خاطراتی از حج در ۴۵ سال گذشته
خبرگزاری تسنیم: مدت سفر در آن زمان، حدود یک ماه بود و مسافرت با هواپیما انجام میگرفت. تمام هزینه و مخارج سفر؛ از هواپیما گرفته تا ماشین، منزل، غذا، مخارج خیمه و مطوّف به عهده کاروان بود.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، داخل مسجدالحرام در سال 49 که اوّلین سال سفر من بود و تا چند سال بعد، مطاف، فقط همان قسمت اصلی مسجدالحرام بود؛ یعنی تا دیوار بنی شیبه که حدود هفتصد متر مربع بود و در انتهای مطاف، یک مطاف دایره مانند داشت که حدود سی سانت از مطاف دور مسجد بالاتر بود که چهار ـ پنج نفر در عرض هم می توانستند طواف کنند.
گفت و گویی با آیت الله محمد علی فیض گیلانی که هم اکنون نود سال از عمر شریف شان می گذرد و سال ها در امر خدمت به حجاج بیت الله الحرام تلاش وافری داشته تقدیم خوانندگان می شود. این گفت و گو حاصل زحمات همکاران ما در فصلنامه «میقات حج» حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت می باشد.
الف: آغاز سفر حج
جناب آیت اللّه فیض! پیش از آنکه پرسشهای خود را در باره حج آغاز کنیم، به عنوان مقدمه، کمی از شرح حال خود بگویید و توضیح دهید که نخستین سفر شما در چه سالی و چگونه بود؟
بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، نخستین سفرم به سرزمین وحی برای انجام حج، سال 1349 بود. در حالی که سال ها بود آرزو داشتم سفری به مکه و مدینه برای اعمال حج و زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه بقیع بروم، لیکن امکانات فراهم نبود تا اینکه در سال 1349، حدود چهار هزار تومان برایم فراهم شد و تصمیم به این سفر معنوی گرفتم. در آن سال، گذرنامه گرفتن به عهده متقاضی بود و گذرنامه هم بین المللی بود؛ یعنی امکان آن وجود داشت که انسان با آن گذرنامه به کشورهای دیگر هم برود، ولی در اداره گذرنامه از من تعهّد گرفتند که به عراق و لبنان نروم؛ چون ارتباط میان ایران و آن دو کشور قطع بود؛ با عراق به جهت حمایت رژیم ایران از کردهای عراق، در جنگ با حکومت آن کشور بود و با لبنان در رابطه با تیمور بختیار بود که در فرودگاه لبنان به جهت داشتن سلاح غیر مجاز دستگیر شده بود؛ این ماجرا بعد از عزل تیمور بختیار از ریاست ستاد ارتش ایران بود که ایران خواستار تحویل وی به این کشور شده بود و دولت لبنان از تحویل دادن او خود داری می کرد؛ در نتیجه این تیرگی روابط ، ایران رابطه خود با لبنان را قطع کرد.
در هر صورت، از آنجاکه بعد از گرفتن گذرنامه، انتخاب کاروان هم به عهده خودمان بود، با یکی از کاروانها وارد صحبت شدم و نظر به اینکه سه نفر همراه داشتم، برای هر نفر دویست و پنجاه تومان تخفیف دادند؛ سه هزار و دویست پنجاه تومان دادم و رسید گرفتم. در این سفر، توفیقِ زیارت عتبات عالیات نیز نصیبم شد.
در آن زمان، سفر حج چند روز و یا چند ماه به طول می انجامید و هزینه آن چقدر بود و با چه وسیله ای به حج می رفتید؟
مدت سفر در آن زمان، حدود یک ماه بود و مسافرت با هواپیما انجام می گرفت. تمام هزینه و مخارج سفر؛ از هواپیما گرفته تا ماشین، منزل، غذا، مخارج خیمه و مطوّف به عهده کاروان بود.
مدینة الحاج در کجا بود و چه وضعی داشت؟
مدینة الحاج کنار فرودگاه جدّه قرار داشت و فرودگاه وصل به شهر بود؛ به طوری که زائر می توانست پیاده و یا با تاکسی از مدینة الحاج به شهر جده، برای خرید یا گردش برود و من چند دفعه پیاده رفتم، البته یکی از اهداف رفتن به جده، زیارت قبر حضرت حوّا بود که در قبرستان است.
میقات جُحفه چگونه بود و با چه وسیله و شکلی به آنجا می رفتید؟
فاصله میان جدّه و مکه، 72 کیلو متر بود ولی چون جدّه میقات نیست، حاجی باید به جُحفه برود و از آنجا مُحرم شود. جُحفه در صدو هشتاد کیلومتری مکه و کنار جاده مکه ـ مدینه قرار دارد و جاده مکه ـ مدینه و یا جده ـ مدینه، در گذشته منحصر به راه رابغ و کنار دریا بود که فاصله مکه تا مدینه حدود چهار صد و بیست کیلومتر و از جده تا مدینه کمی کمتر از این مقدار است. مدیر کاروانها ماشین می گرفتند و زائران خود را با ماشین از جده به جُحفه می بردند تا محرم شوند و جحفه از جاده رابغ هم حدود ده کیلو متر فاصله دارد و کاروانهایی که به جاده جحفه وارد نبودند، با رفتن به رابغ و همراه نمودن دلیل و راهنما به طرف جُحفه می رفتند و نوعا خواستاران جحفه ایرانیها بودند هر چند جُحفه برای اهل تسنن نیز میقات است امّا آنان که از طریق دریا؛ خواه عربستانی، خواه مصری و سودانی از طریق ینبع می آمدند و در رابغ، که محاذی با میقات جُحفه است، محرم می شدند و زحمت رفتن تا جحفه را به خود نمی دادند ولی چون محاذی میقات برای ایرانیها روشن نبود و ضمناً مسأله جُحفه در رساله ها ذکر شده بود، مقید بودند که به آنجا بروند و جاده جحفه هم در آن زمان خاکی بود و هیچگونه امکاناتی مانند آب و دستشویی در جحفه نبود. بعضی ماشین دارها از رابغ بشکه آب با وانت می آوردند و آفتابه ای یک ریال سعودی می فروختند و مسجد جحفه هم گنجایش بیش از دو کاروان را نداشت و با این توصیف، میقات جُحفه تنها یک مسجد کوچک و بدون امکانات آب و برق بود. گفتنی است، احرام از مسجد جُحفه شرط نیست و مکان و جایگاهی که به آن جحفه گفته شود میقات است، گر چه خارجِ مسجد باشد.
برخورد زائران کشورهای دیگر با ایرانیان چگونه بود؟
زائر هر کشوری به دنبال انجام وظیفه خود بود و طبق راهنمایی راهنمایان خود عمل می کردند و با ایرانیان در اینگونه موارد برخوردی نداشتند.
برخورد مردم عربستان در آن زمان چگونه بود؟
برخورد مردم عربستان؛ چه در راه و چه در مکه و مدینه، برخورد خوبی بود و اصولا عناد و بدبینی از مردم عامّه عربستان نسبت به شیعه و مردم ایران مشاهده نمی شد.
آداب و رسوم حجاج ایرانی در جشن ها و مراثی چگونه بود و آیا خودِ عربستانی ها مراسم های خاص داشتند؟
ایرانیها در مواقع خاص تولّد یا وفات، مراسمی ویژه برگزار می کردند و عربستانی ها در مراسم ایرانیان شرکت نمی کردند، در اینکه آیا خود مراسم خاصّی داشتند یانه برای ما مشهود نبود.
شکل کاروان ها در آن زمان چگونه بود و آیا مدیر و روحانی داشتند؟
همه کاروانها در زمان گذشته نیز؛ یعنی سال 49 به بعد، باید مقرّراتی را رعایت می کردند، هر کاروان یک روحانی و یک پزشک، وسایل آشپزی، آشپز، کمک آشپز و خدمه برای پذیرایی، باید همراه خود می بردند و نیز موظف بودند از جهت امکانات رفاهی و منزل، در حدّ امکانات، در تأمین آسایش زوار بکوشند و این امکان هم وجود داشت که اگر چند نفری خواسته باشند با کمک یک روحانیِ وارد برای انجام مناسک حج بروند، الزامی در پیوستن به کاروان نبود و برای کاروان (حمله دار) هم تعداد معینی زائر در نظر گرفته نشده بود. کاروان شربت اوغلی ها در محله شیشه مکه چند خانه برای اسکان زائران، در اجاره داشتند که نمایان بود.
آیا به کوه اُحد و سایر مکان های خارج از مدینه می رفتید؟ وضعیت آن ها چگونه بود؟
یکی از مکانهای زیارتی و دیدنی مدینه، مزار شهدای اُحُد است که در میان آنها قبرهای حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و عبداللّه بن جَحش، برادر زن پیامبر صلی الله علیه و آله ، از بقیه برجسته تر بود، البته رفتن به قبرستان ممکن نبود و مردم با نگاه از پنجره های مشبّک، حضرت حمزه و دیگر شهدا را زیارت می کردند.
افزون بر آن، مساجد سبعه؛ از جمله مسجد القبلتین و مسجد قُبا نیز در برنامه زیارت و دیدار همه زوار قرار می گرفت. در کوه اُحُد جایگاهی را به ما نشان دادند که محلّ توقف پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از شکست مسلمانها در جنگ بود و قبرستان احد که در هفت کیلومتری مدینه قرار گرفته، ابتدا خارج شهر بود ولی اکنون به شهر پیوسته و رفت و آمد بدانجا بدون کاروان هم مشکلی ندارد و مسجد القبلتین که پیامبر با اصحابش در یک نماز و در حال جماعت، به دو قبله نماز خواندند، بسیار جالب توجه است و قبله ابتدا به طرف شمال بوده؛ یعنی به طرف بیت المقدس که در فلسطین است و بعد برگشت به طرف جنوب؛ یعنی طرف مکه که در قسمت جنوب مدینه قرار دارد و علت و جریان تحوّل قبله در تفاسیر ذکر شده است.
مسجد قُبا در قسمت شرقی مدینه قرار گرفته و اهمیت آن از این رو است که پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از هجرت از مکه به مدینه، چند روزی را در قبا به سر برد و این مسجد را بنا نهاد و آیه شریفه: ...لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ... به این مسجد اشاره دارد و از جمله دیدنی هایی که در این مسجد در گذشته نمودار بود، جای خوابیدن شتر پیامبر صلی الله علیه و آله مقابل درِ خانه ابوایّوب انصاری بود تا اینکه بعدها وقتی مسجد توسعه یافت و خانه ابوایوب هم جزو مسجد شد، در محلّ خوابیدن شتر پیامبر، علامتی گذاشتند تا مشخص شود؛ مثلاً روی کاشی نوشته شده بود «هنا مبرک ناقة رسول اللّه صلی الله علیه و آله »؛ «اینجا جایگاه خوابیدن شتر پیامبر صلی الله علیه و آله است.» اما در توسعه مسجد، این اثر برداشته شد و محراب مسجد نیز جا بجا گردید.
از اماکن تاریخی مدینه، چه چیزهایی به یاد دارید که الآن تغییر کرده است؟
بافت شهر مدینه، چند سالی است که تا شعاع چند کیلو متری حرم تخریب و نوسازی شده و در نتیجه بسیاری از اماکن تاریخی دستخوش تغییر گشته است؛ مثلاً محلّه و کوچه بنی هاشم، که یادگار خاطره ای از دوران صدر اسلام بود، در توسعه حرم از میان رفت و قبر عبداللّه پدر پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک مسجدالنبی در یک کوچه و میان خانه ای مشخص بود که از پنجره خانه دیده می شد و ما به زیارت آن می رفتیم که خراب شد و خانه امام صادق و امام سجاد علیهماالسلام نیز در توسعه اخیر از میان برداشته شد و در مسجد اصلیِ پیامبر صلی الله علیه و آله که در زمان سلاطین عثمانی تعمیر شده بود، روی برخی از ستونها اشعاری به زبان ترکی کنده کاری شده بود و آن اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ شعرهای بسیار جالب که برگرفته از آیات قرآن بود، لیکن متأسفانه روی آن اشعار و ستونها را با سنگهای دیگر پوشانیدند و آن اشعار را از بین بردند و مطلب دیگری که در مسجد النبی قابل توجه است و از آثار باقیمانده زمان دولت عثمانی است، نام دوازده امام شیعیان بود که در جمع اسامی عده ای از یاران پیامبر اسلام نوشته شده و هنوز هم باقی است. یکی دیگر از مناظر خاطره انگیز مدینه، باغ خرمایی است به نام عوالی که باقی و خرّم و سر سبز است و در قسمت شرقی مدینه و کمی پایین تر از قبا، قرار دارد و این باغ نخله فاطمه زهرا بود و ماریه قبطیه با فرزندش ابراهیم پسر پیامبر صلی الله علیه و آله که در سن هیجده ماهگی از دنیا رفت، در آن سکونت داشتند و یک ساختمان کوچکی هم در آن دیده می شد و معروف بود به مشربه امّ ابراهیم. در این نخلستان، دو اصله درخت بالا آمده بود که با درختهای دیگر کمی فرق داشت؛ یعنی بلندتر بود و گفته می شد که هسته و یا نهال آن را پیامبر صلی الله علیه و آله کاشته اند. زائران هندی و پاکستانی در کنار آنها می ایستادند و عکس می گرفتند و این عمل نشان می داد که نگاه آنان به این درختها نگاهی ویژه بود، ولی در سال 59 ؛ یعنی سال سومِ پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آن درختها را از بیخ بریدند و روی زمین انداختند و باغ عوالی که در قسمت شرقی مدینه و کمی پایین تر از مسجد قبا است، در گذشته از شهر جدا بود اما اکنون به شهر پیوسته است و شاید خیابان عوالی (شارع العوالی) به این مناسبت نام گذاری شده باشد.
آیا از خصوصیّات بقیع، کوچه بنی هاشم، خانه امام صادق و امام سجاد علیهماالسلام و... چیزی در خاطر دارید؟
در شهر مدینه، مکه و منا، در طول بیست سال گذشته؛ تغییرات عمده ای ایجاد شده است. شاید این تحوّلات به جهت برخی انتقادهایی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توسط برخی از مسؤولان و رسانه های آن در مورد اداره حرمین شریفین صورت گرفت و به دنبال آن، مسؤولان آن کشور بر آن شدند که در چهره مدینه و مکه و مشاعر، اصلاحات و تغییراتی انجام دهند. به هر تقدیر، مدینه و مکه دستخوش تغییرات عمده ای شد. مسجد پیامبر توسعه یافت و خانه های اطراف در این توسعه تخریب گردید و قبرستان بقیع بعد از توسعه، دیوار کشی شد و خانه های اطراف مسجد بعد از تخریب تبدیل به میدان و یا ساختمان های ده ـ دوازده طبقه شد و شاید هم ضرورت زمان ایجاب می کرد که برای اسکان زوّار راهی اندیشیده شود و تخریب خانه های اطراف مسجد و از جمله کوچه بنی هاشم و منزل امام صادق و امام سجاد علیهماالسلام و قبر عبداللّه پدر پیامبر اسلام در این جریان قرار گرفت که توضیح بیشتر داده می شود.
در اطراف مسجدالنبی، در شمال شرقی آن، محله ای بود قدیمی که کوچه های تنگ و باریک و دیوارهای سنگ چینی شده اش نشان از قدمت آن می داد و کوچه ای در مقابل باب جبرئیل قرار داشت به نام کوچه بنی هاشم و ساختمانهای کهنه و قدیمی و چند باب مغازه کوچک و انتهای کوچه به خیابان ابوذر می رسید که آن نیز جدید الاحداث بود. در این کوچه خانه ای بود که گفته می شد مربوط به امام صادق علیه السلام است، که آن را هم تبدیل به کتابخانه کردند و در انتهای کوچه منزلی بود که گفته می شد مربوط به امام سجاد علیه السلام است و قسمتی از آن تخریب شده بود. در توسعه خیابان ابوذر و در پیاده رو این خیابان، جنب منزل، چاهی بود معروف به چاه منزل امام سجاد علیه السلام .
در توسعه حرم نبوی، تمام این خانه ها؛ از جمله خانه امام صادق و امام سجاد علیهماالسلام خراب شد و بینِ خانه باقی مانده امام سجاد علیه السلام و قبرستان بقیع، در وسط خیابانِ ابوذر قبری بود که می گفتند قبر اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام است، ولی در سالهای بعد از 1355ش. این قبر نیز تخریب و به داخل بقیع انتقال یافت. مرحوم آیة اللّه فقیهی، نماینده حضرت آیة اللّه العظمی برو جردی رحمه الله می گفت:
از بعضی ثقات شنیدم که وقتی قبر را شکافتند، جسد اسماعیل تر و تازه نشان داده می شد و او را در قبرستان بقیع مجدداً دفن کردند ولی جای آن معلوم نشد.»
موقعیت خانه های اطراف حرم نبوی چگونه بود؟
همانگونه که گفتم، خانه های اطراف حرمِ نبوی و بازار، در توسعه حرم خراب شد و در قسمت غربی مسجد، رو به روی باب السلام کوچه ای بود و منزلی در آن کوچه قرار داشت که متعلّق به بنی النجار بود و قبر عبداللّه پدر پیغمبر که در مدینه فوت کرده بود در آن منزل دیده می شد و ما به زیارت آن می رفتیم و کتیبه و تابلویی که نشان از مکان مقدس می داد، آنجا به چشم می خورد.
لازم به یاد آوری است که عبدالمطّلب در سفری به مدینه، از طایفه بنی النجار دختری به نام سلمی را به عقد خود در آورد و عبداللّه از آن زن به وجود آمد و عبداللّه بعد از ازدواج با آمنه بنت وهب سفری به مدینه نزد اقوام مادری خود کرد و همانجا مریض شد و از دنیا رفت و در یکی از خانه های بنی النجار به خاک سپرده شد، در حالی که آمنه بنت وهب آبستن بود و پیامبر هنوز متولد نشده بود و وجود این طایفه، خویشاوند مادریِ حضرت آمنه، مادر پیامبر را هم به مدینه کشاند و این مادر، در شش سالگیِ پیامبر، با اجازه حضرت عبد المطّلب، همراه با فرزندش به مدینه رفت و در برگشت، در میان راه، در ابواء (میان مدینه و ینبع) از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد و کنیزکِ همراه، پیامبر را برداشت و به مکه آمد.
آیا از کتابخانه و مؤسسات فرهنگی مدینه دیداری داشته اید؟
متأسفانه دیداری نداشتم و آگاهی ای در این زمینه ندارم.
آیا زائران ایرانی کتاب های دعا، مناسک و جزوه آموزشی به همراه خود می بردند؟
سختگیری هایی که بعد از انقلاب وجود داشت، در گذشته نبود و ما می توانستیم با مفاتیح در مسجدالنبی و قبرستان بقیع زیارت نامه بخوانیم.
نحوه غذا خوردن در میان راه و استراحتگاه های مکه و مدینه چگونه بود؟ به صورت جمعی بود یا فردی؟
از آن زمان که مسافرت زائران خانه خدا کاروانی شد (به یاد دارم که سال 1349 به صورت کاروان بود) فراهم کردن همه امکانات جزو وظایف کاروان شد و غذا خوردن در ساعات معیّن انجام می گرفت و در میان راه ها نیز غذای سرد حاضری داده می شد و گاهی در رابغ غذای گرم همراه با ماهی می دادند.
البته در گذشته عدّه ای می توانستند بدون کاروان، تنها با یک روحانی و راهنما به سفر حج بروند که در این صورت، تهیّه منزل و همه نیازها به عهده خودشان بود و برای سکونت در مدینه، اینگونه افراد نوعاً از باغ صفا که نزدیک حرم بود، با پرداخت مختصری پول به متصدی باغ، از آن استفاده می کردند. بعد از آنکه زائران به شکل کاروان عازم حج شدند، دیگر جمعیت زائر را در آن باغ ندیدم تا اینکه آن باغ نیز در توسعه حرم تخریب شد.
مسائل بهداشتی در سفر و در مکان های استراحت، چه مقدار رعایت می شد؟
در شهرهای مکه و مدینه، گاهی زباله ها چند روز در کوچه انباشته می شد و باقی مانده غذاها و گاهی نیم لاشه گوسفندان در کوچه ها بوی تعفن می داد؛ مثلاً همیشه از روز هشتم تا دوازدهم، هیچ رفتگری در کوچه و خیابان مکه دیده نمی شد و زباله ها در کوچه ها و کنار خیابانها انباشته می شد و طبعاً در فصل گرما مانده غذاها به خصوص غذاهای گوشتی متعفّن می شد.
در مورد بهداشت در منا و عرفات، باید جداگانه و به تفصیل سخن گفته شود. وضع مکه و مدینه و دستشویی های بین راهی، بسیار تأثرانگیز بود. در نزدیکی مسجدالحرام، شخصی از اهالی کویت مستراحی ساخته بود که با ده ـ دوازده پله به طرف پایین می رفت که آن هم گاهی آب نداشت یا آب داشت وآفتابه نداشت! در مواردی افراد شیشه خالی پیدا کرده، از آن استفاده می نمودند و بعضی در اثر نداشتن آب و یا دوری راه و در مواقع اضطرار، در اطراف مسجدالحرام می ننشستند و کسانی که می خواستند به مسجدالحرام بروند، زیر پای خود را نگاه می کردند که آلوده نشوند و بی توجهی به مسائل بهداشتی در سه روز ایام منا و عرفات فوق العاده تأثرانگیز بود.
کاروانها وظیفه داشتند به مقدار نیاز، آب در بشکه داشته باشند و گاهی آب کم می آمد و یا به جهت بعضی سهل انگاریها، آب نجس می شد؛ مثلاً زائری آفتابه دستشویی را به داخل بشکه می کرد تا آب پرکند و همه آب را نجس می کرد.
بسیاری از دستشویی ها در نداشت و یا از لولا در آمده بود که لازم می شد کسی پست درِ آن را نگهدارد تا شخص نشسته درون دستشویی در معرض دید قرار نگیرد. در منا روبه روی جمرات، با بلوک ها یک دستشویی موقت ساخته بودند، لیکن کثافات از لابه لا و زیر بلوکها به بیرون سرایت می کرد و محلّ عبور عابران را نجس می کرد. در گذشته، که قربانگاه کنار خیام منا بود و جمعیت زائر غیر عربستانی هم بین سیصد تا چهار صد هزار نفر بودند. معمولاً حاجی ها خود به قربانگاه می رفتند و گوسفند تهیه و ذبح می نمودند، امّا وقتی به خیمه بر می گشتند آب برای تطهیر پاها و لباسهای خود نداشتند و در مکه حوضی بود و ما در مواقع ناچاری، برای تطهیر خود به آن حوض می رفتیم، (حوض مربوط به موتورخانه برق اختصاصی بود) و یک ریال مزد می گرفتند.
در قربانگاه، هیچگونه وسیله ای برای تطهیر وجود نداشت و حجاج لاشه گوسفند ذبح شده خود را همانجا می انداختند؛ زیرا اگر می خواستند به استحباب عمل کنند یا گوشت برای کاروان بیاورند، آب برای تطهیر آن نداشتند ولی در عین حال، عده ای قصّاب یا شاگرد قصاب، میان لاشه ها می گشتند و هر لاشه پرگوشت را برداشته، بار الاغ می کردند و به مکه می بردند تا در سرد خانه ها نگهدارند و در روزهای آینده مورد استفاده قرار گیرد و افرادی هم که الاغ نداشتند و یا مأموران از آوردن الاغ جلوگیری می کردند، مقداری که می توانستند گوشت به شانه می گذاشتند و از منا خارج می کردند.
و چون دولت نظارتی در اماکن عمومی و بین راه ها نداشت، قهوه خانه های بین راهی، نیز ناراحت کننده بود. در اینجا این پرسش به ذهن انسان می آمد که چرا چنین است؟ روشن است که کمبود امکانات مالی موجب این نابسامانیِ بهداشتی نبود.
نکته ای که به نظر می رسد بیان آن بی فایده نباشد، این است که انسان با مطالعه اسناد و برنامه های تشکیلات ساواک در ایران، به این نتیجه می رسید که بخشی از این تشکیلات برای سخیف و بی ارزش نشان دادن احکام اسلام فعالیت داشت.
گفتنی است بعد از 28 مرداد، تشکیلات جاسوسی آمریکا (سیا) و تشکیلات جاسوسی انگلستان (انتلیجنس سرویس) و تشکیلات جاسوسی اسرائیل (موساد) به طور جدّی در این زمینه فعال بودند و در بسیاری از کشورهای اسلامی نفوذ داشته و دارند (اطلاعات و اسناد ثبت شده در ساواک، این روزها از طریق مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ و منتشر می شود).
مثلاً افراد وابسته، در گوشه و کنار، مانند قهوه خانه ها می نشستند و زبان به انتقاد می گشودند. آنان خود را مسلمان، اهل نماز و روزه و... وانمود می کردند، آنگاه از فرایض دینی مثل روزه ونماز و حج انتقاد می کردند! یکی ازاین افراد می گفت:
«پدرم امسال به مکه رفت و می گفت اگر واجب نبود نمی رفتم. مکه و مدینه آلوده و پر از زباله است. رفتن به مکه نه به معرفت انسان می افزاید و نه آشنایی بیشتر به اسلام پیدا می کند. جنبه گردش و دیدن مناظر طبیعی و زیبا هم که ندارد!...»
آری، آنان برای ضربه زدن به ارزشهای دینی؛ مانند مکه و حج، که نمودار خاطرات پیامبر اسلام و قرآن بود برنامه داشتند. در هر صورت بی تفاوتی در امور بهداشتی مکه، مدینه، منا و... شاید با برنامه و از روی حساب بوده است. بدیهی است وقتی حاجی آن منظره ها را می دید، در ایمان و اعتقادش نسبت به برنامه های دینی، سستی و رخوت ایجاد می شد.
ب: مکه معظمه
هنگام رفتن به مکه، ماشین ها به چه شکل بود؟ (با ماشین روباز می رفتید یا با وسائل دیگر؟).
در نخستین سفرم، که سال 1349 انجام شد، از تهران تا جدّه را، همراه کاروان و با هواپیما رفتیم. مدیر کاروان به اندازه نیاز و به تعداد زائری که داشت ماشین کرایه کرد که جمعیت را تا جُحفه و از آنجا به مکه برگرداند و ماشین ها همه روباز بود، جز ماشینی که برای زائران زن تهیه می شد. اجاره ماشینهای سرپوشیده به این جهت بود که راه مدینه تا مکه طولانی بود و طبعا اگر زائران ابتدا به مدینه می رفتند و از مسجد شجره محرم می شدند و اول شب هم حرکت خود را آغاز می کردند، باز هم قبل از اینکه به مکه برسند، به روز برخورد می کرد.
گاهی تصادفات در راه، ساعتها راه را مسدود می کرد و از سویی کمتر اتفاق می افتاد که ماشینی تا مقصد احتیاج به تعمیر نداشته باشد، لذا شرکت های حمل و نقل، برای ماشین های خود در بین راه تعمیرگاه ثابت داشتند و گاهی هم تعمیرگاه سیّار به کار می گرفتند و در مواردی نیز اتفاق می افتاد که ماشینی خراب می شد و در راه می ماند و قابل تعمیر نبود و بنا بر این، برای حمل مسافران، از ماشین دیگر استفاده می شد. این شرکت ها در بین راه حتی پمپ بنزین هم داشتند. بنابر این، هیچ کاروانی حاضر نبود از ماشین سرپوشیده، هرچند در شب، استفاده کند؛ زیرا می دانست که سرانجام گرفتار روز می شود و سرو صدای زائر برای تحمّل کفاره مشکل ساز می گردد. مراعات این جهت، در زمستان مشکلات فراوانی به بار می آورد؛ به ویژه وقتی که هنگام پوشیدن لباس احرام و سوار شدن به ماشین هوا ملایم بود، ولی در بین راه؛ خواه از مسجد شجره محرم می شد یا از جُحفه، قسمت عمده ای از راه، کنار دریا بود که رطوبت دریا یا باران، در حال حرکت ماشین، ناراحتی فوق العاده ای ایجاد می کرد و بسیار اتفاق می افتاد که زائرِ مریض حال، یا پیر مرد ناچار می شد لباس مَخیط (دوخته) که همراه داشت بپوشد و یا سرش را بپوشاند، هرچند کفاره داشته باشد؛ زیرا تحمّل سرما را در آن بیابان نداشت و استفاده از این ماشین ها که به ماشین های هندی معروف بود، تا چند سال بعد از انقلاب ایران هم ادامه داشت و فقط در یکی از سالهای بعد از انقلاب ایران حدود سیصد و پنجا دستگاه ماشین خوب سر پوشیده همراه با راننده از ایران اجاره شد که زوّار مکه و مدینه نوعاً از آنها استفاده می کردند و چون استفاده از آنها طبق قرعه انجام می گرفت، معمولاً نصیب دیگران می شد.
استراحت گاه های میان مدینه و مکه چگونه بود و چه امکاناتی در میان راه وجود داشت؟
استراحتگاهای میان مکه و مدینه خوب نبود؛ یعنی دولت برای قهوه خانه های بین راهی مقرّراتی وضع نکرده بود که طبق آن مقررات انجام گیرد. گاهی راننده ما را در جایی نگاه می داشت که جای رانندگان کامیون بود و تهیه غذا با تأخیر انجام می گرفت و دستشویی کم بود. نبود غذای کافی در میان راه ها باعث می شد که کاروان غذای زائران را از پیش تهیه کند، غذای سردِ ساندویچی، ولی در مسافرت از طریق رابغ، پلو ماهیِ تازه از دریا گرفته، دلچسب بود.
هنگام ورود به مکه چه آداب و رسومی انجام می دادید؟
آداب و رسوم خاصّی انجام نمی شد و این کار بستگی به نظر روحانی کاروان داشت؛ اگر روحانی متعهّد و سفرکرده ای بود، مردم را در مسجدالحرام، در جای مخصوص، که مُشرِف به خانه کعبه بود، جمع می کرد و دعای مخصوص ورود به مسجدالحرام و زیارت خانه کعبه را دسته جمعی می خواندند و اصولاً دیدن خانه کعبه، خود به خود بیننده را وادار می کرد که با خدای خود راز و نیازی داشته باشد، اگرچه انسان سفرهای متعدّد کرده باشد، ولی وقتی خانه کعبه و مسجدالحرام را می بیند نمی تواند جلو اشک چشم خود را بگیرد.
آثار و خصوصیات مسجد الحرام و اطراف آن چگونه بود؟
در مورد آثار و خصوصیات مسجدالحرام باید به تفصیل سخن گفته شود؛ یعنی هم در مورد اصل بنا و پایه کار، که از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام شروع شد و هم صحبتی در باره تحوّل آن در هر دوران؛ از جمله دوران پیامبر اسلام و همچنین در مورد وضعیت کنون آن می توان به تفصیل سخن گفت. معلوم است که جواب هرکدام نیز طولانی خواهد شد. خلاصه اینکه این بنا از زمان حضرت ابراهیم باقی مانده است. هرچند حوادث زمان تغییرات و توسعه ای درآن ایجاد کرده و فعلاً روز به روز بر توجّه مردم به زیارت خانه خدا و تشرّف به مکّه معظّمه، این مکان مقدس را، ملجأ ملیونها مردم مسلمان جهان کرده و با فراهم شدن امکانات تشرّف، روز به روز برجمعیت زائر افزوده می شود و این کار مشکلات فراوانی هم ایجاد کرده است. به نظر می رسد مسجدالحرام در آینده نزدیک دو طبقه شود، همانگونه که ساختمان محیط به مسجدالحرام دو طبقه بلکه سه طبقه شده است یا پشت بام و تمام این قسمت ها در موقع طواف، مطاف گردد و مردم ناگزیرند حتی در طبقه دوم و پشت بام طواف کنند.
داخل مسجد الحرام در سالهای پیش به چه شکل و حالتی بود؟
داخل مسجدالحرام در سال 49 که اوّلین سال سفر من بود و تا چند سال بعد، مطاف، فقط همان قسمت اصلی مسجدالحرام بود؛ یعنی تا دیوار بنی شیبه که حدود هفتصد متر مربع بود و در انتهای مطاف، یک مطاف دایره مانند داشت که حدود سی سانت از مطاف دور مسجد بالاتر بود که چهار ـ پنج نفر در عرض هم می توانستند طواف کنند. گرچه مطاف شرعی که در روایات ذکر شده 26 ذراع و نیم؛ یعنی حدود سیزه متر بود تا مقام ابراهیم ولی اهل سنت تا چهل ـ پنجاه متری هم طواف می کردند، و این درحالی بود که طواف در کمتر از آن محدوده هم امکان داشت و بعد از دایره مطاف منبری تراشیده از سنگ مرمر بود که چند پله نیز داشت و روزهای جمعه برای خطبه نماز جمعه استفاده می شد و این منبر در راستای رکن شامی بود و چند متر بعد از آن، بنای مسقّفی که چهار پایه داشت، جایگاه نماز ملک و مسؤولان رده بالای آنجا بود. این سقف در راستای مقام ابراهیم بود و من خود ملک فیصل را دیدم که آنجا نماز خواند و بعد از نماز یک پارچ آب زمزم همراه لیوانی برایش آوردند و از آن آب استفاده کرد و قبلاً هم برای طوافش حرم را خالی نکردند، بلکه مأمورین غیر مسلح در آن دایره مطاف، در دو طرف دایره، پهلو به پهلو ایستادند تا ملک از میان دو صف طواف کند و محلّ سعی میان صفا و مروه را هم خالی نکردند و ملک و همراهان مشغول سعی بودند و جمعیت در جلو و عقب با کمی فاصله بدون مزاحمت مشغول سعی خود بودند.
قسمت شرقیِ مسجدالحرام تا نزدیک این مکان مسقف و منبرِ سنگی، دایره مطاف بود و جایگاه نماز بعد از طواف، ولی در بقیه قسمتها باغچه هایی بود که با سنگریزه پوشانده بودند؛ باغچه هایی که به شکلهای هندسی مستطیل، مربع. لوزی نبود؛ چون یک قسمت به دایره مطاف متّصل بود و قسمت های دیگر به راههایی که در وسط و کنار باغچه ها برای رفت و آمد مردم باز کرده بودند. در هر طرفی سه تا چهار راه باز کرده بودند که در هنگام نماز، در آن مسیرها هم مردم برای نماز می ایستادند و روی سنگریزه باغچه ها هم با انداختن یک دستمال یا سجاده نماز می خواندند و چاه زمزم در بیست متری قسمت شرقی خانه کعبه قرار داشت تقریبا در راستای حجرالأسود و برای اینکه رفت و آمد مردم سر چاه مانع طواف و یا نماز مردم نشود در یک فاصله دورتری زیر زمینی ساختند با ده ـ دوازده پله، که مردم بدانجا می رفتند و از آب زمزم استفاده می کردند. البته بخش زنان و مردان از هم جدا بود.
چه مشکلاتی در انجام اعمال و مناسک حج داشتید؟
در آن سالها تعداد زائرانی که از خارج برای برگزاری حج می آمدند، زیاد نبود؛ یعنی طبق آماری که روز عید قربان می دادند تا حدود چهار صد هزار نفر بود و بعضی سالها هم کمتر، لذا طواف برای ما در دایره مطاف (بیست وشش ذراع و نیم) مشکل نبود و همچنین انجام مراسم دیگر؛ مانند سعی و رمی جمرات، حتی نماز پشت مقام هم سخت نبود، ولی تراکم جمعیت در سالهای بعد از انقلاب اسلامی ایران؛ یعنی از ده ـ پانزده سال به این سو، انجام اعمال را مشکل کرده است.
وضعیت اطراف حرم، قبل از توسعه چگونه بود؟
اطراف حرم، قبل از توسعه، به صورت بازار و مغازه و هتل، مورد استفاده بود و ماشین ها تا کنار صفا و مروه می آمدند و صدای بوق ماشین ها در مسجدالحرام نیز شنیده می شد و چون مسجدالحرام نسبت به خیابانهای اطراف و ساختمانها در موقعیت پایین تری قرار داشت، طبعاً در مواقع بارندگی، سیلابها به سوی مسجدالحرام سرایز می شد و در مواقعی که راه فاضلابهای خیابانهای اطراف گرفته می شد، آبهای گندیده و نجس باز هم به سوی مسجدالحرام سرازیر بود.
در زیر زمین مسجدالحرام راه آبی درست کرده بودند که آبهای کثیف و آب باران از آن به بیرون شهر می رفت و جلوی آن میله های آهنی نصب کرده بودند که در مواقع سیل، مانع از گرفتن راه آب به وسیله جعبه های خالی یا آشغالهای دیگر شود، ولی گاهی اتفاق می افتاد که سیلاب شدید بود، حتی بعضی ماشینهای کوچک را با خود می برد و در نتیجه راه آب گرفته و سیلاب به سوی مسجدالحرام سرازیر می شد و در یک مرحله آب باران به مسجدالحرام رفت و تا نزدیکی های درِ کعبه را فرا گرفت (درِ کعبه دو متر از سطح مسجد بالاتر است) و مردم شناکنان طواف می کردند.
آیا قبرستان شهدای فخ را زیارت کرده اید؟
قبرستان شهدای فخ، نزدیک مسجد تنعیم است و در مسیر تردّد حاجی ها نیست و هیچگونه تغییر و اصلاحی هم در آنجا انجام نگرفته، فقط اطراف آن را دیوار کشیده اند و از رفت و آمد مردم هم جلوگیری می کنند. (لازم به یاد آوری است که فخ در هشت کیلو متری مسجدالحرام قرار دارد و حسین بن علی پسر حسن مثنی از فرزندان امام حسن علیه السلام که با اصحاب و یارانش به مکه می رفت و در فخ به محاصره لشکر هادی عباسی افتاد و خود با یارانش که هفتاد دو تن بودند، در آنجا کشته شدند. امام باقر علیه السلام فرمود: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از آن مسیر عبور می کرد که در آنجا دو رکعت نماز خواند و گریه بسیار نمود. اصحاب از علت گریه پیامبر را پرسیدند. فرمود: جبرئیل مرا خبرداد که یکی از فرزندانت در اینجا کشته می شود که اجر شهید با او، اجر دو شهید است.(1)
حسین بن علی، صاحب فخ قبلاً در مدینه قیام کرده بود و آنجا را به تصرف خود در آورده بود و در ایام مراسم، تصور نمی کرد لشکر عباسی در ماه حرام و در حرم امن الهی دست به شمشیر بزند و چون آمادگی برای جنگ نداشت، غافلگیر شد و بعد از کشته شدن، سرهای آنان را نیز از بدن جدا کردند و برای منصور فرستادند.
آیا مکان صفا و مروه سرپوشیده و به شکل امروزی بود؟ اعمال آن چگونه انجام می شد؟
از سال 1349، که من دیده ام، صفا و مروه به همین کیفیت بود؛ یعنی سر پوشیده و مسقّف ولی طبقه دوم هنوز قابل استفاده نبود و اصولاً بیشترین قسمتِ طبقه دوم مسجدالحرام بعد از سال 49 ساخته شد. البته گفته می شد که قبل از آن، صفا و مروه از مسجدالحرام جدا بود و میان مسجدالحرام و صفا و مروه بازار عطاران واقع شده بود، امّا در آن سالی که ما به سفر رفتیم از بازار عطاران خبری نبود و بین صفا و مروه؛ یعنی در قسمت وسط همانگونه که الآن هست، دو دیوار کوتاه کشیده بودند تا افراد عاجز و معلول، که از چرخ استفاده می کنند، بتوانند براحتی از آنجا سعی کنند و چرخهای اینها هم مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند. البته در مقابل هر درِ ورودی به طرف مسجد الحرام، که فعلا با سقف زدن و پل هوایی راهی به سوی مسجدالحرام باز کرده اند در گذشته نبود، لذا تزاحم میان سعی کننده و عبور کنندگان به مسجدالحرام زیاد بود که فعلاً این تزاحم برداشته شده است.
در مسجد الحرام هنگام طواف، یا نماز پشت مقام ابراهیم، یا لمس حجرالأسود، به چه مشکلی بر می خوردید؟
قبل از انقلاب برای طواف و سعی، مشکل چندانی وجود نداشت و حتی نماز در پشت مقام، اگر چه در چند متری به طور دسته جمعی مشکل بود ولی با حمایتهایی که افراد ایرانی از همدیگر می کردند، مشکل حل می شد.
اما در لمس حجرالاسود همواره مشکل وجود داشت و شاید مشکل تر از این زمان بود؛ زیرا در این زمان مأموران حرم، مردم را به صف نگه می دارند و افراد نفر به نفر جلو می روند و حجر را لمس می کنند و می بوسند، اما در گذشته مشکل بود. به یاد دارم که در سفر اول، در حالی که محرم بودم، تصمیم گرفتم حجرالأسود را ببوسم و لمس کنم، پشت صفوف جمعیت ایستاده بودم که عربی بعد از بوسیدن حجر خواست راه را برای خروج خود باز کند، با آرنج دو دست خود به سینه های مردم فشار وارد می کرد و راه خود را می گشود، به من که رسید آرنج دست او چنان سینه ام را فشار داد که یکی از استخوانهای سینه ام شکست و در اثر جیغ و داد من، دست از روی سینه ام برداشت و این شکستگی استخوان سینه، تا آخرِ مراسم حج، مرا رنج می داد تا اینکه کم کم در اثر مداوا و روغن مالی بهبود یافت و در سال 57 ، باز هم در برگشت از شهر بابک که همراه آیة اللّه مؤمن و آیة اللّه جنّتی و مرحوم آیة اللّه آذری بودم، در اثر واژگون شدن ماشین، مجدداً استخوان سینه ام به درد آمد و معالجه آن بیش از یک ماه به طول انجامید.
حالات حاجیان در هنگام طواف و نماز چگونه بود؟
حاجیان غیر ایرانی، نظر به اینکه طواف در حدّ معینی را لازم نمی دانند، مشکلی از نظر طواف ندارند و همچنین نماز طواف ولی حاجیان ایرانی و شیعه طبق فتوای مراجع خود سعی می کنند در دایره مطاف باشند و نوعا به دعا و راز نیاز به درگاه پروردگار علاقه ای نشان نمی دهند؛ یعنی آنگونه که سنّی ها دعای اشواط می خوانند و اذکار را در حالت دسته جمعی تکرار می کنند، این حالت دعا در میان ایرانیان نیست، البته تعداد اندکی مقیّد به دعا در حال طواف هستند و این بسته به راهنمایی های روحانیون در بیان مسائل حج و تعهّد انسانها به دعا و راز و نیاز در آن مکان مقدس است.؟؟؟؟
چه خاطره یا مطلبی می توانید در باره آب زمزم بیان کنید؟
آب زمزم که خاطره حضرت اسماعیل و هاجر را تداعی می کند می توان گفت یک امر خارق العاده ای است اولاً در طول بیش از پنج هزار سال جایگاهش همانست که بود و ثانیاًگوارائی آب و زیادی آنست هرچند در گذشته یعنی قبل از حضرت عبدالمطلب پر شده و ازحیّز استفاده خارج گردیده بود ولی بالایروبی توسط آن حضرت مجدداً مورد استفاده قرار گرفت و سقایة الحاج یک سمت افتخاری بود که برای یکی از اقوام قریش باقی ماند و از زمان حضرت عبدالمطلب یعنی حدود دو هزارو ششصد سال این چاه آب دهی دارد و آبش نیز بسیار گوارا است و زمانی که پیامبر اسلام در میدنه بود از این آب برای وی سوغاتی می آوردند اگر توجه داشته باشیم که شهر مکه 25 متر از سطح دریا (اقیانوس) بلندتر است و عمق فعلی این چاه که دور آن تاپائینی سنگ چینی شده حدود 26 متر است و با عنایت به اینکه سطح آب چاه زمزم همسطح با دریای احمر است که در 75 کیلومتری مکه واقع شده به قدرت پروردگار آب دریا در زیر زمین تصفیه شده و شیرین گردیده و به طرف چاه زمزم راه یافته است. و هرچه از چاه زمزم می کشند فوراً تنجای آن پرمی شود و این چاه در فصل زیارتی آب مورد نیاز حاجیان را تأمین می کند و روزانه هم بین هشتدصد تا هزار متر مربع از این آب توسط تانکرهای بزرگ برای مصرف زائرین بسوی مدینه فرستاده می شود و قبلاً یعنی قبل از باز سازی حرم، ما تا دهانه چاه می رفتیم در سفر 49 یک ریالی به مأمور سعودی دادم سطلی را به ته چاه انداخت و بالا کشید و مقداری از آن آب خوردم بقیه آب سطل را بر روی سر و لباسم ریخت و لی اکنون اطراف چاه در آن زیر زمین محصور شده و امکان دسترسی به چاه نیست ولی پمپهای بزرگ با چند لوله قطور در تمام 24 ساعت مشغول کشیدن آب چاه زمزم است، ما در یک سفر ظرفی پلاستیکی را پر ازآب زمزم کردیم و به ایران آوردیم و آن ظرف در جای قرار گرفت که از او غفلت شد بعد از هفت هشت سال که ظرف آب زمزم پیدا شد دیدیم آبش مثل اینکه تازه در ظرف ریخته باشیم همان طعم و مزه خود را دارد،آیة ا... العظمای بهجت سلّمه ا... سفارش می کنند جهت شفای مرض مقداری تربت کربلا در آب زمزم بریزند و بخورند البته همراه با آن صدقه نیز بدهند امید است خداوند شفای عاجل عنایت کند وسوغای بردن از این آب برای زوال کشورهای دیگر نیز مرسوم است و آنها به یک شیشه و دو شیشه اکتفا نمی کنند و یک دبه ده لیتری و بیشتر آب می کنند و با خود به وطن می برند
آیا حاجیان در نمازهای جماعت اهل سنت شرکت می کردند؟
در گذشته قبل از انقلاب حجاج ایرانی در نمازهای جماعت آنها شرکت نمی کردند و هر کاروانی در محل سکونت زوار برای خود جماعتی داشت و زوار ایرانی نه تنها در نماز جماعت آنها شرکت نمی کردند بلکه موقع نماز زن و مرد اطراف محل نماز جمع می شدند و نماز آنها را تماشا می کردند و گفتار روحانیون هم در عمل آنها چندان مؤثر نبود و این کار یک حالت بدبینی نسبت به ایرانیها ایجاد کرده بود که ایرانیها نماز نمی خوانند ولی بعد از انقلاب و دستور امام قدس سره که در هتل ها نماز جماعت نخوانند و در نماز جماعت آنها شرکت کنند و مردم هم شرکت می کردند این کار اثر مطلوبی بجای گذاشت که نظر آنها نسبت به ایرانیها برگشت.
ج ـ مشاعر مقدس
بعد از احرام در مکه، چگونه و با چه وسیله ای به عرفات می رفتید؟
بعد از احرام در مکه برای حج تمتّع لازم است همه حاجیان به عرفات بروند (البته برای حج قران و افراد هم رفتن به عرفات لازم است).
عرفات در 24 کیلو متری شرق مکه قرار دارد و بین مکه و عرفات منی و مشعر می باشد و فاصله خانه کعبه تا جمره عقبه (اول منی) شش کیلو متر و از ابتدای جمره عقله (جمره سوم) تا وای محسّر آخر منی حدود چهار کیلومتر و بعد از وادی محسّر مشعر یا مزدلفه شروع می شود که در طریق عرفات چهار کیلو متر است و بعد از این چهار کیلومتر ده کیلو متر دیگر طی شود ابتدای عرفات نمایان می گردد و چون بنا نیست راجع به خصوصیات مکانی و حدود آنها صحبتی شود به همین اندازه اکتفا می شود سؤال این بود که بعد از احرام در مکه چگونه و با چه وسیله ای به عرفات رفتید؟
البته در شرح مستحب است که شب عرفه را در منی باشیم و صبح روز عرفه به طرف عرفات حرکت کنیم و وقوف عرفه اول ظهر تا غروب روز نهم است ولی فعلاً حجاج ایرانی چون با کاروان و با ماشین به عرفات می روند و عده ای ناتوان هم همراه کاروان هستند و برای هرکشوری و هرکاروانی جای خاصّی در عرفات در نظر گرفته شده لذا چاره ایت جز همراه کاروان رفتن نیست البته با ماشین سرباز به عرفات می رویم وقبلاً عده ای کارگر رفته و فرش انداخته ووسائل پذیرائی رامهیا کرده که به محض ورود حاجی ها از آنها پذیرائی شود و از سال 49 به بعد که اول سفرما بوده این رسم ادامه دارد و جهت جلوگیری از تلفات و گم شدن حاجی کار بسیار خوبی هست و امّا عده زیادی از اهل تسنن مخصوصاً آنهائیکه دسته جمعی هستند ولی به صورت کاروانی با وسائل پذیرائی و آشپزی نیستند شبانه حرکت می کنند بسوی منی و شب عرفه را در منی می مانند و از غذای حاضری استفاده می کنند و صبح روز عرفه به طرف عرفات حرکت می کنند و دولت برای این پیاده روندگان جاده مخصوصی درست کرده که به طریق المشاة معروف است
وضع بهداشت، پاکی و طهارت در عرفات چگونه بود؟
هرچند توقف در عرفات کوتاه بود (کوتاه می باشد) حد اکثر یک شبانه روز ولی امکانات بهداشتی و آب و توالت درگذشته تأسف آور بود هر کاروان میبایست در عرفات یک بشکه جهت ذخیره آب داشته باشد که قبلاً آنرا به وسیله لوه (شلنگ) یا ماشین هائی که آب می فروختند پر کند و توالت های موقّت هم از طریق دولت یا مطوفین برای چند کاروان در یک جا تهیه می شد البته با دیوار بلوکی و درب های موقت آهنی ولی در اثر باز و بسته شدن درب موقت از جا کنده می شد و یا توالتها کثیف و پرشده دیگر قابل استفاده نبود از آب چه عرض کنم صرف نظر از کمی آب مشکل نجاست آب پیش می آمد یعنی بعضی از عوام همان آفتابه ای را که به توالت برده بودند برای پرکردن آب به میان بشکه می زدند کسی که این منظره را می دید دیگر نمی توانست از آب آن بشکه استفاده کند ناچار بعضی ها به آب های شیشه ای (پلاستیکی) روی می آوردند هرچند گران بود
حالات و رفتار مردم در روز عرفه چگونه بود، آیا دعا و مناجات دسته جمعی داشتند؟
چیزی که بیش از همه در عرفات مورد توجه بود همین دعا و مناجات دسته جمعی بود زیرا از پیش مسئله عرفات برای مردم جا افتاده بود هرچند در آن زمان ها فیلم و تلویزیونی هم در کار نبود اما مسئله عرفات و دعای عرفه بسیار به گوش مردم خورده بود و در اینکه شخص محرم در عرفات غیر خیمه جای دیگری ندارد و امکان رفتن به جائی مثل جبل الرحمه هم مهیا نیست و دور از زن و زندگی و خانواده نیز می باشد دعا و مناجات در آن صحرای عرفات لذت خاصّی دارد در هرکاروان روحانی و یا یک فرد خوش صوتی که بتواند دعا بخواند وگاهی هم ذکر مصیبتی کند می تواند اشکها را ازچشم ها سرازیر نماید اصولاً در دوری از زن و فرزند و خانواده و زندگی یک حالت رقّتی به آدم دست می دهد که یا د آور تخاطرات حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و پیامبر و امامان می تواند در تربیت انسانها کار ساز باشد هرچند ممکن است موقّتی باشد و در برگشت در اثر آلوده شدن به اغراض دنیوی آن حالت از انسان گرفته شود ولی سرزمینی منا و عرفات یک سرزمین انسان ساز است .
تعداد حاجیان و رفت و آمد به عرفات و مشعر به چه شکل بود؟
هر ساله بعد از انجام مراسم (روز عید قربان) دولت آمار شرکت کنندگان در مراسم را در روزنامه ها اعلام می کند و طبق گذرنامه تعداد شرکت کنندگان هر کشور معلوم است و تعداد شرکت کنندگان بین سیصد تا چهار صد هزار متغیر بود (قبل از انقلاب) و گرما و سرما و فصول مختلف سال در تعداد شرکت کنندگان تأثیر داشت و قسمت مهمی از رفت و آمد حاجی ها به عرفات و منی با ماشین بود ولی همانطوریکه قبلا هم اشاره شد عده زیادی از حاجی ها با پای پیادهه به منی و عرفات می رفتند و دولت برای تسهیل کار اینها جاده مخصوص پیاده روندگان درست کرده و درحال حاضر این جاده بسیار و سیع و اطرافش محصور و تیرهای برق هم در اطراف نصب شده و در کنار جاده لوله های آب و دستگاهای آب سردکن جمعیت زیادی را بسوی تخود می کشد و من در دو سفری که بعد از نوسازی حرمین به مکه رفتم و در برگشت از عرفات به منی از این جاده استفاده کردم به نظرم آمد که جمعیتی در حدود چهار صد تا پانصد هزار نفر از طریق مشاة استفاده می کنند و دو لت دو جاده عریض را اختصاص به پیاده روندگان داده و انتهای هردو جاده را میله های آهنی کوبیده تا از وردو، وسائی نقلیه هم جلوگیری کند و مااین جاده را پیاده یک ساعت و نیم طی می کردیم و لی گاهی هم اتفاق افتاد که حاجیان با ماشین هم نتوانستند وقوف مشعر را به موقع درک کنند و حرکت با ماشین در جاده 12 کیلو متری 12 ساعت طول می کشید هرچند جاده های ماشین رو هم متعدد شده به 10 جاده رسیده است در یک سفر که با یکی از دوستان تصمیم گرفتم با فراهم بودن ماشین پیاده برویم هوا شروع کرد به باریدن بفکر افتاد یک کیسه پلاستیکی که نوعا برای نا و لوازم در کاروان پیدا می شود تهیه نمودم در کیسه را به اندازه ای که سرم از آنجا بیرون بیاید پاره نمودم کیسه را به خود کشیدم که تمام لباس احرامنی زیر کیسه قرار بگیرد تا مشعر هوا بشدت بارانی بود اگر باماشین هم می رفتیم همین اشکال بود چون ماشین سقف نداشت و شاید باران بیشتر هم به شخص وارد می آمد، به مشعر مکه رسیدیم لباس احرامی من خشک بود اما لباس رفیقم تر شده بود من موقع خوابیدن کیسه را به او دادم تا بلکه یک مقدار از شدت سرمای او کاسته شود بالا پوش هم نداشتم وقتی دراز کشیدیم جائی بخوابیم بادی وزیدن گرفت و یک کیسه دیگری برای من آورد و من هم آن کیسه پلاستیکی را بخود گرفتم و خوابیدم و خداوند همانجا عوضم داد.
حالات مردم در مشعر چگونه بود؟
بعد از برگشت حاجیان از عرفات به مشعر مشکلات زیادی گریبانگیر حاجیان بود مشکل اساسی عدم و جود امکانات بهداشتی آب و توالت بود و در چند جای مشعر شیر آب بود ولی پیدا کردن آن اولاً مشکل بود و ثانیا خطر گم شدن داشت و علاوه توالت تهم نداشت لذا مردم برای اینگونه ضروری از بیابان و یاپشت ماشین ها استفاده می کردند و بیابانی که باید برای استفاده دسته دیگر که می ایند تمیز باشد آلوده می شد و برای جمع کردن سنگ های مورد نیاز برای رمی جمرات که باید از اینجا تهیه شود پیدا کردن جائی که دست ها موقع جمع آوری سنگ ها آلوده نشود باز مشکل بود و در این بیابان چراغی هم نبود هرکاروان برای خود یک چراغ زنبوری داشت و برای جمع آوری سنگ و یا تهیه آب که افراد از کاروان جدا می شدند بسیاری گم می شدند شب تاریک و مسیر شمال و جنوب هم معلوم نبود با یک مقدار فاصله گرفتن از کاروان اگر در موقع رفتن دقّت لازم را در نشانه گ یری محل کاروان انجام نداده باشد برگشت به محل کاروان کار بسیار مشکلی بود و یکی از مشکملات کاروآنهاو یا دستجات پیدا کردن افراد گم شده خود در فردا بود بلندگو دست گرفته فرد یا افراد گم شده خود را صدا می زدند تا پیدا کنند که نوعاً هم پیدا نمی شدند
افراد گمشده در مشعر چه می کردند و به کجا می رفتند؟
افراد گم شده در مشعر جائی نداشتند بروند زیرا رفتن با دیگر مردم به سمت منی باز هم برای آنها مفید فاده نبود زیرا منا هم گم می شدند مأمورین سرانجام گم شده ها را جمع می کردند و به مرکزی که در منا برای این کار مهیا ک رده بودند می بردند و افراد گم شده در منا نیز بدان مکان انتقال داده می شدند و افرادی که کارت همراه داشتند کارتی که مشخّصات مطوف و کاروان در آن ثبت باشد او را به دفتر مطوف در منا تحویل می دادند و افرادی مشخصات همراه نداشتند و نوعا اینگونه بودند کاروآنهامیبایست به ممحل گم شدگان بروند و افراد گم شده خود پیدا کنند و به خیمه ببرند در یک مورد یک حاجی در منی بدون اجازه خارج شد که دیگر نتوانست به خیمه برگردد من شخصا به محل گمشدگان رفتم و چند هزار نفر گم شده ای را در آنجا دیدم و با بلندگو توانستم گم شده کاروان خود را آنجا پیداکنم.
گم شدن حاجی در منی و مشعر از نا آشنائی با مسئله یعنی نیت وقوف در مشعر مشمکلاتی نیز بدنبال دارد و همچنین گم شدگان در منی گاهی از رمی جمره یا جمرات عقل می مانند و قربانی آنها تأخیر می افتد
چه خاطراتی از شب های مشعر دارید؟
خاطره خاصّی که قابل نوشتن باشد نداریم ولی شب مشعر در آن بیابان و دور از زن و زندگی و خانواده از نظر توجه به پروردگار و راز و نیاز با او دلنشین است گرچه همه مراحل سفر جنبه روحانیت و معنویت دارد ولی شب مشعر و مخصوصا بین طلوعین و لحظات نیت وقوف در مشعر بسیار دل انگیز است زیرا علاوه از نیت وقوف اعمال فردا در خاطره زنده می شود و آنها انسان را بین خوف و رجا قرار می دهد.
حرکت از مشعر به منا، چگونه و به چه صورت بود؟
حرکت از مشعر به منی که همه جمعیت در حال حرکت اند و هرلحظه فشرده تر شده و تمام و سائل نقلیه هم رها می شوند دیدنی است در گذشته که کاروان و رهنما نبود باید بسیار مشکل ساز باشد زیرا یکی از موارد گم شدن حاجی همین مسیر است صدها پرچم و علامت برافراشته می شود وحاجیان باید بدنبال آن علامت که قبلا مورد شناسائی قرار گرفته و با آن آشنا هستند راه بیفتد و فاصله بین توقف گاه حاجیان در مشعر و منی را پیاده طی کنند و این فاصله حدود سه کیلومتر است و گاهی هم کمتر امّا تداخل کاروآنهاو گروه ها در هم موجب گم شدن افراد و از هم گسیختگی افراد کاروان می شد و قبل از انقلاب به کاروآنهای ایرانی اجازه می دادند که از پرچم کشور خود برای علامت استفاده کنند و حتی از این پرچم در حال طواف نیز استفاده می شد و کم کم پرچم ها کنار رفت چون مشابه بود وبرای علامت از تابلو که یک مقدار دور می شد برای افراد پیر و یا کم سواد باز هم تشیخص کاروان مشکل بود و گم شده گان مشعر و یا بین راه مشعر و منی نه تنها از غذا و پذیرائی باز می ماندند چه بسیار در روز عید به رمی جمره و اعمال دیگر نیز نمی رسیدند تدبیر کاروان و روحانی همراه در این مرحله بسیار کار ساز بود درچند سالی که به عنوان هیئت داوران با بعثه رهبری همکاری داشتم یکی از مشکلات روحانیون آشنا نبودن مسیر مشعر تا محل خیمه کاروان در منی بود گاهی کاروان به منی میر سید ولی جای خیمه خود را نمی دانست و حتی مدیر کاروان و کارگرش که قبلا به منی آمده و اثاث و لوازم آنجارا تهیه کرده اما در برگشت از مشعر به منی جایگاه خود را نمی دانست و من شخصا برای اینکه به این مشکل دچار نشوم قبل از حرکت به عرفات همراه کارگر کاروان و یا به تنهائی به منی می رفتم و چون هنوز جمعیّتی نبود خیمه کاروان را پیدا می کردم و بعد با کاغذ و خودکار مسیر ازابتدایی مشعر تا خیمه خودرا روی کاغذ ترسیم می کردم و مسیر مشعر تا منی گاهی به چند جاده منتهی می شد همه جاده ها را در نظر می گرفتم و در نقشه تمام بی راهه هارا می بستم و کاملا مسیر منتهی به خیمه را علامت گذاری می کردم و در صبح روز عید بدون هیچ گونه معطلی افراد کاروان را به طرف خیمه هدایت می کردم، نباید ایراد گ رفت که قبل از پایان یافتن مراسم حج خارج شدن از مکه جایز نیست مسئله این است که خارج شدن از حرم جایز نیست مگر با یک شرایطی و منی و مشعر جزء حرم است و آزادانه هرحاجی می تواند قبل از انجام مراسم حج به منی و مشعر برود.
مطلب دیگری که ذکر آن مخصوصا برای کاروآنهابی فایده نیست اینکه قبل از اقنلاب آفتابه کوچکی پیدا کرده بودم و صبح روز عید آن آفتابه را بالای پرچم می بستم (پرچم شیر خورشید سرخ) و از حاجیان کاروان تقاضا می کردم که چشمشان به پرچمی باشد که بالایش آفتابه است و چون بعد از انقلاب که پرچم هم عوض شده بود و این کار درست نبود دسته گلی از مکه خریده بودم و همراه خود به عرفات و مشعر می بردم و روزد عید آن دسته گل را بالای پرچم کاروان می بستم و به افراد کاروان تذکر می دادم که چشمشان به پرچمی باشد که بالایش دسته گلی است
با این حیله افراد کاروان به خیمه منی می رسیدند و گم نمی شدند هرچند فاصله آنها با پرچم و علامت کاروان دورباشد.
آیا وادی محسِّر علامتی داشت و حاجیان این منطقه را می شناختند؟
در هیچ زمان وادی محسّر علامتی نداشت و اصولا حاجیان این وادی را نمی شناختند و اهل تسنن و حکومت نسبت به وادی محسّر هیچگونه دستوری ندارند ولی نسبت به ابتداء مزدلفه و یا انتهاء و ابتداء عرفه و منی تابلوی بزرگی نصب شده است و ابتدا و انتهای مذکور تا چه اندازه با دستورات شرعی ما تطبیق می کند مسئله دیگری است .
اعمال منا (رمی جمرات) چگونه انجام می گرفت و به چه صورت در منا حاضر می شدند؟
یکی از مشکلات منی رمی جمره عقبه در روز عید است .
لازم به یاد آوری است خیابانی در منی اختصاص به محل جمرات دارد بنام شارع الجمرات ازمکه که به طرف منی می رویم در اول منی جمره ای است بنام جمره عقبه، عقبه بدان مناسبت که قبلا کوههای اطراف نزدیک بوده و این جمره بین دو کوه قرار گرفته بود و بیعت عقبه که عده ای از بزرگان مدینه در یک موسم حج با پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت کردند کنار همین جمره بود و بعد از این بیعت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله مصعب ابن عمیر را همراه اینها برای یاد دادن قرآن و مسائل به مدینه فرستاد، در اینکه ایا عقبه جزء منی است که می توان شبهای بیتوته در کنار آن بیتوته کرد و یا خارج منی و جزء مکه است اختلافی دیده می شود که به کار ما مربوط نیست .
به هر تقدیر روز عید قربان که حاجیان از مشعر به منی می آیند باید اعمالی را انجام دهند که ابتدا رمی جمره عقبه است و چون همه طوائف در این جهت شرکت دارند پیدا است که تراکم جمعیت و نبودن مدیریتی صحیح مشکلاتی را به و جود می آورد.
اولاً در مسیر راه از مشعر به جمرات و همچنین از خیمه ها به جمرات باید از شارع الجمرات استفاده کنند متأسفانه حاجیانی که از خمیه استفاده نمی کنند در مسیر این شارع جا گرفته اند و راه را مسدود کرده اند و مأمورین دولتی هم در این جهت مداخله نمی کنند و ثانیا اهل تسنن سنگ زدن به جمره یعنی ستون برپا شده در آن مکان را شرط نمی دانند و تنها سنگ انداختن به طرف جمره را کافی می دانند و بسسیار اتفاق می افتاده که سنگهایی که از راه دور چند متری به طرف جمره انداخته شده سری را شکسته یا چشمی را کور کرده است و دولت سعودی در این مرحله مدیریتی صحیح ارایه نداده که این گرفتاریها پیش نیاید و تراکم جمعیت هم گاهی افراد را به زیر می کشد و این افراد زیر دست و پاخفه می شوند که حادثه سال گذشته یکی از این نمونه ها است و با اینکه چندین سال است که محل جمرات دو طبقه شده چون عبور و مرور طبق نقشه و مقرراتی نیست مشکل جمرات به حال خود باقی است البته در رمی جمرات روز یازدهم و دوازدهم چون مدت طولانی است مشکل مهمّی مشاهده نمی شود مگر در روز دوازدهم آنهم بعد از ظهر چون اهل تسنن آن را مستحب می دانند مشکل جمره عقبه در آن روز تکرار می شود یعنی جمره اولی و وسطی نیز مشکل جمره عقبه را دارد.
نحوه قربانی و حلق رأس چگونه بود و قربانی ها را چگونه تهیّه می کردید؟
در گذشته مثلا سال 49 تا 60 که شرکت کنندگان در مراسم حج بین سیصد تا پانصد هزار نفر بودند (سال به سال زیاد می شدند) و قربانگاه هم در کنار منی بود ما مشکلی از نظر قربانی نداشتیم از هر کاروان چند نفر انتخاب می شد و پول جمع می کردند و به قربانگاه می رفتند، گله گوسفند زیاد بود یکی از این افراد با گله دار و صاحب گوسفندان به توافق می رسید و به تعداد افرادی که از آنها پول گرفته بودند گوسفند انتخاب می کردند و به نیابت قربانی می کردند و مشکل فقط خود قربانگاه بود که انباشته از لاشه های گوسفند قربانی شده بود و چون اغلب در کاروان افرادی آشنا به ذبح و شرایط قربانی بودند و همکاری می کردند از این نظر مشکلی نداشتیم و در حلق رأس هم در هیچ زمان مشکلی نبود در گذشته از وجود عربها با پرداخت یک ریال (دو تومان) برای حلق استفاده می کردیم و بعد هم که وسائل و امکمانات فراهم شد بیشتر مردان با خود تیغ سر تراشی داشتند که سر همدیگر را به نیابت می تراشیدند .
لاشه قربانی چه می شد؟ آیا موجب تعفّن و بیماری هم می شدند؟
در باره لاشه قربانی ها باید عرض کنم که خودمان و یا کاروانهای ایرانی نمی توانستیم از این گوشت ها استفاده کنیم ولی افرادی از طرف قصابهای محلی در قربانگاه می گشتند هرجا لاشه خوبی پیدا می کردند فوراً جمع آوری می کردند یعنی پوست می کندند و قسمتهای مرغوب گوشت را به طرف مکه می بردند و م ءمورین هم از این کار جلوگیری نمی کردند و مازاد لاشه ها که در قربانگاه می ماند شبانگاه مأمورین با بولدوزر در قربانگاه گودال می کنند و این لاشه ها را در آنجا دفن می نمودند که از تعفن و آلودگی بیشتر جلوگیری کنند.
آداب و رسوم زائران ایرانی در شب های منا، چگونه بود و آن شب ها را به چه شکل می گذراندند؟
در شب یازدهم نوعاً خستگی روز در رابطه با رمی جمره عقبه و برگشت از مشعر فرصت هیچکاری را نمی دهد و در عین حال روحانیون مردم را جمع می کردند و از فلسفه حج و اعمالی که در آینده باید انجام گیرد توضیحاتی می دهند و از برنامه های بسیار خوب کاروآنهاو جود روحانیون متعهد و پرنشاط برای بیان احکام و فلسفه حج و اطلاعات مربوط به مکه و مدینه است نکته ای که باید یاد آور شوم اینکه در گذشته و سالهای قبل از انقلاب و باز سازی حرم مکه و مدینه که جمعیت مثل امروز نبود کاروآنهااز فرصتهای بعد از نیمه شب استفاده می کردند برای انجام اعمال حج که عبارت از طواف و نماز و سعی بین صفا و مروه باشد البته افراد پیر و ضعیف این اعمال را بعد از برگشت از منی انجام می دهند ولی افزایش جمعیت در این سالها جمعیت طواف کننده شب وروز تقریبا مثل هم است یعنی تمام صحن مسجدالحرام در اشغال طواف کنندگان استت .
عرب ها در منا چه مراسمی داشتند؟
ما به موردی بر نخوردیم که از مراسم عربها و یا حاجیان غیر ایرانی اطلاعی بدست آوریم آنگونه که ایرانیها جمع می شوند و مراسم دعا و روضه خوانی و یا مجلس وعظ و بیان احکام ترتیب می دهند از غیر ایرانی هیچ گونه مراسمی دیده نشده.
آیا خاطره ای از آتش سوزی چادرهای حجاج در منا و یا سایر مشکلات دارید؟
در سال 54 روز یازدهم ساعت سه بعد از ظهر به ما خبردادند که قسمتی از منی در آتش می سوزد ما بعد از مطلع شدن از جریان بلا فاصله از مردم خواستیم که به طرف کوه فرار کنند آتش در دویست متری ما قرار داشت و به همین نسبت ما تاکوه فاصله داشتم مردم به سرعت حرکت کردند و هرکس که توانست یک ساک دستی خود را همراه ببرد برد امّا در مسیر راه تا کوه خیمه ها که در زمین افراشته شده ریسمان و طنابی که برای سر پانگهداشتن خیمه به میخ های فرورفته در زمین در کوچه ها و فواصل بین خیمه قرار گرفته بود جلو سرعت فرار را می گرفت و گاهی باعث افتادن مردم روی هم می شدند بطوریکه راه بسته می شد و یا ناراحتی هائی برای افراد زیر دست و پا افتاده به وجود می آمد اتفاقا خانواده من هم جزء این افراد بود زیر دست و پا افتاد و تا سرحد مرگ پیش رفته بود که توسط عده ای نجات پیدا کرد و خیام ایرانیها در آن سال در وسط های منی قرار داشت یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها که روی همان کوه درست شده بود ومنبع یعنی مخزن آبی که در غیر فصل زیارتی از آب پر می شد تا در ایام منی مورد استفاده قرار گیرد و احتمال بانی این منبع یک مصری بوده لذا آنرا منبع مصری ها می گفتند به هرحال مردم از همه خیمه ها به طرف کوه به حرکت در آمدند و چون خبر آتش سوزی در ساعتی بود که نوعاً مردم خسته یا بیمار و خوابیده بودند به معاون کاروان گفتم یک سری به خیمه ها بزنیم تا شاید کسی خوابیده بیدارش کنیم اتفاقا در بررسی خیمه ها دو نفر پیدا کریم که هردو مریض و خوابیده بودند زیر بغل یکی از آنها را معاون کاروان گرفت و دیگری را خودم رهنمائی کردم که به طرف کوه ببریم ولی مریضی و بی حالی آنها به حدی بود که بالای کوة نتوانستند بروند نا چار پای کوه نشستند، ما بالای کوه رفتیم و دامنه کوه شیب تندی نداشت که افراد نتوانند از آن استفاده کنند بلکه شیب ملایمی بود وقتی بالای کوه قرار گرفتیم خیمه های خود را دیدیم که در کار سوختن بود وسرعت آتش سوزی بحدی بود که اگر چند دقیقه دیرتر از خیمه بیرون می آمدیم امکان فرار نبود جهت آن بود که اغلب بلکه تمام کاروآنهاهرکدام یکی تا کپسول گاز داشتند پر شده یا نیمه کار و وقتی آتش به کپسول گاز می رسید و کپسول گردم می شد و با انفجار گاز تا شعاع چهل تا پنجا متری آتش یکدفعه شعله می کشید می دیدیم که پارچه ها و قطعات پذستیکی آتش گرفته به هوا بلند می شد ولی دولت سعودی هم شاید پیش بینی چنین وضعی را نمی کرد لذا هیچگونه امکمانات آتش نشانی فراهم نکرده بود و هلی کوپترها مرتباً بالای آسمان پرواز می کردند و گاهی هم یک چیز هائی فرو می ریختند اما می دیدیم که برای جلوگیری از سرایت آتش تأثیری ندارد و اتفاقا باد هم در همان مسیر می وزید و به سرایت آتش کمک می کرد و با انفجار هر کپسول گاز اثاث و لوازم هر کاروان که تاشعاع 40 ـ 50 متری بود به آتش کشیده می شد مخصوصا تشک ها و زیر سری ها و فرشها که از مواد پلاستیکی بود فوراً آتش می گرفت نزدیک غروب که آتش سوزی تمام شد ما از کوه پیاده شدیم ابتدا به طرف خیمه سوخته خود رفتیم که چیز باقی نمانده بود حتی وسائل پذیرایی مثل نوشابها و میوه ها سوخته یا نیم سوخته شده بود و بعد از ساعتی که افراد خودرا جمع کردیم بطرف مسجد خیف رفتیم که بیتوته شب دوازدهم از ماسلب نشود ولی اغلب کاروانهای ایرانی افراد خود را جمع کرده به مکمه یا عزیزیه بدند چون برای هیچ کاروانی وسیله پذیرائی نمانده بود ما که افراد را در آن مسجد جمع کردیم مدیر کاروان یک شام حاضری و نوشابه برای افراد فراهم کرد که پذیرائی فقط بدین کیفیت بود البته کشته نداشتیم و چند نفر از کاروان ما ناپدید بودند ازجمله آن دو نفر مریض که توسط مأمورین امداد به بیمارستان برده شدند که یک در بیمارستان مرد البته نه به خاطر سوختگی و دیگری خوب شد و بعد از چند روز به کاروان برگشت و ماتلفاتی نداشتیم و بعد از جمع آوری افراد کاروان در مسجید خیف من سری به هلال احمر سعودی مستقر در منا زدم تا از جریان آتش سوزی و تعداد سوخته و ملیّت آنها با خبر شوم معلوم شد آتش ابتدا از کپسول کوچک (پیک نیکی) یکی از سیاهان که در نزدیکی مسجد خیف خیمه داشت به خیمه سرایت کرده و با گسترش این آتش این فاجعه به وجود آمده آنچه از مشاهدات خود در هلال احمر سعودی بدست آوریم این بود که بیشتر سوخته ها غیر ایرانی و از سیاهان بود، مأمورین یکی یکی سوخته های پیچیده در پتو یا ملافه را می آورند و صورت آنرا باز می کردند و یکی با دستگاه عکاسی یک فلش می زد و از صورت او عکس می گرفت دو مرتبه ملافه یا پتو را بدور او می کشیدند و می بردند و نفر دیگری می آوردند آنگاه که صورت این سوخته یا نیم سوخته ها باز می شد می دیدم از سیاهان است و یک تسبیح دانه درشت به گردن آویخته که رسم زائرین سیاه پوست بود و آنچه از مطبوعات بعداً معلوم شد این سوخته ها بیشتر غیر ایرانی و از سیاهان و ملیّت های دیگر بودند حدوداً بین سیصد تا چهار صد نفر تخمین زده می شد ولی خیام ایرانیها که مجموعاً در یک ناحیه یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها در قسمت کوه قرار داشت تماماً سوخت و چون همه کاروانهای ایرانی یک یا دو کپسول گاز داشتند چیزی از اثاث و لوازم اینها باقی نماند،خسارات اموال نیز به مردم داده نشد زیرا اثبات آن مشکل بود، البته سال دیگر دولت از ورود کپسول گاز به منا و عرفات جلوگیری نمود وکاروآنها ناچار شدند از غذاهای سرد مثلا نان و پنیر و هندوانه استفاده کنند و یا در هتل خود در مکه و عزیزیه غذا درست می کردند و با وانت به منی می بردند و گاهی هم ترافیک ماشین ها و تأخیر غذا نیز مشکلاتی برای افراد کاروان به و جود می آورد.
متأسفانه در چند سال قبل (سال آن یادم نیست) نیز در منی آتش سوزی انجام گرفته و تمام خیمه ایرانیها سوخت و این جریان روز هشتم ذیحجه بود که اخبار بعد از ظهری رادیو خبر از آتش سوزی در منی داشت و ما دربعثه رهبری و در معایده بودیم و من تصمیم گرفتم که به منی بروم و جریان را از نزدیک ببینم و چون ماشین برای رفتن به منا فراهم نبود یعنی همه ماشین ها جهت حمل حاجیان به عرفات استفاده می شد ناچار پیاده رفتم و وقتی به محل خیام آتش گرفته رسیدم معلوم شد که این باز خیام ایرانیها سوخت البته محل خیام در جایگاه قبلی یعنی بین مسجد خیف و منبع مصریها نبود بلکه در هضبه منی قرار گرفته بود و هضبه منی یک فضای باز بلندی بود بعد از پل عبدالعزیز یعنی بین پل عبد العزیز تا قربانگاه تپه های پست و بلندی بود و از منی بود امّا قابل نصب خیمه و توقف حاجیان نبود و ا ین قسمت را دولت هموار و مسطح کرد و محل اسکان ایرانیها قرار داد که معروف بود به هضبه منی یعنی تپه های تسطیح شده که در تمام منی این قسمت از همه بلندتر و در جریان هوا و با صفاتر است اما فاصله آن با جمرات حدود سه کیلومتر می باشد و در زیر پل عبدالعزیز که مسیر چند خیابان نیز می باشد محل خیام عده ای از حاجیانی بود که در مدت توقف در مکه از این یخیمه ها استفاده می کردند یعنی برای اینکه خرج کمتری بکنند در مکه منزل اجاره نمی کردند و در منی خیمه می گرفت هم برای طواف و اعمال مکه می توانستند از آنجا بیایند و از آنجا هم به عرفات بروند و درایام منی و بعد از منی باز هم از آن خیمه ها استفاده می کردند.
غرض روز هشتم که هنوز زمان سکونت حاجیان به منی نرنسیده بود اما همه خیمه های ایرانی و غیر ایرانی سرپاشده و آماده بود آتش از کپسول یکی از این خیمه های زیر پل به خیمه سرایت کرد و از آنجا به خیمه های دیگر و چون نزدیک ترین محل خیام ایرانیها کنار پل عبدالعزیز بود آتش در چند لحظه به خیام ایرانیها رسید و تمام خیمه ها سوخت در حالیکه هیچ ایرانی درآن خیمه ها نبود (روزهشتم بود) و خیمه ها مربوط به مطوفین بود، هرکاروانی که برای امکان زائران خود در خیمه فرش کرده بود و یا لوازم پذیرائی مهیا کرده بود همه سوخت
من وقتی رسیدم که آتش خاموش شده بود امّا سری به این خیمه ها زدم معلوم شد که فقط عمو آهنی خیمه ها باقی م انده چون با مفتول به هم پیچیده انا امّا پارچه خیمه ها و فرش و موکت ها سوخته و لوازم پذیرائی کاروآنهاهمه سوخته و کولر آبی و پنکه و یخجال و فریزر و میوه ها همه سوخته بود البته وقت غروب به بعثه برگشتم پیاده و چون ما فردا صبح عازم عرفات بودیم عجله هم در برگشتن نداشتم ما فردا صبح یعنی صبح عرفه به عرفات رفتیم و شب عید در مشعر بودیم و صبح روز عید که به منا آمدیم تمام خیمه های ایرانیها مجدداً نصب شده بود ولی هیچ خیمه فرض نداشت و امکانات پذیرائی هم در آنها موجود نبود بهر کیفیتی بود این سال هم سپری شد ولی از سال بعد دولت از خیمه های نسوز استفاده کرد تا فاجعه اینگونه در سال های بعد تکرار نشود البته این خیمه ها گرچه پارچه ای است ولی در طول سال ثابت است و مثل گذشته در پایان مراسم بر چیده نمی شود
مردم چه وسایلی را با خود به عرفات و منا می بردند؟
از سال 49 که اولین سفر ما بود سفر با کاروان بود و کاروان یعنی حمله دارها مؤظف بودند شرایطی را مراعات کنند از جمله داشتن یک روحانی و پزشک و وسائل پذیرائی و غذا و تهیه همه امکانات حاجیان در مکه و مدینه و ازجمله در عرفات و منی و مشعر و در مقابل پولی که از حاجی می گیرند همه مسئولیت ها از جمله تهیه خیمه در عرفات و منی و وسائط نقلیه و خوراک بعهده حمله دار بود البته نصب خیمه ها به عهده مطوِّف ولی بقیه لوازم به عهده کاروان بود از جمله آشپز و کمک آشپز و افرادی جهت پذیرائی، البته این ایرانیها هستند که به این کیفیت به مکه می روند و سایر ملیت ها از کشورهای دیگر چه گرفتاریهائی دارند مزیت این کار اینست که حاجی ایرانی مشکلات کمتری دارد و فراهم بودن این امکانات به حاجی فرصت می دهد از سفر خود بهره بیشتری ببرد امّا هر فردی هم در زندگی خود نیاز هائی دارد که باید خود عهده دار فراهم نمودن آنها باشد، حوله دستی و مسواک و لباس احرامی ولباسهای گرم و سرد مورد نیاز و ماشین اصلاح و خورده ریزهای دیگر که جمعا در یک ساک دستی قرار می گیرد و باید با حاجی در عرفات و مشعر و منی همراه باشد به اضافه مناشک و کتاب دعا و یا لوازمی که زنها نیاز دارند.
چه خاطره ای از اعمال و آداب شب های منا به یاد دارید؟
تمام شبهای منی خود خاطره است و چون بیتوته در منی جزء واجبات است هرگونه فعالتی در شب باید در محدوده منی باشد از قبیل رفتن به مسجد خیف و دیدن اقوام و دوستان در ک اروانهای دیگر که امکانات ملاقات در مکه کمتر بود و در عرفات هم از خیمه خارج شدن خطر گم شدن را داشت ولی در منی این امکان و فرصتی بود که با خبر گ رفتن از کاروانهای دیگر و جایگاه آنها به دیدن اقوام و دوستان خود بروند البته رو حانیون نیز از فرصت استفاده می کردند تا با بیان احکام و اسرار حج برعلم و آگاهی حاجیان بیفرایند.
آیا از مساجد قدیمی موجود در منا خاطره ای به یاد دارید؟ (مسجد کبش، مسجد بیعه و...).
تنها از مساجد منی مسجد خیف را می شناسم که در روایات هم برای نماز خواندن در آن فوق العاده تأکید شده ولی چون این سالها جمعیت شرکت کننده در مراسم حج زیاد است و یا تجدید بنای مسجد خیف و نصب دستگاهای خنک کننده در آن جمعیت شرکت کننده در مسجد زیاد است که اغلب خوابیده و یا نشسته و از آن فضای خنک استفاده می کند جا برای یک نماز گزار جدید کمتر پیدا می شود و بهترین موقع باز شبانگاهی است که انسان دو رکعت نمازی در آن بخواند که بسیاری از انبیاء و اولیا در آن نماز خوانده اند و رواتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مسجد خیف شنیده شده که بسیار جالب است (2)
برای اعمال بعد از منا، چگونه به مکه برمی گشتید؟
برای برگشت زائرین به مکه همان وسیله ایکه اورا به عرفات و مشعر برده نیز در روز دوازدهم در منی آماده است که بعد از اذان ظهر آنها را به مکه برگرداند مسئله مهم انجام اعمال مکه است بعد از تمام شدن اعمال منی البته در گذشته یعنی از سال 49 به بعد که جمعیت شرکت کننده خیلی زیاد نبود ما از فرصتهای بعد از نیمه شب مثلا شب یازدهم استفاده می کردیم و به وسیله ماشین هائی که نزدیک جمرات مهیا بود به مکه می رفتیم و تا اذان صبح اعمال مکه یعنی طواف نماز و سعی را انجام می دادیم و اگر فرصتی بود طواف نساء و نمازش را هم تمامی می کردیم و به منی بر می گشتیم ولی بعد از شرکت میلیونی مردم در مراسم حج تراکم جمعیت در شب و روز مساوی بود و تا سیزده و چهارده طواف در دائره مطاف کار بسیار مشکلی است ولی برای تک نفری و یا چند نفر که با هم باشند فرصت های مناسبی پیدا می شود که طواف در دائره مطاف و بدون زحمت انجام می گیرد و آن شرکت کردن در مراسم نماز مسجدالحرام است بشرطیکه انسان خود را به نزدیک ترین جا برای نماز برساند و بعد از خواندن نماز جماعت بلا فاصله طواف را شروع کند و در چنین فرصتی هفت دور طواف حدود ده دقیقه طول می کشد و تاجمعیت از اطراف برای شرکت در طواف جمع شوند ما طواف خود را انجام داده و نماز آنرا در خلف مقام و گاهی با یکی دو متر فاصله به راحتی انجام داده ایم و این فرصتی است که خیلی افراد از آن غافلند و یک نکته راجع به رمی جمرات که یاد آوری آن می تواند بسیار مفید باشد اینست که ایرانیها هرگز رمی جمرات روز دوازدهم را به بعد از ظهر تأخیر نیندازند زیرا اهل سنت این کار را می کنند و چند مورد کشتاریکه پیش آمده و عده ای زیر دست و پا کشته شدند مال تراکم جمعیت بعد از ظهر روز دوازدهم است که به نظر آنها مستحب است البته روحانیون کاروآنهابه این مسئله واقفند و برای حفظ جان حاجیان نهایت وقت شناسی را دارند.
از روزهای پایانی حج چه خاطره ای دارید؟
خاطره خاصّی که قابل گفتن باشد نداریم ولی آنگونه که اهل تسنّن برای زیارت و داع و یاعمره مفرده اهمیت می دهند ما ایرانیها اهمیت نمی دهیم آنها مجدداً به مسجد تنعیم می روند و محرم می شوند و برای طواف و سعی به مسجدالحرام بر می گردند که گوئی تمام مسجدالحرام و صفا و مروه یکباره سفید پوش شده و اگر کسی می خواهد همه زوار را در حال احرام و سفید پوش ببیند می تواند اینجا ببیند و این تقید به زیارت وداع و انجام عمره مفرده بعد از پایانی مراسم حج قابل توجه است البته ممکن است عده زیادی حج افراد بجا آورده اند که دیگر قربانی نکنند و در صورت انجام حج افراد بجا آوردن عمره مفرده بعد از پایان مراسم حج واجب است ولی علمای شیعه برای مردمیکه منزلشان از مکه بیش از 16 فرسخ فاصله دارد حج افراد را جایز نمی دانند و وظیفه اینگونه افراد حج تمتع است همین حجیکه این سالها انجام می گیرد و تنعیم همان محلی است در شش کیلو متری مسجدالحرام که عایشه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله بدانجا فرستاده شد تا عمره مفرده بجا آورد چون این خانم بعد از رسیدن به مکه مانع از انجام طواف داشت ناچار با همان حال که محرم هم بود به عرفات رفت و بعد از برگشت از عرفات و منی لازم دیده شد که عمره مفرده که جای گزین تمتع است انجام دهد.
نحوه خرید سوغات چگونه بود و معمولاً چه چیزهایی به عنوان سوغات خریده می شد؟
اینگونه سوغاتیها بسته به موقعیت زمان و ارزش پول ایران و نیازهای زندگی ا ست بدون سوغات نمی شود و اشیاء زرق و برقی مغازه های مکه که فریبنده است انسان را وا دار به خرید می کند مخصوصا اجناس که قیمت آن با قیمت آن جنس در ایران تفاوت زیاد دارد و یک ؟؟؟ که همه باید به سوغات بیاورند آب زمزم است که نظیر آن در هیچ جای دنیا نیست .
مدت سفر حج چه قدر طول می کشید؟ و هزینه آن چه مقدار بود؟
مدت سفر حج از سال 49 به بعد با کاروان تقریبا یکماه بود و مقدار هزینه نیز حدود چهار هزار تومان بود که هزینه هواپیما رفت و برگشت و کرایه منزل در مکه و مدینه و وساطی نقلیه بین راهی و کلیه مخارج سفر بعهده کاروان بود و در خوراک و منزل هم مقید بودند که طبق شرایط دولت رفتار کنند و من در سفر اول از کاروان در مدینه جدا شدم و برای زیارت شام وسپس به عتبات عالیات در عراق رفتم که جریان آن سفر جدا است .
چه خاطرات تلخ و شیرینی از برخورد مردم با همدیگر در کاروان ها به یاد دارید؟
چون بیشتر سفرهایم بعد از انقلاب در بعثه امام خمین قدس سره و مسئولیتی که در آنجا داشتم به عنوان هیئت داوران بود و در رابطه با وظایف روحانیون کاروان و بعد اضافه شدن تخلفات ستاد جریانات تلخ و شیرینی در آن مسئولیت دارم ولی چون بسیاری آز آنها در رابطه با روحانیون است صلاح در ذکر آنها نمی بینم و البته در جریان حمله پولیس سعدی به زوار ایرانی روز ششم ذیحجه سال 56 بودم و ماجراهای تلخ و ناگواری بیاد دارم اما چون مورد سؤال قرار نگرفته و یا شاید صلاح در ذکر آنها نیست از آن صرف نظر می شود.
پی نوشت ها:
1 . بحار الأنوار، ج48، ص170
2 . کافی جلد اول ص 403 نقل کرده
میقات حج - شماره 48
منبع: خبرگزاری حج
انتهای پیام/پ