"توسعه برونزا" و نوکری یک ملت برای خانواده پولدار!

"توسعه برونزا" و نوکری یک ملت برای خانواده پولدار!

"در نگاه دوم، فرد به همان خانواده‌ پولدار ثروتمند مستکبر پناه می‌برد. در این وضع، دو حالت وجود دارد، یا به شدت توسط خانواده مذکور خرد می‌شود و یا در حالت دوم، به غلامی و نوکری و حضور در یک خانه اشرافی با امکانات فراوان پذیرفته می‌شوندو ..."

عبدالله عبداللهی طی یادداشتی برای خبرگزاری تسنیم نوشت:

"توسعه برونزا" یا "پیشرفت درونزا"؟ قطعاً انتخاب مشخص و صحیح یکی از این دو راه، اجماع ملی بر روی آن و متعاقب آن "همت و اقدام جهادی" در راستای عملیاتی کردن گزینه صحیح که از منظر نگارنده قطعاً "پیشرفت درونزا" خواهد بود، مهمترین نیاز فعلی کشور است. هرچند در نگاه اول موضوع هسته‌ای اولویت‌دارترین و فوری‌ترین مسئله کشور جلوه می‌کند، اما در حقیقت آنچه از اهمیت والاتری برخوردار بوده و پاردایم اصلی، و مشخص‌کننده رهیافت‌های دیگر در ذیل آن برای ایران امروز، را تعیین می‌کند، پاسخ به همین سوال است: "توسعه برونزا" یا "پیشرفت درونزا"؟

در پاسخ به این پرسش تا کنون مقالات و اظهارنظرهای متعددی منتشر شده است، اما آنچه در ذیل می‌آید پرداختی است به نحوی دیگر و غیررسمی‌تر که صرفاً با بهره‌گیری از یک مثال واضح و قریب به ذهن و با زبانی "غیررسمی و کاملاً عامیانه" به تشریح بخشی از تفاوت‌های این دو نوع نگرش اقتصادی می‌پردازد. در این مجال، پس از توضیح بسیار مختصری از شرایط و وضعیت فردی که "پیشرفت درونزا" را به عنوان سناریوی مختار زندگی خود پذیرفته، تمرکز اصلی و جدی ما بر روی فرد یا افراد دیگری است که "توسعه برونزا" را برای خود اختیار کرده‌اند و خوبی‌ها و بدی‌های آن را نیز به جان پذیرفته‌اند!

در حالت اول(پذیرش پیشرفت درونزا به عنوان تز مورد قبول)، فردی را در نظر بگیرید که فعلاً توانایی مالی متوسطی(از نظر امکاناتی مانند خانه و اتومبیل، تجهیزات و...) داشته، و البته با برخی مشکلات و معضلات اقتصادی نظیر کفاف ندادن دخل و خرج در برخی‌ ما‌ه‌ها و همچنین تلاش برخی خانواده‌های پولدار زورگو در اطراف خود نیز مواجه است. این فرد تصمیم می‌گیرد اولاً استقلال و هویت و عزت خود را حفظ کند و ثانیاً با برنامه‌ریزی برای اقتصاد خود و بویژه از طریق اصلاح الگوی مصرف، استفاده هرچه بیشتر از ظرفیت‌ها و داشته‌های خود، کاهش حداکثری وابستگی خود به خانواده های پولدار زورگویی که از این وابستگی برای تحقیر این فرد استفاده می‌کنند، تحمیل کار و کوشش سخت به خود و... زندگی خود را می‌گذراند و حتی رفته رفته و پس از گذشت چندین سال با بهره‌گیری از ثمرات زحمات و مجاهدت‌های خود قابلیت برابری با خانواده‌های پولدار را نیز پیدا می‌کند.

با این حال مسلم است که چنین فردی برخی کاستی‌ها و سختی‌ها را حداقل برای چند سال بر خود مسجل می‌کند. اولاً از برخی خوشی‌های زودگذر و مقطعی به خاطر رفاه بادوام و باثبات و همچنین لذتهای متعالی و باثبات خود در آینده چشم پوشی می‌کند و ثانیاً کار و تلاش سخت و پرهیز از سستی، کاهلی و بی‌عملی را بر خود واجب می‌سازد و... با این حال بر اساس برنامه‌ای که مدون کرده، به آینده ای با عزت و پیشرفت برای خود کاملاً‌امیدوار و مطمئن است.

اما فرد دیگری نیز وجود دارد که رویکرد دومی را اتخاذ کرده است. در نگاه دوم، فرد به همان خانواده‌ پولدار ثروتمند مستکبر پناه می‌برد. در این وضع، دو حالت وجود دارد، یا به شدت توسط خانواده مذکور خرد می‌شود و یا در حالت دوم، به غلامی و نوکری و حضور در یک خانه اشرافی با امکانات فراوان پذیرفته می‌شوند. بیایید فرض کنیم این فرد از شانس بالایی هم برخوردار بوده و بخت با او یار است! پس او از این پس افتخار دارد "غلام خانه‌زاد" یک خانواده اشرافی مستکبر باشد.

با این احتساب، این فرد یا چنین افراد خوش‌شانسی، از چنین خدمات بهره‌مند می‌شود:

1-    "فوراً" و "بدون هیچگونه تلاش خاصی" و صرفاً با استفاده از "ترحم و عنایت خانواده پولدار"، به نوکری و غلامی پذیرفته می‌شوند. و از این پس برای رفت و آمد به خانه یا خانه‌ها و ویلاهای صاحب خود "پاسپورتشان کاملاً محترم است"

2-    این فرد صرفاً نوکر و غلام خانه‌زاد است، اما یک نکته بسیار مهم در این میان وجود دارد. او در "مدار زندگی پولداری"(برگرفته از مدار توسعه یافتگی! به تعبیر آقای سریع‌القلم) قرار گرفته است. آنهم بدون آنکه از خودش چیزی داشته باشد! به همین سادگی.

3-    تا هنگامی که آن خانواده ثروتمند حضور دارد، اینان نیز بدون زحمت خاصی، صرفاً با ابراز و اظهار حلقه به گوشی خود از برخی مواهب خانه مانند بزرگی و زیبایی آن بهره می‌برند. ممکن است خانه استخر هم داشته باشد! با این حال نمی‌توانند از امکانات درجه یک خانه استفاده کنند؛ آنها فقط متعلق به همان پولدارهاست.

4-    از مشاهده غذاهای اعیانی آنچنانی و بوی غذاها نیز لذت می برند ولی حق استفاده از اکمل و اعلای آن را ندارند. با این حال قطعاً در چنین خانواده پرتجملی که "اسراف" و "دور ریزی" بخشی از                   فرهنگ خانه است، متنعم می‌شوند. دور ریزهای غذاهای خوشمزه، هم قطعآً خوشمزه‌اند.

5-    صاحب خانه دارای لوازم و امکانات تکنولوژیک سطح بالایی است؛ قطعا ماشین مدل بالایی هم دارد. در بهترین حالت، این نوکر خانه‌زاد می‌تواند بوقی هم با این ماشین بزند و از نشستن پشت فرمان لذت هم ببرد. بخصوص آن هنگام که ماشین صاحبش را باید پارک کند یا از پارکینگ منزل درآورد. همچنین می‌تواند برای برخی امور نیز مدتها از لوازم تکنولوژیک مانند رایانه‌های درجه یک و ... هم استفاده کند.

ممکن است در این بخش از قیاس، این شبهه پیش آید که کشورهایی که با این مدل توسعه برونزا سر می‌کنند، صرفاً به بوق زدن با ماشین‌های مدل بالا اکتفا نکرده‌اند بلکه چنین تکنولوژی‌هایی را کاملاً در اختیارشان گذاشته‌اند. در این باره باید گفت که آنچه ذکر می‌شود،‌ در نسبت بسیار کوچکتر و در مدل خدمتکاری در یک خانه تصویر شده. از سوی دیگر در کشورهای سرکننده با مدل توسعه برونزا نیز هم علت موجده تکنولوژیهای وارداتیشان ارباب و کدخدای دهکده جهانی‌شان است و  هم علت مبقیه. یعنی اگر روزی کشوری بخواهد از قید نوکری کدخدا سر باز زند، این تکنولوژی‌ها از وی گرفته خواهد شد و از آنجا که تکنولوژی بومی قابل توجهی ندارد،‌استفاده‌ای که از آن کرده، صرفاً به نسبت همان بوق زدن در یک خانه اشرافی خواهد بود.

6-    هرچند نمی‌تواند از تخت و مبلمان "نامبر وان" صاحبان خانه به صورت مستمر استفاده کند اما اولاً می‌تواند گهگاه هنگام تمیزکردن تخت یا مبلمان چند دقیقه‌ای نیز روی آنها قایمکی دراز کشیده و حال کند و ثانیاً قطعاً بدون زحمت و صرفاً به سبب نوکری‌اش (خاصه آنکه صاحبخانه بدنبال حفظ نوکری نوکر خود باشد) صاحبخانه اتاقی که در آن حداقل چند مبلمان و حتی تخت متوسط در اختیارش قرار خواهد داد. بدون اینکه زحمتی برایش کشیده باشد. صرفا جهت نوکری!

7-    برای حفظ شان و جایگاه صاحبخانه پولدارشان هم که شده، لباس‌های شیک و حتی "برند" تنشان خواهند کرد. نیازی نیست پول چندانی و حتی شاید یک ریال برای این لباس‌ها بپردازید. اینها لطف صاحبخانه به شماست؛ نه صرفاً به خاطر خود شما، بلکه به این جهت که بالاخره نوکر یک خانواده پولدار باید از نظر پوشش و ظاهر متناسب با "شأن صاحبخانه پولدار" خود باشد.

علیرغم همه‌ی این موارد خوب و خوشایند! فوق الذکر، که مهمترین آنها قرار گرفتن در مدار زندگی پولداری است، خاصه آنکه این مهم بدون هیچگونه تلاش و کوشش قابل ذکری به دست آمده است، اما چنین نحوی از زندگی، الزامات خاص خود را هم داراست. ممکن است این الزامات برای برخی چندان هم دشوار نباشد(که قطعاً اینچنین افرادی کاملاً در اقلیت محض به سر می‌برند) با این حال ذکر برخی از این الزامات در این مجال بی‌جهت نیست:

1-    شما هیچ "هویت و فرهنگ و اعتقاد"ی نمی‌توانید داشته باشید. به شما اساساً ربطی ندارد که صاحبخانه شما ظلم می‌کند یا نمی‌کند. همجنس‌باز است یا نیست. عرق خور است یا نیست.  اصلاً صحبت کردن در این موارد، در قد و قواره شما نیست. شما به دین صاحب پولدارتان هستید. هرچه او هست، شما هم همانید. نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.

2-    "شرف و غیرت و عزت" را هر که دید سلام برساند! ممکن است صاحب خانه پولدار شما چندین نفر را به قتل برساند، اما اینها نه تنها به غیرت و شرف شما هیچ ارتباطی ندارد و "شتر دیدی ندیدی"، بلکه اگر فرد دیگری از بیرون به این رفتار صاحبخانه شما معترض شد، ممکن است ارباب و کدخدایتان پیش از خودش شما را "نیابتاً" به دعوا و زد و خورد با آن معترضان بکشاند. با این حال اربابتان چندان هم نامرد نیست، بلکه از شما در این زدوخورد نیابتی انواع "حمایت های پیدا و پنهان اقتصادی و  لجستیکی و..." می‌کند ولی با این حال نمی‌تواند به جای شما زخمی شود!

3-    "آزادی" اساساً مفهومی بی‌معنی و پوچ برای شماست. شما هیچ "آزادی" از خود ندارید. حتی در خانواده خود هم آزادی ندارید. اگر نوکر خوبی باشید، پسر و دخترتان هم نوکر پسران و دختران خانواده پولدار خواهند بود.

4-    "استقلال"؟ فراموش نکنید شما نوکری این خانواده پولدار را توام با رضایت قلبی پذیرفته‌اید. البته برای برخی‌ها(طرفداران توسعه برونزا) استقلال یعنی همین. یعنی تا همینجا که با آزادی خود در مقیاس فردی یا جمعی می پذیرید که نوکر باشید. از اینجا به بعد معنای استقلال برای شما آنچیزی است که طرف مقابل برایتان مشخص می‌کند. می‌توانید با کلمه "اعمال حاکمیت" حال کنید، اما باید اذعان کنید که استقلال برای شما مدتهاست(از دهه 1960 به تعبیر آقای سریع‌القلم) ارزش خود را از دست داده است!

5-    "پیشرفت"؟  نوکری که بتواند تا حد صاحبخانه خود پیشرفت کند که دیگر نوکری نمی‌کند. بنابراین به صاحبخانه پولدار خود "نظراً و عملاً!" حق می‌دهید که اساساً نگذارد از یک حدی بیشتر پیشرفت کنید. برای آنکه اساساً از درون اذیت نشوید مجبورید خود را در این زمینه توجیه کنید. ایرادی ندارد؛ در این زمینه یا صاحبخانه برایتان تئوری‌سازی می‌کند و شما آن را به زبان خود ترجمه و حتی تدریس می‌کنید و یا با ذهن خلاق خود برای خودتان تئوری‌سازی می‌کنید(مفاهیم جذابی چون "نوسازی"، "توسعه" و... در این امر کاملاً به  کارتان می‌آید).

6-    "عدالت"؟ انتظار عدالت داشتن از صاحبخانه‌ای که همه اختیار شما به دست اوست، چندان با عقل سازگار به نظر نمی‌رسد. تعریف "عدالت" صرفاً آنچیزی است که صاحبخانه برایتان تعریف می‌کند. آرای فردریش فو‌ن‌هایک (فیلسوف لیبرال) در این زمینه برای توجیهتان بسیار کارساز است. ممکن است ترجمه شیک و مجلسی خوبی از آن توسط صاحبخانه محترمتان به دستتان داده شود تا کاملاً توجیه شوید که اساساً عدالت‌اجتماعی مفهمومی پوچ و بی‌ارزش است.

7-    ...اما یک مسئله خیلی مهم هم در این میان وجود دارد. حواستان باشد که ممکن است ارباب از شما زده شود یا یک نوکر نوئی به بازار بیاید. آنوقت...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon