توحیدی: مخملباف، به تصویر افغانستانی‌ها در ایران لطمه زد/عطایی:بعد از ۳۰ سال،منتظر نگاهی عادلانه در سینمای ایرانیم

توحیدی: مخملباف، به تصویر افغانستانی‌ها در ایران لطمه زد/عطایی:بعد از 30 سال،منتظر نگاهی عادلانه در سینمای ایرانیم

خبرگزاری تسنیم: رضا کیانیان، فرهاد توحیدی، رضا برجی، حجت‌الاسلام رضوانی‌نژاد، سمیع‌الله عطایی، شوکت‌علی محمدی به خبرگزاری تسنیم آمدند تا درباره تصویر افغان‌ها در سینمای ایران صحبت کنند اما ماجرا پردامنه‌تر شد بحث بالا گرفت و قصه نهایتاً پیچیده‌تر شد.

خبرگزاری تسنیم: اگر محدودیت زمانی نبود، بحث داغ تسنیم درباره تصویر رسانه‌های ایرانی از مردمان نزدیک‌ترین کشور به ایران، افغانستان تا ساعت‌ها ادامه پیدا می‌کرد، اتفاقی که یک نتیجه واضح برای ما، رسانه‌ای‌ها داشت. سی سال خلأ کار رسانه‌ای در مورد مهاجرین و ساکنین کشوری به‌نام افغانستان، به این زودی‌ها پرشدنی نیست.

عصر روز یک‌شنبه، رضا کیانیان، فرهاد توحیدی، رضا برجی، حجت‌الاسلام رضوانی‌نژاد، شوکت‌علی محمدی و سمیع عطایی در خبرگزاری تسنیم گردهم آمدند تا در مورد ذهنیت رسانه‌ای ایرانی‌ها از افغان‌ها بحث و جدل کنند، میزگردی که جریان گرفتن نگاه‌های مختلف در میانه بحث، پیش‌بینی انتهای آن را به‌شدت سخت کرد.

گپ می‌زدیم به‌شیوه معمول قبل از میزگردها که رضا برجی با عصای مشهورش در حالی که این‌بار سرحال‌تر از همیشه به نظر می‌رسد، سر رسید. بی‌مقدمه رو به عطایی‌، فعال فرهنگی و سینماگر مهاجر افغان کرد و گفت: قبل از هر بحثی، من یک چیز بگویم؛ من افغانستان را از خود افغان‌ها بهتر می‌شناسم،مسابقه بدهیم تا معلوم شود و  بعد اسم جایی را در افغانستان به زبانش آورد که عطایی اسمش را هم نشنیده بود.

ایرانی‌هایی که افغانستان را از خود افغان‌ها بهتر می‌شناسند که کیانیان سریع اشاره کرد که عکسش هم هست، افغان‌هایی که ایران را بهتر از ایرانی‌ها می‌شناسد. و این شروع ماجرای ما بود، ایرانی و افغانستانی با خط یک مرز جعلی. این وسط رسانه‌ها چه‌کار کردند؟ روی خط مرزی‌مان دیوار کشیدند.

و میزگرد آغاز شد، در حالی که رضا کیانیان، جمعه «روبان قرمز» را دعوت کرده بودیم که از تجربه دلچسبش در ارائه بالاخره یک تصویر واقعی از افغان‌ها در سینمای ایران سخن بگوید و فرهاد توحیدی، فیلم‌نامه‌نویس و رئیس هیئت مدیره خانه سینما آمده بود تا تحلیلی از کارنامه سینمای ایران از بازنمایی افغان‌ها ارائه دهد. در آن‌طرف ماجرا هم، رضا برجی با آن لحن و هیبت هیجان‌انگیزش آمده بود تا از تجربه حضور مستقیم در افغانستان، زندگی کردن با مردم آن دیار و تجربه چندین و چند سال کار رسانه‌ای برای آنها بگوید.

حجت‌اسلام رضوانی‌نژاد، رایزن فرهنگی ایران در افغانستان و  رئیس خانه فرهنگ ایران در هرات میهمان دیگر برنامه بود. از او دعوت کرده بودیم که برایمان از اشتراکات فرهنگی بین دو کشور بگوید و بگوید که چه فرصت‌هایی را با رسانه‌ها از دست داده‌ایم و به دست آورده‌ایم و کارنامه رسانه‌های ایرانی به‌ویژه سینمای ایران در همه این مدت چه تأثیری در این رابطه‌ها گذاشته است.

کیانیان، به‌سبک و سیاق همیشگی‌اش، چند دقیقه قبل از شروع میزگرد، سر وقت در خبرگزاری بود، هنوز نرسیده بود که گفت: کاش از خود افغان‌ها هم دعوت می‌کردید تا بیایند. هنوز عطایی و شوکت‌علی محمدی نیامده بودند که آنها هم سر رسیدند و میزگرد داغ شد.

عطایی دانش‌آموخته سینما در ایران است و هم اکنون مشغول برخی فعالیت‌های سینمایی، در خیلی از فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی هم بازی کرده است و مشاوره داده است. شوکت‌علی محمدی هم شاعر، نویسنده و ناشر مهاجر افغانستانی، آمده بودند تا از درد چندین و چند ساله رسانه‌ای همه این سالهایشان سخن بگویند. سخن به درازا کشید و آن‌قدر درد بود که پایان میزگرد با تلخی تمام شد. آنها هنوز حرف داشتند و ما وقت نداشتیم. سالهاست که وقت نداریم.

تسنیم: مساله «مهاجرین افغان و رسانه‌های ایرانی» مساله پردامنه و پر دردی است و قابل پیش‌بینی است که چنین میزگرد و میزگردهایی؛ نهایتا تنها یک مدخل ورودی برای پرداختن به این مساله است. فکر می‌کنم برای اینکه دامنه بحث را در میزگرد امروز کنترل کنیم روی دو محور تمرکز کنیم. اول این‌که در تمام این سال‌ها، رسانه‌های ایرانی تصویری مجعول و وارونه از مهاجرین افغان نمایش داده‌اند. در اکثر محصولات رسانه‌ای همه این سالها که در آنها از مهاجرین افغان هم حرفی به میان آمده است، آنها،  آدم‌هایی با سطح اجتماعی پایین، آدم‌هایی بعضا همیشه مجرم، آدم‌هایی معمولا بدون دانش و سواد و نهایتا کارگرانی که زندگی‌شان در کار ساختمانی و یا سرایه‌داری خلاصه می‌شود نشان داده شدند. اتفاقی که تبعات آن در افکار عمومی ایرانی‌ها به راحتی همین الان قابل تشخیص است.

اما مساله دوم که به نظرم به آن کمتر هم پرداخته شده است، حتی در بحث‌های ارزشمندی که این چند وقته درباره مهاجرین در برخی رسانه‌ها به راه افتاده است این است که رسانه‌های ما در تمام این سال‌ها حق روایتی برای یک اقلیت پرجمعیت در جامعه ایران قائل نشدند، هیج وقت دردها و آلام آنها با منطق خودشان، با  بیان روایی خودشان در رسانه‌های ایرانی انعکاس پیدا نکرد، هیچ تریبون و رسانه‌ای در این کشور صدای آنها نشد و حرف‌ها، ایده‌ها، نظرات و ...مهاجرین  به این ترتیب تبدیل به بغض‌های فروخفته‌ای شد که در برخی موارد به دلخوری‌ها و حتی دشمنی‌های عمیقی هم بدل شد.

دوست ندارم با این استدلال که وجود این مهاجرین افغانستانی؛ فرصتی برای ایران بود و این فرصت با این بی‌خردی‌های رسانه‌ای در حال تبدیل شدن به یک تهدید است، صحبت کنیم. بلکه دوست دارم بر مبنای این محور جلو برویم که مجموع عملکرد رسانه‌های ایرانی در مورد مهاجرین افغانستانی یک بی‌عدالتی بزرگ بود که حالا باید مورد بازخواست قرار گیرد.

در این میان به نظر می‌رسد سینما، وضعیت متناقض‌تری دارد. ما با نمونه‌های به شدت مخرب و وحشتناکی در مورد بازنمایی مهاجرین افغانستانی در سینما روبرو هستیم و در کنار آن با چند نمونه محدود ، اما به شدت ارزشمند و پیش‌رو روبرو هستیم و یکی از این نمونه‌ها جمعه‌ی «روبان قرمز» حاتمی‌کیا و کیانیان است.

برجی : من قبل از  هر چیزی، باید بگویم که شناخت کشوری به نام افغانستان برخلاف تصورات عامیانه و ساده ما به شدت سخت است. افغانستان کشوری عجیب و دارای تنوع فرهنگی غیرقابل‌باوری است، من بارها و بارها به افغانستان سفر کردم، تمام شهرها و روستاهای افغانستان را می‌شناسم، خود  افغانستانی‌ها هم به جاهایی که من رفته‌ام نرفته‌اند. از سال 66 مکررا به افغانستان سفر می‌کنم. ماجرای اولین سفرم به این کشور را در قالب کتاب خاطرات منتشر کرده‌ام، و از سفرهای بعدی فیلم گرفتن از این کشور را هم آغاز کردم.

اما هنوز نمی‌توانم ادعا کنم که این کشور را شناخته‌ام. فقط یک چیز را در مورد آنها می‌توانم بگویم. وقتی با هر کدام از افغانها در افغانستان برخورد می‌کردم، به خوب بودن آنان واقف می‌شدم، به خوب بودن همه آنها با ایرانی‌ها، اما از طرف ما چه اتفاقی افتاد؟ ما با مهاجران افغان چه نوع رفتاری داشتیم؟ دیگر همه‌مان می‌دانیم که چه اتفاقی در همه این سالها افتاده است.

برجی:مهاجرین افغانستانی را با دلخوری برگرداندیم؛ این بزرگترین حسرت من در این بحث است

یک مورد را مثال می‌زنم، استاد عبدالوهاب مددی، معروف بود به سرتاج موسیقی افغان، دخترش در ایران اجازه تحصیل نداشت، مجبور شد از ایران برود و به آلمان مهاجرت کرد. این هنرمند می‌توانست پشتوانه و چشم و چراغ موسیقی ایران شود و به خاطر تحصیل بچه‌هایش مجبور شد ایران را ترک کند.چه قدر درد دارد این چیزها. هنرمندان افغانستانی که به ایران سفر کرده بودند را که نتوانستیم جذب کنیم هیچ. همه آنها با دلخوری رفتند. این بزرگترین حسرت برای من در این بحث مهاجرین افغانستانی است. دو میلیون آمدند ایران و رفتند و ما یک میلیون نفر از آنها را هم باسواد نکردیم. درس خواندن آنها را مانع شدیم؛ وقتی باسوادشان نکردیم؛ اجازه فعالیت فرهنگی ندادیم به همین ترتیب بعد از آن هم نتوانستیم باآنها دیالوگ برقرار کنیم و ماجرا پیچیده تر شد.

دوست دارم وقتی در مورد بحث عملکرد رسانه‌ها در زمینه مهاجرین افغان بحث می‌کنیم، حتما این دو سه تا نکته پس‌زمینه ذهنمان باشد. من دیگر ترجیح می‌دهم گوش کنم.

تسنیم: خیلی ممنون آقای برجی، اگر دوستانم موافق باشند بحث را با آقای توحیدی شروع کنیم که فیلمنامه‌نویس مشهوری در سینمای ایران هستند و بخش بزرگی از مساله ما به محتوای ناقص و مجعول نهفته در سناریوی فیلم‌ها در بازنمایی مهاجرین افغانستانی مربوط می‌شود. آقای توحیدی کارنامه سینمای ایران در نمایش افغانستانی‌های مهاجر به ایران را چه طور ارزیابی می‌کنید. ما چه قدر به واقعیت مهاجرین افغانستانی بدون مصلحت و محافظه‌کاری نزدیک شدیم؟

توحیدی: قبل از اینکه وارد این بحث شوم دوست دارم من هم به سیاق آقای برجی یک مقدمه بگویم. آن چیزی که به اعتقاد من برای قضاوت در مورد عملکرد ما در مورد مهاجرین افغان باید مورد توجه قرار بگیرد این است که ما متاسفانه باید اعتراف کنیم که خودمان را هم دوست نداریم چه برسد به اینکه برای مهاجران حقی قائل باشیم. این سرنوشت خیلی از اقلیت‌های موجود در کشور است. آنها معمولا نادیده گرفته می‌شوند؛ دیده نمی‌شوند و صدایشان را کسی نمی‌شنود.

در چنینی شرایطی یک اقلیت، باید خودش دست به کار شود و جایگاه خودش را به صورت فردی به دست بیاورد. الان ما مهاجرین افغانستانی‌ای داریم که کم‌کم خودشان را به عنوان یک نخبه مطرح کرده‌اند و برای خود جایگاهی پیدا کرده‌اند، اما همه این‌ها فردی بوده است و منجر به تقویت جایگاه کل مهاجرین نشده است.اگرچه باز؛ همین ها را هم ما به قول آقای برجی فراری می‌دهیم.

توحیدی:سینمای مستند ایران کارنامه قابل‌قبول‌تری نسبت به سینمای داستانی دارد

اما اگر بخواهیم روی مورد خاص سینما تمرکز کنیم، پیش از هر چیز باید بگوییم که سینمای مستند ایران کارنامه قابل‌قبول‌تری نسبت به سینمای داستانی دارد.

ایرانی‌ها مستند‌های فراوانی در مورد افغان‌های مهاجر ساخته‌اند و این مستند‌ها معمولا براساس تصاویر و روایت‌های کم و بیش واقعی ساخته شده است. مثل فیلم‌های مهرداد اسکویی، «کارت سبز» اثر محمد جعفری، «مدرسه گوشه حیاط» اثر فرزاد توحیدی و نمونه‌های دیگری که که نمونه‌های قبل‌توجهی در سینمای مستند ما هستند.  مستندهایی که نام بردم به نظرم توانسته‌اند به آن تصویر واقعی که در سوال شما بود نزدیک شوند.

توحیدی: سینمای مستند با پژوهش و تحقیقات میدانی وارد بحث مهاجرین افغانستانی شده است

مهمترین دلیل این اتفاق هم این بوده است که سینمای مستند ایران با پژوهش و تحقیقات میدانی وارد بحث مهاجران‌ افغانستانی شده است و نه صرف اکتفا به روایت‌های عامیانه و کلیشه‌ای. مستند «مدرسه گوشه حیاط » ساخته فرزاد توحیدی قصه خانواده‌ای افغانستانی را روایت می‌کند که در لواسان به خانه زنی می‌روند و در آنجا به عنوان باغبان مشغول به کار می‌شوند .بعد از مدتی، زن صاحبخانه متوجه می‌شود که فرزندان این خانواده افغانستانی، به دلیل افغان بودن اجازه درس خواندن در مدارس ایرانی را ندارند. زن صاحبخانه تصمیم می‌گیرد خودش به این بچه‌ها درس بدهد و در ادامه فیلم مشاهده می‌کنیم که  تعداد افغانی‌هایی که به این درد دچار هستند زیاد است و خبر می‌پیچید و نهایتا این زن، مدرسه کوچکی در خانه خودش راه می‌اندازد و به 20 کودک افغانستانی درس می‌دهد.حرف فیلم واضح است، می‌خواهد بگوید که نداشتن اجازه تحصیل، یک معضل اساسی مهاجرین افغانستانی است و آنهایی که درگیر این معضل هستند، کم هم نیستند. مشخص است که این ایده از یک پژوهش میدانی و تحقیق مفصل بیرون آمده است و این رمز موفقیت آن است.

تسنیم: فکر می‌کنم خود مهاجرین هم با شما هم‌عقیده باشند و فکر می‌کنم اصولا نه در این مورد خاص، که در پرداخت اکثر سوژه‌ها و موضوعات سینمای مستند در ایران پیشروتر از سینمای داستانی بوده است. در مورد کارنامه سینمای داستانی در پرداخت مهاجرین افغانستانی چه فکر می‌کنید؟

توحیدی: در مورد سینمای داستانی، مساله اول ما این است که با توجه به بودجه‌های بسیار کمی که معمولا در اختیار فیلم‌سازان ایرانی قرار می‌گیرد، فیلمسازان برای تحقیق و پژوهش ارزشی قائل نیستند و این مشکل اصلی سینمای ایران در پرداخت به مساله مهاجرین افغانستانی است.

توحیدی:موج اول پرداخت به مهاجرین در سینمای ایران، به چهره‌ای منفی از آنها محدود می‌شد، فیلم‌های مخلمباف در این دوره ساخته شد

در سال 60 که موج مهاجرت افغان‌ها به ایران زیاد شد، برخی  فیلمسازان سراغ این موضوع رفتند، متاسفانه نمایش این فیلم‌ها  از مهاجران افغانستانی به دزد و قاچاقچی و خلافکار محدود می‌شد. در فیلمی از مخملباف، در یک اپیزود، افغانستانی را یک دزد بی‌رحم معرفی کردند و با واکنش‌های منفی زیادی هم مواجه شد. مخملباف در مورد مهاجران افغان زیاد کار کرد اما فیلم‌های او در مورد آنان بیشتر جنبه فانتزی و نه واقع‌گرایی داشت و در مواردی به تصویر آنان نزد افکار عمومی به شدت لطمه زد. این موج اول پرداخت سینمای ایران به موضوع مهاجرین بود که معمولا به نمایش چهره‌ای منفی از آنها محدود می‌شود.

توحیدی: در فیلم‌های عاشقانه و انسانی از مهاجرین هم نگاه ابزاری به آنها دیده می‌شود

در موج دوم، عده‌ای از کارگردانان ایرانی به سراغ جنبه انسانی پرداخت شخصیت‌های افغانستانی رفتند. و فیلم‌هایی مثل «باران» اثر مجید مجیدی یا فیلم «جمعه» اثر حسن یکتا‌پناه که هر دو دارای جنبه‌های شاعرانه و عاشقانه بودند ساخته شد. در فیلم «باران» پسری ایرانی عاشق دختری افغانستانی می‌شود و در فیلم «جمعه» هم پسری افغانستانی عاشق دختری ایرانی می‌شود که البته هر دو شخصیت در هر دو فیلم در عشق‌شان ناکام می‌مانند. این موضوعات پرداخت شده در فیلم جنبه عاشقانه و انسانی‌ای داشت، اما مساله این بود که در همین فیلم‌ها هم کم‌وبیش نگاهی ابزاری به صورت نامحسوس دیده می‌شود. در واقع افغان‌ها بهانه‌ای هستند برای اینکه حرف‌هایی زده شود.

اما من فکر می‌کنم از دوره اصلاحات به بعد سینما و رسانه در این زمینه رشد چشمگیر و قابل توجهی داشت. همزیستی صمیمانه و همدردی جایگزین بی‌تفاوتی‌ها شد و موج سوم پرداخت مهاجرین در سینمای ایران حاصل همین دوره است.فیلمسازان نگاه همدردانه‌ای را چاشنی کار خود کردند، مسائل و مشکلات آنها را هم دیدند و مهمتر از همه اینها در مورد پدیده مهاجرین افغانستانی، شروع به پژوهش و تحقیق کردند.

توحیدی: «حیران»، بر مبنای تحقیق و پژوهش شکل گرفت و یکی از درخشان‌ترین کارهای سینمای ایران در رابطه با مهاجرین است

بهترین نمونه برای این دوره فیلمی به نام «حیران» است. ما وقتی به تماشای فیلم «حیران» می‌نشینیم، کاملا می‌توانیم متوجه شویم که شالوده و مبنای فیلم براساس تحقیق و پژوهش شکل گرفته است. کارگردان فیلم «حیران» ابزاری به مهاجرین نگاه نمی‌کند و سابقه مستندسازی پیشین او هم در واقعی نمایش دادن مهاجرین کم زیادی کرده است و به این ترتیب «حیران» به کارگردانی شالیزه عارف پور و تهیه‌کنندگی رخشان بنی اعتماد یکی از درخشان‌ترین کارهای سینمای ایران در رابطه با مهاجرین را رقم می‌زند.

لذا با پدید آمدن موج سوم در سینمای ایران و پرداختن از دید انسانی و پژوهش در مورد این پدیده، این امر در میان مردم باورپذیرتر شد.

تسنیم: این به وجود آمدن موج جدید به غیر از فیلم حیران، شاهد دیگری هم دارد. نمونه دیگری وجود دارد که نگاه خوب و درستی از افغان‌ها داشته باشد؟چون من فکر نمی‌کنم که این اتفاق یک موج باشد و حتی در این دوره بعد از اصلاحاتی که می‌گویید هم ما به غیر از این نمونه درخشان «حیران» که مهاجرین افغان را واقعی نمایش می‌دهد باز هم با آثاری مواجهیم که همان نگاه سانتی‌مانتالیسم و یا تحقیرآمیز را دارد. اگر دو نمونه  اخیر «خاک  و مرجان» و «چند متر مکعب عشق» را البته نادیده بگیریم که فکر می‌کنم باید این کار را انجام دهیم که این دو فیلم ربطی به فضای بعد از دوره اصلاحات ندارد و نمونه‌های معاصرند.

توحیدی: من نمونه دیگری یادم نمی‌آید. فیلم «خاک و مرجان» را ندیده‌ام و نمی‌توانم قضاوتی در مورد فیلم داشته باشم. فیلم «عروس افغان» هم نسبتی با افغان‌ها ندارد. در مورد فیلم «بادکنک سفید» اثر پناهی هم باید بگویم که فیلم بیشتر به موضوعات عاشقانه پرداخته شده است، این فیلم قصه دختری را روایت می کند که پول خود را در زیرزمین مغازه‌ای گم کرده است و پسرک افغانستانی بادکنک فروش در پیدا کردن پول‌اش به او کمک می کند. مسائل عاشقانه فیلم بیشتر است تا مسائل اجتماعی.
البته این موج تازه‌ شروع شده، موجی که بیشتر به جنبه اجتماعی و زندگی افغان‌ها پرداخته‌اند، و این بیشتر پیش‌بینی من است که اتفاقات خوبی در راه است.

تسنیم: تا بحث بررسی مصداق فیلم‌هایی از سینمای ایران که در مورد افغانستانی‌ها ساخته شده است داغ است پای آقای عطایی را هم وسط بکشیم. آقای عطایی این سال‌ها مشاور خیلی از سریال‌ها و فیلم‌ها در مورد مهاجرین بوده است و خودش هم اولین فیلمش به نام «کهن یادگار سرزمین آذر» تازه بیرون امده است.فیلمی که سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگی بخش بزرگی از مهاجرین افغانستانی داخل ایران هزاره ها را به تصور می‌کشد. علاوه بر این ظاهرا پایان‌نامه کارشناسی ارشدشان هم دقیقا به موضوع ما مربوط است. آقای عطایی شما فکر می‌کنید کارنامه سینمای ایران در بازنمایی مهاجرین چه نمره‌ای می‌گیرد؟

عطایی: ما بچه بودیم و برای رحلت امام، خودمان بزرگداشت گرفتیم/اما به ایران که آمدیم فهمیدیم ایران با انتظاراتمان فرق می‌کند

عطایی: حالا که مقدمه گفتن، سنت این گفتگو شده است من هم یک مقدمه ذکر کنم. من در دوران کودکی از ایران زیاد شنیده بودم، و به شکل خاصی با فرهنگ و زبان کشور ایران عجین شده بودم. زمانی که امام خمینی فوت کردند، ما بچه بودیم اما گروهی در افغانستان تشکیل دادیم و برای امام مراسم گرفتیم. به دلیل اشتراکات دینی و مذهبی هم خیلی علاقه‌مند آمدن به ایران بودیم و همیشه تصورات خوبی در مورد ایران داشتم. ولی وقتی در سال 84  به این کشور آمدم؛ متوجه شدم که تصوراتم اشتباه بوده است، ما از ایرانی‌ها انتظار دیگری داشتیم.

عطایی: در کوچه و خیابان به ما می‌گویند« چه خوب فارسی صحبت می‌کنی، از کجا یاد گرفتی»، این یعنی مرگ عملکرد رسانه‌ها در مورد مهاجرین

من بارها سوار مترو، یا اتوبوس شده‌ام، با تلفن به زبان فارسی صحبت کرده‌ام و مردم من را با تعجب نگاه‌ کرده‌اند و پرسیده‌اند که چگونه به این خوبی فارسی صحبت می‌کنی؟ این حرف‌ها و این نگاه‌ها برای من از هر چیز دیگری دردناک‌تر بود. من از کشوری به ایران آمده‌ام که زبان و فرهنگ مشترکی داشت و کسی ما را نمی‌شناخت.ما شاعران و تمدن یکسانی داریم. حالا کار باید به جایی برسد که وقتی در ایران صحبت می‌کنم، با تعجب به من بگویند: «چه خوب فارسی صحبت می‌کنی، از کجا یاد گرفته‌ای ».
این به چیزی جز مرگ عملکرد رسانه‌ها در مورد افغانستانی‌ها برمی‌گردد. من واقعا معتقدم که رسانه‌های ایرانی تصویر درستی از افغان‌ها نشان نداده‌اند و همین باعث شد که ایرانی‌ها به خوبی با ما رفتار نکنند.

عطایی: «چارخونه» 10 سال پیش ساخته شد و تاثرات مخرب آن هنوز ادامه دارد..

وقتی سریال «چارخونه» در تلویزیون ایران نمایش داده شد، برای افغان‌ها بسیار ناراحت کننده بود. نوع رفتار و زبان شخصیت افغان در سریال نادرست بود، و باورتان نمی‌شود که این موضوع برای من که افغانستانی هستم چه‌قدر دردناک بود.

این سریال 10 سال پیش از تلویزیون پخش شد اما نتایج و تاثیرات آن هنوز ادامه دارد.2 سال پیش دانشگاه تهران برای دانشجویان بین‌المللی، در برج میلاد جشنی را برگزار کردند، هنگام نواختن موسیقی افغانی، مجری برنامه به مسخره تکیه کلام همان شخصیت جعلی افغانی را گفت و به شدت باعث رنجش دانشجویان افغانی‌ شد. آن بنده خدا مقصر نبود. او چیزی را دیده بود که رسانه‌ها د رمورد افغان‌ها گفته بودند.

من دو سال در مورد «چگونگی بازنمایی مهاجران افغان در فیلم‌های سینمایی ایران» تحقیق و پژوهش انجام داده‌ام. البته بحث سینما و تلویزیون از یکدیگر جدا است.
فرضیه من در این تحقیق همان موضوعاتی است که آقای توحیدی بیان کرد. البته در حال حاضر نوع نگاه‌ها به شخصیت‌های افغانستانی در فیلم‌های ایرانی تغییر پیدا کرده است و می‌توان گفت نگاه به روز تر و قابل تحملی دارند.

من فکر می‌کنم  اولین مشکل مهمی که در این ماجرا وجود دارد،این است که کارگردانان و نویسندگان بدون تحقیق و پژوهش به ساخت فیلم در مورد مهاجرین افغان می‌پردازند.
زمان ساخت فیلم «حیران» فیلنامه را به من دادند، خواندم و به کارگردان فیلم خانم عارف پور گفتم با این شرایط فیلمنامه، من کار نمی‌کنم، زیرا تمام موضوعاتی که در مورد افغانستان بیان شده؛ اشتباه است. ایشان پذیرفتند که با گروهی از افغان‌ها گفت و گو داشته باشند. در کنار کارگردان فیلم، مشاوره دادم و بازیگران را با رفتار و نوع زندگی اجتماعی افغان‌ها آشنا کردم، کارگردان فیلم حیران با عده‌ای از افغان‌های مهاجر گفت‌و‌گو داشت و بعد از این به این نتیجه رسید که سناریوی فیلم را مجدد بازنویسی کرد.

من موضوعات و شخصیت‌های افغان در فیلم‌های بایسیکل ران سفر به قندهار، آخرین ملکه زمین، عروس افغان، گل‌چهره، خاک و مرجان فرشتگان قصاب، محاکمه مجنون و لیلی، باران اثر جمعه، بادکنک سفید، گناه من ، روبان قرمز، حیران، دست‌فروش، تهران ساعت 7، طعم گیلاس، برف روی کاج‌ها و… بررسی کرده‌ام. شخصیت‌های افغانستانی در برخی از این فیلم‌ها به عنوان شخصیت اول و در برخی هم به عنوان شخصیت فرعی وجود داشتند. فیلم‌هایی که افغانستانی‌ها اساس فیلم بودند و افغان‌ها در آن فیلم شخصیت اول را داشتند با فیلم‌هایی که موضوعات و مسائل افغانی در درجه دوم قرار داشتند خیلی تفاوت می‌کند.

عطایی: مهاجرین افغانستانی در اکثر فیلم‌ها، یا دزد و قاچاقچی و یا کارگر و سرایه‌دار معرفی می‌شوند/ فیلم‌ها بدون تحقیق و با تفکرات غالب ساخته می‌شود

شخصیت‌های افغان در بیشتر فیلم‌ها بیشتر به عنوان دزد یا قاچاقچی معرفی شده‌اند، به عنوان مثال: در فیلم «گناه من» شخصیت دزد ایرانی بسیار شیک و مهربان است، مادر خود را دوست دارد و همیشه به او محبت می کند اما دزد افغانستانی در آلونک زندگی می‌کند و نگاه پلیدی نسبت به همه چیز دارد. زنی را در آلونک خود اسیر کرده و به او آسیب می‌رساند. یا در فیلم «دست فروش» به کارگردانی مخملباف یک زندگی اجتماعی، در 3 اپیزود روایت می‌شود که در اپیزود آخر به جای اینکه دنبال قاتل باشند یک افغانستانی را پیدا می‌کنند و او را تا سر حد مرگ کتک می‌زنند. خب بعضی فیلم‌ها هم خوب بوده است. مثلا در فیلم «روبان قرمز» بیشتر مسائل رعایت شده است و شخصیت افغانستانی در کنار شخصیت ایرانی هم‌پا حرکت می‌کند.

بیشتر شخصیت‌های افغان در فیلم‌ها به عنوان سرایدار، کارگر یا خلافکار و بزهکاران معرفی شده است، در حالیکه درصد بیشتری از مهاجران وضعیت بهتری، از تصویر ارائه شده در رسانه‌ها دارند. مکان زندگی مهاجران در فیلم‌ها اکثرا گاراژ و آلونک‌‌های کثیف است، اما بیشتر افغانها خانواده‌ای آرام و زندگی منظم و منسجمی دارند و کسی آن‌ها را نمی‌بیند.

تسنیم: آقای رضوانی‌نژاد، شما سال‌ها  رایزن فرهنگی ایران در افغانستان و  رئیس خانه فرهنگ ایران در هرات بودید. اگر قرار باشد کسی از ما ایرانی‌ها، افغانستانی‌ها را خوب شناخته باشد شما و آدم‌هایی مثل شما هستند. شما فکر می‌کنید رسانه‌های ایرانی و به خصوص سینمای ایران چه عملکردی در نمایش چهره آنها داشتند.

رضوانی‌نژاد: من فکر می‌کنم در درجه اول باید به این نکته توجه کنیم که در رسانه‌های ایرانی هیچ تفکیکی بین افغانستانی‌ها وجود ندارد. الان ما به صورت کلی گروهی از افغانستانی‌ها را داریم که در افغانستان زندگی می‌کنند و تعداد زیادی از آنها هم در ایران هستند. در خود افغانستان،  گروه‌های جنگجو هستند، طالبان هست و مردم عادی که در این کشور مشغول زندگی هستند.

رضوانی‌نژاد: نوع نگاه رسانه ای در ایران فقط به مهاجران محدود شده است و  توجهی به افرادی که در افغانستان زندگی می‌کنند نمی‌شود

من معتقدم که یک مشکل اساسی در نگاه رسانه‌های ایران به افغانستانی‌‌ها این است که نوع نگاه رسانه ای در ایران فقط به مهاجران محدود شده است، رسانه های ایرانی توجهی به افرادی که در افغانستان زندگی می‌کنند و شرایط بهتر و موقعیت اجتماعی خوبی در خود افغانستان دارند ندارند. بیشتر رسانه‌ها افغانستانی‌‌ها را به عنوان دزد و قاچاقچی و یا حداقل‌ش کارگر معرفی کرده‌اند.

رسانه‌های ایرانی فقط به مهاجران افغانی پرداخته‌اند، مردمانی را که در کشور افغانستان با همه مصیبت‌ها، دردها و جنگ در کشور خود ماندند و مقاومت کردند، نشان ندادند. افرادی که در دانشگاه افغانستان تحصیل کردند و دارای مقام و منزلت در افغانستان هستند؛ از زندگی خود در افغانستان راضی هستند و حاضر به آمدن به کشور ایران نیستند. این موضوعات را رسانه‌های ایرانی نشان نداده‌اند و نگاه امروزی به افغانستان ندارند. رسانه های ایرانی باید نسبت به افرادی که در افغانستان زندگی می کنند و کسانی که به ایران مهاجرت کردند دو نگاه متفاوت داشته باشد. زیرا نوع زندگی و موقعیت اجتماعی آنها با یکدیگر فرق می‌کند.

محمدی: مگر مهاجرین چه کار کرده‌اند که نمی‌شود رفتار و کردار آنها را بازتاب داد/ رسانه‌های ایرانی، واقعیت مهاجرین را هم خوب نشان ندادند

شوکتعلی محمدی:من به این حرف اعتراض دارم. آقای رضوانی‌نژاد می‌گویند رسانه‌ها فقط به مهاجران افغان پرداختند و به همین خاطر  تصویر درستی را نشان نداده‌اند؛ چون مهاجران افغان نمی‌توانند معیاری برای نمایش تمام افغانستانی‌ها باشد. این حرف خیلی برای من ناراحت کننده است و نمی‌توانم حرفشان را هضم کنم. ایشان توضیح دهند که مهاجران چه نوع برخوردی داشتند که نمی‌توان رفتار و کردار آنها را در رسانه‌ها بازتاب داد؟

رضوانی‌نژاد: این طبیعی است که مهاجران وقتی به کشور دیگری سفر می‌کنند به دلایل مالی، اشتغال و یا حتی سیاسی مجبور می‌شوند دست به هر کار ناشایست و ناپسندی بزنند؛ شما فرض کنید کسی که در افغانستان مقام سرهنگی داشته، در ایران مجبور می‌شود به کارگری مشغول شود. من همیشه دوست داشتم مردمان افغان در نظر ایرانی‌ها خوب جلوه کنند و با پرستیژ باشند. اما این محدود کردن روایت از افغانستانی‌ها به مهاجرین باعث شده است که این اتفاق نیفتد.

شوکتعلی محمدی: من این حرف را قبول ندارم. رسانه‌ها خود مهاجرین را هم خوب و واقعی نمایش ندادند. رسانه‌ای که قرار است چشم و چراغ یک جامعه باشد، از یک مهاجر افغان چه چیزی را نشان داده است، تنها به مسائل تیره و تاریک و نگاه‌هایی که گویا افغانی ها فقط مجرم هستند، پرداخته‌اند. روزنامه ایران در غائله خفاش شب های تهران، چه گفت؟ من خودم در رابطه با این موضوع کتک خوردم. هر روز این تیتر که یک افغان پشت قضیه است تا یک ماه ادامه داشت تا بالاخره معلوم شد که این فرد ایرانی بوده.

رضوانی‌نژاد: آقای محمدی ما خودمان باید این دید را تغییر می‌دادیم. اما نکردیم. مهاجرین این دید را تغییر ندادند، شاید هم تقصیر نداشتند. چاره ای نداشتند.نمی‌دانم...

عطایی: در مورد این قضیه که مهاجرانی که در ایران زندگی می کنند، بیشتر کارگر هستند، من هم حرف دارم. من منکر این مسئله نیستم و بخش عمده‌ای از مهاجران مشغول شغل سیاه شدند. اما  چرا به این سوال پاسخ داده نمی‌شود که چه کسی مسبب این است که ما به سراغ شغل‌های این شکلی رفتیم، چرا کسی به این سوال فکر نمی‌کند که چراعرصه این‌قدر بر افغانستانی‌ها تنگ بود که حتی نمی‌توانستند یک خط موبایل به اسم خودشان بخرند

تسنیم:  ببخشید، ولی تصور می‌کنم که بحث از موضوع رسانه‌های در حال خارج شدن است . طبیعی است که این‌قدر حرف ناگفته وجود دارد که با باز شدن بحث رسانه‌ها ما ناچارا به آنها هم برخورد خواهیم کرد اما فکر می‌کنیم اگر مرز بحث را نگه داریم به نتیجه واضح‌تری خواهیم رسید

شوکتعلی محمدی: اتفاقا مشکل همین‌جاهاست . مهاجرین در در ایران تازه 10 سال است که اجازه رفتن به دانشگاه را دارند اگر از 35 سال پیش اجازه ورود داشتند الان اوضاع خیلی بهتر بود و ما مجبور نبودیم در مورد این مسائل صحبت کنیم

ادامه دارد...

سایر مطالب پرونده:

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1 : خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانی‌ها» و «افغان‌ها»

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2 روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3 برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول):مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4(بخش دوم) :مادر یک شهید افغانستانی: خیابان‌های اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 افغانی‌الاصل است اما قبر پاکش...

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6 شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 7 سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورت‌ها نگاه نمی‌کند

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 8 میزگرد فعالان فرهنگی: با وجود تمام دلخوری‌ها ایران همچنان پناه مستضعفین افغانستانی‌ است

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 9 گلایه‌های ما مهاجرین افغانستانی، انتقاد به جمهوری اسلامی نیست؛ به موانع تحقق انقلاب است

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 10 محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی، نخبگان و اهالی فرهنگ کجای ماجرایند؟

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 11 شاعر افغانستانی: «ایران» عشق من است و برای گرفتن یک ویزا ماه‌ها اذیت می‌شوم

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12 پدر طلبه شهید افغانستانی مدافع حرم: دید جهانی محمود متأثر از درس‌خواندنش در ایران بود، آخوند معمولی نبود

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12 پدر شهید افغانستانی:از «راهیان نور» خاک جبهه‌های ایران را سوغات آورد و آخرمثل شهدای ایرانی شهید شد

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» - 13 مخترع افغانستانی: دانشمند دانمارکی‌ پاسخ داد ایران تحریم است؛ یاد «ما می‌توانیم» امام افتادیم و تحریم را شکستیم

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -14/ فاز «ویزای فرهنگی» «ویزای فرهنگی»، گره کور مساله مهاجرین افغانستانی را باز می‌کند؟

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -15/ فاز «ویزای فرهنگی» «رئیس انجمن دوستی ایران و افغانستان:«ویزای فرهنگی»،نیازمند تسهیلی کوچک در بوروکراسی است

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -16/ فاز «ویزای فرهنگی» رایزن فرهنگی ایران در کابل: «ویزای فرهنگی» منتظر اقدام وزارت خارجه است

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -17/ فاز «ویزای فرهنگی» محمدکاظم کاظمی:‌ مسئولان از مهاجرت دوباره نترسند،‌ «ویزای فرهنگی» مسیر بازگشت را هموار می‌کند

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -18توضیحات مدیرکل اتباع خارجی وزارت کار درباره محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -19 روایتی از جوان شهید «افغانستانی» که در جنگ «ایران» روی سیم‌خاردارها خوابید

انتهای پیام/

اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران