تحلیل تحلیلهای انتخابات ۷ اسفند
برخی تحلیلهای مرتبط با نتایج انتخابات سال گذشته در تهران با آنکه بصیرتهایی به مخاطب میدادند اما یک نقیصه بزرگ داشتند و آن متکی نکردن تحلیلها به «دادهها»ست.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی طی یادداشتی نوشت: برخی تحلیلهای مرتبط با نتایج انتخابات سال گذشته در تهران با آن که بصیرتهایی به مخاطب میدادند اما یک نقیصه بزرگ داشتند و آن متکی نکردن تحلیلها به «دادهها»ست. این تحلیلها با فرض نتیجه شکست در تهران، همه جور علل و عواملی را به آن نسبت داده بودند. تحلیل در فرآیند درست خود یا از توصیف آغاز میشود یا دستکم به توصیفها متکی است که در بخش بزرگی از این تحلیلها چندان مورد توجه نبود.
در یکی از تحلیلها، نتایج کمتر پیشبینی شده انتخابات مجلس شورای اسلامی در تهران به نشانهای برای بروز یک «شکاف تمدنی بزرگ» در این شهر تحویل داده شده است و یکی دیگر از تحلیلگران، نتایج تهران را محصول «دگرخواه» شدن دسته بزرگی از مردم تهران میداند.
تحلیلگر دیگری که به طیف سنتی اصولگرایان نزدیک است نیز گفته است که اصولگرایان انتخابات تهران را به خود و جبهه پایداری باختند. وی 13 علت را برای این ناکامی فهرست کرده اما در حقیقت تمام این 13 عامل، صورتبندیهای متفاوت از این عقیده است که حضور جبهه پایداری در ائتلاف اصولگرایان و ظرفیت منفی این جبهه و همچنین انتقادهای صریح از برجام، موجب این شکست سنگین شده است.
دسته دیگری هم هستند که معتقدند اصل «شکلگیری ائتلاف» میان تشکلهای اصولگرا و فراخوان «فهرستی رأی دادن» ریشه اصلی این شکست است. اینها میگویند ائتلاف اصولگرایان، اصل «انتخاب اصلح» را در بدنه ایدئولوژیک اصولگرایان به محاق برده و به همین جهت از اقبال عمومی به لیست ائتلاف کاسته است؛ و اگر نبود این ائتلاف، مردم خود به اصلحها در جناح اصولگرایان رأی میدادند و آنها را وارد مجلس میکردند.
تعمق بیشتر درباره این تحلیلها و محک آنها با دادههای روشن از جزئیات آرای کاندیداهای انتخابات مجلس در تهران نتایجی بههمراه دارد که ذیلاً به آن اشاره میکنیم:
یکم: از دادههای مهمی که در این تحلیلها مورد توجه قرار نگرفته است، محدودیتهای سلبی و ایجابی اجتناب ناپذیر اصولگرایان است. شاکله فهرست تهران اصولگرایان تقریباً همان کسانیاند که استخوانبندی سه دوره مستمر مجلس شورای اسلامی از مجلس هفتم تا مجلس نهم را تشکیل میدادند و بهطور طبیعی این پرسش را فرا روی رأی دهنده قرار میدادند که که اگر اینها میخواستند یا میتوانستند کاری بکنند، در این سه دوره کرده بودند! اصولگرایان برای این پرسش پاسخی نداشتند.
محدودیت ایجابی این جریان نیز به برجام برمیگشت که در حکم یک مزیت نسبی برای رقیب آنها بود و علیرغم نقدهای اصولگرایان، ذهنیت اجتماعی از آن مثبت بود، و همین مسئله احتمالاً در یکجا رأی آوردن فهرست رقیب مؤثر باشد که اولاً محدودیت سلبی را نداشتند و از مزیت نسبی برجام نیز بهرهمند بودند، بنابراین علیرغم اینکه تغییرات فرهنگی و اجتماعی مؤثر است اما اگر انتخابات در شرایطی غیر از این برگزار میشد، در نتیجه مؤثر بود.
جریان رقیب در انتخابات دوم شورای شهر تهران در سال 81 همین محدودیتها را بعد از تجربه اول شورای شهر تهران که در حکم کارنامه اصلاح طلبان بود، داشت و فهرست اصولگرایان یکجا رأی آورد. رأی یکجای اصولگرایان در انتخابات مجلس هفتم در تهران و نیز رأی اول احمدینژاد در تهران در انتخابات دور اول ریاست جمهوری سال 84 که بیش از هاشمی و معین و قالیباف و لاریجانی و... رأی آورد از مصادیق چنین وضعیتی بود که اصولگرایان محدودیت شرایط منفی حاکمیت بر نهادهای رسمی را نداشتند.
دوم: تعمیم دامنه تحلیل از یک انتخابات در ایران به تغییرات عمیق فکری و فرهنگی جامعه چالش برانگیز است، در این صورت مثلاً وقتی مردم در سال 76 به خاتمی رأی دادند، یک تحلیلی از فضای فکری و فرهنگی باید داشت و بعد در سال 84 و 88 که به احمدینژاد ــ که درست نقطه مقابل جریان دوم خرداد بود ــ رأی دادند، باید جامعه ایران را بهلحاظ فکری و فرهنگی در نقطه مقابل جامعه سال 76 گذاشت و بعد که در سال 92 به رادیکالترین مخالف احمدینژاد رای دادند، باز یک گردش بزرگ فرهنگی در جامعه را نتیجه گرفت! باید قبول کنیم دورههای هشتساله برای این چنین تغییرات بزرگ و عمیق زمان کوتاهی است!
سوم: برای تفسیر اجتماعی آراء نباید به محدوده لازم قانونی منتخبان در حوزههای انتخابیه بسنده کرد، مثلاً سهم حوزه انتخابیه تهران سی نفر است اما تفسیر اجتماعی نباید به آرای همین عدد از منتخبان محدود کرد. جزئیات آرای نامزدهای انتخابات 7 اسفند مجلس شورای اسلامی نشان میدهد فاصله رأی آقای حداد عادل (نفر سیویکم) با نفر سیام (آقای هاشمزایی) فقط 20 هزار رأی است. فاصله رأی ایشان با نفر بیستم نیز در حدود 100 هزار رأی و با نفر یازدهم 150 هزار رأی است (حدود 3 تا 4 درصد آرا). ناچیزی 20 هزار رأی در مقایسه با میزان کل آرای مأخوذه در تهران (سه میلیون و 400 هزار رأی) کاملاً روشن است، یعنی اگر آقای حداد این فاصله 20 هزار تایی را پر میکرد، میتوانست وارد مجلس دهم شود. سؤال اینجاست که با چه استدلالی میتوان فاصله رأی 20 هزار تایی یا سه تا 4 درصدی تا دوسوم منتخبان را نشانهای بر بروز یک شکاف تمدنی یا دگرخواه شدن مردم تهران دانست؟ یا جمع شدن اصولگرایان در یک فهرست را عامل شکست یا چون عناصر پایداری در فهرست بودند، دانست.
معنای این آراء این است که اگر در حدود 10 درصد در آرای موجود تفاوت ایجاد میشد، اکثریت راه یافتگان از تهران تفاوت میکرد. و این 10 درصد با سیاستورزی بهتر کاملاً قابل حصول و تحقق است ولی محدودیت سیاستورزی در این جریان، نمایش ضعیفی از سیاست را در این انتخابات نشان داد، محدودیتی که اجتناب پذیر بود. سهم تأثیر سیاستورزی احمدینژاد در پیروزی در دو انتخابات 84 و 88 بیش از ده درصد بود.
چهارم: مرتضی آقاتهرانی دبیرکل جبهه پایداری در این انتخابات پس از آقای حداد عادل در رتبه سیودوم و بالاتر از شخصیتی مانند آقای ابوترابیفرد قرار گرفته است که در ماجرای برجام نیز از حامیان اصلی بود. بیژن نوباوه نیز که علیرغم عدم عضویت رسمی در جبهه پایداری، بهطور معمول از سوی رسانههای جناح دوم خرداد بهعنوان عضو این جبهه معرفی میشد در جایگاه سی و ششم و بالاتر از 24 تن از اعضای لیست اصولگرایان قرار گرفته است.
مهرداد بذرپاش هم که اولاً از یک سو شخصاً در مجلس از مخالفان جدی برجام به شمار میرفت و ثانیاً روزنامه تحت مدیریتش (وطن امروز) در جایگاه مخالفت حداکثری با برجام قرار داشت و ثالثاً او نیز همچون بیژن نوباوه علیرغم عدم عضویت رسمی در جبهه پایداری، بهعنوان عضو این جبهه معرفی میشود، در جایگاه سی و هفتم جای گرفته و نسبت به افرادی همچون حسین مظفر(نفر 47) که در حمایت حداکثری از برجام و طیف لاریجانی بود، قرار گرفته است.
نتایج انتخابات در مشهد که نفر اول سخنگوی پیشین جبهه پایداری و هر 5 فرد برگزیده خصوصاً کریمی قدوسی از منتقدان برجاماند نیز نشان میدهد تحلیل شکست فهرست اصولگرایان به وجود اعضای جبهه پایداری ناموجه است، مگر اینکه مردم مشهد را خردستیز بدانیم که به خردستیزان رأی دادهاند! یا کاهش رأی لاریجانی در قم را که مدافع تام و تمام برجام است چگونه میتوان تحلیل کرد؟
پنجم: دادههای روشن، منطق مخالفان ائتلاف اصولگرایان و فهرستی رأی دادن در این دوره را هم به چالش میکشد؛ برای این دسته انتخابات 92 که از ائتلاف خبری نیست بهترین شرایط و سعید جلیلی با ویژگیهای اصلح بیان شده از سوی آنها، بهترین گزینه بود. آقای جلیلی در آن دوره در تهران 321 هزار رأی کسب کرد اما در انتخابات اخیر، آقای محمد ناظمی اردکانی که پایینترین رأی را در میان سایر اعضای ائتلاف اصولگرایان کسب کرده، بیش از 620 هزار رأی به خود اختصاص داده است.
یعنی آخرین نفر از ائتلاف اصولگرایان در انتخابات مجلس که کثرت نامزدها در آن وجود دارد (1021 نامزد در تهران) دو برابر سعید جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری که حداکثر 7 نامزد داشت، رأی آورده است. اگر ائتلاف موجب ریزش پایگاه ایدئولوژیک اصولگرایان میشد فرد آخر لیست ائتلاف 2 برابر سعید جلیلی رأی میآورد؟
ششم: رأی یک میلیون و سیصد هزار تایی آیتالله جنتی در استان تهران، یک رأی معنادار بود که عمده گزارههای فرهنگی و اجتماعی و نیز سیاسی طرحشده در تحلیل شکست انتخاباتی اصولگرایان در تهران را به چالش میکشاند که البته این مسئله از چشم ناظران و تحلیلگران دور ماند. آیتالله جنتی بهعنوان فردی که بیش از سه دهه در مسند شورای نگهبان بوده است و دائماً در کشاکشهای انتخابات کانون مسئله تأیید و رد صلاحیتها بوده است و بالاترین تیلیغات تخریبی علیه او در این سالها صورت گرفته است، به کسی یا گروهی باج نداده است و با صراحت در حوزه سیاست نظر داده و عمل کرده است، توانسته یک میلیون و سیصد هزار نفر از مردم استان تهران را متقاعد کند در این شرایط سیاسی از خانه بیرون آمده و در صف رأی دادن انتظار بکشند و به او رأی بدهند.
این رقم رأی حدود 40 درصد نسبت به دوره قبل افزایش رأی آیت الله جنتی را نشان میدهد (دوره قبل حدود نهصد هزار) و تقریباً بهاندازه جناب هاشمی نسبت به دوره قبل افزایش رأی داشته است. عدد یک میلیون و سیصد هزار رأی در شرایطی است که صفحات مجازی هنرمندان و ورزشکاران و خوانندگان و ... اگر از مرز یک میلیون لایک و فالور بگذرد، رکورد محسوب میشود، آن هم در شرایطی که دامنه مخاطبان آنها تا سطح ملی و حتی ایرانیان بیرون از مرزها گسترده میشود؛ بنابراین رأی آیتالله جنتی یک رأی معنادار است و نشان میدهد که ظرفیت و استعداد جامعه برای حرفهای انقلابی کم نیست و پایداری و غیرپایداری بودن نیز اگر مسئله باشد مسئلهای بهشدت سطحی است.
تحلیلهای مشابه دیگری نیز میتوان لیست کرد که به همین سیاق به مسئله ورود کردهاند؛ از آن جمله گفتههای آقای محمدرضا تاجیک است که انتخابات اخیر را حاصل ظهور یک جنبش اجتماعی بزرگ در تهران میداند، اما بهدلایل مشابه بند یک، این تحلیل نیز نسبتی با واقعیت ندارد.
بنابراین علیرغم وجود برخی تحلیلهای واقعیتر از انتخابات 94، طیف قابل توجهی از تحلیلها نیز وجود داشت که بهرغم اختلافات جدی در چگونگی تبیین این پدیده، در یک چیز بهشدت مشترک بودند: عدم اعتنا به واقعیت. و بهقول کانت، که در طعنه به متافیزیک میگفت، تحلیلهای متافیزیک یعنی "اصل عدمتناقض را رعایت کن و هرچه دلت خواست بگو"، بنابراین بیشتر این تحلیلها در بهترین حالت تنها اصل عدمتناقض را رعایت کرده بودند.
انتهای پیام/*