من چشم در راهم شباهنگام» و یا نوشته‌اند «قاصد روزان ابری داروگ/ کی می‌رسد باران؟»، و یا «خانه دوست کجاست» و یا حتی از قیصر امین‌پور هم یک برش‌هایی استفاده کردند مانند «چقدر زود دیر می‌شود»، اما می‌توان از حافظه مردم سؤال کرد. این حافظه را می‌توان در پیامک‌ها و فضاهای مجازی می‌توان جست. حتی حالا نه در بقا و دوام بعدی. باید دید که چقدر از سهم این حافظه به ادبیات پست مدرن ما اختصاص دارد.

*تسنیم: شعر پست‌مدرن در دیگر کشورها چه ویژگی‌هایی دارد؟

الآن شعر در دنیا حرف اول را نمی‌زند و بیشتر داستان و رمان مطرح هست. ویژگی‌های ادبیات پست مدرن را می‌توان در چهره‌‌های شاخصی که قبلاً از آنها یاد شد، دید. در کشور ما هم ابتدا این جریان در داستان‌نویسی ایجاد شد، در آثار کسانی مانند هوشنگ گلشیری. الآن هم هستند تعدادی از نویسندگان که این رویه را دنبال می‌کنند. این جریان بعد از داستان وارد فضای شعری ما شد، اما در کشورهای اروپایی فضای ادبی متفاوت است. شعر حرف اول را نمی‌زند و گونه غالب، داستان است که آن هم اقتضائات خاص خود را دارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران