ریزش های انقلاب افرادی بودند که با راه امام آشنا نبودند یا اندیشههای لیبرالیستی داشتند/ دلایل مخالفت امام با ترور
حجت الاسلام سید حمید روحانی: آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئهها وشگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) را ادمه دهند، به خاطر این است که اندیشه خط امام را دارند و نفوذناپذیرهستند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،نشریه پاسدار اسلام در شماره جدید خود گفتگویی با حجت الاسلم والمسلمین سید حمید روحانی از باسابقهترین یاران حضرت امامخمینی(قدس سره) است که از آغازین روزهای نهضت در قم و سپس درنجفاشرف و تا واپسین لحظات عمر امام ،درباره نهضت امام و اندیشه های امام خمینی (ره) داشته است که در ادامه مشروح این گفت و گو منتشر می شود.
*قیام حضرت امام از همان آغاز، خارج از معادلات جهانی رقم خود و در ادامه تاکنون نیز انقلاباسلامی خیلی از استانداردهای جعلی جهانی را درهم شکسته و به پیش میرود. نهضت امامخمینی چه ویژگیهایی داشت که آن را از سایر انقلابها در دنیا متمایز کرده؟ راز پیروزی و دوام و بقای انقلاباسلامی چه بوده و هست؟
بسمالله الرحمنالرحیم. با نگاهی گذرا به اوضاع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میبینیم بلوک غرب و شرق چند موضوع خلاف واقع را در افکار ملتها جا انداخته بودند. نخست اینکه ملتهایی که میخواهند به آزادی برسند، باید حتما به یک ابرقدرت اتکا داشته باشند و بدون وابستگی به یک دولت خارجی قَدَر نمیتوان حرکت و مبارزه کرد و پیش رفت. این موضوعی بود که برای همه جا افتاده بود، لذا در کشورهای مختلف کسانی که مخالفت سیاسی داشتند، حتی در مرحله مبارزات پارلمانتاریستی و در چهارچوب قانون اساسی آن کشور، فکر میکردند باید به یک قدرت خارجی وابسته باشند تا بتوانند از آزادی بیان و انتخابات حرف بزنند. این موضوعی بود که همه پذیرفته بودند و چون این تِز را قبول کرده بودند، قهراً وقتی میخواستند مبارزه کنند، باید در چهارچوب سیاست آن دولتی که به نحوی با او ارتباط داشتند، حرکت کنند و ببینند او چه میخواهد و بیش از حد و مرزی که او تعیین میکند جلو نروند. مثلاً اگر دولت امریکا طرفدار وجود شاه در این کشور هست، آنها هم باید بپذیرند که شاه در این مملکت باشد. اگر امریکا طرفدار اسرائیل هست، اینها هم باید در مبارزاتشان علیه اسرائیل سخنی نگویند. اگر امریکا در سیاستاش به دنبال این است که در این کشور یک سلسله تحمیلهایی به نام کاپیتولاسیون اعمال کند، باید بپذیرند و حرفی نزنند. به همین دلیل میبینیم در سال 1343 وقتی در مجلس شورای ملی، کاپیتولاسیون احیا و به اتباع امریکایی مصونیت داده میشود، هیچکدام از گروههای سیاسی نفسشان در نمیآید. نه آنهایی که دم از پانایرانیسم میزدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم میزدند و نه دیگر گروههایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی، هیچ کدام کوچکترین عکسالعملی نشان ندادند. برای اینکه فکر میکردند هرگونه موضعگیری علیه کاپیتولاسیون در حقیقت موضعگیری علیه امریکاست و ما نباید با امریکا و سیاستاش در بیفتیم. اینرا همه پذیرفته بودند.
مسئله دومی که پذیرفته شد این بود که دیگر دوره قدرت اسلام به پایان رسیده است و اسلام دیگر آن دینامیسم لازم را برای به حرکت درآوردن تودههای محروم جامعه ندارد. اگر میخواهیم در مبارزاتمان به یک ایدئولوژی اتکا داشته باشیم، باید از این مکاتب غرب و شرق و اندیشههای التقاطی وام بگیریم و با کمک «ایسم»های وارداتی حرفمان را پیش ببریم.
