کربلا از منظر اندیشمندان جهان


خبرگزاری تسنیم؛ چشمه ی جوشان آگاهی بخشی

خبرگزاری تسنیم: مهاتما گاندی گفته است: من زندگی امام حسین (ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند.

به گزارش گروه سایر رسانه های خبرگزاری تسنیم، عناوین دومین بخش از ویژه نامه محرم به شرح ذیل است: 
راز نهفته در عاشورا بیدار کردن وجدان مردم
فداکاری و بصیرت، لازمه ی دفاع از دین
چهره ی بی زوال خورشید عاشورا
کربلا از منظر اندیشمندان جهان
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(1)
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(2)
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(3)
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(4)
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(5)
حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(6)
بازتاب مقاومت کربلا در دوره معاصر
قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (1)                                                           .
تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (2)
تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (3)
منابع اخیر تاریخ عاشورا (نفس المهموم و فیض الدموع)
رساله نامة حضرت زینب(س)
حضرت رقیّه (س) در اوراق تاریخ
پژوهشی در هویت تاریخی حضرت رقیه (س)
کتاب هایی در مورد حضرت اباالفضل (ع))
دست هایت کو؟ که دل تنگم برای دست هایت(1)
خردمند بانوى بنى هاشم
بررسی مقاتل معتبر درباره قیام امام حسین(علیه السلام)

راز نهفته در عاشورا بیدار کردن وجدان مردم
این سؤال، تاریخی یا انسانی است؛ و جای طرحش همین جاست. در زندگی حسین بن علی علیه السلام، یک نقطه ی برجسته، مثل قله ای که همه ی دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار می دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگی امام حسین علیه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه ی کربلا هم نمی بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هر یک از ائمّه ی دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه ی عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگی آن بزرگوار، کمتر چیز و نشانه دیگری را به خاطر می آورید. قضیه ی عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان این زیارتی که امروز -روز سوم- وارد است، یا این دعایی که امروز وارد است، درباره حسین بن علی علیه السلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من علیها » یا «و من فیها »«و الارض و من علیها و لما یطأ لابتیها ». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه السلام، گریستند. قضیه این قدر حایز اهمیت است. یعنی ماجرای عاشورا و شهادت بزرگی که در تاریخ بی نظیر است، در آن روز اتفاق افتاد. این، جریانی بود که چشمها به آن بود. به راستی این چه قضیه ای بود که از پیش تقدیر شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اینکه حسین بن علی علیه السلام، چهره بنماید، با شهادت، نامیده و خوانده می شد. به نظر می رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسین بن علی علیه السلام، خیلی سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضی او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند، و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمی خواهم عرض کنم. مطبی که می خواهم عنوان کنم، این است که خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده ی عزیز تهدید می کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش بینی شده است، و وسیله ی مقابله ی با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است. یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده ی آن، وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.
دو نوع آفت و راه مقابله با آنها
اسلام یک پدیده است؛ و مثل همه ی پدیده ها، خطراتی آن را تهدید می کند، و وسیله ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال این وسیله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند؛ که یکی خطر دشمنان خارجی، و دیگری خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. که شما در مورد جمهوری اسلامی، این را به چشم دیدید؛ و گفتند که « ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از بین ببریم». دشمنانی بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند، و با آن مخالف هستند اینها بیرون اند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهای مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام. که این، مال غریبه ها نیست. این، مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلی است. این، دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
«جاهد الکفارو المنافقین (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی ست که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکّک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد، که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند. و می فهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد(2) تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوه ها، این لذتهای دنیا؛ اگرچه برای شما لازم است، اگر چه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگر چه زندگی شما وابسته به آنهاست. و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید، اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین، شیر میدان نبرد با دشمن، که وقتی سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا وگرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلاء الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام، صلّی الله علیه و آله و سلم، می خواستند، و هم در جبهه ی درونی؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.
بیدار کردن وجدان مردم
نکته ی دوم، به نظر من مهم تر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختیهای اولیه ی کار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنایمی به دست آمده بود. دایره ی کشور وسیع تر شده بود، دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. . . . غنایم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پولدار شده بودند و عده ای در طبقه ی اشراف قرار گرفته بودند. . . . یعنی بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه ی اشراف جدید در دنیای اسلام به وجودآمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی -پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر - در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند؛ که بعضی از اینها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. کسانی پیدا شدند که برای مهریه ی دخترهایشان، به جای آن مهرالسّنه ی چهارصد و هشتاد درهمی که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله و سلّم، و امیرالمؤمنین، علیه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می کردند، یک میلیون دینار، یک میلیون مثقال طلای خالص قرار دارند! چه کسانی؟ پسر صحابیهای بزرگ، مثلاً مصعب بن زبیر و از این قبیل. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این!یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج بیماری اخلاقی مسری خود- دنیا زدگی و شهوت زدگی- را، که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرئت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟ مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد! چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه کند؟ در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه ی راحت طلبی فساد پذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است! یعنی حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، قیامهای اسلامی، یکی پس از دیگری، به وجود آمد. البته سرکوب شد. امّا مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است. اما تلختر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پیدا نکند. این، خطر بزرگ است.
حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که در همه ی دورانهای حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند، و با اینکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده ی آنها از دوران امام حسن مجتبی علیه السلام، برای مبارزه ی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضیه ی قیام مردم مدینه، که به «حرّه» معروف است، شروع کنید تا قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار، تا دوران بنی امیه و بنی عباس، مرتب در داخل ملتها قیام به وجود آمد. این قیامها را چه کسی به وجود آورد؟ حسین بن علی علیه السلام، اگر امام حسین علیه اسلام، قیام نمی کرد، روحیه ی تنبلی و گریز از مسئولیت تبدیل به روحیه ی ظلم ستیزی و مسئولیت پذیر نمی شد. چرا می گوییم روحیه مسئولیت پذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین علیه السلام، از مدینه، که مرکز بزرگزادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدر اسلام، همه ی اینها در مدینه جمع بودند، و هیچ کس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه السلام، کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی ست که در ماجرای عاشورا، در کنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا، این است. اینکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اینکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها »؛ حسین بن علی علیه السلام، را در این عزای بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیراین دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به این خاطر است.(3)
نترسیدن ازخصم و مبارزه با او
موضوع عاشورا، یک موضوع تمام نشدنی و همیشگی ست. چرا این حادثه، این قدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگی گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد، که فداکاری واز خودگذشتگی ای که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود. از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است، و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگی به خرج دادند، و شرایط سختی را تحمل کردند. این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسرای ما، آزادگان ما، خانواده هایشان و بقیه ی کسانی که در سالهای بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکاری کردند، همه، جلو چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثی بوده است، و در تاریخ آنها را خوانده اید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه ی عاشورا، قابل مقایسه نیست؛ حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که می کند، می فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، علیهم السّلام، نقل شده است که خطاب به سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، فرموده اند که « لا یوم کیومک یا اباعبدالله. » یعنی هیچ حادثه ای مثل حادثه ی تو و مثل روز تو، نیست. چون عاشورا یک واقعه استثنایی بود. لُبّ و جوهرحادثه ی عاشورا این است که در دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین بن علی علیه السلام، برای نجات اسلام قیام کرد؛ و در این دنیای بزرگ، هیچ کس به او کمک نکرد! حتّی دوستان آن بزرگوار، یعنی کسانی که هر یک می توانستند جمعیتی را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذری، از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور، عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . . شخصیتهای معروف و نام و نشان دار و کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام، یک طور از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور؛ عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . .
شخصیتهای معروف و نام و نشان دارو کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام، یک طور از میدان خارج شدند. این، در حالی بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام می گفتند. اما وقتی نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است؛ رحم نمی کند، و تصمیم بر شدت عمل دارد، هر کدام از یک گوشه ای فرار کردند، و امام حسین علیه السلام، را، در صحنه تنها گذاشتند. حتی برای اینکه کار خودشان را توجیه کنند، آمدند خدمت حسین بن علی علیه السلام، به آن بزرگوار اصرار کردند که «آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید!»
این، یک عبرت عجیب درتاریخ است. آنجا که بزرگان می ترسند، آنجا که دشمن چهره ی بسیار خشنی را از خود نشان می دهد، آنجا که همه احساس می کنند که اگر وارد میدان شوند میدان غریبانه ای آنها را در خود خواهد گرفت، آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته می شود. در تمام دنیای اسلامی آن روز، که دنیای بزرگی بود و کشورهای اسلامی زیادی که امروز مستقل و جدا هستند آن روز یک کشور بودند، با جمعیت بسیار زیاد، کسی که این تصمیم، عزم و جرئت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین بن علی علیه السلام، بود. و بدیهی بود که وقتی مثل امام حسینی حرکت و قیام کند، عده ای از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتی معلوم شد که کار چقدر سخت است وچقدر شدت عمل وجود دارد، یکی یکی از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندی آدمی که با امام حسین علیه السلام، از مکه به راه افتاده، یا در بین راه به حضرت پیوسته بودند، در شب عاشورا عده ی خیلی کمی ماندند؛ که با مجموع آنچه که روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
این، مظلومیت است. این مظلومیت، به معنای کوچکی و ذلّت نیست. امام حسین علیه السلام، عظیمترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است. چون او در چنین میدانی ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد. اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسید. فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشوری که به میدان نبرد می رود؛ مردم به نام او شعار می دهند و از او تمجید می کنند؛ میدان اطراف او را انسانهای پرشوری مثل خود او گرفته اند؛ می داند که اگر مجروح یا شهید بشود، مردم با او چگونه با شوربرخورد خواهند کرد، و آن انسانی که در چنان غربتی، در چنان ظلمتی، تنها، بدون یاور، بدون هیچ گونه امید کمکی از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، می ایستد و مبارزه می کند و تن به قضای الهی می سپارد و آماده ی کشته شدن در راه خدا می شود. عظمت شهدای کربلا به این است! یعنی برای احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند. از تنهایی خود، احساس وحشت نکردند. کم بودن عده ی خود را مجوزّی برای گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند. این است که یک آدم را، یک رهبر را، یک ملت را عظمت می بخشد: نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن.
پیروزی کوتاه مدت و بلند مدت امام حسین علیه السلام
سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، می دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضای جامعه و دنیای آن روز را از تبلیغات بر ضد او پر خواهد کرد. امام حسین علیه السلام، کسی نبود که زمان و دشمن او را نشناسد. می دانست دشمن چه خباثتهایی خواهد کرد. در عین حال، این ایمان و امید را داشت، که همین حرکت مظلومانه و غریبانه ی او، بالاخره دشمن را شکست خواهد داد؛ هم در کوتاه مدت، هم در بلند مدت. و همین طور شد. خطاست اگر کسی خیال کند که امام حسین علیه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه ی جنگ آن کس کشته می شود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمی رسد، شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه السلام، این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از زمین براندازند. اینها شکست خوردند. چون این جور نشد. هدف امام حسین این بود که در برنامه ی یکپارچه ی دشمنان اسلام، که همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند یا داشتند در می آوردند، رخنه ایجاد شود؛ اسلام و ندای مظلومیت و حقانیّت آن در همه جا سر داده شود، و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. واین، شد. هم در کوتاه مدت امام حسین علیه السلام، پیروز شد و هم در بلند مدت. در کوتاه مدت به این ترتیب که، خودِ این قیام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بنی امیه را متزلزل کرد. بعد از همین حادثه بود که در دنیای اسلام پی در پی حوادثی پیش آمد - در مدینه، در مکه - و بالاخره منجر به نابودی سلسله ی آل ابی سفیان شد. به فاصله سه - چهار سال سلسله ی آل ابی سفیان به کلی برافتادند و از بین رفتند. چه کسی خیال می کرد این دشمنی که امام حسین علیه السلام، را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعکاس فریاد آن امام شود!؟ آن هم در سه یا چهار سال!؟در دراز مدت هم امام حسین علیه السلام، پیروز شد. شما نگاه کنید به تاریخ اسلام و ببینید چقدر دین در دنیا رشد کرد! چقدر اسلام ریشه دار شد! چگونه ملتهای اسلامی پدیدار شدند و رشد کردند!علوم اسلامی پیشرفت کرد، فقه اسلامی پیشرفت کرد؛ و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بامهای دنیا، دراهتزاز است. آیا یزید و خانواده ی یزید به اینکه اسلام این طور، روز به روز رشد کند راضی بودند!؟آنها می خواستند ریشه ی اسلام را بکنند. می خواستند از قرآن و پیغمبر اسلام، اسمی باقی نگذارند. اما می بینیم که درست به عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فی سبیل الله که آن طور مظلومانه در مقابل دنیا ایستاد و خونش ریخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پیروز شد. این، برای ملتها یک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنیای معاصر - حتی آنهایی که مسلمان هم نیستند - نقل می کنند که آنها گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتیم. انقلاب خود ما هم یکی از همین مثالهاست. مردم ما هم از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتند. فهمیدند که کشته شدن، دلیل مغلوب شدن نیست. فهمیدند که در مقابل دشمن علی الظّاهر مسلّط، عقب نشینی کردن، موجب بدبختی و روسیاهی است. و دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ی مؤمنه، با توکّل به خدا، در مقابل او مجاهدت کند. بالاخره شکست با دشمن است و پیروزی با فئه ی مؤمنه است. این را ملت ما هم فهمیدند.
آنچه که من امروز می خواهم عرض کنم این است که، شما برادران و خواهران عزیز و همه ی ملت بزرگ ایران باید بدانید که کربلا، الگوی همیشگی ماست. کربلا مثالی است برای اینکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این، یک الگوی امتحان شده است. درست است که در روزگار صدر اسلام، حسین بن علی علیه السلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسید؛ اما معنایش این نیست که هر کس راه حسین علیه السلام، را می رود، همه ی کسانی که در راه مبارزه اند، باید به شهادت برسند. نه! ملت ایران، بحمدالله امروز راه حسین علیه السلام، را آزمایش کرده است و با سربلندی و عظمت، در میان ملتهای اسلام و ملتهای جهان، حضور دارد. آنچه که شما پیش از پیروزی انقلاب انجام دادیدو رفتید، راه حسین علیه السلام، بود. و آن، نترسیدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلط بود. در دوران جنگ هم همین طور بود. ملت ما می فهمید که در مقابل او، دنیای شرق و غرب و همه ی استکبار ایستاده است؛ اما نترسید. البته ما شهدای گرانقدری داریم. عزیزانی را از دست دادیم. عزیزانی از ما، سلامتی شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزیزانی، چند سال را در زندانها گذراندند. عده ای هنوز هم در آنجاها هستند. اما ملت، با این فداکاریها، به اوج عزّت و عظمت رسیده است. اسلام، عزیز شده است. پرچم اسلام بر افراشته شده است. این، به برکت آن ایستادگی است.(4)
پی نوشت ها :
1-توبه؛ 73.
2- حدید؛ 20.
3- دیدار سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، 1371/11/6.
4- دیدار قشرهای مختلف مردم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، 1371/4/10.
منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))

فداکاری و بصیرت، لازمه ی دفاع از دین
عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس می دهد که باید برای حفظ دین فداکاری کرد. در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس می دهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیرو جوان، شریف و وضیع، امام و رعیّت، همه با هم در یک صف قرار می گیرند و جبهه ی دشمن با همه ی تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. همچنان که جبهه ی بنی امیّه به وسیله ی کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید، در شام و در مدینه آسیب دید، بالاخره هم به فنای جبهه ی سفیانی منتهی شد. درس می دهد که در ماجرای دفاع از دین، بیشتر از همه چیز برای انسان بصیرت لازم است. بی بصیرتها فریب می خورند و در جبهه باطل قرار می گیرند، بدون این که خود بدانند. همچنان که در جبهه ی ابن زیاد کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، بلکه از بی بصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشورا است. البتّه همین درسها کافی است که یک ملت را از ذلّت به عزّت برساند. همین درسها می تواند جبهه ی کفر و استکبار را شکست بدهد. درسهای زندگی سازی است (1)
استقامت حسینی
درمورد امام حسین علیه السلام استقامت به این صورت است که او تصمیم گرفت تسلیم یزد و حکومت جابرانه ی او نشود. مبارزه از این جا شروع شد؛ عدم تسلیم در مقابل حاکمیت فاسدی که راه دین را بکلّی منحرف می کرد. امام که از مدینه حرکت فرمود، با این نیّت بود. بعد که در مکّه احساس کرد یاور دارد، آن وقت این را با قیام هم همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلی اعتراض و حرکت در مقابل حکومتی بود که بر طبق موازین حسینی، این حکومت قابل تحمّل و قابل قبول نبود. اوّل، امام حسین علیه السلام در مقابل این حکومت ایستاد. هنوز خبری نبود و مشکلات خودش را نشان نداده بود. بعد، امام حسین علیه السلام با مشکلات یکی پس از دیگری مواجه شد: مسأله ی ناگزیری خروج از مکّه و سپس درگیری در کربال و فشاری که درحادثه ی کربلا بر شخص امام حسین علیه السلام وارد آمد.
عذرهای شرعی سدّ راه انسان
یکی از چیزهایی که در کارهای بزرگ جلوی انسان را سدّ می کند، عذرهای شرعی است. کار واجب و تکلیفی را انسان باید انجام بدهد، ولی وقتی انجام این کار مستلزم اشکال بزرگی است - فرضاً عدّه ی زیادی کشته خواهند شد -در این جا انسان احساس می کند که دیگرتکلیف ندارد. شما ببینید در مقابل امام حسین علیه السلام از این گونه عذرهای شرعی که یکی پس از دیگری پدیدار می شد و می توانست هر انسان ظاهر بینی را از این راه منصرف بکند، چه قدر بود. اوّل، اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم بود. در این جا باید امام حسین می فرمود که دیگر عذر شرعی است و تکلیف ساقط شد. ما می خواستیم با یزید بیعت نکنیم، ولی معلوم گردید که در این اوضاع و احوال نمی شود چنین کاری نکرد، مردم تحمل نمی کنند. پس، تکلیف ساقط است و از روی اجبار و ناچاری بیعت می کنیم.
مرحله ی دوم، خود حادثه ی کربلاست. در این جا امام حسین می توانست در مواجهه ی با یک مسأله، به صورت انسانی که می خواهد حوادث بزرگ را با این منطقها حل بکند، بگوید این زن وبچه دراین صحرای سوزان طاقت ندارند. بنابراین، تکلیف برداشته است و طبیعتاً تسلیم بشود و آن چیزی را که تا آن وقت قبول نکرده بود، قبول کند. یا بعد از آن که روز عاشورا شد و حمله ی اینها شروع گردید و عدّه ی زیادی از اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، دراین جا مشکلات بیشتر خود را به امام حسین علیه السلام نشان می داد و می توانست آن بزرگوار بگوید که حالا دیگر معلوم شد که نمی شود مبارزه کرد و نمی شود پیش برد و نتیجتاً عقب بکشد. یا آن وقتی که معلوم گردید امام حسین علیه السلام شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله و حرم امیرالمؤمنین و حرم پیامبر، در دست مردان نامحرم در بیابان تنها خواهند ماند، این جا دیگر مسأله ی ناموس پیش می آید. امام حسین علیه السلام در این جا هم به عنوان یک انسان غیرتمند می توانست با خود بفرماید که دیگر تکلیف برداشته است. اگر این راه را ادامه بدهیم و کشته بشویم، زنهای خاندان پیامبر و دختران امیرالمؤمنین و پاکیزه ترین و طیّب و طاهرترین زنان عالم اسلام، به دست دشمنان و مردهای بی سر و پایی که از شرف و ناموس هیچ چیز نمی فهمند، خواهند افتاد. پس، تکلیف برداشته است.
برادران و خواهران! توجه کنید، این مطلب مهمی است که باید در حادثه ی کربلا، بر این اساس و از این دیدگاه دقت بشود که اگر امام حسین علیه السلام می خواست در مقابل حوادث بسیار تلخ و دشوار - مثل حادثه ی شهادت علی اصغر و اسارت زنان و تشنگی بچه ها و کشته شدن همه ی جوانها و حوادث فراوان دیگری که در کربلا قابل احصاست - با دید یک متشرّع معمولی نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشی بسپرد، هر قدم به قدم می توانست عقب نشینی کند و بگوید دیگر تکلیف نداریم. حالا با یزید بیعت می کنیم، چاره چیست. «الضّروات تبیح المحذورات ». اما امام حسین علیه السلام چنین نکرد. این، «استقامت » امام حسین است. استقامت، یعنی این.
استقامت در برابر عذرهای شرعی
استقامت، همه جا به معنای تحمل مشکلات نیست. تحمل مشکلات برای انسان بزرگ آسانتر است تا تحمل آن چیزهایی که بر حسب موازین شرعی و عرفی و عقلی ساده، ممکن است خلاف مصلحت به نظربیاید. تحمل اینها از تحمل دشوارتر مشکلتر است. یک وقت به کسی می گویند این راه را نرو، ممکن است شکنجه بشوی. انسان قوی می گوید شکنجه بشوم، چه مانعی دارد؟راه را می روم. یا می گویند نرو، ممکن است کشته بشوی. انسان بزرگ می گوید کشته بشوم، چه اهمیت دارد؟ می روم. یک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. می گویند نرو، ممکن است که گروهی از مردم به خاطر این حرکت تو کشته بشوند. در این جا دیگر پای جان دیگران در بین است. نرو، ممکن است بسیاری از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو سختی بکشند. این جاست که آن کسانی که کشته شدن برایشان مهم نیست، پایشان می لرزد. آن کسی پایش نمی لرزد که اوّلاً در حدّ اعلی بصیرت داشته باشد. و بفهمد چه کار بزرگی را انجام می دهد. ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس گریبان او را نگیرد. این دو خصوصیت را امام حسین در کربلا نشان داد. لذا حادثه ی کربلا مثل خورشیدی بر تارک تاریخ درخشید. هنوز هم می درخشد و تا ابد الدّهر هم خواهد درخشید (2)
پی نوشت ها :
1-دیدار با فرماندهان گردانها، دسته های عاشورای نیروی مقاومت بسیج71/4/22.
2-روزنامه جمهوری اسلامی، 1375/3/16.
منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))

چهره ی بی زوال خورشید عاشورا

اگر چه درباب محرم و عاشورا و آثار این پدیده ی عظیم صحبتهای زیادی و افادات ارزشمندی شده است. لکن هر چه زمان پیش میرود. چهره ی بی زوال این خورشید منوّر، که می شود به خورشید شهادت، خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه، تعبیر کرد و به وسیله ی حسین بن علی علیه السلام و یارانش برافروخته شد. بیشترآشکار می گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم می شود. ازهمان روز اوّلی که این حادثه اتفاق افتاد. تأثیرات بنیانی این حادثه بتدریج معلوم شد. ازهمان روزها عده ای احساس کردند که وظایفی دارند. ماجرای توابین، قضایای مبارزات طولانی بنی هاشم و بنی الحسن (علیهم الصلوة و السّلام) پیش آمد، حتی نهضت بنی عباس که علیه بنی امیه در اواسط قرن دوم هجری به پا خواستند و دعاتی را به همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص به مناطق شرق ایران، خراسان و غیره فرستادند و زمینه را برای ازاله حکومت ظالم و مستکبر نژاد پرست اموی فراهم کردند. حتی نهضت عباسی ها هم که بالاخره موفق شد. با نام حسین بن علی علیه السلام شروع شد. تاریخ را مطالعه کنید. مشاهده خواهید کرد که دعات بنی عباس وقتی در اطراف عالم اسلام می رفتند. از خون حسین بن علی علیه السلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا (علیهم السّلام) مایه می گرفتند. تا بتوانند تبلیغات خود را به راه بیندازند. مردم هم قبول می کردند. حتی لباس سیاهی که شعار و لباس عزای امام حسین انتخاب شد در ابتدا این لباس سیاه به مناسبت عزای امام حسین انتخاب شد و آن چنان که در ذهنم هست. می گفتند هذا حدادُ آل محمّد (صلی الله علیه و اله ) این لباس عزای ذریه ی پیغمبر است. بنی عباس، این چنین شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته خود آنان نیز منحرف شدند و دنباله ی کار بنی امیه را پیش بردند. اینها تأثیرات عاشورایی است. در طول زمان هم همین گونه بوده است. آنچه در زمان ما اتفاق افتاد. از همه ی اینها بالاتر بود. یعنی در عصر تسلط ظلم و کفر و الحاد بر سرتاسر عالم، درعصری که عدالت، خلاف قانون، و ظلم در سطح بین المللی، قانون شده است. . . .
معرفت عاشورایی، اوج معارف اسلامی
منبع زخّار این ارزشها و معارف اسلامی این جاست. و در قله و اوج این معارف، معرفت عاشورایی است. اینها را باید قدر داشت. ما می خواهیم این معارف را در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهیم، در این جا با تشکر از همه ی کسانی که در سال گذشته درخواست ما را اجابت و یک حرکت تحریف آمیز مربوط به عاشورا را از عزاداری عاشورا حذف کردند باز می خواهم بر روی همین قضیه تأکید کنم. عزیزان من، مؤمنین به حسین بن علی علیه السلام، امروز حسین بن علی می تواند دنیا را نجات بدهد.
به شرط آن که چهره ی او را با تحریف مغشوش نکنند، نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف آمیز و غلط، چشمها و دلها را از چهره ی مبارک و منوّر سید الشهدا علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام در منبر و در خلال روضه خوانی، به همان شکل سنتی، یعنی به صورت بیان وقایع شب عاشورا، صبح و روز عاشورا دنبال شود. معمولاً حوادث، حتّی حوادث بزرگ، به مرور زمان از بین می رود. ولی حادثه عاشورا با جزئیاتش، به برکت همین خواندنها باقی است. البته باید بیان وقایع عاشورا، به صورت متقن باشد، درحدی که در کتابهای مثل لحوف ابن طاووس و ارشاد مفید آمده است. نه چیزهای من در آوردی. واقعه خوانی و روضه خوانی بشود. در خلال روضه خوانی، مداحی، خواندن شعرهای مصیبت، خواندن نوحه ی سینه زنی و در خلال سخنرانیهای آموزنده، ماجرای عاشورا و هدف امام حسین علیه السلام بیان بشود.
بیان هدفهای امام حسین علیه السلام
همان مطالبی که در کلمات خود آن بزرگوار است، که « ما خَرَجتُ عَشراً وَ لا بَطراً و لا ظالماً وَ لا مُفسداً بَل اِنّما خَرجت أریدُ الاصلاح فی اُمة جَدّی». یا این که فرمود: «یا ایُّها النّاس إنَّ رسول الله (ص) قال مَن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لِحُرم الله ناکثاً لِعَهد الله فَلم یُغَیِّرعلیهِ بِقَول وَ لا فعلِ کان حقاً علی الله ان یَدخله مَدخله ». این یک سرفصل و یک درس است. یا آن که می فرماید: « فمن کانَ باذلاً فینا محجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا ». بحث ملاقات با خداست، هدف آفرینش بشر«انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه » است. همه این تلاشها و زحمتها همین است که ملاقات کند ( فملاقیه ). اگر کسی موطن در لقاء الله است، توطین نفس بر لقاء الله کرده است. «فلیرحل معنا ». باید با حسین راه بیفتد و نمی شود در خانه نشست نمی شود به دنیا و تمتعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون خود ما، از نفس ما واز تهذیب نفس شروع می شود و به سطح جامعه و جهان کشیده می شود اینها باید بیان بشود. اینها هدفهای امام حسین، خلاصه گیریها و جمع بندیهای نهضت حسین است.(1)
پی نوشت ها :
1- دیدار با علماء و روحانیون و طلاب- مبلغین و مداحان اهل بیت (علیهم السّلام) در آستانه ماه محرم 74/3/3.
منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))

کربلا از منظر اندیشمندان جهان
حسین علیه السلام از نظر مسیو ماربین آلمانی
مسیو ماربین آلمانی درباره امام حسین علیه السلام و علل قیام آن حضرت و نتایج حاصله از آن چنین می نویسد: " حسین بن علی سلام الله علیه نبیره محمد سلام الله علیها که از دختر محبوبه اش فاطمه سلام الله علیها متولد شده، تنها کسی است که در چهارده قرن در برابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد، اخلاق و صفاتی که در دوران حکومت عرب پسندیده و قابل احترام بود، در فرزند مولای متقیان مشاهده می شد.
حسین شجاعت و دلاوری را از پدر خود به ارث برده بود، به دستورات و احکام اسلام تسلط کاملی داشت، درسخاوت و نیکوکاری نظیر نداشت، در نطق و بیان زبردست بود و همه را مجذوب بیانات خود می ساخت، مسلمانان جهان عقیده و ارادت زائدالوصفی به حسین علیه السلام دارند و هر ساله در ماه معینی( منظور ماه محرم است) برای او عزاداری می کنند. کتب بسیاری از فضائل و مناقب حسین علیه السلام توسط مسلمانان نوشته شده و از ملکات حسنه و سجایای پسندیده او گفتگو می شود، موضوعی را که نمی توان نادیده گرفت، این است که حسین علیه السلام اول شخص سیاستمداری بود که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است.
برای اثبات این نکته باید توجه نمود به تاریخ قبل از اسلام. بنی امیه و بنی هاشم دو طایفه ای بودند که با هم قرابت و خویشاوندی داشتند زیرا امیه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بین این پسرعموها نقار و کدورت برقرار بود و مکرر با یکدیگر نزاع می نمودند و به اصطلاح اعراب خونخواه یکدیگر بودند ، درعرب طایفه قریش و در قریش بنی هاشم و بنی امیه عزیز و محترم بودند.
بنی امیه از لحاظ ثروت و ریاست و بنی هاشم از لحاظ علم و معنویت. در صدر اسلام کدورت بنی هاشم و بنی امیه بالا گرفت تا وقتی که محمد صلی الله علیه و آله مکه را فتح نمود و طایفه قریش را در دست گرفت، بدین لحاظ بنی هاشم تفوق و برتری پیدا کردند و بنی امیه مجبور شدند از بنی هاشم اطاعت نمایند.
این پیش آمد آتش حسد را در سینه بنی امیه شعله ور ساخت و درصدد کشیدن انتقام از بنی هاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمد صلی الله علیه و آله موقع را مغتنم شمرده با کمال قوا کوشیدند که جانشینی محمد صلی الله علیه و آله با اصول ولایتعهدی(1) صورت نگیرد. بالاخره برای تعیین جانشین اکثریت آراء مردم را انتخاب کردند و چون بنی امیه از لحاظ ثروت و ریاست در بین مردم نفوذ کاملی داشتند، بنی هاشم غلبه پیدا نمودند و عثمان به خلافت رسید. به مناسبت همین خلیفه تراشی بنی امیه مقام بلندی حاصل کرده جاده را برای آینده خویش هموار کردند، هر روز این جانشینان به ناحق محمد صلی الله علیه و آله بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام مداخلات ناروائی می نمودند. عثمان که مردی بی اطلاع و جاه طلب بود، هر روز ابزار دست دیگران قرار می گرفت.
بنی امیه از موقعیت استفاده کرده و برای آینده خود جایگاه محکم و استواری به وجود آوردند و بنابر عادت دیرین خود که دشمن بنی هاشم بودند کمتر خلوص عقیده و نیت پاک به اسلام ابراز می داشتند و در باطن ننگ می دانستند که پیرو دین اسلام باشند، زیرا دین اسلام از فداکاری ها و جانبازی های بنی هاشم پابرجا مانده بود ، ولی چون مسلمین نفوذ کاملی داشتند، بنی امیه صلاح را در این دیدند که در سایه پیروی از اسلام مقاصد خویش را عملی سازند ، همین که در دستگاه حکومت و خلافت وارد شدند و پایه جاه و جلال خویش را محکم نمودند، علناً به مخالفت با اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخریه گرفتند.
بنی هاشم که کار را بدین منوال دیدند و از خیالات بنی امیه واقف شدند، سکوت را جایز ندانسته و حرکت عثمان را به مردم نشان دادند و مسلمانان که این حرکات را مشاهده کردند بر عثمان شوریدند و او را به قتل رسانیدند و اکثریت آراء، خلافت علی علیه السلام را تصویب کرد و علی به خلافت رسید، پس از این واقعه بنی امیه یقین کردند که باز بنی هاشم دارای سیادت و عظمت اولیه می شوند، این بود که دوباره حکومت های سابق بنی امیه که موقعیت خود را در خطر دیدند دست به تظاهرات شدیدی زدند و حاکم شام( معاویه) که یک جرثومه شیطنت بود به بهانه قتل عثمان و به ادعای اینکه کشته شدن عثمان با اشاره علی بوده، علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شدیدی بین مسلمانان بروز کرد و مانند عهد جاهلیت شمشیرها بین اعراب به کار افتاد و جنگ های متعددی به وقوع پیوست تا اینکه علی علیه السلام را در محراب مسجد شهید کردند. از آن به بعد کاملاً معاویه غالب و حسن فرزند علی علیه السلام و برادر بزرگ حسین علیه السلام با وی صلح کرد و جانشینی محمد صلی الله علیه و آله دوباره به دست بنی امیه افتاد.
معاویه از یک طرف اقتدار می یافت و از طرف دیگر با تدابیر عملی در نابودی بنی هاشم می کوشید و در نابودی و محو ابدی آنان دقیقه ای فروگذار نمی نمود.
حسین علیه السلام به شعار همیشگی خود می گفت من در راه حق و حقیقت کشته می شوم و دست به ناحق نخواهم داد. بنی امیه از این شعار حق و حقیقت می ترسیدند، این جنگ و جدال باقی بود تا اینکه امام حسن و معاویه درگذشتند و یزید جانشین معاویه گردید، حسین علیه السلام دید از یک طرف حرکات بنی امیه که( قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پایمال می کردند، نزدیک است یکباره پایه های استوار و مستحکم اسلام را در هم ریزد و از طرف دیگر می دانستند که به فرض اینکه از یزید اطاعت بکند یا با او مخالفت ورزد، بنی امیه نظر به عداوت و دشمنی دیرینه خود از محو و نابودی بنی هاشم دست بردار نیستند و اگر بیش از این مسامحه کند، نام و نشانی از اسلام و مسلمانان باقی نخواهد ماند. این بود که تصمیم گرفت در برابر حکومت جور و ظلم قدعلم کند و برای پایدارداشتن پرچم اسلام، پرچمی که بافداکاری و از خودگذشتگی های جدش و با ایثار خون پاک صدها مسلمان غیرتمند برافراشته شده بود، جان و مال و خانواده و دوستان خود را فدا نماید.
این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چند ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پرکاهی برباد خواهد رفت.
پیروان وجدان اگر با نظر دقیق اوضاع و احوال آن دوره و پیشرفت مقاصد بنی امیه و وضع( حکومت) و دشمنی و عداوت آنها را با حق و حقیقت بنگرند، بدون تأمل تصدیق خواهند کرد که حسین علیه السلام با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اگر چنین حادثه جانگدازی پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونی خود باقی نمی ماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند.
حسین بن علی علیهما السلام که بعد از پدر مصمم در اجرای این مقصود عالی بود، بعد از برقراری یزید به جای معاویه از مدینه بدین قصد حرکت کرد که در مراکز مهم اسلام مانند مکه و عراق این خیال بزرگ و ایده آل مهم خویش را منتشر سازد و به جهان و جهانیان بگوید: باید در راه دفاع از حق و حریت جانبازی کرد و مرگ را به اسارت ترجیح داد. در هر کجا که حسین علیه السلام قدم می گذارد و حقانیت اسلام را آشکار می ساخت در قلوب مردم یک نفرت و انزجار شدیدی نسبت به بنی امیه تولید می شد. یزید هم که از این نکات باریک بی خبر نبود، دانست که اگر در یک نقطه از کشورش صحبت از حق و حقیقت به میان آید و حسین در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آن همه نفرتی که مسلمانان از وضع سلوک و حکومت بنی امیه پیدا نموده بودند و آن همه مهر و محبتی که نسبت به حسین علیه السلام ابراز می داشتند زوال( حکومت) او در خواهد رسید، این بود که پس از نشستن بر اریکه " قدرت " قبل از هر اقدام مصمم قتل حسین علیه السلام گردید و این بزرگترین خبطهای سیاسی بنی امیه بود و به واسطه یک خطای سیاسی نام و نشان خود را از صفحه عالم محو کردند.
حسین علیه السلام از شهید شدن خود قبل از مرگش خبر می داد و از آن ساعتی که از مدینه حرکت کرد، بدون پروا و وحشتی با صدای رسا می گفت که من برای کشته شدن می روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنین گفت: " هر کس به طمع جاه و جلال همراه من است، ترک همراهی کند، زیرا من برای مبارزه با ظلم و جور حرکت می کنم و کشته شدن من در راه حق و حقانیت مسلم است. "
اگر منظور حسین علیه السلام این موضوع نبود به کشته شدن تن نمی داد و در جمع نمودن لشکر کوشش می کرد نه اینکه جماعتی را که همراه داشت متفرق سازد، چون قصدی جز کشته شدن که مقدمه یک نهضت عظیم و عالی بود، نداشت. بزرگترین وسیله را بی کسی و مظلومی می دانسته و آن را اختیار کرد تا مصائب وی در قلوب عالم مؤثر واقع گردد. حسین علیه السلام به هفتاد و دو تن از یاران خود چنین گفت: " من ننگ دارم که پسر معاویه شراب می خورد و اشعار هوس آلود می سازد و قبایل بیمناک اسلام را با زر و زور می ترساند و پایه حکومت بیداد را استوار می کند و دین خدا بی پناه باشد، من باید قیام کنم و با خون خود دین اسلام را آبیاری نمایم. اگر شما از این راه پرخطر می ترسید، فوراً برگردید و مرا به حال خود گذارید. ولی یارانش کشته شدن و فداکاری را بر زندگی ترجیح دادند.
حسین علیه السلام می دانست که بعد از کشته شدن، زنان و اطفال بنی هاشم( که آل محمد بودند) اسیر خواهند شد و این واقعه در مسلمانان خاصه درعرب بیش از آنچه به تصور آید، مؤثر است. چنانچه حرکات و رفتار ظالمانه بنی امیه و سلوک بی رحمانه آنان نسبت به اهل بیت حسین علیه السلام به اندازه ای در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد که اثرش از کشته شدن حسین علیه السلام و همراهانش کمتر نبود و عداوت بنی امیه را با خاندان محمد صلی الله علیه و آله و عقاید آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشکار ساخت. این بود که حسین به دوستان خود که او را ممانعت از این سفر می نمودند، می گفت: " من برای کشته شدن می روم " دوستان حسین چون خیالاتشان محدود و از مقاصد عالیه حسین علیه السلام بی اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار می کردند، حسین به آنها گفت: " خدا چنین خواسته و جدم چنین امر فرموده. "
یاران حسین چون چنین دیدند، به حسین علیه السلام پیشنهاد کردند و گفتند : حال که برای کشته شدن می روی زنان و بچه ها را همراه مبر. حسین در پاسخ آنها فرمود): خدا عیال مرا اسیر خواسته) و این سخنان چون مسلم شد، آنها فهمیدند که حسین علیه السلام جز اجرای اوامر خداوند مقصد یگری به خاطر ندارد. این بود که فرمود: چون قیام من به واسطه جلوگیری از ظلم و جور است، بعد از کشته شدن من و تحمل مصائب جانکاه، خداوند جماعتی را برانگیزاند که حق را از باطل جدا می سازد و قبول ما را زیارت می کنند و بر مصائب ما گریه می نمایند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد صلی الله علیه و آله برمی دارند. درست اگر در کلمات و گفتار حسین علیه السلام دقت شود، معلوم خواهد شد که هدف و ایده آل حسین علیه السلام جلوگیری از ظلم و ستم بوده و این همه قوت قلب و از خودگذشتگی را در راه مقصود عالی خویش به خرج داده است.
حتی در آخرین دقایق زندگی، طفل شیرخوار خود را قربانی حق و حقانیت نمود و با این عمل اندیشه فلاسفه بزرگان عالم را متحیر ساخت، که چگونه در این دم آخر با آن همه مصائب جانکاه و افکار متراکم و عطش و کثرت جراحات باز هم از مقصد عالی خود دست برنداشت و با اینکه می دانست بنی امیه ستمگر، بر فرزند صغیرش رحم نخواهند کرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمنای آب برای طفلش نمود، ولی با تیر جواب شنید، گویا حسین علیه السلام از این حرکت قصدش این بود که جهانیان بدانند عداوت بنی امیه با بنی هاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند که یزید برای دفاع از خود ناچار به این اقدامات سبعانه دست زده ، زیرا کشتن طفل شیرخواره در چنین حال با آن وضع دهشتناک جز عداوت سبعانه که منافی با قواعد هر دین و مذهبی است، چیز دیگری نبود و همین نکته می تواند پرده از روی قبایح اعمال و نیات فاسده و عقاید بنی امیه بردارد و بر جهانیان، خاصه مسلمانان ظاهر شود که بنی امیه نه تنها بر خلاف احکام اسلام حرکاتی می کردند، بلکه از روی عصبیت جاهلانه می خواستند که از بنی هاشم خاصه بازماندگان محمد صلی الله علیه و آله حتی یک طفل شیرخواره باقی نماند.
با این خیالات عالی که حسین علیه السلام در نظر داشت و با آن همه دانش و سیاستی که در او بود، تا موقعی که شهید گردید مرتکب امری نگردید که بهانه ای به دست بنی امیه بیاید و آن را دلیل بر کشتن حسین بدانند. حسین بن علی علیه السلام با آن عظمت و اقتدار و نفوذ کلمه ای که داشت شهری از شهرهای اسلام را مسخر نکرد و بر حکومتی از حکومت های یزید حمله ننمود، با این وصف وی را به دستور یزید در بیابان لم یزرعی محاصره کردند.
حسین علیه السلام فقط فجایع بنی امیه و نابودی اسلام را از رویه آنان گفته و از قتل خود خبر می داد و از مظلومیت خود دلشاد بود، همین نکته است که سلامت نفس حسین علیه السلام را می رساند و منتهی درجه اثر را در قلوب مسلمانان بر علیه بنی امیه می بخشید.
تاریخ عاشورا کاملاً نشان می دهد که هیچ یک از شهیدان کربلا عمداً خود را به کشتن نداده اند، یعنی هر یک از کشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پای درآورده اند و به اندازه مظلومیتشان بر عظمت و بزرگی اسلام افزوده شده، ولی شهادت حسین علیه السلام از همه مهمتر و از روی دانش و بصیرت و سیاست انجام گرفت و این شهادت و شهامت در تاریخ بشریت نظیر ندارد.
حسین علیه السلام مدتها بود که خود را آماده پیکار کرد و در انتظار چنین روزی دقیقه شماری می کرد و می دانست که زنده ماندن نام جاویدان اسلام و قرآن مستلزم آن است که او را شهید کنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبیاری شود.
مصائبی که حسین علیه السلام در راه احیای دین جدش بر خود وارد ساخت، او را بر شهیدان پیش از او برتری داد و بر احدی از گذشتگان چنین مصائبی وارد نیامده، اگر چه گفته می شود که دیگران هم در راه دیانت اسلام جان دادند، ولی به وضع حسین که جان شیرین خود و فرزندان عزیز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خویشاوندان و مال و عیال خود را در راه دیانت اسلام داده، نبوده و این مصائب به طور ناگهانی و غیرمنتظره به وقوع نپیوسته که در حکم واقعه غیرمنتظره بوده باشد، بلکه به مرور زمان و یکی بعد از دیگری این مصائب به وقوع پیوست.
در تاریخ دنیا ، هجوم این گونه مصائب پی در پی مخصوص حسین علیه السلام است، این است که به مجرد اینکه حسین شهید گردید و زن و فرزند او را اسیر کردند و آن واقعات دردانگیز پیش آمد، یک مرتبه قبایح و فجایع اعمال بنی امیه ظاهر شد و یک مرتبه جنبش و نهضت عظیمی در مسلمانان پیدا و علیه ( حکومت) یزید و آل امیه قیام کردند. و بنی امیه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب نامیدند و برعکس بنی هاشم را مظلوم و شایسته خلافت دانسته و حقیقت اسلام را رونقی تازه دادند، مسلمانانی که جنبه روحانیت اسلام را به یکباره فراموش نموده بودند با یک جنبش روشنی به دنبال حق و حقیقت رفتند و نهضتهای عظیم اسلامی شروع شد و دنباله آن تا به امروز امتداد یافت و روز به روز واقعه بزرگ کربلا اهمیت و درخشندگی بیشتری یافت.
مهم ترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست اهمیت شایانی داشت، مجدداً به دست بنی هاشم افتاد و به ویژه در بازماندگان حسین علیه السلام مسلم گردید. چندی طول نکشید که ( حکومت) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد و در کمتر از یک قرن قدرت از بنی امیه سلب گردید. منهدم شدن( قدرت) از بنی امیه به قسمی شد که امروز نام و نشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخی نامی از این قوم ذکر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده و این نیست، مگر به واسطه قیام حسین و یاران با وفای او.
می توان ادعا نمود که تا به امروز تاریخ بشریت نظیر چنین شخص مالاندیش و فداکار به خود ندیده و نخواهد دید. هنوز اسرای حسین علیه السلام نزد یزید نرسیده بودند که علم خون خواهی حسین علیه السلام برافراشته شد و نهضت عظیمی علیه یزید آغاز شد، مظلومیت حسین علیه السلام بر همه ثابت شد و پرده از روی نیات و جنایات بنی امیه برداشته شد و کار به جایی رسید که خاندان و حرمسرایان یزید زبان شماتت بر او دراز کردند و با اینکه ممکن نبود نام حسین و خاندان علی علیه السلام در اطراف و جوانب یزید به نیکوئی برده شود. پس از این واقعه در " پایتخت " یزید، همه جا صحبت از مظلومیت حسین و یاران او بود و خاندان علی علیه السلام را به تقدیس و عظمت یاد می کردند و با اینکه یزید یارای شنیدن چنین کلماتی را نداشت، جز سکوت چاره ای ندید و برای تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امرای خود نسبت داد و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را زیرا من به او دستور دادم که اگر می تواند از حسین علیه السلام بیعت بگیرد نه اینکه او را شهید نماید و از بس مدح و ثنای حسین علیه السلام را پس از واقعه کربلا شنید، روزی گفت: "( حکومت) وسیع بنی امیه منقرض گردید و به قسمی آنها را از میان برداشتند که حتی نام و نشانی از آنها باقی نماند. فقط چند نفری از آنها یکی بعد از دیگری در آندلس حکومت می کردند.
امروزه از آن ( قدرت) و جاه و غرور یک نفر ولو اینکه گمنام باشد، پیدا نمی شود و اگر پیدا شود از بس مورد سرزنش مردم می باشند، ننگ دارند که خود را معرفی نمایند.(2)
نهضت حسین از نظر مهاتما گاندی
من زندگی امام حسین علیه السلام آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند.(3)
محمدعلی جناح درباره حسین سخن می گوید
هیچ نمونه ای از شجاعت بهتر از آنکه امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در عالم پیدا نمی شود، به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند.(4)
حادثه طف از نظر لیاقت علیخان
این روز ( عاشورا) برای مسلمانان در سراسر جهان معنای بزرگ دارد، در این روز یکی از حزن آورترین و تراژیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسین در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت، شهادت یکی از عظیم ترین پیروان اسلام مثل درخشنده و پایدار برای همه ما است. این درس به ما می آموزد که اشکال و خطرات هر چه باشد نباید از راه حقیقت و عدالت منحرف شود.(5)

پورشو تامداس توندون(6) حسین را می ستاید
شهادت امام حسین علیه السلام از همان زمان که طفلی بیش نبودم در من تأثیر عمیق و حزن آوری می بخشید. من اهمیت برپا داشتن این خاطره بزرگ تاریخی را می دانم. این فداکاری های عالم از قبیل شهادت امام حسین علیه السلام سطح بشریت را ارتقاء بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه بماند و یادآوری شود.(7)
اثر نهضت حسین از نظر گیبون مورخ مشهور
در طی قرون آینده بشریت و در سرزمین های مختلف شرح صحنه حزن آور مرگ حسین موجب بیداری قلب خونسردترین قارئین خواهد شد.(8)
چارلز دیکنز درباره نهضت حسین اینگونه می گوید
اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیائی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.(9)
حسین علیه السلام از نظر توماس کارلایل
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جائی که حق با باطل روبه رو می شود، اهمیت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است.(10)
سخنان پروفسور ادوارد براون درباره حادثه طف
آیا اقلیتی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد، حتی غیرمسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند.(11)
نهضت حسین از نظر فردریک جمس
درس امام حسین علیه السلام و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هرگاه کسی برای این صفات ابدی مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.(12)
ل. م. بوید
در طی قرون افراد بشر همیشه جرات و پردلی و عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین علیه السلام و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند، شرکت کرده ام، هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.(13)
حسین از نظر واشنگتن ایروینک مورخ آمریکایی
برای امام حسین علیه السلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.(14)
توماس ماساریک درباره حادثه کربلا سخن می گوید
بسیاری از مورخین ما از کم و کیفیت این رسم و ازدیاد عزاداری واقف نبوده، جاهلانه سخن می گویند و وضع عزاداری پیروان حسین علیه السلام را مجنونانه می پندارند و ابداً بدین نکته پی نبرده اند که این مسئله در اسلام چه تحولاتی را به وجود آورده و با جنبش و نهضت مذهبی که از تعزیه داری در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل دیگر عالم پیدا نشده با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان علی علیه السلام در هندوستان که عزاداری را شعار خود نموده اند تصدیق خواهیم کرد که بزرگترین عالم اصلی مزیت را آنها پیروی می کنند.
دویست سال پیش پیروان علی و حسین علیها السلام در سرتاسر هندوستان در اقلیت بودند و همین حال را ممالک دیگر داشتند. امروزه در ممالک مترقی و ثروتمند مسیحی اگر بخواهند چنین ماتم و عزاداری را به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد. گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح ، مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین علیه السلام یافت می شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین علیه السلام مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.(15)
موریس دوکبری می نویسد:
اگر مورخین ما، حقیقت این روز را می دانستند و درک می کردند که عاشورا چه روزی است این عزاداری را مجنونانه نمی پنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطه عزاداری حسین می دانستند که پستی و زیردستی و استعمار واستثمار را نباید قبول کنند، زیرا شعار پیشرو و آقای آنها ندادن تن به زیربار ظلم و ستم بود.
قدری تعمق و بررسی کنیم که در مجالس عزاداری حسین علیه السلام چه نکات دقیق حیات بخشی مطرح می شود! در مجالس عزاداری حسین گفته می شود، که حسین علیه السلام برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیربار استعمار و ماجراجوئی یزید نرفت.
پس بیائید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیردستی استعمارگران( بیگانگان) خلاصی یابیم و مرگ باعزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم زیرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگی با ذلت است. مسلم است ملتی که از گهواره تا گور تعلیماتش چنین است دارای چه مقام و مرتبی است، دارای هر گونه شرافت و افتخاری است، همه سرباز حقیقی عزت و شرافتند. علاوه بر منافع سیاسی که ذکر شد و اثراتش طبیعی است. بزرگترین پاداش اخروی را مسلمانان در این عملیات( یعنی تعزیه داری حسین می دانند) آشنایان به تاریخ تصدیق خواهند نمود که اصلاح اخلاق و تعلیمات بین المللی جز به وسیله مذهب امروزه بلکه در قرنها در ملل خاورمیانه غیرممکن است. جمعیت تسلیح اخلاقی به خوبی بدین نکته پی برده که وطن خواهی و اتحاد و اتفاق را در سایه دین و مذهب و دیانت ملل خاور زمین به دست آورده اند. امروزه در ممالک متحده آمریکا مردم را به نام خدمت به وطن دعوت می کنند، ولی در آسیا می توان خدمات شایانی را به نام دین و مذهب حاصل نمود.
اگر مسلمانان مذهب را نادیده انگارند و به نام وطن خواهی بخواهند ترقیات سیاسی حاصل کنند، بجای نفع، زیان خواهند برد. زیرا اگر تعلیمات سربازی را با دین توأم سازند، سربازان تا خون در بدن دارند، حاضر نیستند حتی یک وجب از خاک مقدس وطن را تسلیم اجانب نمایند. امروز اگر استقلالی در مسلمانان مشاهده می شود، عامل اصلی آن پیروی از دستورات قرآن و اسلام است و خواهیم دید روزی را که سلطنت های اسلامی در سایه همین نکته اساسی قوت گیرند و بدین وسیله مسلمانان عالم در سایه اتحاد و اتفاق واقعی مانند صدراسلام ممالک مشرق و مغرب عالم را مطیع اوامر خود سازند، حسین علیه السلام شبیه ترین روحانیین به حضرت مسیح است، ولی مصائب او سخت تر و شدیدتر است.(16)
عاشورا از نظر دکتر ژوزف فرانسوی
دکتر ژوزف مورخ معروف فرانسوی در کتاب " اسلام و اسلامیان " می نویسد: بعد از رحلت بنیان گذار اسلام یعنی محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله اختلاف کلمه و عقیده در تابعین و جانشینان وی پیدا شد. دسته ای به خلافت دامادش علی بن ابی طالب قائل و دسته دیگری خلافت پدرزن او ابوبکر را قبول نمودند، دسته اول را شیعه و دسته دوم را سنی نامیدند.
وقتی علی علیه السلام به خلافت رسید و عایشه زوجه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و دختر ابوبکر بر مخالفت او برخاست و معاویه برادرزن دیگر محمد صلی الله علیه و آله در شام پرچم پادشاهی را برافراشت. در این موقع سه دستگی به وجود آمد و جنگهای شدیدی برپا شد و عده زیادی مقتول و مجروح گردیدند. زمانی که زمامدار شام( معاویه) به قتل و غارت پیروان علی علیه السلام پرداخت و دستور داد که نام علی علیه السلام را به زشتی یاد کنند در منابر و مساجد نسبت به علی علیه السلام اهانت نمایند.
عداوت و دشمنی بین دو دسته شیعه و سنی بیش از پیش شد و شیعیان از زیربار اطاعت بزرگان سنت بیرون آمده و تنفر و انزجار خود را از آنها ابراز داشتند. ولی حکومت و اقتدار در دست تسنن بود. از بعد از زمان خلافت، شیعیان از ترس حکومت های جابر هیچگونه ابراز عقیده ای نمی نمودند و این شیوه برقرار بود تا واقعه عاشورا که در این روز به دستور حاکم شام( یزید بدن معاویه) حسین علیه السلام و یارانش را در حوالی کوفه به قتل رسانیدند و این واقعه حائز اهمیت شایانی گردید و پیروان علی علیه السلام برآشفته و موقع را مغتنم شمرده مشغول پیکار شدند و جنگ ها نموده و خونها ریخته شد و عزاداری برپا گردید و کار بجائی رسید که شیعیان، عزاداری نوه محمد یعنی حسین بن علی علیه السلام را جزو مذهب خود قرار دادند و از آن روز تاکنون به پیروی از بزرگان دین خود که آنها را دوازده نفر از اولاد علی و فاطمه علیها السلام می دانند و گفتار و رفتار و کردار هر یک از آنها را در مرتبه گفتار و کردار خدا و رسول و تالی قرآن می شمارند، در عزاداری حسین علیه السلام شرکت کرده و رفته رفته این عزاداری از ارکان مذهب شیعه قرار گرفت. با ترقیات سریع السیری که شیعیان در اندک مدتی کردند می توان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرق مسلمانان بیشتر خواهد شد و علت این امر به واسطه سوگواری حسین علیه السلام است.
امروز در هیچ نقطه ای از جهان نیست که برای نمونه دو الی سه نفر شیعه یافت شوند و اقامه عزاداری ننمایند.
" در بندر مارسیل، عربی را دیدم که پیرو مذهب تشیع بود و گویا تبعیت بحرین را اختیار نموده بود. در مهمانخانه جنب اتاق من مسکن داشت در روز عاشورای حسین علیه السلام به تنهایی احوالات حسین را می خواند و گریه می کرد و سپس مقداری آش که با شکر و برنج تهیه نموده بود بین فقرا تقسیم می نمود. "
شیعیان عقیده دارند که در روزهای عاشورا و تاسوعا بایستی فقرا را اطعام نمود از این جهت همه ساله از اموال خود به قدر استطاعت خویش به فقرا کمک می نمایند و بعضی اوقات این کمک ها از میلیونها دلار هم می گذرد. دسته دیگری از شیعیان برای اقامه مجلس سوگواری وقفیاتی نموده اند که ارزش آن بالغ بر میلیونها دلار می گردد. باید اعتراف نمود که شیعیان از بذل جان و مال خود در راه مذهب و سوگواری حسین علیه السلام دریغ ندارند.
امروز در هر نقطه از عالم مسلمانان شایسته ترین افرادی می باشند که به معرفت علم واقف شده و به خصوص فرقه شیعه بر سایر فرق اسلام مزیت و برتری دارند. (17)
پى‏نوشتها:
 
1- انتخاب دوازده جانشین( علی و فرزندانش) برای پیغمبر در اعتقاد شیعه و طبق مدارک قطعی و علمی از جانب خداوند بوده است، نه بخواست و اراده پیامبر.
2- قیام حسین و یارانش، صص 2 تا 17، به نقل از ریدرز دایجست، چاپ نیویورک.
3- مجله نور دانش، شماره 3، سال 1341 شمسی .
4 و5- مجله نور دانش، شماره 3.
6-Pursho Ttamdas Tondon
7- مجله نور دانش، شماره 3.
8 و9 و10و11- مجله نور دانش، شماره 3.
12و13و14- مجله نور دانش، شماره 3.
15- قیام حسین و یارانش، ص 20.
16- همان، ص 21.
17- قیام حسین و یارانش، ص 24، به نقل از ریدرز دایجست، چاپ نیویورک.


حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(1)
مقدمه: حادثه عاشورا، بی شک از عظیم ترین رخدادهایی بود که در تاریخ بشری موجی عظیم پدید آورد و مسلمانان و غیرمسلمانان را با ارزش های متعالی و مفهوم حیات هدفدار آشنا ساخت و انگیزه های مبارزه برای حفظ کرامت انسان و نفی سلطه ی ستم را در انسان ها ایجاد یا تقویت نمود. هر اندازه که مسلمانان و انسان های حق طلب با درس های نهفته در آن حرکت خونین و عمیق آشناتر شده، از آن بهره برده اند، به همان میزان عزتمند و بزرگوار زیسته و پایه های حکومت طاغوت ها را لرزانده اند. درس هایی که از عاشورا
می توان گرفت، در سخنان امام حسین و یارانش، عملکرد و روحیات آنان، تأثیر آن واقعه در فکر و زندگی مسلمانان و ماندگاری آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و کسی که به دقت در مجموعه این واقعه بنگرد، با این درس ها آشنا می شود.
با نگاه جستجوگرانه از صفحات رنگین محرم و عاشورای خونین حسین تا سال 1341 و 1342 و عاشورای آن سال که به قیام 15 خرداد ماه منتهی شد و در نهایت 22 بهمن ماه سال 1357 که پرچم تشنه ی اسلام سیراب از اتحاد و دفاع و شهادت شد، رد پای حسین را می یابیم که آکنده از بوی احیای اسلام است و راهبری راستین چون خمینی را که مفهوم زیبای ثقلین محمد را دریافته و تنهای تنها، برای اسلامی که اسیر و زخمی دست های آلوده بیگانه و آشناهای اسیر هواهای نفسانی، قدم در جای پای حسین می نهد و تنها با شعار « واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»(1)تاریخ را می شکافد و اندیشه والای فدا شدن برای اسلام را می افرازد... .
با نگاهی که به انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی بنیانگذار این تحول بزرگ و شخصیت معنوی ایشان و با نگاهی به اندیشه و راه کسانی که در پی اعتلای پرچم مقدس اسلام زندگی باقی را برگزیدند و چه آنهایی که لذت اسارت را خداوند روزی ایشان قرار داد تا مفهوم آزادی واقعی را دریابند و چه آنهایی که سوداگران برتری بودند و با خدای خویش معامله کردند و از نعمت های بزرگ خداوندی، نعمت سلامتی خویش را هدیه پیشگاه اسلام و قرآن نمودند، می شود فهمید تأثیر سیره و سنت نبوی در اندیشه و افکار این پیروان واقعی چه بوده است.
از انقلاب بزرگ حسین تا انقلاب حسینی خمینی... از اندیشه ی حسین- این هدیه آسمانی زمین خلیل الهی- که خلیل الله اسماعیل ها را به قربانگاه برد بی رمی، حتی یک جمر، تا اندیشه خمینی فرزانه- مردی که در تار و پود وجودش جز آیه آیه قرآن چیزی نهفته نبود- قرن ها فاصله است و چه نزدیک به هم و هم معنی و هم هدف... دو فریاد، دو فریاد هم ریشه در قرآن و برخاسته از وسعت اندیشه هایی خالص و پاک و عقبایی...
در این مقاله به برخی از مشخصات حماسه حسینی به صورت گذرا اشاره می شود و تأثیر آن در انقلاب اسلامی ایران تحلیل و مورد بررسی قرار می گیرد. امید است گامی هرچند کوچک در راستای گسترش و تبلیغ تفکر عاشورایی حضرت اباعبدالله الحسین باشد.
1. اصلاح طلبی و ظلم ستیزی
نهضت عاشورا به لحاظ ماهیت اسلام خواهی، اصلاح طلبی و ظلم ستیزی اش، همواره الهام بخش انقلابیون و حرکت های اصلاحی بوده است. انقلاب اسلامی ایران نیز از آن سرچشمه سیراب شد و از محتوای عاشورا الهام گرفت، این الهام گیری هم از سوی رهبر انقلاب بود و هم از ناحیه مردم؛ چه اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی ایران قبل از انقلاب، شبیه دوران بنی امیه بود. فساد و ظلم حاکمیت داشت. اسلام در حال نابودی بود. تبلیغات ضد اسلامی در اختیار طاغوت بود. ابتذال فرهنگی و غربزدگی، معروف شدن منکر، منکر شدن معروف، به زندان افتادن آزادمردان، حیف و میل بیت المال در راه عیاشی های طاغوت، همه، شرایطی را به وجود آورده بود که اصلاحی عمیق می طلبید تا زور به عنوان عامل استقرار حکومت نفی شود و معیارها و هنجارها حاکم گردد.
امام امت، با الهام از عاشورا، روح حماسه و غیرت دینی را در مردم دمید و آنها را به حکومت اسلامی و حاکمیت ارزش های قرآنی فراخواند. مفاسد رژیم طاغوت را برشمرد و در دوران تبعید هم از این راه دست بر نداشت. مردم، مبارزات خود را علیه یزید زمانه می دانستند و از تبیین مفاسد معاویه، یزید، ابن زیاد و ... ذهن ها به مفاسد و مظالم طاغوتیان منتقل می شد. مجالس محرم، منبرها، وعظ ها، نوحه ها رنگ و حال و هوای سیاسی و انقلابی گرفت؛ حتی شعارهای مردم در راهپیمایی های ضد طاغوتی، پیوند انقلاب و عاشورا را می رساند( رهبر ما خمینیه، نهضت ما حسینیه). عاشورا محور بسیج مردم و شورگستری علیه طاغوت شد. عنصر شهادت به مبارزه مردم جان و روح بخشید.
خانواده ها شهدای خود را به فرمان حسین زمان و محشور با شهدای کربلا می دانستند. امام امت در سخنرانی هایش و نیز در مصاحبه ها، مشروعیت حکومت شاه را زیر سؤال برد و خواستار تشکیل حکومت اسلامی بود. آنگونه که سیدالشهدا نیز با امتناع از بیعت، خلافت یزید را نامشروع و غاصبانه دانست.
نگرش سیاسی به حادثه ی کربلا و درس آموزی از قیام عاشورا، سرلوحه دعوت امام خمینی و همفکران او بود و اعلام اینکه همه جا کربلا و هر روز عاشوراست، تأکیدی بر این برداشت بود. قتل عام 15 خرداد، گرچه به ظاهر سرکوب نهضت امام بود، اما خون های شهدا و افشاگری ها و مبارزات بعدی، اذهان را برای یک انقلاب آماده ساخت. عاشورای حسینی هم در ظاهر، با شهادت امام و یارانش به پایان رسید؛ ولی همان حادثه، بذر تحرک ها و بیدارگری های عظیمی را افشاند و به بار نشست.امام امت، با توجه به قدرت جذب، الهام، سازماندهی و شورآفرینی کربلا و عزاداری های ایام محرم و
دسته های عزاداری، این سنت دیرین را به شدت حمایت کرد.
همچنان که خطابه امام خمینی در 15 خرداد(12محرم) آغاز این نهضت بود، راهپیمایی های تاسوعا و عاشورا نیز در آخرین سال حکومت رژیم پهلوی، ضربه ی نهایی را بر آن زد. امام تأکید داشت روحانیون و خطبا، حد اعلای بهره را از منابر حسینی در ماه محرم و صفر ببرند؛ چه اینکه بهره هایی که عاشورای حسینی را به پیروزی انقلاب رساند، فراوان بود.
به تعبیر امام امت:« اگر قیام حضرت سیدالشهدا نبود، امروز ما هم نمی توانستیم پیروز شویم»(2). « واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 61 و از آن زمان تا قیام جهانی بقیة الله ارواحنا لمقدمه الفداء، در هر مقطع انقلاب ساز است».(3)
این مسئله درباره ی عاشورا و جبهه های جنگ تحمیلی هم دیده می شود؛ چه اینکه پس از پیروزی انقلاب نیز، آنچه ملت را در مقابل استکبار جهانی مقاوم و بی باک ساخت و امت انقلابی و رهبری انقلاب، تن به سازش ندادند، همان درس عزتی بود که از « هیهات منا الذله» اباعبدالله آموخته بودند و آنچه که در سال های دفاع مقدس، جبهه ها را گرم نگه می داشت و سیل نیروی عظیم انسانی به جبهه ها سرازیر می شد و فتح الفتوح ها می آفرید، درس های آموخته از کربلا و مکتب شهادت بود. امام امت فرمود:« انقلاب اسلامی ایران، پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است»(4) و فرمود:« این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد.»(5)
آنچه عاشورا داشت، یک بار ایدئولوژیکی و انگیزه ی مکتبی برای مبارزه بود. این محتوا در ذهن رهبر انقلاب و در دل پیروان او شکل گرفت و نهضت را پدید آورد و پس از پیروزی هم هشت سال دفاع خونین از انقلاب را اداره و تغذیه کرد. فرهنگ عاشورا و الهام از اسوه های کربلایی، حتی در وصیت نامه، پیشانی بندها، شعارها، سرودها، نوحه ها، تابلوهای جبهه، رمز عملیات و مجالس ختم شهدا متجلی بود. وقتی فرماندهی می گفت:« ما یک بار حسین را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر و تازیانه و توهین و شکنجه چشیدیم، هرگز مبادا این بار حسین را تنها بگذاریم»(6)، این عمق تأثیر عاشورا را در دفاع مقدس ما نشان می داد.
رزمندگان اسلام، به عشق حسین در جبهه ها تشنه، جان می دادند. انتظار و امید حضور اباعبدالله را بر بالین خود داشتند. آنچه به پیشانی بندها یا پشت لباس های رزم خود می نوشتند، پیوند جبهه و کربلا را می رساند، از قبیل: مسافر کربلا، زائر کربلا، یا زیارت یا شهادت، هیهات منا الذله، با قمر بنی هاشم، یا ثارالله، یا حسین شهید، یا سیدالشهدا، عاشقان کربلا، کل یوم عاشورا، یا اباعبدالله، لبیک یا حسین و ... تابلو نوشته های جاده های جبهه نیز الهام از فرهنگ عاشورا داشت. غیر از تعبیرات یاد شده که گاهی در تابلونوشته ها هم دیده می شد، عباراتی اینچنین نیز، گویای این حقیقت است:« هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله؛ اگر خسته جانی بگو یا حسین؛ وعده گاه حزب الله صحن اباعبدالله؛ رزمندگان تا کربلا راهی نمانده؛ راه قدس از کربلا می گذرد؛ پیش به سوی حرم حسینی؛ بسیجی
مسافر جاده های پر پیچ و خم کربلا و ... ده ها جمله دیگر»(7).
نامگذاری برخی از عملیات نیز با الهام از نهضت عاشورا بود. عملیات محرم، مسلم بن عقیل، عاشورا، ثارالله، کربلای 1 تا 10 و ... از جمله این نمونه هاست. رمز عملیات نیز گاهی از اسامی مبارک حماسه سازان کربلا بود که در رزمندگان، شوری عاشورایی پدید می آورد؛ همچون:« یا حسین فرماندهی»، یا اباالفضل العباس، یا زینب، یا اباعبدالله الحسین.
همین که رزمندگان خود را در مسیر اهداف عاشورا می دیدند، شور می گرفتند و همین که خانواده های آنان به جبهه حسینی سرباز می فرستادند، صبور و مقاوم می شدند و شهیدان جبهه ها را مسافران بازگشته از کربلا می دانستند( این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرب و بلا آمده) و عزیمت به جبهه را حرکت به سوی حرم حسینی می دیدند( گرفته ایم جان به کف و به کربلا می رویم، پیش به سوی حرم حسینی) جانبازان بی دست را اقتداکنندگان به قمر بنی هاشم می دانستند و مادران و خواهران و دختران شهدا را درس آموخته از زینب و سکینه می یافتند و مادر چند شهید را به « ام البنین» تشبیه می کردند و در حمایت از رهبری انقلاب و اطاعت فرمان جهاد او شعار « ما اهل کوفه نیستیم، حسین تنها بماند» سر می دادند. شب های حمله، با نوحه خوانی و سینه زنی و عزاداری برای امام حسین روحیه می گرفتند.
در آن سال ها، عزیمت به جبهه، پاسخ به ندای « هل من ناصر» حسین زمان بود و جبهه های غرب و جنوب کشور، « کربلای ایران» محسوب می شد و شهدایی که به عاشوراییان تاریخ می پیوستند، سیراب شدگان از فرات عشق
و علقمه ی یقین بودند و حتی « مفقودالاثر» ها گمشدگانی در « حریم کربلا» تلقی می شدند. این باورها و برداشت ها بود که به امت ما آرامش و اطمینان می بخشید و رزمندگان را برای رفتن به جبهه، بی تاب می ساخت. انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس، در اهداف، انگیزه ها، شیوه ی مبارزه، روش های دفاع، روحیه مردم، شهادت طلبی و صبر، همه و همه، الهام گرفته از عاشوراست تا پایان نیز به این فرهنگ وفادار می ماند.

پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.آل عمران: 102.
2.صحیفه نور؛ ج 17، ص 60.
3.همان؛ ج 16، ص 219.
4. همان؛ ج 18، ص 12.
5. همان؛ ج 15، ص 204.
6.چکیده مقالات کنگره امام خمینی و فرهنگ عاشورا؛ ص 104.
7. در این زمینه ر.ک به: مهدی فهیمی؛ فرهنگ جبهه.

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(2)
2. پیوند عاطفی
« چشم گریان، چشمه ی فیض خداست». گریستن بر اباعبدالله الحسین ثواب بسیار دارد. فرشتگان، پیامبران، زمین و آسمان، حیوانات صحرا و دریا هم بر عزای حسین گریسته اند.(1)
اشک ریختن، نشانه ی پیوند قلبی با اهل بیت و سیدالشهدا است. اشک، دل را سیراب می کند، عطش روح را برطرف می سازد و حاصل محبتی است که نسبت به اهل بیت حاصل می شود. همدلی و هماهنگی روحی با ائمه ایجاب می کند که در شادی آنان شاد و در غمشان محزون باشیم. این نشانه شیعه است که « یفرحون بفرحنا و یحزنون لحزننا...»(2). قلبی که مهر حسین را داشته باشد، بی شک به یاد مظلومیت و شهادت او می گرید. اشک، زبان دل و شاهد عشق است.
گریستن در سوگ شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه ی فکری و روحی با این مکتب است و اشک ریختن، نوعی
امضا کردن پیمان و قرارداد مودت با سیدالشهداست. ائمه شیعه، گریستن بر مظلومیت اهل بیت و عزای حسینی را تأکید کرده و شهادت اشک را بر صداقت عشق، پذیرفته اند. امام صادق فرموده است:«نزد هرکس که ما یاد شویم و چشمانش اشک آلود شود، حتی اگر به اندازه ی بال مگسی باشد، خداوند گناهانش را می بخشاید، هرچند چون کف دریا فراوان باشد».(3)
دستور امامان به گریستن بر امام حسین بسیار اکید است؛ ضمن اینکه این همه فضیلت که برای گریه بر حسین بیان شده است و بیان این موضوع که اشک چشم، آتش دوزخ را فرو می نشاند و غمگین شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنی از عذاب است، در صورتی است که گناه و فسق و آلودگی انسان در حدی نباشد که مانع رسیدن این فیض الهی گردد.
اشکی که مبین پیوند عاطفی و رابطه مکتبی و اتصال روحی با راه و فکر و خط ائمه و سیدالشهداست، حتماً زمینه ساز پرهیز از گناه می گردد؛ به تعبیر شهید مطهری:« گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت اوست... امام حسین به واسطه شخصیت عالیقدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه اش، مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسی و روحی گمارده شدند( سخنرانان مذهبی) بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روح ها با روح عظیم حسینی بهره برداری صحیح کنند، جهانی اصلاح خواهد شد»(4)؛ پس مهم، شناخت فلسفه ی گریه در راستای احیای عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم
حسینی و فرهنگ کربلاست؛ نه گناه کردن و آلودگی، به امید پاک شدن با چند قطره اشک! معلوم نیست که دل و جان آلوده، آن همسویی را با امام داشته باشد که با یاد مصائبش گریه کند.
گریه در فرهنگ عاشورا، سلاح همیشه برانی است که فریاد اعتراض به ستمگران را دارد.« اشک» زبان دل است و گریه، فریاد عصر مظلومیت. رسالت اشک نیز پاسداری از « خون شهید» است.
امام خمینی فرمود:« هر مکتبی، تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زن نباشد، حفظ نمی شود...»(5). « گریه کردن بر شهید، زنده نگهداشتن نهضت است»(6) « گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنی است که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتور بزرگ ایستاد... . آنها از همین گریه ها می ترسند؛ برای اینکه گریه ای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است».
امروز هم اشک و گریه رابط ما با حسین است و ما با شوری اشک هایمان، سر سفره محبت سیدالشهدا نشسته ایم و نمک پرورده اباعبدالله هستیم؛ از این رو، این مهر با شیر مادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در می شود.
3. پایداری و استقامت
ایستادگیف مقاومت و پایداری، مقابله با عواملی که انسان را از تلاش در راه
هدف باز می دارد، تحمل سختی ها و ناگواری ها به خاطر پیروز شدن و انجام وظیفه. در حادثه کربلا، زیباترین جلوه های صبر و پایداری در راه عقیده و تحمل مشکلات مبارزه ترسیم شده و سبب ماندگاری و جاودانگی آن حماسه و پیروزی ابدی آن گروه اندک بر دشمنان انبوه شده است؛ همانگونه که قرآن کریم می فرماید:« کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین»(7)، در حماسه عاشورا، « صبر» هم در گفتارها و شعارها و هم در عمل ها و رفتارها مشهود است، هم در شخص سیدالشهداء و هم در عترت و یاران صبور و وفادارش؛ چه اینکه یاران آن حضرت نیز همانگونه بودند که او می خواست. در میدان « صبر»، پایدار ماندند و بر تشنگی، محاصره، هجوم دشمن، کمی یاران و شهادت همرزمان مقاومت کردند و از خوشحالی در پوست خود نگنجیدند؛ حتی بعضی شان روز عاشورا خوشحالی و شوخی می کردند و می گفتند: میان ما و بهشت، جز ساعتی جنگ و تحمل ضربت تیغ ها و نیزه ها و تیرها نیست و پس از آن، بهشت جاودان الهی است. اباعبدالله نیز آنان را چنان بارآورده و تعلیم داده بود که پایداری را پل عبور به بهشت بدانند.
خود امام بر کشته شدن و داغ فرزندان و یاران صبر کرد، خواهر صبورش زینب صبورانه بار این حماسه ی خونین را به دوش کشید و لحظه لحظه حوادث کربلا، جلوه های مقاومت و پایداری بود؛ حتی آخرین کلمات سیدالشهدا نیز در قتلگاه که بر زمین افتاده و با پروردگارش مناجات می کرد، حاکی از همین روحیه بود:« صبراً علی قضائک».
تمام مصیبت ها، خسارات، کشتار فجیع کودکان و زنان، غارت اموال،
تجاوز به ناموس و ... که در زمان مبارزه و جنگ تحمیلی و محاصره ی اقتصادی ابرقدرت ها بر مردم انقلابی ایران اتفاق افتاد، واقعاً سنگین و غیرقابل تحمل بود؛ ولی تنها با پیروی و تبعیت از اهل بیت و به ویژه قیام امام حسین و با امید به لطف و رحمت الهی بود که تمامی مشکلات را پذیرا شدند و هر سال بر استقامت و صبر و بردباری آنها افزوده شد و با عزمی آهنین در برابر مصائب همچنان ایستادگی می کنند.


4. نماز
سعید بن عبدالله، از اصحاب شهید امام حسین بود که روز عاشورا، پیکر خود را سپر تیرهای دشمن ساخت تا امام حسین نمازش را بخواند، علاوه بر زخم شمشیرها و نیزه هایی که بر بدن داشت، سیزده تیر هم بر پیکرش نشسته بود که بر زمین افتاد و شهید شد.(8)
خود اباعبدالله را نیز می توان سرسلسله ی شهیدان نماز دانست؛ چرا که برای احیای دین و نماز و امر به معروف و نهی از منکر شهید شد و قیامش، « اقامه نماز» بود( اشهد انک قد اقمت اصلاة...)؛ چه اینکه حضرت شب عاشورا را نیز برای نماز و قرائت قرآن از سپاه دشمن مهلت خواست؛ ظهر عاشورا هم در آن میدان خون و شهادت به نماز اول وقت ایستاد.به ابوثمامه صائدی نیز- که هنگام ظهر عاشورا، اذان وقت را به یاد سیدالشهدا گفت و همراه آن حضرت آخرین نماز را خواند- « شهید نماز» گفته اند.
انقلاب اسلامی چه در دوران مبارزه و خفقان رژیم شاهنشاهی و چه بعد
از آن، نماز را سرلوحه ی امور خود قرار داد و نماز جمعه ها و نماز جماعت را در کلیه ی شهرها احیا نمود. در مدارس، آموزشگاه ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، ادارات، کارخانجات، مساجد، حسینیه ها، فرودگاه ها، ترمینال های مسافربری، بیمارستان ها و ... نماز جماعت رونق پیدا کرد. نماز به عنوان ستون دین اسلام در کلیه زوایای زندگی مردم نقش مهمی پیدا کرد. باید توجه داشت همه ی اینها با رهبری امام خمینی و تأسی مردم و مسئولان از او به منصه ی ظهور رسید.
5. شهامت و شجاعت
دلاوری و بی باکی برای مقابله با دشمن و نهراسیدن از خطرها و اقدام های دشوار، یکی از بهترین ملکات اخلاقی است که در حسین بن علی و یاران شهیدش و اسیران آزادی بخش جلوه گر بود. ریشه ی روح حماسی در میدان های نبرد، خصلت های فرد و زمینه های تربیتی اوست. وراثت خانوادگی نیز در شجاع بودن افراد مؤثر است.
قیام کربلا از نخستین مراحلش تا پایان آن، صحنه های بروز شجاعت بود. قاطعیتی که امام حسین در ابراز مخالفت با یزید و امتناع از بیعت داشت، تصمیم به حرکت به سوی کوفه و مبارزه با یزیدیان، متزلزل نشدن روحیه از شنیدن اخبار و اوضاع داخل کوفه، اعلام آمادگی برای نثار خون در راه احیای دین، نهراسیدن از انبوه سپاهی که آن حضرت را در کربلا محاصره کردند، قیام افتخارآفرین مسلم بن عقیل در کوفه، رسوا ساختن امویان توسط قیس بن مسهر در حضور والی کوفه و عامه ی مردم، رزم آوری های سلحشورانه و بی نظیر امام حسین و سربازان و خاندانش، جنگ نمایان
عباس و علی اکبر و قاسم و یکایک اولاد علی و فرزندان عقیل، خطبه های زینب و حضرت سجاد در کوفه و شام و ... صدها صحنه ی حماسی، همه جلوه هایی از شجاعت است که از الفبای « فرهنگ عاشورا» است. خاندان پیامبر در شجاعت و قوت قلب و دلیری نمونه بودند و آنچه در دلشان نبود، هراس از دشمن بود. میدان های جنگ در زمان رسول خدا و پس از او در جنگ های جمل، صفین و نهروان، نشان دهنده ی شجاعت آل علی است.
امام سجاد در خطبه ی خویش در کاخ یزید، شجاعت را از جمله خصلت های برجسته ای برشمرد که خداوند به آن دودمان بخشیده است:« اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة...»(9). این شجاعت، هم در گفتار و زبان آوری بود، هم در مواجهه با خصم و نبرد با دشمن و یک تنه به دریای سپاه تاختن و هم در تحمل مصائب و شداید و خود را نباختن و خواری نپذیرفتن؛ شجاعت حسین و یارانش را دوست و دشمن ستوده اند.
آنچه بی شک ثابت است و غیرقابل انکار، شجاعت شگفت آن فداییان راه خداست. پیروان نهضت و خط عاشورا نیز درس شجاعت را از کربلا آموخته اند و از دشمن، هرچند قوی و مجهز و مسلح باشد، بیمی به دل راه نمی دهند.
شهامت نیروهای بسیجی در سال های دفاع مقدس در جبهه های ایران، الهام گرفته از عاشوراست. حسین! ای درس آموز شجاعت، بسیجی از تو آموزد شهامت؛ به روی سینه و پشت رزمنده ی بسیجی نوشته: یا زیارت، یا شهادت.

پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.سفینة البحار؛ ج 1، ص 97 و بحارالانوار؛ ج 45، ص 220 به بعد.
2. میزان الحکمه؛ ج 5، ص 233.
3. وسائل الشیعه؛ ج 10، ص 391.
4. شهید( ضمیمه قیام و انقلاب مهدی)؛ ص 124-125.
5.صحیفه نور؛ ج 8، ص 70.

6. همان؛ ج 10، ص 31.
7.بقره: 249.
8.شیخ مفید؛ اوائل المقالات ( چاپ کنگره شیخ مفید)؛ ص 114.
9.بحارالانوار؛ ج 45، صص 138 و 174.

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.


حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(3)
6. شهادت
حاضر بودن، گواهی دادن و کشته شدن در راه خدا، در فرهنگ قرآنی، از شهادت با تعبیر « قتل فی سبیل الله» یاد شده است:« و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون»(1): به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید، بلکه آنان زنده اند؛ ولی شما درک نمی کنید. نیز، خداوند مشتری اموال و جان های کسانی است که در راه او می جنگند، می کشند و کشته می شوند و پاداش بهشت از خداوند می گیرند:« ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون...»(2)؛ این فداکاری و از جان گذشتگی در راه خدا و دین، نهایت رستگاری انسان مؤمن است و آنان که جان خویش را بر سر دین می نهند، هم به کامیابی ابدی در آخرت می رسند، هم شهادت شان سرچشمه ی الهام و الگوی فداکاری برای دیگران محسوب می شود.
در دوران سیدالشهدا شرایطی پیش آمده بود که جز با حماسه ی شهادت، بیداری امت فراهم نمی شد و جز با خون عزیزترین انسان ها، نهال دین خدا جان نمی گرفت؛ این بود که امام و اصحاب شهیدش، عاشقانه و آگاهانه به استقبال شمشیرها و نیزه ها رفتند تا با مرگ خونین خویش، طراوت و سرسبزی اسلام را تأمین و تضمین کنند و این سنت، همچنان در تاریخ باقی ماند و « شهادت»، درس بزرگ و ماندگار عاشورا برای همه ی نسل ها و عصرها گشت.

 

امام خمینی در این زمینه می فرماید:« خط سرخ شهادت، خط آل
محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است»(3). آری کسی می تواند به این جایگاه رسد که رشته های علایق جسمانی و حیات مادی را گسسته باشد و عشق به حیات برتر، او را مشتاق شهادت سازد.
گذشتن از این موانع و رسیدن به آن وارستگی و رهایی از تعلقات، ایمانی بالا می طلبد و به همین جهت است که شهادت، نزدیک ترین طریق و راه میان بر برای رسیدن به خدا و بهشت است؛ چه اینکه رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی با همان روحیه شهادت طلبی به مصاف استکبار جهانی رفتند و به دنیا ثابت کردند پیروان و فرزندان خلف اهل بیت بوده و هستند.
شعارهای « شهید قلب تاریخ است»، « شهادت هنر مردان خداست»، « شهید نظر می کند به وجه الله» و نامگذاری عملیات در جنگ تحمیلی، خیابان ها، مدارس، دانشکده ها، میدان های شهرها و ... به نام شهدای کربلا همه نشان از ایمان و عشق به امام حسین و راه و هدف او است.
از الفبای برجسته ی نهضت عاشورا و از روحیات والای حسین بن علی و یارانش، عنصر « شهادت طلبی» بود؛ یعنی مرگ در راه خدا را « احدی الحسنیین» دانستن و دریچه ای برای وصول به قرب خدا و بهشت برین دیدن و از این رو شیفتگی و بی صبری برای درک فضیلت شهادت داشتن.
حل این معما( آگاهانه سراغ مرگ رفتن) تنها با درک و برداشت متعالی تر از زندگی والا و کرامت انسانی میسر است؛ اینکه امام حسین هم از شهادت خود آگاه است و با همین علم، به کربلا می رود، به همین نکته برمی گردد. آن حضرت مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین می داند:« لا اری
الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما».
این فرهنگ، پذیرفته ی همه اقوام و ملت هاست و این نوع مرگ انتخابی و آگاهانه، مکمل حیات شرافتمندانه است؛ نه در تناقض با آن؛ چون مرگ، پایان نیست تا کسی با انتخاب مرگ، به پایان یافتن خویش کمک کرده باشد. مرگ سرخ و شهادت، نوع کمال یافته تری از حیات است. امام حسین با علم به شهادت در حادثه ی کربلا به آن قربانگاه رفت تا در سایه شهادتش، اسلام زنده بماند و حق، حیات یابد. این، هدفی است ارزشمند که می سزد چون حسین هم قربانی آن گردد. سیدالشهدا این راه را برگزید و آن را پیش پای بشریت گشود و روندگان این صراط جاودانه، همه شاگردان مکتب عاشورایند.
اصحاب امام حسین نیز در شب عاشورا، یک به یک برمی خاستند و این روحیه را ابراز می داشتند و از مرگ، هراسی در دلشان نبود. علی اکبر هم در مسیر راه کربلا، وقتی کلمه ی استرجاع را از زبان امام حسین شنید و حضرت خبر از آینده همراه با شهادت او داد، پرسید:« السنا علی الحق؟»: مگر بر حق نیستیم؟ فرمود: آری، علی اکبر گفت:« یا ابة لا نبالی بالموت»: پس چه ترسی از مرگ؟
حضرت قاسم هم شب عاشورا وقتی از امام پرسید، آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام (4) پرسید: مرگ در نظرت چگونه است؟ پاسخ داد: شیرین تر از عسل( احلی من العسل)(5). اینها همه نشان دهنده ی این روحیه و اندیشه است که مرگ در راه عقیده و شهادت در راه خدا، آرزوی قلبی
وارستگانی است که رشته ی تعلقات دنیوی را بریده و به حیات برین و رزق الهی در سایه ی شهادت دل بسته اند و نیز در رجزهای آن حضرت، مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دادن و این عبارت می درخشد:« الموت اولی من رکوب العار»(6).
امام خمینی فرمود:« مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ایم تا فردا فرزندان مان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»(7)
7. تأثیرگذاری
تأثیری که حادثه ی کربلا و قیام حسین بن علی بر اندیشه مردم جهان، حتی غیرمسلمانان داشته، بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگی های دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهارنظرهای بسیاری درباره ی این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند. نقل سخنان همه ی آن کسان کتاب قطوری می شود؛ به ویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلاً درباره ی این حادثه کتاب نوشته اند. در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها( از مسلمانان و غیرمسلمانان) آورده می شود:
مهاتما گاندی( رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین پیروی کند.
محمدعلی جناح( قاعد اعظم پاکستان): هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمانان باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند.
چارلز دیکنز( نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
عبدالرحمن شرقاوی( نویسنده مصری): حسین شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
و این بود جزئی از گستره ی تأثیرگذاری حماسه ی حسینی بر آیندگان و دانشمندان جهان. انقلاب اسلامی نیز در این خط سرخ شهادت گام گذاشت و چه قیام ها و جنبش های مردمی ای که با تأثیر از این انقلاب به وجود آمدند؛ و مردم ایران با الگوگیری از نهضت حسینی به خاطر بقا و عظمت اسلام و حکومت قرآن، برای حفظ ناموس و شرف مردم، برای اصلاح حال امت، به خاطر امر به معروف و نهی از منکر، به خاطر دفاع از مظلوم و مصالح عموم قیام کردند و این قیام براساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود و جهادی به قصد دفع رذیلت و نشر فضیلت به شمار می رفت. ملت های مظلوم و دربند و ستمدیده با تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی، بیدار شدند، تظاهر به دیانت را به تعمق و ایمان بدل کردند.
حسین به خلق عالم آموخت که حامی آزادی و عدالت باشند. او
نحوه ی امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان داد. او غیرت، شجاعت، فداکاری، پایداری در برابر مصیبات و ثبات بر طریق حق را تعلیم داد.
8. امر به معروف و نهی از منکر
در فرهنگ عاشورا، حاکمیت ظلم یزیدی بزرگ ترین منکر اجتماعی است و مبارزه برای حاکم ساختن حق و قطع سلطه ی ستم، معروفی عظیم است. امر به معروف و نهی از منکر، از مهم ترین فلسفه های حماسه خونین کربلاست. سیدالشهدا در وصیتی که نوشته و به برادرش محمد حنفیه می سپارد، می فرماید:« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظلما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابی طالب». این جملات به وضوح، نقش امر به معروف و نهی از منکر را در حرکت عاشورایی امام نشان می دهد. در زیارتنامه آن حضرت هم در این موضوع مطرح است:« اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی سبیل الله حتی اتاک الیقین». این تعبیرات، نشان دهنده ی عمق این فریضه ی دینی است که در متن جهاد خونین هم جلوه گر می شود و دامنه ی امر به معروف و نهی از منکر، از واجبات و محرمات جزئی و فرعی و فردی، حتی به قیام برای اقامه ی قسط و سرنگونی حکومت باطل و تغییر نظام فاسد اجتماعی هم گسترش می یابد.

پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1. بقره: 154.
2. توبه: 11.
3.صحیفه نور؛ ج 15، ص 154.
4. حیاة الامام الحسین؛ ج 3، ص 73 و لهوف؛ ص 26.
5. اثبات الهداة؛ ج 5، ص 204.
6.کشف الغمه؛ ج 2، ص 32.
7. صحیفه نور؛ ج 9، ص 97.

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(4)
9. ماندگاری
هیچ حادثه ای به جاودانگی و ماندگاری « کربلا» نمی رسد و در این حد، در ذهن ها و زندگی ها زنده نیست و اینگونه فراگیر زمان ها و مکان ها و انسان ها نگشته است و موج آن مثل عاشورا همیشه متلاطم نمانده است. رمز آن در چند مسئله نهفته است، از جمله:
1. خدایی بودن آن: حرکت حسین جهاد و شهادتش، انگیزه و محرکش همه و همه، برای خدا بود و هرچه که « لله» باشد، رنگ جاودانه می گیرد. نور خدا خاموشی ندارد و جهاد برای حق، همواره امتداد می یابد.
2. افشاگری های اسرای اهل بیت: هر انقلابیف یک بازو می خواهد و یک زبان، خون و پیام، عمل و تبلیغات. خطابه های زینب و سجاد و سخنان بازماندگان کربلا در دوران اسارت، نقش مهمی در افشاگری چهره دشمن و خنثی کردن تبلیغات دروغین امویان و آگاهی مردم از ماهیت قیام و شخصیت سیدالشهدا و شهیدان عاشورا داشت و سبب شد امویان نتوانند پرده بر جنایات خویش بکشند و آن حادثه را از یادها ببرند.
3. احیاگری های « ذکر»: در تعلیمات ائمه، تأکید فراوان شده که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه کنند، نوحه بخوانند، شعر بسرایند، عزاداری کنند، به زیارت روند و بر تربت امام حسین سجده کنند. اینها همه سبب شده مکتب عاشورا و حادثه ی کربلا و مظلومیت امام حسین و شهدای کربلا، به صورت زنده و جاوید و فراگیر باقی بماند.
انقلاب اسلامی در راستای تعلیمات حماسه حسینی با استفاده از « یاد»، « بکاء»، « زیارت»، « شعر» و « مرثیه» حرکت و انقلاب را در قلوب ملت های جهان ماندگار ساخت و کیفیت حوادث تلخ انقلاب و جنگ تحمیلی و اوج
فداکاری ها و اخلاص رزمندگان اسلام و اوج خشونت و بی رحمی استکبار جهانی را نسبت به مردم مظلوم ایران و غربت و مظلومیت در اوج خود را به جهانیان نشان داد؛ افزون بر آنکه اینها همه و همه تحت تأثیر این حادثه و نهضت امام خمینی در عصر حاضر بی نظیر و ماندگار شد.
10. ایثار و فداکاری
از بارزترین مفاهیم و درس های عاشورا، « ایثار» است. ایثار، یعنی فداکاری و دیگری را بر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فدای چیزی برتر از خویش کردن. در کربلا، فدا کردن جان در راه دین، فداکردن خود در راه امام حسین به خاطر حسین، تشنه جان دادن و ... از مصادیقی است که به روشنی دیده می شود.
امام حسین جان خود را فدای دین می کند. اصحاب او، تا زنده اند، نمی گذارند کسی از بنی هاشم به میدان رود، تا بنی هاشم زنده اند، آسیبی به حسین نمی رسد. شب عاشورا که امام بیعت را از آنان برمی دارد که جان خویش را نجات دهند، یکایک برخاسته، اعلام فداکاری می کنند و می گویند: زندگی پس از تو را نمی خواهیم و خود را فدای تو می کنیم.(1) وقتی مسلم بن عوسجه بر زمین می افتد، در آخرین لحظات به حبیب بن مظاهر وصیت می کند تا زنده ای، مبادا دست از یاری حسین برداری، جانت را فدای او کن.(2) برخی از یاران امام حسین، هنگام نماز ظهر، جان خویش را سپر تیرهای دشمن می کنند و امام نماز می خواند. عباس با لب تشنه
وارد فرات می شود و چون می خواهد آب بنوشد، یاد لب های تشنه ی حسین و اطفال او می افتد و آب نمی نوشد و به خویش نهیب می زند که آیا آب بنوشی، در حالی که حسین تشنه و در آستانه مرگ است؟(3)
امام حسین در آغاز حرکت به کربلا، فرمود: هرکه آماده است جان خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما حرکت کند:« من کان باذلا فینا مهجته... فلیرحل معنا...»(4). همین فرهنگ بود که نوجوانی چون حضرت قاسم را وا می داشت که روز عاشورا خطاب به امام حسین بگوید:« روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء»(5): جانم فدای جانت. در زیارت عاشورا نیز بر صفت ایثار یاران حسین تصریح شده است:« الذین بذلوا مهجهم دون الحسین»(6): آنان که از جان و خون خویش در راه حسین گذشتند.
امام خمینی این حماسه آفرین احیاگر اسلام و رهرو راستین مکتب حسین می فرماید: « اسلام عزیز از شما ای گروه مسلمانان در هر لباس و شغلی که هستید استمداد می کند و وظیفه ی همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربه هایی که از سلاطین جور خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامی و ملی دودمان پهلوی خورده است و می خورد میزان کنید:« کلکم راع و کلکم مسئول»(7).
او به پا می خیزد بر این مصیبت مشترکی که دامنگیر شیعه است؛ برای شیعه ای که در سکوت می سوزد؛ برای اتحاد پنهانی که رهبری می طلبد و
برای ملتی که با قلب هایی دردمند و جورکشیده در پی حقیقت روانند، با چه شکوه و عظمتی رهبری می کند. این جریان خسته تاریخ را با دعوت به اتحاد، اتحادی که به دست نمی آید مگر در سایه ی کشتن هواهای نفس و هم هدف شدن برای برپایی حکومت عدالت گر اسلامی، با حفظ وحدت کلمه که یک تکلیف است برای همه، تکلیفی الهی... .
امام خمینی بزرگ، رهبر پرورش یافته ی مکتب قرآن، بر درد بزرگی که دامن گیر اسلام شده است، برای فراموشی آزادگی، برای غارت میراث فرهنگ اصیل اسلامی به پا می خیزد و با تکیه بر مولا و مقتدای خویش، حسین می فرماید: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است.
11. شعارهای عاشورا و شعرهای حماسی
برخی از کلمات سیدالشهدا چه در فاصله ی مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، دارای پیام های مؤثر و دیدگاه های الهام بخش برای جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبه ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت حالت شعاری به خود گرفته است. می توان هدف حسینی و اندیشه ها و روحیه های عاشورایی را از آنها دریافت و آن بخش های فروزان را شعارهای نهضت عاشورا دانست. برخی از این شعارها چنین است:
1. « علی الاسلام السلام؛ اذا بلیت الامة براع مثل یزید»(8)( این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود که از آن حضرت می خواست با یزید بیعت کند).
2. « انی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما»(9)( خطاب به یارانش در کربلا).
3. « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا...»(10)( در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود).
4. « انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(11)( در وصیت نامه سیدالشهدا به برادرش محمد حنفیه آمده است که آن را قبل از خروج به سوی مدینه نوشت).
5. « هیهات منا الذله، یابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون...»(12)( در خطاب به سپاه دشمن، پس از آنکه خود را سر دو راهی ذلت و شهادت محیر دید، فرمود).
6. « فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به»(13)( در پاسخ عمر سعد که نامه ای به آن حضرت فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).
7. « موت فی عز خیر من حیاة فی ذل»(14)( که مرگ سرخ، به از زندگی ننگین است).
8.« ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا دنیاکم»(15)( در آخرین لحظات پیش از شهادت وقتی حضرت شنید سپاه کوفه به طرف خیمه های حرم او حمله کرده اند، به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).
9.« هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟»(16) «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟»(17)( وقتی سیدالشهدا این نصرت خواهی و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).
از مجموعه ی این جملات نورانی و حماسی که شعارهای حسین در نهضتش به شمار می آید، تأکید آن امام، بر مفاهیم و ارزش های زیر به دست می آید: نابودی اسلام در شرایط سلطه یزیدی، حرمت بیعت با کسی چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگی ذلت بار، اندک بودن انسان های راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت طلبی در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت برای انسان، تکلیف مبارزه با سلطه ی جور و طغیان، اوصاف پیشوای حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته ی خداوند، همراهی شهادت طلبان در مبارزات حق جویانه، حرمت ذلت پذیری برای آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ برای عبور به بهشت برین، آزادگی و جوانمردی، یاری خواهی از همه و همیشه در راه احقاق حق و ....
بقا و جاودانگی عاشورا، در سایه ی همین تعلیمات و آرمان هاست که در کلام آن حضرت جلوه گر است و نهضت های ضد ستم ضد استبداد، همواره از این پیام ها و درونمایه ها الهام گرفته اند.
در کربلا، حسین بن علی و فرزندان و برادران و یارانش در میدان های نبرد، رجز می خواندند؛ رجزهایی که اصحاب امام در روز عاشورا می خواندند، نمایانگر عقیده و هدفی بود که در راه آن از شهادت استقبال می کردند، بلکه انگیزه جهادشان بود که در چه راهی و برای چه هدفی است و
نشان دهنده ی یقین، ثبات قدم، آگاهی و بصیرتشان بود؛ مثلاً حضرت اباالفضل گفته است:« و الله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی».
استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر برای زنده نگهداشتن حماسه عاشورا و یاد امام حسین از دیرباز رواج داشته و مورد تشویق اهل بیت بوده است و مرثیه، از محورهای عمده ی سروده های شاعران شیعی و علاقه مند به خاندان نبوت به شمار می آمده و می آید.
شعرهای حماسی که رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی در میدان های نبرد می خواندند، نوعی تحرک و روانی در آنها ایجاد می کرد. به کارگیری وزن و آهنگ در شعرهای حماسی که مبارزان در میدان های جنگ می خواندند، برای تقویت نیرو و روحیه خود خیلی مؤثر بود و هم برای ترساندن دشمن. در این سرودها و شعارهای نظامی رزمندگان در میانه ی جنگ، آن را می خواندند و به شجاعت و قهرمانی های خویش می بالیدند و دشمنان شان را به کشتن و تار و مار کردن تهدید می کردند. این سرودها در آن میدان های نبرد، مانند یک سلاح پیکار مؤثر بود و رزم آوران همان گونه که بر تفنگ ها و تیرها و تانک ها اعتماد می کردند، بر شعار و سرودهای خود که برگرفته از حماسه ی حسینی بود نیز تکیه می کردند.
در حقیقت شاعران عاشورایی احساس خویش را نسبت به آن حماسه در قالب شعر بیان می کنند و از این راه، بخشی از ادبیات غنی شیعه در زبان های مختلف شکل می گیرد؛ چه اینکه زبان عربی، از همان آغاز، پس از حادثه کربلا، آن ماجرا به شعر راه یافت و بازماندگان شهدا از اهل بیت به سرودن مرثیه پرداختند؛ سپس شاعران دیگر در سال ها و قرن های دیگر، همواره شعر را در ترسیم نهضت کربلا و مصیبت های اهل بیت به کار گرفتند.

پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 100.
2. بحارالانوار؛ ج 45، ص 20.
3. همان؛ ص 41.
4. همان؛ ج 44، ص 366.
5. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 467.
6. بحارالانوار؛ ج 98، صص 293 و 296 و مفاتیح الجنان؛ زیارت عاشورا.
7. صحیفه نور؛ ج 2، ص 40.
8.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 284.
9. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381.
10. ابن شهرآشوب؛ مناقب؛ ج 4، ص 68.
11. همان؛ ص 89.
12. نفس المهموم؛ ص 131 و مقتل خوارزمی؛ ج، ص 7.
13. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 382.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 192.
15. همان؛ ج 45، ص 51.
16.ذریعة النجاة؛ ص 129.
17. بحارالانوار؛ ج 45، ص 46.

منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(5)
12.سیره امام حسین
سیره اخلاقی و رفتاری سیدالشهدا نشان دهنده ی روح بلند او و تربیت در دامان پیامبر و علی و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق اوست. مهمان نواز و بخشنده بود. به خویشاوندان رسیدگی می کرد. سائلان را محروم نمی گذاشت. به فقیران می رسید. برهنگان را می پوشاند و گرسنگان را سیر می کرد. بدهی بدهکاران را می داد. بر یتیمان شفقت و مهربانی داشت. ضعیفان را کمک و یاری می کرد. صدقاتش فراوان بود و مالی که به دستش می رسید، میان تهیدستان تقسیم می کرد. بسیار عبادت خدا می کرد و روزه می گرفت. بیست و پنج بار پیاده به سفر حج رفت. شجاعتش زبانزد همگان بود. در میدان نبرد استوار و بی باک بود. اراده ای نیرومند و روحیه ای والا داشت. هرگز ذلت و حقارت را نمی پذیرفت. مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می داد. غیرتمند بود. صراحت لهجه و صلابت در بیان حق داشت. حلم و بردباری و تحملش بسیار بود. کریم و بزرگوار بود و با کمترین بهانه ای غلامان و کنیزان خویش را آزاد می کرد. شب ها انبان غذا به خانه محرومان می برد. متواضعانه با فقیران و مساکین همنشین و هم غذا می شد. امر به معروف و نهی از منکر را دوست داشت و از خلاف ها و جنایت های ظالمان به شدت انتقاد می کرد. جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود. کینه ی بدی کننده را به دل نمی گرفت. اهل عفو بود. بزرگی روح و کرم او همه را شیفته ی رفتارش می ساخت. خانه اش پناهگاه و مرکز امید درماندگان بود. اهل شب زنده داری بود. در شب و روز هزار رکعت نماز می خواند. در ماه رمضان قرآن ختم می کرد. پول ها و بخشش هایی را که معاویه می فرستاد، می گرفت و میان فقرا تقسیم می کرد. سالی یک بار نصف همه ی دارایی خود
در راه خدا به نیازمندان صدقه می داد. ثروت را ذخیره نمی کرد. محاسن خویش را خضاب می کرد.
خصلت های برجسته و سیره ی متعالی آن حضرت، در صحنه های مختلف انقلاب اسلامی در میان مردم و مسئولان نیز جلوه داشت؛ برای نمونه: دولت قاطعانه رابطه ی خود را با آمریکا و رژیم صهیونیستی قطع کرد و مردم نیز به حمایت و پشتیبانی آنها برخاستند و با برپایی تظاهرات و راهپیمایی حمایت خود را به مسئولان و مخالفت خود را به استکبار جهانی نشان می دادند. مردم در سخت ترین شرایط محاصره و سختی پیشنهاد تسلیم شدن در برابر آمریکا را نپذیرفتند. عزتمندانه به استقبال شهادت رفتند. جوانمردانه به مقاومت پرداختند و سرانجام طعم شیرین پیروزی را چشیدند و بر صدام و صدامیان پیروز شدند و در ادامه با انقلاب صنعتی در تمام زمینه های اقتصادی و تکنولوژی و کشاورزی به خودکفایی رسیدند. در سیاست خارجی با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بارها شهامت ملت ایران به گوش جهانیان رسیده است و در این راستا هتاکی های دشمنان را حلیمانه تحمل کردند.
13. زنان
درباره ی زنان در حادثه کربلا در دو محور می توان سخن گفت: یکی آنکه آنان چند نفر و چه کسانی بودند؟ دیگر آنکه در این حادثه ی عظیم چه نقشی داشتند؟ زنانی که در کربلا حضور داشتند، برخی از اولاد علی بودند و برخی جز آنان، از بنی هاشم و دیگر اقوام.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام
برخاستند و جنگیدند: یکی مادر عبدالله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند. دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت؛ سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت که امام حسین او را هم به خیمه ها برگرداند.(1)
مجموعه ی این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می دادند که پس از شهادت امام و حمله ی سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی اسیر شدند و به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
آموزش صبر: روحیه ی مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت ها درس دیگر نهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری جلوه گر بود.
پیام رسانی: افشاگری های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
روحیه بخشی: در بسیاری از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را برعهده داشتند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقش های دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت
زینب از امام سجاد یکی از این نمونه هاست.(2)
اما درباره حضور زنان در انقلاب اسلامی، بیشتر به محور « پیام رسانی» باید اشاره کرد. مشارکت زنان در جهاد، شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام خمینی و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه های این حضور است.
نقش زنان انقلاب اسلامی در نهضت امام خمینی بسیار مهم و کارساز بود. آنان با سرپرستی بازماندگان بمباران و جنگ، درس « مدیریت در شرایط بحران» را به دنیا دادند. آنان مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت امام خمینی هدایت کردند و با هر اقدام خنثی کننده نقشه های دشمن را خنثی ساختند.
زنان ایران با عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا، گریه ها، شیون ها و عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم، جریان کربلا را در اذهان زنده می کردند و بدین صورت به ماجرای کربلا عمق می بخشیدند و بر احساسات نیز تأثیر می گذاشتند و از این رهگذر انقلاب اسلامی ماندگارتر شد.
حفظ ارزش ها، درس دیگر زنان قهرمان انقلاب اسلامی از نهضت کربلا است. حفظ ارزش های دینی و اعتراض به هتک حرمت مقام مقدس زنان و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم های آلوده از دیگر تأثیرگذاری های حماسه حسینی است.
14. خون
آن روز که جان خود فدا می کردیم، با « خون» به حسین اقتدا می کردیم؛
چون منطق ما منطق عاشورا بود با نفی « خود» اثبات « خدا» می کردیم. خون، عزیزترین موجود پیکر انسان است که با نبود آن، جان هم وجود نخواهد داشت. با این حساب، کسی که حاضر باشد از « خون» خویش در راه مکتب و عدالت و حق بگذرد، آماده ی جانبازی است و این همان « شهادت طلبی» است که از الفبای « فرهنگ عاشورا» است.
هم آن که خون می دهد و از جان می گذرد، عزیز است و ماندگار و هم آن که در راه انتقام خون های به ناحق ریخته، قیام می کند، کاری امام زمان گونه می کند؛ چرا که آن حضرت خونخواه کشتگان کربلاست:« این الطالب بدم المقتول بکربلا؟» و هم آنان که از خون شهیدان، الهام حماسه و فداکاری می گیرند، شاگردان لایق مکتب شهادتند.
اینکه سیدالشهدا در آغاز حرکت به سوی کربلا فرمود: هرکس حاضر است خون قلب خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما همراه شود:« من کان باذلا فینا مهجته فلیرحل معنا»(3)، اشاره به همین فرهنگ شهادت طلبی است. قداست خون شهید نیز از همین جاست؛ چرا که او با خدا معامله می کند و حق اوست که با اولین قطره خونش که بر زمین ریخته می شود، آمرزیده شود:« اول ما یهراق من دم الشهید یغفر له دنبه کله الا الدین»(4) و قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، یا قطره اشکی از خوف خدا، محبوب ترین قطره نزد خداوند است:« ما من قطرة احب الی الله عز و جل من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله و قطرة دمعة فی سواد اللیل لا یرید بها عبد الا الله»(5).
در روایات و زیارات نیز نسبت به سیدالشهدا و یاران شهیدش تعبیراتی از این قبیل زیاد است که : شما جان تان را، نفس تان را، ارواح تان را، خون تان را، خون قلب تان را، خودتان را و ... در راه خدا بذل و نثار کردید. هر ملتی هم که این روح و روحیه را داشته باشد، به عزت می رسد و آنان که از خون دادن و جان باختن گریزانند، گرفتار ذلت می شوند.
امام خمینی می فرماید:« مسلم خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.»(6)
خون شان آیت سرافرازی است. رمز خودسوزی و جهان سازی است. سنگ خونرنگ هر مزار شهید، غزل خون نشان جانبازی است.
پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.زندگانی سیدالشهدا؛ ج 2، ص 236. به نقل از: لهوف، کبریت احمر و انساب الاشراف.
2. در این زمینه رک به: مقاله « درس های امدادگری در نهضت عاشورا» از مؤلف( مجله پیام هلال، شماره 26، شهریور 1369).
3.مقتل الحسین مقرم؛ ص 194.
4. میزان الحکمه؛ ج 5، ص 192( از پیامبر خدا).
5. همان؛ ص 187( از امام زین العابدین).
6. صحیفه نور؛ ج 20، ص 239.
منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

حماسه ی حسینی و تأثیر آن بر انقلاب اسلامی ایران(6)

15. عمل به وظیفه و تکلیف
می رسد و آزادی به همراه خود، تضاد افکار و عقاید و بحث های فلسفی و کلامی را مطرح می کند. در این هنگام دیگر شمشیرکاری از پیش نمی برد. اینجا اسلحه ی مناسب، درس و کتاب و قلم است.
وقتی اوضاع زمانه آنگونه شد که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلی ترین وظیفه ی رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها است. اگر امام حسین در زمان امام صادق و یا امام رضا می بود، بی تردید همان گونه عمل می کرد که آن دو بزرگوار عمل کردند.
برای نهضت ما نیز چنین آینده ای که در آن بازار عرصه ی افکار، داغ باشد، قابل پیش بینی است؛ از این رو لازم است روحانیت ده ها برابر گذشته، خود را تجهیز کند. روحانیت احتیاج به تقویت دارد؛ احتیاج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانیون مردم قرار دارند که به مراتب بیشتر از گذشته به هدایت و راهنمایی و ارشاد احتیاج دارند. روحانیت باید به سرعت به فکر چاره بیفتد و تا این سیل عظیم به راه نیفتاده است، خود را برای مقابله با آن آماده کند.
اینکه روحانیت شیعه توانسته است در طول تاریخ منشأ حرکت های بزرگ بشود، ولی روحانیت های دیگر نتوانسته اند، دو دلیل عمده دارد:
دلیل اول، ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. خود فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است. این فرهنگی است که از روش علی و از اندیشه های او تغذیه می کند. این فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا دارد. صحیفه سجادیه و دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد. هیچ یک از فرهنگ های دیگر چنین عناصر حرکت زایی در خود ندارند.
دلیل دوم، اینکه روحانیت شیعه- که به دست ائمه شیعه پایه گذاری شده است- از ابتدا اساسش تضاد با قدرت های حاکم بوده است. به قول حامد آلگارد در همان کتابی که ذکرش گذشت، اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچ گاه جزء دولت نبوده است؛ اما در مقابل، مثلاً روحانیت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابویوسف به سمت قاضی القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتی اعظم را هم به دست آورد، مشخص بود که دیگر پایگاهی در میان مردم نمی توانست داشته باشد.در زمان خود ما افرادی نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران و روحانیون اهل تسنن مصر است، وقتی اعتبار پیدا می کند که آقای خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر می کند والا مردم مصر مفتی بودن او را بی اعتبار می شمارند و یا شیخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصری را باید جمال عبدالناصر به اسمش ابلاغ صادر کند و وقتی که در اتاقش می نشیند، می باید عکس جمال عبدالناصر بالای سرش باشد. مشخص است که این افراد دیگر نمی توانند پایگاه مردمی داشته باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند؛ اما روحانیت شیعه از ابتدا براساس بی نیازی از قدرت های حاکم پایه گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پیشانی به درگاه آنها بسایند.
پس سر دیگر اینکه روحانیت توانست انقلاب ها را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچ گاه عضو دستگاه های دولتی و غیردولتی نبوده اند، در آینده هم باید این ارزش ها برای روحانیت محفوظ بماند.
دولت هایی که مردم هرگز طبل حمایت از ایشان را بر دوش نکشیدند، مگر از
ترس و ناآگاهی خویش؛ چرا که مردی چون خمینی که عشق آگاهانه حسین را در سینه داشت، سکوت در مقابل ستمکاری را دفاع از ستمکار می داند... و فریاد آگاهی و آگاهی دادن به مردم را سر می داد که افسوس که نمی دانیم ارمغان این دین بزرگ برای ما چیست و ما را به کجا می کشاند... .
و چه با درد فریاد می کند که، ای سران اسلام! به داد اسلام برسید! ای علمای نجف به داد اسلام برسید! ای علمای قم به داد اسلام برسید! رفت اسلام؛ اسلامی که با زحمات فراوان پیامبر و ائمه حفظ و به دست ما رسیده است، اسلامی که برنامه ی زندگی و حکومت دارد.
و چه زیبا رایحه ی خوش بیداری در قلب های عاشق مردم وزیدن می گیرد و اتحاد و یکپارچگی، ایران را، ملت و ملیت را درهم می کوبد و تنها یک پرچم و آن هم اسلام است که حلقه اتصال مردم می شود... .
درد نفاقی که از رحلت رسول اکرم زمانه بر دوش خود می کشید و غفلت چند صد ساله ای که بیداری می طلبید، زحمت و رنجی که معاویه پایه ریز آن بود و اسلام دردمندی که جز به حکومت اندک علی عدالت را در چهره استعمار شده اش نیافته بود... از جمل تا صفین و خوارج که دردهای حکومت علی بودند و حکومت ایشان که نه به خاطر علی و حق حکومت علی، بلکه به خاطر مهجوریت اسلامی که مردم با علی باید می شناختندش و بعد از علی ناشناخته ماند و مردی که ملت را به آگاهی می خواند تا علم خسته اسلام را بالا برند.
اتحاد، ریشه می دواند و نفاق جای خود را به اتحاد مذهبی می دهد و ماه محرم، این ماه نهضت سربلند حسین به نهضت 15 خرداد و محرم ملهم از نهضت حسینی ختم می شود.
16. آثار و نتایج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یارانش در کربلا، تأثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگ های جامعه ی اسلامی دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهای آن حماسه، در طول تاریخ، جاودانه ماند؛ حتی در همان سفر و اسارت اهل بیت نیز تأثیرات سیاسی این حادثه در اندیشه های مردم آشکار شد. گروهی از اسرا را که به شام می بردند، چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر « لینا» هم که رسیدند، مردم آنجا همگی گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند و امویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند؛ چون خبر یافتند مردم « جهینه» هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند، وارد آن نشدند. به قلعه « کفرطاب» رفتند، به آنجا نیز راهشان ندادند. به حمس که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:« اکفراً بعد ایمان و ضلالاً بعد هدی؟» و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.(1) برخی از تأثیرات حماسه عاشورا از این قرار است:
1. قطع نفوذ دینی بنی امیه بر افکار مردم؛ 2. احساس گناه و شرمساری در جامعه به سبب یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف؛ 3. فرو ریختن ترس ها و رعب ها از اقدام و قیام علیه ستم؛ 4. رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی؛ 5. بیداری روح مبارزه در مردم؛ 6. تقویت و رشد انگیزه های مبارزاتی انقلابیون؛ 7. پدید آمدن مکتب جدید اخلاقی و انسانی
( ارزش های نوین عاشورایی و حسینی)؛ 8. پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه ی کربلا؛ 9. الهام بخشی عاشورا به همه ی نهضت های رهایی بخش و حرکت های انقلابی تاریخ؛ 10. تبدیل شدن « کربلا» به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت، برای نسل های انقلابی شیعه؛ 11. به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده ی تبلیغی و سازندگی در طول تاریخ، بر محور شخصیت و شهادت سیدالشهدا.
از نهضت های شیعی پس از عاشورا، می توان « انقلاب توابین»، « انقلاب مدینه»، « قیام مختار»، « قیام زید»، و حرکت های دیگر را نام برد.
تأثیر حماسه عاشورا را در انقلاب های بزرگی که در طول تاریخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ایران و چه در کشورهای دیگر، نباید از یاد برد. « فرهنگ شهادت» و انگیزه جهاد و جانبازی که در انقلاب اسلامی ایران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه ای از این تأثیرپذیری است. شعار« نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» که در مبارزات ملت مسلمان ایران بر ضد طاغوت طنین افکن بود و نیز شور حسینی جبهه های رزم ایران، گواه روشن تأثیرگذاری کربلا در قرن ها پس از آن حماسه ی مقدس است. خون او تفسیر این اسرار کرد، ملت خوابیده را بیدار کرد.(2)
17. کل یوم عاشورا
هر روز عاشورا و هر سرزمین، کربلاست:« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». این جمله و شعار، نشان دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق
و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه های این زنجیره طولانی است. همیشه حق و باطل رو در روی همند و انسان های آزاده، وظیفه ی پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی توجه گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی دینی است. امام خمینی بارها به این نکته مهم توجه دادند؛ از جمله در ایام جنگ تحمیلی(3) و در پیامی به مناسبت 17 شهریور فرمودند:« عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که این برنامه، سرلوحه ی زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر». « 17 شهریور، مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».(4) نبرد عاشورا، گرچه از نظر زمان، کوتاه ترین درگیری بود( نیم روز)، ولی از نظر امتداد طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان، به فیض و فوز عظیم شهادت می رسید( یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیما)(5)، عرصه ی کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است؛ آنگونه که حسین، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد است، پیروان عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم کربلا را
بر زمین نمی نهند و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است.
شیعه باید آب ها را گل کند/ خط سوم را به خون کامل کند/ خط سوم خط سرخ اولیاست/ کربلا بارزترین منظور ماست/ شیعه یعنی تشنه ی جام بلا/ شیعگی یعنی قیام کربلا/ شیعه یعنی بازتاب آسمان/ بر سر نی جلوه ی رنگین کمان/ از لب نی بشنوم صورت تو را/ صوت « انی لا اری الموت» تو را/ شیعه یعنی سالک پا در رکاب/ تا که خورشید افکند از رخ نقاب/ این سخن کوتاه کردم والسلام/ شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام.(6)
یکی از نویسندگان محقق می نویسد:« ما یقین داریم که اگر حسین در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می ساخت و همان موضعی را می گرفت که در برابر معاویه و یزید ایستاد و از همه مدعیان اسلام و تشیع و از آنان که بر قدس و جنوب لبنان می گریند و در اعلامیه ها، سخنرانی ها و صفحه ی مطبوعات بر سر فلسطین و لبنان معامله می کنند و در خیابان ها و مجامع، سلاح با خود حمل می کنند، بیش از تعدادی که در کربلای اول کنار آن حضرت ایستادند و یاریش کردند، او را یاری نمی کردند.»(7) این دیدگاه، ردکننده ی نظریه ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام می داند که نمی توان از آن تبعیت کرد.
وقتی اباعبدالله الحسین ضرورت قیام بر ضد سلطه ستمگری را- که حلال را حرام می کند و عهد الهی را شکسته، برخلاف سنت پیامبر عمل می کند و تجاوزکارانه عمل می نماید- در خطبه ی خویش می آورد و این صفات را در سلطه ی یزیدی محقق می داند، در پایان می افزاید:« فلکم فی
اسوة»(8): در کار من برای شما الگوی تبعیت است. این سخن می رساند که گستره ی زمین و زمان، کربلا و عاشوراست و همیشه و همه جا باید با الهام از این مکتب، بر ضد ستم قیام کرد و در راه آزادی و عزت، فداکاری نمود.
امام خمینی فرموده است:« این کلمه ی کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یک کلمه ی بزرگی است... همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم. این انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی شود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه ی زمین ها باید این نقش را ایفا کنند»(9).
پی‌نوشت‌ها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.عاشورا فی الادب العاملی المعاصر؛ ص 54. به نقل از:منتخب طریحی و مقتل ابی مخنف.
2.کلیات اقبال لاهوری؛ ص 75.
3. صحیفه نور؛ ج 20، ص 195.
4. همان؛ ج 9، ص 57.
5. زیارت عاشورا.
6. ابیاتی از مثنوی « شیعه نامه»، محمدرضا آقاسی( کیهان، 71/6/12).
7. هاشم معروف الحسنی؛ الانتفاضات الشیعیه؛ ص 387.
8. تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.
9. صحیفه نور؛ ج 9، ص 202.
منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

بازتاب مقاومت کربلا در دوره معاصر

تأثیرپذیر انقلاب اسلامی از الگوی مقاومت حسینی
مقدمه: نهضت عاشورا نهضتی عظیم و فرهنگی است که ابعاد گوناگون حیات انسان را دربردارد. حرکتی سرنوشت ساز، تاریخ ساز و عزت آفرین که« احیای اسلام» را موجب شد. نهضت امام حسین شجری طیبه اسلام را که تحت تأثیر ستم و سرکوب و تحریف بنی امیه خشک و خاموش، بی رمق و بی برگ و بار بود، حیات و شادابی بخشید. سیدجمال الدین اسدآبادی متفکر و مصلح بزرگ اسلامی در سده گذشته نهضت عاشورا را در عبارت درخشنده ای چنین تبیین کرده:« الاسلام محمدی الوجود و الحدوث و حسینی البقاء و الاستمرار»:
پیدایش و شکل گیری و موجودیت اسلام با محمد بود و تداوم و بقای اسلام با امام حسین. در حقیقت عبارت سیدجمال الدین اسدآبادی برداشتی از روایت معروف پیامبر است که:« حسین منی و انا من حسین»(1).
امام خمینی نیز مکرر و با استناد و تأکید (2) بر « انا من حسین» به نقش احیا توسط امام حسین تصریح کرده اند.
شکی نیست که انقلاب اسلامی ایران به عنوان تداوم نهضت عاشورا، کارکرد« احیای اسلام» را بعد از چهارده قرن به بهترین شکل به منصه ظهور رسانید؛ همان گونه که قیام امام حسین به عنوان عکس العملی در مقابل تعضیف و تحریف اصول اسلام به حساب می آید، انقلاب اسلامی ایران نیز پس از قرن ها ضعف و عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان که به ویژه با فروپاشی و تجزیه امپراتوری عثمانی به اوج خود رسیده بود و دوران رکود و رخوت مسلمانان به درازا کشیده بود، باعث مرحله ای تازه از ظهور مجدد اسلام شد. امام خمینی در سالگرد مبعث پیامبر این تعبیر زیبا را دارند که همان گونه که در بعثت پیامبر چهارده کنگره کاخ پادشاهی ساسانی در مدائن فرو ریخت، آن چهارده کنگره می تواند نشانه فروریختن اساس
پادشاهی و انهدام نظام شاهنشاهی در قرن چهاردهم باشد.
پیداست که امام خمینی در تحلیل و داوری خود درباره انقلاب اسلامی ایران همواره می کوشد ریشه ها و سرچشمه ی حرکت را در چهارچوب دینی آن و بالاخص با تمسک به نهضت عاشورا جستجو کند.
نهضت امام حسین یک حرکت بزرگ فرهنگی است که انسان ها را از درون متحول می کند؛ تحولی که لزوماً تحول در برون را به همراه دارد؛ تغییر انفسی که به تعبیر قرآن مجید به تغییر احوال می انجامد. انقلاب اسلامی ایران نیز به اعتبار موقعیت امام و کلمات و مواضع او نخست حرکتی فرهنگی است؛ چه اینکه امام در آغاز جان ها را متحول کرد و پیرو آن توانست ساختار نظام سیاسی کشور را دگرگون کند. همان گونه که در نهضت عاشورا حرکت جان انسان ها در پرتو چراغ « شهادت» و « اسارت» روشنایی گرفت و آگاه شد، در انقلاب اسلامی ایران« عاشورا» چراغ راه و باعث و موجد انقلاب درونی گردید. امام خمینی به صراحت گفته اند:
آن چیزی که در اینجا حاصل شد و باید آن را جزء معجزات حساب کنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملت موجب شد انقلاب پیدا شود و همان انقلاب درونی آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خدای تبارک و تعالی موجب شد در تمام این دوره ای که ما در آن هستیم، از اول که قیام شد و بعد به انقلاب مبدل شد و به پیروزی رسید تا الان، روز به روز می بینید که حضور ملت و تعبد ملت رو به افزایش است. این نه برای انقلاب است، بلکه برای انقلاب درونی است... این موجب شد که انقلاب پیروز شد. پیروزی را باید از انقلاب درونی مردم جستجو کنیم.(3)
انقلاب اسلامی تحول درونی بود که منجر به تحولات بیرونی و انتقال قدرت از نظام پادشاهی و سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی شد. تلاش و مجاهده امام حسین و یاران معدود او نیز همان بود که نظام سلطنتی بنی امیه را به نظام اسلامی تبدیل کند. منتها آنچنان جان مردم در سایه سلطه ستم و سرکوب دچار تحریف و انحراف شده بود که تنها شهادت امام حسین و اسارت خاندان او توانست جان ها را متحول نماید؛ چه اینکه آنان در اثر بی رنگ شدن هویت خویش، روشنایی دل و دیده خود را از دست داده بودند:« ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(4).
در نهضت عاشورا، حرکت امام حسین حرکتی اصلاح گرایانه در برابر تحریف حقیقت اسلام و انحطاطات ارزش های اسلامی و استقرار ارزش های قومی و جاهلی و عربی رژیم اموی بود. انقلاب اسلامی نیز تکیه گاه اصلی اش دگرگونی در ذات مردمی بود که هدایت اسلامی آنان به واسطه استقرار و استمرار سیاست های شاهنشاهی پهلوی کمرنگ و محو شده بود و ارزش های ایران باستان به عنوان حربه ای در تقابل با اسلام مطرح شده بود. همان گونه که امام حسین در یک جنگ نابرابر از قلت عده و عُده نهراسید، نهضت اسلامی ایران نیز با تکیه بر مردم و با دست خالی به مصاف استبداد پادشاهی رفت. انقلاب اسلامی ایران نه فقط تقابل شاه و مردم، بلکه تقابل دو اندیشه و دو خط مشی بود. « امام و مردم نگاهشان به عاشورا بود و شهادت و شاه و حامیانش نگاه شان به کوروش بود و ماندن».(5) امام خمینی همواره تأکید کرده اند که « انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب
عظیم الهی آن بوده است.»(6)
برای شناخت دقیق و درست ماهیت انقلاب اسلامی ایران، به ضرورت باید نهضت عاشورا و خط مشی امام حسین را شناخت و نقاط مشترک را در هر دو حرکت بررسی کرد. در یک کلام همان گونه که امام خمینی فرزند راستین امام حسین به شمار می رود و تبار او به سرچشمه اهل بیت پیوند می خورد و روشنایی و گرمی خون حسین در رگ های او جاری است، انقلاب اسلامی نیز با سرچشمه عاشورا در پیوند است. تحلیلگرانی که کوشیده اند بدون بررسی پشتوانه عاشورا و پیوند انقلاب اسلامی با نهضت امام حسین انقلاب ایران را فقط بر مبنای برخی تحولات جاری بررسی و تحلیل کنند و به تحمیل گرایش و برداشت خود بر آن تأکید داشته اند، در شناخت و تبیین حقیقی انقلاب ناکام و ناموفق مانده اند.
تغییر تقویم از هجری شمسی به شاهنشاهی، روشن ترین علامتی بود که نظام پادشاهی تصمیم گرفته بود پیوند ایران اسلامی را با اسلام قطع کند؛ چنان که تئوری پردازان شاه نیز کوشیدند هویت ایرانی را در برابر هویت اسلامی قرار دهند.در صورتی که هویت اسلامی ایران مسخ و تحریف می شد( همچون نمونه ترکیه که آتاتورک موفق به تغییر ارزش ها و سنت های اسلامی شد). تردیدی نبود که ایران راحت تر در نظام ارزشی و سیاسی غرب حل می شد. همان گونه که بنی امیه با استقرار سنت ها و باورهای جاهلی و اشرافی ارزش های اسلامی را دگرگون نمود، ایران بر سر دو راهه ی تعیین هویت خویش بود: گرایشی که می خواست ایران را به عنوان یک کشور غیرمذهبی « لائیک» سامان دهد که ریشه های ایران جدید به ایران باستان
پیوند می خورد و گرایشی که اعتبار هویت ایرانی را در اسلامیت آن می دانست و اسلام ( تشیع) را سرچشمه ی هویت ایران تلقی می نمود.
برای دریافت و شناخت ارتباط انقلاب اسلامی و نهضت عاشورا ضروری است نهضت عاشورا را به دور از پیرایه هایی که بر آن بسته اند، شناسایی کنیم. پس به منظور شناخت میزان اثرپذیری انقلاب از نهضت عاشورا و تأثیر تعیین کننده قیام امام حسین بر تأسیس و تداوم انقلاب اسلامی، به بررسی آن می پردازیم.

 

مبحث اول: شناخت نهضت عاشورا
الف) علل شکل گیری نهضت
برای درک علل شکلگیری نهضت عاشورا، شناخت تطوراتی که طی پنج دهه بعد از رحلت پیامبر اسلام در سال 11 هجری رخ داد، ضروری است؛ چه اینکه به تدریج جوانه های تفکیک میان دو جریان امامت- که ادامه حقیقی نبوت بود- و سلطنت- که تداوم خلافت عثمان و تحقق بخشنده ی ارزش های جاهلی و عربی بود- شکل گرفت.
حاکمیت معاویه در شام و بعداً خلافت او از سال 41 هجری، زمینه ی توسعه و استقرار نظام سلطنتی عربی را فراهم ساخت. یک جریان به حقیقت اسلام و رسالت رسول و ولایت می اندیشید و جریان دیگر به واقعیت قدرت و عناد با رسول و دشمنی و کینه با خاندان او. یک جریان قدرت و حاکمیت را در خدمت به اسلام تلقی می کرد و جریان دیگر از اسلام به عنوان پوششی که به قدرت مشروعیت می بخشد، استفاده می کرد.
جریان اول، اسلام را هدف و هویت خویش می دانست و جریان دوم اسلام را ابزاری می دید که با استناد و تکیه بر آن بهتر می توانست افکار عمومی را فریب دهد. حاصل سیطره ی جریان سلطنت، محو شعله ی اسلام و ارزش های اسلامی، مهجور ماندن قرآن و سرکوب خانواده پیامبر و یاران آنان بود.
معاویه و سپس یزید به استحاله اسلام پرداختند؛ به ویژه یزید که از هتک اسلام و قرآن و پیامبر و تظاهر به فسق فجور و کفر پروایی نداشت.
علامه مرتضی عسکری نوشته اند:« معاویه با تمام توان خود کوشید اسلام را دگرگون کند و همان گونه که می خواهد اسلام را معرفی نماید؛ به گونه ای که در اواخر عهد معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقی نمانده بود. توجه به اسلام( صورت اسلام) نیز از این جهت بود که معاویه و یزید براساس اسلام حکومت می کردند.»(7)
اما یزید پدیده ای دیگر بود. او حتی به سفارش معاویه که گفته بود عیاشی و خوش باشی و فجورش را در نهان و شبانه انجام دهد، وقعی ننهاد.(8)
حتی برنامه ریزی های معاویه که از یزید چهره مثبت و هوشمندی نشان می داد، به جایی نرسید؛ چنان که یزید در جنگ با روم شرکت نکرد و در سفر
حج به شراب خواری پرداخت و در شعر خود به صراحت گفت که مجلس شراب و آوای طنبور را بر قرآن و آوای اذان ترجیح می دهد:
و اشربوا کاس مدام
و اترکوا ذکر المثانی
شغلتنی نغمه العیش
ران عن صوت الاذان
و به صراحت از شهیدان احد مثل حمزه سیدالشهداء[...] یاد می کند؛ به تعبیر ابوالفرج اصفهانی، یزید نخستین کسی بو که به عنوان خلیفه مسلمانان به هتک احکام اسلامی و انجام مناهی و ملاهی پرداخت.(9)
پدر و جد یزید- ابوسفیان- گاه کینه و عناد خود را نسبت به اسلام و پیامبر آشکار می کردند؛ اما در حفظ ظاهر نیز حتی المقدور می کوشیدند.
در اواخر دهه 60 شرایط به گونه ای شده بود که امام حسین از آن به دگرگونی عالم تعبیر کرده است:
... ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و لم یبق منها الاصبابة کصبابة الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل الاترون الی الحق لا یعمل به والی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه فانی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما. الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصو بالبلاء قل الدیانون:(10)
اوضاع زمانه دگرگون شده، زشتی ها آشکار گردیده و خوبی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بربسته است. از فضایل جز اندکی باقی نمانده، مانند قطرات بازمانده در ته ظرف آب. نه به حق عمل می کنند و نه از باطل روی گردانند. در چنین شرایطی انسان مؤمن آرزوی لقای خداوند را می کند. من مرگ را جز
سعادت، و زندگی با ستمگران را جز پستی نمی بینم. مردم بردگان دنیا شده اند و دین لقلقه ای بر زبان آنان است. از دین تا جایی که دنیای آنان در رفاه باشد، حمایت می کنند؛ اما در هنگام امتحان، دینداران واقعی کم اند.
امام حسین در این عبارت که در منزل « ذوحسم» یا هنگام ورود به کربلا مطرح کرده اند، اوضاع زمانه و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را تصویر کرده است و به خوبی هویت دگرگون شده مردم را نشان داده است. در تمام طول نهضت امام حسین - که می توان به ترتیبی آغاز آن را از اجبار امام حسین به بیعت با یزید و انجام آن در عاشورا دانست- در کلماتی که از امام بر جای مانده، به روشنی شرایط حاکم و عدم مشروعیت حاکمیت یزید تحلیل شده است و قدر مشترک کلمات امام حسین در واقع بیان انگیزه ی نهضت عاشوراست؛ براین اساس می توان علل قیام امام حسین را شیوع و رواج بیش از حد منکرات در عهد خلافت امویان، احیای سنن و ارزش های جاهلی، مهجور ماندن اسلام و در یک کلام استحاله ی دین رسول الله به دست خاندان اموی عنوان کرد. علت العلل قیام امام در هم شکستن قدرت خلافت یزید به عنوان شخصی بود که درصدد ترویج ظلم و فساد و انحراف و سقوط امت اسلامی است. امام در پاسخ به مروان بن حکم چنین می گوید:
« انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله یقول الخلافة محرمه علی آل ابوسفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم بیزید الفاسق»(11): ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. وقتی امت اسلامی به
رهبری مانند یزید مبتلا شود، از اسلام اثری بر جای نمی ماند. از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت خلافت بر آل ابوسفیان حرام است؛ پس اگر دیدید معاویه در منبر من نشسته او را به قتل برسانید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند، ولی او را نکشتند، خداوند آنها را به یزید مبتلا کرد.
بررسی کلام امام حسین طی این دوران مؤید آن است که منکرات در طول دوران حاکمیت بنی امیه رواج یافته و معروف منزوی شده و در یک کلام دین اسلام به ارزش های قبایلی و جاهلی و عربی استحاله شده بود. امام می خواست با برانداختن حکومت یزید و یا شهادت خود و خاندان خویش به وصیت خود- که بیانگر اهداف متعالی نهضت عاشورا و انگیزه امام حسین از قیام است- جامه ی عمل بپوشاند. امام حسین در این دوره بارها و به صراحت از یزید و خط مشی حکومت او صحبت می کند.(12)
ب) هدف نهضت عاشورا
هدف نهضت جدای از علل قیام امام حسین نیست. زمینه های وقوع نهضت عاشورا، روشنگر هدف امام از قیام است. وصیت نامه امام حسین به برادر خود محمد بن حنفیه، منشور نهضت عاشوراست:
بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه. ان الحسین شهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق
و ان الساعة آتیهً لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور و انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابن علی من رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین و هذه وصیتی یا اخی الیک و ما توفیقی الا بالله.(13)
امام حسین به روشنی و صراحت، اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نگه داشتن و پاسداری از سیرت رسول الله را هدف اصلی نهضت خود می داند.
همچنین در شرایطی که ستم و استبداد در شکل گسترده آن حاکم است و قدرت در دست انسان های ناصالح قرار می گیرد، امام به قول پیامبر استناد جسته و می گوید:
ایها الناس ان رسول الله قال من رای سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً عهده مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله الاوان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا باالفییء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر...»(14).
ای مردم! پیامبر خدا فرمود: هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خداوند را حرام می شمرد، پیمان خدا را می شکند، با سنت رسول مخالفت می کند و در میان بندگان خدا به حرام و دشمنی عمل می کند، اگر در برابر چنین کسی با کار و با سخن، مخالفت و ایستادگی نکند، شایسته است که خداوند آن کس را همنشین سلطان ستمگر قرار دهد. آگاه باشید که این زمامداران به پیروی شیطان درآمده اند و پیروی خدای رحمان را رها
کرده اند، تباهی را رواج داده و حدود خداوند را به کناری نهاده اند، بیت المال را ویژه ی خود ساخته اند، حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام می کنند و من سزاوارترم تا آن کسی که اینگونه رفتار کرده است... .
همان گونه که به روشنی از کلام امام نمایان است، انسانی که با قول یا فعل خود با یک نظام جائر مبارزه نکند، سرانجام او و سرانجام آن نظام، مشابه و مشترک خواهد بود. بدیهی است رهبری که می خواهد با مفاسد اجتماعی بجنگد، خود کمترین خدشه ای از فساد بر دامنش ننشسته است؛ یکسره برای خدا حرکت می کند و آرمان او آنچنان شیرین و خواستنی است که مرگ در راه آن مقبول و پذیرفتنی می گردد. امام حسین مهم ترین هدف خود را حفظ دین جدش- که بزرگ ترین « معروف» - و مبارزه با حکومت یزید- که نماد « منکر» است- ذکر کرده و بر سر این هدف آنقدر استوار است که جان خود را بر سر امر به معروف و نهی از منکر می دهد. شاعری به نام « ابوالحب» از زبان امام حسین درباره ی نسبت میان حیات امام و دین اسلام می گوید:« ان کان دین محمد لایستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی»: اگر دین محمد جز با کشته شدن من بر پای نمی ماند، ای شمشیرها مرا در برگیرید.
ج) ماهیت نهضت عاشورا
ماهیت نهضت عاشورا « احیای اسلام» و یا به تعبیر امام حسین اصلاح دین و امت رسول الله است. در فاصله پنجاه سالی که از رحلت پیامبر می گذشت، اسلام دگرگون شده بود؛ چنان که علی نیز در نهج البلاغه از اسلام به پوستین وارونه تعبیر کرده است:« لیس الاسلام لیس
الفرو مقلوباً»: اسلام را همچون پوستین وارونه می پوشند.(15)
این وارونگی در حلال شمردن محرمات و محرم و ممنوع دانستن حلال ها چهره می نمود. روزگاری شده بود که بردن نام علی جرم بود و اگر هم کسی در مسجدی و یا منبری از علی نام می برد، برای هتک و سب بود. دگرگونی نهادینه شده بود. یزید به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین پیامبر عامل به منکرات بود و مردم چنین خلیفه ای را با چنین خلق و خوی و آدابی تحمل می کردند، بلکه می پذیرفتند. سنت پیامبر فراموش شده بود و عدالت هم مطرود گشته بود.
ماهیت نهضت « احیای دین» بود و خط مشی امام حسین برای تحقق احیای دین و اصلاح امت و عدالت طلبی « شهادت» بود. مراد از شهادت به عنوان راهنمای نهضت عاشورا این نیست که امام حسین در صدد استقرار حاکمیت دینی نبوده است؛ چنان که امام خمینی نیز گفته اند:« آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد؛ اصلاً برای این معنا آمده بود و این یک فخری است».(16)
امام حسین می دانست که میان طرفداران واقعی او که تا پای جان در دفاع از اسلام می ایستند و سپاه و لشکر یزید، تناسب و تعادلی نیست؛ از این رو مدام بر شهادت اصرار و تأکید می کرد تا « گریزد آن که بیرونی بود»؛ علاوه بر آن واقعیت این بود که جامعه اسلامی آنچنان تحریف شده و دگرگونه بود که امام به فرض پیروزی و غلبه بر یزید به قدری گرفتار مسائل داخلی می شد که هدف اصلی نهضت که احیای دین بود، به انجام
نمی رسید؛ چنان که دوران پنج ساله حکومت امام علی نیز یکسره صرف جنگ های داخلی شد. زدودن تاریکی های تحریف اسلام و رواج ستم تنها در پرتو و پناه چراغ همیشه فروزان عاشورا پیراسته شد؛ به همین جهت امام حسین در مسیر خود از مدینه تا کربلا، به یکی از مسائلی که همواره توجه دارد، مسئله مرگ و اندیشه بدان است:« خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...»(17): مرگ برای فرزندان آدم، مثل گردنبندی بر گردن دختری جوان، زیباست و من برای دیدار نیاکانم آنچنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف اشتیاق داشت.
این تنها احساس و اندیشه خاص امام حسین نبود؛ یاران و همراهان او نیز مرگ را شیرین تر از عسل می دانستند. امام حسین به زینب کبری درباره همراهان خود می گوید:
« به خدا سوگند آنان را آزموده ام. در میان آنان همه انس و علاقه ای که به مرگ دارند، همانند علاقه ی کودک به شیر مادر است؛ همگی پر صلابت و مستحکم اند.»(18)
ریشه های حماسه عاشورا در جان و خون و اراده یارانی این چنین پرورده است؛ چنان چه امام حسین در نهضت خود پیروز می شد، حداکثر این احتمال وجود داشت که صورت جامعه و امت اسلامی تغییر کند؛ اما تغییر جان ها و تحول در عمق جان انسان ها تنها از نهضت خونین عاشورا ساخته بود. اگر « حکومت»، امام حسین برگ و بار و شاخسار شجره مقدس
اسلام را احیا می کرد، شهادت او ریشه ها را زنده می کرد.
پیراستن چهره جامعه و افشا کردن حکومت یزید و ماهیت سلطنت بنی امیه نیازمند فداکاری بود.

پی‌نوشت‌ها:
1.علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 43، بیروت: داراحیا التراث العربی، 1983، صص 261 و 316 و همان، ج 45، ص 314. این روایت به شکل « حسین منی و انا منه» نیز نقل شده است. برای اطلاع بیشتر به: بحارالانوار؛ ج 37، ص 74 و ج 43، صص 271 و 296 رجوع کنید.
2. امام خمینی بر احیای اسلام توسط امام حسین و نهضت عاشورا تأکید مداوم داشته اند.« انا من حسین» که روایت شده است پیغمبر فرموده:« معنای این روایت این است که حسین مال من است و من هم از او زنده می شوم». این همه برکات از شهادت ایشان است( رک به: امام خمینی؛ صحیفه نور؛ ج 13، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ص 158.)
3. صحیفه نور؛ ج 19، ص 269-270.
4.انفال: 53.
5.Leili Echghi:untemps entre les temps(paris:cerf 1992(.
6. صحیفه نور؛ ج 18، ص 12.
7.علامه سیدمرتضی عسکری؛ معالم المدرستین؛ ج 13، بیروت: مؤسسه النعمان، 1410ق، ص 16.
8. ابن کثیر در تاریخ خود( البدایة و النهایة) آورده که معاویه به یزید گفته بود: در عشرت طلبی پرده دری نکند و این شعر را به عنوان نصیحت برای او خوانده بود که:
کم فاسق تحبه ناسکا
قد باشر اللیل بامر عجیب
غطی علیه اللیل اـستاره
فبات فی امن و عیش خصیب
و لذة الاحمق مکشوفه
یسعی بها کل عدو مریب
(رک به: معالم المدرستین،ج 3، ص 17).
9.همان؛ ص 20-21.
10. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381 و ج 78، ص 116.
11. محمدرضا نجمی؛ سخنان حسین بن علی از مدینه تا شهادت؛ تهران: دفتر انتشارات اسلامی، [ بی تا]، ص 19.
12.امام حسین در موارد و مواضع متعددی نسبت به یزید و معاویه سخن گفته اند؛ برای مثال خطبه امام حسین در « منی» که به تفصیل درباره معاویه به عنوان « طاغیه» و نیز اهل بیت صحبت کرده است، از آن جمله است( رک به: علامه امینی؛ الغدیر؛ ج 1، بیروت: دارالکتاب العربی، 1967، ص 198.)
13. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
14. ابی مخنف؛ وقعة الطف؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامی؛ 1367 ش، ص 172.
15.نهج البلاغه؛ خطبه 108.
16. صحیفه نور؛ ج 20، ص 190.
17.علی بن موسی بن جعفر بن طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ نجف: مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 26.
18. المقرم؛ مقتل الحسین؛ بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1399ق، ص 219.


منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی
چکیده: در این مقاله تلاش گردیده تا ضمن بیان مساله و اهمیت آن، ادبیات مربوط عدالت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. در این بررسی، مباحثی همچون مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکتب اسلام و سایر مکاتب غربی بدان اشاره و همچنین الگو و مولفه های سیستمهای هوشمند اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی مطرح شده است. در ادامه به ضرورت و استعداد شبیه سازی واقعه عاشورا و احصای رمزها، نمادها و پیامهای عاشورایی اشاره گردیده است. در بخش دیگر مقاله که کانون اصلی این پژوهش را تشکیل می دهد، بر اساس پیامهای قیام عاشور و نهضت حسینی و تبیین آنها، مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی ارائه گردیده و در نهایت نیز به جمع بندی موضوع پرداخته و نتیجه گیری صورت گرفته است.
مقدمه
بدون تردید، بنیان ادبی و مبنای تفسیر رفتار برخاسته از شأن عصمت، در کتاب و سنت نهفته است؛ در واقع سیره اهل بیت چیزی جز تفسیر کتاب و سنت برحسب مقتضیات زمان و مکان نبوده است. ضمن اینکه با تأمل بر مراتب وصف‏ناپذیر هوشمندی معصوم «علیهم‏السلام» ملاحظه می‏شود که هر انتخاب او در هر وضعیت مقتضی، بهترین انتخاب ممکن در بعد زمان و مکان بوده است؛ بدین ترتیب در هر اقدام معصوم، به اقتضای شرایط، شیوه‏ای برای مبارزه و جهاد آموخته شده است که «مرز تقیه را با ترس» و« تفاوت جهاد را با جنگ‏طلبی» معین می‏سازد. قیام برای شکستن بت‏های بشرساخته در ساحت‏های دنیایی و معنایی، استقامت فاطمی بر احقاق حق، احیای حکومت عدل، صلح روشنگرانه، شهادت آگاهانه، مناجات عارفانه، دانش‏گستری عالمانه، تبلیغ هوشیارانه، مقاومت صبورانه، و اهتمام مستمر به مباحثه علمی، توسعه معارف، اظهار هویت، و زمینه‏سازی غیبت و حتی اقدام به غیبت از انظار عامه، همگی شیوه‏هایی را معرفی می‏کنند که باید به اقتضای شرایط اتخاذ شوند تا امانتی گرانقدر را به نسل‏های آینده برسانند!
نحوه برخورد با موضوع «عدالت»، به مثابه یکی از مهم‌ترین عوامل پایداری و استمرار حیات هر سیستم اجتماعی، از اعماق عرصه فرهنگی آن ریشه می‌گیرد و فرهنگ عدالتخواه با مختصات ویژه‌ای از فرهنگ‌های بی‌تفاوت نسبت به عدالت متمایز می‌گردد. ایستادگی در برابر ظلم، متضمن تلاشی شجاعانه است که درصورت عدم حمایت جامعه ممکن است هزینه‌هایی رادر پی داشته باشد؛ بنابراین تا حد زیادی تحت‌الشعاع تصور و باور افراد درباره احتمال «کامیابی»، «حمایت سایر اعضای جامعه»، «حمایت ساختارهای اداری و قانونی» و «پشتیبانی نهادهای اجتماعی» قرار می‌گیرد.
اگر تصمیم‌گیرندگان یک سیستم اجتماعی، به بقای بلندمدت آن سیستم علاقمند باشند، باید روحیه عدالت‌گستری و حق‌طلبی را در آن توسعه دهند. چنین اقدامی مستلزم پذیرش هزینه‌های این مهم در کوتاه‌مدت است؛ تحمل گستاخی‌های حق‌طلبانه و تشویق تلاش‌های عدالت‌خواهانه، لازمه توسعه برنامه‌های عدالت‌گستری است که به‌طور طبیعی محدودیت‌های قابل توجهی را به نخبگان و مسؤولان سیستم‌های اجتماعی تحمیل می‌کنند؛ محدودیت‌هایی که باید برای تضمین سلامت بلندمدت و هوشمندی جامعه، تحمل شوند؛ زیرا به‌طور منطقی می‌توان پذیرفت که در بلندمدت جامعه‌ای باقی می‌ماند که بنای آن بر عدل و تعادل استوار باشد و این مستلزم اصرار عناصر شکل‌دهنده آن بر اجرای عدالت است؛ اصراری که باید در احیاء سیستمی کل‌نگارانه، به کلیه سازمان‌های اداری و نهادهای اجتماعی کشور تسری یابد. (پورعزت،143:1383)
بدین ترتیب حاصل دوازده نسل مجاهده در پرتو قرآن و سنت رسول‏الله، تحولی شگرف و شگفت‏انگیز در ادبیات حکمرانی و اداره سیستم‏های اجتماعی است؛ تحولی که تا قرن‏ها و شاید هزاره‏ها بشریت و دانش مدیریت سیستم‏های اجتماعی را وامدار خویش خواهد ساخت. حاصل بحث آنکه بدون شک اگر هر یک از معصومان در مقتضیات زمانی و مکانی امام علی «علیه‏السلام» قرار می‏گرفت، برای تحقق عدل، به حکومت قیام می‏کرد، در زمان امام حسن «علیه‏السلام»، مظلوم‏نمایی‏های خطرناک معاویه را با برافراشتن پرچم صلح مسئولانه خنثی می‏نمود و در زمان امام حسین «علیه‏السلام»، کربلا را به عرصه جراحی تاریخ حکومت تبدیل می‏ساخت و در دوره‏های بعد تا غیبت، همچنان به ارشاد و تربیت عامه از طریق مناجات و کلاس درس و مجالس بحث می‏پرداخت و در عصر حاضر از مخاطبان از خود بیگانه، رخ برگرفته، عزم غیبت می‏نمود.
بیان مسئله
با تأمل بر نقش راهبردی نیروی انسانی در پویای جوامع بشری، ملاحظه می شودکه اصلی‌ترین عامل تعیین‌کننده و هویت بخش در هر جامعه،‌ عناصر انسانی فعال در آنند؛(5) عناصری که رفتارشان بیش از هر چیز تحت تأثیر ویژگی‌های عرصه فرهنگی جامعه شکل می‌گیرد؛ عرصه فرهنگ، عمیق‌ترین عرصه حیات اجتماعی است؛ عرصه‌ای که به صورت انتزاعی قابل تصور است و آثار آن در گستره‌ای کلان، در سطح جامعه متجلی می‌گردد (Ritzer,2000,p.470). حاصل تعامل عناصر فرهنگی به صورت مصنوعات(6)فیزیکی، رفتاری، و گفتاری ظاهر می‌شود (Hatch,1997,p.p.219-220)؛ از این رو تأکید می‌شود که خصلت‌هایی چون «عدل‌پذیری»، «حق‌گرایی» و «ظلم ستیزی» نیز به مثابه بخشی از مصنوعات تولیدی چرخه‌های متعامل فرهنگ جامعه، عمیقاً از عرصه فرهنگی آن ریشه می‌گیرند و نمودهای خود را در سطح جامعه نمایان می‌سازند؛ از این‌رو با توجه به نقش هویت بخش انسان‌ها در سیستم اجتماعی، شک نیست که اگر اعضای فعال یک جامعه، حق‌طلب و ظلم‌ستیز باشند و آگاهانه در برابر هرگونه تمایل به بیعدالتی و ظلم‌گستری، واکنش نشان دهند، رفتارهای ظالمانه و ساختارهای مروج این رفتارها را ناپایدار می‌سازند؛ بدین ترتیب فرهنگ عدالت‌پذیر توسعه می‌یابد؛ فرهنگی که برای حفظ پاکیزگی و قداست سیستم اجتماعی(امت) ضرورت دارد! (پورعزت،146:1383)
از رسول اکرم «صلی‌الله علیه و آله» چنین روایت شده است(نهج‌البلاغه، نامه 53):
هرگز پاک و مقدس نمی‌گردد امتی که در میان آن امت، فرد ضعیف نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از افراد قوی بازستاند (نهج البلاغه،ترجمه آیتی:741)؛ یعنی جامعه‌ای پاک و مقدس است که در آن ضعیف‌ترین اعضا بتوانند صریح و قاطع، حق خود را از قوی‌ترین اعضا بگیرند. از این‌رو ادعا می‌شود که تحول فرهنگی، ضروری تحقق و پایداری جامعه عدل است و البته تحول فرهنگ، مستلزم ملاحظات و تدابیر خاصی برای هدایت عناصر شکل‌دهندة آن است ؛(7)بنابراین، تأکید می‌شود که توسعه فرهنگ حق‌گرا و عدالت‌خواه برای استقرار و پایداری نظام عدل ضرورت دارد.
در این راستا نهضت حسینی و قیام سراسر فرهنگی عاشورا که مالامال از پیامهای ارزشی می باشد، نه تنها در عصر خود بلکه بیشتر، در امتداد اعصار متجلی می گردد. هدف اصلی این مقاله، تبیین پیامهای نهضت فرهنگی حسینی و قیام هوشمندانه عاشوراییمی باشد تا روشن نماید رمز ها و نمادهای عاشورایی، به چه میزان می تواند زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی در سیستمهای کنونی اجتماعی باشد.
روش تحقیق
در این مقاله از روش تحقیق تاریخی استفاده گردیده است. هدف تحقیق تاریخی به کار بردن داده های مربوط به واقعیت های مرتبط با رویداد های گذشته و تفسیر آنها است. از این طریق می توان به عوامل موثر در بروز وقایعی که در گذشته رخ داده است پی برد و رویدادهای زمان حال را بهتر شناخت (سرمد،بازرگان،حجازی،122:1385). روش جمع آوری داده ها نیز به صورت مطالعات کتابخانه ای بوده و همچنین از منابع اینترنتی نیز بهره گرفته شده است.
مفهوم شناسی واژه عدالت
عدالت‌ یکی‌ از اصطلاحات‌ مبنایی‌ سیاست‌ و اخلاق‌ است‌ که‌ با اهمیتی‌ عالم‌گیر، در همه‌نظریه‌های‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، نقشی‌ محوری‌ دارد. اعتبار جهانی‌ آن‌، به‌ توسعه‌ مجموعه‌متنوعی‌ از تحلیل‌ها و طرح‌های‌ کاربردی‌ انجامیده‌ که‌ دستیابی‌ به‌ تعریف‌ واضح‌ و دقیق‌ درباره‌آن‌ را دشوارتر ساخته‌ است‌; از این‌ رو، عدم‌ توافق‌ بسیاری‌ درباره‌ معنای‌ عدالت‌ و مصادیق‌اعمال‌ عادلانه‌ و ناعادلانه‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ (Campbell,2001,p.1).
در ارتباط با مفهوم‌ عدالت‌، مفاهیمی‌ چون‌ برابری‌، انصاف‌ (8)و مساوات‌(9) نیز مطرح‌می‌شوند که‌ گاهی‌ مترادف‌ با آن‌ و گاهی‌ با مفهومی‌ متفاوت‌ با آن‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌اند; برای‌ مثال‌عده‌ای‌ تصور می‌کنند که‌ برابری و عدالت‌ هیچ‌ ربطی‌ به‌ هم‌ ندارند، آنها عدالت‌ را در ذات‌ خودارزشمند می‌دانند ولی‌ برابری‌ را فاقد ارزش‌ ذاتی‌ فرض‌ می‌کنند; در حالی‌ که‌ افرادی‌ دیگرتصور می‌کنند که‌ این‌ دو مفهوم‌، مترادف‌ و یکسانند (Miller,1999,p.230).
با مراجعه به کتب لغت در مفردات راغب مى خوانیم: العدالة و المعادلة لفظ یقتضى المساواة و یستعمل باعتبار المضایقة ... فالعدل هو التقسیط على سواء ...؛ عدالت و معادله داراى معناى برابرى است و به همین خاطر همواره در مقایسه بین اشیاء کاربرد دارد. عدل همان تقسیم به دو نیم مساوى و هماهنگ است.
و ابن منظور مى نویسد: العدل ما قام فى النفوس انه مستقیم و هو ضد الجور ... و فى اسماء الله سبحانه: العدل، هو الذى لا یمیل به الهوى فیجور فى الحکم ... و العدل: الحکم بالحق. یقال: هو یقضى بالحق و یعدل ...؛ عدل هر آن چیزى که فطرت انسان حکم به استقامت آن نماید و ... .
و در افصاح آمده است: العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ما له و اخذ ما علیه ... عدل فى امره ...: استقام. و فى حکمه: حکم بالعدل؛ عدل یعنى انصاف و آن به معناى این است که آنچه بایسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود ... عدالت در کار به معناى استقامت در آن و عدالت در قضاوت یعنى حکم به عدل نمودن.
و در کلمه انصاف مى گوید: الانصاف: العدل ... و أنصف الرجل عامله بالقسط و العدل لانه اعطاء من الحق، یستحقه لنفسه ...
و در قسط مى نویسد: القسط: العدل ... یقال: اقسط فى حکمه و بینهم و الیهم: عدل فى القسمة و الحکم ... و القسط: الحصّة و النصیب. (10)
و در فروق اللغه آمده است: الفرق بین النصیبُ و القسط ان النصیب یجوز ان یکون عادلاً و جائراً و ناقصاً عن الاستحقاق و زائداً. یقال: نصیب منحوس و موفور. و القسط: الحصة العادلة، مأخوذة من قولک: اقسط: اذا عدل ... (11)
و در فرق بین عدل و انصاف مى گوید: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل یکون فى ذلک و فى غیره. الاترى انّ السارق اذا قطع قیل انه عدل علیه و لا یقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطیه نصف الشى ء و تأخذ نصفه من غیر زیادة و لا نقصان؛ فرق بین عدل و انصاف آن است که انصاف تقسیم برابر ـ و بیشتر در امور حسى ـ است ولى عدالت در محسوس و غیر محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بریدن دست دزد را عدل مى نامند ولى انصاف نمى نامند.
و باز در فرق بین عدل و قسط مى گوید: انّ القسط هو العدل البیّن الظاهر و منه سمّى المکیال قسطاً و المیزان قسطاً لانه یصوّر لک العدل فى الوزن حتى تراه ظاهراً، و قد یکون من العدل ما یخفى و لهذا قلنا ان القسط هو النصیب الذى بیّنت وجوهه.(12)
ابوهلال عسگرى از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در فرق بین ظلم و جور نیز مى نویسد: ان الجور خلاف الاستقامة فى الحکم ... جار الحاکم فى حکمه و السلطان فى سیرته اذا فارق الاستقامة فى ذلک و الظلم ضرر لا یستحق سواء کان من سلطان او حاکم او غیرهما. الاترى انّ خیانة الدانق و الدرهم تسمى ظلماً و لا تسمى جوراً فان اخذ ذلک على وجه القهر او المیل سمى جوراً و اصل الظلم نقصان الحق و الجور العدول عن الحق ... و خولف بین النقیضین فقیل فى نقیض الظلم الانصاف و هو اعطاء الحق على التمام و فى نقیض الجور العدل و هو العدول بالفعل الى الحق.(13)
در معناى عسف و حیف نیز که در بعضى روایات مقابل عدل قرار داده شده آمده است: الحیف: المیل فى الحکم و الجنوح الى احد الجانبین. و در مورد عسف آمده است: السیر بغیر هدایة و الاخذ على غیر الطریق ... و العسف: رکوب الامر بلاتدبیر و لارویة ...
لذا با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مفهوم اصطلاحی عدل در برگیرنده مضامین زیر می باشد:
1ـ واژه عدل به معناى اعتدال و استقامت و راستى و انطباق با شایسته ها و بایسته هاست. و بنابراین پیمودن مسیرهاى انحرافى، همان افراط یا تفریط و خروج از مسیر اعتدال و حق و انصاف و قسط است. و میزان انحراف از عدالت و حق متناسب با شدت و ضعف افراط و تفریط است.
2ـ مراعات و حفظ اعتدال در رفتار و به تعبیرى دقیق تر حرکت بر روى صراط مستقیم کارى دشوار و طاقت سوز و نیازمند آگاهى از درون و برون هستى و آشنایى با استعدادها و قابلیتهاى نفس بشرى و آموزش و تمرین مداوم، و آنگاه عزمى استوار و پولادین است تا بتواند در برابر جاذبه هاى اعتبارى افراط و تفریط تعادل خود را از دست ندهد.
3ـ برابرى و تساوى و انصاف مورد نظر در عدل، تساوى کور و چشم بسته نیست تا بدون توجه به قابلیتها و شایستگى ها و در تعارض با حقوق و بایستگى ها قرار گیرد. حضرت امیر در فرازى از نامه خود به مالک مى نویسد:
«و لا یکونن المحسن و المسى ء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریباً لاهل الأساء ة فى الأساء ة ... .(نهج البلاغه،نامه 53،فراز 35)
و مبادا نیکوکار و بدکردار در نظر تو برابر باشند زیرا که این کار رغبت نیکوکار را بر نیکى کم مى نماید و بدکردار را به بدى مى خواند.»
نیکى عدل و حقانیت آن از این رو نیست که همه را در یک ردیف و یک صف قرار دهد و هیچ فرقى بین آنها نمى نهد، بلکه به این دلیل است که هر چیزى را در جاى خود و محل سزاوار خود مى گذارد. مقتضاى عدالت الغاى تفاوتها نیست بلکه رعایت استحقاقهاست. و این همان امرى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است.
با سخنى از مرحوم فیض و علامه طباطبایى این بخش را به پایان مى بریم. مرحوم فیض در تفسیر آیه «و السماء رفعها و وضع المیزان»(سوره رحمن،آیه 7) مى نویسد:
«... و وضع المیزان، العدل، بان وفّر على کلّ مستعد مستحقه و وفى کلّ ذى حقّ حقّه حتى انتظم امر العالم و استقام کما قال صلى الله علیه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛
خداوند عدالت را برقرار نمود به این صورت که بر هر صاحب استعدادى آنچه استحقاق داشت عنایت کرد و حق هر صاحب حقى را ادا نمود تا کار عالم بسامان شد و راست آمد.»
و علامه طباطبایى نیز در تحلیل مفهوم عدل مى نویسد:
«انّ العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفریط فى الامور. و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى، فان حقیقة العدل هى اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغى ان یعطاه فیتساوى فى انّ کلاً منها واقع موضعه الذى یستحقه. فالعدل فى الاعتقاد ان یؤمن بما هو الحق، و العدل ... فى الناس و بینهم ان یوضع کل موضعه الذى یستحقه فى العقل او الشرع او فى العرف فیثاب المحسن باحسانه و یعاقب المسى ء على اساء ته و ینتصف للمظلوم من الظالم و لا یبعّض فى اقامة القانون و لا یستثنى. و من هنا یظهر انّ العدل یساوق الحسن و یلازمه اذ لا معنى بالحسن الّا ما من طبعه ان تُمیل الیه النفس و تنجذب نحوه؛(المیزان:331)
عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است. در عدالت به هر کسى سهم بایسته داده مى شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر مى شوند. عدل در اعتقادات یعنى ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنى قرار گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع و یا عرف براى او منظور شده است ... با این توضیح همسانى مفهوم عدل با زیبایى نیز روشن مى گردد ....» (لطیفی،25:1379)

مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکاتب غرب
از هنگامی‌ که‌ سقراط درباره‌ چیستی‌ عدالت‌ از افلاطون‌ سؤال‌ کرد، تاکنون‌ این‌ سؤال‌ یکی‌از سؤالات‌ راهنمای‌ تفکرات‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ بوده‌ است(Solomon&Murphy,2000,p.3). در این‌ باره‌ هنوز مباحثات‌ و اختلاف‌ نظرهای‌گسترده‌ای‌ جریان‌ دارندکه‌ به‌ دلایل‌ متعددی‌ مطرح‌ می‌شوند. آن‌ گونه‌ که‌ میلر(14)می‌گوید، گاهی‌این‌ اختلافات‌ درباره‌ عدالت‌، از منافع‌ متضاد افراد ناشی‌ می‌شوند(Miller,1999,p.25); میزان‌ اختلاف‌ نظرها درباره‌ عدالت‌، در هنگامه‌ رویارویی‌ نظریه‌های‌ فلسفی‌ سیاسی‌تشدید می‌شود. استربا(15)با در نظر گرفتن‌ شش‌ مکتب‌ فلسفی‌ سیاسی‌، مفاهیم‌ عدالت‌ از دیدگاه‌آنها را طبقه‌بندی‌ کرده‌ است‌. هنگام‌ استفاده‌ از این‌ طبقه‌ بندی‌ باید در نظر داشت‌ که‌ ممکن‌است‌ بسیاری‌ از ظرافت‌های‌ جزیی‌ دیدگاه‌های‌ فردی‌ دانشمندان‌ درباره‌ عدالت‌، در فراگرد آن‌نادیده‌ انگاشته‌ شوند، ولی‌ در عوض‌ به‌ وسیله‌ آن‌، امکان‌ آشنایی‌ سریع‌تر با مفاهیم‌ عمده‌ و کلی‌ عدالت‌ در جهان‌ معاصر فراهم‌ می‌گردد.(پورعزت،86:1380)
براساس‌ این‌ طبقه‌بندی‌، آرمان‌ سیاسی‌ نهایی(16) مفهوم‌ لیبرالی‌ عدالت‌، آزادی‌ است‌ و همه‌حقوق‌ و تکالیف(17)، نهایتا بر مبنای‌ آن‌ توجیه‌ می‌شوند; در حالی‌ که‌ در مفهوم‌ سوسیالیستی‌عدالت‌، برابری‌ به‌ مثابه‌ آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ و مبنای‌ توجیه‌ حقوق‌ و تکالیف‌ مد نظر قرارمی‌گیرد; و در مفهوم‌ لیبرال‌ دموکراتیک‌ عدالت‌، آمیزه‌ای‌ از آزادی‌ و برابری(18)، آرمان‌ سیاسی‌نهایی‌ و مبنای‌ توجیه‌ حقوق‌ و تکالیف‌ تلقی‌ می‌شود; اجتماع‌ گرایان(19)، نفع‌ عمومی‌ را به‌ مثابه‌آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ خود در نظر می‌گیرند و ادعا می‌کنند که‌ چنین‌ آرمانی‌ به‌ حمایت‌ ازشکوفایی‌ فضایل‌ انسانی‌ می‌انجامد; فمینیست‌ها(20) نیز مفهومی‌ از عدالت‌ را تأیید می‌کنند که‌حقوق‌ و تکالیف‌ را بر مبنای‌ آرمانی‌ دو جنسیتی(21)و مبتنی‌ بر برابری‌ زن‌ و مرد توجیه‌ نماید; در حالی‌ که‌ مفهوم‌ فرانوگرایی‌ عدالت، با تأکید بر ضرورت‌ رد همه‌ فراروایت‌ها(22)و نظریه‌های‌کلان(23)، توجیه‌ حقوق‌ و تکالیف‌ را محلی‌ و محدود(24)دانسته‌، بر آن‌ است‌ که‌ این‌ توجیه‌ نبایدجهان‌ شمول‌ باشد (Sterba,1999,p.2-3).
تسری عدالت؛ در رویه‌ها، مراوده‌ها، و توزیع منابع اجتماعی
واژه عدالت اجتماعی(25)دارای معانی متفاوتی بوده که هیچکدام دقیق نمی باشد، بلکه تماما انتزاعی است. (Mayer,2007,p.1) عدالت اجتماعی اشاره به این مفهوم دارد که بایستی عدالت در کل جامعه حکمفرما باشد (Krietner&Kinicki,2001,p.243). به نظر می آید مفهوم ارزشی عدالت اجتماعی همانند قانون و سیاست، از مکاتب اعتقادی و دینی سرچشمه می گیرد. این موارد به طرق مختلف درهم تنیده شده اند و در فرهنگ های مختلف نقشهای متفاوتی را بازی می کند. در مکاتب دینی مسیحیت، یهودیت و اسلام این اصل در مورد عدالت اجتماعی پذیرفته شده است که تمام افراد در مقابل خداوند برابرند و بایستی با تمام آنها با احترام رفتار شود(Mayer,2007,p.1). عدالت اجتماعی در واقع یکی از فاکتورهای اساسی و سنگ بنای اصلی اندیشه حکمرانی خوب در سطح بین الملل تلقی می گردد (مقیمی،اعلایی،123:1388).
در متون نظری، مفهوم عدالت را با توجه به ملاک توزیع، روش اجرا، و نحوة مراوده در جامعه، به عدالت توزیعی(26)، رویه‌ای(27)، و مراوده‌ای(28)تفکیک کرده‌اند. عدالت را می‌توان درباره توزیع هر نوع کالای اجتماعی، نظیر آزادی(29)، حقوق (30)، قدرت(31)، ثروت(32)، فرصت(33)و نظایر آن مدنظر قرار داد (Heywood,2000,p.135).
عدالت توزیعی، در سطح سازمان منعکس‌کنندة انعطاف قابل ادراک از تصمیماتی
است که دربارة نحوة تخصیص و توزیع منابع و پاداش‌ها اتخاذ می‌شوند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ و در سطح جامعه بر میزان رعایت انصاف در توزیع منابع اجتماعی دلالت دارد.
عدالت رویه‌ای، در سطح سازمان بر انصاف قابل ادراک از فراگردها و رویه‌‌های مورد استفاده برای تخصیص منابع و پاداش‌ها دلالت می‌کند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ یعنی عدالت را در فراگردهایی که از طریق آن‌ها تصمیمات سازمانی اخذ می‌شوند، مدنظر قرار می‌دهد (Greenberg&Baron,2000,p.145)؛ و به رعایت انصاف در روش‌ها، ساز و کارها، و فراگردهای تعیین نتایج (تخصیص‌های اقتصادی) معطوف می‌گردد (Folger&Cropanzano,1998,p.26)؛ و در سطح جامعه بر رعایت انصاف در طراحی و به کارگیری ساختارها، فراگردها، و رویه‌های اجرایی دلالت می‌نماید.
عدالت مراوده‌ای، درسطح سازمان بر انصاف قابل ادراک از رفتار تصمیم‌گیرندگان تأکید می‌کند و جنبه بین‌شخصی و انسانی تصمیم‌گیری، به ویژه منصفانه بودن رفتار افراد را مدنظر قرارمی‌دهد (Krietner&Kinicki,2001,p.244)؛ یعنی بر انصاف قابل ادراک از رفتار و سلوک بینابینی اشخاص در تعیین پیامد نتایج فعالیت‌های سازمانی تأکید می‌کند (Greenberg&Baron,2000,p.147)؛ و در سطح جامعه میزان رعایت انصاف در مراودات اجتماعی و رفتار اعضای جامعه با یکدیگر را مدنظر قرار می‌دهد (جدول 1).
عدالت مراوده‌ای، بر جنبه‌های غیررسمی‌تر مراودة تخصیص‌دهندگان پاداشها و دریافت‌کنندگان آن‌ها دلالت دارد؛ البته این جنبه‌ها به طور رسمی تعریف نمی‌شوند، ولی می‌توانند ادراک انصاف را تحت تاثیر قراردهند (Folger&Cropanzano,1997,p.p.27-28).
قابل توجه است که رعایت عدالت در هر یک از حالت‌های فوق، بقیه را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ به طوری که می‌توان گفت، در صورت عدم رعایت عدالت در توزیع، تأکید بر عدالت مراوده‌ای و رویه‌ای بی‌حاصل خواهد بود؛ ضمن اینکه توسعه رویه‌های ناعادلانه بر روند عدالت در توزیع و مراوده خدشه وارد می‌سازد؛ و عدم رعایت عدالت درمراوده، ضمن اینکه عزت‌نفس و احترام افراد جامعه را در معرض هتک قرار می‌دهد، احتمال موفقیت حرکت‌های حق‌طلبانه برای توزیع عادلانه‌تر امکانات و تسهیلات اجتماعی، و امکان توسعه عدالت رویه‌ای را کاهش می‌دهد؛ در حالی‌که، برخورداری از احترام برابر در مراودات اجتماعی، بر احتمال موفقیت حرکت‌های عدالتخواهانه می‌افزاید و اعتماد افراد به حمایت سایر افراد جامعه و برخورداری از پشتیبانی نهادهای اجتماعی را افزایش می‌دهد؛ ضمن اینکه محدود شدن مجال جلوه‌گری‌ها و نمایش‌های استکباری و خودبزرگ‌انگاری، از احتمال موفقیت مداخله‌های عناصر زیادت خواه می‌کاهد؛ زیرا وقتی مردم از حرمت و احترام برابر برخوردار باشند و بر ارزش آن وقوف یابند، کمتر احتمال دارد که اجازه دهند بر این حق خدشه وارد گردد.
جدول 1 جلوه‌های گوناگون عدالت در مناسبات اجتماعی (پورعرت،148:1383)
نوع عدالت مفهوم  توضیح
عدالت توزیعی  رعایت انصاف به هنگام توزیع منابع و پاداش‌های اجتماعی  اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف مبنای معین و مشخصی برای مرتبط ساختن صریح تلاش‌های افراد با پاداش‌های دریافتی آنان است.
عدالت رویه‌ای رعایت انصاف در رویه‌ها و فراگردهای اجتماعی اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف رویه‌ها و فراگردهای عادلانه است؛ به طوری که خط‌مشی‌ها و برنامه‌های معطوف به عدالت، بدون استفاده از رویه‌های غیرعادلانه اجرا شوند.
عدالت مراوده‌ای رعایت انصاف در ارتباطات و مراودات اجتماعی اجرای عدالت اجتماعی مستلزم تعریف الگوی ارتباطی مناسب میان اعضای جامعه است؛ به طوری که زمینه هرگونه تکبر و برتری‌جویی و خودبزرگ‌ انگاری میان اعضای جامعه انسانی برطرف شود.

نمودار 1. تأثیر جنبه‌های گوناگون بیعدالتی بر کاهش مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی (پورعزت،149:1383)
همان‌طور که در نمودار (1) ملاحظه می‌شود، توسعه هر یک از جنبه‌های بیعدالتی، ضمن تهدید مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی، بر سایر جنبه‌های بیعدالتی در جامعه، تاثیر فزاینده دارد؛ بدین ترتیب افزایش روند بیعدالتی به افزایش آنتروپی و تسریع روند اضمحلال سیستم اجتماعی منجر می‌شود؛ زیرا روندی که با فراگردهای زرمدار، زورمدار، و تزویرمدار برخی از گروه‌های جامعه شکل می‌گیرد، بر عدم تعادل اجتماعی می‌افزاید و عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ بدین ترتیب ساخت توزیع قدرت در جامعه بر له منافع گروه‌های ذینفغ و علیه منافع اکثریت، از وضعیت «توزیع گسترده و طبیعی قدرت» به حالت «توزیع محدود و جهت‌دار قدرت» تغییر شکل می‌یابد (پورعزت،149:1383).
در چنین شرایطی، هیچ دلیلی ندارد که گروه‌های محروم جامعه از وضعیت موجود حمایت نمایند و به تحمل مسائل و مشکلات موجود در مسیر حفظ آن، رغبت نشان دهند (Sterba,1999,p.6-7).
درصورتی که یک سیستم اجتماعی به چنین وضعیتی دچار شود، ساختار اجتماعی آن بسیار شکننده می‌شود و شرایطی ایجاد می‌شود که حتی تمدن‌های بزرگ را نیز در معرض فروپاشی و دگرگونی قرار می‌دهد و آنها را از حمایت عامه مردم بی‌بهره می‌سازد. شاید از این جهت است که از عامه مردم « به ستون دین» تعبیر شده است و سفارش شده است که میل و توجه حاکم باید بیشتر متوجه آنان باشد (نهج‌البلاغه، ترجمه آیتی:723).
صراحت و پاسخگویی؛ راز پایداری و سرّ هوشمندی جوامع
تضمین سلامتی هر جامعه در گرو حساسیت عناصر اجتماعی به آن است. هر چه مردم به سرنوشت جامعه خود حساس‌تر باشند، برای حفظ و پایداری آن بیشتر تلاش می‌کنند. برخورداری از حمایت مردم حق‌طلب و عدل‌گرا، یکی از ارزنده‌ترین سرمایه‌های هر حکومتی است که به بقای بلندمدت خود علاقمند است؛ زیرا هرگاه مردم یک جامعه در برابر بیعدالتی حساس گردند، با ارائه بازخورهای سریع و صریح خود، امکان اصلاح سریع انحرافات سیستم حکومتی را فراهم می‌سازند (پورعزت،1382،311).
واضح است که شکل‌گیری هر مرتبه‌ای از قابلیت هوشمندی در یک سیستم، در گرو استفاده از حلقه‌های بازخوری است که از نتیجه فعالیت خود دریافت می‌کند. توسعه حلقه‌های بازخور کارآمد برای ارزیابی پیامدهای نهایی فعالیت حکومت، مصالح ضروری را برای شکل‌دهی یک دولت هوشمند فراهم می‌سازد. با این مقدمه، قابل تصور است که سیستم کاملاً هوشمند، سیستمی است که با فرآوری حلقه‌های بازخور متعدد در سطح و عمق «جامعه هدفش»، امکان دریافت بازخور از همه اجزای تشکیل‌دهندة خود را توسعه دهد. البته دریافت بازخورهای سریع و صریح از متن جامعه، دشواری‌های زیادی را برای هیات حاکمه در بردارد؛ ولی مزایای فوق‌العاده آن، امکان اصلاح و بازسازی مداوم را برای حکومت فراهم می‌کنند و منبعی غنی برای توسعه حلقه‌های یادگیری و تکامل سازمان اجتماعی مهیا می‌سازند؛ بدین ترتیب استمرار دریافت اطلاعات حاصل از هوشمندی متن جامعه، ظرفیت ارزشمندی برای هدایت رفتار سیستم اجتماعی ایجاد می‌کند(پورعزت،152:1383).
این ظرفیت ارزشمند هنگامی قابل استفاده و احیاء است که مردم جامعه نگران سلامت دستگاه اداری و سیستم حکومتی باشند. واضح است که مردم هنگامی نسبت به سیستم مدیریتی جامعه و سرنوشت آن حساس می‌شوند که نسبت به رعایت عدالت و دریافت حقوق حقه در سیر حیات اجتماعی، امیدوار باشند. بنابراین فراگرد پاسخگویی(34)فعال هیأت حاکمه به جامعه باید به حدی صریح و شفاف باشد که مستمراً موجب حذف عناصر ناشایسته از ترکیب هیات حاکمه گردد.
پاسخگویی یا محاسبه‌پذیری، بر وظیفه هیات حاکمه برای توضیح رفتار خود و استقبال از انتقادهای دیگران دلالت دارد. محاسبه‌پذیری(35)مستلزم آنست که وظایف، قدرت‌ها، و عملکردهای هیات حاکمه به‌طور دقیق تعریف شوند، و به طور مؤثر، تحت نظارت و ارزیابی قرار گیرند .(Heywood,2002,p.393) بدیهی است که در این صورت، مدیران ضعیف با تنگناهای جدی مواجه می‌شوند و مجبور خواهند بود که دائماً دربارة رفتارهای خود تجدیدنظر نمایند یا از سیستم اداری حکومت حذف گردند.
بدین ترتیب، این سیر پاسخگویی بر قدرت عامه مردم می‌افزاید و از قدرت مانور مدیران مستبد می‌کاهد؛ به طوری که ایشان را وادار می‌کند تا حتی در برابر ضعیف‌ترین آحاد جامعه، پاسخگو باشند؛ این پاسخگویی هرچند هم که دشوار باشد، هزینة ناچیزی است که هیات حاکمه برای تضمین بقای بلندمدت خود پرداخت می‌کند.
هیات حاکمه شهر عدل، منتخب مردم است و می‌تواند دربارة مصالح اجتماعی تصمیم‌گیری نماید؛ اما همواره در برابر مردم مسؤول است (نهج‌البلاغه، نامه 53 و نامه 57 ترجمة آیتی:723 الی 727 و 757 ) و البته سرّ هوشمندی جامعه و راز پایداری آن نیز همین است: تضمین برابری عامه مردم؛ ‌و التزام هیات حاکمه به پاسخگویی در برابر آنان (Kilksberg,2001,p.14).
اگر سیستم اجتماعی با یک شبکه گسترده ارتباط رایانه‌ای مقایسه شود، تصور نسبتاً مناسبی دربارة مقوله «هوشمندسازی جامعه» حاصل می‌آید. در سطح شبکه، علاوه بر فضای اختصاص‌یافته توسط مدیر پردازشگر مرکزی، همة ظرفیت‌های رایانه‌ای متصل به شبکه می‌توانند در نقش حافظه کمکی با آن همکاری نمایند؛ با فرض اینکه مدیر شبکه اجازه دهد تا کاربران برای اصلاح نرم‌افزارها و قواعد حاکم بر رفتار شبکه، انتقادات، پیشنهادات، و توصیه‌های خود را ارائه نمایند، شرایط مناسبی برای تبادل اطلاعات میان شبکه و کاربران و رشد فزایندة آنان فراهم می‌آید.
ملاحظه می‌شود که ممانعت مدیر از ارائه پیشنهادات و انتقادات کاربران، شبکه را از اطلاعات آنان محروم می‌نماید. البته مبادرت کاربران به همکاری برای اصلاح مستمر شبکه نیز متضمن تمهید انگیزه کافی برای آنان است؛ اما بدیهی است که اگر کاربران باور کنند که در منافع حاصل از اصلاح شبکه سهیم خواهند بود، احتمال مشارکت سازندة آنان افزایش می‌یابد؛ بدین ترتیب، سیستم در طریق دانش افزایی و بهبود مستمر قرار می‌گیرد.
با تأمل بر این مثال، اگر ظرفیت هوشمندی یک شبکه رایانه‌ای بر حسب مجموعه حافظه سخت‌افزارهای متصل به آن، قواعد نرم‌افزاری حاکم بر رفتار کاربران، و میزان هماهنگی و تعریف‌شدگی عناصر زبان ارتباطی آنان تعریف می‌شود، می‌توان فرض کرد که ظرفیت هوشمندی جامعه نیز تحت تاثیر عوامل ذیل قراردارد:
1ـ ظرفیت حافظه و استعدادهای فرآوری اطلاعات هر یک از افراد جامعه؛
2ـ میزان انسجام اجتماعی و پاکیزگی راه‌های ارتباطی مردم و حکومت؛
3ـ وجود و تداول زبان مشترک و قواعد و شاخص‌های تعریف شده در جامعه؛
4ـ فرآوری انگیزة کافی برای مشارکت آحاد جامعه در فراگرد مستمر بهبود و بازسازی و سیر یادگیری اجتماعی.
ملاحظه می‌شود که عامل اول با رعایت عدالت توزیعی، قابل توسعه است. توزیع عادلانه موجب کاهش دغدغه‌های روزمره و فرآوری فرصت پرداختن به مسائل اجتماعی می‌شود؛ رعایت عدالت مراوده‌ای نیز موجب افزایش انسجام اجتماعی و بهبود ارتباطات دولت و ملت می‌شود؛ درحالی‌که با رعایت عدالت رویه‌ای، قواعد مشترک و صریح حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی توسعه می‌یابند. ضمن اینکه تحقق عدالت کلی درجامعه یا افزایش امید به تعّین آن در عرصه سیستم اجتماعی، انگیزه افراد را برای مشارکت در امور اجتماعی و حساسیت در برابر سلامت جامعه افزایش می‌دهد.
ملاحظه می‌شود که الزامات هوشمندی جامعه به شدت تحت تاثیر رعایت وجوه گوناگون عدالت اجتماعی توسعه می‌یابند؛ به طوری که می‌توان گفت توسعه عدالت، سرّ اصلی طراحی و ساخت دولت هوشمند و تشکیل یک ملت متحد است (نمودار2).


نمودار 2. پیوستار هوشمندی تا خردگریزی، علی‌رغم برخورداری از مراتب بالای نظام‌یافتگی (پورعزت،155:1383)
عوامل پایداری سیستم های اجتماعی هوشمند
حفظ و پایداری سازه‌های یادگیرندگی و هوشمندی یک سیستم اجتماعی، متضمن تعبیه یک خرده‌سیستم قانون‌گرا و مستقل در آن است؛ خرده‌سیستمی که هوشمندانه شاخص‌های شهر عدل (وضعیت مطلوب) را با شاخص‌های حاصل از رفتار سیستم اجتماعی در وضع موجود، مقایسه نماید و نسبت به اصلاح آنها واکنش نشان دهد. استقلال قضایی، بر تفکیک دقیق حوزة عملکرد قوة قضائیه از سایر قوای حکومتی دلالت دارد (Heywood,2002,p.305).
به طور طبیعی، انسان زمانی اقدام به فعالیت می‌کند که به تحقق اهداف خود امیدوار باشد؛ در واقع اگر انسان نتواند میان تلاش، مسیر حرکت، و مقصد یا هدف خود رابطه درستی ادراک کند، از فعالیت معطوف به هدف باز می‌ماند.
توسعه سازوکارهای قانونی مناسب، امید افراد جامعه را به تحقق اهداف حق‌طلبانه و عدالتخواهانه افزایش می‌دهد. بویژه تمهید استقلال قضایی در کشور، بر امید مردم به نتیجه بخشی فعالیت‌های معطوف به اهداف حق‌طلبانه می‌افزاید و امکان بهره‌مندی حکومت از ظرفیت حافظه و استعدادهای فردی مردم جامعه را وسعت می‌بخشد؛ در واقع امید به پشتیبانی و حمایت ساختار قضایی، ساز و کارهای رشد (امر به معروف- باز خور مثبت) اصلاح (نهی از منکر- بازخور منفی) را در متن جامعه فعال می‌سازد و روند یادگیری سیستم اجتماعی را تسریع می‌نماید.
در امتداد این مسیر، با توجه به تنوع و پیچیدگی روبه افزایش سیستم‌های اجتماعی، توسعه خرده‌سیستم قضایی برای قضاوت دربارة امور گوناگون ضرورت می‌یابد؛ بدین ترتیب، ساختار قضایی جامعه به سوی تخصصی شدن در قالب مجموعه‌ای از دادگاه‌ها و دادسراها، برای دادستانی در حوزه‌های اجتماعی گوناگون، هدایت می‌شود.
نکته مهم این است که استقلال قوة قضائیه باید در کلیه واحدها و خرده‌سیستم‌های فعال در قلمرو امور قضایی متجلی گردد. بدین ترتیب باور مردم به برخورداری از حمایت قاطع و عالمانه یک خرده‌سیستم قضایی کارآمد و مستقل، موجب نهادینه شدن رفتارهای عدالتخواهانه و حق‌طلبانه در کلیه سازمان‌های اداری و متن سیستم اجتماعی می‌شود.
شکی نیست که دولت مهم‌ترین نهادی است که سیاست‌ها و اعمالش بر روند رواج عدالت یا بیعدالتی در جامعه تاثیر می‌گذارد. درواقع دولت‌ها از طریق شعب و نمایندگی‌های گوناگون خود، سهم تحصیل شده یا تخصیص‌یافته به هر یک از افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهند (Miller,1999,p.11).
حد اعلای پاکیزگی و سلامت یک جامعه، حالتی است که در آن حالت، حتی ضعیف‌ترین آحاد جامعه بتوانند بدون لکنت زبان و قاطعانه، حق خود را از قویترین افراد منتسب به هیات حاکمه، بازستانند و در جریان اقدامات حق‌طلبانة خود، تردیدی نداشته باشند که از حمایت قاطع خرده‌سیستم قضایی و سایر نهادهای اجتماعی ذیربط، برخوردار خواهند بود.
شاخص‌های هوشمندی و خردگریزی در رفتار دولت‌ها
ملاحظه می‌شود که بدین ترتیب در فراگرد عادی‌سازی و پالایش ارتباطات اجتماعی، سیری فزاینده به سوی تحقق شهر عدل و دولت هوشمند شکل می‌گیرد. در غیر این‌صورت، اهتمام حکومت‌ها به اتخاذ فناوری‌های نوین و تقویت ساز و کارهای فنی برای تجهیز سیستم اداری، به هیچ وجه رهگشا نخواهد بود و چه بسا که به دلیل ابتلا به نوعی ناهوشمندی و خردگریزی ناشی از عدم ارتباط صریح با مردم، به شیوع نوعی روحیه خودشیفتگی ناشی ازجهل مرکب در میان دولتمردان منجر شود؛ بدین ترتیب بتدریج «سیستم‌های خردگزیر» شکل می‌گیرند؛ سیستم‌هایی که نوعی دوگانگی را در رفتار خود متجلی می‌سازند: هماوردی « سازه‌های بسیار پیشرفته و کارآمد فرآوری و تحلیل اطلاعات» و «محدودیت منابع و مراجع دستیابی به اطلاعات واقعی (گروه اندیشی، و اتکا به باورها و تلقی‌های نادرست برخی از اعضای سیستم)» (نمودار 3).
خردگریزی نظام‌یافته نیز موجب خودشیفتگی و خودبزرگ‌انگاری اعضای سیستم می‌شود؛ تاحدی که ممکن است چرخه‌های جهل مرکب را مداوماً مورد حمایت قرار دهند و هرگونه اطلاعات نقدکننده خود را نامعتبر محسوب نمایند.

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی

نمودار 3. حالت‌های متفاوت حاصل از ترکیب میزان نظام‌یافتگی و شاخصهای هوشمند سازی سیستم‌های اجتماعی (پورعزت،158:1383)
خردگریزی نظام‌یافته بر رفتار سیستم‌هایی دلالت دارد که به صورت بسیار مجهز و پیشرفته طراحی می‌شوند، ولی به دلیل ناتوانی در ایجاد ارتباط با عامه مردم در لایه‌‌های عمیق‌تر سیستم اجتماعی، از مشروعیت و اعتبار حقیقی برای «نمایندگی جامعه» برخوردار نمی‌گردند و به دلیل مسدود شدن مسیر مراوده سالم با مردم، بر تحلیلهایی سطحی و ظاهری اصرارنموده، به روند گرفتاری در جهل مرکب به مثابه ره‌آورد حس خودشیفتگی نظام اداری، استمرار می‌بخشند و بدین ترتیب امکان یادگیری و اصلاح را از خود سلب می‌نمایند. بدین ترتیب لایه‌های تودرتوی خردگریزی شکل می‌گیرد و بر وخامت فاصله وضع موجود تا وضع مطلوب (خردمندی تصمیم) می‌افزاید. معمولاً در مراحل اوج خردگریزی، فروپاشی‌های تمدنی حادث می‌شوند که برای مثال می‌توان به نمونه‌هایی تاریخی چون فروپاشی تمدن هخامنشیان، ساسانیان، بنی‌امیه، بنی عباس، صفویه، و قاجار اشاره کرد که در دوران برخورداری از توان نظامی و تسلیحاتی نسبتاً بالا، به دلیل شیوع بی‌عدالتی و اصرار بر رویه‌های استبدادی، با حذف مردم از صحنه سیاسی جامعه، دچار اضمحلال تدریجی شدند (پورعزت،159:1383). نکته قابل تأمل دیگر این است که گویا می‌توان نوعی رابطه میان سطح اقتدار و پایداری یک کشور یا جامعه، و ساخت زبان رایج در آن مشاهده کرد؛ گویا قبل از فروپاشی کامل، زبان عامه در سیر قهقرایی و اضمحلال تدریجی قرار می‌گیرد.((Ostler,2006,p.xix-xxi
رمزها، نمادها و پیام‏ها
در حالی که عمده مظاهر ادبیات عامه همواره در معرض تحول قرار دارند، گویا برخی از نمادها، از اعتباری فرازمانی برای انتقال معانی برخوردارند. البته به طور طبیعی، واژگان، علائم و نمادها در سیر تطور جوامع کارکردهای جدیدی می‏پذیرند و معانی جدیدی را حمل می‏کنند، ولی گاهی با استخدام علائم، و تصنیف داستان‏ها، مفاهیم و معانی نسبتاً مشابهی را در طی نسلها، منتقل می‏سازند؛ با این حال، وجوهی اسرارآمیز دارند که گاهی اندیشه و زبان عده زیادی را به ابزار مبدل می‏سازند تا پیامی را به عده‏ای دیگر برسانند.
تصور اینکه رهبر یک امت، اشک‏ریزان سر به چاه فرو برده در آن فریاد می‏زند، در انظار دشمنان دنیا‏گرا، نوعی ضعف و استیصال و درماندگی را تداعی می‏کند، ولی در نگاه دوراندیش پیروان آگاه، جلوه‏ای نمادین از قدرت خارق‏العاده انتقال معنی و پیام‏رسانی به آیندگان را نمایان می‏سازد؛ پیامی بس عمیق و پرتوان که به شکلی تحریف‏ناپذیر و واضح، بر تنهایی امام مبین در میان عامه یاران و نیز توده پیروان نابالغ و ساده‏لوح دلالت دارد. همچنین هنگامی که سرداری تنها، در میان انبوه دشمنان خون‏ریز و افسارگسیخته، فریاد«هل من ناصر ینصرنی» سر می‏دهد، رفتار او عجیب به نظر می‏رسد؛ در حالی که این فریاد دشمن را به ابزار انتقال پیام به آیندگان تبدیل می‏سازد و این پیام را به پیروان راه خود منتقل می‏سازد که حسین «علیه‏السلام» تنها بود، به حدی که علی‏اصغر را نیز به میدان آورد و دشمن مسخ شده چنان سرمست خون‏ریزی و درندگی بود که حتی به نوزاد او رحم نکرد؛ و اینچنین شهادت این نوزاد به نماد اثبات دیوسیرتی دشمن مدعی ایمان تبدیل می‏شود.
اما نکته ظریف‏تر آن است که گویا امام حتی در هنگامه این نبرد نابرابر، و در واپسین و دشوارترین صحنه نبرد و در سخت‏ترین شرایط قابل تصور، به مخاطبان آینده خویش می‏اندیشد و آنها را به طریق هدایت فرامی‏خواند؛ ضمن اینکه ملاحظه می‏شود که ایشان جنگ را در عاشورا پایان یافته نمی‏بیند و گویا در جستجوی یاورانی در گستره زمان است تا آنها را روزگار موعود، هدایت‏یافته بیابد! واضح است که امام جبهه حق و باطل را از عهد پدران پاکیزه‏اش تا دوران فرزند صالحش، امتدادیافته می‏بیند؛ جبهه‏ای که نه در گستره مکان، بلکه در عمق زمان امتداد یافته است!
از این رو، می‏توان انتظار داشت که هنگام غیبت پیشوای صالحان، با وجود عامه مشتاقان، و هنگام ترجیح امامت بر سیر زمان به جای امامت بر ناآگاهان و سپردن عهد ظهور به دوران آینده، امام با جلوه‏ای نمادین از حکمرانی بر زمان، این معنی را به اذهان متبادر می‏سازد که هنوز جامعه‏ای شکل نگرفته است که شایسته درک امامت آشکار بقیه‏الله باشد.
با این مقدمه ملاحظه می‏شود که سخن گفتن در چاه و صلح با قاسطین و یاری خواستن در میان خیل دشمنان، و مبارزه از طریق مناجات و دعا و آراستن مجالس درس و بحث، و در آخر، غیبت از میان یاران، علاوه بر سایر کارکردها، در مقام نمادهایی متفاوت ظاهر می‏شوند که گویا برای ابلاغ پیامی واحد اتخاذ شده‏اند! پیامی مبنی بر اینکه «هنوز عامه مردمی که بتوان به یاری آنها، آینده‏ای بهتر به جهانیان اهدا کرد، وجود ندارد!».
پیش‏ فرض‏های تحلیل
جان‏مایه تحلیل در این مقاله دال بر آن است که سیره معصوم، از روندی یکنواخت در رهبری امت اسلام حکایت دارد؛ روندی که به مقتضای هر عصر و دوره، جلوه‏ای متفاوت داشته ، ولی همواره بر منطقی یکسان استوار مانده‌اند؛ گویا نوعی برنامه‏ریزی بلندمدت با جلوه‏هایی به اقتضای هر عصر و دوره مدنظرمعصومان بوده است که از اولین تا آخرین بدان وفادار مانده، پایداری ورزیده‏اند! و دیگر اینکه گویا در میان این همه کارکرد ، مهمترین کارکرد را انتقال پیام و ابلاغ رسالت دانسته و بر آن مداومت ورزیده‏اند.
چنین تحلیلی مستلزم تأمل بر پیش‏فرض‏های ذیل است:
1. معصوم «علیه‏السلام» هوشمندترین موجود در عالم خلقت است.
2. اقدامات معصوم «علیه‏السلام» در نهایت آگاهی و پس از اندیشه کافی انجام می‏پذیرد.
3. بسیاری از اقدامات معصوم «علیه‏السلام» به صورت برنامه‏ریزی شده و دوراندیشانه، عصرهای متوالی آینده را (از بعثت نبوی تا ظهور مهدوی) مدنظر داشته است.
بدین ترتیب میان تصمیات راهبردی و مهم معصومان، کمترین تفاوت یا تعارضی قابل تصور نیست؛ به ویژه با تأمل بر اینکه صراحت قرآن بر ضرورت تبعیت از اولی‏الامر، با فرض احتمال اختلاف در مبانی رفتار معصومان سازگار نیست. زیرا امر به اطاعت محض از اولی‏الامر فقط در صورتی منطقی است که این اطاعت در امتداد اطاعت از امر پایدار خداوند متعال باشد؛ امری که چون ذات او تغییر نمی‏یابد و تبدیل‏ناپذیر است. بنابراین باید همه رفتارها، و سخنان معصوم «علیهم‏السلام» را در یک امتداد تحلیل کرد و حتی به مثابه سخنان، رفتار، و کردار یک فرد واحد انگاشت؛ زیرا «کلهم نور واحد». نکته مهم این است که خیزش نبوی از تمدن جاهلی با ابلاغ آشکار آغاز گشت و گویا تا تحقق شرایط قیام قائم موعود، همه رفتارها و کردارهای معصومان، در امتداد همین ابلاغ آشکار است.
ابلاغ آشکار و الزامات آن
تحلیل گفته‏ها و نوشته‏های معصومان «علیهم ‏السلام» درباره علت سکوت پنج ساله، علت پذیرش حکومت، صلح حسنی، قیام حسینی و حتی تحلیل شیوه‏های مبارزه از طریق دعا، مجالس درس، مجالس مباحثه و مذاکره، و در نهایت غیبت از انظار عامه ، چند نکته مهم را بارز می‏سازد:
1. معصوم «علیه‏السلام» هرگز از ناآگاهی مردم سود نمی‏جوید؛ بنابراین هرگز یاوران ناآگاه را به همراهی نمی‏پذیرد. در واقع قیام در رکاب معصوم هنگامی ارزشمند است که آگاهانه باشد و مرام عصمت نمی‏پذیرد که افرادی ناآگاهانه و کورکورانه به خیل پیروان آنها بپیوندند.
2. رسالت اصلی معصوم ابلاغ پیام آشکار است. رفتار معصوم در برابر هر حادثه مقتضی به گونه‏ای است که افراد را به سوی حق هدایت نماید و از باطل برحذر دارد. بنابراین از هر راه و از هر وسیله‏ای، حتی از دشمن، به طور مشروع و برای آگاه‏سازی عامه یا انتقال پیام به آنها سود می‏جوید.
3. ممانعت و اخلال در روند ابلاغ پیام معصومان بدترین نوع دشمنی با معصوم است؛ از این رو همواره کسانی که در مسیر پیام‏رسانی معصوم اخلال ایجاد می‏کردند، به مثابه بدترین دشمنان و اعمال آنها به منزله بدترین اعمال شناسایی شده است؛ برای مثال در فتح مکه کسانی که علیه مسلمانان شمشیر کشیده، وحشیانه جگر حمزه «ره» را به دندان کشیده، مسلمانان را شکنجه داده، و خون بسیاری از آنان را به گردن داشتند بخشیده می‏شوند، ولی مسخره‏کننده رسالت و سیر ابلاغ پیام به مرگ محکوم می‏شود یا کسی که به پیامبر تهمت می‏زند و توهین می‏کند، مجال ادامه حیات پیدا نمی‏کند؛ زیرا چنین شخصی امکان ابلاغ پیام را تخطئه می‏کند.
استعداد شبیه سازی در حادثه عاشورا
دقت و مطالعه عمیق و تحلیلی در قیام امام حسین (ع) نشان می دهد که این حادثه اگر چه در مکان خاصی اتفاق افتاده و محدود به زمان معینی بوده است اما حقیقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مکان بوده و خاصیت الگوپذیری در ذات آن نهفته است. واقعه کربلا الگویی برای رهبری انقلابها و ایجاد تحولات بنیادین در جامعه بوده، تجربه پر ارزشی در اصلاح جوامع انسانی، راست کردن کجی ها، زدودن فسادها و انحراف ها به شمار می رود. (پورحسین،75:1382)
حماسه نینوا در طول تاریخ اسلام الگوی کامل برای شکل گیری تحولات سیاسی در قلمرو جهان اسلام بوده است و در یک کلام، ضامن بقای اسلام راستین به شمار می آید. پر واضح است که درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن برای ایجاد تحول عمیق و سازنده در جامعه و رسیدن به جامعه مطلوب در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که خواسته و ناخواسته به دست تحریف گران، در تحلیل و تفسیر این قیام و بهره جستن از آن رخ می نماید.
از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند». (مطهری،668:1368)
قیام امام حسین (ع) نیز از آن دست قیامهایی است که بر اساس اصول بنیادین اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سیره نبوی و علوی سامان یافته و دارای پیام و وصیت شفاف برای آیندگان است . اگر چه این نهضت صرفا برای شبیه سازی و کپی گیری معماری نشده است اما به گونه ای طراحی شده است که استعداد شبیه سازی در آن وجود دارد. شهید مطهری معتقد است: «انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند. همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست. من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است ... متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است . شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بودن بسازند.» (مطهری،368:1368)
این خاصیت در حادثه کربلا نه صرفا یک نمایش توخالی و صورت سازی عاری از حقیقت باشد بلکه به خاطر رازی است که در آن نهفته است: «آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها; یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است; همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است; اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق.» (مطهری،379:1368)
از این منظر امام حسین (ع) پیام آور اسلام است، عاشورا نمایشگاهی می شود که ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شده تا انسانهای دیگر از آن الگو برداری کنند و در هر جامعه ای که شرائط زمان امام حسین را پیدا کرد قیام حسینی به راه افتد. با این تفسیر امام حسین (ع) دیگر مختص به یک زمان و مکان خاص نیست، برای همیشه تاریخ است و چون روحی در کالبد اجتماع حضور دارد. برای همین درسهای بزرگ است که استاد مطهری اصرار دارد حادثه کربلا در وجهه حماسی آن مورد تحلیل قرار گیرد و به یک سوژه بزرگ برای مسلمانان تبدیل گردد: «این که من تاکید می کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این جنبه مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درسهای بزرگی است که این قیام می تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیا کند. حسین بن علی یک سوژه بزرگ اجتماعی است. حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین» بود. امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.» (مطهری،59:1368)
پیامهای عاشورای حسینی در حوزه های گوناگون
الف- حوزه فرهنگی
جامعه اسلامی، جامعه ای است که براساس یک سلسله افکار و اندیشه های دینی برخاسته از اعتقاد به توحید در همه ابعاد آن شکل بگیرد و در مقام رفتار، ملتزم به یک سلسله ارزشها و اصول باشد که لازمه آن سلسله عقاید و باورها می باشد. بیشترین وجه تمایز یک جامعه دینی با جامعه غیردینی در آداب، رسوم، سلوک و رفتار افراد جامعه با خود و دیگران و در یک جمله در فرهنگ آن می باشد، به طوری که اگر فرهنگ دینی از جامعه ای رخت بربندد و به جای آن در رفتار مردم فرهنگ غیردینی حاکم باشد نمی توان آن جامعه را دینی شمرد؛ گرچه همه آن افراد خود را دیندار بپندارند.
پایبندی به فرهنگ دینی یا استحاله فرهنگی مسئله عصر امام حسین علیه السلام یا مسئله امروز و فردای جامعه ما نیست، بلکه درگیری اساسی میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مخالفان آن حضرت نیز در این گونه مسائل بود.
الف/1- حمایت از دین
براساس آیات و روایات هر مسلمانی موظف است در مقام اندیشه و عمل به دستورات دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پایبند باشد و تمام تلاش خود را برای ترویج و گسترش این اندیشه به کار گیرد، چرا که رواج دین و پایبندی به آن یکی از شاخصه های اصلی تمایز جامعه دینی است، چنان که امام حسین علیه السلام حمایت از دین را یک وظیفه و مایه عزت مسلمانان می داند. به کلام سیدالشهدا در آخرین ساعات زندگی حضرتش در این جهان توجه کنید:
«این رسول خداست - که درود خدا بر او و خاندان او باد - و این شهیدان راه خدایند که منتظر آمدن شمایند و آمدن شما را به یکدیگر بشارت می دهند. بنابر این از دین خدا و دین پیامبرش دفاع کنید.»(36)
حمایت از دین، نخست پذیرش آن در مقام اندیشه و پایبندی به آن در مقام گفتار و رفتار می باشد و در مرحله بعد تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و در حوزه سیاسی تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی در ساختار اداری و قانونگذاری و قضایی است.
الف/2- حمایت از اهل بیت علیهم السلام
براساس حدیث ثقلین و روایات دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت خلق به سوی خدا بعد از خودش به دستور خداوند، کتاب خدا و اهل بیت خود را به عنوان مفسران وحی الهی که علم آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده اند، به عنوان امانت در بین امت نهاده است و خداوند در قرآن، محبت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان پاداش رسالت آن حضرت می داند و می گوید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی» (سوره شوری،آیه23)
بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندان از شما طلب نمی کنم.
در روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی نقل شده محبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و دفاع از آنان و تلاش برای رفع مشکلات آنان مورد تأکید قرار گرفته است که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم:
«پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در قیامت برای چهار گروه شفاعت می کنم: کسی که فرزندانم را احترام کند. کسی که خواسته های آنان را برآورد. کسی که هنگام نیاز آنان برای رفع نیازشان تلاش کند و کسی که آنان را دوست داشته باشد و این دوستی را با قلب و زبان ابراز کند.»(37)
امام حسین علیه السلام درباره این شاخصه عزت در روز عاشورا در آن شرایط دشوار که هیچ امیدی به شکست نظامی دشمن وجود نداشت، به یاران و اصحاب خود فرمود: «ذبوا عن حرم الرسول»(38)؛ از خاندان پیامبرتان دفاع کنید.
عاشورائیان در عاشورا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و زینبیان امروز باید از مکتب اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند و امیدواریم که آخرین بازمانده خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله فرجه قیام جهانی خود را آغاز کند تا عاشقان اهل بیت علیهم السلام در کنار حضرتش به دفاع از او و اندیشه های الهی اش بپردازند و به این وظیفه خود نیز جامه عمل پوشند.
الف/3- زنده کردن کتاب خدا
قرآن کتابی است که برای هدایت جامعه بشری به سوی خداوند نازل شده است. گرچه خواندن قرآن با تدبر وظیفه هر مسلمانی است، ولی صرف خواندن آن زنده کردن آن نیست. زنده کردن قرآن این است که حاکمیت در جامعه اسلامی از آنِ قرآن باشد، به طوری که اگر مسلمانان به وظایف فردی خود عمل کنند، ولی حاکمیت سیاسی در اختیار قرآن نباشد و قرآن در ساختار قانونگذاری و اداری و قضایی کشور نقشی نداشته باشد، از منظر امام حسین علیه السلام در چنین جامعه ای قرآن مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد، چه اینکه عزت مسلمانان در زنده نگهداشتن قرآن است.
الف/4- زنده کردن سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله
سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی مجموعه گفتار، رفتار و کردار و تاییدات آن حضرت برای مسلمانان لازم الاتباع است و مسلمانان موظفند ضمن پایبندی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه ابعاد آن را زنده کنند. در نگاه امام حسین علیه السلام در جامعه اسلامی اگر مسلمانان در حوزه وظایف فردی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنند، ولی در حوزه سیاسی حاکمیت در اختیار پیروان رسول خدا صلی الله علیه و آله نباشد و در آن عرصه به سنت نبوی عمل نشود، در این جامعه سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد.
در عصر امام حسین علیه السلام شاید بیشتر مسلمانان در حوزه فردی به کتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کردند، ولی بی گمان حاکمیت سیاسی در اختیار حاکمان بنی امیه بود؛ حاکمانی که ساختار سیاسی کشور را از فرهنگ دینی و کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیگانه کرده بودند. در چنین جامعه ای امام حسین علیه السلام برای زنده کردن کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام می کند و از مردم می خواهد که در این زمینه او را یاری کنند تا بتواند جامعه را به راه راست رهنمون سازد. در این زمینه به یکی از نامه هایی که حضرتش به سران بصره نوشته است توجه کنید:
«این نامه ام را برایتان فرستادم. من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. بدون تردید سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است؛ بنابر این اگر به پیامم پاسخ مثبت دهید و از دستوراتم اطاعت کنید شما را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت می کنم.»(39)
الف/5- نابودی بدعتها
همان طور که پیشتر بیان شد، ویژگی مهم جامعه اسلامی رواج نشانه های دین در همه ابعاد جامعه است. در فرهنگ دینی به افرادی که با پوشش دین، برای نابودی دین تلاش می کنند منافق گفته می شود و اندیشه های آنان را که به نام دین در جامعه منتشر می کنند، ولی این اندیشه ها مبنای دینی ندارد بدعت می نامند.
امام حسین علیه السلام نابودی بدعتها را وظیفه مسلمانی و یکی از شاخصه های عزت فرهنگی می داند و از همه می خواهد که او را برای نابودی بدعتها یاری کنند. او در یکی از نامه هایی که برای سران بصره نوشت و از آنان خواست که او را در این قیام یاری کنند می فرماید:
«اما بعد، فانّی ادعوکم الی احیاء معالم الحقّ و اماتة البدع، فان تجیبوا تهتدوا سبل الرشاد.»(40)
بعد از سلام، همانا من شما را به زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعتها دعوت می کنم. بنابر این اگر به پیام من پاسخ مثبت دهید به سعادت و خوشبختی رهنمون خواهید شد.

ب- حوزه اجتماعی
در اندیشه دینی انسان نمی تواند نسبت به جامعه و تحولات آن بی تفاوت باشد؛ زیرا این تحولات گذشته از تأثیر آن در زندگی اجتماعی انسان به طور غیرمستقیم در زندگی فردی انسان هم تأثیر می گذارد. براین اساس عزت اجتماعی مسلمانان سبب عزت فردی آنان نیز می گردد، همان طور که ذلت اجتماعی آنان به ذلت فردی ایشان می انجامد. زندگی اجتماعی انسان از محیط خانواده آغاز می شود و تا سطح بین المللی قابل گسترش می باشد.
ب/1- صداقت
روابط انسان با دیگران چه گفتاری و چه رفتاری می تواند صادقانه یا غیرصادقانه باشد، ولی یک زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد آن براساس صداقت استوار باشد. دروغگویی گذشته از گناه بودن و تأثیر منفی که در روحیات و زندگی دنیوی و اخروی شخص دروغگو دارد، زندگی اجتماعی دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و منافع جامعه و افراد را تهدید کرده، امنیت اجتماعی را به خطر می اندازد. امام حسین علیه السلام در گفتاری صداقت را عزت می داند و می فرماید: «الصدق عزّ والکذب عجز»(41)؛ صداقت عزت است و دروغگویی ناتوانی و شکست.
ب/2- اصلاح اجتماعی
اصلاح انحرافات اجتماعی موجب عزت اجتماعی می گردد و باید مورد توجه همه باشد، زیرا سلامت هر جامعه ای همانند یک موجود زنده از سوی اموری مورد تهدید قرار گیرد و اگر این پدیده ها اصلاح نشوند رفته رفته فساد طوری دامنگیر جامعه می شود که اصلاح کردن آن جز با یک انقلاب همگانی امکان پذیر نیست. در عصر امام حسین علیه السلام فساد سیاسی به حدی رسیده بود که با اقدام فردی قابل اصلاح نبود و به یک حرکت و قیام عمومی نیازمند بود، چنان که امام هدف از قیام خود را چنین بیان می کند:
«انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی و شیعة ابی علی بن ابی طالب.»(42)
تنها برای تقاضای اصلاح در بین امت جدم و شیعیان پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام قیام کرده ام.
ب/3- رفع نیاز نیازمندان
یکی از شاخصه های عزت در نگاه امام حسین علیه السلام این است که امکانات جامعه در اختیار همه باشد. امام حسین علیه السلام در خطبه ای که به خطبه امر به معروف و نهی از منکر شهرت یافته و مخاطب آن حضرت در آن خطبه بیشتر شخصیتهای اجتماعی و دانشمندان می باشند حضرت آنان را مورد سرزنش قرار داده است، در بخشی از آن خطبه می فرماید:
«نابینایان، ناشنوایان و از کارافتادگان در همه شهرها بدون سرپرست شده اند، کسی به آنان رحم نمی کند و مورد توجه قرار نمی دهد و شما نیز به اندازه ای که مسئولیت دارید عمل نمی کنید و از آنان که کاری می کنند نیز حمایت نمی کنید و با سازش کردن با ستمگران و مسامحه امنیت خود را تأمین کرده اید، در حالی که همه اینها وظایفی است که خداوند به آنها دستور داده که به صورت فردی و جمعی به آن عمل کنید و شما از آن غافلید.»(43)
ب/4- نظارت همگانی
هر کاری برای به ثمر رسیدن نیازمند به نظارت می باشد؛ چه از درون و چه از بیرون. در جامعه به دلیل گستردگی و پراکندگی نمی توان به نظارت از درون اکتفا کرد؛ زیرا عده ای نمی خواهند به حق خود قانع باشند و به قوانین تن دهند؛ از این رو نظارت از بیرون بایسته است. همچنین با توجه به دو نکته ای که گفته شد نمی توان این نظارت را وظیفه عده ای خاص دانست، بلکه باید همگانی باشد و این نظارت همگانی همان «امر به معروف و نهی از منکر» می باشد که در اسلام به آن دستور داده شده است. امام حسین علیه السلام نیز یکی از شاخصهای عزت اجتماعی را اجرای امر به معروف و نهی از منکر می داند. به این کلام توجه کنید:
«خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک واجب آغاز کرد؛ زیرا می دانست که اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه صورت پذیرد و نهادینه شود، همه واجبات اجتماعی اعم از دستورات آسان و دشوار نهادینه می شود؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ و دعوت به اسلام، بازگرداندن حقوق پایمال شده، مبارزه با ستمگران، تقسیم امکانات عمومی و دولتی، گرفتن مالیاتها از صاحبان آن و مصرف کردن در موارد آن را شامل می شود.»(44)
ب/5- اجرای حدود
همچنین اگر در جامعه ای حدود الهی اجرا نگردد یا کیفر تنها درباره ضعیفان اجرا شود و قدرتمندان به شیوه های مختلف برای خود مصونیت ایجاد کنند، در این صورت اعتماد مردم به دستگاه قضایی و اجرایی سلب شده همه تلاش می کنند با وابستگی به مراکز قدرت برای خود حاشیه امنیتی ایجاد کنند. جامعه ای که ضعیفان نتوانند حق خود را بستانند جامعه ای ذلیل است نه عزیز. جامعه ای در نگاه امام حسین علیه السلام عزیز است که اوّلاً حدود الهی در آن اجرا شود و ثانیا نسبت به همه اجرا شود نه آنکه حاکمان به دلخواه خود عمل کنند و مردم نیز در برابر قانون شکنی حاکمان بی تفاوت باشند. به کلام امام حسین علیه السلام در این باره توجه کنید:
«ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: کسی که ببیند زمامدار ستمگری را که محرمات الهی را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و با سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت می ورزد و رفتارش با بندگان خداوند براساس ظلم و گناه می باشد و برای تغییر روش چنین زمامدار ستمگری با گفتار یا رفتار اقدام نکند، شایسته است که خداوند او را به همان جایی ببرد که آن ستمگر را می برد.
آگاه باشید کارگزاران حکومت (بنی امیه) پیروی از شیطان را سرلوحه کار خود قرار داده اند و پیروی کردن از احکام خداوند را ترک کرده اند، فساد را در جامعه علنی کرده رواج می دهند و حدود و مقررات دین را اجرا نمی کنند، امکانات عمومی را به خود اختصاص داده، حرام خداوند را حلال و حلال خدا را حرام نموده اند و من از هر کس شایسته ترم که وضع موجود را تغییر دهم.»(45)
ج- حوزه سیاسی
تأثیر حاکمیت سیاسی جامعه بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد انکار شدنی نیست. بنابر این حاکمیت سیاسی در اختیار هر گروهی قرار گیرد افکار و اندیشه های آن گروه در جامعه رواج پیدا می کند و به طور غیرمستقیم افراد را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو به دست آوردن عزت سیاسی یا حفظ و نگهداری آن در اندیشه امام حسین علیه السلام شاخصه هایی دارد که اکنون به بررسی آنها می پردازیم:
ج/1- وحدت و همبستگی
انسان در انجام هر کاری نیازمند به انگیزه است و در کارهای جمعی هر چه انگیزه ها به هم نزدیک تر باشد وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و با وجود وحدت هم مشکلات کار کمتر خواهد شد و هم موانع زودتر برطرف می شود. یکی از شاخصه های عزت سیاسی وحدت نیروهاست، به ویژه که دشمن نیز تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت که وحدت نیروها را بشکند تا به اهداف خود برسد. امام حسین علیه السلام در یک تحلیل، حاکمیت سیاسی بنی امیه در سرکوب نیروهای وفادار به اسلام را معلول تفرقه می داند و در خطابه مشهورش به دانشمندان اسلامی و شخصیتهای سیاسی چنین می فرماید:
«مجاری امور باید به دست دانشمندان به احکام الهی باشد که امین خدا بر حلال و حرام او هستند، ولی شما این جایگاه را از دست داده اید و این بدین سبب است که از حق جدا گشته اید و وحدت شما شکسته شده است.»(46)
ج/2- عدم دلبستگی به دنیا
محبت و دلبستگی به چیزی دو اثر منفی در روح انسان برجای می گذارد: اول آنکه مانع از آن می شود که انسان زشتیهای آن چیز را درک کند و دیگر اینکه زیباییهای آن را بیشتر از آنچه هست می بیند.
وابستگی از هر نوع آن عزت انسان را از بین می برد و انسان را به ذلت می کشاند. هر چه وابستگی انسان بیشتر باشد ذلت او نیز افزون تر خواهد بود. در عرصه سیاست اولین شرط مبارزه آمادگی برای هزینه کردن جان خود می باشد و کسانی که در مبارزات سیاسی این آمادگی را ندارند به طور قطع شکست خواهند خورد و عزت خود را از دست خواهند داد. عشق به ماندن در دنیا و زیبا دیدن دنیا بیش از آنچه هست، باعث ذلت انسان در قلمرو سیاست می شود. امام حسین علیه السلام در تحلیلی در خطابه مشهورش خطاب به دانشمندان اسلامی عامل ذلت آنان را عشق به ماندن در دنیا و زیباتر دیدن دنیا می داند.(47) به این کلام توجه کنید:
«علت مسلط شدن بنی امیه بر امور جهان اسلام فرار شما از مرگ و شیفته شدن شما به زندگی است که به طور قطع باید روزی آن را رها کنید.»(48)
ج/3- تسلیم نشدن در برابر قدرتها
از ویژگیهای مهم سیاست و مسائل سیاسی تغییر سریع شرایط و پیرو آن، دگرگونی پرشتاب موضوعات سیاسی و موضعگیری در برابر آنهاست، به طوری که گاه در کمتر از یک روز به دلیل دخالت عوامل پیش بینی نشده و غیرقابل کنترل، شرایط تا 180 درجه دگرگون شده، مبارزان سیاسی را با بحران تصمیم گیری روبه رو می کند. در چنین شرایطی بسیاری از مبارزان نیز متناسب با دگرگونی شرایط تغییر موضع داده، آن را درایت و هوشمندی سیاسی قلمداد می کنند بدون اینکه توجه داشته باشند این عقب نشینی از اصول می باشد. یکی از شاخصه های عزت سیاسی در نگاه امام حسین علیه السلام این است که هر چند شرایط سیاسی علیه انسان تغییر کند، انسان مسلمان باید پایبند به اصول مانده، نشان دهد که حاضر است هزینه سنگین آن را که فدا کردن جان باشد نیز بپردازد. در روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی که امام اصحاب، یاران و فرزندان خود را در راه اعتلای اسلام و عزت مسلمانان هزینه کرده بود و مشغول اتمام حجت با آن مردم سیاسی کار بود و تغییر موضع و عقب نشینی آنان از اصول را به آنان گوشزد می کرد، فرمود: «لا واللّه لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل»(49)؛ هرگز، سوگند به خدا با ذلت و خواری با آنان ملاقات نخواهم کرد.
ج/4- حضور در همه صحنه ها
مسلمان باید تلاش در عرصه سیاست را برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد و ... تکلیف خود بداند و همان طور که در حوزه عبادات خود را مکلف می داند در این عرصه نیز خود را مکلف بداند و در هر شرایطی متناسب با آنان شرایط موضعگیری کند و تکلیف خود را انجام دهد و این یکی از شاخصه های عزت است.
مطالعه زندگی امام حسین علیه السلام از روزی که نوجوانی بود در عصر خلیفه دوم تا پایان عمر شریفش این مسئله را به خوبی به اثبات می رساند، چنان که دهها سند تاریخی گویای این مهم است:
روزی خلیفه دوم در سخنرانی خود گفت: من سزاوارترین مردم برای حاکمیت بر مسلمانان هستم؟!
امام حسین علیه السلام که در آن دوران نوجوانی بود در برابر سخنرانی خلیفه زبان به اعتراض گشود و سخنرانی او را قطع کرد و به مناظره ای تبدیل شد که مایه شرمساری خلیفه گشت، که مشروح آن را باید در منابع تاریخی و حدیثی مطالعه کرد.(50)
در نامه های اعترض آمیز امام به معاویه این گونه موضعگیری ها فراوان است.
امام حسین علیه السلام یکی از شاخصه های عزت سیاسی را حضور در همه صحنه ها می دانست و خود نیز در بحرانی ترین شرایط یعنی ظهر عاشورا حاضر نشد از اصول خود عقب نشینی کند و در پاسخ قیس بن اشعث که از او خواست در برابر حکومت بنی امیه تسلیم شود و صحنه سیاست را ترک کند فرمود: «لا والله ... لا افرّ فرار العبید»(51)؛ هرگز به خدا سوگند... همانند بردگان نخواهم گریخت. (مرتضوی،35:1381)
کارکردهای پیامهای عاشورایی
با توجه به مطالب مذکور در باب عدالت اجتماعی (جدول 1، نمودار 1) و شاخصهای هوشمندی سیستم های اجتماعی (نمودار3) و با عنایت به پیامهای برگرفته از نهضت عاشورا می توان به طور خلاصه کارکردهای پیامهای عاشورا را به شرح جدول ریز ارائه نمود.
جدول 2. تبیین پیامهای عاشورا و کارکرد آنها در پیشرفت عدالت اجتماعی

حوزه پیام تبیین پیام کارکرد پیام شاخص ها
فرهنگی حمایت از دین تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی. هویت یابی هوشمندی سیستم
حمایت از اهل بیت تبلیغ و ترویج اندیشه های اهل بیت و نلاش برای استقرار آن در حاکمیت. هویت یابی هوشمندی سیستم
زنده کردن کتاب خدا جاری و ساری نمودن قرآن در ساختار قانونگذاری، اداری و قضایی. عدالت رویه ای عدالت اجتماعی
زنده کردن سنت رسول الله جاری و ساری کردن سنت رسول اکرم (ص) در رفتار های فردی، اجتماعی و سیاسی. عدالت مراوده ای عدالت اجتماعی
نابودی بدعتها از بین بردن بدعت ها و رویه های نادرست و ناعدلانه در کلیه امور فردی،اجتماعی و سیاسی. عدالت رویه ای عدالت اجتماعی
اجتماعی صداقت زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد بر اساس صداقت و درستی استوار باشد. عدالت مراوده ای عدالت اجتماعی
اصلاح اجتماعی اصلاح انحرافات اجتماعی که در واقع برگرفته از رویه های نادرست و ناعادلانه در سطح اجتماع است. عدالت رویه ای عدالت اجتماعی
رفع نیاز نیازمندان امکانات جامعه در اختیار قشر خاصی نباشد، بلکه در اختیار عموم قرار بگیرد. عدالت توزیعی عدالت اجتماعی
نظارت همگانی نظارت و کنترل از بیرون بر کلیه مناسبات جامعه. امر به معروف و نهی از منکر نظارت و کنترل سیستم
اجرای حدود حدود الهی برای فقیر و غنی یکسان است. عدالت توزیعی عدالت اجتماعی
سیاسی وحدت و همبستگی وحدت و همبستگی در بین اقشار جامعه در جهت ایجاد انگیزه و جلوگیری از نفود دشمنان همبستگی و پیوستگی هوشمندی سیستم
عدم وابستگی به دنیا برای رسیدن به اهداف والا حتی باید از جان نیز گذشت چه برسد به ظواهر دنیوی  عدم خودشیفتگی هوشمندی سیستم
تسلیم نشدن در برابر قدرتها در جهت پایبندی به اصول نباید تسلیم قدرت و استبداد شد. استبداد ستیزی هوشمندی سیستم
حضور در همه صحنه ها تلاش برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد. مشارکت هوشمندی سیستم
حال با توجه به جدول (2) و با عنایت به مفاهیم و تئوریهای مطروح شده در بخش عدالت اجتماعی به زعم محقق، مدل زیر ارائه میگردد:

قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی
نمودار4. مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی
همانطور که در مدل ارئه شده فوق مشاهده می شود، عدالت اجتماعی دارای سه بعد می باشد. بر اساس مطالب فوق و جدول (2) می توان چنین استنباط کرد که پیامهای عاشورایی همچون زنده کردن کتاب خدا، نابودی بدعتها و اصلاح اجتماعی را می توان همراستای بعد عدالت رویه ای دانست. از سویی دیگر پیامهای زنده کردن سنت رسول الله صلی الله و علیه و آله و همچنین صداقت را می توان در حوزه بعد عدالت مراوده ای قرار داد. بعد عدالت توزیعی نیز در برگیرنده پیامهایی چون رفع نیاز نیازمندان و اجرای حدود می باشد.
در هر سیستم هوشمند پویا، فاکتورهایی بایستی وجود داشته باشد تا ضامن حفظ تعادل سیستم باشد (نمودار 3). لذا در این مدل برای پویایی سیستم هوشمند عدالت اجتماعی، عواملی همچون استبداد ستیزی (تسلیم نشدن در برابر قدرتها)، هویت یابی (حمایت از دین و اهل بیت علیهم السلام)، همبستگی و پیوستگی (وحدت)، عدم خودشیفتگی (عدم وابستگی به دنیا) و مشارکت (حضور در همه صحنه ها) ضامن حفظ تعادل و پایایی سیستم می باشد. از سویی دیگر بر اساس الگوی مدلهای سیستمیک، هر سیستم دارای یک حلقه بازخورد(51)می باشد که وظیفه آن نظارت و کنترل سیستم است. در واقع این حلقه موظف است دائما مجموعه را چک و کنترل نماید و وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب مقایسه کند تا چنانچه انحرافی در سیستم وجود داشته باشد آنرا اصلاح نماید. لذا در این مدل نیز این وظیفه به عهده عامل نظارت همگانی یا همان پیام معروف عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر می باشد.
نتیجه گیری
با ملاحظه‌ تاریخ‌ زندگی‌ اجتماعی‌ انسان‌ و نحوه‌ شکل‌گیری‌ دولت‌ها درعرصه‌ جوامع‌انسانی‌، به‌ نظر می‌رسد که‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعی‌، مبنای‌ توجیه‌ حیات‌ دولت‌ و سنگ‌پایه‌ مشروعیت‌ اقدام‌ آن‌ در عرصه‌های‌ سیاسی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ است‌.
تلاش‌ نوع‌ بشر در تمنای‌ عدالت‌ در چالش‌ دنباله‌دار صاحبنظران‌ برای‌ مفهوم‌پردازی‌آن‌ انعکاس‌ یافته‌، و در سیر تاریخ‌ روایت‌های‌ گوناگونی‌ از عدل‌ را فرا روی‌ مشتاقان‌ عدالت‌قرار داده‌ است‌; به‌ طوری‌ که‌ در یک‌ دسته‌بندی‌ از مکاتب‌ فلسفی‌ سیاسی‌، جیمز پی‌استربا، آرمان‌ سیاسی‌ نهایی‌ آموزه‌های‌ لیبرالیسم‌، سوسیالیسم‌، لیبرال‌ دموکراسی‌،اجتماع‌ گرایی‌، فمینیسم‌ و فرانوگرایی‌ را نیل‌ به‌ مطلوب‌هایی‌ چون‌ آزادی‌، برابری‌، آمیزه‌آزادی‌ و برابری‌، نفع‌ عمومی‌، برابری‌ زن‌ و مرد، و نفی‌ فرا روایت‌ها و نظریه‌های‌ کلان‌فرض‌ کرده‌ است‌; گویا جوامع‌ بشری‌، فراخور بلوغ‌ و نیاز خود، تعاریفی‌ را بر مفهوم‌حقیقی‌ عدل‌ تحمیل‌ کرده‌اند; از این‌ رو تأمل‌ بر تضارب‌ آرای‌ طرفداران‌ مکاتب‌ فوق‌، ذهن‌را به‌ جستجوی‌ سرشت‌ حقیقی‌ عدل‌ رهنمون‌ می‌سازد; سرشتی‌ که‌ با نفی‌ نسبی‌ انگاری‌ درمفهوم‌پردازی‌ عدالت‌، بر مدار حق‌ و تعهد به‌ آن‌ قابل‌ تعریف‌ است‌ و اسوه‌هایی‌ چون‌عدالت‌ علوی‌ (ع‌) را به‌ جهان‌ بشریت‌ عرضه‌ می‌دارد. عدالتی که سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) از طریق قیام هوشمندانه خویش برای فطرت های بیدار بشریت در تمام قرون و اعصار به ارمغان گذاشت. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا پرچم عدالت برافراشته بماند. پس بر ما واجب است تا با استعانت از رهنمودهای علمای دین، پیامهای عاشورا را درک نموده و آنرا سرلوحه زندگی فردی و اجتماعی خود قرار داده تا از این طریق، اندیشه عدالت اجتماعی که سنگ بنا و عامل حیات هر سیستم اجتماعی می باشد، محقق گردد.

پی‌نوشت‌ها:
* کارشناس ارشد مدیریت دولتی-دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد مدیریت دولتی- دانشگاه تهران
1.Social Justice
2.Procedural Justice
3.Intraction al Justice
4.Distributive Justice
5.هر چند هویت سیستم اجتماعی، جمع جبری هویت اعضای آن نیست، ولی به شدت از آن تأثیر می‌پذیرد.
6.Artifacts
7.استفاده از اصطلاح‌ « هدایت فرهنگ »، بر امکان‌ناپذیری و نابایستگی کنترل مکانیکی و مهندس مآبانه فرهنگ، از یک سو، و ناشایستگی رهاسازی لیبرال مآبانه فرهنگ، از سوی دیگر، دلالت دارد.
8.Fairness
9.Equality
10.الافصاح فى فقه اللغه، ج1، ص242 ـ باب سوم
11.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 12، ص136. ضمناً در همین کتاب به هنگام فرق بین حق و حقیقت مى گوید: و الحق ما وضع موضعه من الحکمة ... و در بیان صدق و حق مى گوید: لانه ـ حق ـ وقوع الشى ء فى موقعه الذى هو اولى به ... باب دوم، ص21 و 34، مکتبة بصیرتى، قم.
12.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص194
13.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص191
14.Miller
15.Sterba
16.Ultimate Political Ideal
17.Rights and Duties
18.Blend of Liberty and Equality
19.Communitarian
20.Feminists
21.Ideal of Androgyny
22.Metanarratives
23.Grand Theories
24.Local and Limited
25.Social Justice
26.Distributive Justice
27.Procedural Justice
28.Intractional Justice
29.Freedom
30.Rights
31.Power
32.Wealth
33.Leisure
34.Answerability
35.Accountability
36.نهج الشهادة، ص 148؛ اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ ج 2 ص 266؛ ادب الحسین و حماسته، ص 170
37.بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص 70
38.نهج الشهادة، ص 148؛ اسرارالشهادات، ج 2، ص 266
39.بحارالانوار، ج 44، ص 340؛ نهج الشهادة، ص 280؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 266
40.نهج الشهادة، ص 276
41.نهج الشهادة، ص 377
42.مقتل خوارزمی، ج 2، ص 188؛ نهج الشهادة، ص 269
43.تحف العقول، ص 242
44.تحف العقول، ص 241؛ نهج الشهادة، ص 118
45.تاریخ طبری، ج 4، ص 304
46.تحف العقول، ص 242
47.تحف العقول، ص 242
48.تحف العقول، ص 242
49.نهج الشهادة، ص 184؛ بحارالانوار، ج 44، ص 191
50.احتجاج طبرسی، ج 2، ص 13
51.بحارالانوار، ج 44، ص 191
52.Feedback
منابع:
1. آیتی، عبدالمحمد (1379)، ترجمه نهج‌البلاغه (مجموعه خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار امام علی «علیه‌السلام»)، گردآوری سید شریف رضی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی و بنیاد نهج‌البلاغه.
2. پورحسین، مهدی (1382)، «شهید مطهری، پیامهای عاشورا و خطر تحریف، مروری دوباره»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 27.
3. پورعزت، علی اصغر (1380)، «مدیریت دولتی و عدالت اجتماعی»، فصلنامه دانش مدیریت، شماره 55.
4. پورعزت، علی‌اصغر (1382)، طراحی سیستم خط‌مشی‌گذاری دولتی برای تحقق عدالت اجتماعی، بر مبنای مدل حکومت حق‌مدار علوی در نهج‌البلاغه، رساله دکتری مدیریت سیاستگذاری عمومی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
5. پورعزت، علی اصغر (1383)، «شهر عدل و دولت هوشمند»، فصلنامه پیام مدیریت، شماره های 11 و 12.
6. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه (1385)، روش های تحقیق در علوم رفتاری، تهران: انتشارات آگاه.
7. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، دوره‌ بیست‌ جلدی‌، ترجمه‌ سیدمحمدباقرموسوی‌ همدانی‌، بنیاد علمی‌ و فکری‌ علامه‌ طباطبایی‌ با همکاری‌ مرکز نشر فرهنگی‌ رجاء.
8. لطیفی، محمود (1379)، «عدالت اجتماعى در حکومت علوى»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 18.
9. مرتضوی، سید محمد (1381)، «معیارهای عزت حسینی در حوزه های گوناگون»، مجله مشکاة، شماره های 76 و 77.
10. مطهری، مرتضی (1368)، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا.
11. مقیمی، سید محمد، اعلایی اردکانی، مصطفی (1388)، دولت الکترونیک کلید حکمرانی خوب، تهران: انتشارات عترت نو.
12. mpbell,Tom(2001),"Justice",Second Edititon,Macmillan Press LTD.
13. Folger,Robert and Russel Cropanzano(1998),"Organizational Justice and Human Resource Managemen"t,Sage Publication.
14. Greenberg,Jerald and Robert A.Baron.(2000),"Behavior in Organizations: Understanding and Managing the Human side of work",Prentice Hall Inc.
15. Hatch,Mary,Jo.(1997),"Organization Theory, Modern, symbolic and Postmdoern Perspectives",Oxrord University Press.
16. Haywood,Anderw(2000),"Key Concepts in Politics",palgrave.
17. Kliksberg,Bernardo(2001),"Towards An Intelligent State",IOS Press & International Institute of Administrative Sciences & The United Nations.
18. Krietner,Robert and Angelo Kinicki(2001),"Organizational Behavior";Irwin/ McGraw-Hill.
19. Mayer,Steven E.(2007),"Social Justice",Effective Communities,LLC.
20. Miller,David(1999),"Principles of Social Justice",Harvard University press.
21. Ostler, Nicholas(2006),"Empires of the word; A language History of the World".London: Harper perennial.
22. Ritzer,George(2000),"Classical Sociological Theory", McGraw-Hill.
23. Solomon,Robert C.(2001),"Justice As a Virtue", in James p. Sterba (Ed.)(2001),"Social and Political Philosophy",contemporary Perspectives,Routledge.
24. Sterba,James P.(1999),"Justice, Alternative Political Perspectives",WadsWorth

 
تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (1)

چکیده: مقاله حاضر نگاه و رویکردی بیرونی (معرفت درجه ی دوم) بر پدیده ی تاریخی عاشورا دارد . ابتدا مقدمه ای کوتاه در بیان مفهوم تبیین تاریخی و انواع آن (قانونمند، عقلانی و روایی) ذکر می شود و در ادامه به پیشینه ی تبیین تاریخی پدیده عاشورا نظر دارد و با گزینش متونی تحلیلی در حوزه ی تاریخ نگاری پدیده ی عاشورا، آنها را از لحاظ تبیین های قانونمند، عقلانی و روایی مورد ارزیابی وبررسی قرار داده، به شواهد و مصادیقی از انواع تبیین های به کار رفته در آنها اشاره می کند و در پایان به ضرورت توجه جدی مورخان فعلی به کاربرد تبیین های تاریخی در تحلیل پدیده های تاریخی خصوصا تاریخ عاشورا تاکید دارد .
مقدمه
اعتبار و ارزش پژوهش ها و مطالعات تاریخی، به توصیف و نقل پدیده های تاریخی نیست، بلکه محقق تاریخ باید تبیین های تاریخی را ایجاد نماید و به ابهامات مختلف تاریخی از نگاه چرایی و چگونگی پاسخ دهد . محقق تاریخ با پردازش تبیین تاریخی، پا را از مرزهای تاریخ نگاری فراتر می گذارد و به دنبال کشف روابط علی بین پدیده های تاریخی است . وی می کوشد با ریشه یابی تغییرات و علل آنها با تبیین تاریخی بین وقایع حال و آینده پیوند ایجاد نماید . در واقع در کنار توصیف وقایع تاریخی به تجزیه و تحلیل انتقادی آنها می پردازد تا به شناخت علی پدیده های تاریخی واقف گردد .(نوذری، ص 36- 37 و ساده، ص 380- 381)
مفهوم تبیین تاریخی، (Historical Explanation)
تبیین در لغت به معنای هویدا شدن، پیدا شدن، هویدا کردن، بیان کردن و آشکارساختن است .(دهخدا، 28/300) در اصطلاح، مفهوم تبیین تاریخی، یعنی توجه به پدیده های تاریخی و مطالعه ی آن برای دریافت چرایی و چگونگی و چیستی آنها; به تعبیر دیگر، تبیین تاریخی راه شناخت علل پدیده های تاریخی و کشف قوانین کلی حاکم بر پدیده ها و حوادث تاریخی را هموار می کند.
انواع تبیین تاریخی
تبیین تاریخی را معمولا به سه دسته تقسیم می کنند: (1) الف) تبیین قانونمند; ب) تبیین عقلانی; ج) تبیین روایی .(نوذری، ص 36 و ادواز)
1 . تبیین قانونمند: تبیین قانونمند ارزیابی و بررسی واقعه ی مورد نظر به عنوان یک پدیده ی تاریخی و قراردادن آن در یک جریان کلی و تعمیم بخشی به منظور ارائه ی یک قاعده ی نظام مند در تاریخ است; بدین معنا که معمولا واقعه ی مذکور در اوضاع و شرایط معینی رخ دهد . به تعبیری روان و رسا، تبیین قانونمند ارائه ی یک مدل عام و فراگیر در تاریخ است، تا پدیده های تاریخی را محصول و تولید همان قاعده و قانون کلی بداند . برخی فیلسوفان تاریخ، که عمدتا دارای دیدگاه پوزیتیویستی اند، نوعی نگاه و گرایش تبعی به تاریخ دارند و آن را در تداوم علوم می پندارند . آنان مدعی اند که تبیین های مبتنی بر قانون و یا قاعده مند در صدر انواع تبیین ها قرار دارند; به عنوان مثال، به کاهش مشروعیت حکومت و از دست دادن اعتبار و وجهه ی مردمی در اثر افزایش مالیات اشاره می کنند، که یک برداشت قانونمند از تاریخ است . از نکات ضعف این نوع تبیین می توان به عدم تدوین، توجیه و یا اثبات تعمیم بخشی هایی مناسب اشاره کرد، مضافا بر این که خود مورخان دغدغه ی خاصی برای تدوین و اثبات قاعده و قانون کلی حاکم بر تاریخ ندارند . از مخالفان و مدافعان این نوع تبیین می توان به کارل پوپر (2) و همپل (3) اشاره کرد .(نوذری، ص 37- 38، پوپر، مصباح یزدی)
2 . تبیین عقلانی: این تبیین، تبیین کنش ها، واکنش ها، فعالیت ها و اعمال کارگزاران تاریخی از بعد خواسته ها، اعتقادات، نیات و معیارهای آنهاست . نگاه به علل و دلایل انگیزه ها و اعمال آنها تبیین عقلانی تاریخ و یا برداشت عقلانی از تاریخ است . تبیین های عقلانی بیش تر در پدیده های تاریخی سیاسی مورد توجه قرار گرفته اند و این نوع پدیده ها انباشته از تبیین عقلانی اند . توجه به تفاوت های تاریخ و سایر علوم و عدم توجه به شباهت های میان آنها از جمله مواردی است که فلاسفه ی تاریخ در تبیین های عقلانی تحت تاثیر آنها قرار گرفته اند . نقطه ضعف جدی این نوع تبیین ها این است که، علی رغم روشن و قابل فهم بودن تبیین های عقلانی به اندازه ی کافی، و آشکار بودن اعمال افراد در تاریخ، در موارد زیادی نمی توان با روش عقلانی آنها را تبیین نمود و پیامدهای پیش بینی نشده و ناخواسته ی کنش های افراد را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت; زیرا به آنها فکر نکرده بودند .
از جمله موانع و نقاط ضعف تبیین های عقلانی این است که گزارش عمده ی مورخان، تابع ساختار اجتماعی و محیطی و یا اوضاع و احوال اجتماعی است که به هیچ وجه تحت تسلط کنش های افراد انسانی نیستند . تغییرات و نوسان های بلندمدت در فقر و ثروت، انقلاب صنعتی و نوسان های موجود در الگوی عام زندگی و تامین معاش، مستعد پذیرش تبیینی بر حسب اهداف و نیات فردی نیستند; لذا تبیین های عقلانی، تنها راجع به تبیین بخشی از حقیقت تاریخی است . از پردازندگان نظریه ی تبیین عقلانی تاریخی می توان به گالینگورد (4) و ویلیام دری (5) اشاره کرد .(نوذری، زرین کوب، سیروفه یف، ادواز)
3 . تبیین روایی: نوع سوم از تبیین تاریخی، تبیین روایی است که، به زعم گروهی، مختص تاریخ است . بر اساس تبیین روایی، یک واقعه و پدیده ی تاریخی با نقل و روایت کردن وقایع پیش از آن توضیح و تبیین می شود . پس تبیین روایی، یعنی توضیح دادن یک پدیده و واقعه ی تاریخی با نقل واقعه ی پیش از آن . مشکل عمده ی تبیین های روایی این است که آیا روش های فوق اساسا به امر تبیین می پردازند، یا آیا شرایط متناسبی را که تبیین های مذکور باید تابع آن باشند (زیرا تمام روایت ها یا تبیین های روایی بایستی گزینشی باشند) می توان بدون قرار دادن آنها در رده ی تعمیم بخشی هایی که تبیین های قانونمند بدان ها متکی اند، مشخص ساخت . تبیین های روایی باید در سطح جزئیات مناسب و گزینشی باشند و ممکن است شامل برخی تبیین های قانونمند و عقلانی باشند، ولی لزوما شامل کل این قبیل تبیین ها نیستند . معضل عمده ی دیگر نظریه ی تبیین روایی تاریخ این است که نظریه ی فوق مبتنی بر این است که تاریخ اساسا یک جریان روایی است; به مفهوم نقل حوادث، وقایع و اعمال مردمان گذشته، به خصوص در عرصه ی سیاسی که بر اساس ترتیب زمانی پدیده های تاریخی، یعنی به صورت کرونولوژیک یا گاه شماری تدوین شده است .
کم اهمیت دانستن روایت و یا کاستن از اعتبار و ارزش آن و در عوض حرکت به سمت تحلیل موقعیت ها و شرایط تاریخی، زمینه را برای تبیین تحلیلی و روایی آماده و آن را جای گزین روایت کرده است . اکشات، (6) باترفیلد (7) و گالی (8) از صاحب نظران تبیین روایی اند .(زرین کوب، نوذری، والش)
با تفحص در کتب و متون تاریخی به همه ی انواع تبیین می توان برخورد کرد; اما فلاسفه و نظریه پردازان تاریخ دست کم تبیین های سه گانه ی قانونمند، عقلانی و روایی را تبیین های مختص تاریخ می دانند . در تبیین علی تاریخ بین اندیشمندان تاریخ اختلاف نظرهایی اساسی وجود دارد; حتی تبیین علی را می توان در ارتباط با تبیین قانونمند و یا یکی از رده های آن تلقی کرد . مورخان نوعا میان دو مقوله ی «علت » و «عقل » تمایز قاعده مندی قایل نشده و تفاوت آنها را به طور شفاف بیان نکرده اند; به عبارتی، علل موردنظر یک مورخ ممکن است همان عقول و دلایلی باشد که در تبیین های قانونمند و عقلانی مطرح است; لذا با امعان نظر به توضیحات فوق، از شرح و بسط «تبیین علی » صرف نظر می شود .


ضرورت پردازش به تبیین تاریخی عاشورا
فراتر رفتن از مرزهای تاریخ نگاری محض، حرکت از توصیف و نقل صرف پدیده های تاریخی به طرف تجزیه و تحلیل انتقادی آنها، شناخت روابط حاکم بر رخدادهای تاریخی و ارائه ی مدل فراگیر و عام بر ساختار حرکتی تاریخ بدون تبیین تاریخی امکان ندارد; علاوه بر این، می توان به موارد ذیل برای ضرورت پردازش تبیین تاریخی عاشورا استناد کرد: (9)
1 . حادثه ی عاشورا حالت زنده ی فعلی ندارد و یک پدیده ی تاریخی است، لذا فهم و درک حضوری آن ممکن نیست و باید با ابزار خاص ارزیابی و مطالعه شود .
2 . عدم تکرار عینی پدیده های تاریخی، ضرایب انحرافی خاصی را در بررسی و ارزیابی مطالعات تاریخی به وجود می آورد; لذا مورخ و محقق باید ضرایب خاص انحراف را در پدیده های تاریخی و خصوصا پدیده ی عاشورا در نظر داشته باشد .
3 . پدیده ی تاریخی عاشورا به طور کامل و تمام در اسناد و مدارک تاریخی انعکاس نیافته است; لذا محقق و مورخ باید از روش ها و فنون استنتاجی و اجتهادی برای تکمیل عدم انعکاس کامل این پدیده ی تاریخی در مآخذ و مدارک تاریخی استفاده نماید .
4 . پدیده ی تاریخی عاشورا تنها سرگذشت امیران و رجال سیاسی آن نیست; بلکه در کنارش باید به ساختار اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی حیات جمعی جامعه ی آن روز توجه کرد .
5 . حادثه ی تاریخی عاشورا به تنهایی معنا و مفهومی ندارد; لذا مورخی که به کالبدشکافی پدیده ی عاشورا می پردازد، باید آن را در زمینه ی کلی جامعه اش نگاه کند و چون جمع آوری تمام مدارک پدیده ی مذکور امکان ندارد، مورخ باید جامعه ی گذشته را بازسازی نماید .
6 . تشریح اهداف، انگیزه ها، کنش ها و اعمال عاملان پدیده ی تاریخی عاشورا نیازمند تبیین های تاریخی است و بدون تبیین تاریخی، شناخت زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حادثه ی بزرگ عاشورا ممکن نیست .
7 . تجزیه و تحلیل انتقادی ماهیت قیام عاشورا و کشف عوامل و زوایای ناپیدای شکل گیری آن، بدون کاربست ارکان تبیین تاریخی، تحقق و عینیت نمی یابد .
تامل در موارد فوق و تعمق در ماهیت پدیده های تاریخی، خصوصا پدیده ی تاریخی عاشورا، تجزیه و تحلیل مدارک و شواهد تاریخی، استنباط و اجتهاد تاریخی مورخ، اطلاع از معنا و مفهوم پنهان پدیده ی تاریخی عاشورا، کشف ضرورت های تاریخی پدیده ی عاشورا، نه جبر تاریخی آن، و دوری از خطاهای سهو و عمد، جملگی می طلبد که در عرصه ی پدیده ی تاریخی باید قدم را از مرز نقل و گزارش تاریخی فراتر گذاشت و به مرحله ی اساسی پژوهش های تاریخی، یعنی تبیین های تاریخی وارد شد .
پیشینه ی تبیین تاریخی پدیده ی عاشورا
متون متعددی درباره ی حادثه ی عظیم عاشورا نوشته شده است که برخی مستقلا و برخی در کنار بررسی سایر حوادث تاریخی اسلام به تاریخ عاشورا پرداخته اند . منابع اولیه ی پدیده ی تاریخی عاشورا را پنج متن قدیمی و اصیل تشکیل می دهند که عبارت اند از: مقتل الحسین ابومخنف (م 157)، طبقات الکبری ابن سعد (م 230)، انساب الاشراف بلاذری (م 279)، اخبار الطوال دینوری (م 282) و الفتوح ابن اعثم (م 314) که قدیمی ترین این آثار مقتل الحسین (علیه السّلام) ابومخنف است . منابع مذکور شرح حال مفصلی از جریان عاشورا و حاوی جزئیات و اخبار ریز و دقیقی هستند که از لحاظ مواد خام تاریخی حادثه ی عاشورا ارزش بالایی دارند .(جعفریان، 1381، 1376)
از سایر منابع مهم تاریخ عاشورا می توان به متونی هم چون: تاریخ طبری (م 310)، الارشاد شیخ مفید (م 413)، مقاتل الطالبیین (م 356)، مناقب ابن شهر آشوب (م 588)، مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی (م 568)، مقتل الحسین (علیه السّلام) امام طبرانی (م 360)، تاریخ الخلفا (مجهول المؤلف)، البدء والتاریخ مطهر بن طاهر مقدسی (م 3553) لهوف ابن طاوس (م 664)، کشف الغمه فی معرفة الائمه (علیه السّلام) عیسی اربلی (م 692) مقتل الحسین عبدالرزاق مقرم; و از آثار جدید می توان به نفس المهموم شیخ عباس قمی، عبرات المصطفین شیخ محمدباقر محمودی، بررسی تاریخ عاشورا محمد ابراهیم آیتی، گوشه ای از سرگذشت و شهادت امام حسین (علیه السّلام) علی غفوری، سالار شهیدان حسین شیخ الاسلامی، نهضت حسینی سیدعلی فرحی، مقتل الشمس محمدجواد صاحبی، ادب الحسینی و حماسته احمد صابری همدانی، مع الحسین فی نهضته اسد حیدر و قصه ی کربلا علی نظری منفرد نام برد .(همان)
در زمینه ی آثار تحلیلی می توان به متونی هم چون: شهید جاوید صالحی نجف آبادی، شهید آگاه آیة الله صافی گلپایگانی، درسی که از حسین (علیه السّلام) باید آموخت شهید عبدالکریم هاشمی نژاد، بعد از پنجاه سال دکتر جعفر شهیدی، الفبای فکری امام حسین (علیه السّلام) محمدرضا صالحی کرمانی، پژوهشی پیرامون زندگی امام حسین (علیه السّلام) محمدمهدی شمس الدین، حماسه حسینی استاد مطهری، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه و تاملی در نهضت عاشورا رسول جعفریان و انقلاب عاشورا دکتر مهاجرانی اشاره کرد . (جعفریان، 1376)
خطوط کلی و محوری سبک نگارش منابع تاریخ عاشورا
1 . اکثر منابع و متون مربوط به حادثه ی عاشورا، مخصوصا قرون قبلی بر پایه ی روش روایی بنا شده است و سبک و متد تاریخ نگاری آنها بر اساس ذکر روایات مختلف تاریخی و نقل و گزارش است، حال یا به شیوه ی تاریخ نگاری مکتب حجاز، به صورت «معنعن » ، و یا به شیوه ی تاریخ نگاری مکتب عراق، به صورت تداخل روایات و اسناد و یا حذف اسناد . این منابع از لحاظ مواد خام تاریخی دارای ارزش و اعتبار هستند .
2 . به ندرت دیده می شود که منابع و متون تاریخی عاشورا در کنار نقل، به روش ترکیبی به مقایسه، ترکیب، سنجش و ایجاد سازگاری میان روایات گوناگون تاریخی بپردازند . در این میان می توان به اخبار الطوال دینوری اشاره کرد که بهره هایی از روش ترکیبی را در خود جای داده است .(سجادی، فصل 3، ص 44)
3 . اکثر متون مربوط به پدیده ی تاریخی عاشورا از لحاظ متد تاریخ نگاری فاقد روش تحلیلی اند; یعنی در کنار نقل روایات تاریخی به تحلیل و تبیین و بررسی علل و نتایج آنها نپرداخته ند، مگر در موارد نادری که در قرون اخیر به رشته ی تالیف درآمده اند که نمونه هایی از آنها در ذیل بررسی خواهد شد .
4 . شاخص های تبیین تاریخی چه تبیین قانونمند، چه تبیین عقلانی و چه تبیین روایی جز در معدودی از متون تاریخی حادثه ی عاشورا که نوعا در قرن اخیر نوشته شده اند، مشاهده نمی شوند; و سایر آثار فاقد متدی از لحاظ تبیین تاریخی هستند .
در قرن اخیر حرکت های مطلوبی از لحاظ متدشناسی و روش شناسی تاریخی در فاز مطالعاتی تاریخ نگاری صورت گرفته است که قابل تامل است و از لحاظ روش تحلیلی و تبیین تاریخی، با اقسام مختلف آن، محصولات قابل نقدی عرضه شده است که مبحث عاشورا هم از این قاعده مستثنا نبوده است .
هر چند مبحث تبیین در فاز پژوهش های تاریخی، به طور عام، و حادثه ی عاشورا، به طور خاص، در ابتدای مسیر قرار دارد و از لحاظ تبیین قانونمند تاریخی هنوز حرکت قابل توجهی صورت نگرفته است، به عنوان نمونه، چند اثر تاریخی را درباره ی حادثه ی عاشورا از لحاظ تبیین تاریخی مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهیم .
البته شاخص عمده ی متون ذیل که برای ارزیابی تبیین تاریخی گزینش شده اند، تبیین های عقلانی است، و با توجه به این که در تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا، از تبیین قانونمند و حتی تبیین روایی بهره ی چندانی نبرده اند و مؤلفان آنها توجه جدی به انگیزه ها، آرمان ها، تمایلات و رفتارهای ساده و پیچیده ی عاملان حادثه ی عاشورا داشته اند، در بحث شواهدی از تبیین های تاریخی کتب موردنظر، تفصیلا شواهد و مصادیق عقلانی ذکر شده است .
کتاب قیام امام حسین (علیه السّلام)
قیام امام حسین (علیه السّلام) تالیف دکتر سیدجعفر شهیدی، یکی از مورخان معاصر است . مؤلف در حوزه ی تاریخ نگاری پدیده ی تاریخی عاشورا، از لحاظ سبک و متد، اثری تحلیلی و تبیینی ارائه داده است که به لحاظ پژوهشی و تحقیقی و اعتبار کیفی قابل تامل است. خطوط محوری سبک نگارش آن را می توان این گونه شمرد:
الف) در تحقیق و پژوهش تاریخی بر ضرورت استفاده از شیوه ی علمی تاکید دارد . در خواندن متون تاریخی و تحلیل و بررسی آن، شرایط دیگری، از جمله، توجه به وضع جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی را الزامی می داند و در تحلیل و تبیین پدیده ی تاریخی عاشورا توجه خاصی به سه مؤلفه ی مذکور نشان داده است; به عنوان مثال، در تحلیل ریشه های تاریخی حادثه ی عاشورا، به قدرت سیاسی و اقتصادی جامعه ی آن روز و ترکیب ساختمان اجتماعی و موقعیت جغرافیایی شبه جزیره ی عربستان می پردازد .(شهیدی)
ب) در نگارش پدیده ی تاریخی عاشورا (مثلا در اطلاع یافتن امام حسین (علیه السّلام) از قتل مسلم) از روش ترکیبی (10) استفاده کرده و روایت ها و گزارش های گوناگون را از راه مقایسه، ترکیب، سنجش و ایجاد هم خوانی میان آنها مورد نقادی قرار داده است .
ج) روش تحلیلی و تبیینی مؤلف در بررسی علل و نتایج پدیده ی تاریخی عاشورا هم به تبع روش ترکیبی است و هم تکیه بر دقت های عقلانی و برداشت های عقلانی تاریخی دارد . از تحلیل های مبتنی بر دقت های عقلانی ایشان می توان به مواردی هم چون تحلیل دگرگون شدن نظام اسلامی و سقوط اجتماع در عصر مورد بحث، برخورد عبیدالله بن زیاد و همراهان او با مسلم در کوفه و برخورد یزید با اسرا در دمشق اشاره کرد .
د) در رفع تناقض بین گزارش های متضاد و نقل های مختلف، علاوه بر ترکیب و ایجاد سازگاری بین آنها، از قرینه های خارجی به عنوان یک ابزار تحقیقاتی استفاده می کند . مؤلف در مورد مخالفت امام حسین (علیه السّلام) با بیعت کردن، حرکت وی از مدینه به مکه و رسیدن دعوت نامه های مردم کوفه و فرستادن مسلم به کوفه و حرکت از مکه به عراق با همه ی اختلافات در جزئیات روایت ها، آنها را با سنجش قرینه های خارجی مورد تاکید قرار می دهد .
ک) مصادیق متعددی از تبیین های تاریخی خصوصا تبیین های عقلانی دیده می شود و به انگیزه ها، کنش ها و اعمال کارگزاران تاریخی آن عصر توجه لازم را دارد . نمونه هایی از برداشت های عقلانی تاریخی در ذیل بررسی خواهد شد .
پی نوشت ها :

1) در یک تقسیم بندی از تبیین تاریخی آن را به چهار نوع تبیین قانونمند، عقلانی، روایی و علی تقسیم کرده اند . ر . ک: فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری .
2. K.R. Popper
3. C.G. Hempel
4. R.G. Collingwood
5. W.H. Dray
6. W. oakeshett
7. H. Butterfield
8. W.B. Gallie
9) برای مطالعه ی بیش تر در زمینه ی ماهیت پدیده های تاریخی ر . ک: روش های تحقیق در علوم انسانی .
10) مورخان در استفاده از روش های تاریخ نگاری یا صورت تالیف مطالب تاریخی از سه روش نقلی، ترکیبی و تحلیلی استفاده می نمایند .
الف) روش نقلی: روشی است که در آن روایات مختلف درباره ی حادثه و پدیده تاریخی ذکر می شود و سلسله اسناد آن به طور کامل و یا ناقص آورده می شود .
ب) روش ترکیبی: روشی است که در میان روایات و گزارش های مختلف تاریخی به دنبال مقایسه، ترکیب و ایجاد سازگاری است و از اسناد روایات اجتناب می شود و به جای آن به مقایسه و ترکیب و ایجاد سازگاری میان روایات مختلف می پردازد .
ج) روش تحلیلی: روشی است که علاوه بر نقل روایت به صورت ترکیبی، به دنبال تحلیل، تبیین و اجتهاد تاریخی است و به بررسی علل و نتایج پدیده ی تاریخی می پردازد 


تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (2)
شواهدی از تبیین های عقلانی
1 . اطلاع یزید و سران دمشق از جریان نامه های کوفیان و مشاوره ی یزید با اطرافیان برای حل آن، انتخاب عبیدالله بن زیاد به عنوان حاکم کوفه با توجه به نوع تربیت عبیدالله، که از دسته بندی های سیاسی بصره و کوفه آگاهی کافی، و به راه های فروخواباندن آشوب، و قتل و آدم کشی و زندانی کردن تسلط لازم را داشت و زیرکی و موقع شناسی وی در چنین محیط سیاسی بزرگی قابل توجه بود . مؤلف، انتخاب عبیدالله بن زیاد به عنوان حاکم کوفه را تبیین عقلانی نموده است . ارکان و اضلاع این تبیین عبارت اند از: توجه به انگیزه ها و نیات یزید از علت این انتخاب در آن برهه ی تاریخی، رفتار و عملکرد یزید در قبال دعوت کوفیان، کنش ها و واکنش های عبیدالله بن زیاد در برخورد با اهل کوفه با توجه به امیال و اهداف ایشان، بیان علل و دلایل عملکرد یزید در قبال کوفیان با توجه به نیات و معیارهای ایشان که سیکل و گردش یک تبیین عقلانی تاریخی را نشان می دهد .(ص 125- 126)
2 . یکی از مصادیق تبیین عقلانی تاریخی، آماده شدن مقدمات قیام امام حسین (علیه السّلام) است . عدم بیعت با یزید و به رسمیت نشناختن او، شایسته سالاری حضرت امام (علیه السّلام) از لحاظ رهبری بر امت، خصوصیات پست اخلاقی یزید، تسلط یزید بر مسلمانان و ادعای خلافت او به عنوان منکری روشن، کوشش امام حسین (علیه السّلام) در زدودن بدعت و نابود ساختن منکر، مرد دین بودن، رضای خدا و آسایش مسلمانان را دیدن و آگاهی امام از لجاجت یزید بر بیعت گرفتن از او، شاخص های یک تبیین عقلانی تاریخی را مؤلف در این تبیین ارائه داده است که عبارت اند: بیان انگیزه ها و خواسته های امام در عدم بیعت با یزید و آماده کردن مقدمات قیام و نشان دادن معیارها و امیال امام یک بعد از ابعاد تبیین تاریخی است . بیان کنش ها و عملکردهای امام با توجه به انگیزه های ایشان در عدم بیعت، شایسته سالاری امام، تلاش در زدودن بدعت و حرکت به سمت قیام; بعد دیگری از ابعاد تبیین تاریخی عقلانی ایشان است .(ص 144- 145)
3 . سکوت شهرهای بزرگ اسلامی (چون: مکه، مدینه، دمشق و بصره) در قبال حادثه ی کربلا، تحلیل چگونگی ابلاغ بیعت یزید به امام حسین (علیه السّلام)، رفتار دوگانه ی کوفیان در قبال دعوت از امام، چگونگی ورود مسلم به کوفه و تحلیل حضور او با وضعیت داخلی کوفه، برخورد امام با حر بن یزید و فعل و انفعالات ناشی از آن، تحلیل موقعیت مذهبی و سیاسی دمشق و ده ها مورد دیگر که مؤلف در تمامی این ها به تبیین کنش ها و واکنش ها، اعمال کارگزاران تاریخی، توجه به خواسته ها، انگیزه ها و معیارها پرداخته و ساختار تبیین عقلانی را در آنها رعایت کرده است .
بررسی تبیین قانونمند
تبیین قانونمندی پدیده های تاریخی، فرع بر تعمیمی (11) بودن دانش تاریخ است، نه تفریدی بودن آن . مؤلف در تبیین پدیده ی تاریخی عاشورا، مثل دعوت کوفیان، واکنش شام در قبال آن، مقدمات قیام امام حسین (علیه السّلام)، طرح بیعت یزید و سکوت شهرهای بزرگ آن روز، به علت های موردی و منفرد همان مقطع تاریخی استناد می کند و این بیانگر تفریدی بودن بینش ایشان در قبال دانش تاریخ است که تبیین پدیده ی تاریخی عاشورا را از قانونمند بودن خارج می سازد .
بنابراین، نمونه هایی از تبیین قانونمند در اثر مذکور مشاهده نمی شود و این ناشی از مبنای مؤلف است .
نیاز به ذکر است در تمامی متون انتخاب شده ی ذیل به علت ذکر علل و عوامل اختصاصی و انفرادی برای تحلیل پدیده ی عاشورا و عدم اتخاذ مبنای تعمیمی بودن دانش تاریخ، فاقد تبیین های قانونمند می باشند; لذا از بررسی تبیین قانونمند در آن متون خودداری می شود .
مصداقی از تبیین روایی: از نمونه های تبیین روایی می توان به تشریح جریان فرمان دهی عمرسعد از سوی ابن زیاد، سخت گیری در حادثه ی عاشورا و اجرای بی رحمانه ی آن اشاره کرد . قواعد و اسلوب تبیین روایی در نمونه ی مذکور مشاهده می گردد و مؤلف در تبیین واقعه ی مذکور با گزینش مناسب از حوادث قبلی و استناد به آن مصداقی از تبیین روایی را آورده است .(ص 163- 170)
محصول و تولید تبیین های تاریخی مؤلف با توجه به عنصر هدف، «نظریه ی دفاع » و احیانا «نظریه ی اصلاح » است . ایشان در تحلیل حادثه ی کربلا و ایجاد آن، هدف امام حسین (علیه السّلام) را مبتنی بر نظریه ی دفاع می داند . هر چند نظریه های دفاع و اصلاح را به نوعی جمع کرده است و جمع نظریه های مطرح درباب هدف امام حسین (علیه السّلام) ممتنع نیست . براساس نظریه ی دفاع، امام حسین (علیه السّلام) در همه حال، چه در مدینه، چه در مکه و چه در متن حادثه ی عاشورا، موضع دفاعی داشت . اقدامات قهرآمیز و خصمانه ی بنی امیه برای تایید خلافت خود از طرف امام (علیه السّلام) و مشروعیت دادن به مبانی آن آنها را واداشت تا در مقابل امام حسین (علیه السّلام) موضع هجومی اتخاذ کنند; بنابراین پایه و اساس نظریه ی دفاع مبتنی بر اثبات هجوم بنی امیه است تا امام در قبال هجوم آنها موضع دفاعی بگیرد . روند حرکتی مؤلف در تحلیل حادثه ی کربلا و تبیین عقلانی آن بیانگر اتخاذ نظریه ی دفاع است، اما در کنار التزام به نظریه ی دفاع، از نظریه ی اصلاح هم پیروی می کند و امتناع امام حسین (علیه السّلام) از بیعت و حتی حرکت به سوی کوفه را نوعی اقدام اصلاحی، و فعالیت امام حسین (علیه السّلام) در راستای حرکت خویش را، فعالیتی برای تصحیح تفکر سیاسی و هنجار بخشیدن به رفتار سیاسی امت می داند .
البته علت این که نظریه ی اصلاح را هم در متن تحلیل پدیده ی تاریخی با توجه به عنصر هدف تبیین کرده، این است که اقدام انقلابی و تشکیل حکومت را برای امام حسین (علیه السّلام)، با توجه به موانع متعدد و فقدان امکان عملی آن، میسر نمی داند . به عبارتی نظریه ی اصلاح با «نظریه ی انقلاب » قابل جمع نیست; زیرا در صورت امکان نظریه ی انقلاب نیازی به نظریه ی اصلاح نیست; اما شواهد تاریخی نشان می دهد که در زمان بروز حادثه ی کربلا، شرایط و امکان براندازی بنی امیه، آن هم به صورت انقلابی فوری، محقق نبود; و از این رو امام حسین (علیه السّلام) به سمت حرکت اصلاحی قدم برداشت تا به تدریج ساختار سیاسی جامعه ی آن روز به تحول تفکر سیاسی و تغییر ساختار حاکمیت منتهی شود .
کتاب انقلاب عاشورا
انقلاب عاشورا، تالیف دکتر سید عطاءالله مهاجرانی یکی از متون پژوهشی و تخصصی در حوزه ی مطالعاتی تاریخ نگاری عاشوراست . شاخص عمده ی اثر مذکور را می توان برداشت ها و دقت های عقلانی تاریخی دانست . نکات محوری ایشان در سبک و متد نگارش تاریخ عاشورا عبارت اند از: 1 . از نظر روش تاریخ نگاری از روش روایی صرف و مرز توصیف و نقل تاریخی فراتر رفته و تبیین های تاریخی خصوصا از نوع عقلانی ارائه داده است . در ریشه یابی حادثه ی کربلا، دگرگونی باورها و ارزش های جامعه ی آن روز، تحلیل انتقادی سلطنت معاویه، اهداف معاویه از ولایت عهدی یزید و اهداف امام حسین (علیه السّلام) از قیام بر نقل و توصیف روایت های تاریخی تکیه ندارد و با تجزیه و تحلیل به تشریح این پدیده ی تاریخی می پردازد .
2 . از روش ترکیبی (مقایسه، ترکیب و ایجاد سازگاری میان روایات مختلف و متعارض) بهره ای نمی برد، بلکه مبنای ایشان ملاحظه ی دقت های عقلانی و قرینه های عقلانی تاریخی مربوط به پدیده ی عاشورا است; به عنوان مثال، در تحلیل و تشریح حوادثی مثل هدف معاویه از سب علی (علیه السّلام)، جزئیات حادثه ی عاشورا، و رفتار دوگانه ی کوفیان، در قبال روایت های متعارض بر عقل و کاربرد آن تکیه دارد .
3 . مصادیق متعددی از تبیین عقلانی تاریخی در تحلیل های ایشان مشاهده می شود; از جمله: تحلیل ریشه های تاریخی عاشورا، اهداف معاویه از رواج دوباره ی فرهنگ و ارزش های جاهلی، چگونگی زمینه سازی ولایت عهدی یزید که از شاخص های تبیین عقلانی وی در این پدیده هستند .
4 . مدل فراگیر و شاخصه های تبیین قانونمند تاریخی در تحلیل و تعلیل پدیده ی تاریخی عاشورا، در اثر مذکور دیده نمی شود .
5 . شاخصه های تبیین روایی که عبارت اند از انتخاب گزینشی حوادث تاریخی عاشورا، و توضیح و تبیین حوادث با نقل حوادث پیشین، تا حدودی از محتوای فنی قابل استخراج می گردد; البته چنان که قبلا ذکر شد، در مواردی تبیین تاریخی روایی و عقلانی قابل جمع اند; و مؤلف نیز در مواردی تبیین های روایی تاریخی را از زاویه ی عقلانی انجام داده و به نحوی این دو را با هم جمع کرده است .
شواهدی از تبیین های عقلانی
1 . نویسنده در تحلیل شکل گیری و تکوین پدیده ی تاریخی عاشورا به ریشه های این پدیده، به عنوان پیش شرط این تحلیل می پردازد . امام حسین (علیه السّلام) را به عنوان نماد و نشانه ی روشن حقیقت اسلام و یزید را به عنوان نشانه و نماد اسلام موجود بررسی می کند و به دو جریان فکری و سیاسی و دو نوع تعبیر از اسلام، که عاشورا نقطه ی تقابل آن بود، نظر دارد . وی ارکان تبیین عقلانی تاریخی در موارد مذکور را رعایت می کند و با التزام به شاخص های تبیین عقلانی به برداشت های عقلانی می پردازد . توجه به کنش ها و واکنش های امام حسین (علیه السّلام) و یزید و معیارها، اهداف و اعمال آنها در رخ دادهای عاشورا، دلیل بر تبیین عقلانی مؤلف است .(ص 19- 21)
2 . یکی دیگر از مصادیق تبیین های عقلانی تاریخی، بررسی دگرگونی ارزش ها و باورهاست که یکی از زمینه های شکل گیری عاشوراست . بیان انگیزه و رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در از بین بردن نظام و ارزش های جاهلی و قبیله ای و بیان انگیزه ی معاویه در تلاش برای بازگرداندن نظام و ساختار قبیله ای، که از درون و برون متلاشی شده بود، با انگیزه ی نهادینه کردن سازمان سیاسی خویش بر بنیان آنها، شاخصه های تبیین عقلانی در تحلیل های مؤلف در زمینه ی موضوع مذکور است .
3 . در تحلیل ریشه های حادثه ی کربلا به بررسی و پژوهش کارگردانی معاویه و مروان بن حکم در قتل عثمان توجه دارد . آنان عثمان را در موقعیت کاملا شکننده ای قرار دادند، در یاری رساندن به عثمان کوتاهی و در خون خواهی اش شتاب کردند و از قتل عثمان به عنوان مهم ترین ابزار تحکیم سلطنت و کیاست و گسترش حوزه ی حکومتی خویش استفاده کردند .
در این تحلیل تبیین انگیزه و نیات معاویه در قتل عثمان و عملکرد و اعمال وی در این زمینه ی تاریخی، شاخص ها و اضلاع یک برداشت عقلانی تاریخی را تشکیل می دهد .
4 . تشریح و تحلیل جریان سلطنت معاویه و رابطه ی آن با سب علی (علیه السّلام) یکی از شواهد تبیین تاریخی عقلانی است . انگیزه ی معاویه از سب علی (علیه السّلام)، از میان برداشتن یک میزان بود; زیرا حضرت علی (علیه السّلام) از جهت سیره و حکومت یک میزان بود . معاویه می خواست با سب علی (علیه السّلام) طاقت یاران علی (علیه السّلام) را سلب و در درون آنها زخمی ایجاد نماید . وی دشنام گویی به علی (علیه السّلام) را به عنوان یک برنامه ی حکومتی در دستور کارش قرار داد و آن را تبدیل به یک فرهنگ و هنجار اجتماعی و از بارزترین سلاح های تبلیغاتی سیاسی خویش کرد .
مؤلف در تبیین و تحلیل پدیده ی تاریخی فوق، از دید عقلانی به انگیزه ها، اهداف، کنش ها و تمایلات و گرایش های ساده و عمومی و ویژه ی معاویه پرداخت که از شاخص های تبیین عقلانی تاریخی است .(ص 87- 88)
5 . انگیزه ی امام حسین (علیه السّلام) از حرکت تاریخی اش، چه از لحاظ ویژگی اثباتی و چه سلبی، یکی دیگر از مصادیق تبیین عقلانی تاریخی ایشان است . انگیزه و هدف امام از حرکت انقلابی اش اصلاح امت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، عدم سرمستی و سرکشی و مفسده جویی، خود را در مسیر حق قرار دادن، اصلاح امت به عنوان شعار و پرچم حرکت ایشان، احیای معروف و نهی از منکر و برگرداندن هر دو به موضع اصلی اش در جامعه، و در نتیجه، احیای دین و براندازی مبانی حکومت یزید بود . تحلیل حرکت تاریخی امام از زاویه و نگاه انگیزه ای، کنش های امام در برابر یزید، گرایش های عمومی امام حسین (علیه السّلام) در برخورد با حکومت فاسد بنی امیه و توجه به معیارهای حرکت امام با توجه به علل و دلایل عقلانی آنها از شاخصه های تبیین عقلانی تاریخی است .(ص 176- 177)
مصداقی از تبیین روایی: تبیین و تحلیل ماهیت و مبانی ساختار سلطنت معاویه یکی از مصادیق تبیین های روایی مؤلف است . وی در تشریح ماهیت و مبانی ساختار سلطنت معاویه، که آن را یکی از عوامل شکل گیری پدیده ی عاشورا می داند، از مؤلفه های تبیین روایی کمک گرفته است . البته مؤلف در تبیین واقعه ی مذکور از هر دو تبیین عقلانی و روایی در عرض هم بهره برده است . (فصل چهارم)
نتیجه و محصول تبیین های تاریخی مؤلف، با توجه به عنصر هدف و آرمان در این حرکت تاریخی، مبتنی بر «نظریه انقلاب » است . البته نظریه ی انقلاب ایشان با نظریه ی مرسوم انقلاب تا حدودی تفاوت دارد . در نظریه ی انقلاب، گاه انقلاب در سازمان حکومت رخ می دهد و هدف آن تغییر شکل موجود حکومت است، گاهی انقلاب به سازمان حکومت صدمه ای وارد نمی کند، بلکه با حفظ شکل حکومت خواستار تغییر مهره های قدرت است; و گاهی انقلاب ماهیت حکومت را از لحاظ شدت و ضعف قدرت تحت تاثیر قرار می دهد و به تعبیر هانتینگتون انقلاب یک تحول داخلی سریع، بنیادین و خشونت آمیز در زمینه ی ارزش های مسلط و اسطوره ی یک جامعه است . نظریه ی انقلاب در حادثه ی تاریخی عاشورا به این معناست که حرکت امام حسین (علیه السّلام)، این توان و امکان را باید پیدا می کرد که با ایجاد پایگاه وسیع مردمی، نظام حاکم اموی را ساقط و نظامی تازه برپا نماید . طبق این نظریه امام در حرکت تاریخی خود به براندازی خلافت اموی نظر و تاکید دارد و هدف اصلی امام در این حرکت تاریخی همین است .
لازمه ی نظریه ی انقلاب مبتنی بر این است که براندازی حکومت اموی و امکان براندازی آن با توجه به مدارک و شواهد تاریخی به اثبات رسیده باشد، در غیر این صورت، طرح نظریه ی انقلاب در حرکت امام مفهومی نخواهد داشت; اما شواهد تاریخی خلاف نظریه ی انقلاب است; زیرا نه توده های مردم جذب شدند و نه این حرکت این امکان و توان را یافت که به براندازی حکومت اموی منجر شود و نه پایه های حکومت اموی آن اندازه سست بود که با یک انقلاب سریع داخلی فرو ریزد; با این حال، اتخاذ نظریه ی انقلاب با توجه به عنصر هدف و آرمان در حرکت امام از دیدگاه مؤلف تنها از جهت یک تحول داخلی سریع و برانداز نبود، بلکه به اعتقاد مؤلف، عاشورا از این لحاظ انقلابی است که در حقیقت، چهره ی اسلام و جامعه ی اسلامی و ساختار حکومت بنی امیه را دچار تغییر و تحول کرد، اما نه دفعی و سریع، بلکه تدریجی و با ایجاد دگرگونی در عمق ریشه ها . تغییر مبانی ارزش های جامعه ی آن روز زمینه ی اصلی انقلاب عاشورا بود که با تغییر اندیشه و آرمان به ساختار بنی امیه نیز تسری یافت . عاشورا در حالات روحی انسان ها تغییری به وجود آورد که هیچ حادثه ی تاریخی دیگری به وجود نیاورد و عاشورا سیطره ی بنی امیه را از درون فروپاشید; لذا اتخاذ نظریه ی انقلاب از جانب مؤلف، با توجه به تصریح ایشان، اگر چه واقعه ی عاشورا در شکل ظاهری، مختصات یک انقلاب را ندارد، اما ماهیت و غایت عاشورا یک انقلاب حقیقی است .
کتاب های تاملی در نهضت عاشورا و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه
تاملی در نهضت عاشورا و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، دو اثر مستقل از رسول جعفریان هستند . کتاب اول به طور مشروح و مستقل به تاریخ زندگانی امام حسین (علیه السّلام) پرداخته و کتاب دوم در کنار بررسی سیاسی و فکری سایر امامان، به زندگی امام سوم نیز پرداخته است . خطوط کلی و محوری متد نگارش تاریخی مؤلف را در دو اثر مذکور می توان با شاخصه های ذیل مورد نقادی قرار داد:
1 . سبک و ساختار حاکم بر شیوه ی نگارش تاریخ ایشان، نقل و گزارش است و در کنار این روش، روش تحلیلی هم، نه به صورت روش حاکم، مشاهده می شود; به عنوان نمونه، در بررسی جریان های مربوط به حرکت امام (علیه السّلام) از مدینه به مکه به خاطر امتناع از بیعت، جزئیات حضور امام در مکه، بیان حوادث کوفه، چگونگی لشکر یزید و حوادث ریز مربوط به روز عاشورا بر اساس نقل و گزارش مفصلی بیان شده است و حالت توصیفی صرف دارد .
2 . در بررسی تاریخی حادثه ی عاشورا، نوعا به منابع اولیه و معتبر تاریخی تکیه کرده و در قبال گزارش ها و اخبار گوناگون و متعارض توجهی به روش ترکیب نیز دارد; به عنوان مثال در تبیین حضور کوفیان در لشکر عمر سعد از روش ترکیبی استفاده شده است .
3 . چنان که ذکر شد، ساختار حاکم و غالب بر متد نگارش تاریخی ایشان تحلیل و تبیین نیست; اما در مواردی از تبیین های عقلانی تاریخی در کالبدشکافی جزئیات عاشورا استفاده کرده که در بحث شواهدی از تبیین ها نمونه هایی از آنها بررسی خواهد شد .
4 . انتخاب گزینشی از حوادث پدیده ی تاریخی عاشورا، و توضیح و تبیین برخی نقل های تاریخی با گزارش های قبلی، بیانگر نمودی از تببین روایی در اثر مؤلف است .
پی نوشت ها :
11) دانش تعمیمی، یعنی ارائه ی قوانین و قاعده های عام که مختص دوران خاصی نبوده، قابل اطلاق در تمام دوران باشد .
تبیین شناسی تحلیل های عاشورا (3)
شواهدی از تببین های عقلانی تاریخی
1 . مؤلف در ارزیابی پدیده ی عاشورا به زمینه های سیاسی قیام عاشورا اشاره می کند و به تشریح سه نوع نظام سیاسی از زمان رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا زمان معاویه ، یعنی نظام نبوی و ولایی، نظام خلافت و نظام سلطنتی - خلافتی می پردازد; و به بیان سه نوع برخورد با دین اسلام (برخورد مصلحت جویانه و تاویل گرانه، برخورد سودجویانه با دین و برخورد ارادتمندانه ی امام علی (علیه السّلام) با کتاب و سنت) اشاره دارد . مؤلف در تبیین موارد فوق با رعایت شاخص های تبیین عقلانی تاریخی، به انگیزه ها و کنش ها و اعمال آنها (حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معاویه) می پردازد که شاهدی بر تبیین عقلانی مؤلف است .(1381، ص 41- 42)
2 . راه های منحرف کردن عامه ی مردم، فعالیت امویان در شام مبنی بر انتساب نسل خویش به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، جعل فضایل برای معاویه تا حد کاتب وحی، جعل روایاتی در مذمت امام علی (علیه السّلام)، استفاده از مفاهیم اساسی سیاسی و دوپهلو برای قانع کردن مردم و استدلال بر آنها و تلاش معاویه برای بازگرداندن ساختار نظام قبیله ای، یکی دیگر از مصادیق تبیین عقلانی مؤلف است . توجه به خواسته ها، انگیزه ها گرایش ها و نیز اعمال و رفتار معاویه و بنی امیه - چه از نوع رفتار ساده و چه از نوع رفتار ویژه - از ابعاد و اضلاع تبیین عقلانی تاریخی است .(همان ص 46- 47 و 1372 ص 126- 127)
3 . مخالفت امام حسین (علیه السّلام) و عدم بیعت با یزید یکی دیگر از شواهد تبیین عقلانی تاریخی است . در تحلیل پدیده ی تاریخی مذکور، توجه به انگیزه ها، تمایلات، کنش ها و رفتار خاص یزید از طرح مسئله ی بیعت و امتناع امام حسین (علیه السّلام) از بیعت، و تشریح این عمل، توجه به اهداف و معیارهای امام حسین (علیه السّلام)، با توجه به اعمال و کردارهای آن حضرت و پیامدهای عدم بیعت امام حسین (علیه السّلام) با توجه به کنش ها و واکنش های امام (علیه السّلام)، بیانگر وجود شاخص های تبیین عقلانی و برداشت عقلانی تاریخی است . (1381، ص 164- 165 و 1372، ص 114- 115)
4 . یکی دیگر از پدیده های تاریخی مربوط به حادثه ی کربلا، که مؤلف بر اساس تبیین عقلانی تاریخی به تحلیل آن پرداخته، جریان فرصت یافتن مسلم بن عقیل در از بین بردن ابن زیاد است . مؤلف با توجه به ارکان یک تبیین عقلانی تاریخی، به تبیین انگیزه ها، کنش ها، واکنش ها و رفتار خاص مسلم بن عقیل در عدم قتل ابن زیاد، پرداخته است .(1381)
مصداقی از تبیین روایی
تبیین های روایی متعددی را می توان در دو اثر مؤلف مشاهده کرد: یکی از این نمونه ها تبیین سفر امام به عراق و علت این سفر است . مؤلف در عرض تبیین عقلانی، از تبیین روایی هم در واقعه ی موردنظر (حرکت امام به عراق) استفاده کرده است .(1381، فصل «گزارشی دیگر از رویکرد کربلا»)
اساس و بنیان تبیین های عقلانی تاریخی مؤلف با توجه به عنصر آرمان و هدف در پدیده ی تاریخی مذکور، «نظریه ی دفاع » و «نظریه ی اصلاح » است . بر اساس تحلیل مؤلف و با توجه به اتخاذ نظریه ی دفاع، امام حسین (علیه السّلام) در تمام اوضاع و شرایط پیش آمده از مدینه تا کربلا موضع دفاعی داشت و پاسخ به نامه های بی شمار کوفیان و حرکت به سمت کوفه نیز تدبیری دفاعی بود . با توجه به شواهد و مدارک تاریخی موجود، بنی امیه با تکیه بر قدرت قهرآمیز خود، امام حسین (علیه السّلام) را در فشار قرار دادند و امام (علیه السّلام) در قبال حالت هجومی یزید و اطرافیانش مجبور به موضع دفاعی شد و حتی یکی از علل حرکت امام از مکه به سمت عراق همین بود . شایان ذکر است که نظریه ی دفاع در صورتی درست است که امکان نظریه ی انقلاب وجود نداشته باشد; و با توجه به شواهد و مستندات تاریخی، امکان براندازی حکومت اموی با یک انقلاب سریع و داخلی وجود نداشت; لذا تا حدودی اتخاذ نظریه ی دفاع در تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا، با توجه به عنصر هدف در حرکت امام (علیه السّلام)، درست به نظر می رسد .
البته در کنار نظریه ی دفاع، نظریه ی اصلاح نیز مشاهده می شود; به تعبیری، مؤلف در تبیین تاریخی پدیده ی عاشورا، با توجه به عنصر هدف جمع هر دو نظریه را مد نظر داشته است; لذا از دیدگاه نظریه ی اصلاح، در تمام حرکت های امام حسین (علیه السّلام)، حتی امتناع از بیعت و حرکت به کوفه، نوعی اقدام اصلاحی دیده می شود . فعالیت امام برای ایجاد نظم و هنجار اصلاحی در تفکر سیاسی حاکم بر جامعه و سر و سامان دادن رفتار سیاسی امت بود . امام حسین (علیه السّلام) با توجه به عدم امکان براندازی حکومت اموی با یک انقلاب سریع داخلی، می کوشید با تغییرات بنیادین تدریجی به مرور در ساختار قدرت اموی تحول ایجاد نماید . نظریه ی اصلاح هم مانند نظریه دفاع در صورتی امکان عقلی و عملی دارد که امکان نظریه ی انقلاب وجود نداشته باشد . توجه به بیانات و اهداف و کنش های امام حسین (علیه السّلام) در حرکت تاریخی با نظریه ی اصلاح همسانی دارد و با توجه به عنصر هدف، به نظر می آید حرکت امام در کنار حرکت دفاعی، یک نوع حرکت اصلاحی تدریجی بود .(1381، 1372)
کتاب تشیع در مسیر تاریخ
تشیع در مسیر تاریخ، تالیف دکتر سیدحسین محمد جعفری، از پژوهشگران هندی، در زمینه ی تاریخ اسلام است . اساس و بنیان محتوای کتاب بر نقد و انتقاد تحلیلی به پیدایش و تکوین تشیع است . مؤلف در ضمن این هدف، در بخش هفتم و هشتم کتاب، تحت عنوان «امام حسین (علیه السّلام) و بازتاب واقعه ی کربلا» ، گزارشی مفصل و تحلیلی درباره ی پدیده ی تاریخی عاشورا دارد . خطوط کلی متد علمی نگارش تاریخی ایشان را می توان به طور خلاصه به شکل زیر ترسیم کرد:
الف) پشتوانه ی تحلیل و تبیین های تاریخی ایشان، علاوه بر گزارش های متون موثق و قدیمی تاریخی و سنجش و ترکیب گزارش ها، نگاه ها و دقت های عقلانی مؤلف است; بررسی دلایل دعوت کوفیان از لحاظ مذهبی و سیاسی، آگاهی امام حسین (علیه السّلام) از خطرهای احتمالی، و استراتژی مشخص امام، از این نوع هستند .
ب) مؤلف در بررسی منابع تاریخی پدیده ی عاشورا و تحلیل آن، نگاهی انتقادی و اجمالی به اسلام شناسان غربی ای که وارد حوزه ی مطالعه ی نهضت حسینی شده اند، دارد . این متفکران با متدلوژی مکانیکی و مکتب صرف تاریخی و تحت تاثیر این مکتب به تجزیه و تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا پرداخته اند . از جمله متفکرانی که در این کتاب مورد نقد و نظر قرار گرفته اند می توان به ادوارد گیبون، فیلیپ، ارزولا سزگین و گیب اشاره کرد .
ج) تبیین های عقلانی متعددی در تبیین تاریخ حادثه ی عاشورا عرضه کرده است که به نمونه هایی از آنها در ذیل اشاره خواهد شد .
د) از لحاظ تبیین های قانونمند و ارائه ی مدل فراگیر و عام در تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا توفیق چندانی ندارد; لذا در نشان دادن گزاره های صادق در تمام پدیده های تاریخی یا صرفا گزاره هایی کلی که بر بخش اعظم پدیده های تاریخی حاکم باشد نمونه هایی مشاهده نمی شود; البته شاید علتش این باشد که نظریه ی قانونمند و یا تبیین قانونمند، بیانگر نوعی تبیین آرمانی و کمال مطلوب است که هنوز در میان مورخان، با توجه به مخالفت ها و موافقت ها، جایگاهی پیدا نکرده است .
مصادیقی از تبیین های عقلانی
الف) در تبیین دلایل دعوت کوفیان از امام حسین (علیه السّلام) به مواردی هم چون عدم احساس مذهبی میان همه ی آنها، داشتن دلایل سیاسی برخی از کوفیان، اقدام بعضی از کوفیان نشانگر بیان آرزویشان در سقوط استیلای شامیان، عقب نشینی کوفیان پس از اتخاذ اقدامات افراطی ابن زیاد و سپردن خود به واقعیت موجود، اشاره کرد که حاکی از ارائه ی تبیین ظریف عقلانی و برداشت عقلانی تاریخی از این پدیده ی تاریخی است . توجه به انگیزه ها و امیال کوفیان و کنش ها و واکنش های آنها در قبال امام حسین (علیه السّلام) و ابن زیاد، و رفتار ساده و ویژه ی کوفیان در قبال حادثه ی مذکور حاکی از شاخصه های تبیین عقلانی در کار مؤلف است .(ص 232- 233)
ب) آگاهی امام حسین (علیه السّلام) از خطرها و نتایج حرکت خود نمونه ی دیگری از تبیین عقلانی تاریخی است . تحلیل مواردی هم چون اطلاع از خطرهایی که آن حضرت را بدان ها در بین راه مدینه تا کربلا هشدار می دادند، طرح و استراتژی امام (علیه السّلام) از حرکت خود برای بیدار ساختن وجدان جامعه ی مسلمین و عدم اقدام و سازمان دهی نظامی در مکه، با توجه به تمایلات و گرایش های امام (علیه السّلام) و کنش ها و رفتارهای ساده و ویژه ی آن حضرت، حرکتی عقلانی در تبیین تاریخ است .(ص 238)
ج) تحلیل موضع سیاسی امام در قبال طرح تاکتیکی یزید (بیعت)، اقدام امام در مقابل این واکنش علیه کنش اسلامی، تدبیر سیاسی امام حسین (علیه السّلام)، استراتژی امام در مورد قدرت نظامی، آگاهی کامل از وسعت ماهیت وحشیانه ی نیروهای ارتجاعی، پاسخ امام به افراد خیرخواه و تشریح حرکت حماسی ایشان، نمونه ها و شواهد دیگری از تبیین عقلانی مؤلف است که با رعایت قواعد و شاخصه های تبیین عقلانی تاریخی، یعنی توجه به بیان انگیزه ها، اهداف، تمایلات، گرایش های عمومی در رفتار و اعمال کارگزاران صورت گرفته است .
مصداقی از تبیین روایی
انگیزه ی امام از این اقدام، و حرکت او به سمت کوفه یکی از مواردی است که مؤلف در عرض تبیین عقلانی تحلیل روایی نیز از آن ارائه داده است .(فصل هفتم)
از نوع تحلیل و تبیین مؤلف با توجه به عنصر هدف و آرمان در حرکت تاریخی امام، هم نظریه ی دفاع و هم نظریه ی اصلاح استنباط می شود . به عقیده ی ایشان، با مطالعه و تجزیه و تحلیل دقیق حوادث کربلا به طور کلی، این حقیقت به اثبات می رسد که امام حسین (علیه السّلام) از همان آغاز به دنبال ایجاد یک انقلاب در وجدان مذهبی مسلمانان بود، نه ایجاد یک انقلاب سریع داخلی با تکیه بر قدرت نظامی; چون امام (علیه السّلام) از قدرت ظاهری حکومت اموی آگاه بود و با توجه به عدم بسیج مردمی می دانست که امکان پیروزی سریع نظامی، که به یک انقلاب سریع و تغییر در ساختار حاکمیت و قدرت منتهی شود وجود ندارد; بنابراین، اقدام امام حسین (علیه السّلام) در قبال کنش حکومت اموی، واکنش اصلاحی و دفاعی بود تا به تدریج به تغییر بنیادین ساختار قدرت و حاکمیت منجر شود .
کتاب حماسه حسینی
حماسه حسینی تالیف استاد شهید مرتضی مطهری، اثری تحلیلی و عقلانی در تشریح پدیده تاریخی عاشوراست . مؤلف در کنار تحلیل واقعه ی عاشورا و ماهیت قیام حسینی، به مباحث تحلیلی، همچون تحریفات در واقعه ی تاریخی کربلا، عوامل تحریف، شعارهای عاشورا، عنصر تبلیغ در عاشورا، وسایل و ابزار پیام رسانی نهضت امام حسین (علیه السّلام)، ریشه های تاریخی کربلا، فلسفه ی قیام امام حسین (علیه السّلام) و عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین (علیه السّلام) پرداخته و از حیث تحلیل محتوا قابل توجه است .
نقاط محوری و ساختار حاکم بر نگارش تاریخ عاشورا در حماسه حسینی
الف) سبک نگارش تاریخی ایشان در ضبط و ثبت و تحلیل، مبتنی بر روش روایی و ترکیبی نیست و کم تر به صورت مقایسه ای و ترکیبی و سازگاری به گزارش های تاریخ عاشورا نظر دارد، بلکه توام با دقت و برداشت عقلانی، تحلیل می کند . به عنوان نمونه در بررسی ریشه های تاریخی کربلا، امتناع امام از بیعت و ماهیت قیام حسینی، از روش روایی و ترکیبی بهره ای نمی برد.
ب) ساختار حاکم بر شیوه ی تاریخ نگاری ایشان نوعا تبیین عقلانی تاریخی است که نمونه هایی در ذیل بررسی خواهد شد .
ج) فاقد شاخص ها و نمادهای لازم برای ارائه ی مدل فراگیر و عام در تحلیل پدیده ی تاریخی است . به تعبیری از تبیین های قانونمند و قاعده مند تاریخی و یا اثبات و تدوین آنها مطلبی استناد نمی شود .
مصادیقی از تبیین های عقلانی
1 . یکی از مصادیق تبیین تاریخی عقلانی، ماهیت قیام حسینی است . قیام حسینی یک انقلاب آگاهانه و یک نهضت چند ماهیتی است نه تک ماهیتی . حادثه ی عاشورا به عنوان یک پدیده ی تاریخی و اجتماعی، خلاف پدیده های طبیعی، منافاتی با چند ماهیتی بودن ندارد; زیرا عوامل مختلف در آن اثر داشته اند . ماهیت این قیام از یک جهت، به خاطر عدم پذیرش بیعت با یزید عکس العمل منفی، و به خاطر جواب مثبتی که به دعوت کوفیان می دهد عکس العمل مثبت و از حیث عملش تعاون و از جهتی عنصر امر به معروف و نهی منکر ماهیتی تهاجمی است و از حیث تهاجمی بودن یک انقلابی و ثائر است . تشریح و تبیین مؤلف از ماهیت قیام حسینی، با توجه به نگاه ایشان به اندیشه ها و انگیزه های امام در حرکت تاریخی اش و رفتار و عملکرد امام در قبال بنی امیه و کوفیان و داشتن رفتارهای ویژه ی امام در این پدیده ی تاریخی نشان دهنده ی وجود شاخصه های تبیین عقلانی تاریخی است .(ص 137- 140)
2 . بررسی عامل تقاضای یزید برای بیعت، یکی از مصادیق تبیین عقلانی تاریخی است . به نظر مؤلف، عامل مذکور یکی از عواملی است که در ایجاد پدیده ی تاریخی عاشورا دخالت داشته و به یک اعتبار (از نظر زمانی) اولین عامل است . بیعت امام نه تنها تایید خلافت یزید و صحه گذاشتن بر آن بود، بلکه تایید سنتی بود که معاویه پایه گذاری کرده بود . عکس العمل امام در قبال تقاضای یزید منفی است و ماهیت این عکس العمل تقوایی که در مقابل تقاضای نامشروع ایجاد شده است، یکی از زمینه های شکل گیری پدیده ی تاریخی عاشوراست . مؤلف در تشریح و تبیین عامل تقاضای بیعت، آن را در قالب عقلانی ساخته و پرداخته است که ارکان تبیین عقلانی در آن مشاهده می شود .(ص 141- 142)
3 . عامل دعوت مردم کوفه، یکی از عوامل دیگر قیام عاشوراست که مردم کوفه، با انگیزه های مختلف، از جمله ایجاد قطبی به وسیله ی امام حسین (علیه السّلام) در مقابل شام اموی، از خود نشان دادند . عکس العمل امام در مقابل این عامل، مثبت و ماهیت عملش ماهیت تعاون است . واکنش امویان در قبال اقدام کوفیان از عوامل ایجاد پدیده ی تاریخی عاشوراست که مؤلف در قالب پرداخت تبیین عقلانی با توجه به انگیزه ها و آرمان های کوفیان و کنش و واکنش های آنان و امام انجام داده است .(ص 142- 143)
4 . حرکت امام تنها به خاطر عدم پذیرش بیعت و یا دعوت کوفیان نبود، هرچند این دو عامل بی تاثیر نبودند، عامل اصلی حرکت امام، امر به معروف و نهی از منکر بود . منکرات دنیای اسلام را فراگرفته بود و به حکم وظیفه ی دینی و مسئولیت شرعی، قیام الهی طبیعی ترین واکنش علیه ساختار حاکم بر جامعه ی دینی آن روز بود . این عامل به اعتقاد مؤلف دارای ماهیت تهاجمی است که امام (علیه السّلام) متوجه حکومت وقت کرده است . مؤلف به صورت تبیین عقلانی به عامل سوم پرداخته و به انگیزه ها و اهداف امام با توجه به عنصر امر به معروف و نهی از منکر، و عملکرد و رفتار ویژه ی امام در این زمینه، متمرکز شده است .(ص 145- 146)
مصداقی از تبیین روایی
مؤلف در تشریح ریشه های تاریخی کربلا یکی از مصادیق تبیین های روایی را ارائه داده است . مؤلف همانند بسیاری از تبیین های دیگر در کنار استفاده از تبیین عقلانی تاریخی، در تشریح ریشه های تاریخی کربلا از تبیین روایی نیز مدد می گیرد .(بخش دوم، فصل اول)
توجه به عنصر هدف و آرمان در حرکت امام حسین (علیه السّلام) با توجه به نوع تحلیل مؤلف از حادثه ی عاشورا، به نظریه ی اصلاح برمی گردد . از نگاه ایشان حرکت امام در اصل یک حرکت اصلاحی بود، آن هم با توجه به اصل امر به معروف و نهی از منکر، امتناع از بیعت و حرکت از مدینه به مکه و عدم اقدام عملی در مکه و حرکت به سمت کربلا و حتی عکس العمل مثبت نسبت به عامل دوم (دعوت کوفیان) ; هم این عوامل و حرکت امام در این سیر تاریخی را از دیدگاه نظریه ی اصلاح می بیند و هم اقدامات امام را اصلاحی تلقی می کند . فعالیت امام، اصلاح تفکر سیاسی مردم و هنجار بخشیدن به عمل و رفتار سیاسی امت بود . امام سعی در ایجاد تغییرات بنیادین و تدریجی در ساختار حکومت و قدرت حاکم داشت ; زیرا با توجه به مستندات و شواهد تاریخی امکان تحول سریع داخلی و تغییرات دفعی به صورت یک انقلاب امکان نداشت . توجه مؤلف با توجه به عنصر امر به معروف و نهی از منکر و فرموده ی امام درباره ی مفهوم اصلاح، نظریه ی اصلاح را تقویت می کند . البته چنان که ذکر شد، نظریه ی اصلاح با نظریه ی دفاع، و انگیزه های دفاعی با انگیزه های اصلاحی ممکن است اجتماع کنند.

کتاب شهید جاوید
شهید جاوید تالیف صالحی نجف آبادی یکی از متون تحلیلی در زمینه ی تاریخ نگاری حوزه ی اسلام است که شاخص عمده و محوری آن از لحاظ سبک و متد نگارش، تبیین عقلانی است و به طور کلی می توان خطوط محوری آن را به صورت ذیل بیان کرد:
الف) روش آن تحلیلی است و در تفسیر و تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا تکیه بر تبیین های عقلانی دارد که شواهدی از آن در ذیل ملاحظه خواهد شد .
ب) شاخص ها و مؤلفه های تبیین قانونمند تاریخی در اثر مذکور مشاهده و استنباط نمی شود و از ارائه ی مدل های عام و فراگیر در تجزیه و تحلیل پدیده ی تاریخی عاشورا بهره ای ندارد .
ج) از کاربرد تبیین روایی در تحلیل و تبیین پدیده ی تاریخی عاشورا غافل نیست و وقایع موردنظر را با استناد به وقایع تاریخی قبلی موردتحلیل قرار می دهد که نمونه ای از آن ذکر خواهد شد .
مصادیقی از تبیین های عقلانی
1 . یکی از شواهد تبیین عقلانی مؤلف، بررسی اهداف یزید از طرح تاکتیکی در قبال مسئله ی بیعت است . هدف یزید از این طرح تثبیت حکومت، رفع عقده ی حقارت و حس انتقام جویی اوست که در برهه ای از تاریخ به آن اقدام نمود . مؤلف در تشریح و تبیین اهداف یزید از این طرح، برداشتی عقلانی ارائه داده و به بیان انگیزه ها، تمایلات، رفتار و عملکرد یزید در قبال این طرح و گرایش های وی در این زمینه پرداخته کرده است .(ص 23- 25)
2 . یکی دیگر از مصادیق تبیین عقلانی، بیان تمییز امتیازات امام حسین (علیه السّلام) با عبدالله بن زبیر است که هر دو دست به قیام زدند . ایشان در سه بعد مجزا امتیازات قیام امام حسین (علیه السّلام) را بررسی می کند که امام را از سایر افراد و قیام ها متمایز می سازد: امتیاز در هدف، امتیاز در وسیله و امتیاز در نتیجه . نگاه مؤلف در زمینه ی فوق با توجه به انگیزه ها و رفتار امام در سه بعد هدف، وسیله و نتیجه، حرکتی عقلانی در تبیین تاریخی است .(ص 56- 58)
مصداقی از تبیین روایی
در تصویر صحیح از علت قیام امام (علیه السّلام)، که آن را در چهار مرحله بیان می نماید، در عین استفاده از اسلوب تبیین عقلانی، از تبیین روایی هم استمداد می کند و قواعد و اسلوب تبیین روایی در آن دیده می شود; یعنی با استناد به وقایع قبلی، واقعه ی موردنظر (علت قیام و مراحل آن) را تبیین می نماید .
توجه مؤلف به عنصر هدف و آرمان در حرکت تاریخی امام با توجه به تبیین های عقلانی ایشان به اتخاذ نظریه ی انقلاب منتهی می شود . وی در تحلیل حرکت امام (علیه السّلام) اعتقاد جدی دارد که هدف آن حضرت تشکیل حکومت بود و با توجه به شواهدی امکان عملی تشکیل حکومت را میسور می داند . اما چنان که گفته شد مستندات و شواهد تاریخی در آن برهه خلاف آن را نشان می دهد; زیرا حکومت اموی از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی در حدی بود که با یک انقلاب امکان براندازی سریع آن نبود و توجه به توزیع قدرت سیاسی و نظامی از لحاظ جغرافیایی علاوه بر شام و حجاز، حتی عراق نیز در اختیار حاکمان اموی بود; لذا نظریه ی انقلاب با توجه به مستندات تاریخی، دیدگاه درستی به نظر نمی رسد .


نتیجه گیری
ضرورت گذر از روش روایی و ترکیبی و قدم گذاشتن به مرحله ی تحلیل، اجتهاد و تبیین در مطالعات و پژوهش های تاریخی و روش تحقیق تاریخی در حوزه ی تاریخ نگاری به طور عام و تاریخ نگاری اسلام به طور خاص نیاز به اثبات و استدلال ندارد . مورخان فعلی حرکتی جدی را در این زمینه آغاز کرده اند; اما تا رسیدن به مرزهای تبیین تاریخی (قانونمند، عقلانی، روایی) در مطالعات و تحقیقات تاریخی و به تبع آن، تجزیه و تحلیل و در نهایت، استنباط و اجتهاد معانی و مفاهیم ناشی از داده های نوشتاری و مکتوب تاریخ فاصله ی زیادی احساس شود . و این خلایی است که توجه و اهتمام مورخان و پژوهشگران را می طلبد . در سایه ی حاکم شدن تبیین های تاریخی با تمام انواع (قانونمند، عقلانی، روایی و حتی علی) بر ساختار مطالعات تاریخی به تحلیل ثانوی اطلاعات و داده های تاریخی و آشنا شدن با معنا و مفهوم پنهان گزاره های تاریخی کمک شایانی می شود . کشف روابط تاریخی و علل و انواع آن، تبدیل جبر تاریخی به ضرورت تاریخی و ارائه ی مدل های عام و فراگیر در پدیده های تاریخی، تنها در سایه ی پردازش به تبیین های قانونمند، عقلانی و روایی تاریخ امکان پذیر خواهد بود . امید است که مورخان و پژوهشگران با تکنیک ها و متدهای علمی تاریخی این سیر علمی را سریع تر طی نمایند .
منابع
- ادواز، پل .(1375)، فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات)، بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی .
- پوپر، کارل . ر . ، (1358)، فقر تاریخیگری، احمد آرام، تهران، انتشارات خوارزمی .
- جعفریان، رسول .(1381)، تاملی در نهضت عاشورا، قم، انتشارات انصاریان .
- جعفریان، رسول .(1372)، حیات فکری و سیاسی امام شیعه، ج 1، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی .
- جعفریان، رسول .(1376)، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان .
- دهخدا، علی اکبر . لغت نامه دهخدا، 50 جلدی، تهران، مؤسسه علامه دهخدا .
- زرین کوب، عبدالحسین .(1375)، تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر .
- ساده، مهدی .(1375)، روشهای تحقیق با تاکید بر جنبه های کاربردی، تهران، ناشر مؤلف .
- ساروخانی، باقر .(1376)، روش تحقیق در علوم اجتماعی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی .
- سجادی، سیدصادق و هادی عالم زاده .(1375)، تاریخنگاری در اسلام، تهران، سازمان سمت .
- سیروفه یف . آ . ن .(1360)، تاریخ چیست، محمد متقی زاد، تهران، نشر جوان .
- شهیدی، سیدجعفر .(1371)، قیام امام حسین (علیه السّلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
- صالحی نجف آبادی .(1364)، شهید جاوید، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا .
- علیزاده سورکی، مهدی .(1378)، نظریه های عاشورا، قم، پارسایان .
- کار . اچ . ای .(1351)، تاریخ چیست، حسن کامشاد، تهران، انتشارات خوارزمی .
- محمدجعفری، سیدحسین .(1372)، تشیع در مسیر تاریخ، آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
- مصباح یزدی، محمدتقی .(1372)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی .
- مطهری، مرتضی .(1378)، مجموعه آثار، ج 17، تهران، صدرا .
- مهاجرانی، سیدعطاءالله .(1376)، انقلاب عاشورا، تهران، انتشارات اطلاعات .
- نوذری، حسینعلی .(1379)، فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری، تهران، انتشارات طرح نو .
- والش . اج . دبیلو .(1363)، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ضیاءالدین علایی، تهران، امیرکبیر.

منابع اخیر تاریخ عاشورا (نفس المهموم و فیض الدموع)
چکیده:آقای جودکی در دهه اول محرم،سلسله مقالاتی را در رابطه با تبارشناسی تاریخ عاشورا با هدف معرفی کتاب‏های تاریخی و مقاتل حضرت سیدالشهداء نوشتند،این نوشته بخش آخر آن است که به مناسبت اربعین حسینی نوشته شده است. دراین قسمت دو کتاب ارزشمند نفس المهموم و فیض الدموع معرفی و درحد اشاراتی به آن شده است. نویسنده پس از معرفی این دو کتاب،به جامعیت و اعتبار نفس المهموم و مهارت و دقت شیخ عباس قمی رحمه‏الله در این کتاب و همچنین به نشر زیبا و بلاغت و وثاقت کتاب فیض الدموع و دقت نویسنده آن در ضبط وقایع اشاره کرده و اشاراتی انتقادی به هر دو کتاب آورده است.
نفس المهموم
کتاب نفس المهموم،تألیف شیخ عباس قمی رحمه‏الله، یک بار توسط مرحوم شعرانی رحمه‏الله و بار دیگر توسط مرحوم کمره‏ای رحمه‏الله ترجمه شده. می‏توان گفت نفس المهموم آخرین و جامع‏ترین مقتلی است که نگاشته شده است.شیخ عباس برای نگارش این کتاب تقریباً تمامی مقاتل و کتب تاریخی گذشته را دیده است و درجزئی‏ترین حوادث مربوط به کربلا،آرای پیشینیان قبل از خود را با ذکر مآخذ آن می‏آورد و گاهی آنها را هم نقد می‏کند و هرجا که بر اساس نگرش اخباری خود اشکالی می‏بیند،با صراحت به تبیین و رد آن می‏پردازد. خود وی در آغاز کتاب می‏گوید:این را از کتب معتبره فراهم کردم که بر آنها اعتماد باید کرد(1)و بدان‏ها استناد باید جست.
در واقع اصل مقتل الحسین ازباب دوم کتاب نفس المهموم آغاز می‏شود که دربرگیرنده وقایع بعد از مرگ معاویه و سرپیچی امام ازبیعت با یزید و خروج از مدینه است.نکته‏ای که نفس المهموم را در میان کتب مقتل ممتاز کرده، یکی تبحر و مهارت و اشراف مؤلف برکتب پیشینیان و اخبار و حدیث است، دیگری روحیه ی نقادانه او (در چارچوب مسلک اخباری) که هرآنچه را مخالف واقع و عقل تشخیص می‏دهد به صراحت نقد یا رد می‏کند.اگرچه باید یادآورشد هرچه را که مؤلف رشته، نخستین مترجم کتاب پنبه کرده است و حتی در برخی موارد،مطالب کتاب مؤلف را هم تحریف کرده است. ویژگی مهم نفس المهموم این است که خواننده با بررسی و مطالعه دقیق این کتاب می‏تواند حداقل با مهم‏ترین مقاتلی که از قرن دوم هجری تا پایان قاجاریه نگارش یافته‏اند،آشنا شود و نمونه آرای هرکدام ازاین مقاتل را در یک موضوع مشخص ببیند.
شیخ عباس هرگاه لازم دیده با صراحت به نقد نظرات علمای گذشته پرداخته است. وی درآغاز کتاب در بخش معرفی منابع، مقتل الحسین مجعول منسوب به ابومِخْنَف را بررسی و رد کرده. دقت وی در نقد منابع به حدی است که گاهی در جزئیات یک حادثه اظهار نظر می‏کند. مثلاً در جایی می‏نویسد: «سوار شدن مسلم بن عقیل را بر اسب قبل از شهادتش در کوفه، فقط سید بن طاووس و ابن نماحلی ذکر کرده‏اند و من سیمی بر آن نیافتم». در داستان دو طفل مسلم، شیخ عباس قمی پس از نقل خبر با صراحت می‏نویسد: «من این داستان را فقط به اعتماد شیخ صدوق نقل کردم و الا چنین قصه‏ای با این کیفیت و تفصیل از نظر من بعید است.»
موضع شیخ عباس در مورد کتاب روضة الشهدا نیز مشخص است. وی در این خصوص به استادش محدث نوری اقتدا می‏کند و واعظ کاشفی نویسنده روضة الشهدا را متهم می‏کند که داستان‏هایی مثل عروسی حضرت قاسم، زعفر جنی و منصور ملک، ذوالجناح و برخی مطالب دیگر را از پیش خود ساخته و پرداخته است.
نکته‏ای که در ترجمه نفس المهموم به قلم مرحوم شعرانی قابل توجه و موجب تأسف است اینکه مترجم در بسیاری جاها دیدگاه‏های شیخ عباس را تخطئه می‏کند و حداقل در یک مورد سخن شیخ عباس را ترجمه نکرده و به جایش مطلب دیگری را از بحارالانوار ترجمه کرده تا بتواند آنچه را در سر داشته است به اثبات رساند!
مترجم در موارد زیر تضاد خود را با مؤلف و دیدگاه‏های وی نمایان کرده است: مجعول بودن کتاب منسوب به ابومخنف، داستان طرماح، داستان دو طفل مسلم،نقد رجال نجاشی، روضة الشهدا ملاحسین کاشفی، ابن شهرآشوب، داستان مسلم گچکار.
تنها موردی که شیخ عباس آن را بیان کرده و از کنار آن گذشته است و مترجم تلاش کرده آن را نقد کند، ولی توفیق نیافته داستان زیر است که شیخ عباس آن را از قول ابی الفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین می‏نویسد: عباس بن علی علیه‏السلام و سه برادر تنی‏اش یعنی فرزندان ام البنین همسر علی علیه‏السلام در کربلا حضور داشتند. در روز عاشورا عباس بن‏علی علیه‏السلام به برادرانش گفت: شما فرزندی ندارید، لذا اول به میدان بروید. عباس بن‏علی علیه‏السلام دارای دو فرزند بود. عباس نیز پس از آنها به میدان رفت.
جالب این است که راوی خبر، امام محمد باقر علیه‏السلام است. نکته‏ای که بسیاری و از جمله مرحوم شیخ عباس بدان توجه نکرده‏اند، این است که امام باقر می‏فرماید: «و زعمو ان العباس بن علی قال لاخوته من ام...» یعنی مردم پنداشتند که عباس بن علی علیه‏السلام به برادرانش چنین گفت و این پندار مردمی بوده که از دور شاهد جانبازی عباس و برادرانش بوده‏اند.
درمجموع باید گفت شیخ عباس قمی صاحب نفس المهموم در کتاب یاد شده هر کجا تاریخ را با کلام درآمیخته، از واقعیت فاصله گرفته و بدیهی‏ترین امور را هم نادیده انگاشته است. به عنوان مثال در همه تواریخ موجود است که بعد از رفتن سپاه عمر بن سعد از کربلا و نیز انتقال اسرا به کوفه، گروهی از افراد قبیله بنی اسد که ساکن روستای غاضریه بودند، اجساد شهدا را دفن کردند. در تذکره سبط بن جوزی آمده است که زهیر بن القین با حسین کشته شد و زنش به غلام وی گفت: برو مولای خود را کف کن.او رفت و حسین را برهنه دید. گفت: چگونه مولای خود را کفن کنم و حسین را برهنه گذارم. به خدا قسم که نکنم. پس حسین را در کفن پوشید و زهیر را کفنی دیگر کرد. شیخ عباس در نقد این روایت می‏نویسد: بدان که در محل خود ثابت شده است که ولایت بر معصوم ندارد، مگر معصوم و امام را باید غسل دهد و اگر امام در مشرق باشد و وصی او در مغرب، خداوند میان آنها را جمع کند. جالب اینکه دو صفحه قبل از روایت یاد شده، شیخ عباس از قول حضرت زینب و در پاسخ به شکوای امام زین العابدین از عدم غسل و کفن و به خاکسپاری شهدای کربلا می‏نویسد: اینها تو را به جزع نیاورد... زیرا جماعتی از این امت این استخوان‏های پراکنده را فراهم می‏کنند و با این پیکرهای خون‏آلود به خاک می‏سپارند و...
فیض الدموع
یکی از مقاتلی که به زبان فارسی شیوا در دوران قاجاریه نگاشته شده، کتاب ارزنده فیض الدموع است که محمد ابراهیم نواب تهرانی ملقب به بدایع نگار متوقی به سال 1299 هجری قمری تألیف کرده و نخستین بار با خط زیبای مرحوم کلهر خوشنویسی و چاپ شده است.
از انگیزه‏های مؤلف در تدوین کتاب، عدم دسترسی عموم مردم دوران خودش به کتاب موثق و صحیح به فارسی شیوا و بلیغ است. ازاین‏رو وی تلاش کرد، مقتلی بنگارد که هم خالی از نقایص باشد و هم دربرگیرنده نثری فصیح و صناعات سخن و علم معانی باشد تاطبع لطیف و خاطر بلیغ بدین گونه سخن، رغبت زیادت افتد و بر مطالعات آن ،نشاط خاطر بیشتر شود.
فیض الدموع نیز چونان سایر مقاتل دربرگیرنده مقتل مسلم و دیگر شهدای کربلا و نیز غارت خیام امام و اسارت خاندان او در کوفه و شام و خطبه‏های حضرت زینب و امام سجاد در مجلس یزید است. این کتاب اخیراً توسط اکبر ایرانی قمی تصحیح و تحقیق شده و همراه با مقدمه‏ای به چاپ رسیده است.
سیف اللّه‏ نواب در مقدمه چاپ دوم می‏نویسد: «به طوری که مشاهده می‏شود، مورخان اسلامی و متتبعین غربی، وقایع عاشورا را هر یک با سبکی مخصوص تقریر و انتشار داده‏اند و یادداشت‏های مورخان خارجی هم که بعضی تفصیل داده‏اند، مراتبی را متذکر می‏شوند که در نظر مطالعه کننده تاریخ، قابل بحث و تحقیق است، لکن مرحوم محمد ابراهیم نواب در فحص و تحقیق اخبار مراقبت نموده است که در کلیات واقعیه صرف وقت شده و جریانات از روی صحت تقسیم بندی شده باشد...» مؤلف از منابع معتبر درحد امکان بهره برده و دقت کافی در ضبط روایات و نقل صحیح آنها کرده است.
بیشترین منابع وی اللهوف یا الملهوف اثر سیدبن طاووس است که بارها چاپ شده است. آقا بزرگ در الذریعة، استاد احمد منزوی در فهرست نسخه‏های فارسی و استاد دانش پژوه و دیگران، به اشتباه فیض الدموع را ترجمه اللهوف دانسته‏اند، درحالی‏که با اندک مقایسه، می‏توان به خلاف آن پی برد. اللهوف یکی از منابع این کتاب است که در جاهای مختلف از آن نام برده شده است.
به رغم همه کوششی که مؤلف به‏کار برده، این کتاب دارای برخی نقاط ضعف است و البته این اشکالات ناشی از اعتمادی است که مؤلف به بزرگان قبل از خود کرده است. به عنوان مثال برخی منابع کهن و حتی بزرگانی چون شیخ مفید پیرامون ملاقات محرمانه‏ای که بین امام حسین علیه‏السلام و عمر بن سعد در شب عاشورا صورت گرفت، آورده‏اند که امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد دشمن به او اجازه دهد به جای خویش بازگردد یا به یکی از ثغور اسلامی رود و حق او چون حقوق دیگر مسلمانان گزارده آید. مرحوم بدایع نگار نیز به اعتبار بزرگان قبل از خویش این خبر کذب را در کتاب خود جای داده است. در جای دیگری وی به استناد از مقتل‏الحسین ابومخنف موجود در دست مردم که تحقیقاً مجعول است، خبر کذبی را نقل می‏کند. اشکال دیگر این مقتل که البته به بزرگانی چون ابن شهرآشوب و دیگران برمی‏گردد، این است که اگر با حوصله ارقام کشتگان دشمن که در این کتاب آمده است جمع‏آوری شود، جعل و کذب آن روشن می‏شود.
به قول یکی از نویسندگان معاصر، در دوران صفویه و قاجاریه تعجب از شکست اصحاب امام حسین علیه‏السلام سبب شد آمار کشته‏های دشمن در مقابل این دوره رو به ازدیاد گذارد. در این‏باره، نگاهی به کتاب اسرار الشهادة ملاآقا دربندی ارقام نجومی را که با هیچ ملاک تاریخی قابل اثبات نیست، نشان می‏دهد.(2)این قبیل آثار به قدری دور از واقع بود که میرزا حسین نوری که خود عالمی اخباری بود و بخش اعظم روایات ضعاف را در مستدرک فراهم آورد،برآن شد با نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان به جنگ مقتل نویسان و مقتل خوانان برود.
نقد مقاله :
نوشته کوتاه آقای جودکی از جهات بسیاری قابل اشاره و نقد است که ابتدا به بخش «نفس المهموم» و سپس «فیض الدموع» می‏پردازیم:
نفس المهموم
1. آقای جودکی معتقد است به یک اعتبار «نفس المهموم آخرین و جامع‏ترین مقتلی است که نگاشته شده است.» اولاً اگر آن اعتبار را می‏فرمودند خیلی خوب بود و ثانیاً اگر منظور جامعیت آن و اشتمال آن بر منابع پیشین است باید گفت این اثر در زمان خود، چنین ویژگی داشته،ولی در همین دوره پس از انقلاب مقاتل بسیاری نوشته شده که برخی از آنها جامعیت لازم را هم دارند. از نمونه‏های آخرآن می‏توان قصه کربلا اثر علی نظری منفرد را نام برد که همه کتاب‏های قبلی حتی نفس المهموم را دیده است.
2. آقای جودکی که از نگرش اخباری شیخ عباس قمی سخن گفته و از تأثیراین نگرش در نقدها و اشکالات آن محدث بزرگوار خبر می‏دهد. در حالی که اولاً رویکرد اخباری‏گری در دوره ی مرحوم محدث قمی ضعیف شده و آنها به اصولیان نزدیک بودند و ثانیاً بیشتر اشکالات و نقدهای مرحوم محدث قمی به نقد تاریخی و دخالت دادن تحلیل‏های عقلی در نقد گزارش‏های تاریخی مربوط است. اگرچه روح پای‏بندی و التزام به اخبار و روایات معصومین که ناشی از تقوا و ورع اوست بر محتوای کتاب سایه گسترده، ولی «تبحر و مهارت و اشراف مؤلف بر کتب پیشینیان و اخبار و حدیث» باعث شده تا ایشان گزارش‏های تاریخی را با روحیه ی نقادانه تحلیل کرده و صحت و سقم آن را بررسی کند. گفتنی است آنچه در این کتاب نقد و تحلیل شده عموماً اخبار و گزارش‏های تاریخی است نه اخبار و احادیث معصومان. بنابراین روحیه اخباری‏گری وی، زمینه ی زیادی بروز و ظهور ندارد.
3. از سخنان ناصواب و غیر دقیق آقای جودکی در این مقاله مختصر این است که گفته «هرچه را مؤلف [محدث قمی] رشته، نخستین مترجم کتاب پنبه کرده است و حتی در برخی موارد مطالب کتاب مؤلف را هم تحریف کرده است». و سپس در پاورقی «مراد از مترجم نخست را مرحوم استاد ابوالحسن شعرانی» دانسته است. ای کاش یک نمونه از پنبه کردن‏ها یا تحریفات مترجم را ذکر می‏کرد یا در پاورقی ارجاع می‏داد. وی با ادبیاتی نامناسب پس از چند پاراگراف برای مرحوم علامه شعرانی تأسف خورده!!! و چنین می‏گوید: «حداقل در یک مورد سخن شیخ عباس را ترجمه نکرده و به جایش مطلب دیگری را از بحارالانوار ترجمه کرده تا بتواند آنچه را در سر داشته است به اثبات رساند». سپس هشت مورد از موارد تضاد مؤلف و مترجم را بعنوان نمونه ذکر می‏کند. قابل توجه و اشاره جدی است که:
اولاً: تضاد نظرات مترجم و مؤلف ربطی به تحریف یا زمینه‏سازی برای اثبات «آنچه در سر دارد» ندارد و بسیار معمول است که مترجم گاهی نقد یا اشکالی به نظرش می‏رسد و آن را مطرح می‏کند.
ثانیا: این همه نقد و اشکال بر علامه شعرانی ادعا شده، ولی حتی یک مورد هم نام برده نشده و لااقل یک ارجاع هم در پاورقی آن نیست. تنها در مورد آخر «ترجمه مطلبی از بحار به جای ترجمه متن مرحوم محدث قمی» یک ارجاع داده، آن هم به مقاله خودش در یک مجموعه مقاله، که موفق به یافتن آن نشد. وی لااقل مطلب مورد نظر را نگفته تا در کتاب آن را بیابیم.
ثالثاً: اگردرآن «حداقل یک مورد» که ایشان می‏گوید بر فرض اینکه مترجم مطلبی را ترجمه نکرده و مطلب دیگری از بحارالانوار را ترجمه کرده باشد؛ آیا این به معنی تخطئه مؤلف یا اثبات «آنچه در سر دارد» است؟ پرسیدنی است که به نظر ایشان مترجم چه «در سر دارد»؟ اگر مترجم نظر مؤلف را قبول نداشته باشد مثل بسیاری موارد دیگر صریحاً آن را ذکر کرده و با استدلال از نظر خود دفاع می‏کند. به اعتراف خود ایشان، مترجم چیزی را کم و زیاد یا تحریف نکرده است، عدم ترجمه هم دلیل بر مدعای ایشان نیست. منصفانه و محققانه این بود که احتمال می‏داد شاید نیاز به ترجمه نداشته، شاید عبارت بحارالانوار همان عبارت کاملی است که شیخ عباس بخشی از آن را آورده و مترجم در صدد تأیید و تکمیل مطلب بوده، شاید مترجم مناسب دیده که پس از بیان مطلبی از بحار آن را ترجمه کند و ایشان به ادامه مطلب توجه نکرده و شاید... گو اینکه اگر آن عبارت موجود بود، مطلب روشن‏تر می‏بود.
نکته جالب و قابل توجه این‏که مرحوم دوانی رحمه‏الله که مرحوم علامه شعرانی را دیده و از محضرش استفاده کرده درباره ترجمه نفس المهموم چنین می‏نویسد: «مرحوم شعرانی در سال 1369 قمری پس از تصحیح نفس المهموم و آماده ساختن آن برای چاپ اقدام به ترجمه آن نمود و در سال بعد هم چاپ و منتشرشد. گذشته از ترجمه کتاب، در موارد بسیاری هم توضیحات و اضافاتی به نثر و نظم دارد. ولی در چاپ درست از هم تفکیک نشده و اصولاً این ترجمه نیاز به بازنگری و ویراستاری دارد تا ارزش آن چنانکه باید معلوم گردد».(3)
با این توضیح روشن گردید که مرحوم علامه شعرانی ابتدا آن را تصحیح کرده و سپس در موقع چاپ ترجمه هم کرده است. از این استفاده نمی‏شود که ترجمه‏اش از دقت کافی برخوردار نیست، بلکه به معنی این است که در صدد تصحیح مطالب و مسائل محتوایی کتاب بوده است. امّا متأسفانه نحوه چاپ و ویراستای آن مناسب نبوده است. بنابراین می‏توان گفت که این نحوه چاپ و مخلوط شدن نظر مؤلف و مترجم، موجب خرده‏گیری برخی شده که به این متون آشنایی ندارند.
4. آقای جودکی ضمن بحث از منابع کتاب نفس المهموم در یک پاورقی کوتاه چنین می‏نویسد «البته همه این منابع معتبر نیستند، چون خود شیخ عباس هم بسیاری از آنها را نقد و رد می‏کند».
این اتهام بزرگی به آن محدث بزرگواراست. اصلاً یکی از علل نوشتن این کتاب این بود که کتب رایج آن روزگار استنادات معتبری نداشتند. دغدغه این محدث بزرگوار در عباراتش پیداست. شیخ عباس «در سال 1338 قمری یعنی سه سال پس از تألیف کتاب شرح مختصری به فارسی نگاشته که در آغاز اولین طبع حروفی کتاب چاپ شده است و آن این است: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم همانا معلوم باشد که این احقر مطالب این مقتل شریف را به کد اکید و تعب شدید از کتب معتبره و تواریخ معتمد، جمع آوری کرده و در مسلک انتظام کشیدم و در نهایت اتقان و احکام نگاشتم چنانچه بر اهلش پوشیده نیست».(4)
بنابراین مؤلف هیچ یک از منابع خود را رد نکرده است. گرچه هر منبع، هر چند معتبر ممکن است در چند مورد قابل نقد باشد (لااقل برای برخی). اما توجه کنیم نقد کتاب موجب نمی‏شود از اعتبار ساقط شود و الا چیزی جز قرآن بر ایمان نمی‏ماند.
به نظر می‏رسد آنچه موجب اشتباه و سوء برداشت آقای جودکی شده، جریان مقتل ابومخنف است.(5) همان مقتلی که ایشان در چند جای مقاله بر جعلی بودن آن اصرار دارد و آن را «تحقیقاً مجعول» می‏داند. قصه این مقتل چنین است که لوط بن یحیی ازدی معروف به ابومخنف اولین مقتل امام حسین علیه‏السلام را نگاشته است. اصل این کتاب از بین رفته و آنچه ما از آن مقتل می‏دانیم نقل‏هایی است که طبری در ذکر وقایع سال 60 و 61 قمری از آن نقل کرده است. بنابراین بخشی از این کتاب با واسطه طبری در دسترس است. اما از طرفی در زمان علامه مجلسی رحمه‏الله یک کتاب به نام مقتل الحسین ابومخنف بوده که مرحوم مجلسی رحمه‏الله آن را در آخر جلد دهم بحارالانوار ضمیمه کرده است. نکته این جاست که مرحوم محدث قمی به خاطر همان «تبحرو مهارت و اشراف بر کتب پیشینیان» که آقای جودکی بر آن اعتراف کرده، با بررسی آنچه در ضمیمه جلد دهم بحارالانوار است در می‏یابد که این کتاب، آن کتاب معروف ابومخنف نیست و بنابراین اعتبار ندارد. پس آن را کنار می‏گذارد و آنچه را می‏خواهد از ابومخنف نقل کند از کتاب طبری اخذ می‏کند.(6) محدث بزرگوار در ضمن نام بردن از منابع خود نوشته «.. و از مقتل ابومخنف به توسط طبری... تعبیر می‏کنم».(7) سپس متذکر می‏شود که در کتاب از نام «ابومخنف» استفاده نمی‏کند و به جای آن «ازدی» بکار می‏برد «تا مردم گمان نبرند ازاین مقتل معروف به ابومخنف که با عاشر بحار به طبع رسیده است آن را نقل کرده‏ام،چون نزد من ثابت و محقق گردیده است که این مقتل از آن ابومخنف معروف یا مورخ معتبر دیگری نیست و چیزی که در آن مقتل یافت شود و دیگری نقل نکرده باشد اعتماد را نشاید... و اکثر بل اجل منقولات تاریخ طبری در مقتل از ابومخنف گرفته شده است».(8) بنابراین روشن شد که مقتل ابومخنف دوتاست: یکی ضمیمه جلد دهم بحارالانوار که متعبر نیست و منبع محدث قمی قرار نگرفته و دیگری در لابه لای تاریخ طبری که معتبر است و منبع محدث قمی نیز هست. حال به جمله آقای جودکی توجه کنیم که گفت خود شیخ عباس بسیاری از منابع را نقد و رد کرده است. در نتیجه محدث قمی آنچه را رد کرده، منبع قرار نداده و آنچه را منبع خویش قرار داده، رد نکرده بلکه آن را معتبر می‏داند.
5 . آقای جودکی می‏گوید «تنها موردی که شیخ عباس آن را نقل کرده و از کنار آن گذشته است و مترجم تلاش کرده آن را نقد کند ولی توفیق نیافته» داستان درخواست حضرت عباس از برادران خود است که زودتر از وی به میدان رفته و به شهادت برسند. پرسیدنی است که منظور ایشان از جمله «از کنار آن گذشته است» چیست؟ به هر حال محدث قمی پس از ذکر نسب ام البنین و اینکه دارای چهار پسر از امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بود و همه آنها در کربلا شهید شدند چنین می‏نویسد: «ابوالفرج گفت: عباس بن علی بن ابی‏طالب کنیت او ابوالفضل بود و مادرش ام البنین و پس از برادران ابوینی خویش شهید شد»(9) تا اینجا مشکلی نیست. سپس تحلیل خود را ذکر می‏کند «چون عباس فرزند داشت و آنها نداشتند آنها را پیش فرستاد تا کشته شدند و ارث آنان بدو رسید. آنگاه خود کشته شد؛ پس وارث همه عبیداللّه‏ بن عباس گشت. و عمر بن علی با او در ارث برادران خصومت کرد و به چیزی صلح کردند».(10) سپس مترجم در پاورقی در رد این تحلیل ابوالفرج می‏گوید «ابوالفرج و هر کس دیگر که گفت عباس برای ارث بردن فرزندان خود از برادرانش، آنها را پیش فرستاد، از گمان خود گفت و از راز دل او آگاه نبود»(11)
هر کس به این بخش کتاب مراجعه کند و با شیوه محدث قمی مأنوس باشد،می‏فهمد که شیخ در مقام تأیید یا توقف نیست، بلکه آن را به عنوان قول ضعیفی نقل می‏کند که ارزش رد کردن ندارد. اما مرحوم علامه شعرانی پس از توضیح خود درباره ارث مطرح شده، صریحاً این تحلیل را «از گمان» ابوالفرج می‏داند؟ آیا جواب کسی که بی‏دلیل و غیر مستند مطلبی را طرح می‏کند چیست؟
6. آقای جودکی درباره روش شیخ عباس قمی نیز انتقاد کرده که آن بزرگوار «هرکجا تاریخ را با کلام درآمیخته از واقعیت فاصله گرفته و بدیهی‏ترین امور را هم نادیده گرفته است».
البته رابطه علم تاریخی و علم کلام بحث مفصّلی است، اما از خود ایشان می‏پرسیم اگر یک گزارش تاریخی داشتیم که قبول آن مستلزم نسبت دروغ یا جهل یا غفلت یا فریب به امام معصوم بود، چه می‏کنید؟ اگر یک خبر تاریخی با عقاید مسلّم اسلامی یا شیعی درتضاد بود، چه می‏کنید؟
نکته دیگر اینکه ایشان در مثالی که برای ادعایش آورده می‏نویسد «به طورمثال در همه تواریخ موجود است که بعد از رفتن سپاه عمر سعد از کربلا و نیز انتقال اسرا به کوفه، گروهی از افراد قبیله بنی اسد که ساکن روستای غاضریه بودند، اجساد شهدا را دفن کردند». مخاطب منتظر است که ردّیه‏ای از محدث قمی بر این خبر متواتر آورده شود تا ادعای نویسنده مقاله ثابت شود و شاهدی برای آمیختن کلام و تاریخ باشد. ولی ایشان از این مطلب رد شده و مطلب دیگری را از سبط بن جوزی در مورد کفن شدن امام حسین علیه‏السلام توسط غلام زهیر نقل می‏کند و بعد نقد کلامی محدث قمی را در برابر این نقل تاریخی متذکر می‏شود.
اولاً: کفن شدن امام توسط غلام زهیر از «بدیهی‏ترین امور» نیست.
ثانیاً: آنچه بدیهی است یعنی دفن شهدا توسط بنی اسد، نه تنها توسط محدث قمی رد نشده، بلکه بارها تکرار شده است.
ثالثاً: خبر کفن شدن امام توسط غلام زهیر با بسیاری از اخبار تاریخی در متلاشی شدن جنازه امام و سختی کفن کردن آن توسط بنی اسد و البته همین روایت‏هایی که فراوان از دفن اجساد توسط بنی اسد حکایت دارند. ولی چون شیخ در مقام رد آن نیست و فقط به‏عنوان یک قول ذکر می‏کند، هیچ دلیلی در رد آن نمی‏آورد.
رابعاً: متأسفانه نحوه چاپ ترجمه آقای شعرانی طوری است که گاهی تشخیص کلام مؤلف و مترجم سخت است. و مخاطب نامأنوس در اشتباه می‏افتد.(12) در اینجا شیخ عباس به مناسبت خبر ابن جوزی در صدد بیان یک مسئله اعتقادی است و نه در صدد رد و قبول خبر ابن جوزی. مطالب محدث قمی در این رابطه زیاد است، ولی مترجم ابتدا دو خط آن را آورده، سپس توضیح خود را بیان کرده و بعد از آن بقیه کلام محدث قمی را می‏آورد. توجه کنیم که رد قول ابن جوزی نیازی به این تفصیل نداشت و محدث بزرگوار در مقام بیان یک اصل کلی است.
7. نکته دیگری که نویسنده ی مقاله درباره آن سخن گفته این است که وی پس از بیان اینکه مرحوم محدث قمی «همانند بسیاری دیگر از مقتل نویسان از کنار خطاها به سادگی نمی‏گذرد»، مثال‏هایی زده، ازجمله اینکه «در داستان دو طفل مسلم، شیخ عباس قمی پس از نقل خبر با صراحت می‏نویسد من این داستان را فقط به اعتماد شیخ صدوق نقل کردم و الا چنین قصه‏ای با این کیفیت و تفصیل از نظر من بعید است».
اگر منظور آقای جودکی این است که شیخ عباس اصل قصه را قبول دارد، ولی از خطاهای آن در کیفیت و تفصیل ماجرا نگذشته است،سخنی درست است، کما اینکه مرحوم علامه شعرانی نیز به تفصیل این مطلب را توضیح داده‏اند.(13) ولی اگر منظور ایشان این است که شیخ عباس در صدد رد اصل قضیه طفلان مسلم نیز هست، این از عبارت مرحوم محدث قمی استنباط نمی‏شود.
گفتنی است در بسیاری از امور مانند تولد پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم، معراج، تولد یا شهادت بیشتر ائمه اختلاف است، ولی این موجب نمی‏شود اصل قضیه زیر سؤال رفته و رد شود.
فیض الدموع:
1. از اشتباهات شگفت‏آور نویسنده مقاله این است که می‏نویسد «آقا بزرگ در الذریعة... و دیگران به اشتباه فیض الدموع را ترجمه اللهوف دانسته‏اند، در حالی که با اندک مقایسه‏ای می‏توان به خلاف آن پی برد. اللهوف یکی از منابع این کتاب است».
کاملاً مشخص است که ایشان به الذریعة مراجعه نکرده است. ضمن اینکه این پاراگراف به‏طور کامل از مقدمه آقای اکبر ایرانی قمی گرفته شده(14) و مناسب‏تر این بود که در پاورقی اشاره می‏کردند که این مطلب را از ایشان گرفته‏اند. به هر حال اگر کسی به الذریعة مراجعه کند، بطلان این ادعا را درمی‏یابد. برای رفع اتهام از مرحوم آقابزرگ عین کلام ایشان را می‏آوریم: «1943 ـ (فیض الدموع) اوالدمع مقتل فارسی لبدایع‏نگار، الآقامحمد ابراهیم النواب الطهرانی المدفون بالنجف ابن الآقا محمد مهدی النواب المدفون فی الحجرة الیسری للداخل الی مزار ابن بابویه مقابل مقبرة الشیخ محمد جعفر النوری. و قد طبع بطهران فی 1286. اوله [خدای سبحانه در مبدی شهود ذرات عوالم وجود...]. و ذکر فی «فهرست کتابهای چاپی فارسی» انه ترجمة اللهوف سید بن طاوس»(15). گفتنی است که صاحب الذریعة با ذکر جمله اول کتاب، نشان داده که کتاب را دیده و این مطلب برایش مخفی نبوده است. البته اگر در عبارت مرحوم آقا بزرگ دقت شود، آشکار می‏شود که ایشان تنها نقل کرده که صاحب کتاب «فهرست نسخه‏های چاپی فارسی» چنین عقیده‏ای دارد نه خودش.
2. از اشتباهات فاحش نویسنده این است که یکی از نقاط ضعف کتاب (فیض الدموع) را اعتماد به «بزرگان قبل از خود» می‏داند. سپس در یک تحلیل شگفت‏انگیز و تعجب‏آور معتقد است «برخی منابع کهن و حتی بزرگانی چون شیخ مفید پیرامون ملاقات محرمانه‏ای که بین امام حسین علیه‏السلام و عمر بن سعد در شب عاشورا صورت گرفت»، فلان مطلب را آورده‏اند و سپس در مقام اشکال به مرحوم بدایع‏نگار می‏نویسد: «مرحوم بدایع‏نگار نیز به اعتبار بزرگان قبل از خویش این خبر کذب را در کتاب خود جای داده است». پرسیدنی است اگر به اعتبار بزرگان قبل و امثال شیخ مفید نگوید، پس به چه اعتباری بگوید؟ فراموش نکنیم که تاریخ علم منقول است و راهی جز این ندارد.
بعلاوه اینکه اگر به کتاب فیض الدموع مراجعه کنیم درمی‏یابیم که این نسبت نارواست و از یک سوء برداشت ناشی شده است. البته احتمال دارد آقای جودکی بدون مراجعه به اصل کتاب به خاطر «اعتماد بر بزرگی» این مطلب را نقل کرده باشد. مرحوم بدایع‏نگار کلمه‏ای از سخنان رد و بدل شده میان امام حسین علیه‏السلام و ابن سعد را نقل نکرده است. یعنی این مطالب را در ضمن نامه ابن سعد به ابن زیاد آورده که آن هم از سر خیرخواهی!!! و از طرف خود ابن سعد است. جالب اینکه ابن زیاد از نامه ابن سعد همین تلقی را داشت که پس از خواندن آن شمر را با لشکری روانه کربلا کرد و دستور داد یا بیعت بگیر یا جنگ کن.
عین عبارت فیض الدموع چنین است: «و چون امام ابوعبداللّه‏ آن سپاه عظیم را بدید و اتفاق ایشان بر کلمه الحاد و سیره و ارتداد مشاهدت فرمود، به عمر کس فرستاد که مرا با تو سخنی است و می‏خواهم آن سخن خود با تو در میان آرم، بر این جمله شبانگاه اتفاق ملاقات افتاد. زمانی دراز بنشستند و از هر دری سخن راندند. عمر بازگشت و به عبید زیاد نامه کرد که... حسین مرا عهد سپرد که به جای خویش بازگرد یا به ثغری از ثغور اسلام رود و...»(16). حتی مصحح کتاب نیز متوجه شده که مرحوم بدایع‏نگار سخنان رد و بدل شده ی امام و ابن سعد را نیاورده و آنچه نقل شده از جانب عمر سعد برای خاموش کردن آتش جنگ بوده، لذا متن این گفت‏وگو را در پاورقی آورده است.
3. پاراگراف آخر مقاله که محتوای آن صحیح است از نظر ارجاع مشکل جدی دارد. ایشان در وسط پاراگراف یک ارجاع داده آن هم به کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رحمه‏الله، ص 23. اولاً حماسه حسینی سه جلد است و ایشان شماره جلد را نگفته. ثانیاً صفحه 23 در هر سه جلد حماسه حسینی و حدود 10 صفحه قبل و بعد آن بررسی شد، چنین مطلبی در آن وجود ندارد. ثالثاً در جلد اول حماسه حسینی، آن هم در شصت صفحه اول که شامل دو فصل است تنها یک بار از ملا آقابندری نام برده شده و انتقاد شده که البته انتقاد شهید مطهری رحمه‏الله با مطالب مقاله یکی نیست. شهید مطهری رحمه‏الله پس از نقد مفصل کتاب روضة الشهدای ملاحسین کاشفی چنین می‏نویسد: «در شصت هفتاد سال پیش مرحوم ملاآقابندری پیدا شد. تمام حرفهای روضة الشهدا را به‏اضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت به نام اسرارالشهادة، واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار می‏کند به اسلام بگرید»(17) و سپس با مطالبی از حاجی نوری بحث خود را ادامه می‏دهد.
جالب توجه اینکه هم این پاراگراف (بطور کامل) در کتاب تأمّلی در نهضت عاشورا از رسول جعفریان وجود دارد.(18) ایشان این پاراگراف را بی‏کم و کاست از آن کتاب نقل کرده، ولی متأسفانه هیچ اسمی از آن نبرده و به اشتباه به حماسه حسینی آدرس داده است.

پی نوشتها :
1.البته همه این منابع معتبر نیستند؛چون خود شیخ عباس هم بسیاری از آنها را نقد و رد می کند.
2.ر.ک.به مطهری،حماسه حسینی ،ص23.
3. علی دوانى،مفاخر اسلام، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى،1379، چ 2، ج 11 (بخش دوم)، ص 134.
4. همان، ص 128.
5. براى اطلاعات بیشتر نک: مقتل ابومخنف، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، تحقیق محمد هادى یوسفى غروى، ترجمه و تدوین جواد سلیمانى، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى رحمه‏الله، به‏ویژه مقدمه آن.
6. دوانى، همان، ص 124 به بعد.
7. شیخ عباس قمى، حماسه کربلا ترجمه نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانى، قم، قائم آل محمد، 1384، ص 16.
8. همان.
9. شیخ عباس قمى، حماسه کربلا، ص 291.
10 . همان.
11.همان.
12. دوانى، همان، ص 134.
13. شیخ عباس قمى، همان، صص 140 و 141.
14.محمد ابراهیم نواب تهرانی ،بدایع نگار،فیض الدموع ،مقدمه و تصحیح و تحقیق :اکبرایرانی قمی ،قم ،هجرت ،1374،صص23 و24.
15. آقابزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ج 16، ص 406.
16.بدایع نگار ؛همان،ص153.
17. شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، تهران، صدرا، چاپ 15، 1369،چ15، ج 1، ص 55.
18. جعفریان، رسول، تأملى در نهضت عاشورا، قم، انصاریان، 1382،چاپ 4 ،ص 38.

 

رساله نامة حضرت زینب(س)
زندگینامه مختصر حضرت زینب(س)
نام: زینب؛ در لغت، به معنی درخت نیکو منظر و مرکب از دو کلمه «زین » و «اب » به معنای زیور پدر، توسط پیامبر(ص)بر او نهاده شد.
تولد : پنجم جمادی الاول سال پنجم یا ششم هجری، حدود دو یا سه سال پس از ولادت برادرش امام حسین(ع).
محل : مدینه
کنیه ها : ام کلثوم، ام الحسن، ام عبدالله.
القاب: بیش از 40 لقب برای ایشان ذکر شده است: عالمه غیر معلمه، نائبه الزهراء، ملیکه الدنیا، سر ابیها، البلیغه، الفصیحه، الصدیقه الصغری، عقیله النبوه، صابره محتسبه، محبو به المصطفی، عابده آل علی، الباکیه، أمنیه الله، محدثه.
ازدواج : سال هفده هجری با پسر عموی خود عبدالله بن جعفر بن ابی طالب
فرزندان : جعفر (محمد)، عون، علی، ام کلثوم و در برخی منابع عباس نیز ذکر شده است.
خطبه ها: خطبه در کوفه، شام، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید.
علاقه به برادر: این علاقه به قدری زیاد بود که مورد تعجب اطرافیان بود و پیامبر با شنیدن این علاقه با مادرش فاطمه(ع) فرمودند:‌زینب با حسین (ع)به کربلا می رود و در رنج و سختیها با او شریک است.
صفات و ویژگیها: در پارسایی، عبادت، فصاحت و بلاغت مانند پدرش علی (ع) و در فضائل اخلاقی، جلال، علم، عمل، عصمت و عفت، وارث صفات مادرش فاطمه زهرا(ع) بود.
واقعة کربلا: حضور در واقعة کربلا و همدلی با امام حسین (ع) به گونه ای که از او به عنوان بطلة کربلاء (قهرمان کربلا) و پیام رسان عاشورا یاد می شود.
وفات در سال 62 هجری، یک سال و اندی پس از واقعة کربلا.
محل دفن : بنا بر اقوال مختلف: 1. مقام معروف و مشهور در قریة واقع در منطقة غوطة دمشق 2. در مدینة منورة کنار قبور خاندان اهل بیت (ع) در قبرستان بقیع، 3. قاهره مصر.
پژوهشهای قبلی
درباره شخصیت بزرگواری چون حضرت زینب(س) پژوهشها و تحقیقات گسترده ای به صورت مستقل و یا غیرمستقل در قالب کتاب مقاله و پایان نامه انجام شده است که در مقالات زیر به معرفی برخی از این تحقیقات و پژوهشها پرداخته شده است:
-کتابشناسی زینب کبری(س) ناصرالدین انصاری قمی.آینه پژوهش شمارة 13و14، مرداد 1371، ص 154 – 160.
- کتابشناسی حضرت زینب کبری (س) محمد حسین محمدیان. زائر، شماره 60، مرداد 1378، ص 86-88.
با توجه به تأثیر و نقش حضرت زینب(س) در واقعة کربلا، به جرئت می توان گفت که در همة کتابهای مربوط به واقعة کربلا نیز بخشهایی به حضرت زینب(س) و نقش ایشان در واقعة کربلا اختصاص دارد. همچنین در بسیاری از کتابهایی که مربوط به امام حسین (ع) و شخصیت آن بزرگوار است، اشاراتی نیز به شخصیت ایشان شده است. شمار کتابشناسیهای مذکور بالغ بر پنجاه است؛ برخی از آنها عبارت اند از:
- کتابشناسی عاشورا: محمد حیدری قاسمی. تهران : اطلاعات، 1378.
- بخشی از این اثر از صفحه 294-308 با عنوان « زینب(س)» به معرفی کتابهای مربوط به حضرت زینب(س) پرداخته است.
- عاشورا نگاران: پژوهش و تحقیق در منابع، مقاتل و مآخذ عاشورایی. محمد رضا سنگری. تهران : خورشید باران، 1386.
- سومین امام (ع): زندگی، شخصیت، حکایات و کرامات امام حسین (ع)، همراه با پژوهشی در زندگی حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل العباس(ع). حمید قلندری بردسیری. قم: فراگفت، 1385.
- کتابشناسی امام حسین (ع): نجفقلی حبیبی. [تهران:] مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1375.
- کتابشناسی امام حسین (ع): حشمت الله صفر علی پور و همکاران ؛ تهیه کننده: پژوهشکدة تحقیقات اسلامی، تحقیقات عاشورا. قم: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی ولی فقیه، پژوهشکدة تحقیقات اسلامی. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی ولی فقیه، مرکز تحقیقات اسلامی، 1377.
- کتابشناسی تاریخی امام حسین (ع) به ضمیمة امام حسین (ع) در الذریعه. محمد اسفندیاری. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات،1380.
- مقاله شناسی امام حسین (ع): فهرست مقالات نشریات ایران. قم : مؤسسة اطلاع رسانی مرجع، 1383.
بخشی از این اثر از صفحه 177-179 به معرفی مقالات در موضوع حضرت زینب(س) پرداخته است.
- فهرست موضوعی تراجم: راهنمای منابع شرح حال پیامبران، ائمة اطهار(ع)، امامزادگان، صحابه و... موجود در کتابخانة آیت الله العظمی مرعشی نجفی (قده).
علی اکبر ایرانی قمی. قم: کتابخانة آیت الله مرعشی، 1371.
در بخشی از این مجموعه با عنوان «زینب و سایر بانوان کربلا» پنجاه کتاب دربارة بانوان کربلا- که در کتابخانة آیت الله مرعشی موجود است- معرفی شده است.
سه نکته
*در موضوع زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) کتابهای مستقلی نیز تدوین شده است که طبق جستجو در برخی از کتابشناسیها تعداد آنها بالغ بر 300 است که به زبانهای مختلف از جمله فارسی، عربی، انگلیس، اردو، ترکی و... به رشتة تحریر درآمده اند.
*در موضوع شخصیت و زندگی حضرت زینب(س) مقالات متعددی نگاشته شده و در روزنامه ها و مجلات به چاپ رسیده است. در موضوعات مرتبط نیز حتی در بسیاری از روزنامه ها و مجلات در فاصلة زمانی نزدیک به واقعه عاشورا مطالب زیادی در این زمینه نگاشته می شود. بر اساس جستجوی به عمل آمده در بانک اطلاعات نشریات کشور، کتابشناسی ملی ایران، پایگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران، پایگاه مجلات تخصصی، پایگاه اطلاع رسانی سراسری اسلامی، بانک مقالات اسلام، پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی و برخی از کتابشناسیهای دیگر از جمله مقاله شناسی امام حسین: فهرست مقالات نشریات ایران و... بالغ بر 400 مقاله در موضوع حضرت زینب(س) به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی بدست آمد که پس از مطابقت با مقالات منتشره در 13 نشریة مرتبط با معارف اسلامی که دارای رتبه علمی – پژوهشی و 6 نشریة که دارای رتبه علمی ترویجی اند، متأسفانه فقط تعداد اندکی حدود 2% مقالات در نشریات معتبر به چاپ رسیده است. از جمله:
- رسالة عصمتیه. جویا جهانبخش. آینة میراث، ش 41، تابستان 1387: ص 284-247
- جلوه های عزت و افتخار در ادبیات فارسی. تقی آل یاسین. معرفت، ش 59، (آبان 1381): ص 55-59.
- حضرت زینب(س) شخصیت و نقش ایشان در نهضت کربلا. خادم حسین فاضلی. معرفت، ش 114، خرداد 1386: ص 75-94.
- پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی. شمس الله مریجی، معرفت، ش 59، (آبان 1381): ص 31-42.
با توجه به آمار ارائه شده از یک طرف و اهتمام محققان و پژوهشگران در استناد به مقالات معتبر علمی چاپ شده در نشریات علمی – ترویجی و علمی- پژوهشی از طرف دیگر، ضروری است که تحقیقات در حوزة معرفتی اهل بیت(ع) و معارف ایشان به گونه ای علمی تر انجام شود و محققان و پژوهشگران، فعالیت در این حوزه موضوعی خاص را در شأن و موقعیت کارهای علمی تلقی کنند و از طرفی، نشریات منتشره در حوزه های علوم اسلامی نیز باید با ارتقاء سطح علمی خود به صورت جدی، به دنبال کسب درجه علمی – ترویجی و یا علمی – پژوهشی باشند.
* طبق جستجوهای صورت گرفته، منبع، تحقیق و پژوهشی که در آن فهرستی از پایان نامه های مربوط به حضرت زینب(س)، به صورت مستقل، گردآوردی و معرفی شده باشد، یافت نشد. بنابراین، این مقاله از این حیث، سرآغازی است برای انجام تحقیقات و پژوهشهای آتی که امید است صاحب نظران با بررسی کمی و کیفی که از دیدگاههای متفاوت انجام می دهند، در تکمیل این پژوهش آغازین همت کنند.
درباره این پژوهش
در این پژوهش، تلاش بر این بوده است تا پایان نامه ها و رساله های دانشگاهی در مقاطع مختلف مرتبط با موضوع حضرت زینب(س) شناسایی و به صورت توصیفی [عنوان(زبان)؛ پدید آور؛ مقطع؛ دانشگاه؛ سال] چکیده، محل نگهداری و شمارة بازیابی معرفی شود. متأسفانه در ذیل برخی از عناوین، اطلاعات کامل به دست نیامد و امید است در تحقیق و پژوهش تکمیلی اطلاعات کامل تری ارائه شود.
در مجموع، تعداد 20پایان نامه، شامل12 پایان نامه مستقل (پایان نامه هایی که به طور کامل به موضوع حضرت زینب(س) پرداخته اند) و 8 پایان نامة مرتبط (پایان نامه هایی که بخشی از آنها به موضوع مورد نظر اختصاص یافته است) از کتابخانه ها، پایگاهها، مراکز اطلاع رسانی، فهرستهای پیوسته برخی از کتابخانه های دانشگاهی و سایر منابع، شناسایی و در دو قسمت پایان نامه های مستقل و مرتبط به ترتیب الفبای عناوین، معرفی شدند.
در قسمت پایانی پژوهش حاضر، بررسی آماری مختصری دربارة پایان نامه ها به لحاظ موضوع، زبان، سال و مقطع تحصیلی ارائه شده است.
معرفی پایان نامه ها
الف ) پایان نامه های مستقل
1. آفاق عرفان در سیرة حضرت زینب(س) (فارسی) ؛ سکینه کریم پور؛ کارشناسی ارشد عرفان اسلامی ؛ دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات، 1381.
اخلاق و سیرة عملی حضرت زینب کبری(س)، در حدی از اوج و کمال است که به عنوان تالی معصوم شمرده شده و از این جهت، لقب المعصومه الصغری در مورد ایشان ذکر شده است. جبرئیل او را زینب نام نهاد یعنی «زین ابیها» مشابه «ام ابیها». با و جود همة سختیها و مصائب، سرآمد عابدان و عارفان است و همة جلال و جمال و اخلاص و ایمان را از مادرش به ارث برده است. اوج ایمان، عرفان، صبر و ایثار را در کربلا به نمایش گذاشت و از چنان معرفتی برخوردار است که همة مصیبتهای کربلا را در عبارت «ما رأیت الا جمیلا» توصیف کرد. حضرت زینب(س) عالمة عاقلة عارفه ای است که در وصف او بیان شد«انت بحمد الله عالمه غیر معلمه، فهمه غیر مفهمه». در این پژوهش، هفت مقام از مقامات عرفانی ایشان شامل مقام خوف، ابتلاء و امتحان، اخلاص، صبر، رضا، ایثار، یقین به اجمال بررسی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی : کتابخانة مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات.
2. بررسی تحلیلی خطبه های پیام آوران کربلا (عقیلة بنی هاشم زینب(س)(فارسی)؛ زهرا حجتی؛ کارشناسی ارشد؛ مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم، 1379.
خطبه های حماسی حضرت زینب(س) پس از واقعة عاشورا در کوفه و در شام و در مجالس یزید و ابن زیاد، یادآور خطبه ها و کلام امیرالمؤمنین علی (ع)است. فصاحت و بلاغت این خطبه ها به گونه ای است که سخنوران بزرگ همچون جاحظ را به مدح و ثنا واداشته است. پس از بررسی این خطبه ها، به لحاظ بررسی رجالی و درایی، به اختلافات موجود در نسخه ها اشاره شده و به ترتیب، به تحلیل خطبة کوفه، خطبة شام و خطبة احتجاج با ابن زیاد، پرداخته شده است. در بین نسخه های موجود، اختلافاتی در عبارات خطبه ها وجود دارد و اسناد این خطبه ها به لحاظ رجالی و درایی قابل تحقیق و بررسی است. خطبه های کوفه، شام و خطبة احتجاج با ابن زیاد، بیانگر علم و دانش و معرفت دینی حضرت زینب(س) است که در بارة ایشان فرمودند «انت عالمه غیر معلمه.» در تحلیل خطبة کوفه، اوضاع سیاسی و اجتماعی کوفه، فضائل و جایگاه امام حسین(ع) در اسلام، نقش امامت و رهبری در جامعه و معرفت به امامت و ولایت بررسی شده، پیامدهای قتل امام حسین(ع) و مجازات قاتلان اشاره شده است. در خطبة شام، آثار گناه در انسان، موقعیت بنی امیه و یزید، مصائب و صبر بر مصیبتها، شهادت در راه خدا و کینه توزیهای بنی امیه با اسلام تحلیل شده است و در خطبة احتجاج با ابن زیاد مقام و منزلت اهل بیت و فضیلت شهادت بررسی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانه مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران،TH40498
3. ثقلین در اندیشه حضرت زینب(س)(فارسی)؛ آمنه حیدری وانانی؛ کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث ؛ دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، 1385.
در تحلیل و بررسی ابعاد شخصیت حضرت زینب(س) توجه به سخنان ایشان و ارتباط آن با قرآن و عترت کمتر مورد نظر بوده است. قهرمان کربلا بودن تنها یکی از جلوه های شخصیتی حضرت زینب(س) است و سیرة عملی ایشان در تمام مراحل زندگی، الگویی بسیار برجسته برای زنان مسلمان است. خطبه های عارفانه و حکیمانة ایشان درکوفه و شام، بیانگر توجه و عنایت ویژة حضرت زینب(س) به قرآن و عترت است که در این پژوهش، حضرت زینب(س) را به عنوان فردی از افراد عترت بر شمرده و با استناد به خطبه های ایشان، به الهام گیری آن حضرت از قرآن و عترت پرداخته است. سیرة حضرت زینب(س) در دو بخش آموزش (پنج سخنران) و پرورش(پنج فضیلت عملی: اسوه، مدافع ولایت، عابده، پرستار، عاشق مظلوم)تحقیق و بررسی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی : کتابخانة مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.
4. جایگاه مشارکت سیاسی زن در نظام سیاسی اسلام با تأکید بر عملکرد سیاسی حضرت زینب(س) پس از عاشورا(فارسی) ؛ محمود میر حسینی؛ کارشناسی ارشد علوم سیاسی، گرایش اندیشة سیاسی در اسلام؛ دانشکدة علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1386.
مشارکت سیاسی از دیدگاههای مختلف دارای تعاریف متفاوتی است که از دیدگاه های غربی، سکولار، اسلامی و دین مدارانه بررسی شده است. حقوق سیاسی و اجتماعی زنان نیز در مکاتب مختلف با نگاه تطبیقی به فمنیسم متفاوت بوده و جایگاه زن در اسلام، جایگاه ویژه ای است و شخصیت و سیرة عملی حضرت زینب(س)، کامل ترین الگو برای زنان مسلمان در مشارکتهای سیاسی و اجتماعی است که در خطبه های فصیح و بلیغ ایشان به خوبی ترسیم شده است. در دین اسلام، مشارکت سیاسی زنان مقبول بوده و به شرط رعایت اصول و موازین شرعی این مشارکت تشویق نیز شده است. فمنیسم به عنوان مکتبی که دفاع از حقوق زنان را تبلیغ می نماید، در بسیاری از موارد دچار افراط و تفریط های عمیقی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانة دانشکدة علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی؛ کتابخانه ملی ایران ؛ 38267-51.
5. الزینبیات (عربی)؛ زینب چعباوی جعفری پور ؛ کارشناسی ارشد زبان و ادبیان عرب؛ دانشگاه آزاد اسلامی واحد آبادان، خرمشهر، 1379.
در این پژوهش، واژه های مدح، و رثاء به لحاظ لغوی و اصطلاحی، بررسی شده و به اهمیت مدح و رثای اهل بیت (ع) خصوصاً امام حسین (ع) و اهل بیت ایشان، پرداخته شده است. اسرار نام زینب(س) به عنوان زینب پدر بررسی و پس از ذکر القاب، عبادات و خطبه ها، سرگذشت و احوال حضرت زینب(س) در طول واقعه کربلا و در مسیر بازگشت به کوفه، در مجلس یزید، برگشت به کربلا و در مدینه را بیان کرده و محقق تلاش کرده تا همة مدیحه ها، مراثی، اشعار و قصیده های شاعران و ادیبان را که در مواضع مختلف سفر کربلا دربارة حضرت زینب(س) سروده اند گرآوری کند. برخی از قصیده های سروده شده دربارة حضرت زینب(س) به قصیده های زینبیه معروف اند. قصیدة زینبیه عبدالرحمان الاجمهوری المقری و قصیده زینبیه که در کتاب «زینب الکبری، جعفر نقدی» ذکر شده، ذیل عنوان قصائد الزینبیه تحقیق و بررسی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانه ملی ایران: 13640-51
6. مقایسة خطبة حضرت فاطمه با خطبة حضرت زینب(س)(فارسی) ؛ فرحناز اشرفی ؛کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شمال‌،1378.
7. نگاهی به جایگاه ادبی حضرت زینب(س) در آیینه عاشورا(فارسی)؛ صابره سیاوشی؛ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی ؛ دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، 1385.
کلام، آهنگی است که به حرکت دهان و زبان از حروف و کلمات، ترکیب یافته و برای بیان مقصودی گفته شده باشد و آنچه کلام را زیبا و مستمع را مشتاق نگاه می دارد، فصاحت و بلاغت کلام است. خطبه های حضرت زینب(س) در اوج فصاحت و بلاغت است و محقق در این پژوهش، پس از ذکر اشعار و خطبه ها، آرایه های بلاغی (اعم از معانی، بیان و بدیع) را با مثالها و شواهد متناسب با آنها بررسی کرده است.
محقق در فصل اول، به بررسی زندگانی و شرح احوال حضرت زینب(س) پرداخته و در فصل دوم، ویژگیها و صفات عمده و برجستة اخلاقی ایشان را بر شمرده و به دو ویژگی بارزتر و برجسته تر شخصیت ایشان یعنی صبر و استقامت و فصاحت و بلاغت پرداخته است. فصل سوم، جلوه های ادبی در کلام حضرت زینب(س) شامل: خطبه های ایشان در کوفه و شام به روایتهای مختلف و شرح لغات دشوار، ترجمة خطبه ها، کلمات و سخنان ادبی حضرت زینب(س) بررسی و پس از آن، اشعار و سخنان آن حضرت در روز عاشورا، ایام اسارت و هنگام ورود به مدینه، به صورت جداگانه بیان شده است. در کنار اشعار حضرت زینب، جملاتی کوتاه و در عین حال، مسجع و آهنگین و احادیث و عباراتی به نقل از پیامبر و پدر و مادر، از ایشان در حافظة تاریخ ثبت شده که در این رساله ذکر شده است. صناعات و آرایه های ادبی در سه بخش عمدة بلاغت : معانی، بیان و بدیع با ذکر یک یا چند شاهد مثال از کلمات و خطبه های حضرت زینب(س) تعریف شده است و بر این اساس، در کلام حضرت زینب میزان استفاده از محسنات لفظی از معنوی بیشتر است و قسمت عمدة این صنایع لفظی را سجع و جناس و انواع آنها به خود اختصاص می دهند. آمار کاربرد سجع متوازی نیز از انواع دیگر آن بیشتر است و از میان جناسها، جناس لاحق به کرات، در کلام ایشان تکرار شده است و از میان محسنات معنوی علم بدیع، مراعات نظیر و انواع مبالغه ( تبلیغ، اغراق و غلو) به وضوع به چشم می خورند. بیشترین قسم از آرایه های بیان، به ترتیب، تشبیهات و استعارات است و بیشترین استفاده، تشبیه، تمثیل و استعاره مکنیّه، و از میان صنایع معنوی نیز وصل، فصل و قصر بیشتر در کلام ایشان مشاهده می شود.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ؛ 1385ن 883 س/297/974 ؛ کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران؛ 32994.
8. نقش حضرت زینب(س) در اسلام (فارسی) ؛ آزاده کریمی خالدی؛ کارشناسی– سطح دو ؛ مدرسه علمیه حجت، ویژة خواهران، 1386.
شخصیت حضرت زینب(س) در خانواده ای شکل گرفته که منبع نور و وحی الاهی است و همه کمالات انسانی و فضائل معنوی در این خانواده متجلی است. این محیط تربیتی خاص همراه با مربیانی که خود، تربیت کننده و هادی بشر بوده اند، مبین شخصیت والا و کمالات حضرت زینب (س) می باشد. این بانوی بزرگوار در همة دوران حیاتش، از حامیان و مدافعان امامت و ولایت بوده و برای این هدف، از جان و مال و فرزندان خویش گذشته، تمام توان خود را برای معرفی اسلام و حقانیت خانواده ولایت به کار بست. عملکرد حضرت زینب(س) بر مبنای شناخت از شرایط زمان و مکان بوده و رمز عظمت آن بزرگوار وظیفه شناسی ایشان است که از معرفت بالا و آینده نگری نسبت به مسائل جامعه سرچشمه می گیرد. شناخت شیوه های عملکرد حضرت زینب(س)، الگویی شایسته برای زنان جامعه ترسیم می کند تا با اقتدا به ایشان، مسئولیت خویش را در برابر امامت و ولایت زمان خود به خوبی، انجام دهند.
محل نگهداری و شمارة بازیابی: مدرسة علمیه حجت، ویژة خواهران
9. نقش حضرت زینب(س) در اسلام (فارسی)؛ راضیه عباس زاده ؛ کارشناسی ارشد – سطح دو، 1383.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانة مرکزی آستان قدس رضوی ؛ ع ن 93 ز/297/974
10. نقش حضرت زینب(س) در حماسة عاشورا و ادبیات فارسی(فارسی)؛ سعیده عباسی ؛ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، 1378.
حضرت زینب(س) نقش ویژه ای در شناخت حماسة کربلا و شناخت هر چه بیشتر شخصیتهای کربلا دارد و اگر زینب(س) نبود واقعه عاشورا در کربلا دفن می شد. خطبه های آتشین و غرّای ایشان، پیام نهضت امام حسین(ع)را در تاریخ جاودانه ساخت. سرگذشت و سیرة عملی این بانوی بزرگوار الگویی بسیار نیکو برای زنان مسلمان و ترسیم کنندة جایگاه و مسئولیت زنان در جامعه است. حضرت زینب(س) دو مأموریت اصلی خود را به خوبی به انجام رساند : نخست برانگیختن روح قیام در مسلمانان و دیگر تلاش برای اصلاح و رشد فکری مسلمانان. در این پژوهش، پس از بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی اعراب و مسلمانان پیش از واقعة‌ کربلا و توضیح و تبیین واقعه عاشورا، به رسالت حضرت زینب(س) پس از شهادت امام حسین(ع) و در اوج سختیها و مصائب دوران اسارت، پرداخته می شود. حضرت زینب با ایراد خطبه های بسیار مهم در کوفه و شام نقش مهمی را در رساندن و ابلاغ پیام عاشورا بر عهده می گیرد؛ به گونه ای که شاعران و ادیبان بزرگ در اشعار خود و در مراثی، مدایح و مقاتل، جایگاه خاصی را برای حضرت زینب(س) برشمرده اند. در این رساله، به بررسی جایگاه حضرت زینب(س) در اشعار، مراثی و مقاتل فارسی پرداخته شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانة مرکزی و مرکز اطلاع رسانی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی؛ 7 ن 2 ع /190PIR
11. نقش زنان در نهضت عاشورا (فارسی) ؛ مرضیه سید زاده؛ سطح سه کارشناسی ارشد معارف اسلامی، 1379.
در این پژوهش، ولادت حضرت زینب(س)، وجه تسمیه زینب، ظلم ستیزی، نقش حضرت در دوران امامت امام حسن (ع)، همگامی با امام حسین (ع)، نقش حضرت زینب(س) در حوادث کربلا و بعد از واقعة عاشورا، خطبه های شام و کوفه، بازگشت به مدینه و نقش زنان دیگر در نهضت عاشورا بررسی شده است. با توجه به سرگذشت و سیرة عملی حضرت زینب(س) مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان بر محورهای زیر مطرح شده است که صبر و پایداری زنان، شهامت در گفتن و پیام رسانی حق، امدادگری و پرستاری، روحیه بخشی و تشجیع، مدیریت در شرایط بحران، تغییر ماهیت اسارت و تبدیل آن به بیدادگری اذهان، تأثیر گذاری عاطفی، مراعات حدود الاهی و عفاف.
نقش زنان در واقعه عاشورا در دو قسم: نقش غیر مستقیم و حضور مستقیم، بررسی شده است. زنانی که نقش آنها در نهضت عاشورا مورد بررسی قرار گرفته است، به ترتیب عبارت اند از : 1. ام ّکلثوم دختر امیر المومنین 2. فاطمه دختر امام حسین(ع) 3. سکینه دختر امام حسین(ع) که نام اصلی او آمنه و خانه اش مرکز تجمّع شعرا و محل ّمناقشه و بحث و نقد ادبی بود. 4. رقیه دختر چهار ساله امام که در همان روزها جان به جان آفرین تسلیم کرد.5. رباب همسر امام حسین(ع) که یکسال در سوگ امام مرثیه هایی سرود و بعد از یک سال جان باخت. 6. ام البنین همسر امیرالمومنین(ع) که ثمره ازدواج او با حضرت علی چهار پسر بود که هر چهار پسر در رکاب امام حسین(ع) در روز عاشورا به شهادت رسیدند. 7. همسر دیگر امام حسین که بر اثر ظلمهای یزید، فرزندش را سقط کرد. 8. فاطمه دختر امیرالمومنین 9. زینب دختر عقیل 10. هند همسر یزید که از فاجعه کربلا منقلب شد و در خانه قاتل امام حسین مجلس عزاداری بر پا نمود. 11. همسر علی بن مظاهر اسدی مادر عبداللّه بن عمیر 13. و همسرش ام وهب 14. مادر عمروبن خباده 15.همسر مسلم بن عوسجه 16. زنی از قبیله بکربن وائل.
محل نگهداری و شماره بازیابی :کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ؛ن915س/297/4831
12. نقش زینب کبری (س) بعد از واقعه عاشورا (فارسی) ؛لیلا شکر الاهی؛ مدرسه علمیّه، فاطمیّه 1385.
زنان در برهه ای از تاریخ اسلام، حماسه ها آفریدند؛ از جمله آنان می توان دختر علی(ع) و فاطمه(س) را معرّفی کرد که اسوه صبر و استقامت و تقوا بود. اخلاقش همچون فاطمه فصاحت و بلاغتش همچون علی(ع) و استواری و پایداری اش همچون حسن و حسین بود. خون حسین به تنهایی نمی توانست درخت نوپای اسلام را از طوفان تحریف و بدعتها حفظ کند. حضرت زینب (س )با ابلاغ پیام خون شهدای کربلا،کار را به اتمام رسانید. همراهیش با حسین(ع) در صحرای طف، نگهداری از کودکان و زنان داغدیده بعد از جنگ و پرستاری و دفاع از امام سجاد سخترانیها و خطبه هایش در بین مردم کوفه و در مجلس ابن زیاد و یزید، گویای شهامت و رشادت شیر زن کربلا بود. در خطبه کوفه، عمل زشت کوفیان را پست و حقیر شمرد و آنها را اهل خدعه و تزویر خواند و با این گفتار خویش، اندام آنان را لرزاند و اشک را در چشمانشان جاری کرد. و در مجلس ابن زیاد، با خواندن ابن زیاد به نام ابن مرجانه ابن زیاد را از اوج قدرت به خواری و ذلت کشاند و با عبارت ما «رأیت الاّ جمیلا» حقانیت خاندان رسالت را اثبات کرد. در کاخ یزید، با خطبه آتشین و کوبنده خویش، یزید را شرمنده و خجل کرد و به یزید فهماند که در آینده نزدیک، در محشر خداوند حاضر می شوی و طرف دعوی تو، پیامبر و خاندان اوست و به زودی خداوند تو را به عذابی دردناک مبتلا خوهد کرد و در آتش دوزخ خواهد افکند و با همین عبارت، مرز جبهه حق و باطل را به خوبی معرفی کرد. نقش حضرت زینب (س) بعد از واقعه عاشورا در دفاع از حریم ولایت و اثبات حقّانیّت امام حسین(ع) با خطبه ها و سخنرانیهایش و دفاع از جان امام سجّاد(ع) برای تداوم امامت، بسیار چشمگیر است.
محلّ نگهداری :کتابخانه مدرسه علمیه فاطمیّه
ب.پایان نامه های مرتبط
1.اهمّیّت صبر در فرهنگ اسلامی (فارسی)؛ علی مهتدی ؛کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث؛ دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا، 1375.
در این پایان نامه صبر در آیات قران کریم و روایات معصومین از جنبه های مختلف بررسی شده است. معنی لغوی، اهمّیّت و جایگاه صبر در فرهنگ اسلامی با تأکید بر آیات قرآن، مفهوم و انواع صبر،ارزش صبر برای ایمان آورندگان، ضرورت صبر برای پیامبران بررسی و به صبر بیهوده نیز اشاراتی شده است. ایمان به خدا، رشد و کمال انسان، اوضاع طبیعی دنیا، توجّه به شدّت ابتلای اولیای خدا، از جمله عوامل و زمینه های پیدایش صبر شمرده شده و راههای دستیابی به صبر و مراتب آن همراه با نشانه های صابر به عنوان صفات متّقین، مقام و اجر صابر، تبیین و صبر به عنوان رمز پیروزی بیان شده است.
حفظ دین و ایمان، تکامل روح و رشد فکر، موفقیّت در کارها، نشاط جسم و آرامش جان، اجر و پاداش فراوان از جمله آثار صبر محسوب می شود. صبر با بسیاری از ارزسهای معنوی همچون نماز، مهربانی، توکّل عمل صالح... ارتباط مستقیم دارد و آفاتی همچون حسد، خشم، افسردگی، یأس، عجله کردن، عجز تهدید کننده صبر می باشند و از طرفی عامل استقامت، خودشناسی و ایمان به قضا و قدر خداوند معرفی شده است. بسیاری از اولیای خداوند به عنوان اسوه های صبر معروف شده اند که از جمله آنها بانوی بزرگوار کربلا، زینب کبری (س)است.
محلّ نگهداری: کتابخانه دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فسا
2. بررسی و تحلیل مهاحرت امام حسین از مدینه با کربلا بر اساس دیدگاه جامعه شناختی –تفسیری هربرت بلومر (فارسی)؛ مسعود توکّلی صابر؛ کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی و روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، 1383.
این تحقیق تلاش داشته تا به دور از پیش داوری و با مراجعه به واقعیّت، مهاجرت امام حسین را از مدینه تا کربلا، در قالب تحلیل جامعه شناختی تفسیر گرایان(ع)هربرت بلومر، بررسی و تحلیل نماید. در پویش زمانی پژوهش، به آرا و نظریّات اندیشمندانی مراجعه شد که در بر گیرنده تمامی یا حدّاقل مهم ترین و مطرح ترین دیدگاهها در ارتباط با حرکت امام باشند و در انتخاب از میان متأخّرین و متقدّمین به آثار اندیشمندان معاصر مراجعه شد تا علاوه بر استفاده از دیدگاههای گذشتگان، استفاده از ادبیّات قابل فهم برای مخاطب امروز نیز محقّق گردد. آراءو و نظریّات مطهـّری در ارتباط با سیر تکاملی اندیشه، در این انتخاب، نقش اساسی داشته و به طور کلّی، پژوهش به صورت طولی، موردی و ژرفانگرانه (درونی )و توصیف، مبتنی بر تحلیل صورت گرفته است. بر اساس این پژوهش: دیدگاههای متفاوت نسبت به حرکت امام در طول یکدیگر قرار دارند و تنها سطح نگرش و پیش فرضهاست که تفاوتها را بوجود آورده است. در تمامی مراحل مهاجرت، امام بعنوان یک انسان نمادی، کنش داشته است. قضاوت در مورد مردم زمان امام می بایست با احتیاط صورت گیرد و شرایط کنش پیوسته را مدّ نظر قرار داد ؛ چه بسا که تحت تأثیر کنش پیوسته، بسیاری از مدّعیان امروزی هم در صف دشمن قرار می گرفتند. حرکت امام با فراهم شدن شرایط، یعنی خواست مردم آغاز شد و تمامی کنشهای امام در ظرف زمان و مکان انجام گرفت (تفسیر موقعیّت و کنش بر اساس آن) با این تفاوت که تمامی این کنشها در برابر کنش پیوسته، رنگ تازگی داشت. نقش زن و توانایی هایش در تحمّل شداید و مدیریت بحران و اداره امور، در شخصیت حضرت زینب (س) عینیّت یافت که تحت تأثیر جوّ مرد سالارانه جوامع اسلامی، کمترین توجّه را به خود جلب کرده است. نقش شهرها در اطلاع رسانی و زنده نگاه داشتن حرکت بسیار مهم بود. جامعه عرب در شیوخ قبایل خلاصه می شدند و آنها نیز متمایل به کنش پیوسته از نوع دیالتیک ماندگی بودند. مردم یا طبقات فرودست قبایل صرفاً واکنش داشتند نه کنش. در حوزه جامعه شناسی دین با نگرش جامعه شناختی می توان به کاوش پرداخت و به تبیین تازه ای از دین و وقایع دینی رسید.
محلّ نگهداری و شماره بازیابی :کتابخانه ملّی ایران،51-9671.
3. پیامهای عاشورا (فارسی )؛زهرا گنجی؛ مدرسه علمیّه اسلام شناسی حضرت زهرا(س) – مشهد،1385.
هدف کلّی این پژوهش تبیین پیامهای عاشورا و اهداف جزئی آن، بررسی پیام های فردی و اجتماعی عاشوراست. برپایی حاکمیت خدا، احیای سیره رسول اللّه و پاسخ به دعوت مردم، به عنوان فلسفه عاشورا مطرح شده و احیای کتاب و سنّت، احیای امر به معروف و نهی از منکر، احیای شعائر دین وحمایت از حق، از جمله اهداف عاشورا بر شمرده شده است. محقّق در این تحقیق، عوامل درونی و بیرونی را به عنوان عوامل بر خورد مردم کوفه با امام حسین(ع) بررسی کرده است. در بخشی دیگر، به بررسی پیامهای فردی عاشورا شامل پیامهای: عبادی، اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی پرداخته، یاد خدا و شهادت در راه خدا را جزء پیام های عبادی، توحید در عقیده و عمل و مبدأ و معاد را در ردیف پیام های اعتقادی؛ صبر، وفا، شجاعت را به عنوان پیام های اخلاقی و پیامهای سیاسی، نظامی و مشارکت سیاسی زنان را جزء پیامهای اجتماعی عاشورا بر شمرده و تحلیل کرده است و با توجّه به عملکرد و سیره حضرت زینب (س)و زنان حاضر در واقعه عاشورا، حضور سیاسی در جامعه، مشارکت در جهاد شهادت مدیریت و رهبری و شهید پروری را در مورد زنان مطرح و بررسی کرده است.
محلّ نگهداری :مدرسه علمیّه اسلام شناسی حضرت زهرا(س) – مشهد
4. زنان نهضت حسینی (فارسی)؛ فاطمه امیدی ؛سطح دو کارشنا سی حوزه علمیّه قم، مرکز مدیریت حوزه های علمیّه خواهران.
این تحقیق پیرامون زنانی است که یا در کربلا حضور داشتند و به اسارت رفته و نقش آفرینیهایی داشته اند یا آنان که در کربلا نبوده اند، امّا به هر طریقی که توانسته اند، از این نهضت مقدّس پاسداری و حمایت کرده اند. هدف محقّق شناخت زنان کربلا، به خصوص حضرت زینب(س) و عملکردهای ایشان بوده، نقش هر یک از زنان کربلا را ترسیم و بیان می کند که هر چند وجود حضرت زینب (س) سبب حفظ و ماندگاری واقعه عاشورا شده است، امّا به دلیل اینکه آثار و تألیفا ت تحقیق شده چندانی درباره نقش حضرت زینب (س)در واقعه عاشورا در اختیار نداریم و بیشتر تألیفات موجود معمولا در باره سرگذشت و شرح زندگانی حضرت زینب (س)است. و اغلب این تألیفات نیز مطالب تکراری دارند، کمتر به بررسی نقش حضرت زینب (س) در واقعه عاشورا پرداخته شده است. این پژوهش به بررسی نقش حضرت زینب و زنان حاضر در کربلا، با هدف شناخت زنان و عملکرد های آنان و آثار آن عملکردها، با استفاده از منا بع تاریخی و چند اثر محدود- که به همین موضوع اختصاص دارد- پرداخته و هر یک از زنان نقش آفرین در واقعه عاشورا را جداگانه مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. با توجّه به شخصیت منحصر به فرد حضرت زینب (س)به دلیل استعداد ذاتی و تربیت خانه وحی الاهی، حضور ایشان در کربلا بر اساس معرفت و آگاهانه بوده است.
5. نقش زنان در تحوّلات و انقلابات دوره اموی از عاشورا تا سقوط امویان (فارسی)؛ زهره یزدان پناه قره تپه ؛دانشگاه آزاد اسلا می، 1381.
6.نقش زنان در نهضت عاشورا (فارسی )؛ بیتا جلیلیان؛ مدرسه علمیِّه اسلام شنا سی حضرت زهرا(س) – مشهد.1384
در این رساله، به بررسی نقش بانوانی که در روز عاشورا حضور داشته و در روند نهضت حسینی تأثیر گذار بوده اند، پرداخته شده و وقایع مربوط به نقش زنان در قبل از عاشورا، روز واقعه و بعد از آن،گرد آوری و تحلیل شده است. آیا بانوان فقط برای تأثیر بخشیدن به بعد تراژدی واقعه کربلا در آنجا حضور داشته اند یا اینکه رسالت مهمی بر عهده آنان بوده است؟
آیا تنها بانوان خاندان پیامبر(ص) این رسالت را به عهده داشته اند یا وظیفه دفاع از ولایت بر عهده تمام زنان چه در آن زمان و چه در دوره حاضر می باشد؟ با بررسی تاریخی، نتیجه می گیریم که زن در اقوام و ادیان پیش از اسلام، هیچ ارزش و مقامی دارا نبوده و اگر چه فعّالیّتهای زیادی انجام داده ولی هیچ حقوقی در امور اجتماعی نداشته و از تعلیم محروم بوده است. با ظهور اسلام، برای زن حقوق متعدد و احترام خاصی در نظر گرفته شد و او همسان و هم ردیف با مردان در امور اجتماعی قرار گرفت. اسلام به ایشان آزادی داد، چیزی که در هیچ برهة زمانی و هیچ حکومت و آیینی به زنان اعطاء نشده بود.
در ادامه، به نقش زنان قبل از واقعة عاشورا و علت همراهی با کاروان کربلا و مسئولیتهای خطیر ایشان که نقش تربیتی، تشویقی، دفاع از ولایت و...است اشاره شده و از فداکاریهای زنان کوفه چون طوعه و همسر حبیب بن مظاهر نام برده شده و مسئولیت حضرت زینب (س) به عنوان سرپرست کاروان و نایب خاص امام از سوی امام حسین به خوبی، ترسیم شده است.
در بخش دیگر، به بیان نقش زنان در روز واقعه پرداخته شده که ابتدا نقش بانوان غیر هاشمی چون ام وهب و ام خلف بررسی شده و سپس از نقش و حضور زنان هاشمی چون فاطمه صغری دخترامام حسین و رباب و.. یاد شده است. خویشتن داری حضرت زینب(س) هنگام شهادت فرزندان و دفاع از جان برادر خویش و دفاع از جان امام سجاد که مقام ولایت را به عهده داشتند قابل تأمل و بررسی است. زنان در بعد از واقعة عاشورا نیز نقش آفرین بوده اند و همراه با کاروان اسراء در طول سفر به کوفه و سپس شام، رسالتهای دینی خود را فراموش نکرده و مسئولیت پیام رسانی و تبلیغ خود را در لحظه به لحظة این سفر انجام می دادند که گاهی به صورت خطبه و سخنرانی و گاه به صورت مرثیه سرایی و عزاداری نمودار می شده و همواره بر حفظ ارزشهای اسلام و جلوگیری از تحریفات آن می کوشیدند.
محل نگهداری: مدرسة علمیة اسلام شناسی حضرت زهرا(س) – مشهد
6. نقش زنان مسلمان در تاریخ اسلام از ظهور اسلام تا قیام عاشورا (فارسی): زهرا افشار: سطح دو کارشناسی : 1384.
پیش از ظهور اسلام زنان در جامعه از حقوق مطلوب برخوردار نبودند و مطلومیت زنان، در حد بسیار گسترده، مطرح بوده است. با طلوع و ظهور اسلام، زنان به دورة رشد و شکوفایی و کمال خود رسیدند و از حقوق سیاسی و اجتماعی برخوردار شدند. در این رساله، پس از مقایسة موقعیت و شأن زنان پیش از ظهور اسلام و پس از آن، نیاز زن مسلمان را به داشتن الگوهای برتر مطرح کرده و سرگذشت برخی از بانوان تربیت شده در مکتب توحید در دوران پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بیان شده و خصوصیات اخلاقی، درایتها، عملکردها و شجاعتهای آنان به عنوان الگو تبیین شده است. بر اساس عملکردهای بانوان بزرگ اسلام، نقش زنان مسلمان در عرصه های مختلف از جمله : حمایت از رسالت حق، جهاد و مبارزه و شهادت، مراقبت و پرستاری، رهبری و مدیریت، آموزش صبر و روحیه بخشی، پاسداری از ارزشهای اسلامی، نقش آفرینی و الگودهی در عرصه های فرهنگی و علمی در همه اعصار به خصوص عصر حاضر، بررسی شده است.
محل نگهداری و شماره بازیابی: کتابخانة آستان قدس: ن 644الف /4831/297
بررسی آماری
در این بخش رساله نامه، تلاش بر آن بوده که در مورد پایان نامه های معرفی شده، به لحاظ زبان، سال پژوهش، مقطع تحصیلی و موضوعات، به صورت بسیار مختصر، بررسی آماری انجام شود:
*زبان : از مجموع پایان نامه های بررسی شده، تعداد 18 عنوان به زبان فارسی و 1 عنوان به زبان عربی است.
قدیم ترین پایان نامة دانشگاهی مربوط به سال 1375 است و بیشترین پایان نامه ها در سال 1385 با 4عنوان دفاع شده است.
*مقطع تحصیلی: از مجموع 19 عنوان پایان نامة بررسی شده، تعداد 12 عنوان در مقطع کارشناسی ارشد، 3 عنوان در مقطع کارشناسی بوده و مقطع تحصیلی تعداد 4 عنوان نیز مشخص نشد.
* موضوع
در بررسی موضوعی نکات زیر مورد توجه بوده است:
- ابتدا با توجه به کلیدواژه ها، چکیده و در مواردی فهرست مندرجات پایان نامه ها، برای هر یک از پایان نامه ها سه تا پنج موضوع انتخاب شده و سپس محورهای اصلی موضوعات پایان نامه ها همراه با تعداد هر موضوع به تفکیک پایان نامه های مرتبط و مستقل، به شرح زیر مشخص شده است:
ادبیات /مدایح، مرثیه ها و قصیده های زینبیه :‌4 پایان نامه (مستقل 4)
خطبه ها: 7 پایان نامه ( مستقل 6، مرتبط 1)
سرگذشت و شخصیت : 12 پایان نامه ( مستقل 6، مرتبط 6)
سیرة عملی (اخلاق، عرفان، صبر، اسوه بودن، الهام گیری از ثقلین ): 10 پایان نامه (مستقل 8، مرتبط2)
مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان : 8 پایان نامه ( مستقل 6، مرتبط 2)
نقش زنان در واقعة عاشورا ( حضرت زینب(س) و سایر بانوان ): 11 پایان نامه (مستقل 6، مرتبط 5)
واقعه عاشورا( جامعه شناسی واقعة عاشورا، پیامهای عاشورا): 11 پایان نامه (مستقل 5، مرتبط 6)
- بر اساس این آمار موضوعی، بیشترین پایان نامه ها به موضوع شخصیت و زندگی حضرت زینب(س) اختصاص دارد.
- در برخی از پایان نامه ها به جنبه های ادبی خطبه های حضرت زینب(س) بیشتر توجه شده و در برخی دیگر تجزیه و تحلیل متن خطبه ها مورد توجه بوده است. در مواردی که اهتمام پژوهشگر در پایان نامه به نکات ادبی خطبه ها بوده، در ذیل موضوع «ادبیات» نیز آمده است.
- در اکثر پایان نامه های مرتبط، به موضوع واقعة عاشورا پرداخته شده است و به نوعی نقش حضرت زینب(س) یا سایر زنان کربلا در این واقعه، بررسی شده است، به طوری که از میان هفت پایان نامة مرتبط، شش پایان نامه به طور مستقیم و یک پایان نامه با عنوان اهمیت صبر در فرهنگ اسلامی به طور غیر مستقیم، به بررسی واقعه عاشورا پرداخته و نمونه هایی از اسوه ها و الگوهای صبر در واقعة کربلا را به تصویر کشیده است.
فهرست منابع
1. پایگاهها و مراکز اطلاع رسانی.
2. تاج لنگرودی، محمد مهدی. سیمای حضرت زینب سلام الله علیها، تهران: نشر ممتاز، 1375.
3. تقی زاده انصاری، بدر. زینب،‌ بانوی ماندگار تاریخ. تهران: نشر علوم روز. 1383.
4. رسولی محلاتی، سیّد هاشم. نگاهی کوتاه به زندگی زینب کبری. قم : دفتر تبلیغات اسلامی، 1380.
5. عیسی فر، احمد. زنان نامدار شیعه. تهران: رایحه عترت. 1381.
6. قائمی، علی. زندگانی حضرت زینب (سلام الله علیها): رسالتی از خون و پیام. تهران : امیری، 1376.

حضرت رقیّه (س) در اوراق تاریخ
مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى که از جملة علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، که نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: ((چرا والى را خبردار نکردى ؟!)).
صبح سیّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل کرد. والى امر کرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهاى نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.
بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى زد کارگر نمى شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّرة مکرّمه صحیح و سالم مى باشد، لکن آب زیادى میان لحد جمع شده است .سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همین قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گریه مى کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که مى شد سیّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظیفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سیّد مصطفى .
در پایان ، والى تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت ، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفى پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّى تولیت این اماکن شریفه است .آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى گوید: گویا این قضیّه در حدود سنة هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است . (منتخب التواریخ ، حاج میرزا هاشم خراسانى)
مرحوم آیت الله سیّد هادى خراسانى نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایى را نقل مى کند که مؤ ید قضیّة فوق است . وى مى نویسد:
روى پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکى از خویشان ما را گزید. وى مدّتى مداوا کرد ولى سود نبخشید. آخر الا مر جوانى به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و گفت : کجاى دست او را مار گزیده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بکلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایى دارم و نه دوایى ؛ فقط کرامتى است که از اجداد ما به ما رسیده است : هر سمّى که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب مى شود. جهتش نیز این است که جدّ ما، در شام موقعى که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه علیهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است . (کرامات و معجزات خراسانى ص 9)
مرقدى که داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بناى آن دست کم به سیصد و اند سال پیش از آن تاریخ (یعنى حدود 4 قرن و نیم پیش از زمان حاضر) باز مى گردد.
عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى ، مشهور به شعرانى (متوفّى به سال 397 ق )، در کتاب المنن ، باب دهم ، نقل مى کند:
نزدیک مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدى وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام معروف است . بر روى سنگى واقع در درگاه این مرقد، چنین نوشته است :
هذَا البَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله علیه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَیْنِ الشَّهید، رُقَیَّة علیهاالسلام
(این خانه مکانى است که به ورود آل پیامبر صلى الله علیه و آله سلم و دختر امام حسین علیه السلام ، حضرت رقیّه علیهاالسلام شرافت یافته است ). (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (ع ) ص 53 به نقل از معالى السبطین)
آیا تاریخ پیش از این زمان (397 ق )نیز ردّپایى از رقیّه علیهاالسلام نشان مى دهد؟ بلى
مورّخ خبیر و ناقد بصیر، عمادالدین حسن بن على بن محمّد طبرى ، معاصر خواجه نصیرالدین طوسى ، در کتاب پر ارج کامل بهائى نقل مى کند که :
زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست .
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤ ال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. (کامل بهائى ،ج 2، ص 179)
علاء الدین طبرى این کتاب کم نظیر را در سال 567 ه. تاءلیف کرده ، و در نگارش آن از منابع باارزش فراوانى استفاده نموده که متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده است ؛ برخى در کشاکش روزگار از بین رفته ، و برخى دیگر به دست دشمنان اهل بیت علیهم السلام طعمه حریق شده است .
مرحوم محدّث قمى (فوائد الرضویه ، ص 111) مى نویسد: کتاب کامل بهائى ، نوشته عماد الدین طبرى ، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متکلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل فهّامه ، کتابى پرفایده است که در سنة 675 تمام شده و قریب به 21 سال همت شیخ مصروف بر جمع آورى آن بوده ، اگر چه در اثناى آن چند کتاب دیگر تاءلیف کرده است . سپس مى افزاید: از وضع آن کتاب معلوم مى شود که نُسَخِ اصول و کتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است . آنگاه اشاره مى کند که یکى از آن منابعِ از دست رفته ، کتاب پرارج الحاویة در مثالب معاویه است که تاءلیف قاسم بن محمّد بن احمد ماءمونى ، از علماى اهل سنّت مى باشد، و عماد الدین طبرى سرگذشت این دختر سه ساله را از آن کتاب نقل کرده است .پبدینگونه ، سابقه اشاره به ماجراى حضرت رقیّه علیهاالسلام در تاریخ ، به حدود هفت قرن و نیم پیش از زمان ما باز مى گردد.
آیا باز هم مى توان پیشتر رفت و نامى از رقیّه علیهاالسلام به عنوان دختر امام حسین علیه السلام - در اعماق تاریخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت است .
ماخذ کهنترى که در آن ، ضمن شرح جریانات عاشورا، نامى از حضرت رقیّه علیهاالسلام به میان آمده ، کتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخ جلیل القدر، آیة الله سیدبن طاووس (متوفّاى 664 ه- . ق ) است که اطلاع و احاطه بسیار او به متون حدیثى و تاریخى اسلام و شیعه ، ممتاز و چشمگیر است .
سید مى نویسد: حضرت سیّدالشهداء علیه السلام زمانى که اشعار معروف ((یا دهر اُفّ لک من خلیل ...)) را ایراد فرمود و زینب و اهل حرم علیهنّ السلام فریاد به گریه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبرکرده و فرمود: ((یا اختاه یا امّ کلثوم ، و اءنتِ یا زینب ، و اءنتِ یا رقیّة ، و اءنتِ یا فاطمة ، و اءنتِ یا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَیْبا و لا تخمشن علىّ وجها ولا تقلن على هجرا.)) (اللهوف على قتلى الطفوف ، سید بن طاووس) یعنى خواهرم ام کلثوم ، و تو اى زینب ، و تو اى رقیّه ، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى که من به قتل رسیدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روى نخراشید و کلامى ناروا (که با رضا به قضاى الهى ناسازگار است ) بر زبان نرانید.مطابق این نقل ، نام حضرت رقیّه بر زبان امام حسین علیه السلام در کربلا جارى شده است .
مؤ یّد این نقل ، مطلبى است که سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى ، متوفّاى 1294ه- در کتاب ینابیع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّى به ابومخنف آورده است .
مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزى (ینابیع المودّة : ص 346 و احقاق الحق :11/633) پس از شرح کیفیّت شهادت طفل شش ماهه مى گوید:
ثُم نادى : یا اُم کُلثومَ، وَ یا سَکینةُ، و یا رقیة ، وَ یا عاتِکَةُ وَیا زینب ؛ یا اءهلَ بَیتى علیکنّ مِنّى السَّلامُ)):
((آنگاه فریاد برآورد: اى اُمّکلثوم ، اى سکینه ، اى رقیّه ، اى عاتکه ، اى زینب ، اى اهل بیت من ، من نیز رفتم ، خداحافظ)).
آیا مى توان به همین گونه ، سیرِ تقهقر در تاریخ را ادامه داد و مدرکى قدیمیتر که در آن از رقیّة بنت الحسین علیهما السلام یاد شده باشد، باز جست ؟
بر آشنایان به تاریخ اسلام و تشیّع ، پوشیده نیست که شیعه ، یک گروه ((ستمدیده و غارت زده )) است ؛ گروهى است که در طول تاریخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهاى وحشیانه قرار گرفته ، پیشوایان دین و رجال شاخصش شهید گشته ، و آثار علمى و تاریخیش سوزانده شده است (بنگرید به : کتابسوزى مشهور محمود غزنوى در رى به سال 423 ق ، کشتار و کتابسوزى طغرل در بغداد عصر شیخ طوسى ، داستان حَسَنَک وزیر و دربدرى فردوسى و... کشتارها و کتابسوزیهاى ((جَزّار)) حاکم مشهور عثمانى در شامات ، در جنوب لبنان و...).
شیعه ، در گذر از درازناى این تاریخ پردرد و رنج ، اولا مجال ثبت بسیارى از حوادث تاریخى را- چنانکه شاید و باید - نداشته و ثانیا بخشى قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاریخى خویش را (بویژه آن دسته از ((اطلاعات مکتوبى )) که حاکى از پیشینه مظلومیت کم نظیر شیعه و قساوت و مظالم حکومتهاى جور مى باشد) از دست داده است و آنچه برایش مانده ، تنها بخشى از آن آثار مکتوب ، همراه با اطلاعاتى است که به گونه شفاهى ، سینه به سینه نقل شده و اکنون در ذهنیّت شیعه ، به صورت ((مشهوراتى نه چندان مستند یا مجهول السند)) موجود است .
بیجهت نیست که اطلاعات مکتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصیتى چون زینب کبرى علیهاالسلام پس از بازگشت به مدینه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسیار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسیار کم و تقریبا در حد صفر است و با چنین وضعى تکلیف دیگران (همچون ام کلثوم و رقیّه علیهماالسلام ) دیگر معلوم است .در چنین شرایطى ، وظیفه محققان تیزبین و فراخ حوصله (که خود را با نوعى گسست و انقطاع تاریخى یا کمبود اطلاع نسبت به جزئیات ، روبرو مى بینند) چیست ؟ راهى که برخى از محقّقان یا محقّق نمایان در این گونه موارد برمى گزینند، قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احیانا نفىِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخى ((استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث )) یا ((عدم ابتناى اطلاعات مزبور بر مستندات قوى )) است ، که گاه ژستى از روشنفکرى از نیز به همراه دارد. امّا این راه - که طى آن آسان هم بوده و مؤ ونه زیادى نمى برد، بیشتر به پاک کردن صورت مسئله مى ماند تا حلّ معضلات آن .راه دیگرى که ، البته پویندگان آن اندک شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگى ناپذیر، همّت پیمودن آن را دارند، این است که بکوشیم به جاى ردّ و انکارهاى عجولانه ، کمر همّت بسته ، به کمک ((تتبّعى وسیع و تحقیقى ژرف )) به اعماق تاریخ فرو رویم و با غور در کتب تاریخ و تفسیر و سیره و حدیث و لغت و حتى دَواوین شعراى آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقى و التزامى محتویات آنها، بر واقعیات هزارتوىِ آن روزگار ((احاطه و اشراف )) یابیم و به مدد این احاطه و اشراف ، نقاط خالى تاریخ را پرسازیم و جامه چاک چاک و ژنده تاریخ را رفو کنیم و توجه داشته باشیم که :
با توجه به کتابسوزیها، سانسورها و تفتیش عقایدهاى مکرّرى که در تاریخ شیعه رخ داده ، اوّلا ((نیافتن )) هرگز دلیل ((نبودن )) نیست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا یدلّ على عدم الوجود). ثانیا نمى توان همه جا به منطق لو کانَ لَبانَ (اگر چیزى بود، مسلّما آشکار مى شد) تمسّک جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انکار کرد. ثالثا نبایستى بسادگى - و صرفا روى برخى استبعادات یا استحسانات ظاهرا موجّه - اطلاعات موجود را رد کرد و از سنخ خرافات و جعلیّات انگاشت . زیرا چه بسا استبعادها یا استحسانهاى مزبور، محصول بى اطلاعى یا غفلت ما از برخى جهات و جوانبِ مکتومِ قضیه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحلیل ما اصولا عوض شده استبعادها جاى خود را به پذیرش قضیه (و یا بالعکس ) خواهد داد و یا برداشت تازه اى در افق دید ما ظاهر خواهد شد.رابعا باید توجّه داشت که حتى اطلاعاتى هم که احیانا به صورت خبر واحد یا متکى به منابع غیر معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نیست و لذا باید همانها را نیز (به جاى ((انکار عجولانه )) با حوصله تمام ، در جریان یک پژوهش و تحقیق وسیع ، مورد بررسى دقیق قرار داد و صحت و سُقمشان را محک زد و احیانا به صورت سر نخ تحقیق از آنها بهره جست ، یا در گردونه ((تعارض ادلّه ))، و صف بندى ((دلایل معارض ))، آنها را به عنوان مؤ یّد و مُرَجِّح به کار گرفت .اصولا ((نفى و انکار)) نیز، همچون ((اثباتِ)) هر چیز، دلیل مى خواهد (و آنچه که دلیل نمى خواهد ((نمى دانم )) است ) و حتّى نفى و انکار، مؤ ونه بیشترى مى برد تا اثبات . و فراموش نکنیم که هر چند در عرصه تحقیقات تاریخى ، تجزیه و تحلیلهاى عقلى و استبعادها و استحسانهاى ذهنى ، جایگاه خاص خود را دارد و نبایستى چیزى را بر خلاف اصول مسلّم عقلى پذیرفت ، امّا در عین حال باید دانست که حرف آخر را در این عرصه ، ((تتبّع و تحقیق ژرف و گسترده در اسناد و مدارک مستقیم و غیرمستقیم تاریخى )) مى زند.
موضوع مورد بحث در کتاب حاضر، یعنى رقیّة بنت الحسین علیهماالسلام ، نیز از آنچه گفتیم استثنا نیست . به پاره اى از مآخذ کهنِ تاریخیِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پیش از این اشاره کردیم . ببینیم آیا علاوه بر نوشتة کامل بهائى ولهوف ، باز هم مى توان به مددِ تتبّع بیشتر، ردّپایى کهنتر از حضرت رقیّه علیه السلام جست ؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقیق بیشتر مدارک دیگرى به دست خواهد آمد. قدیمترین ماءخذى که - بر حسب تتبّع ما- در خیل فرزندان رنجدیده و ستم کشیده سالار شهیدان علیه السلام در کربلا از وجود دخترى موسوم به رقیّه علیهماالسلام (در کنار سکینه علیهماالسلام ) خبر مى دهد، قصیده سوزناک سیف بن عَمیره ، صحابى بزرگ امام صادق علیه السلام است .
سیف بن عَمیره نخعى کوفى ، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و از راویان برجسته و مشهور شیعه است که رجال شناسان بزرگى چون شیخ طوسى (در فهرست )، نجاشى (در رجال )، علامة حلّى (در خلاصه الا قوال )، ابن داود (در رجال )، و علامه مجلسى (در وجیزه ) به وثاقت وى تصریح کرده اند. ابن ندیم در فهرست خویش وى را از آن دسته از مشایخ شیعه مى شمرد که فقه را از ائمّه علیهم السلام روایت کرده اند. شیخ طوسى در رجال خویش ، وى را صاحب کتابى مى داند که در آن از امام صادق علیه السلام نقل روایت کرده است و مرحوم سیّد بحرالعلوم در الفوائد الرجالیّه ، لیستى از راویان شهیر شیعه (همچون محمد بن ابى عمیر و یونس بن عبدالرحمن ) را که از وى روایت نقل کرده اند به دست داده است . سیف بن عمیره ، همچنین از جمله راویان زیارت معروف عاشورا (به نقل از امام باقر علیه السلام ) است که قرائت آن در طول سال ، از سنن رایج میان شیعیان مى باشد.
بارى ، سیف بن عمیره ، در رثاى سالار شهیدان علیه السلام چکامه بلند و پرسوزى دارد که با مطلع :
جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذرى
یا هذه ، و عن الملامة فاقصرى
آغاز مى شود، که حقیقتا سوخته و سوزانده است .
علّامه سیّد محسن امین (اعیان الشیعه) و به تبع وى شهید سید جواد شبّر (ادب الطف او شعراءالحسین) (از خطباى فاضل لبنان ) به این مطلب اشاره کرده و تنها بیت نخست قصیده را ذکر کرده اند. امّا شیخ فخرالدین طریحى فقیه ، رجالى ، ادیب و لغت شناس برجسته شیعه ، و صاحب مجمع البحرین - درکتاب ((المنتخب )) (المنتخب للطریحى) (که سوگنامه اى منثور و منظوم در رثاى شهداى آل الله بویژه سالار شهیدان علیهم السلام است ) کلّ قصیده را آورده است که در بیت ما قبل آخر آن ، شاعر صریحا به هویّت خود اشاره اى دارد؛ آنجا که خطاب به سادات عصر مى گوید:
و عًبَیْدُکُمْ سیفٌ فَتَى ابْنُ عَمیرة
عبدٌ لعبد عبید حیدر قنبر
نکته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابیات زیر از قصیده سیف مى باشد که در آن دوبار از حضرت رقیّه علیهاالسلام یاد کرده است :و سکینه عنها السکینه فارقت
لما ابتدیت بفرقة و تغیّر
و رقیّة رقّ الحسود لضعفها
و غدا لیعذرها الّذى لم یعذر
و لاُمّ کلثوم یجد جدیدها
لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم اءنسها وسکینة و رقیة
یبکینه بتحسّر و تزفّر
یدعون اُمّهم البتولة فاطما
دعوى الحزین الواله المتحیّر
یا اُمّنا هذاالحسین مجدّلاٌ
ملقى عفیرا مثل بدر مزهر
فى تربها متعفّرا و مضخما
جثمانه بنجیع دم احمر (سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، همان ، ص 320، به نقل از المنتخب طریحى)
رقیه سلام الله علیها دختر خورشید است... رقیه (سلام الله علیها) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است. رقیه (سلام الله علیها) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبههای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشتهاند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بودهاند.
به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه رقیه (سلام الله علیها) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد. به عبارت دیگر یکی از جلوههای رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن میباشد که از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میگردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدی را که رقیه (سلام الله علیها) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل میشود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را میآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح میسازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است. از دیگر سو همین قساوت سپاه یزید است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا میافزاید، زیرا حضرت امام حسین (علیه السّلام) با شناخت و پیشبینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در راه احیاء دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواریهایی نتوانست هیچ گونه خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد. رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین (علیه السّلام) که تنها کسی میتواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسواکننده سیاهکارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سر دادند و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است برای آن که اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و رقیه (سلام الله علیها) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز خواهد شد و اینک پس از قرنهای متمادی آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف میشوند به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این کودک سه ساله را با خلیفه جابری چون یزید درمییابند. آرامگاه ملکوتی دخت سه سـالـه امـام سـوم شیعیان در شام کنـار بـاب الفـرادیـس مابین کوچه های تاریخی و پر ازدحام دمشـق است که هر ساله بسیاری از شیفتگان اهل بیت (علیهم السّلام) را از مناطق مختلف جهان به سوی خود جلب می کند.


پژوهشی در هویت تاریخی حضرت رقیه (س)
اشاره: در واپسین سال‏های عمر معاویه، روزگاری که زیاده‏خواهی‏های او سایه‏ای سنگین از فساد و تباهی بر جامعه مسلمین انداخته بود، تولد نوزادی دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادی و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیه‏السلام) فرا خواند و اشک شوق را مهمان نگاه‏های منتظر کرد و امام، آرامش کوتاه و زودگذری در سایه خرسندی از مولود خجسته خود پیدا کرد و لبخندی از سرور بر چهره خسته و اندوهگین‏اش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانه‏ای که هتاکی به خاندان پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) سکه رایج شده بود. تزویر و ریاکاری چنان در بافت جامعه نفوذ کرده بود که کسی به چشم‏های خود نیز اعتماد نداشت. این در حالی بود که سنگینی زخم تمام این معضلات ریشه‏دار، بر قلب امام وارد می‏آمد. معاویه اما، با همه فریبکاری و نیرنگی که داشت، در برابر فرشته مرگ، بی‏چاره و ذلیل می‏نمود و آن گاه که مرگ گریبانش را گرفت، بی‏هیچ مقاومتی تسلیم شد و پسر می‏گسار و شهوت پرست او بر اریکه‏ای که بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تکیه زد.
در چنین روزگاری بود که صدای زنگ شتران از مقصد مدینه به سوی آینده‏ای روشن و تابناک به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهای این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار می‏کشید.
اگر چه بسیاری از منابع تاریخی، نام او را در خاطره خود حفظ نکرده‏اند، اما دلایل گویایی بر اثبات وجود او در دست است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.
نوشتار حاضر، رهاوردی است از چکیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت کرده است و تلاش دارد تا دریچه‏ای به اقیانوس بی‏کران درد و رنج دخترک خورشید بگشاید و قطره‏ای از دریای معرفت و بینش او را در کام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنی است به دلیل نبود منابع کافی و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشته‏اند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبی که نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داوری در مورد اخبار نقل شده، به گردآوری آن دست یازیده است.
میلاد نور
هوا گرم بود و سکوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا می‏کرد. شهر در تاریکی فرو رفته بود. پنجره خانه‏ای در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوی شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهای آفتاب خورده خانه می‏وزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود می‏تپید و همه به انتظار نشسته بودند که ناگاه صدای گریه نوزادی خجسته، احساس شب را به بازی گرفت. اشک شوق بر گونه‏ها غلتید و لب‏ها، یک صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچه‏ای دیگر، به باغ حسین (علیه‏السلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچه‏های عاطفه نثار می‏کردند. رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شکفت، و مادر تاریخ، کتاب کهن خویش را گشود و بر صفحه‏ای مبهم از آن، قلم را به تکاپو واداشت. ولی آن صفحه مبهم تاریخ، در کوران تاخت و تازهای روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در کتابچه کوچک زندگانی رقیه (علیهاالسلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطری، سفید ماند و نام هیچ روزی به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)
بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.
نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)
رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.4 گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».6 گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.
نام رقیه در تاریخ
این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) به شمار می‏آید.7
نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،8 امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند.9
خاستگاه تربیتی
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در خانواده‏ای پرورش یافت که پدر، مادر و فرزندان آن، همگی به عالی‏ترین فضیلت‏های اخلاقی و پارسایی آراسته بودند. افزون بر آن، فضای دل‏انگیز شهر پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) که شمیم روح فزای رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله)، علی (علیه‏السلام) و فاطمه (علیه‏السلام) هنوز در آن جاری بود و مشام جان را نوازش می‏داد، در پرورش او نقشی بزرگ داشت. او در خانواده‏ای رشد یافت که همگی سیراب از زلال معرفت امام حسین (علیه‏السلام) بودند؛ خانواده‏ای که از بزرگ‏ترین اسطوره‏های علم و ادب و معرفت و ایثار مانند زینب کبری (علیهاالسلام)، اباالفضل العباس (علیه‏السلام)، علی بن الحسین (علیه‏السلام)، علی اکبر (علیه‏السلام) و... تشکیل شده بود.
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در مدت عمر کوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامی‏اش امام حسین (علیه‏السلام) پرورش یافت و با وجود همان سن کم، به عنوان یکی از زیباترین اسطوره‏های ایثار و مقاومت در تاریخ معرفی گردید.
دیگر دختران امام حسین (علیه‏السلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیه‏السلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر آنان دو دختر به نام‏های سکینه و فاطمه برای حضرت ذکر کرده‏اند و برخی دیگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نیز برشمرده‏اند. در این جا برخی از دیدگاه‏ها را بیان می‏کنیم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری که از تاریخ نویسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نام‏های سکینه، فاطمه و زینب نام برده‏اند.10
2. میرزا حبیب اللّه‏ کاشانی، شمار پسران حضرت را سیزده تن به نام‏های علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه‏، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر می‏داند؛ به نام‏های فاطمه کبری، فاطمه صغری، زبیده، زینب، سکینه، ام‏کلثوم، صفیه و دختری که در شام از دنیا می‏رود و نامی از او به میان نمی‏آورد. او بر این باور است که این چند گانگی تنها در اسم آن‏ها بوده و بیشتر آنان در مسمّی شریک‏اند؛ زیرا امام حسین (علیه‏السلام) در تاریخ به کمی فرزند معروف بوده‏اند. پس ممکن است بعضی از اولاد ایشان دو اسم داشته باشند یا حتی نام نوه‏های ایشان نیز در ردیف فرزندان شان قرار گرفته باشد و یا به دلیل سرپرستی بعضی یتیمان بنی هاشم مانند فرزندان امام مجتبی (علیه‏السلام) به اشتباه، نام آنان نیز در شمار فرزندان ایشان دانسته شده باشد.11
3. علی بن عیسی اربلی، نویسنده کتاب معروف کشف الغمّة فی معرفة الائمة، می‏نویسد: امام حسین (علیه‏السلام) شش پسر و چهار دختر داشت. با این حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زینب، سکینه و فاطمه ـ را می‏برد و از نفر چهارم سخنی به میان نمی‏آورد12 که احتمال دارد چهارمین آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) باشد.
4. علامه حایری، در کتاب معالی السبطین، می‏نویسد: برخی مانند محمد بن طلحه شافعی (از عالمان اهل تسنن) می‏نویسند: امام حسین (علیه‏السلام) ده فرزند داشته که عبارت بوده‏اند از: شش پسر و چهار دختر. سپس می‏افزاید: دختران او عبارت‏اند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری، و رقیه (علیهاالسلام). آنگاه در مورد رقیه (علیهاالسلام) می‏نویسد: رقیه (علیهاالسلام) پنج یا هفت سال داشت و در شام درگذشت که مادرش، شاه زنان، دختر یزدگرد است.13
پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آن‏ها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث
برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
1. در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و... سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
4ـ همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:
ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.
در این جا برای روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار کتاب‏های تاریخی و دیدگاه‏های اندیشمندان اسلامی را بررسی می‏کنیم.
کامل بهائی
قدیمی‏ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة‏المصطفی (صلی‏الله‏علیه‏وآله) لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.

اللهوف
یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.
المنتخب للطُریحی
این کتاب را شیخ فخرالدین طیحی نجفی (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این کتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یک از مجلدات آن حاوی ده مجلس پیرامون سوگواری حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) و روایاتی شامل پاداش سوگواری بر آن امام و نیز مشتمل بر اخباری در گستره رویدادهای روز عاشورا و رویدادهای پس از آن می‏باشد. اگر چه نگارنده این کتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوی زیسته، اما روایات و موضوعات خوبی را در کتاب خود جمع آوری و تنظیم کرده است. وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است. بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است. هم چنین علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نیز در کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.
الدروس البهیة
علامه سید حسن لواسانی (وفات: 1400 ه . ق) در کتاب الدروس البهیة فی مجمل احوال الرسول و العتره النبویة می‏نویسد:
یکی از دختران امام حسین (علیه‏السلام) به نام رقیه (علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرمای شدید و گرسنگی، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد .قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.
دیگر کتاب‏هایی که در این زمینه سخنی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل کرده‏اند.
پی نوشت :
1ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.
3ـ حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.
6ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبن‏علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، بی‏تا، ج4، ص77.
11ـ تذکرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه‏ کاشانی، ص193.
12ـ کشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالی السبطین، ملاّمحمدمهدی حایری مازندرانی، ج2، ص214.
14ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر).
17ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین .
کتاب هایی در مورد حضرت اباالفضل (ع))
1-ابطحی، میر سید علی، حضرت اباالفضل؛ مظهر کمالات و کرامات، قم، چاپ اول، 1376.
2-اشتهاردی، محمد مهدی، پرچم دار نینوا، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ اول، 1376.
3-بدرالدین، حسین، قهرمان بنی هاشم؛ ظهور عشق اعلی، تهران، انتشارات مهتابی ، 1382.
4-بهشتی، احمد، قهرمان علقمه، تهران، نشر اطلاعات، چاپ اول، 1374.
5-ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم؛ ابوالفضل العباس، جلد اول، قم، انتشارات مکتب الحسین (علیه السلام)، چاپ چهارم، 1376.
6-رضایی، سید عبدالحسین، قمر بنی هاشم، مشهد، انتشارات مشهد، چاپ اول، 1351.
7-صادقی اردستانی، احمد، زندگانی حضرت ابوالفضل ، تهران، نشر مطهر، 1374.
8-عطار، محمد حسین، حماسه پرچم دار کربلا، تهران، انتشارات مؤلف ،چاپ اول، 1377.
9-موسوی المقدم، سید عبدالرزاق، سردار کربلا؛ حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)، ترجمه: ناصر پاک پرور، نشر مولود کعبه، چاپ سوم، 1375.
10-نجفی، شیخ محمد ابراهیم، خصایص العباسیه، تصحیح و تحشیه: حسین عمادزاده، تهران، بی تا.

زلال قلم در میلاد حضرت اباالفضل (ع)

فقط سراغ یکی ....
-طاقت نداشت غم بچه ها را میان چشمانشان ببیند. برای همین از مولا خواست او را دیگر با این نام نخواند و نام دیگری برای او انتخاب کند. از آن روز، فاطمه دیگر فاطمه نبود، بلکه «ام البنین» یعنی مادر پسر ها بود.
-او بارش پنهانی چشمان مولا را بارها دیده بود. ناله هایش را هم زیاد شنیده بود و آه محزونی که با همه بی کلامی اش به اندازه تمام طول تاریخ حرف برای گفتن داشت؛ به ویژه وقتی از فاطمه (علیها السلام ) و پدرش یاد می کرد. با این حال، این گریه حسابی نگرانش کرده بود، این اشک ها و بوسه ها.
او آمده بود تا پسرانی مثل شیر، بی پروا به دنیا بیاورد. آمده بود تا فرزندانی سالم، قوی و جسور به پدرشان تقدیم کند، ولی انگار این نوزاد، نقصی در دستانش دارد که مولا آن قدر آنها را وارسی می کند و اشک می ریزد، می بوسد و گریه می کند.
-او به پسرانش سفارش کرده بود که هیچ گاه حسن و حسین (علیه السلام) را برادر صدا نزنند. به آنها گوشزد کرده بود که آنها پسران دختر پیامبر و سرور جوانان اهل بهشتند و اگرچه پدرشان یکی است، ولی از سوی مادر اشتراکی بینشان وجود ندارد تا آنان را برادر صدا بزنند. آنها فقط باید بگویند آقا، سرور، مولا، همین و بس.
-چقدر این پسر به پدرش شبیه بود؛ با همان ابهت و وقار، با همان بازوان و توان، فقط با قامتی کمی بلندتر. آن روز هم همه خیال کرده بودند مولا است که در طلیعه لشکر، آن چنان می تازد، با همان زره بی پشت برتنی که هیچ گاه به دشمن پشت نکرده است. وقتی به سوی لشکرگاه بر می گردد و نقاب از صورت بر می گیرد، کسی جز پسر نیست که هنوز نوجوان است. حالا اشک شوق در چشمان پدر می جوشد.
-دیگر کار از کار گذشته بود. همه این را می دانستند. اگر شمشیر زهر آلود نبود، به تنهایی نمی توانست مولا را از آنها بگیرد. دستان لرزانی با کاسه های شیر پشت در انتظار می کشیدند، ولی مولا فرزندانش را در تنهایی می خواست. مثل همیشه سفارش به پرهیزکاری، پرهیزکاری، پرهیزکاری. مثل همیشه سفارش به یتیمان، یتیمان، یتیمان. مثل همیشه سفارش به نماز، همسایه، خویشاوندان و مثل همیشه سفارش به فرزندان درباره دو ریحانه پیامبر و نگاهی به صورت بزرگ ترین پسر ام البنین و ادامه نگاه بی فروغش به صورت نورانی ونگران پسر فاطمه (علیها السلام). مولا دیگر رمقی حتی برای نگاه نداشت. پس چشمانش را بست.
-خیلی ها دارند می روند، خیلی ها هم مانده اند. این قانون دنیاست. عده ای باید بروند تا بقیه بمانند، ولی حالا برعکس شده. قرار است آنها که می روند، تا ابد بمانند. مادر نگران است، برای همه. سفارش هایش را هم کرده است، ولی باز دلش آرام نمی گیرد. سال هاست این صحنه را در ذهنش مرور می کند. آخر ماجرا را هم می داند. برای همین بیشتر نمی خواهد بماند. او که همیشه فرزندان فاطمه (علیها السلام) را بر فرزندان خود مقدم داشته، حالا هم بیشتر نگران اوست تا پسرانش. مادر پسرها می رود در حالی که می داند دیگر مادر پسرها نیست.
-در این چند ماه، گفته های مولا مثل تصویری شفاف از جلوی چشمش عبور می کردند. پیش از اینکه کاروان به مدینه برسد و صدای شیون از مردم برخیزد، او خودش را برای همه چیز آماده کرده بود. هر کسی سراغ کسی را می گیرد؛ یکی سراغ پدر؛ دیگری ، برادر؛ دیگری ، شوهر ویکی سراغ همه کسش را می گیرد. او فقط سراغ یکی را می گیرد. هر خبری که می شنود، باز سراغ یکی را می گیرد. برایش از پسرانش خبر آورده اند. از عباس رشید که تکه های بدنش را در حاشیه علقمه کنار هم چیده اند و به خاک سپرده اند.برایش از عون خبر آورده اند، از محمد، از عثمان. او فقط سراغ یکی را می گیرد.
مادر پسرهایی که دیگر نیستند، فقط می نالد و می گوید: «از حسین چه خبر؟»
تو متولد شدی، ولی نخست دست هایت به دنیا آمدند. دست هایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بوده اند. دست هایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آن هاست. دست هایت که تاریخ را ساخته اند... خدا نخست دست هایت را آفرید... به آن دست های توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دست ها بهترین دست های عالمند...» آنگاه تمام افلاک در برابر دست هایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دست هایت بوسه زدند. و خدا گفت: «برای این دست ها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمان ها دست به دست خواهند برد...«و خدا تو را آفرید، برای آن دست های بی بدیل... دست های معجزه گر... .
دست هایت را دوست می دارم که با دست های خدا نسبت دارند و از ازل با ثار الله بیعت کرده اند؛ دست هایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین آمده اند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند. از تو تنها به همین دست ها کفایت می کنیم و گره های کور روزگارمان را به آستانه مهر این دست ها می آوریم تا گشوده شوند. تا نمک گیر شویم... تا از نو ایمان بیاوریم... به تو... به عشقی که تو را این گونه شهره عالم کرد... و به خدایی که این عشق را آفرید... .
تو را عشق به این روز انداخته ای ماه! تو را عشق چنین سرفراز کرده... وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راه های سخت را بپیمایی، وقتی که چشم از خورشید برنداری، وقتی که خویش را وقف او کنی، وقتی که تمام هستی ات را در دست هایت بگذاری، تمام خودت را در دست هایت بریزی و آن دست ها را به سوی عشق دراز کنی، این گونه خواهی شد. این گونه که خدا دست هایت را در آغوش می گیرد و آنگاه تمام قدرت بی منتهایش را به دست های تو می بخشد. آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفل های ناگشودنی و تمام گره های کور، با دست های تو گشوده خواهد شد ای باب الحوائج!
ماه بنی هاشم
میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شب های نخلستان کوفه، مضطرب خورشید معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمده ای. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دست های شهر آشوبت، دلگرمی بی پایان کربلا خواهند شد.
آه ای نو رسیده!از همین آغاز، تو مرد به دنیا آمده ای. کودک نیستی انگار. مهیا برای سرکوب کردن فتنه ها، پا به عالم نهاده ای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دست هایت را شایسته عرصه های ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادت و غیرت او هستی. از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر. این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتری غمگسار عالم، پدر توست. او قرار است درتو تجلی کند، شبیه پدر باش. شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی که اندوه هیچ غریبی را تاب نمی آورد و هیچ مظلومی را تنها رها نمی کند.
آه ای مرد فردای عطش! گویا تو علی هستی که امروز متولد شده... امروز پدرت، چاه های عالم را از اشک خونینش سیراب می کند. فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لب های تشنه خود خواهی کرد.
زنی که بعد از فاطمه غم خوار فرزندان علی شد، زنی که حیدر کلید خانه خویش را به دست های امین او سپرد، ولی خاکساری اش هرگز نگذاشت که خود را مادر فرزندان زهرا بنامد؛ این زن، مادر توست. آه عباس! چگونه تو را آموزگار ادب نخوانیم؟ چگونه اسطوره ادب نباشی، حال آنکه مادرت آن بانوی شاعر و ادیب تجسم والای عشق و معرفت و ادب است. شیرزنی که علی به پشتوانه فرزندان غیور او، حسین خویش را به عاشورا سپرد و دلخوش بود که عشق تنها نمی ماند. تو فرزند اویی. فرزند ام البنین... . فرزند ابوتراب.پس امروز زینب به شوق میلاد تو سجده شکر می گزارد و تو را دوست می دارد، همان گونه که مادرت را دوست داشته. زینب، از آتیه سرافرازانه تو به خوبی خبر دارد؛ زیرا دامان زنی را که تو را به دنیا آورده است، به نیکی می شناسد.
این همه فضیلت و کمال در تو عجیب نیست؛ زیرا دانش و حکمت، میراث خاندان توست و حکمت الهی از سینه علی در دل تو جاری شده و این همه فقه و دانش را در تو آفریده. مگر نه اینکه تو برادر زینبی؟ مگر نه اینکه زینب، عقیله بنی هاشم است و عقل و دانش هیچ مردی با خرد والای او هرگز برابری نکرده است. پس تو که برادر او هستی، چگونه دانشمند زاده نشوی؟
وقتی زینب کنار گهواره تو زانو بزند تا نگاهت کند، زینبی که تمام عالم پیش پایش به ادب زانو می زنند؛ وقتی زینب برایت دعا کند؛ وقتی قلب مهربانش روز و شب با تو سخن بگوید و بی قرار دیدار آینده دلاوری تو باشد، تو عباس خواهی شد؛ شیر یکه تاز میدان نبرد و همان تیرپرواز آسمان عشق و معرفت. مردی که دانش و حکمت او هم تراز رشادت و دلاور و غیرت اوست. مردی که در لباس جنگ، با دلی رحیم،یاور تمام بنی هاشم است.
مردی که در پس شکوه و هیبت دشمن ستیزش، قلبی به لطافت دریا در سینه نهفته دارد. مردی که او را حامی بانوان می نامند؛ حامی زنان بنی هاشم...، زنان پرده نشینی که به دنبال محبوب و مقتدا و امام خویش راهی کربلا می شوند و ناگاه تمام سختی های روزگار یکباره بر سرشان فرود می آید. این زنان دل شکسته تو را دارند عباس. وقتی که شرم ومهر و حیا نگذارد از لحظه های جانکاه عاشورا نزد امامشان شکایت برند، تنها، نگاهی از سوی دل کبوتری تو کافی است تا تسلای دردهایشان باشد.
کافی است رقیه به سمت تو تنها چشم بدوزد تا بدانی که دیگر تاب تشنگی ندارد. آنگاه زمین و زمان را به هم بدوزی تا چشمه چشمه رود از زیر پای او جاری شود و سیرابش کند. سکینه تنها اگر در دلش نام تو را ببرد، هرکجا که باشی، به سوی او پر می کشی تا حاجتش را برآوری. در این میانه، زینب که جای خود دارد. زینب که تمام عشق توست و تمام عشقش تویی.

دست هایت کو؟ که دل تنگم برای دست هایت
تمام دنیا دست هایت را می شناسند. تو را همه با دست هایت می شناسند. دست هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهادت و مهر تو بیرون آمده. همان دست هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب های دنیا را شرمنده خویش کرده است. دست های تو را نمی شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه دست هاست. هر که با دست های تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته...(2)
دست هایت، آیینه دستان پر پینه مردی است که تمام هستی در دست ولایت اوست. مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می گرفت و بر در خانه های شان می برد و سفره های شان را نمک گیر خویش می کرد. تو فرزند دست های حیدری. مردی که ذوالفقار را در دست داشت، ولی هرگز دانه جوی را به ستم از دهان موری باز نگرفت. پس از دستان او که نان آور خاک بود، دست های تو آب آور زمین شدند. دستان تو ساقی روزگارند.
دست هایت، برکت عشق را در سفره های عاشقان می نهند. اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می طلبیم، آب مراد... . از تو عافیت می خواهیم. از دست های توانگرت، سعادت می خواهیم ای مرد! کاش دست های تو تمام ابرهای سیاه ستم را از آسمان دنیا فراری دهند. کاش دست هایت به یاری انسان برخیزد و او را وارث صلح و آشتی کند.
خجل از روی ماه
نویسنده:فاطمه بهبهانی
پنداری دروغ نیست که بگوییم او مادری دلاور و پاک سرشت به پاکی فرشته ها داشت. لافی گزاف نیست که بگوییم پدرش علی نام داشت و بردن این نام کافی است تا بدانیم از نسل کیست؟
جنت و رضوان و حور و کوثر، همگی آیت و نشانه ای از خوی وی است. او آبشاری است که از کوهی استوار چون علی، در طبیعتی چون ام البنین جاری شد. در سرشاری از عطش سوخت. قهرمان نهر علقمه که شمس و قمر از نور جمالش خجل می شوند، افسانه و اساطیر نبود؛ مردی بود که مثل یک علم هیچ وقت بر زمین نماند.
لقب «اسدالله الغالب» را چون علی بر او نهادند تا دوباره حمله های حیدری در میدان ها تکرار شوند و هنوز بعد از این همه سال، زیر نورمهتاب، چهره اش در زلالی آب می لرزد؛ گویی تنها بعد از خدا از آب می ترسد. مردی که افسانه نیست.
شعر
ساقی فردای عشق
نویسنده:سودابه مهیجی
تکیه برگهواره نوبخت، گاهی می دهد
آه!حیدر بوسه بر رخسار ماهی می دهد
کربلا تنها نمی ماند پس از این مرد راه
او که جان خویش را خواهی نخواهی می دهد
آه!این نوزاد اکنون، ساقی فردای عشق
دست های کوچکش بوی صراحی می دهد
شانه هایش تاب مشک پاره را دارد... ببین!
زانوانش طاقت غم را گواهی می دهد...
آب... وای از آب، آن روزی که پیش چشم او
کودکان را وعده های پوچ و واهی می دهد
او به دریا می زند... یک دشت در تعقیب او...
چشم هایش دل به تیر «کینه خواهی» می دهد...
زاده ام البنین! روزی نه چندان دور، تو
ابن زهرا می شوی... قلبم گواهی می دهد...
کوتاه و گویا
-گهواره مولود امروز تنها به سمت کربلا تکان می خورد.
-تمام آب هایی که شرمنده دست های تواند، اشک های پدرت هستند که از دل چاه جوشیده اند.
-تو آن راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد.
-با تو، خیمه های جوانمردی بی ستون نمی مانند.
-بیعت با دست های تو، بیعت با دستان خداست.
-دست هایت کجاست، می خواهم زیر باران بکارم آنها را
تا از متن خاک سبز شوی، تا ببینم دوباره دریا را
-دست هایت را در راه عشق دادی تا آغوشت به قدر تمام دنیا لایتناهی شود.
-درهای بهشت را دستان تو بر روی ما خواهند گشود.
-از روزی که تو آمده ای، دیگر هیچ چشمی زیبایی ماه آسمان را باور ندارد.
-خداوند ابتدا تو را آفرید و سپس ماه را شبیه تو... .
-تو ماه، ماه بنی هاشمی که دختر خورشید
همان نخست پذیرفته بود مادری ات را
-دست های تو از همان آغاز تولد، رنگ و بوی ذوالفقار داشتند.
-هنوز که هنوز است، نماد کربلا، یک جفت دست سرخ است که از آن سوی تاریخ برای ما دست تکان می دهد.
-قصیده ای به بلندای عباس، عباس، تنها در دامن زنی که غزل سرای بی بدیل عرب بود، می توانست سروده شود.
-هلال شعبان چشم دوخته است به بدری که از خانه علی سرزده.
-امروز، روز میلاد جوانمردی است.
-تو آمده ای؛ یعنی حیدری دیگر متولد شده.
-امروز که آمده ای، فاطمه نخستین کسی است که میلادت را شکر می گوید. فردا که می روی، فاطمه پیش از همه رفتنت را سوگوار می شود.
-پس از میلاد تو دیگر هیچ کس دلواپس کربلا نبود.
پی نوشت :
1-حسین منزوی.
2-«مؤمنانی که با تو بیعت کردند، در حقیقت، با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بالاتر از دست های آنهاست».(فتح:10)

نگاهی بر سیره قرآنى امام حسین(علیه السلام)
اشاره: امام حسین(علیه السلام) گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ى ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین(ع) نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از این‏روست که در فرازى از زیارتنامه‏ى شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.
رسولُ اللَّه(ص) فرمودند: «انى تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى‏ یَردِا عَلَىّ الحوض»(2) حال که ائمه(ع) بطور عام و امام حسین(ع) به طور خاص چنین نسبت و خویشاوندى محکمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که در «وجود آنها کرامت‏ها و فضیلت‏هاى قرآن و گنج‏هاى الهى نهفته است.» «فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان»(3) در این نوشتار بر آنیم که فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیره‏ى علمى و عملى آن امام همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.
اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست که عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله‏اى را به تحریر در مى‏آوریم.
1. انس با قرآن‏
انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد که انسان براى آن چیز قائل است ره‏پویان راه یقین و سالکان وادى علم و معرفت از آن‏جا که محبوبترین محبوب را ذات اقدس خداوند مى‏دانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت مى‏دانند از این‏رو با آن انس ویژه‏اى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مى‏کنند.
قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان مى‏خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله‏ى انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید».
در آیه‏ى دیگر آنان‏که در قرآن اندیشه نمى‏کنند مورد نکوهش قرار داده، مى‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا بر دلهایشان قفل‏هایى نهاده شده است؟»
امام حسین(ع) انس ویژه‏اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه‏اى از این منزلت را مى‏توان در حکایت زیر مشاهده کرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین(ع) «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى‏توان کار او را [تعلیم قرآن ]با این پاداش مقایسه کرد؟!»(6)
انس امام حسین با قرآن را مى‏توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره‏ى علمى و عملى‏اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوته‏بینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانه‏اش را زیر سؤال مى‏برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبى، عدم توجه به مصالح، بى‏سیاستى، انتقام‏جویى و... را به آن حضرت نسبت مى‏دهند اگر ریشه‏هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه‏جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهل‏بیت و بویژه امام حسین(ع) فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏هاى این حماسه را مى‏توان با قرآن بدست آورد بلکه امام(ع) خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن مى‏دانست که نمونه‏هایى از آن را ذکر مى‏کنیم.
الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل‏بیت را معدن رسالت و... معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «در حالى‏که یزید مردى فاسق و شرابخوار و... است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(7)
ب) هنگامى که مروان اصرار مى‏کند که والى مدینه از امام حسین(ع) بیعت بگیرد امام(ع) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى‏دارد: «اِلَیک عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى‏ نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(8)
ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است که حضرت موسى(ع) به هنگام خروجش با بنى‏اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى‏ رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى‏ که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى‏کند.
ه) پس از ورود به مکه نامه‏اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى‏ کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ»(11)
و) وقتى که عصر پنج‏شنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل(ع) درخواست مى‏کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مى‏داند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى‏داشتم» امام آن شب به خیمه باز مى‏گردد و تمام شب را چنین مى‏کند.(12)
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام(ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ى کهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ى شریفه‏ى «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ى شهادت و بردن من بر نى است»(14) «سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نى این آیه را مى‏خواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست».(16)
2. اخلاص و رضایت الهى‏
اکسیر حیات‏بخشى که به کارها و افکار رنگ جاودانگى مى‏بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیکوتر است».
و در آیه‏ى دیگر خداوند به پیامبر مى‏فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَ فُرَ دَى؛ دو دو به تنهایى براى خدا به پا خیزید»
قرآن در ستایش طبقه‏اى از مجاهدان راه حق و تشویق آن‏ها مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى ]اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است».
چنان‏که ملاحظه مى‏شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى‏شمارد اما در آیه‏اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان‏هاى بلند پرواز مى‏فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنانکه جانشان را با عشق به خدا مى‏فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)
امام حسین(ع) هدف اصلى سفر به کربلا را تحصیل رضاى الهى مى‏داند از این‏رو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش(ص) از خداوند مى‏خواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد که رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)
این معنا در خطابه‏هاى دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(22)
3.اخلاق کریمانه
سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق کریمانه‏اى است که در جاى جاى قرآن مى‏توان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در این‏جا به عنوان نمونه به ذکر پاره‏اى از آن‏ها مى‏پردازیم. 3-1. گذشت‏
گذشت عالى‏ترین کرامت انسانى است بویژه آنکه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد آموزه‏هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى‏کنند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏؛(23) گذشت کردن شما به تقوى‏ نزدیک‏تر است».
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن».
«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على(ع) را مشاهده نموده و خوش‏نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‏اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین(ع) نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین»
آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن اگر از ما یارى مى‏خواستى ما تو را کمک مى‏کردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى‏نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى‏کردى تو را رهنمون مى‏شدیم... عصّام مى‏گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره‏ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى‏بخشاید که مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هرچه مى‏خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوبتر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(25)
3-2. تواضع و فروتنى‏
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏هاى ستم‏کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه‏ى ذلت است. قرآن‏کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى‏پردازد:«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى‏کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مى‏دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین(ع) نیز صاحب این سیره‏ى ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گوید: گذر امام‏حسین(ع) به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مى‏خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت(ع) به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود آن‏گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت(ع) به منزل او آمدند. حضرت(ع) به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى‏کردى بیرون بیاور.»(30)
3-3. سخاوت‏
«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه‏ى پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه‏ى ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه‏ى «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتى دیده مى‏شود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان‏ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و... از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم:
«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31)[انصار]... هر کس را که به سوى آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آن‏چه به ایشان داده شده در دلهایشان حسد نمى‏یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند (و مى‏گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم.»
امام حسین(ع) اسوه‏ى سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره براى حسین(ع) کالا مى‏آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى‏بخشید.(33)
«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایى، میان کوچه‏هاى مدینه قدم برمى داشت و گدایى مى‏کرد تا به در خانه‏ى حسین(ع) رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى‏گردد امروز آن کسى که به تو امیدوار باشد و حلقه‏ى درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت کشنده‏ى فاسقان بود».
حسین(ع) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسول‏اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودى در بین اهل بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسى آمده که از آن‏ها به این پول سزاوارتر است... اعرابى پول‏ها را گرفت و رفت در حالى که مى‏گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را نزد چه کسى قرار دهد»
3-4. احسان‏گرى‏
«أنس» گوید نزد امام حسین(ع) نشسته بودم در این هنگام یکى از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته‏ى ریحانى که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مى‏گوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخه‏ى ریحان که اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى‏کنید؟ حضرت فرمود: حق‏تعالى ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] بر گردانید».
4. امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزشها و محو پلیدیها است بناى رفیع جامعه‏ى اسلامى بر ستون مستحکم امر به معروف و نهى از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند که براى امر به معروف و نهى از منکر برانگیخته شدند.
امام حسین(ع) مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند»
آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد(ص) اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنکر...؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد(ص) قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم...»(38)
5. ایثار
ایثار یکى از جلوه‏هاى عرفانى قیام امام حسین(ع) و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوه‏اى که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیارى درباره آن‏ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت که على(ع) به جاى پیامبر خوابید مى‏توان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...»(39) را درباره‏ى آن بزرگوار نازل کرد.
در سوره‏ى انسان نیز درخشش دیگرى از این فداکارى را که ناظر بر اهل‏بیت است ملاحظه مى‏کنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه...»(40)
اساس قیام امام‏حسین(ع) و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه‏ى بارز ایثار آن بزرگوار بود.
دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس(ع) به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام(ع) در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ى نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادتهایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام(ع) وارد میدان شود و(41)... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.
«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاکستانى در این‏باره مى‏گوید: «هیچ نمونه‏اى از شجاعت بهتر از آن‏که امام حسین(ع) از لحاظ فداکارى نشان داد در عالم پیدا نمى‏شود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوکبرى» نیز مى‏نویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...»(43)
6. توکّل‏
یکى دیگر از آموزه‏هاى ارجمند قرآنى توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون»(45)
امام‏حسین(ع) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏که هر دو سپاه آماده‏ى نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)
7. جامع اضداد
عده‏اى چنین مى‏پندارند که انسان‏هایى که اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى‏اند در صحنه‏ى اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعکس انسان‏هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.
اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مى‏غرّد قرآن رهبانیت را نمى‏پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى‏کند.
از یک‏سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأکید مى‏کند و از دیگر سو مؤمنانى را مى‏ستاید که شبها به نجواى با معبودشان مى‏پردازند.
قرآن از یک سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّک»(47) سر مى‏دهد و از سوى دیگر بانگ «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّة»(48) بر مى‏آورد و حسین(ع) نیز چنین بود، آمیزه‏اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه‏ى امام حسین(ع) سراسر زمزمه‏هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فکیف لایکون مساویه مساوى؛(49) خدایا کسى که خوبى‏هایش بدى است چگونه بدیهایش بدى نباشد».
جملات عارفانه‏ى امام حسین تنها یک روى سکه‏ى شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است که با سلاح خون به دیدار شمشیر مى‏رود و چنین مى‏سراید که:«اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّبِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد(ص) جز با کشتن من پایدار نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»
8. جاودانگى‏
قرآن کریم کتابى است که با گذشت زمان رنگ کهنگى بر چهره‏ى مفاهیم بلندش نمى‏نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق(ع) سؤال کرد چگونه است که قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى‏شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت که خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنانکه آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلکه قرآن براى همه‏ى اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)
از آنجا که سرشت سیره‏ى گفتارى و رفتارى امام‏حسین(ع) با آموزه‏هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت او، قیام او و سیره‏ى او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن کربلا، این جاودانگى را پیش‏بینى کرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى‏فرماید: «... بر فراز آرامگاه پدرت قبله‏اى ترتیب خواهد داد که نشانه‏هایش کهنه نمى‏گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى‏برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن کوشش کنند، هرگز به خواسته‏ى خود نائل نمى‏شوند، پیوسته شکوه و جلال آن رو به افزایش است»(52)
شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد که:
«گرچه جسم مطهّر حسین(ع) در صحراى کربلا مدتى اندک بدون دفن باقى ماند... لیکن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد»(53)
9. حق تلاوت قرآن‏
در قرآن، ایمان‏آورندگان به این کتاب الهى کسانى معرفى شدند که حق تلاوت را به جاى آورند:«الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آن‏را چنانکه باید مى‏خوانند ایشانند که بدان ایمان دارند...»
امام صادق(ع) درباره‏ى چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى‏فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى‏خوانند، سعى مى‏کنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مى‏بندند و به وعده‏هایش امیدوارند و از عذابش مى‏ترسند... به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت‏سر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سوره‏ها و مطالعه حواشى و هوامش آن نیست...»(55)
امام حسین از کسانى بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از این‏رو در قسمتى از زیارت‏نامه‏اش مى‏خوانیم: «أشهد أنّکَ...تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ...؛(56) گواهى مى‏دهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى‏گوید: «اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى‏ ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَعلَّمْتنَا القرآن وفقَّهتَنا فى الدّین»(57)
10. حق‏گویى‏
قرآن کریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ّ...»(59)
امام حسین(ع) نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا که بر مبناى آیه‏ى تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار که خطاب به ایشان است مى‏خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَکَ و اِلَیْکَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى»

11. چند بُعدى بودن‏
قرآن کریم کتابى است که از زوایاى مختلف مى‏توان به آن نگریست هر چند همه‏ى این ابعاد در یک جهت و آن هم هدایتگرى است آیةاللَّه جوادى آملى در این‏باره چنین مى‏نویسد: «آیات قرآن که خود را هدایتگر مردم مى‏داند «هدىً للنّاس»(61) طورى تنظیم شده است که هر کس مى‏تواند به مقدار سطح فکر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشه‏اى بر گیرد، هم براى عارفان، حکیمان و سایر اندیشوران برنامه‏ى هدایتى دارد و هم براى توده‏ى مردم و اعراب بیابانگرد... سالار شهیدان، حسین‏بن على(ع) همانند قرآن در چهره‏هاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهره‏ى دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهره‏ى نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزکارى در چهره‏ى تارک دنیا و براى دیگران در چهره‏هاى دیگر...»(62)
12. حضور در محضر الهى‏
عارف، عالَم را محضر خدا مى‏داند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مى‏شمارد. در قرآن کریم مى‏خوانیم که «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون ...؛(63) و بگو [هر کارى مى‏خواهید] بکنید که به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست»
امام حسین(ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛(64) خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏کنند» همچنانکه پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آن‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى‏شود»
13. خوف و خشیت الهى‏
قرآن کریم مؤمنان را مى‏ستاید که فقط از خدا مى‏ترسند و جز او از کس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه ...؛(65) کسانى که پیام‏هاى خدا را ابلاغ مى‏کنند و از او مى‏ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند...»
سیره‏ى عملى امام حسین در جریان کربلا مصداق واقعى این آیه است چرا که اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش داشت هرگز پاى به این صحنه‏ى پرمخاطره نمى‏گذاشت. امام در زمره‏ى عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مى‏فرماید که: «الّلهم اخشاک کأنى أراک؛(66) خدایا مرا آنچنان قرار ده که از تو بیمناک باشم بطورى که گویا تو را مى‏بینم»
14. مقام ذکر
از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذکر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایه‏ى آرامش است: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(67) و مؤمنان راستین آنانند که خرید و فروش و مشغولات دنیوى آن‏ها را از یاد خدا غافل نمى‏سازد.«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه...»(68)
سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى‏کرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولاقوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم»مى‏گفت(69) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى‏ساخت(70) هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت‏هاى آن به خدا پناه مى‏برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء»(71)
و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مى‏کند که: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مى‏خواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مى‏گردیم.»(72)
15. صبر و تسلیم‏
صبر در برابر مصیبت‏ها و تسلیم در برابر اراده الهى یکى دیگر از خصلت‏هاى نیک عارفان است. عارف معتقد است که آنچه در عالم وجود واقع مى‏شود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمى‏شود. اگرچه حرکت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارى‏هاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.
در قرآن کریم هفتاد بار مقوله‏ى صبر مطرح شده که ده مورد آن مرتبط با پیامبر اکرم(ص) است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوة براى حل مشکلات کمک بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة» (73) و در آیه دیگر «صبر و تقوى» از استوارترین امور شمرده شده است «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور» (74)
«تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمى‏ماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مى‏پسندند مورد پسند من است بلکه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مى‏کند.
سخن حضرت اسماعیل که در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى‏ فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُک» (75) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛ (76) مأموریت خود را انجام بده که اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانه‏ى دست‏یابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (77)
حسین(ع) قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و کردارش بر آن گواه، آن بزرگوار در وصیت‏نامه‏ى خود که به محمد بن حنفیه نوشته فرموده است: «هر کس مرا رد کند و از یارى من سر باز زند صبر مى‏کنم تا خدا بین من و قوم اموى حکم کند که او بهترین حکم‏کنندگان است.» (78)
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى‏خواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختى‏ها و آسیب‏ها عبور داده و به بهشت‏هاى پهناور و نعمت‏هاى جاودانه مى‏رساند...» (79)
در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى‏دارد: «بر قضا و حکم تو صبر مى‏کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (80)
16. عبادت‏
«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج کمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است که نعمات فراوانى به ما عطا کرده است. قرآن کریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطه‏هاى شیطانى، و گاه زمینه‏ى وحى و پیامبرى و... معرفى مى‏کند. خداوند در این زمینه مى‏فرماید «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛57.(81) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آنکه مرا بپرستند.»
امام حسین(ع) عبدصالح خدابود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال که پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى کامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده که گفت: « حسین(ع) با فضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (82)
«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزه‏ى ماه رمضان در ماه‏هاى دیگر هم روزهائى را روزه مى‏گرفت و در هیچ سال حج خانه‏ى خدا از او فوت نشد مگر آن‏که ناچار به ترک شده باشد. (83)
امام حسین(ع) انس ویژه‏اى با نماز داشت. چنان‏که قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود وقتى صحبت از نماز شد به فکر اقامه‏ى نماز افتاد و به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (84)
17. عزت‏طلبى و ذلّت ستیزى‏
عزّت از آن خداست و هرکس طالب عزت است باید آن را نزد خدابجوید «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا» (85) در قرآن کریم خطاب به پیامبر خود مى‏فرماید که: «وَ لَن تَرْضَى‏ عَنکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى‏ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (86) یهود و نصارى‏ هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى که از آنان تبعیت کنى» بنابراین در صورتى که پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آن‏ها از او خشنود مى‏گردند و توطئه نکنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد که بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى‏» (87) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد کند.
اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شکست در آن راه ندارد. از این‏رو درباره‏ى صفت قرآن در این کتاب مى‏خوانیم «إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِه؛ (88) این کتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت ]است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمى‏یابد...»
سیره‏ى امام حسین(ع) نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظه‏اى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزت‏مدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.
امام(ع) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (89)
پی نوشت‌ :
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.
2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینى در کتاب غایة المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل کرده است.
3. نهج البلاغه، خطبه‏ى 154.
4. مزمل/ 20.
5. محمد/ 24.
6. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.
7. الفتوح، ج 5، ص 14.
7. احزاب/ 33.
9. قصص/ 21 و 22.
10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25.
11. تاریخ طبرى، ج 3، ص 28.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.
13. کهف/ 9.
14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.
15. بقره/ 137.
16. معالى السبطین، ج 2، ص 115.
17. بقره/ 138.
18. توبه/ 111.
19. بقره/ 207.
20. حماسه و عرفان/ 247.
21. بحار الانوار، ج 44، ص 328.
22. بحارالانوار، ج 44، ص 377.
23. بقره/ 237.
24. فصلت/ 34.
25. سفینةالبحار، مادّه‏ى خ ل ق، ج 2، ص 116.
26. اسراء/ 37.
27. زمر/ 72.
28. فرقان/ 63.
29. شعراء/ 215.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 189.
31. حشر/ 9.
32. انسان/ 8 و 9.
33. پرتوى از عظمت حسین(ع)، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 - 151.
34. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 168 - 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151.
35. نساء/ 86.
36. آل عمران/ 104.
37. ر.ک: «نصیحت‏گرى و خیرخواهى» در همین مقاله.
38. بحار الانوار، ج 44، ص 329.
39. بقره/ 207.
40. انسان/ 8 و 9.
41. حماسه عرفان، ص 246.
42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3.
43. تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص 451.
44. طلاق/ 3.
45. ابراهیم/ 12.
46. بحارالانوار، ج 45، ص 6؛ تاریخ‏الطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آیات: اعراف‏196/ و یونس/ 71.
47. اسراء/ 79.
48. توبه/ 36.
49. دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.
50. اعیان الشیعه/ 581.
51. بحار الانوار، ج 17، ص 213.
52. مقتل مقرم، ص 397 - 398.
53. قرآن،حسین،شهادت، ص 118.
54. بقره/ 121.
55. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحکمه، ج 10، ص 4824.
56. کامل الزیارات، ص 371.
57. تاریخ الطبرى، ج 3، ص 315.
58. حاقه/ 51.
59. مائده‏48/.
60. بحار الانوار/ ج 100، ص 294 و 20.
61. بقره/ 185.
62. حماسه و عرفان، ص 229 - 230.
63. توبه/ 105.
64. بحارالانوار، ج 44، ص 321.
65. احزاب/ 39.
66. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
67. رعد/ 28.
68. نور/ 37.
69. بحارالانوار، ج 45، ص 50.
70. بحارالانوار، ج 44، ص 379.
71. پیشین، ص 381.
72. پیشین، ج 45، ص 6.
73. بقره/ 153.
74. آل‏عمران/ 186.
75. صافات/ 102.
76. صافات/ 102.
77. حماسه و عرفان، ص 258.
78. بحارالانوار، ج 44، ص 330.
79. معانى الاخبار، ص 289.
80. مقتل مقرّم، ص 283.
81. ذاریات/ 56.
82. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 165، به نقل از اسدالغابه، ج 2، ص 20.
83. منبع پیشین، به نقل از: ابوالشهداء/ 73.
84. پیشین.
85. فاطر/ 10.
86. بقره/ 120.
87. بقره/ 120.
88. فصّلت/ 41 - 42.
89. لهوف، ص 139، مقتل الحسین للخوارزمى، ص 9 و 10.


خردمند بانوى بنى هاشم
وقتى که زینب به سنّ ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت خانوادگى شایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم و ثروتمند بنى هاشم و قریش براى زینب مى آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر و بانوى خردمند بنى هاشم، عبدالله بن جعفر از همه شایسته تر بود.پدر عبدالله، جعفربن ابى طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) و اَبوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادرِ تنىِ على و محبوب پیغمبر بود، ابوهریره در باره جعفر مى گوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى طالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدنِ او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و ببوسید و چنین گفت:
«نمى دانم از آمدن جعفر دل شادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مى فرمود:
«مردم از ریشه هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى رفت، عازم جهاد با رومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر او کشته شود فرماندهى با جعفربن ابى طالب خواهد بود.(2)
سپاهیان اسلام رفتند، تا به حدود بَلْقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هِرْقِل روبه رو شدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زید در حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى کرد، رومیان او را با نیزه هاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن جدا شد. جعفر علم را به دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جدا شد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزند ابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبدالله بن جعفر، اَسْماء دخت عُمَیْس است، وى خواهر میمونه اُمّ المؤمنین و سَلْمى همسر حمزة بن عبدالمطّلب و لُبابه همسر عباس ابن عبدالمطّلب است.(3)
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس از شهادت جعفر به همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس از مرگ ابوبکر، على بن ابى طالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر را آورد.
واقدى در تاریخش مى گوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبدالله بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه(4) نقل مى کند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله به من مى ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته و چنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب وکار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرّر مى کند. و سپس مى فرماید: « من در دنیا و آخرت سرور آن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک دامن، و مرکز جود و سخا نامیده شد؛ احسان فروشى نمى کرد و نیکى را نمى فروخت و هیچ مستمندى را از در خانه اش ناامید بر نمى گردانید. محمدبن سیرین مى گوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفر رسید. به پیش کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبدالله بن قیس رقیات است که مى گوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى دانست که مال باقى نخواهد ماند، به مستمندان و بى چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبدالله بن ضِرار است که در ستایش عبدالله مى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که درِ خانه ات را بزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود و چه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى هایى از تو بدیدند.
ابن قُتَیْبَه در عیون الاخبار نقل مى کند(5) که هنگامى که معاویه از مکّه باز مى گشت، به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و محترمان دیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینند هرکدام با هدایاى خود چه مى کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، به شما مى گویم که هر کس با هدیه اش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریاتِ هدیه اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس که نزد او بود، مى بخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفّین کشته شده و یتیم شده اند، شروع مى کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى کند و شیر تهیه کرده به مردم مى دهد.
اما عبدالله بن جعفر، به غلام خود مى گوید: بدیح، قرض هاى مرا ادا کن و اگر چیزى ماند وعده هایى که به مردم داده ام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان طور بود که معاویه گفته بود.
عبدالله در بخشش هاى خود اسراف مى کرد، و از آن که مالش از میان برود و یا به دشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کَفَش به جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد؛ زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسر آورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دو اُمّ کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى خواست او را به همسرى یزید در آورد، تا از پشتیبانى بنى هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به دست خالوى او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم بن محمدبن جعفربن ابى طالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على به دختر و برادر زاده اش به اندازه اى بود که آن دو را هم چنان نزد خود نگاه داشت تا وقتى که على زمام دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى زیستند.
در جنگ هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى کرد ویکى از سرداران آن حضرت در صفّین بود.
مردم که مى دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اورا وسیله اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى دادند؛ چون که خواهش او رد نمى شد و امیدش ناامید نمى گردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى کند که یکى از دهقانان اراضى سواد(6) از عبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین گفت: ما نیکوکارى را نمى فروشیم.(7)
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین(8) نقل مى کند:
وقتى که حسن بن على از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به خاک سپارند، بنى امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروانِ حَکَم چنین مى گفت:
چه جنگ هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چاره اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدّش به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان نمى گذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمه اى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش زهرا به خاک سپرده شده بود(9) دفن گردید(10) و مروانِ حکم بازگشت. زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى کنند؛ زیرا که او در خانه و روبسته زندگى مى کرده و ما نمى توانیم مگر از پشت پرده وى را بنگریم.
ولى پس از گذشتن ده ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان مى دهد و کسى که او را به چشم دیده براى ما وصفش مى کند و چنین مى گوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مى بینم زنى را که مانند خورشید مى درخشید و با شتاب از خیمه گاه بیرون مى آمد.(11)
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على است.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى رود، عبدالله بن ایوب انصارى در وصفش مى گوید:
...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره اى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خود بود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب در آغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث از دلیرى و پاى دارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورّخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن معاویه آشکار مى شود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى کند که از قدرت زینب در سخن و نیرومندى اش در استدلال خبر مى دهد.(12)
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان دار کوفه و مجلس یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجّب مى کند، به همان اندازه اى که امروز ما را به تعجب مى اندازد و همگى به فوق العادگى او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى دهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خُزَیْمه اسدى نقل مى کند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب را شنیدم، من ناطق تر و گوینده تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على بن ابى طالب سخن مى گفت.
این شمایل زینب است به طورى که او را در کربلا دیده ایم، و چنان که در زمان جوانى اش نمونه اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى شنویم که او در مهربانى و رقّت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مى گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده که زنانى که مى خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى شده و کسب دانش مى کرده اند.
صفات برجسته اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده اند، لذاست که «بانوى خردمند بنى هاشم» گردید. ابن عباس که از او روایت مى کند، مى گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى گفتند، زینب فهیمده مى شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى کردند و به «زادگان بانوى خردمند» شناخته شده بودند.
پی نوشت :
1 . از تحقیق در تواریخ به دست مى آید که فرمانده اول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم)
2 . بعضى از مورّخان معتبر نقل کرده اند که نخستین فرماندهى که از طرف پیغمبر تعیین شده بود، جعفر بود و زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقل مى کند نیز، چنین مستفاد مى شود. (مترجم)
3 . الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.
4 . ج 3، ص 49.
5 . ج 3، ص 40.
6 . زمین هاى سبز و خرّم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى اربابِ ملک. (مترجم)
7 . الاصابة ، ج 2، ص 281.
8 . ص 74.
9 . قبلاً تذکّر داده شد که بودنِ قبرِ زهرا در بقیع کاملاً موردتردید است.(مترجم)
10 . بردنِ جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل ابن اثیر، ج3، ص 228. (مترجم)
11 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
12 . الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510.

بررسی مقاتل معتبر درباره قیام امام حسین(علیه السلام)
تلاش می‌کنیم تا در این مقاله به معرفی برخی از مهمترین مقتل‌های حسینی بپردازیم تا ضمن ارج نهادن بر تلاش راویان مقاتل حسینی، شما را با نحوه انتقال این پرشورترین حماسه دینی یعنی کربلا آشنا گردانیم.
1. مقتل « ابی‌مخنف»
آغاز محرم که همواره همراه است با مشارکت مردم در بزرگترین تجربه دینی سالانه یعنی عزاداری اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)، مقاصد فراوانی در بطن خویش برای دینداران دارد. این بزرگترین تجربت دینی اما نقل شده است بر دوش راویان صدیق و درست کرداری که گزارشگران مقاتل حسینی نام گرفته‌اند. تلاش می‌کنیم تا در این مقاله به معرفی برخی از مهمترین مقتل‌های حسینی بپردازیم تا ضمن ارج نهادن بر تلاش ایشان، شما را با نحوه انتقال این پرشورترین حماسه دینی یعنی کربلا آشنا گردانیم.
در اینکه نخستین مقتل حسینی ، یعنی اولین گزارش جامع از زمینه‌ها و نفس حادثه کربلا ، از آن ابومخنف لوط ‌بن ‌یحیی ‌بن ‌سعید بن ‌مخنف ازدی غامدی (م157 ه.ق) است ، تقریبا اختلافی میان رجال‌نویسان به چشم نمی‌خورد؛ هرچند برخی، از ابوالقاسم اصبغ بن نباته تمیمی نام برده‌اند که از ویژگان و یاران امیرمومنان (علیه السّلام) بوده و پس از عمری دراز در حوالی سال 100ه.ق وفات کرده است (الفهرست شیخ طوسی، صص 37و38، ش108؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج22، صص23و24، ش5838). اما از آن‌رو که بر فرض صحت چنین باوری، هرگز اثری از این مقتل یافت نشده است، به نحو قطعی نمی‌توان بر تقدم ابی‌مخنف در میان مقتل‌نویسان خدشه وارد کرد.
هرچند از مقتل ابی‌مخنف نیز جز در تاریخ الامم و الملوک محمدبن جریر طبری (م310ه.ق) یعنی بزرگترین مورخ ایرانی تاریخ اسلام، نمی‌توان نشانی یافت.طبری در مجموع در جلد پنجم تاریخ خویش 125 روایت درباره تاریخ کربلا گزارش کرده که از این تعداد، 100 روایت را به صورت مستقیم و البته با واسطه‌هایی از ابی‌مخنف نقل کرده است.
10 روایت را نیز با واسطه هشام بن محمد کلبی از ابی‌مخنف روایت کرده است؛ از 15 روایت باقیمانده، 14 روایت از آن هشام و یک روایت از آن عمار دهنی است که منبع آن امام محمدباقر(علیه السّلام) است. گزارش‌های ابومخنف باتوجه به این امر که خود او در صحنه کربلا حاضر نبوده، بر دوگونه‌اند:
الف) آنهایی که در کربلا بوده‌اند. اینان نیز خود بر چند دسته‌اند:
1- گروه نخست خود از آل‌هاشم‌اند که در کربلا بوده‌اند و از حادثه جان به سلامت برده‌اند؛ مانند امام سجاد و امام باقر(علیه السّلام)
2- یاران امام حسین از غیر آل‌هاشم مانند عقبه بن سمعان و همسر زهیر بن قین
3- ناظران بی‌طرفی چون عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل
4- شاهدان حاضر در سپاه عمر بن سعد؛ برخی از ایشان چون عبدالله شعبی و هانی بن ثبیت در کشتار دست داشتند و برخی چون حمید بن مسلم که از قضا مهمترین منبع ابی‌مخنف به شمار می‌رود.
با آنکه در سپاه ابن سعد مشارکت داشتند ولی در کشتار دست نداشتند. برخی از ایشان از جمله خود حمید از امضاکنندگان نامه دعوت برای امام حسین(علیه السّلام) بودند.
ب) گروه دوم آنانی هستند که در کربلا حاضر نبوده‌اند. اینان را می‌توان در 5‌گروه دسته‌بندی کرد.
1- محبان امام حسین(علیه السّلام) چون علی‌بن حنظله که پدرش جزو شهدای کربلا بود و نیز پسر حربن‌یزید ریاحی که در کربلا شهید شد.
2- طرفداران امویان مانند قاسم بن‌عبدالرحمان
3- طرفداران زبیریان مانند حسان بن قائد.
4- محدثین بی‌طرف چون محمد بن بشر همدانی پدر هشام بن محمد کلبی همدانی.
5- خویشان نزدیک ابومخنف چون عبدالرحمان بن جندب ازدی.
مقتل ابومخنف را که در واقع مهمترین «مقتل الحسین» است. می‌توان از چند جهت مورد بررسی قرار داد؛ هرچند نتیجه این بررسی هرچه باشد ، باید به این نکته اذعان داشت که این مقتل اساس کار تمام مقاتل بعدی است. و از این جهت می‌توان به این نتیجه دست یافت که لااقل این مقتل از نگاه راویان بعدی که آن را گزارش کرده‌اند، کاملا مورد اعتماد بوده است.
از نظر رجال‌شناسی ، راویان ابومخنف طیف وسیعی از گرایش‌های فکری و سیاسی آن روز را شامل می‌شوند و از این حیث می‌توان مقتل الحسین را پرگستره‌ترین مقتل به شمار آورد. این امر بی‌شک بر اعتبار آن می‌افزاید.
2. مقاتل الطالبیین
الف) درباره نویسنده؛ ابوالفرج ، علی‌بن‌حسین بن‌محمدبن احمدبن هیثم‌بن عبدالرحمان‌بن مروان‌بن عبدالله‌بن مروان معروف به مروان حمار آخرین خلیفه اموی.
ابوالفرج در سال 284 هـ.ق برابر با سال 897 میلادی در اصفهان زاده شد و از این‌رو ابوالفرج اصفهانی لقب گرفت. اما در بغداد رشد کرد و آن شهر را موطن و مسکن خود قرار داد. جالب آنکه ابوالفرج در الاغانی ، خانه‌ای را که در آن سکونت داشته به وصف آورده است و آن خانه‌ای بوده است مشرف به رودخانه دجله در مکانی میانه پل دجله و پل سلیمان که کنار خانه وزیر فرهیخته عباسی ابوالفتح بریدی قرار داشته.
شخصیت فرهنگی ابوالفرج ، شخصیتی جامع‌الاطراف و بی‌نظیر است. قاضی ابوالمحسن تنوخی درباره او چنین گفته: « او به گونه‌ای ، شعر ، اغانی ، اخبار ، آثار ، حدیث مسند و نسبت‌ها را حفظ بود که تا آن روزگار مثل آن ندیده بودم. در این علوم تخصص بالایی داشت و نیز علومی مثل: لغت، صرف و نحو ، خرافات ، سیره ، مغازی ، علم هجو و طنز ، داروشناسی و علومی مانند طب ، نجوم و... گذشته از این ابوالفرج را باید یکی از دامپزشکان اولیه جهان اسلام به شمار آورد. حرص و ولع او در درمان حیوانات مثال‌زدنی بود. نمونه‌ای از این شوق را می‌توان در درمان یک سنجاب دید که در اشعار او در الاغانی منعکس شده است.»
ب) درباره کتب ابوالفرج؛ مهم‌ترین کتاب ابوالفرج را باید «الاغانی» دانست. او با همین کتاب نزد شعرا، ادبا و فصحاء معروف و مشهور شد. این اثر به واقع از مهم‌ترین موسوعات ادبی است. تا آنجا که برخی ثروت ادبی فراهم آمده در این کتاب را با هیچ قیمتی برابر نمی‌دانند. برخی آن را مرجع شعرشناسی و برخی آن را بزرگ‌ترین مایه لذت و تفریح به شمار آورده‌اند.
ج) درباره مذهب ابوالفرج؛ او بر مذهب شیعی زیدی بوده است. قاضی تنوخی بر تشیع او تصریح کرد. ابن‌اثیر نیز در کتاب «الکامل فی‌التاریخ» بر تشیع وی تصریح کرده است و البته آن را مایه تعجب به شمار آورده است. شاید آنچه مایه تعجب ابن‌اثیر شده، وابستگی شدید ابوالفرج به خاندان اموی است و این وابستگی و مذهب تشیع ابوالفرج برای ابن‌‌اثیر سازگار نمی‌آمده‌اند. اما چنانکه ابوالفرج نیز در الاغانی بیان کرده است: عقیده و باور، وطن و نژاد نمی‌شناسد و بسیار فراتر از آنند که در زندان تنگ وابستگی‌های خونی گرفتار آیند.
د) درباره مقاتل‌الطالبیین، یکی از واضح‌ترین ادله‌ای که می‌توان به سبب آن بر تشیع ابوالفرج اصرار کرد، کتاب مقاتل‌الطالبیین است؛ کتابی که ابوالفرج در آن به ذکر تمام شهدا آل عبدالمطلب از ابتدا تا سال 313 هـ. ق، یعنی سالی که کتاب در آن تالیف شده پرداخته است. ابوالفرج معیار جالب توجهی برای تعریف واژه شهید ارائه کرده است. در نظر او شهید، فراتر از کشته شده در جنگ است.
چرا که آنکه در حالت صلح نیز مسموم شده شهید است. یا آنکه در زندان به حیلت یا به فرتوتی و بیماری کشته شده و نیز آنکه در اثنا فرار از دست سلطان هلاک شده است. تمام این امور همانگونه که ابوالفرج در مقدمه کتاب بیان کرده ، از مصادیق مفهوم شهید به شمار می‌رود. ابوالفرج تصویر شگفت‌انگیزی را از رشادت‌ها و جنگ‌آوری‌های آل‌ بوطالب ارائه کرده و در ضمن همدردی و احساس احترام شدید خود را نثار ایشان کرده است. او در شهادت آل‌هاشم جز مجد و بزرگواری و اصرار بر باور صالح چیزی دیگری را دخیل نمی‌داند.
ایشان را بر سبیل حق می‌داند و امویان را با آنکه خود به ایشان منتسب است و به این انتساب نیز معترف است بر باطل. اولین شهید آل بوطالب ، جعفر‌بن‌ابوطالب و آخرین ایشان به نقل ابوالفرج ، عبدالرحمان‌بن محمد است که بنی سلیم او را در جنگل کشتند.
3. تاریخ دمشق
الف) درباره نویسنده: علامه شمس‌الدین ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» درباره نویسنده کتاب می‌گوید:
« امام ، علامه ، حافظ بزرگ و چیره‌دست ، محدث شام ، ثقه‌الدین ، ابوالقاسم دمشقی شافعی ، صاحب تاریخ دمشق در آغاز ماه محرم سال 499 متولد شد. در سال 520 به عراق کوچید. در سال 521 حج گزارد و در سال 529 از راه آذربایجان، به خراسان رفت. او علی‌بن‌حسن‌بن هبه‌الله‌بن‌عبدالله‌بن حسین است. شمار شیوخ او که در معجم او یاد شده‌اند 1300 تن از طریق سماع، 46 شیخ از طریق انشاء و 290 شیخ از طریق اجازه و هشتاد و چند زن هستند که مجموعه آنها تقریبا 1716 می‌شود. او آثار فراوانی از خویش بر جای نهاده است. او مردی بود تیزفهم ، حافظ ، پرکار ، ذکی ، بصیر در کار و در روزگار خود یگانه عصرش بود. او در شب دوشنبه 11 ماه رجب سال 571 درگذشت ، قطب نیشابوری بر او نماز گزارد و سلطان بر جنازه وی حاضر شد. او را نزد پدرش در قبرستان باب‌الصغیر در دمشق به خاک سپردند.» (سیر اعلام النبلاء، ج20، صص554تا715 ،ش 354 با تلخیص و تصرف) چنان که در متن شرح حال ابن‌عساکر آمده است او شافعی مذهب و از اهل سنت است.
ب) درباره کتاب: چنان‌که از نام کتاب هویداست ، کتاب معجمی است فراخ‌دامن درباره تاریخ دمشق ، یعنی شهر زادگاه مصنف کتاب، علی‌بن‌حسن معروف به ابن‌عساکر. دمشق روزگاری پایتخت امویان به‌شمار می‌رفت.
از این‌رو خلفای فراوانی را شاهد بوده‌است که در آن شهر به حکمرانی پرداخته‌اند و این طبیعتاً دستمایه مناسبی بوده‌است تا شخصی چون ابن‌عساکر به تبیین تاریخ این شهر بپردازد. علامه ابن‌منظور انصاری صاحب معجم بزرگ لسان العرب ، سال‌ها بعد کتاب تاریخ دمشق را که در چاپ‌های جدید در مجموعه‌ای 50‌جلدی فراهم آمده است، خلاصه و مختصر کرد.
این کتاب را که مختصر تاریخ دمشق نام دارد، احمد راتب حمدویش و محمد ناجی الحمر به سال 1405 در قاهره و توسط انتشارات دارالفکر به همراه تحقیق و تصحیح عرضه کرده‌اند. در خود کتاب تاریخ دمشق ابن‌عساکر ، چیزی در حدود 400‌روایت به بررسی تاریخ عاشورا و مقتل‌الحسین پرداخته‌اند؛ هرچند تا سال 1415 هـ.ق این 400 حدیث هرگز به صورت مجزا و تحت عنوان مقتل‌الحسین یا چیزی شبیه به آن منتشر نشده بودند. در این سال فاضل گرانقدر محمدرضا حسینی‌جلالی مجموعه این 400‌ حدیث را تحت عنوان « الحسین(علیه السّلام): سماته و سیره» یعنی سیره و سیمای امام حسین‌(علیه السّلام) به صورت مجزا فراهم آورد.
در این کتاب به چند دلیل که به ظاهر منطقی به نظر می‌رسند اسانید روایات چهارصدگانه حذف شده است و البته برای سهولت شناسایی متون اصلی و متونی که بعدا به کتاب افزوده شده‌اند ، احادیث در مجموعه‌هایی مجزا قرار داده شده‌اند. توضیحات و شروح فراوانی بر متون روایات نگاشته شده و متن از جنبه‌های لغوی ، تاریخی و روش‌شناختی وارسی شده است. فراهم‌کننده کتاب خود را مقید داشته تا به متن ابن‌عساکر وفادار باقی بماند و جز در پاره‌ای موارد مطلبی بر متن اصلی نیفزاید.
یکی از ویژگی‌های مثبت کتاب «الحسین‌(علیه السّلام): سماته و سیرته» تخرج احادیث و مطابقت احادیث دو کتاب تاریخ دمشق ابن‌عساکر و تاریخ دمشق خلاصه شده علامه ابن‌منظور انصاری است. ترجمه کتاب را انتشارات اساطیر به سال 1383 منتشر کرد. این ترجمه از آن جویا جهان‌بخش است.
ج) نمونه‌هایی از متن کتاب: « معاویه در شب نیمه رجب سال شصتم بمرد و مردمان از برای یزید بیعت نمودند؛ پس یزید به واسطه عبدالله‌بن‌عمر عامری به ولیدبن‌عقبه بن‌ابوسفیان که امیر امویان بود در مدینه نامه نوشت که: مردمان را بخوان و از برای من از ایشان بیعت بگیر و آغاز کن از بزرگان قریش و باید اول کسی که بیعت‌گرفتن را از او آغاز می‌کنی حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب باشد.
پس ولیدبن‌عقبه همان‌دم ، نیمه‌شب ، به حسین‌بن علی پیغام فرستاد. حسین همان شب به سوی مکه بیرون شد و مردمان بامداد برخاستند و برای بیعت یزید روان شدند؛ پس حسین را جستند و نیافتند.
حسین برای آنکه در ایام حج با دولتیان در حرم درگیر نشود، دوشنبه دهه نخست ذی‌الحجه سال 60 در میان خاندان خود و 60 چهره متوجه کوفه به سوی عراق روان گردید.»
4. الخصائص الحسینیه
نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه ، آیت‌الله حاج‌شیخ جعفر شوشتری است. او در سال 1230 هـ . ق متولد و در سال 1303 هـ . ق در زادگاهش جان‌ به ‌جان آفرین تسلیم کرد. حاج‌شیخ عباس‌قمی درباره او می‌گوید: «جلالت شأنش زیاده از آن است که ذکر شود.
کسی که به کتاب «منهج‌الرشاد» آن بزرگوار مراجعه کند، خواهد دانست که در چه درجه و مقامی بوده است؛ در وعظ و تذکر مردم، در تحقیقات شریفه و اطلاع بر دقایق و اشارات مصائب و آثار اطائب. مصنفات مشهوره او در فن وعظ و تذکر و مصائب اباعبدالله از این امر خبر می‌دهد. شیخ ما محدث نوری نورالله مرقده در کتاب «دارالسلام» از ایشان مدحی بلیغ کرده است.» (فوائد الرضویه، ص 67).
هرچند شیخ جعفر شوشتری را نباید نخستین فراهم‌آورنده خصائص ( اختصاصات) دانست و پیش از او نیز بزرگانی چون سیدرضی، حاکم حکانی و ابن‌بطریق نیز خصائص ائمه نگاشته‌اند. اما باید کمال خصائص‌نویسی را در آثار شیخ جعفر شوشتری جست؛ چرا که خصائص‌نویسی در آثار ایشان علاوه بر جنبه‌های نظری با جنبه‌های عملی- رفتاری و اخلاقی نیز مرتبط شده است.
ضمن آنکه ایشان خصائص را در بستر مصیبت‌خوانی ارائه و این امر یعنی مصیبت‌خوانی را به نحوی برگزار می‌کرده که حاوی تأثیر فراوانی بر مخاطبان بوده است. در ابتدای کتاب شیخ ابتدا خویش و مؤمنان را به پرهیزگاری و مرگ‌اندیشی که البته وجه غالب اندیشه خود او نیز بوده است، خوانده و سپس راه‌های رهایی از نفس و شیطان و دنیادوستی را برشمرده است. این طرق که در ایمان و عمل صالح مختصر است در نظر ایشان به نحوی با مصیبت اباعبدالله مرتبط می‌شود.
ماتم‌زدگی به هنگام رسیدن محرم و مرگ‌اندیشی در وجه مثبت آن در نظر شیخ زمینه ایمان و در نتیجه عمل صالح را به نحو مناسب‌تری فراهم می‌آورد. « الخصائص الحسینیه» را صادق حسن‌زاده با عنوان « امام‌حسین(علیه السّلام) اینگونه بود» به فارسی برگردانده و انتشارات آل‌علی‌(علیه السّلام) قم نیز آن را به زیور طبع آراسته است.
5.یوم الطف
«یوم الطف، مقتل‌الامام ابی‌عبدالله ‌الحسین‌الشهید.» این مقتل را فاضل گرانقدر هادی نجفی فراهم آورده است و مربوط است به سال 1413 هـ.ق. این‌ مقتل را باید از مقاتل متأخری به‌ شمار آورد که از حسن تألیف و گردآوری نیکو برخوردار است. مقتل‌نویس تلاش کرده تا از تمام مقاتل که در دسترس خویش داشته و البته گستره وسیعی از مقاتل و کتب تاریخ عمومی را دربرگرفته است، به نحو مناسب در تبیین موضوع موردبحث استفاده کند. کتاب در 5 فصل و یک خاتمه سامان یافته است. فصل نخست به تمهیدات جنگ و مقدمات آن اختصاص دارد.
آغاز این فصل با حدیثی است از امام‌حسین(علیه السّلام) که ابن‌قولویه در کامل‌الزیارات و مسعودی در اثبات‌الوصیه آن را نقل کرده‌اند: «چون صبح عاشورا شد. حسین با یارانش نمازگزارد و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: خدای تبارک و تعالی امروز، اذن به قتل شما و من داده است، پس بر شما باد که صبر و تحمل پیشه کنید.»
فصل دوم به شهدا و یاران امام اختصاص دارد. این فصل با شهادت نعیم‌بن عجلان انصاری آغاز و با شهادت سوید‌بن‌عمروبن‌ابی‌الطاع به‌پایان می‌رسد. شیوه نویسنده در این بخش آن است که در پاورقی به ذکر منابع شهادت یاران و اهل‌بیت امام اشاره می‌کند. فصل سوم نیز به شهدای طالبیان یعنی اهل بیت امام اختصاص دارد.
این فصل با شهادت علی‌بن‌حسین آغاز و با شهادت عبدالله‌بن حسن‌بن علی‌بن ابی‌طالب پایان می‌رسد. فصل چهارم نیز به کیفیت شهادت امام اختصاص دارد. در مجموع نویسنده کتاب از شهادت 98 تن از یاران و اهل بیت امام و شرح شهادت ایشان در واقعه عاشورا و قبل و بعد از آن سخن گفته است.
فصل پنجم کتاب نیز به فاش‌گویی‌های امام‌زین‌العابدین(علیه السّلام) در شام و رسوایی حکومت اموی و حرکت کاروان اسرا به شام اختصاص دارد. در خاتمه نویسنده برخی از اخبار فریقین را درباره روز طف وارسیده است.
6. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد
الف) درباره نویسنده؛ نجاشی که خود از شاگردان نویسنده کتاب مورد نظر بوده است درباره وی چنین می‌نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام معروف به ابن معلم و شیخ مفید» (رجال نجاشی، ص311) شیخ مفید در 11ذیقعده سال 336 یا338 هجری در روستای «سویقه ابن بصری» که از توابع عکبرا بود به دنیا آمد.
برخی او را از ارکان خمسه تشیع به شمار آورده‌اند. ابن حجر عسقلانی که از بزرگترین رجال‌شناسان اهل سنت است ، می‌گوید: « او عالم شیعه و دارای تالیفات بسیاری است که به 200 می‌رسد... به سبب عضدالدوله دیلمی دارای صولتی عظیم بود. در سال 413هـ . ق از دنیا رفت. 80 هزار مسلمان او را تشییع کردند. او مردی بود زاهد و با خشوع و در فراگیری علوم حریص.
گروه زیادی از او استفادت کردند. گویند عضدالدوله دیلمی در خانه او به دیدارش می‌رفت و به هنگام بیماری عیادتش می‌کرد. ابویعلی جعفری که داماد شیخ بوده است درباره او می‌گوید: شب‌ها اندکی می‌خوابید ، سپس برمی‌خاست و به نماز، مطالعه، درس و یا قرائت قرآن مشغول می‌شد.» (لسان المیزان، ج5، ص386)
ب) کتب شیخ: کتاب‌های شیخ چنانکه در معرفی او نیز گفته شد بسیار پرشمار و غیرقابل احصاء است اما اهم کتب او در علوم مختلف از این قرار است:
1- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ، مولد النبی و الاوصیاء، الافصاح فی الامامه در پیامبرشناسی و امام شناسی
2- الارکان فی دعائم الدین و تصحیح الاعتقاد در اصول دین
3- اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات در فروع مسائل کلامی
4- المقنعه و احکام النساء در فقه
5- اعجاز القرآن و البیان فی تالیف القرآن در باب اعجاز قرآن
6- الاختصاص در مسائل متفرقه
ج) درباره الارشاد؛ این کتاب به شرح حال ائمه 12گانه اختصاص یافته است و می‌توان آن را در زمره قدیمی‌ترین کتاب‌های امام شناسی و در ردیف کتاب الحجه الکافی شیخ محمدبن یعقوب کلینی (م329ه.ق) به شمار ‌آورد.
باب نخست این کتاب به شرح حال امیرمومنان (علیه السّلام) اختصاص دارد و بیشترین حجم کتاب را نیز در بردارد. باب سوم به امام حسین(علیه السّلام) و شرح ماجرای کربلا و شهدای آن اختصاص دارد. به واقع می‌توان باب سوم الارشاد را مقتل حسین و اصحابش به شمار آورد. شیوه شیخ در کتاب، نقل مستند و مسند حوادث نیست و کتاب به گونه‌ای منسجم و بدون نقل اسناد روایات بیان شده است. هرچند در برخی روایات شیخ به ذکر اسناد پرداخته است. در بیشتر این موارد، راویان شیخ را استادان خود او مثل شیخ صدوق و محمد ثانی در رده او مثل ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولویه تشکیل می‌دهند.
7. نفس‌المهموم
این مقتل از آن خاتم‌المحدثین ، مرحوم حاج‌شیخ عباس قمی (1359-1294 هـ .ق) است. شیخ عباس قمی از شاگردان محدث نوری و در زمره علمای خبیر به اخبار و البته با گرایش اخباری به‌شمار می‌رود. شیخ عباس قمی ، علاوه بر نفس‌المهموم در 2 کتاب دیگر نیز به مصائب اهل‌بیت به‌صورت عام و به مقتل حسینی به‌صورت خاص پرداخته است.
نخست بیت‌الاحزان که به مصائب حضرت ‌زهرا(سلام لله علیها) اختصاص دارد و کتاب منتهی‌الآمال که مجموعه مفصل تاریخ اهل‌بیت(علیه السّلام) است و بالطبع ، مقتل امام حسین نیز در آن وارسیده شده است. هر چند باید مفصل‌ترین مقتل شیخ‌عباس قمی را نفس‌المهموم دانست.
نفس‌المهموم در 5باب و یک خاتمه سامان یافته است. فصل نخست به برخی کرامات و ویژگی‌های امام می‌پردازد. این فصل، بسیار مختصر است. فصل دوم که مفصل‌ترین بخش کتاب است ، به مقدمات جنگ و خود جنگ پرداخته است.
در این بخش به تفصیل با اسامی شهدای کربلا و شهدای پیش از کربلا ، مانند مسلم‌بن عقیل و دیگران آشنا می‌شویم. فصل سوم به نحوه سیر کاروان اسراء به شام و احتجاجات امام‌سجاد با اهل شام اختصاص دارد. فصل چهارم به بیان عزاداری مخلوقات بر حضرت می‌پردازد.
فصل پنجم در ذکر فرزندان حسین(علیه السّلام) ، زوجات آن حضرت و فضل زیارت قبر شریف ایشان است. ستم خلفا بر قبر شریف ایشان از دیگر بخش‌های این فصل است. خاتمه کتاب نیز به شرح قیام توابین در سال65 می‌پردازد که سلیمان‌بن صرد خزاعی و برخی دیگر از کوفیان آن را پدید آوردند. قیام مختار و انتقام‌گیری او از قاتلان شهدای کربلا و ازجمله عمر سعد و عبید‌الله‌بن زیاد ، آخرین بخش کتاب است. ساختار کتاب نفس‌المهموم هرچند روایی است و شیخ عباس قمی به‌بیان منابع خود به‌صورت مختصر پرداخته است اما انسجام روایی ممتاز آن را که از ویژگی‌های نوشتاری شیخ است ، نمی‌توان نادیده گرفت.
اهمیت کتاب تا آنجاست که علامه ابوالحسن شعرانی (م 1393 هـ .ق) آن را تحت‌عنوان «دمع‌السجوم» ‌به فارسی ترجمه کرده است و این خود نشانگر گرانقدر بودن نفس‌المهموم است.
8. مقتل مقرم
نویسنده این مقتل ، سید عبدالرزاق موسوی مقرم (1391- 1316 هـ .ق) است. او از علمای معاصر عراق به‌شمار می‌رود که عمر علمی خود را در نجف سپری کرده است. برخی از کتاب‌های او که چاپ شده‌اند به این شرح است:

1- زید شهید
2- مختار ثقفی
3- سیده سکینه
4- مقتل الحسین(علیه السّلام)
5- الصدیقه زهراء سلام‌الله علیها
6- امام‌زین‌العابدین
7- امام‌رضا
8- امام جواد
9- قمر بنی‌هاشم
10- علی‌اکبر
11- مسلم‌بن عقیل
12- سر‌الایمان
13- یوم‌الاربعین عندالحسین(علیه السّلام)
14- المحاضرات فی‌الفقه الجعفری.

از میان این آثار 3 اثر وی یعنی «علی‌اکبر(علیه السّلام)» ، «سیده سکینه» و «مسلم‌بن عقیل» به‌وسیله دکتر پرویز لولاور به فارسی ترجمه شده است. انتشارات آرام‌دل فراهم‌آورنده این اثر است.
نویسنده در این کتب، به‌خصوص مقتل‌الحسین(علیه السّلام) سعی کرده تا با توجه به مقاتل متعدد و گوناگون و نیز کتاب‌های تاریخی و حتی رجالی چون رجال شیخ طوسی که در آن به تعداد بسیاری از شهدای کربلا و یاران امام‌حسین(علیه السّلام) اشاره شده است و جمع‌بندی داده‌های به‌دست آورده و تحلیل آنها به نتیجه‌گیری مناسبی دست یابد. انتقاد شدید نویسنده از مقتل‌نویسانی چون ابوالفرج اصفهانی و محمد‌بن جریر طبری شاید تنها در همین زمینه یعنی تحلیل داده‌های آنها و انطباق‌سنجی آن با باورهای خود، قابل توجیه باشد. مقتل مقرم را نمی‌توان از مقاتلی به‌شمار آورد که در میان مردم مورد توجه است. شاید ترجمه دیگر آثار نویسنده بر میزان توجه به نوشتارهای او بیفزاید.

معاونت سیاسی شورای سیاست گذاری ائمه جمعه

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon