اوباما و اکثریت مردم آمریکا موافق مداخله نظامی در سوریه نیستند

اوباما و اکثریت مردم آمریکا موافق مداخله نظامی در سوریه نیستند

خبرگزاری تسنیم: کارشناس مسائل خاورمیانه در این اندیشکده با پاسخ دادن به سه سؤال در مورد سیاست گذاری اوباما در قبال سوریه به این نتیجه می‌رسد که وی و اکثریت مردم آمریکا به هیچ وجه موافق مداخله نظامی در سوریه نیستند.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز ویلسون، آرون دیوید میلر کارشناس مسائل خاورمیانه در این اندیشکده معتقد است که شواهد و قرائن حاکی از آن است که اوباما، به مانند اکثریت مردم آمریکا، مخالف مداخله نظامی در سوریه است، ولی هنوز نتوانسته خود را متقاعد کند که به این واقعیت اعتراف کند.

اگر دولت اوباما تصمیم خود را در مورد چگونگی و زمان حمله به سوریه مشخص کرده باشد، باید به سؤالات زیر در مورد اقدام نظامی پاسخ دهد.

1. آمریکا در سوریه در پی چه اهدافی است؟
کاملاً محدود هستند.

شما از این گفته مشهور با خبر هستید که: وقتی نمی‌دانید کجا می‌روید، هیچ جاده‌ای شما را به آنجا نمی‌رساند. با گذشت بیش از دو سال از جنگ داخلی اهداف حقیقی دولت اوباما در سوریه چیست ـ اهدافی که واقعاً برای سرمایه گذاری روی آنها آماده شده است؟

آیا دولت اوباما قصد دارد نقشی کلیدی در متوقف کردن جنگ داخلی سوریه ایفا کند و به عامل اصلی تبدیل شود که یک اپوزیسیون دموکراتیک و حامی غرب را به جای حکومت اسد بر سر کار می‌آورد؟ در خاطر داشته باشید که آمریکا نتوانست به رغم استفاده از هزاران نفر از نیروهای خود در خاک افغانستان و عراق و هزینه کردن تریلیون‌ها دلار از بودجه خود، نتوانست چنین چیزی را در این دو کشور عملی سازد. ما حتی نتوانستیم نفوذ چندانی بر روند امور در مصر داشته باشیم، کشوری که روابط ما با ارتش آن که اکنون کشور را اداره می‌کند قدمت 40 ساله دارد.

اگر آمریکا نمی‌خواهد دموکراسی ایجاد کند، آیا باید به بازی بزرگ خاورمیانه وارد شود ـ و بحران سوریه را به یک منازعه مانیایی بزرگتر با حزب‌الله و ایران تبدیل کند با این هدف که ایران را تضعیف کرده و برنامه هسته‌ای آن را با تأخیر مواجه کند و چیزی را که به هلال شیعی معروف شده و از تهران تا بیروت کشیده شده است، در هم شکند؟

من نسخه مشابهی از این فیلم را در لبنان در اوایل دهه 1980 دیده‌ام؛ زمانی که دولت ریگان محاسبات نادرستی را طبق شرایط جنگ سرد پی ریزی کرد که شکست دادن سوریه در لبنان به منزله در هم شکست روس‌ها است و تلاش کرد که با همکاری اسرائیلی‌ها و گروه‌های مسیحی، این استراتژی را عملی سازد. اما این سیاست به طور کلی ناکام ماند، بخشی از آن به این دلیل بود که سیاست گذاران آمریکایی تأکید داشتند که لبنان، اسرائیل و سوریه را به عنوان بخشی از یک بازی قدرت بزرگتر ببینند، در حالی که در واقع همه این اتفاقات در مورد سیاست‌های محلی و توازن قوای منطقه‌ای بود.

همه این مباحث در مورد استراتژی‌های کلان و فرقه‌های بسیار شیعی و افراطی‌های سنی منعکس کننده این چشم انداز است که بحران سوریه قرار است در پایان پیروزی را برای برخی به دنبال داشته باشد. اما سوریه بیشتر به نظر می‌رسد در سال‌های آتی به سمت یک جامعه نامتمرکز تغییر حالت بدهد که در آن علوی‌ها، کرد‌ها و سنی‌ها همچنان با یکدیگر درگیر هستند و افراطی‌هایی از نوع القاعده‌ای در مناطق نیمه مستقل و ناکارآمد به فعالیت خود ادامه دهند.

بنابراین اگر هیچ پایان مشخص و قطعی برای این بازی تعیین نشده است، پس نقشه رئیس جمهور چیست؟ به نظر من تلاش دولت اوباما آن است که در هر جایی که می‌تواند ـ متناسب با دیگر اولویت‌ها و مسئولیت‌های خود ـ تغییری ایجاد کند: در بخش کمک‌های انسانی (بیشترین کمک‌ها را تا کنون به این بحران انسانی کرده است)، در بخش سیاسی (به عنوان فعال‌ترین قدرت غربی که با اپوزیسیون سوری تعامل برقرار می‌کند)، در بخش نظامی (فراهم آوردن حجم محدودی از کمک‌های نظامی و تسهیل کردن ارسال این کمک‌ها از جانب دیگر قدرت‌ها)، و در بخش دیپلماتیک (ادامه دادن به فشار‌ها به روس‌ها تا اسد را متقاعد کنند به سمت یک گذار سیاسی حرکت کند). هر چند که با توجه به انحلال مذاکرات از قبل پیش‌بینی شده با روس‌ها، امکان برقرار شدن مذاکرات ژنو 2 غیر ممکن شد؛‌ حداقل برای چند وقت.

در واقع، در پایان امر، حداقل خواسته رئیس جمهور بازگرداندن اعتبار به خطوط قرمزی است که در مورد تسلیحات شیمیایی وضع کرده است.

هیچ یک از این‌ها نه به لحاظ احساسی و نه به لحاظ اخلاقی راضی کننده نیستند؛ و هیچ کدام مانع ادامه خونریزی‌ها در سوریه نمی‌شود. اما رئیس جمهور باید در مورد اینکه واقعاً‌ به دنبال چه چیزی است تصمیم بگیرد به ویژه با توجه به آنکه وی دخالت مستقیم نظامی را در دستور کار قرار داده است. اقدام نظامی برای تنبیه اسد و احتمال جلوگیری از استفاده مجدد از تسلیحات شیمیایی منظور اوباما را خواهد رساند؛ مسئله اینجاست که آیا چنین اقدامی تغییری در اوضاع میدانی ایجاد خواهد کرد یا خیر؟

2. آیا یک حمله نظامی منافع آمریکا را برآورده خواهد کرد؟
بلکه، اما نه به طور کامل و مناسب.

اوضاع سوریه و اهداف گسترده‌تر رئیس جمهور در آن باید راهنمای او در چگونگی استفاده از نیروی نظامی باشد. قدرت نظامی ابزاری است برای رسیدن به یک هدف. این رابطه همواره دقیق، صحیح و قطعی نیست. اما رئیس جمهور تا آنجا که می‌تواند باید اهداف خود را مشخص و آشکار تعریف کند و اطمینان حاصل کند که ظرفیت آن را دارد که همه آنها را براورده کند. این تجربه‌ای است که ارزش امتحان کردن در سوریه را دارد. یک حمله، جنگ یا مبارزه نظامی دقیقاً قرار است چه چیزی را حاصل کند؟ این اقدام چگونه هدف سیاسی را که آمریکا به دنبال تحصیل آن است، شکل می‌دهد؟

چالش عمده در سوریه مربوط به تسلیحات شیمیایی است. جدای از همه این‌ها، به همین دلیل بود که رئیس جمور تصمیم گرفته است حمله‌ای نظامی را ترتیب دهد. اما آمریکا همچنین باید با یک کشور در حال فروپاشی که خشونت از آن فوران می‌کند، آوارگان از آن به بیرون می‌ریزند، فرصت مناسبی برای افراطی‌ها فراهم می‌کند و بی‌ثباتی را برای همسایگان خود به ارمغان می‌آورد نیز مقابله کند.

اقدام نظامی اوباما کدام وجه از مسئله سوریه را حل خواهد کرد؟ از یک سو، حمله‌ای یکباره برای منصرف کردن اسد از استفاده دوباره از تسلیحات شیمیایی، تأثیری بر روند کلی جنگ نخواهد داشت. از سوی دیگر رئیس جمهور مکرر تأکید کرده است که آماده نیست تا درگیر یک منازعه نظامی مستمر و یکپارچه شود که می‌تواند به طور مؤثری توازن قوا را به نفع شورشی‌ها تغییر دهد ـ تجهیز کردن شورشیان، ایجاد مناطق پرواز ممنو و انجام حملات گسترده علیه نیروها و زیرساخت‌های اسد.

آنتونی کرتزمن و دیگران پیش از این ادعا کرده‌اند که استفاده از نیروی نظامی ضروری است اما واکنشی کافی در برابر استفاده است از تسلیحات شیمیایی نیست. اقدام نظامی به خودی خود نمی‌تواند بحران انسانی، استراتژیک و فاجعه کنونی در سوریه را بر طرف کند. در واقع منتقدین اوباما بر این باورند که هیچ کدام از تاکتیک‌های وی بر اساس یک استراتژی واقعی هدایت نمی‌شوند. آنچه که اکنون شاهد آن هستیم به خوبی این رویکرد را تقویت می‌کند.

بسیاری در خارج از حکومت مدعی خواهند بود که اگر آمریکا می‌خواهد از نیروی نظامی استفاده کند، باید پا را فراتر از هشدارهای سمبلیک بگذارد. اسد از «خط قرمز» اوباما تخطی کرد و آمریکا باید احتیاط را کنار گذاشته و یک منازعه نظامی مستمر را آغاز کند. ایشان مدعی هستند که اگر یک اقدام کارآمدتر اکنون به کار بسته نشود، اسد دیر یا زود بار دیگر اقدامی مشابه را انجام خواهد داد ـ با استفاده از تسلیحات متعارف یا غیرمتعارف. او اصلاح ناپذیر است و باید برود. زمان برای مذاکره گذشته است و اوباما باید برای کنار زدن او خود دست به کار شود.

اکنون زمان آن رسیده است که همه امور ناشناخته و خطراتی که در چنین محاسباتی نهفته است، شناسایی شوند. کنار زدن اسد به هیچ وجه برقرار شدن ثبات، پایان یافتن جنگ داخلی یا به پیروزی رسیدن اپوزیسیون حامی غرب در سوریه را تضمین نمی‌کند. حتی اگر فرض کنیم آمریکا بتواند تا حدی اجماع بین‌المللی را با خود همراه کند ـ شاید در قالب ناتو یا ائتلافی به حمایت اتحادیه عرب ـ تا پوششی سیاسی و قانونی به وجود آورد، هیچ تضمینی نیست که یک جنگ هوایی مستمر به سرعت نتیجه بخش باشد یا اصلاً بتواند نتیجه بخش باشد. برای مثال در عملیات طوفان صحرا نیروهای هوایی ائتلاف 3800 یورش را علیه ارتش عراق ترتیب داده و خسارت سنگینی را وارد کردند. اما ارتش صدام همچنان لجوجانه مبارزه می‌کرد و ظرفیت خود را برای در هم کوبیدن متعاقب انقلاب‌های شیعی و سنی حفظ کرد.

نمونه بالکان نیز احتیاط را تجویز می‌کند ـ نمونه‌ای که این روزها بسیار مورد اقبال است و مدلی را برای مداخله در سوریه فراهم می‌آورد هم برای ایجاد یک اجماع خارجی در شورای امنیت سازمان ملل و استفاده و هم برای استفاده از نیروی هوایی.

در 78 روز ناتو 3400 یورش را انجام داد و در نهایت نتوانست ارتش آزادی بخش کزووو را قادر سازد تا پیشرفت واقعی علیه نیروهای صرب داشته باشند. تحلیل‌گرانی همچون ادوارد جوزف و الیزابت اوباگی خاطر نشان می‌سازند که نمونه بوسنی بسیار ناکامل است. سه عامل وجود دارد که می‌توانست موفقیت را تضمین کند: یک اپوزیسیون با عداوت و تمرد کمتر، احساس خستگی در میان نیروهای هر دو طرف و میزانی از انفصال قومی که یک معامله سیاسی را تسهیل می‌کرد. هیچ یک از این عوامل در سوریه امروز دیده نمی‌شود. علاوه بر این اسلوبودان میلوشویچ یک فرصت طلب بود که آماده و مایل بود تا با قربانی کردن صرب‌های افراطی بوسنی و کرواسی، خود را نجات دهد. به هیچ وجه نمی‌توان گفت که اسد تمایلی به انجام چنین کاری داشته باشد.

جایی که جوزف و اوگبی تشابه میان بالکان و سوریه می‌بینند در عرصه احساس مالکیت آمریکا است ـ یا فقدان آن. این در کانون هر گزینه نظامی قرار می‌گیرد که رئیس جمهور انتخاب می‌کند. اوباما که تا به امروز از پذیرفتن مسئولیت مشکل سوریه خودداری کرده است، آیا اکنون واقعاً خواهان احساس مالکیت نسبت به آن است؟ چرا که اقدام نظامی مستقیم ـ چه به تنهایی یا با همکاری متحدین ـ دردسر آفرین است و سرشار از ابهام است. آیا اوباما حاضر است تا دردسر‌های سوریه را به جان بخرد؟ که این ما را به سؤال سوم می‌رساند.

3. سوریه تا چه حد برای رئیس جمهور اوباما اهمیت دارد؟
تا به امروز، چندان اهمیت نداشته است.

افراد باذکاوت بسیاری هستند که با این پاسخ موافق نیستند. مایکل مورل، قائم مقام پیشین سی‌آی‌ای تأکید می‌کند که سوریه بزرگترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا است. اما لازم نیست تا آنجا پیش برویم که این اوضاع بحرانی‌تر شود ـ ایجاد بستری مناسب برای رشد افراط‌گرایی، خشونت فرقه‌ای و استمرار استفاده از تسلیحات شیمیایی.

جنگ داخلی سوریه یک فاجعه انسانی و استراتژیک است. در این مورد تقریباً هیچ شکی نیست. برخی نیز پیش از این بارها بر این مسئله تأکید کرده‌اند ـ که سوریه فقط رو به وخامت بیشتر پیش می‌رود و در نهایت اوباما چاره‌ای جز مداخله نخواهد داشت.

بنابراین چرا همین الان یک استراتژی واقعی طراحی نمی‌شود و اقدامی صورت نمی‌گیرد؟ چرا متحدان منطقه‌ای و اروپایمان را بسیج نمی‌کنیم و اوباما وانمود نمی‌کند که بوش شماره 41 است و اسد نیز صدام و خطری چند را به جان نمی‌خرد و به جایی قدم نمی‌گذارد که دیگران نیز او را دنبال می‌کنند؟

من مکرر ادعا کرده‌ام که سوریه یک دام است و با در نظر گرفتن اولویت‌ها و میراث رئیس جمهور ـ کمک به طبقه میانی نه تصحیح و بازسازی خاورمیانه ـ حق داشته است که احتیاط کند. سوریه عراق سال 1990 نیست. سوریه درگیر یک جنگ داخلی هولناک و خونین است که آمریکا نمی‌تواند به آن پایان بخشد و نباید هزینه گزافی را صرف چیزی کند که با توجه به این واقعیت، نمی‌تواند آن را جمع کند. علاوه بر این اوضاع منطقه به نحوی است که به هیچ وجه مستعد ثبات نیست.

هر تصمیمی که رئیس جمهور اتخاذ کند، باید دلیلی عقل پسند برای چرایی اقدام خود داشته باشد. او نمی‌تواند حد و مرز اقدامات آمریکا را بدون آنکه قاطعیت آمریکا را در برابر اسد و حامیان آن کاهش دهد، تعیین کند. اما او همچنین نمی‌تواند این امکان را بر جای بگذارد که آمریکا در آستانه یک جنگ جدید برای رهایی سوریه قرار گرفته است ـ مگر آنکه بخواهد به همین سمت پیش برود. او باید این موضوع را مشخص کند که چرا واکنش نشان دادن به استفاده اسد از تسلیحات شیمیایی به نفع آمریکا است، اما همچنین باید مشخص سازد که چرا نجات سوریه فراتر از ظرفیت او است. این صرفاً سخنرانی و سخن‌پراکنی نیست؛ این توضیحی است برای سیاست گذاری‌های او در قبال سوریه که مدت‌هاست نتوانسته آن را مشخص ساخته و فرمول بندی کند.

معمولاً رؤسای جمهور آمریکایی سیاست‌های خود را در قالب سخن‌پراکنی‌های ایده‌آلیزه شده مبتنی بر ارزش‌های آمریکایی علنی کرده‌اند. در حالی که گاهی اوقات ارزش‌ها و منافع همپوشانی دارند، تصحیح خرابی‌های سوریه با با این فرض که آمریکا مسئول کنار زدن اسد و حمایت از هر حکومتی است که جای او را می‌گیرد، نه یک ارزش حیاتی آمریکایی است و نه یک منفعت ملی حیاتی. اوباما و اکثریت مردم آمریکا که مخالف مداخله نظامی هستند، به خوبی بر این امر واقف هستند. مشکل این است که رئیس جمهور هنوز نتوانسته به این واقعیت اعتراف کند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon