حکایت آن ۲۲ نفر مشهدی/حقوق و مزایا که هیچ؛ پلاک هم نداشتیم

حکایت آن 22 نفر مشهدی/حقوق و مزایا که هیچ؛ پلاک هم نداشتیم

می‌گویند جزو نخستین مردان بسیجی خراسان رضوی بوده که از محله قرقی مشهد داوطلبانه به جنگ اعزام می‌شود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، پیرمردی مهربان و ریز نقش که کلاهی قهوه‌ای رنگ بر سر دارد، سادگی و بی آلایشی روحش را از چهره مهربانش و ظاهر ساده‌اش به خوبی می‌توان تشخیص داد.

چین و چروک صورتش بیانگر حرف زیادی است، مرد بی‌ریایی که می‌گویند جزو نخستین مردان بسیجی خراسان‌رضوی بوده که از محله قرقی مشهد داوطلبانه به جنگ اعزام می‌شود؛ زمانی که هنوز خبری از جنگ ایران و عراق نبوده است.

دلاورمردان ایران با کردهای عراق و منافقین می‌جنگیدند. آن زمان که کومله‌ها مانند تکفیری‌های امروزی سر می‌بریدند، مردان روستای قُرقی عازم جبهه شدند تا از ناموس و اعتقادات‌شان دفاع کنند، دفاعی که تا تاریخ است و دنیا پابرجاست، قابل احترام و تقدس است.

گفت‌وگوی خبرنگار تسنیم مشهد را با دو نفر از آن 22 دلاور بسیجی که جزو نخستین بسیجی‌های خراسان بزرگ بودند را در حاشیه حضور در غرفه این خبرگزاری در نمایشگاه مشهد فجرآفرین در ادامه می‌خوانید.

حاج حسین ضعیف می‌گوید: سال 59 به عنوان نخستین گروه‌های بسیجی از روستای قرقی که امروز دیگر به شهر پیوسته است، برای گذراندن دوره‌های آموزشی به پادگان نخریسی رفتیم و مدت 10‌روز آنجا بودیم تقریبا 40‌نفری می‌شدیم که همه از قُرقی اعلام آمادگی کرده بودیم اما روزی که برای ثبت‌نام رفتیم تنها 22 نفر اعزام شدیم.

وی می‌افزاید: سرگروه ما 22 نفر مرتضی کافی برادر حجت‌الاسلام کافی بود، از ما 22 نفر هفت نفر شهید شدند. در کردستان سنندج با کومله‌ها می‌جنگیدیم، همان‌هایی که امروز تکفیری‌ها جای پایشان گذاشته‌اند آن زمان هنوز عراق به ایران حمله نکرده بود.البته قبل از دوره آموزشی رهبر گروه برای ما از ارتش، اسلحه گرفت و در همین پایگاه بسیج خودمان، نحوه در دست گرفتن اسلحه را یاد گرفتیم. بعد هم در کوه و کمر تمرین می‌کردیم.

ضعیف تصریح می‌کند: آن زمان پول و حقوق و مزایایی نبود تنها برای دل خودمان و دفاع از کشور آن هم در آن سال‌ها که تازه انقلاب شده بود و کشور هنوز شرایط خوبی نداشت، رفتیم حتی پلاک نداشتیم تنها یک کارت شناسایی همراهمان بود. بعد از اینکه جنگ شد به دلیل مشکلات و شرایط سخت خانواده دیگر قسمت نشد به جنگ با عراق بروم اما بسیاری از دوستانم رفتند و حتی شهید شدند.

نخستین بسیجی اعزامی خراسان‌رضوی به جنگ عنوان می‌کند:  به یاد دارم که فرماندهمان قبل از اعزام گفت" تا اینجا با پای خودتان آمده‌اید و هنوز لباس و ادوات نظامی تحویل نگرفته‌اید هرکس پشیمان شده، می‌تواند از همان راهی که آمده است برگردد؛ چون اگر لباس نظامی تحویل گرفتید، باید تا آخر راه بمانید" اما همه ماندیم چراکه می‌دانستیم برای چه آمده‌ایم.

وی بیان کرد: در کردستان هرکس مسئولیت یک بخشی را برعهده داشت یکی از این بخش‌ها، خبازخانه و انبار سیلو بود که جعفریان یکی از بچه‌های قُرقی مسئولیت را قبول کرد و من هم نگهبان سیلو شدم، البته هرکار از دستمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم.

علی جعفریان کارگر ساده که با کار کشاورزی و دامداری زندگی خانواده‌اش را اداره می‌کند، می‌گوید: دو بار به جبهه رفتم یک بار با همان 22 رزمنده که یک سال طول کشید و دو سال بعد هم به جنوب اعزام شدم.

وی می‌افزاید: آن زمان تا فهمیدیم چه خطری کشور را تهدید می‌کند، به پایگاه بسیج حوزه دو سلمان در روستای قُرقی رفتیم و اعلام آمادگی کردیم، 42‌نفر بودیم رهبر گروهمان که از قُرقی راه افتادیم، حاج‌رضا محمدی‌قرقی بود که آخر به آرزویش شهادت رسید و در گلزار شهدای قرقی به خاک سپرده شد.

جعفریان می‌گوید: یادم نمی رود که یک روز به همه اعلام کردند در پادگان سنندج، صبحگاه مشترک برگزار می‌شود؛ چون قرار بود رئیس‌جمهور (بنی‌صدر) برای بازدید بیاید. پادگان سنندج مملو از مهمات بود و از نظر استراتژیک، مهم و شاید یکی از دلایل بازدید رئیس‌جمهور همین موضوع بود، آن روز خبازخانه تعطیل بود و تشریفات نظامی انجام شد. یک لحظه متوجه شدم که بین یکی از نظامیان و بنی‌صدر بگومگویی شده است؛ آن نظامی کسی نبود جز سپهبد شهید صیادشیرازی که فرد جسور و شجاعی بود. بنی‌صدر به او اهانت کرد و درجه‌هایش ر ا از روی دوش او کند و بعد از آن واقعه، او بلافاصله نزد امام‌خمینی(ره) به جماران رفت و بعدها شنیدیم که  امام(ره) از او دلجویی کرده و درجه سرهنگی به او داده است.

گفت وگو از مرجان شریعت

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon