خیبریها و گزارش یک عملیات از آخرین حضور همت در دفاع مقدس
عملیات خیبر یکی از بزرگترین و ابتکاریترین عملیاتهای دوران جنگ هشت ساله است. این عملیات با هدف تصرف بصره، طراحی و در منطقه هورالهویزه که عراق انتظار حمله از آنجا را نداشت، انجام شد.
خبرگزاری تسنیم: عملیات خیبر اسفندماه سال 1362 صورت گرفت. عملیاتی که علاوه بر پیروزیهای فراوان و تلاش رزمندگان، شهدای مفقود الجسد زیادی را به همراه داشت. این عملیات برای انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله میکردند، انجام شد. منطقه هور با توجه به تجارب به دست آمده از عملیات رمضان تا والفجر 4 و با در نظر گرفتن توان خودی و دشمن، و نیز نقش زمین و تاثیر گذاری آن، برای این عملیات انتخاب شد.
قبل از عملیات خیبر...
قبل از عملیات خیبر، فرمانده سپاه امیدوار بود تا با یک عملیات قدرتمند، هم به رزمندگان در غرب کشور که فکر میکردند عملیات در جنوب ناممکن شده، پیامی بدهد و هم برای کسانی که میگفتند «جنگ را نباید ادامه داد و راهی برای پیگیری آن نمانده» جواب دندان شکنی داشته باشد.
هر بار که علی هاشمی نتیجه شناساییها در هورالهویزه را میداد، محسن رضایی امیدوارتر میشد. رضایی از قرارگاه نصرت، نه به فرماندهانش چیزی گفته بود و نه به هاشمیرفسنجانی، فرمانده جنگ. اولین بار که از نتیجه شناساییها کاملا مطمئن شد، به حضرت امام اطلاع داد. امام هم وقتی رسیدن به دجله را در هدفگذاری او دید، خوشحال شد. طرح عملیات خیبر بعد از آزادسازی خرمشهر خیلی اهمیت داشت و میتوانست تاثیری جدی در روند جنگ داشته باشد.
زمستان سال 1362 بود که محسن رضایی به فرماندهانش خبر داد که عملیات بعدی در هور انجام میشود. اولش شوکه شدند اما وقتی شناساییهای قرارگاه نصرت را دیدند، آرام گرفتند.
آغاز عملیات؛ نخستین گام در اجرای راهبرد عملیات آبی ـ خاکی
اجرای عملیات والفجر مقدماتی در منطقه شمال هور، به رغم نتایج غیرمطلوب آن، نتیجهای بزرگ – هر چند غیر مستقیم – بر جای گذارد. عملیات در منطقه چزابه، شناسایی موقعیت ضعیف دشمن در منطقه هور را در پی داشت. فرماندهان سپاه پاسداران که به مناسبت عملیات والفجر مقدماتی در آن منطقه حضور یافته بودند، با مشاهده نقاط ضعف دشمن، سریعاً به طراحی عملیات خیبر پرداختند و با استفاده از تجربه حاصل از عملیات والفجر مقدماتی، ضریب امنیت را شدت بخشیده و رعایت حفاظت اطلاعات را اصل قرار دادند.
مضافاً به این که دو نکته مهم دیگر در دستور کار قرار گرفت. نکته اول، فعالیت های شناسایی بود که با توجه به رعایت اصل حفاظت، به نیروهای بومی سپاه خوزستان واگذار شد. نکته دوم، تغییر در سازمان رزم سپاه پاسداران و ایجاد قابلیت عملیات آبی – خاکی بود که باید متحقق می شد ، بر همین اساس، یگان دریایی سپاه (قرارگاه نوح) تشکیل شد. در عین حال، برای جلوگیری از هوشیاری دشمن، قرارگاه دریایی سپاه در بوشهر فعال شد تا به این وسیله تلاش جدید به منظور افزایش فعالیت در خلیج فارس تلقی شود.
هور منطقه ای است هم سطح دریا که در بعضی مناطق سطح آب آن 2 تا 3 متر بالاتر از آب دریاست و به طور کلی نسبت به مناطق هم جوار گود است و در مسیر رودخانه های قدیمی و دایمی به وجود می آید و دارای روییدنی هایی است. به علت پوشش فشرده سطح هور از نی، بردی و چولان، تردد در آن تنها از معابری خاص (آبراه ها، نهر ها و یا محل عبور حیوانات وحشی) امکان پذیر است. منطقه مورد نظر برای عملیات در حوزه استحفاظی سپاه سوم عراق قرار داشت. از طرف نیروهای خودی نیز هدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله وسلم بود. دو قرارگاه اصلی (کربلا و نجف) و پنج قرارگاه فرعی (نصر، حنین، بدر، حدید و فتح) تحت امر قرارگاه مرکزی بودند.
این عملیات در ساعت 21:30 روز سوم اسفندماه سال 62 با رمز یا رسولالله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی همچون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره – العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر مجنون و طلاییه به منظور الحاق و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد؛ بنا به عللی پیشروی انجام نشد. در مقابل، دشمن به تدریج خود را بازیافته و پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره – العماره گذارد و سپس روی طلاییه متمرکز شد.
در ادامه عملیات، پس از آن که محور زید با عدم موفقیت مواجه شد، لشکر 14 سپاه پاسداران که تحت امر قرارگاه کربلا (ارتش) بود، آزاد شده و به همراه لشکر 27 ماموریت طلاییه را به عهده گرفت. در آن شب نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید . در این میان، فشار دشمن همچنان ادامه داشت و با آن که محور جاده طلاییه – به طول 6 کیلومتر– در اختیار نیروهای خودی بود، لیکن وسعت کم منطقه مانور از یک سو و آتش انبوه و بسیار زیاد دشمن از سوی دیگر، امکان پیشروی الحاق با محور جزایر مجنون را ناممکن ساخته بود. به همین خاطر از ادامه عملیات در طلاییه صرف نظر شد و به این ترتیب اهداف عملیات خیبر به حفظ جزایر مجنون محدود شد.
بر همین اساس و با توجه به فشارهای دشمن، مرحله سوم عملیات به منظور تثبیت موفقیت خودی در جزایر انجام شد. دشمن که هر گونه حضور نیروهای ایرانی در هور را خطری برای جاده بصره – العماره می دانست با اجرای آتش شدید و توان پیاده وزرهی می کوشید جزایر مجنون را بازپس گیرد. این در حالی بود که نیروهای خودی خسته از چند روز جنگ، نداشتن عقبه نزدیک و نیز عدم حمایت آتش توپخانه، به مقاومت خود ادامه می دادند. متقابلاً، دشمن با تمرکز صدها قبضه توپ روی جزایر و بمباران مداوم آن ها با هواپیما و نیز در اختیار داشتن عقبه خشکی با واحدهای زرهی خود فشارهای متعدد و طاقت فرسایی را وارد می ساخت. نهایتاً دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیر قابل تصور و پیش بینی مشاهده می کرد، به تدریج از بازپس گیری جزایر ناامید شد و به تحکیم مواضع پدافندی خود مبادرت ورزید.
نتایج عملیاتی که طلیعه تحول صنعت دفاعی بود
عملیات خیبر نتایج متعددی را رقم زد؛ که به آزاد سازی منطقهای به وسعت 1000 کیلومتر مربع در هور، 140 کیلومتر مربع در جزایر مجنون و 40 کیلومتر مربع در طلاییه انجامید، موجب افزایش عزم بین المللی در جهت کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق گردید؛ به گونه ای که از تاریخ سوم اسفندماه سال 62 (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ 30 مهرماه سال 63 تعداد 474 طرح صلح از سوی 54 کشور مختلف جهان ارایه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ 11 خرداد سال 63 قطع نامه 552 خود را در خصوص پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب کرد. این در حالی بود که هیچ یک از قطع نامه و طرح های مذکور نظر ایران را تامین نمی کرد.
هم چنین، در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تاثیر تجهیزات دریایی و آبی – خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود آگاه شد و آن لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان های دریایی برای انجام عملیات های آبی – خاکی بود. این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات های بدر، والفجر8، کربلا3، 4 و 5 و نیز زمینه ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران شد.
عملیات خیبر و تشکیل قرارگاه نصرت از نگاه شهید علی هاشمی
اصلی ترین قرارگاهی که طراحی و هدایت عملیات خیبر را بر عهده داشت، «قرارگاه نصرت» بود که فرماندهی این قرارگاه را شهید علی هاشمی بر عهده داشت. پس از فروکش کردن آتش عملیات خیبر در منطقه هور و تثبیت شدن «جزایر مجنون» در قرارگاه نصرت در تاریخ 13 فروردین 1363 با «علی هاشمی» فرمانده «قرارگاه نصرت» و معاون «قرارگاه بدر» در هنگام عملیات مصاحبهای انجام شد. وی در این مصاحبه درباره نحوه مطرح شدن عملیات در هور و تشکیل قرارگاه نصرت میگوید:
«بعد از عملیات والفجر مقدماتی که آن مسائل در این عملیات پیش آمد، من یادم است در همان روز که عملیات تمام شد برادر محسن رضایی آمدند سوسنگرد. آن موقع من در سوسنگرد بودم و بعد از عملیات تازه آمده بودم سوسنگرد و یکی، دو ساعت در سوسنگرد بودم که برادر محسن آمدند توی سپاه و مسئله هور مطرح شد که آیا میشود در جناح عماره، جاده غزیله و جاده شیب حمله کرد؟
بعد از آن دیگر برادر محسن مرتب تماس میگرفتند و خودشان تشریف میآوردند و گاهی میرفتند شناسایی. کمکم بذر تشکیلات قرارگاه نصرت و کار کردن در هور کاشته شد. حدود 10، 15 روز یا شاید 20 روز بعد از عملیات والفجر مقدماتی بود که برادر محسن دستور تشکیل قرارگاه نصرت را دادند و مسئولیت قرارگاه را بر عهده من گذاشتند. نکته جالب در تشکیل قرارگاه، آن حالت معنوی بود که برای تشکیل آن در جلسه حاکم بود. برادر محسن آمده بود در یک دهات مخروبهای به نام "رفیع" که عراق آن را خراب کرده بود و روی این حصیر نشسته بودیم که بحث تشکیل این قرارگاه پیش آمد و خیلی جالب مطرح شد.
ابتدا قرار شد این تشکیلات روی شناسایی کل منطقه کار کند. ما هم سریعاً به تعداد محدودی از برادرهایی که قبل از عملیات والفجر مقدماتی روی منطقه هور و منطقه شمالی محور کار میکردند موضوع را گفتیم. تشکیلات نصرت تمام اینها را زیر پوشش قرارداد و قرار شد منظمتر، منسجمتر، جمعوجورتر، با قدرتتر و با توان بیشتری روی این منطقه کار کنیم.
در هنگام شناسایی با اولین مسئلهای که رو به رو شدیم مسئلهای بود به نام هور که ما هیچ شناختی از هور نداشتیم و تا آن موقع به صورت فعال در هور حضور پیدا نکرده بودیم و یک وحشت عجیبی ما را فرا گرفته بود. مناطقی که تاکنون در آن شناسایی کرده بودیم تفاوت زیادی با هور داشتند و جمهوری اسلامی هیچگونه تجربهای در این منطقه نداشت و تمامی تجربیات ما در رابطه با تپه، کوه، زمین، دشت و کانال بود. تجربه نداشتن در هور و نداشتن امکانات مناسب و حتی نداشتن اطلاعات مناسب در رابطه با نحوهی کار در هور موجب ایجاد سردرگمی در کارهای ما شده بود. ما با یک حالت وحشت کار خود را شروع کردیم و به امید خدا و لطف خدا شناسایی را شروع کردیم.
یکی از مسائلی که از رموز موفقیت ما در قرارگاه نصرت در این عملیات بود، این بود که در تمام کارها پوشش و حفاظت اطلاعات رعایت میشد. حفاظت در منطقه به خوبی رعایت میشد و حتی قرارگاه در مورد ترددهایی که در منطقه انجام میشد نظر میداد و جلوگیری میکرد.یکی از قشرهایی که نقش مؤثر و اساسی توی عملیات داشت، همین برادرهایی بودند که در تشکیلات قرارگاه نصرت عمل میکردند».
روایت خیبر؛ آخرین عملیاتی که شهید همت در آن حضور داشت
شهید همت در نبرد خیبر و در در چهارراه مرگ جزیره جنوبی مجنون، به شهادت رسید. عملیاتی که خودش میدانست آخرین نبردش میشود. روایت آخرین عملیات شهید همت به قلم گلعلی بابایی در ادامه میآید:
عملیات خیبر هرچقدر به روزهای پایانیاش نزدیکتر میشد، حالات روحی همت هم بیشتر تغییر میکرد. به خصوص هنگامی که مطلع شد اکبر زجاجی؛ معاون فرماندهی لشکر 27 هم به شهادت رسیده است. حجتالاسلام محمد پروازی روزهای آخر همت را این گونه نقل کرده است: «مرحله پنجم یا ششم عملیات بود، بعد از آن که حسین خرازی؛ فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) در جریان تک نافرجام محور طلائیه، دستش قطع شد و او را به عقب تخلیه کردند. دیدم حاج همت گرفته و عصبانی است. میدانستم خمپاره کنار ایشان خورده و وی صدمهای ندیده است. به او گفتم: تو جرا ناراحتی حاجی؟ احساس میکنم حاج همت همیشگی نیست. همت دستم را گرفت و از کنار خاکریز پنج تا شش متر آن طرفتر برد. نشست روی زمین. من هم در کنار او نشستم. حاجی یک نفس عمیقی کشید و سپس مشت گره کردهاش را بر روی خاک جزیره کوبید و گفت: خیبر آخرین عملیات من است. گفتم: نه؛ اینطور نیست. انشاءالله که سالها زنده هستی و... او باز حرف خودش را تکرار کرد و گفت: این عملیات، آخرین عملیات من است».
از قرارگاه مرکزی کربلا پیام رسیده بود که تا قبل از پایان روز هفدهم اسفند 1362، مواضع دفاعی لشکر 27 محمدرسول الله(ص) در جزیره مجنون باید به نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) واگذار شود. صبح روز هفدهم اسفند، همت هرچه انتظار کشید، خبری از نیروهای لشکر 14 نشد. به همین خاطر، او به قرارگاه تاکتیکی لشکرهای دیگر سرکشی کرد تا تعدادی نیرو برای پشتیبانی رزمندگانی که در ضلع شرقی جزیره ایستادگی میکردند، فراهم آورد. سعید مهتدی؛ همرزم قدیمی همت، در توصیف این ماجرا گفته است: «روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون، حوالی بعدازظهر بود که دیدم میگویند بیسیم تو را میخواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت: سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، از طرف این شاخ شکستهها، دارن بچههای ما رو اذیت میکنن... من دارم میرم عقب، تا برای کمک به بچهها، از بقیه لشکرها، قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو. گفتم: مفهوم شدحاجی، اجازه میدی منم با شما بیام؟
گفت: نه عزیزم، شما چون نسبت به موقعیت منطقه توجیه هستی، همونجا بمون، تا خط رو تحویل بچههای لشکر امام حسین(ع) بدی و کمکشون کنی. هر وقت کارت تموم شد، بیا به همون سنگر... (منظور حاجی از اصطلاح «همون سنگر» قرارگاه تاکتیکی حاج قاسم سلیمانی؛ فرمانده لشکر 41 ثارالله(ع) بود) بعدش بیا اونجا؛ منم غروب میآم همونجا، تا با هم صحبت کنیم. گفتم: مفهوم شد، تمام.
بعد از این مکالمه، برگشتم پیش بچهها در خط و کنارشان ماندم. دشمن که وحشت از دست دادن جزیره جنوبی مجنون، خواب از چشمهایش ربوده بود، حتی برای یک لحظه، دست از گلولهباران جزیره برنمیداشت. ما هم، داخل سنگرها و کانالهای نفررویی که به تازگی حفر شده بودند، پناه گرفته بودیم و از خطمان دفاع میکردیم. چند ساعتی گذشت. از طریق بیسیم، با قرارگاه تماس گرفتم و پرسیدم: حاجی اومده یا نه؟ گفتند: نه، هنوز که برنگشته.
مدتی بعد، از نو تماس گرفتم و سراغاش را گرفتم. جواب دادند: نه، خبری نیست! دیگر دلشوره رهایم نکرد. طاقت نیاوردم. خط را سپردم دست تعدادی از بچههای کادر لشکرمان، پای پیاده کمی عقبتر آمدم و سوار بر یک جیپ 106 که عازم عقب بود، به سمت سنگری رفتم، که محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر که شدم، دیدم حاجی نیست. از برادرمان حاج قاسم سلیمانی؛ فرمانده لشکر 41 ثارالله(ع) پرسیدم: حاج همت کجاست؟ ایشان گفت: رفته قرارگاه لشکر 27 و هنوز برنگشته. قرارگاه تاکتیکی لشکر ما، در ضلع شرقی جزیره بود. گفتم: ولی حاجی به من گفته بود برمیگرده اینجا، چون با من کار داره. حاج قاسم گفت: هنوز که نیومده، ولی منو هم نگران کردی، الآن یه وسیله به شما میدم، برو به قرارگاه تاکتیکی لشکرتون، چون احتمال داره اینجا نیاد.
با یکی از پیکهای فرمانده لشکر ثارالله(ع)، سوار بر یک موتور تریل، رفتیم سمت قرارگاه تاکتیکی لشکر 27 در ضلع شرقی جزیره، آنجا که رسیدیم، حاج عباس کریمی را دیدم. به او گفتم: «عباس، حاج همت اینجا بوده انگار، ولی اصلا برنگشته پیش حاج قاسم سلیمانی». عباس با تعجب گفت: «معلومه چی میگی؟! حاجی اصلا اینجا نیومده برادر من!» این را که گفت، ناگهان سراپای بدنم به لرزه افتاد و بیاختیار سست شدم. فهمیدم قطعا بایستی بین راه، برای همت اتفاقی افتاده باشد».
انتهای پیام/