فریبا یوسفی: دوره شعر کنونی، دوره یکبار مصرفها است
شاعر مجموعه شعر «روح تنهای تنها» معتقد است که دوره شعر کنونی دوره یکبار مصرفها است و این الگوی ذهنی شاعر است که آینده شعری او را میسازد. او میگوید اگر شعری نتواند شاعر خود را معرفی کند در خلوص شاعر خدشه وارد میکند.
دومین جلسه از سلسله جلسات «نقد شعر جوان» شنبه هجدهم مهرماه با محوریت مجموعه شعر «ناحماسه» پیمان طالبی در خبرگزاری تسنیم و با حضور شاعران و منتقدانی نظیر حمیدرضا شکارسری، فاطمه یوسفی، زهیر توکلی و قاسم صرافان برگزار شد. اولین جلسه «نقد شعر جوان» پیش از به نقد و بررسی کتاب «صبح زود» سیدعلی لواسانی پرداخته بود.
«ناحماسه» نخستین مجموعه شعر پیمان طالبی است که شامل غزلهای این شاعر جوان است و در نمایشگاه بین المللی کتاب 1394 توسط انتشارات شهرستان ادب روانه بازار نشر شد.
در ادامه بخش دوم این نشست که به صحبتهای فریبا یوسفی و قاسم صرافان اختصاص دارد را میخوانید.
بعد از چاپ کتاب شعر دیگر نباید به زمان و تجربیات شاعر نگاه کرد
فریبا یوسفی:ممنون از صحبت دوستان، مجموعه شعر پیمان طالبی را قبلا دیده بودم اما این بار با نگاه دقیقتری آن را مطالعه کردم. این مجموعه و شاعر این مجموعه را در ذهن خودم از یکدیگر تفکیک کردم. سعی کردم که فارغ از این که شاعر چه کسی است و چه ویژگیهایی دارد به کتاب نگاه کرده و از روی شعرهایش به شخصیت ایشان و طرز فکر او پی ببرم. به نظرم یک مجموعه شعر خوب باید این ویژگی را داشته باشد که معرف شاعر خودش باشد. چه آن که شاعر آن مجموعه اکنون در قید حیات باشد یا خیر. هم چنین فارغ از این که پیمان طالبی چه سن و سالی دارد و با چه تجربهای این شعرها را سروده است، به کتاب نگاه کنم.
شعری که نتواند شاعر خود را معرفی کند در خلوص شاعر خدشه وارد میکند
فکر میکنم وقتی شعر سروده شد و چاپ شد و به دست مخاطب رسید زمان و تجربیات شاعر دیگر نباید مهم باشد و از این بعد نباید به آن نگاه کرد. برای مثال نباید این گونه باشد که بگویم پیمان طالبی در این رده سنی است و این گونه شعر میگوید. در حقیقت شعر نباید این چنین مسائل را بربتابد بنابراین در ذهن خودم سعی کردم از شعرهای شاعر به خود شاعر برسم. او چه قدر توانسته که خود را معرفی کند و من به این واسطه چه شناختی می توانم از او به دست آورم. هر چه این شناخت به شخصیت شاعر نزدیکتر باشد، یعنی شاعر در معرفی خود و بیان عواطف خود در شعرش بیش تر موفق بوده است و اگر این فاصله زیاد باشد، در خلوص شاعر خدشه وارد می کند. یک مجموعه شعر باید معرف کاملی از شاعر خودش باشد.
شاعر «ناحماسه» توانمند بوده و قریحه و استعداد خوبی دارد / نخوانده هم میتوان از کتابی که شهرستان ادب چاپ کرده مطمئن بود
این مجموعه که شامل 24 غزل است را در دو بخش جداگانه دیدم. یک سری شعرهایی بودند که شعرهای خوبی بودند و وقتی آن ها را می خوانیم احساس خوبی پیدا می کنیم و می فهمیم که شاعر این کتاب واقعا شاعر توانمندی بوده است و قریحه و استعداد خوبی در این زمینه دارد. البته جدای از این موضوع به دلیل جدیتی که موسسه شهرستان ادب دارد، وقتی می بینیم که این موسسه این کتاب را چاپ کرده است نخوانده نیز می توان موضوع ذوق قوی شاعر را متوجه شد. در مقابل نیز یک تعداد شعرهایی بودند که میشد حذف شوند.
احتمالا شما خودتان از زمان چاپ کتاب تاکنون به تغییرات فکری رسیده اید و فهمیدهاید که بهتر بود فلان شعر را چاپ نمی کردید و البته این موضوع طبیعی است. حال از دیدگاه من این تفاوت کاملا مشخص بود و مرز کمرنگی در این باب وجود نداشت. در حقیقت به طور واضح و آشکار می توان گفت که بعضی از شعر ها واقعا خوب و بعضی دیگر کمی ضعیف هستند. البته با توجه به تجربه کم شما در سرودن شعر زیاد هم نمی توان سخت گیری کرد. برای مثال از شعر«یوسف» به بعد شعرهایی شروع می شدند که به نظر می رسید واقعا شعرهای خوبی هستند.
در مورد گزینش واژگان جاهایی بود که می شد بهتر واژگان را انتخاب کرد البته این یک نظر است. به نظرم شما واژگان را با وسواس انتخاب نمی کنید واژگانی را انتخاب می کنید که می شود به جای آنها واژههایی دیگر را برگزید و هیچ اتفاقی در شعر رخ نمیدهد. برای درک این موضوع مثالی را از دکتر شفیعی کدکنی بیان می کنم. این شعر از راهب نایینی است که شاعر عهد صفوی است.
راهب خم باده پیر دیری بوده ست پیمانه حریف گرم سیری بوده ست
این مشت گلی که گشته خشت سر خم میخواره عاقبت به خیری بوده ست
در این رباعی حداکثر 18 – 20 کلمه می بینید اما هر کدام از کلمات یک ارتباط بسیار محکمی با واژهی دیگر دارد. این واژه ها به حدی همدیگر را تایید میکنند که دیگر نمیتوان واژهی دیگری را جای یک کلمه آورد. به نظرم این مجموعه از این جهت که کلمات همدیگر را پشتیبانی نمی کنند دچار ضعف است. می شد که با وسواس بیش تری کلمات را انتخاب کنید. حتی این موضوع در صفت هایی که برای موصوف می آورید و برای تصویرهایی که بیان میکنید نیز صادق است.
شاعر قدری عجول است اما این اقتضای جوانی اوست
دریافت کلی که این مجموعه به من داد، به من گفت که پیمان طالبی یک جوان بسیارعجول است که البته اقتضای سن جوانی است. همین عجله در انتخاب کلمهها مشخص است. سخت گیری نمیکنید و دقت و وسواسی در انتخاب آنها ندارید . پر از هیجان های لحظه سرودن می شوید و همانها را بر روی کاغذ میآورید و بعدش زیاد برای تغییر آنها سختگیری نمیکنید و یا حتی در لحظهی سرودن نیز این وسواس را دخالت نمی دهید. شعرهای «یوسف»، «بمیرم»، «انسان»، « کهولت»، «مویه» و «فریاد» شعرهای خوبی بودند. در حقیقت اغلب شعرهایی که بعد از شعر «یوسف» بودند، به نظرم شعرهای بهتری نسبت به شعرهای اولی بود. هم چنین شعرعاشقانهای که در این مجموعه بود، به نظرم در دو بیت آخر حیف شد و از آن جاهایی بود که می شد دقت کرد. این موضوع به این دلیل بود که کلمات همدیگر را همراهی نمیکردند.
دوره شعر کنونی دوره یکبار مصرفها است
درست است که در زمانی هستیم که دوره یکبار مصرفها است. اکنون از ظرفهایی که استفاده میکنیم تا دنیای معنا که شعر است همگی یکبار مصرف هستند. شعرها را می خوانیم و رد می شویم اما این که چه الگویی را انتخاب کنیم که شعر بماند بسیار مهم است. به نظرم الگوی ذهنی ما در آغاز کار بر روی شعر تاثیر می گذارد و آینده شعری خودمان را می سازد. آن شعرهای نابی که در لحظه های خلوت انسان در ذهن آدم مرور میشود و بارها بارها به آن رجوع میکند، باید بیشتر الگوی ذهنی ما قرار بگیرند. این موضوع باعث می شود که خودمان نیز در لحظه سرودن شعر ناخواسته و ناخودآگاه اتفاقی میافتد که باز با همان خلوص کاری را خلق میکنیم که میتواند در لحظه ناب یک انسان دیگر مرور شود.
برای مثال لحظاتی پیش می آید که هوا ابری است و شعر فلان شاعر در ذهنش میآید. این یعنی این که آن شاعر در لحظه سرودن خلوص داشته است و به چیزی توجه کرده است که زمان بردار نیست و مرزها را درنوردیده است. همین موضوع باعث می شود که شما شاعر مورد علاقهتان را انتخاب کنید و شعرهای او در شما رسوخ می کند و تحولاتی در شاعر رخ می دهد که نتیجه ی آن خلق اثری است که در لحظات ناب انسانی دیگر به یادش است. باید کاری کنیم که زمان و مکان برای ما از بین برود و اگر شعری از ما باقی می ماند شعری باشد که در روزگاران آینده بقیه به آن رجوع کنند و مایه التیام آنها باشد.
تسنیم: ممنون از صحبتهای خانم یوسفی، در ادامه برنامه در خدمت آقای قاسم صرافان هستیم. جناب صرافان نظر شما را هم در مورد کتاب ناحماسه میشنویم.
قاسم صرافان: من از شما از برای برگزاری این نشست تشکر میکنم. بگذارید از اینجا شروع کنم که ممکن است این سوال پیش بیاید که این شعر یا این تک بیت چه قدر موفق بوده که یک شعر و یک فرآورده هنری باشد. مثلا چند وقت پیش یک نفر یک نقدی بر روی یکی از شعرهای من گذاشته بود که این شعر خوب نیست و به فضای اشخاصی دیگر نزدیک شده بود. حتی در کارهای این افراد وقتی کار دلنشین می شود و مردم مخاطب آن میشوند که بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. برای مثال ممکن است که ما بگوییم آقای آقاسی شاعر قوی نبوده است اما بعضی شعرهای ایشان به دلیل ارتباط خوبی که با مردم ایجاد کرده است بسیار خوب و قوی بوده است. این دل نشینی جدای از این است که شعر میخواهد اجتماعی برخورد کند و چه زبانی دارد. مهم این است که این شعر چه قدر توانسته شعر بودن خود را حفظ کند.
برای مثال در همین شعر که شخصی برای من نقد فرستاده بود، من دیده بودم که افراد زیادی این شعر را برای من از حفظ می خواندند و به واسطه اقلیمی که داشتند با آن ارتباط برقرار کرده بودند. وقتی کسی این شعر را از حفظ می خواند یعنی این شعر آن قدر جذابیت داشته و با او گره خورده است که حفظ شده است. حال در آثار شما باید این خط سیر را داشته باشید. برای مثال در همین شعر حافظ که خوانده شد دل نشینی را میبینید که سبب ماندگاری آن شده است. این موضوع است که حافظ را ماندگار میکند. وقتی یک اسم را در آن به کار می برد و یا زمانی که یک داستان را بیان می کند به دلیل آن دل نشینی خود، آن داستان هم ماندگار میشود.
بیان دلنشین شاعر است که ماندگار میشود
من فکر میکنم که هر چیزی را باید در قالبی بیاوریم که دل نشین باشد. در همین صحبت ها دیدیم که ما اصلا به دنبال این نیستیم که اثرمان ماندگار شود. من که مردم چه فرقی برای من دارد که 100 سال دیگر کسی شعر من را بخواند یا نه پس باید اکنون یک ارتباطی با زمان خودم بگیرم و آن را در اولویت قرار دهم. این ارتباط هم همین دل نشینی است. اگر این موضوع ایجاد شود ماندگاری را نیز به همراه دارد. دلیل این موضوع این است که وقتی مهندسی معکوس میکنیم میبینیم که به راحتی فرمولبندی نمی شود و به چیزهایی مثل کشفهای نو و ... بستگی دارد. مثلا شعر مهدی فرجی مصداق همین است.
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
خیلی وقتها نیاز نیست این بیان دل نشین عاشقانه و یا عارفانه باشد حتی یک اتفاق روزمره را هم میتوان دلنشین بیان کرد و همین بیان دل نشین ماندگار خواهد شد. شاعر به این سمت حرکت کند که چه در زبان و چه در بیان خود طوری آهنگی برای مخاطب به ارمغان بیاورد که او جذب شود. البته باید مدیریت هم بشود آن قدر زرد نشود که به خاطر مخاطب از همه چیز بگذریم. مدیریت آن است که هم آن دل نشینی را داشته باشد تا مخاطب عامپسند هم با آن ارتباط برقرار کند و زرد هم نباشد.
خاطرم هست که من شعری نوشته بودم که در کنگرهای که آقای مجاهدی داور بودند اول شد در مقابل نیز مادرم که سواد معمولی دارد با آن اشک میریخت و می گفت زیبا است. در حقیقت این شعر در 2 ساعت توانست هم با یک مخاطب عام ارتباط برقرار کند و هم در آن کنگره نظر داور را جلب کند. فکر میکنم رمز موفقیت این راه شما، سهل ممتنع گفتن و دل نشین گویی باشد. چرا که شما پتانسیل این را دارید و رگههای تاثیرگذار ضربه زننده در شعر را می شناسید و این باید با یک مقدار وسواس که خانم یوسفی گفتند همراه شود.
فکر میکنم این عجول بودن یک مقدار باید کنترل شود این را باید با حوصله همراه کرد و به جای 5 غزل یک غزل ماندگار گفته شود و یا حتی چند بیت دل نشین در بیاید. مثلا خود من در چند کار آخرم شاید فقط 3 بیت اول است که هر جا می روم آن را میخوانم. شعر بیتهای چهارم و پنجم و... دیگری دارد اما میبینم که به جذابیت آنها نشده است. یا باید آن را درست کنم و یا هر جا می روم 3 بیت از آن غزل را بخوانم.
ادامه دارد ...
انتهای پیام/