آیتالله تهرانی میگفت با «تهران - قم» رفتن کسی ملا نمیشود
خبرگزاری تسنیم: حجتالاسلام عطرینژاد از شاگردان آیتالله تهرانی از خاطره اولین و آخرین دیدارش با ایشان میگوید. اینکه عشقش درس بود و دغدغه اخلاق و تربیت داشت و اینکه میگفت جدیت درتحصیل انسان را باسواد میکند و با خط تهران ـ قم رفتن کسی ملا نمیشود.
سال گذشته خبرنگاران فرهنگی خبرگزاری تسنیم در پرونده مبسوطی برخی از زوایای زندگی و شخصیت استاد فقید اخلاق و مرجع عظیمالشأن تقلید حضرت آیتالله حاج شیخ مجتبی تهرانی رحمة اللّه علیه را در گفتوگو با فرزندان و برخی از شاگردان ایشان بررسی کردند. امسال در آستانه اربعین شهادت سرور و سالار شهیدان و ایام اولین سالگرد رحلت مرحوم آیتالله تهرانی، برخی از گفتوگوهای برجسته این پرونده در تسنیم بازنشر میشود.
یکی از گفتوگوهای این پرونده به مصاحبه با حجتالاسلام و المسلمین عطرینژاد، از جمله شاگردان و اصحاب مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی و از مسئولان دفتر ایشان اختصاص داشت که سابقه 40 ساله آشنایی با آن استاد فقید و عالم عامل داشته است. وی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم به بیان برخی از نکات علمی، اخلاقی و اجتماعی ایشان و نیز خاطراتی از ارتباط طولانیمدت خود با آیتالله مجتبی تهرانی، از چگونگی آشنایی با آیتالله تهرانی تا خاطراتی از سیره علمی و اخلاقی ایشان پرداخته است:
* تسنیم: از سابقه آشنایی خود با مرحوم تهرانی بفرمایید؛ زمانی که نخستین بار با ایشان آشنا شدید.
محل زندگی ما با محل زندگی خانوادگی حاجآقا یکی بود و به اعتباری در خیابان ری، اطراف مدرسه آیتالله مجتهدی هممحل بودیم. البته وقتی که ایشان طلبه فاضلی بودند و در قم و نجف اشرف تحصیل و تدریس میکردند، من بچه بودم و ایشان را درک نمیکردم. پدر ایشان، مرحوم حاج عبدالعلی تهرانی، از استوانههای تهران بودند. به گمانم در طفولیت به دلیل بعد مسافت منزل ما با منزل ایشان تنها یک بار ایشان را دیدم. بعدها که من به مدرسه آیتالله مجتهدی میرفتم، با اینکه فاصله میان ما و منزل ایشان از نظر مسافت کمتر شده بود، اما باز ایشان را به دلیل اینکه در نجف و قم بودند، کمتر زیارت میکردیم. ما طلبه شدیم و دو سه سال درس خواندیم تا این که حاجآقا از عراق بازگشتند و اولین آشنایی ما با ایشان به همین دوران مربوط میشود.
* تسنیم: اولین باری که محفل درس ایشان را درک کردید، به چه زمانی برمیگردد؟
در آن زمان رسم بود که طلبهها به دنبال استاد بودند و مانند الآن نبود که حوزه استاد را برای شاگردان آماده کند. من و یکی از دوستان که الآن از فضلای قم هستند، به در منزل پدری ایشان رفتیم و از حاجآقا خواستیم به ما «شرح شمسیه» در علم منطق بگویند. ایشان گفتند که من در عراق «کفایه» میگفتم! معنی این حرف این بود که باید صبر کنید تا به درسهای بالاتر برسید. به دلیل بچگی و ناآگاهی از سطوح علمی دو سه بار مراجعه و چنین خواهشی را مطرح کردیم.
مباحثات آیتالله تهرانی با شهید حاجآقا مصطفی خمینی
حاجآقا برای وقتشان بسیار اهمیت قائل بودند. ایشان میگفتند که ما درس را پیشمطالعه میکردیم و اگر آن درسی را که فردا استاد میخواست بگوید، در آن روز میفهمیدیم، به کلاس نمیرفتیم و مطلب دیگری را میخواندیم تا وقت از بین نرود. ایشان با حاجآقا مصطفی و مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی هممباحثه بودند و مکرر میگفتند که بعد از درس امام، در راه با حاجآقا مصطفی مباحثه میکردیم تا از قم خارج میشدیم. وقتی از شهرخارج میشدیم حوالی چهارراه بیمارستان (که آن موقع انتهای شهر بود) مباحثه ما تمام میشد. در بیابان عبایمان را پهن میکردیم و همانجا نماز میخواندیم و بعد به منابع مراجعه میکردیم تا منبع گفتههای امام را پیدا کنیم. آشنایی نزدیک ما از اینجا شروع شد.
* تسنیم: از بیت ایشان و همچنین سابقه آشنایی ایشان با حضرت امام(ره) بفرمایید.
نماینده امام در تهران
بیت ایشان، بیت برجسته و فوقالعادهای بود. مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی شخصیت برجستهای بودند. این دو برادر یعنی مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی و برادر بزرگ ایشان حاجآقا مرتضی، در همان جوانی مجتهد شدند و پدرشان هم میگفتند که ایشان هر دو مجتهد هستند. ما طلبهها که نزدیک محل ایشان بودیم، میدانستیم که ایشان از شاگردان خاص و مورد اعتماد امام هستند. وقتی به تهران آمدیم همه میدانستیم که ایشان نماینده امام هستند و امام بعضی از امور مهم خود را به ایشان ارجاع دادهاند. در آن سالهای خفقان که کسی جرأت نداشت اسم امام را بیاورد، حتی در رسالههای چندحاشیه نیز اسم امام را یا نمینوشتند و یا تنها یک حرف «خ» در داخل پرانتز میگذاشتند و حتی از کلمه «خمینی» هم میترسیدند. ایشان نماینده امام در تهران بودند و به غیر از ایشان یک بزرگوار دیگر هم بود که این امر را بر عهده داشت.
امام(ره) نوشتههایش را برای تنظیم به حاجآقا مجتبی میداد
در سنین نوجوانی و اوایل طلبگی ما همینقدر میدانستیم که این بزرگوار فاضل و مجتهد و مورد اعتماد امام بودند و واقعاً هم مورد اعتماد ایشان بودند و این نکته در پاورقیهایی که به کتابهای حضرت امام زدند و کارهای علمی که برای ایشان انجام دادند، کاملاً مشهود است. بعدها خودشان میگفتند که امام به گونهای عمل میکردند و از گفتههای ایشان چنین بر میآمد که هیچکس به اندازه ایشان مورد اعتماد امام نیست؛ مثلا نوشتههاشان را در یک بغچه دست حاجآقا میدادند و میگفتند تا آنها را تنظیم کند.
* تسنیم: چگونه شد که اولین بار به محفل و حوزه درس ایشان راه یافتید؟
در سالهای اواسط دهه پنجاه درس ما در مدرسه آیتالله مجتهدی به جایی رسید که یا باید به قم میرفتیم یا فکر دیگری به حال خود میکردیم. مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی تصمیم گرفتند که مدرسهای راهاندازی کنند. روزی یکی از رفقا به دنبال آمد و خبر داد که حاجآقا مجتبی در منزل خودشان مدرسهای راهاندازی کردهاند. اولین کسانی که جذب این مدرسه شدند من به اتفاق پنج ـ شش نفر از دوستان بودیم. اول قرار بود درسهای سطح بالا را آنجا راهاندازی کند و ما هم به آنجا رفتیم.
با خط تهران ـ قم رفتن کسی ملا نمیشود!
حاجآقا در آن روزها به ما گفت که قم رفتن کسی را با سواد نمیکند، بلکه این جدیت در تحصیل است که انسان را باسواد میکند. این درس را همه جا میشود خواند و این خصوصیت مختص قم نیست و با خط تهران ـ قم رفتن کسی ملا نمیشود. صحبت مفصلی هم راجع به علم و ارزش علم کردند که مزهاش هنوز در ذائقهام مانده است. حاجآقامجتبی در آن حوزه برای ما مدرسینی تعیین کردند؛ مثلاً آیتالله امامی کاشانی را مقرر کردند تا برای ما «رسائل» بگوید، آیتالله خسروشاهی را مقرر کردند که برای ما «شرح تجرید» در کلام بگوید، بعضی از علما را هم برای فقه دعوت کرده بودند، اما خودشان هنوز درسی برای ما نمیگفتند و علت آن بود که ما هنوز به آن درجه نرسیده بودیم.
* تسنیم: اولین درسی که با شخص ایشان داشتید، چه بود؟
شخص ایشان برای ما «مکاسب» شروع کردند و تمام مکاسب را در نزد ایشان خواندیم. بعد یک جلد «کفایه» را گفتند و از «رسائل» هم کمی مانده بود، که نزد ایشان آموختیم. ایشان درس خارج خود را از همان قبل از انقلاب شروع کردند و مبنای ایشان هم کتاب «عروه» مرحوم حاج محمدکاظم یزدی بود. در ایام انقلاب کمکم درسها تعطیل شد و بعد از انقلاب هم بنده به قم و محفل درس مرحوم آیتالله فاضل مشرف شدم و بعد از ده سالی که در قم مشرف بودم، به نزد ایشان برگشتم و در ان زمان در مدرسه مروی درس میدادند.
واقعاً برای من مانند پدر بودند
بعد به سبب کارهای اجرایی و تدریس، تحصیل ما در محافل درس ایشان تعطیل شد و تنها به علت علاقه و احساس فرزندی که به ایشان داشتم، به نزد ایشان میرفتم. بدون اغراق و مبالغه میگویم ایشان واقعاً برای من مانند پدر بودند و من اطلاعات راجع به زندگی خصوصی خودم را فقط به ایشان میگفتم. بعد از اینکه ایشان به محله شهید دیالمه آمدند، خانه قدیمی و کلنگی ایشان در دست ما طلبهها بود و پنج شش تا اتاق داشت. در آن زمان کسانی مانند حاجآقای ابوترابی هم همراه و همدوره ما بودند و خوب هم حاجآقا را میشناختند.
اولین درسهای مرحوم آقا مجتبی تهرانی
حوالی سال 54 بود که ما چند نفری در آنجا زندگی میکردیم و بعد از اتمام درس، حاجآقا نیم ساعت تا 45 دقیقه وقت داشتند تا خستگی در کنند و به مسجد بروند. ایشان دو سه درس میگفتند و نزدیک ظهر به مسجد میرفتند و این بهترین وقتی بود که ما سؤالات درسی خود مثل سؤالات شرعی، اعتقادی و.. را از ایشان بپرسیدیم. ما در آن موقع نوجوان بودیم و از این که در خدمت ایشان بودیم، بسیار کیف میکردیم و ذوق و سرور ما بیشتر از آن جهت بود که سؤالات خود را از کسی میپرسیدیم که واقعاً اهلش بود.
در آن زمان و در آغاز جلسات درسی تفسیر و اخلاق ایشان امکانات خاصی نبود، تنها یک بلندگوی کوچک داشتیم که شخص بنده از منزل می بردم و امکانات بسیار ابتدایی بود. از اصحاب ایشان و کسانی که در نخستین جلسات درسی ایشان حاضر بودند، اکنون تنها دو سه نفر زنده هستند و بقیه از دار دنیا رفتهاند. بعد از انقلاب به دلیل تحرکات منافقین و برخی شرایط خاص دیگر، محدودیتهایی پیش آمد که دیگر مانند سابق این امکان وجود نداشت تا با حاجآقا مانند سابق ارتباط داشته باشیم و به مسجد برویم و برگردیم.
* تسنیم: شیوه خاص بیان ایشان در تدریس درسها از فقه و اصول گرفته تا اخلاق چگونه بود؟
ایشان خیلی روان حرف میزدند. برخی عادت دارند که یک حرف ساده را قلمبه کنند و با آن اظهار علمیت کنند. حاجآقا در سادهگویی استاد بودند و این هنر را داشتند که مطالب بالا را در حد فهم خواننده ساده میکردند و واقعاً به شیوه استادشان حضرت امام(ره)درس میدادند. ایشان نسخه دیگری از امام بودند و مانند ایشان مطالب را میگفتند. همچنین ایشان در مدیریت کردن سؤالات جانبی بسیار قوی بودند تا اگر کسی حرفی میزند بجا حرف بزند تا وقت کلاس گرفته نشود.
* تسنیم: اظهار ارادت ایشان به اهل بیت(ع) در میان خاص و عام مشهور است، اما ایشان مقید بودند که برای دو امام بزرگوار یعنی امام صادق(ع) و حضرت امام عصر(عج) مراسم ویژهای بگیرند، علت چه بود؟
ارادت ایشان به اهل بیت(ع) که مسلم و البته بسیار عجیب بود و مثلاً بارها تأکید میکردند که من این جلسه را از امام رضا(ع) دارم. دکتر اسماعیلی به بنده گفتند که بعد از ظهر آن شبی که حاجآقا فوت کردند، به من گفتند که مجلس من را با مجلس امام رضا(ع) بگیرید و این حاکی از میزان عمق علاقهمندی ایشان به امام رضا(ع) است، نسبت به حضرت صدیقه(س) هم همینطور بود، نسبت به امام حسین(ع) که همگان دیدهاند که چگونه روضه میخواند. مراسم امام زمان از آن جهت جایگاه خاص ایشان است که ولی عصر(عج) و امام حی و حاضر هستند و مراسم برای حضرت صادق(ع) نیز شاید از آن جهت باشد که ایشان رئیس مذهب ماست؛ همچنان که در برخی از حوزهها مانند مدرسه مروی هم به مناسبت شهادت امام صادق(ع) مراسم میگیرند.
* تسنیم: در این مدتی که با محافل ایشان مأنوس بودید، خاطره خاصی از محافل ذکر مصیبت ایشان دارید؟
عدهای که به جلسات ایشان میآمدند، مشتریهای ثابت جلسه بودند و کاغذ و قلم میآوردند و اینها را یادداشت میکردند. عدهای هم فقط روضهها را توجه داشتند و به محافل ذکر مصیبت ایشان میآمدند. وقتی ایشان روضه میخواندند، چنان میخواندند که گویی در کربلا هستند و ماجرا را میبینند. همانطور که اصل اسلام به برکت سیدالشهداء(ع) احیاء شد، بقای آن هم باید با امام حسین(ع) باشد و این گریه کردن ادامه همان مأموریت حسینی است که باید انجام شود. روضههای ایشان در بیان نمیگنجد و ورای حرف و حدیث است. حاجآقا عجیب حسینی بودند و این را میتوانستیم در رفتار و سکنات ایشان ببنیم.
* تسنیم: ایشان از نزدیکان و خواص شاگردان امام و مورد اعتماد ایشان بودند، اما بعد از انقلاب مسئولیتی را قبول نکردند؛ علت چه بود؟ ویژگی نوع نگاه خاص ایشان به مقوله سیاست و بخصوص موضوع ولایت فقیه چه بود؟
تلاش برای تثبیت مرجعیت امام در جامعه
ایشان در همان اول انقلاب حدود پنجاه تا شصت جلسه درباره حکومت اسلامی در حد فهم مخاطبان صحبت کردند که بیش از 10 جلسه آن درباره ولایت فقیه بود. اما اینکه چرا مسئولیتی نپذیرفتند و به ما و حتی بزرگانی مانند حضرات آیات مهدوی کنی، یزدی و... هم میگفتند که درس بگذارند و آدم تربیت کنند. ایشان اعتقادشان این بود که مجموعه انقلاب آدم لازم دارد و باید آدمش را باید تربیت کرد. مرحوم حاجآقا مجتبی نسبت به اصل انقلاب و روند آن دیدگاه مثبتی داشت و اگر فعالیتهای قبل از انقلاب ایشان و امثال ایشان نبود، اصلاً امام نمیماند که انقلابی بکند و آن را به ثمر برساند. زمانی که حضرت امام(ره) حرکت انقلابی خود را آغاز کردند، مرجعیت ایشان هنوز جا نیفتاده بود و به راحتی میتوانستند امام را اعدام کنند.
نمیدانم اگر زنده بودند میگذاشتند من این مطالب را بگویم یا نه
حاجآقا و چند نفر دیگر مانند آیتالله سعیدی و... مسئله تثبیت مرجعیت امام را پیگیری کردند تا ایشان از یک مصونیت سیاسی برخوردار شود و از این خطر جدی برهد. همه کسانی که دور و بر امام بودند با حاج آقا مجتبی خیلی نزدیک بودند. جوانهای امروز نمیتوانند دریابند که کسانی مانند حاجآقا مجتبی که اصل کار بودند برای انقلاب چه کار کردند. نمیدانم اگر ایشان زنده بودند میگذاشتند من این مطالب را بگویم یا نه! در اوایل انقلاب یک بزرگواری گرای ایشان را به شورای عالی قضایی داده بود که ایشان را هم به شورا ببرند. ایشان میگفتند که دنبال من آمدند که پروندهها زیاد است، بیایید و دستگاه قضا را مدیریت کنید. ایشان گفتند من میخواهم آدم تربیت کنم و کاری کنم تا پرونده تشکیل نشود و به همین خاطر بود که عمری (بیش از چهل سال) به تربیت جوانها پرداختند.
میگفت میخواهم آدم تربیت کنم
نرفتن به جریان امور اجرایی برای این بود که آدم تربیت کنند و بسیاری از کسانی که مدیریت داشتند، از افراد همان جلسههای حاجآقا بودند و ارتباطات ایشان با حضرت امام همیشه و مرتب برپا بود. زمانی که حضرت امام در قید حیات بودند، هفتهای یک بار به نزد ایشان میرفتند و با ایشان ارتباط بسیار نزدیکی داشتند. همه ایشان را به عنوان شخصیت مطلع از مسائل سیاسی میشناختند و زمانی مقام معظم رهبری به ملاقات ایشان آمدند، به اعتبار اینکه ایشان عنصری مؤثر و فعال در حوزه سیاسی و حتی به عنوان مشاور و کمکیار انقلاب بودند.
* تسنیم: از توصیههای ایشان درباره حفظ انقلاب و حمایت از امام و مقام معظم رهبری بفرمایید.
اوایل انقلاب در همان زمانی که ما از طلبههای ایشان بودیم و دشمن (مانند الآن) ولایت فقیه را هدف قرار داده بود، ایشان تأکید میکردند که در منبرها بحث ولایت فقیه و امامت و نبوت را بیان کنید تا جامعه دچار خطر نشود و این خود بهترین نشانه دغدغه ایشان درباره انقلاب و ولایت فقیه است. همچنین ایشان در درسهای خارج خود به کرات مباحث خود به حکومت اسلامی و ولایت فقیه اختصاص داده بودند.
* تسنیم: آیا به یاد دارید که ایشان در کلاسهای خود وصف یا خاطره خاصی درباره امام گفته باشند؟
به یاد دارم که یکبار حضرت امام درباره فوت فرزند فردی که با ایشان نزدیک نبودند، اطلاعیه داده بودند. من به حاجآقا عرض کردم فلانی چندان با ایشان خوب نیست، چرا باید امام چنین کاری بکند؟ ایشان گفتند که این حرکت امام به گونهای نفسکشی است و این مرد از این دست نفسکشیها بسیار دارد. زمانی هم در درس اخلاق ایشان که چهارشنبهها تشکیل میشد، با اشاره به بحث اخلاقی به طلبه ها تذکر میدادند که امام بین عاقل بودن و مقدس بودن بر عاقل بودن تأکید داشتند؛ چراکه مقدس بیعقل همه چیز را از دست میدهد، اما اگر عاقل باشد همه چیز را حفظ میکند. در مجموع چنین بود که باید زمینهای پیش میآمد تا مسئلهای درباره امام بگویند.
*تسنیم: اگر بخواهیم به طور خلاصه یک روز ایشان را مرور کنیم، سلوک ایشان چطور بود؟
عشقش درس بود
کار و کار و کار و فقط کار. حتی گاهی من جرأت نمیکردم که به ایشان زنگ بزنم، چون ممکن بود که ایشان بگویند که من داشتم مطالعه میکردم و این مطلب برای من از ناسزا بدتر بود! الآن رایانه هست که با یک جستجو به راحتی مطلب را پیدا میکنند، آن زمان ایشان باید ساعتها مطالعه میکردند و مطالب را استخراج و تنظیم میکردند که کار بسیار زمانگیری بود. بعد از کار عبادت ایشان هم بسیار مثالزدنی بود و این سلوک را هم از حضرت امام داشتند. ایشان هیچ کار متفرقهای نمیکردند، عشقش درس بود. کار را هیچگاه رها نمیکردند. میهمانی نمیرفتند و به اجبار ایشان را به مشهد میبردند. حتی زمانی که در بیمارستان بودند و حالشان اندکی بهتر شده بود، به فرزندشان گفتند که لباسهای مرا بیاورید، میخواهم بروم و درس بدهم.
* تسنیم: در مواقعی که انقلاب با بحران روبرو میشد (مانند حوادث کوی دانشگاه 78 و فتنه 88) ایشان توصیه خاصی داشتند؟
آن موقع من در دفتر ایشان نبودم که توصیههای ایشان را بشنوم. اما بنا بر اطلاعات گذشته باید بگویم که ایشان در موضوعات سیاسی تیز بودند و مراقب بودند که چیزی به اسم ایشان این طرف و آن طرف گفته نشود. از اول انقلاب تا الآن هر جا که لازم بود که کسی کیاست بیشتری به خرج دهد تا به بیراه نرود، ایشان هدایت میکردند. در این مطلب منفعت شخصی نداشتند که چیزی نصیبشان شود و این دقت را نسبت به انقلاب داشتند. شخصیت اجتماعی و سیاسی ایشان از قبل و بعد از انقلاب، حاکی از حمایت ایشان از انقلاب است و در این راه شروع به آدمسازی میکند و هیچ چیزی هم مانع این اعتقاد ایشان نمیشود. همیشه از اموری که مانع این آدمسازی میشد، پرهیز میکردند. نمیگذاشتند کسی از ایشان سوء استفاده کند و در عین حال بینش خاص خود را داشتند. این خط را از امام گرفته بودند و تا آخرین لحظه عمر نیز چنین بودند.
*تسنیم: خاطره ای که درباره «شرح شمسیه» و نخستین درسهای خود از محضر مرحوم تهرانی بیان کردید، بسیار جالب بود. اگر خاطره برجستهای از آن دوران از اهتمام و جدیت ایشان نسبت به درس به یاد دارید، بفرمایید.
اولین برخورد بنده آن بود که گفتم؛ زمانی که رفته بودم تا از ایشان خواهش کنم که درسی برای ما شروع کنند که آن روزها در اندازهاش نبودم و اکنون خجالت آن روزها را میکشم. ایشان مقید بودند که از وقتشان به نحو بهتری استفاده کنند، چون تدریس آن درس را در آن زمان کسان دیگر هم میتوانستند انجام دهند. غرضم آن بود که ایشان به درس و وقتشناسی بسیار حساس بودند و مکرر به ما هم توصیه میکردند که وقت خود به بطالت نگذرانیم.
* تسنیم: سلوک ایشان با خانواده چگونه بود؟
من در خانواده ایشان نبودم، اما با اینحال تا حدی خانواده ایشان را میشناسم. یکی از ویژگیهای حاجآقا این بود که کسی را به خانواده خود راه نمیدادند. این یکی از ویژگیهای بسیار خوب ایشان بود و یکی از اشتباهات ما چه مسئولین و چه غیرمسئولان این است که هر کسی را به حریم خانواده خود راه میهیم. یکی از زرنگیهای طلبگی ایشان که ما گاهی نداریم و ضررش را هم میکشیم، این است که هر کسی را به زندگی خصوصی خود راه نمیدادند. زمانی که میخواستیم به بیت ایشان بیاییم، از دری مجزا وارد میشدیم و حتی پذیرایی را شخص حاجآقا انجام میدادند. زندگی بسیار سادهای داشتند. دو تا آقازاده دارند که هر کدام از این بزرگواران در دانشگاه و حوزه تحصیل کردهاند و این خود از نشانههای توفیق ایشان است. علاوه بر این، ایشان رابطه بسیار خوبی با همسرشان داشتند و این رابطه آنقدر تنگاتنگ بود که به نظرم طول مدت بیماری حاجآقا به خاطر این بود که خداوند میخواست تا همسر و خانواده ایشان را آماده رفتن حاجآقا کند.
«مگر بادمجانی که تازه نباشد، از بادمجانیت میافتد!»
آخرین باری که ایشان میخواست مرا به منزل خودشان دعوت، قبل از بیماری ایشان در سال گذشته بود. بنده در آن زمان بازنشسته شده بودم. حاجآقا در میان حرفهای معمول گفتند که من سعی میکنم که در خرید اسباب منزل کارهای نوبرانه و تر و تازه نخرم که گرانتر باشد، حتی بادمجانی که می خواهم بخرم، اشکالی ندارد که ورچروکیده باشد. ایشان میگفتند: «مگر بادمجانی که تازه نباشد، از بادمجانیت میافتد!». اینها موضوعات خصوصی بود که در فضای بسیار صمیمی و البته خصوصی به من میگفتند. میخواستند به من تذکر دهند که آشیخ! حواست باشد، مبادا فیلت یاد هندوستان بیفتد! مراقب باش! ایشان یک آدم زاهدِ زاهدِ زاهد بود.
زمانی میگفتند که ما در دوران طلبگی هفتهای یک بار، آن هم پنجشنبهها که تعطیل بود، غذای گرم آن هم بسیار مختصر درست میکردیم. اتاق ایشان هم خیلی ساده بود و مطلقاً اهل بریز و بپاش نبودند. این است که حاج آقا مجتبی، حاجآقا مجتبی میشود. همین شهرتگریزی و در گوشهای کا ر اساسی کردن و مواظبت کردن است که حاجآقا مجتبی را حاجآقا مجتبی میکند.
* تسنیم: از آخرین دغدغههایی که ایشان در روزهای آخر داشتند، بفرمائید.
سال آخر که به بیماری گذشت. اگر ما صحبتی داشتیم برای گذشته است. ایشان دغدغه زیاد داشت و خیلی کارهایی که باید میشد و نشد ایشان را غصهدار میکرد. توقعی که در مجموعه انقلاب انتظار میرفت که انجام میشد و نشده بود و نیز مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم، ایشان را ناراحت میکرد. همواره از طریق اینترنت در جریان اطلاعات و اخبار روز قرار میگرفت. در ظاهر امر به نظر میرسد که ایشان قادر به این کارها نباشند، اما این نوع فعالیتها در برنامه روزانه ایشان بود.
* تسنیم: آخرین باری که تقریبا جدی با شما صحبت کردند درباره چه مسئلهای بود؟
آخرین بار به ایشان گفتم که قصد دارم حوزهای تأسیس کنم و طلبه تربیت کنم. گفتند چهار تا مسئله مردم میپرسند، کسی نیست پاسخ دهد! آخرین برخورد ایشان این بود. معنای این سخن آن بود که اگر جامعه امروز به سمت بیاخلاقی و بیدینی میرود بهتر آن است که بکوشیم تا به سؤالات شرعی و اعتقادی آنان پاسخ دهیم.
انتهای پیام/