سوم اینکه در مبارزاتی که انجام میگیرند باید مسئله فرهنگ غرب و به تعبیری لیبرالیسم کاملاً رعایت شود و هدف، اندیشه و سخنی که با اندیشههای لیبرالیستی مغایرت داشته باشد، مطرح نشود.
چهارم مسئلهای که باز در غرب و شرق با تبلیغات مسموم پذیرفته شده این بود که دین مایه عقبماندگی و بدبختی جامعه است و اگر میخواهیم پیشرفت کنیم، جلو برویم و توسعه داشته باشیم، باید از دین چشم بپوشیم. دین در محدوده شخصی و فردی اشکال ندارد، ولی نباید دین در مسائل کشوری و سیاسی جامعه دخالت داشته باشد.
مسئله پنجم این است که باید بپذیریم دین از سیاست جداست و نباید دین را در سیاست دخالت داد و وجود و نقش دین در جامعه باعث مشکلات میشود.
در چنین شرایطی میبینیم امام با شعار «نه شرقی نه غربی» و با اتکا به اسلام و بیاعتنایی به معادلات سیاسی که غرب و شرق چه میخواهند و لیبرالیسم چه اقتضایی دارد و بدون کوچکترین بهرهگیری از اندیشهها و مکاتب وارداتی، نهضتشان را آغاز کردند و نشان دادند اسلام بهتر از هر مکتبی میتواند جامعه را به سوی آگاهی، استقلال و آزادی سوق بدهد. امام ثابت کردند میتوان بدون وابستگی به غرب و شرق اهداف را پیش برد.
دیگر اینکه توجه به معادلات سیاسی جز بدبختی جامعه ارمغانی ندارد و ما میتوانیم با اتکا به ملتمان، اهدافمان را پیش ببریم. در صورتی که برای ملتها اینطور جا انداخته بودند که ملت در مبارزات نقشی ندارد و آنچه میتواند در پیشبرد مبارزات سیاسی مؤثر باشد، همان ارتباط با بیگانگان است و از این نظر جریانات سیاسی روی ملت حساب نمیکردند. امام با اتکا به اسلام جامعه را متحول کرد و حتی ملتهای جهان هم دریافتند که اتکا به اسلام میتواند، ذلت، بدبختی و تباهی را که بر آنها مستولی شده کنار بزند. در بلوک شرق که اینگونه وانمود شده بود که دین افیون تودههاست، تحولی به وجود آمد که گرایش به اسلام بهشدت اوج گرفت و لذا کارشناسان غربی الان در ارزیابیهایشان اذعان دارند جهان آینده متعلق به اسلام است و اسلام دیر یا زود جهان غرب را در مینوردد و فتح میکند. اینکه میبینید این همه دست و پا میزنند که نگذارند چهره واقعی اسلام بدرخشد و القاعده، داعش، النصره، طالبان و... را درست میکنند و بنلادن و ابوبکر البغدادی را به صحنه میآورند، همه نشانه این است که میخواهند چهره اسلام را در غرب و جهان مخدوش سازند و مردم را بترسانند و به تعبیر مقام معظم رهبری میخواهند اسلامهراسی را به نحوی در بین ملتهای جهان گسترش بدهند و از پیشرفت اسلام جلوگیری کنند.
اما حقیقت این است که چهره اسلام در دنیا شناخته شده و اندیشه اسلامی در میان ملتها جا باز کرده است و تودههای محروم و مظلوم در کشورهای دنیا با اتکا به اسلام حرکت کردهاند که نمونه بارز آن مردم فلسطین هستند. در طول 60 سال گذشته یک روز به اندیشههای مارکسیستی اتکا کردند. زمانی به اندیشههای ناسیونالیستی روی آوردند تا شاید بتوانند از آن طریق کشورشان را آزاد کنند. به هر مکتبی که روی آوردند و خواستند با الهام از آن جلو بروند، جز بدبختی و عقبافتادگی ثمری برایشان نداشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اتکا به اسلام تحول عظیمی در فلسطین به وجود آمد و امروز میبینیم چطور منطقه محدودی مانند غزه اینگونه رژیم صهیونیستی را زمینگیر کرده است. زمانی بود که رژیم صهیونیستی با یک حمله برقآسا چند کشور عربی را در هم میشکست و ارتششان را متلاشی میکرد. نمونهاش جنگ شش روزه بود که در طی آن رژیم صهیونیستی توانست دو برابر خاک فلسطین را از کشور مصر تصرف کند و تا مرز کانال سوئز پیش برود. از سوریه ارتفاعات جولان را گرفت که هنوز در اختیار دارد. از اردن، بیتالمقدس و مسجدالاقصی و از لبنان، جنوب آن کشور را تصرف کرد، یعنی تا این حد قدرتمند بود.
اما اینک میبینیم وقتی ملت فلسطین به اسلام روی آورد و از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفت، چگونه توانست رژیم صهیونیستی را زمینگیر کند و یا حزبالله لبنان که حماسه آفریدند.
*به شعار «نه شرقی نه غربی» امام اشاره کردید. ما در بیانات قبل از انقلاب ایشان «نه شرقی نه غربی» حکومت اسلامی را میدیدیم. حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارد؟
آنچه که خود امام میفرمودند، منظورشان از حکومت اسلامی همان جمهوری اسلامی بود و تفاوتی قایل نبود. امام در بهمن ماه سال 1348 طرح حکومت اسلامی را در نجف دادند و در ایران مطالعات و فعالیتهایی انجام گرفت و در سال 1354 یعنی سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی بزرگانی چون آیتالله ربانی شیرازی(ره) اساسنامهای منتشر میشود با عنوان اساسنامه جمهوری اسلامی که در کتاب نهضت امام، عین اساسنامه را چاپ کردهام. مقام معظم رهبری وقتی این اساسنامه را دیدند فرمودند انگار امروز نوشته شده است.این نشان میدهد که همان زمان یعنی قبل از اینکه پیروزی انقلاب اسلامی فرا برسد و در دوران خفقان، آنهایی که روی طرح امام کار کردند، جمهوری اسلامی را مطرح کردند و این مسئلهای نبود که چیز مبهمی باشد، چون امام در همان طرحشان در سال 1348 فرمودند اتکای نظام اسلامی به مردم و با رأی و کمک مردم است. این نشان میدهد نظر همان جمهوری اسلامی بوده است.
حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چندان تفاوتی نداشت، اما واقعیت این است که نظر امام از همان آغاز جمهوری اسلامی بود و وقتی بررسی میکنیم حتی حکومت علی(ع) را هم که حکومت اسلامی میدانیم، ایشان با تبعیت میپذیرند و در نامهای که به معاویه مینویسند روی این موضوع اتکا میکنند که مردم با من بیعت کردند و بیعت مردم را نشانه مقبولیت نظام خود میدانند.
*خصوصیات و ویژگیهای فکری امام خمینی که کمتر به آن پرداخته شده از نظر شما کداماند و نهضتی که ایشان پرچمدار آن بودند چه ویژگیهایی دارد؟ اصولاً میشود نهضت امام را با رسالت پیامبران مقایسه کرد؟
وقتی در زندگی حضرت امام مطالعه میکنیم میبینیم امام به اصطلاح ما طلبهها طابق النعل بالنعل راه پیامبران را بررسی و ارزیابی کردند و از مکتب پیامبران الهی، مخصوصاً پیامبر اسلام الهام گرفتند. وقتی زندگی پیامبران را بررسی میکنیم میبینیم این بزرگواران قبل از اینکه به رسالت مبعوث شوند، بخشی از زندگیشان را به تأمل و تفکر میپرداختند. چرا حضرت رسول اکرم(ص) مدتی را به غار حرا میرفتند. الان در آنجا پله زدهاند، ولی آن زمان خیلی سخت بود و با دشواری به آنجا میرفتند. ما میبینیم حضرت رسول(ص) دیر زمانی در آنجا مینشستند، تفکر و تأمل میکردند. در زندگی حضرت امام هم همین را میبینیم. امام قبل از اینکه وارد صحنه شوند و نهضت خودشان را آغاز کنند، دیر زمانی از جامعه کنار کشیدند و مشغول خودسازی و تفکر بودند. بسیار هم اهل تفکر بودند و در باره مسائل مختلف زیاد فکر میکردند و جوانب آن را میسنجیدند.
پیامبران بعد از خودسازی بلافاصله به محیطسازی میپرداختند. باز این را در زندگی حضرت امام میبینیم که ایشان مثل بعضی از کسانی که داعیه عرفان دارند و عمری را در همان حد میمانند، نیستند. البته نمیخواهیم خدای ناکرده خرده ای بگیریم، چون هر کسی توانی دارد. به قول یکی از روحانیون عارف، من توان اینکه مثل امام مسائل را بررسی کنم ندارم، در همین حد که بتوانم خودم را اصلاح و تهذیب و در مسائل معنوی غور کنم، توان دارم. منظور این است که امام راهشان را اینگونه برگزیدند و به محض اینکه در خودسازی و تهذیب نفس به مرحلهای رسیدند، بلافاصله به محیطسازی پرداختند، آن هم در دوران خفقان رضاخانی! ایشان در سال 1317 یا 1318 در مدرسه فیضیه درس اخلاق را میگذارند. اول یک روز در هفته بود و بعد پنجشنبهها و جمعهها و افرادی مانند آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی و آیتالله شهید محلاتی در مکتب امام پرورش مییابند و علاوه بر تحصیل علوم اسلامی از امام درس اخلاق هم میگیرند و امثال آیتالله مطهری در این مکتب پرورش فکری پیدا میکنند.
این هم باز برگرفته از راه پیامبران است که بلافاصله بعد از خودسازی به محیطسازی میپردازند.
سوم اینکه پیامبران خدا وقتی مبعوث میشدند، به عِدّه و عُدّه فکر نمیکردند و اینکه آیا کسی را داریم؟ نداریم؟ باید اسلحه تهیه کنیم و چنین و چنان کنیم. بلافاصله رسالت خود را آغاز میکردند و به صحنه میآمدند. امام هم همین کار را کردند. امام وقتی نهضتشان را آغاز کردند، همین کار را کردند. حرکتی که امام انجام دادند و آن موضعگیریهایی که داشتند خیلیها را نگران میکرد و به وحشت میانداخت که امام با کدام قدرت دارد این حرف را میزند. در مهر ماه سال 1341 که روز آغاز نهضت امام بود، امام در بیت آیتاللهالعظمی حائری(ره) که همه مراجع و علما جمع شده بودند، گفت اگر میخواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات یابد، باید دودمان پهلوی را از قدرت پایین بکشیم. استعمار انگلیس اینها را به قدرت رسانده است تا به دست اینها اسلام را از بین ببرد و ایران را به روز سیاه بنشاند. این سخن امام با شگفتی مواجه شد. شاه به عنوان یک امپراتوری قوی پنجه بود که کسی جرئت نمیکرد اسم او را بدون القاب و تجلیل بیاورد.
آقای شریعتمداری که در مجلس حضور داشت از امام پرسیده بود با کدام قدرت میتوانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم؟ ما که بمب در جیبمان نیست که برویم و بر سر شاه بکوبیم. امام فرموده بود ما قدرتی داریم که از بمب قویتر و آن «ملت» است. با اتکا به ملت حرکت کرد و هیچ به این فکر نکرد پیروز میشویم یا نمیشویم. به تعبیر خودشان همین که ما به وظیفهمان عمل کنیم بزرگترین پیروزی است. بعد هم میفرمودند اگر انبیا و اولیا میخواستند به پیروزی فکر کنند، هیچیک نباید حرکت میکردند. آنها وظیفهشان را انجام میدادند و شاید اندیشهشان چند قرن بعد در میان جامعه تحقق یافت. این باز برگرفته از راه پیامبران بود که به عِدّه و عُدّه فکر نکردند. اینها چیزهایی بودند که امام واقعاً از راه پیامبران آموخته و برگزیده بودند. بعد هم حکومتی هم که تشکیل دادند، از جهت خودشان آنچه را که با روش اسلامی و شیوه پیامبران تطبیق داشت، پیاده کردند. اینجور نبود که اینگونه فکر کنند امروز دنیا عوض شده است و باید تجملگرایی، مصرفزدگی، عِدّه و عُدِه و زرق و برق، مسند و مقامی وجود داشته باشد. در نوفللوشاتو وقتی خبرنگار خارجی خواست موقعی که امام غذا میخورند، برود و از سفره ایشان عکس بگیرد، وقتی دید سفره ایشان فوقالعاده ساده است و نان، سیبزمینی و تخممرغ میخورند، گفت روی میز غذایی که برای پاپ میچینند پر از انواع و اقسام غذاهاست و بسیار حیرت کرده بود. این زندگی امام بود و حکومت امام هم همین را میخواست و ولایت امام همین بود و با روش و سیره پیامبران تفاوتی نداشت.
*حضرت امام در اواخر عمر شریفشان از دو کلیدواژه «اسلام ناب محمدی» و «اسلام امریکایی» رونمایی میکنند. ویژگیهای این دو اسلام چیست؟
خود امام همین را تفسیر کردهاند. آنجایی که میخواهند بگویند اسلام امریکایی میگویند اسلام اشرافی، اسلام آخوندهای درباری، اسلام مرفهین بیدرد، اسلام. اسلام ناب یعنی اسلام مردم پابرهنه. اسلام ناب یعنی اسلام به دور از هر گونه تجمل، زرق و برق، اشرافیگری و سرمایهداری. اسلام ناب یعنی اسلامی که در خدمت مستضعفین است، در راه اصلاح امور جامعه حرکت میکند. اسلام امریکایی یعنی اسلامی که در خدمت زر و زور است، اسلامی که در خدمت ابرقدرتهاست. اسلامی که در مسیر اشرافیگری و اسلامی است که جنبه واپسگرایی دارد و جامعه را به سوی انحطاط، تاریکی و تباهی میکشاند. اسلام امریکایی یعنی اسلام سازش، کرنش و تسلیم.
*چرا امریکا؟ چرا نفرمودند اسلام انگلیسی؟
سمبل استکبار جهانی در دوران ما آمریکاست، لذا از این جهت است که امام به اسلام امریکایی تعبیر میکنند. اسلامی که در خدمت جهانخواران و مستکبرین است. اسلامی که امام در جامعه مطرح کرد، اسلامی است که ذلت و سازش را نمیپذیرد، تحقیر نمیشود و اجازه نمیدهد ملتاش سرخورده و ذلتپذیر باشد. اسلامی که امام به عنوان اسلام ناب محمدی معرفی کردند، به ملتها قدرت، عزت و سربلندی میدهد. زمانی بر ملت ایران گذشت که همه باور کرده بودند ملت ایران ملت بیعرضهای است. کاپیتولاسیون را بر ملت ایران تحمیل کردند. سر جوخههای عربدهکش امریکایی بر جان، مال و ناموس این ملت مسلط بودند. هر کاری که میخواستند انجام میدادند و همه هم پذیرفته بودند که ما چارهای نداریم و باید تسلیم شویم. موقعی که میخواستند امام را تبعید کنند و سوار هواپیما کردند، یکی از افسران شاهنشاهی آمد و در کنار امام نشست و گذرنامه امام را تقدیم کرد و گفت: «شما الان به ترکیه میروید.» امام به ایشان فرموده بودند: «میدانید ما داریم به خاطر دفاع از ارتش تبعید میشویم؟» آن افسر جواب داده بود: «وقتی ما به امریکا نیاز داریم، چارهای نداریم. باید یک سلسله امتیازات به آنها بدهیم.» امام فرموده بودند: «یعنی باید نوامیسمان را هم در اختیار آنها قرار بدهیم؟» منظورم این است که این مطلب برایشان جا افتاده بود که: «در کف شیر نر خونخوارهای/ غیر از تسلیم و رضا کو چارهای؟»
اما امام روی اسلام واقعی، اسلام راستین، اسلام محمدی(ص) که اجازه نمیدهد ملتی تحقیر شود تکیه میکردند و معتقد بودند ملت با تکیه بر چنین اسلامی میایستد و از حق خود دفاع میکند و لذا امام در دوران مبارزات و در روشنگریهایی که داشتند، به ملت ایران روحیه دادند و به جوانان کشور ما هویت بخشیدند و کرامت انسانی را در آنان احیا کردند و به آنها باوراند که شما هم میتوانید دست به فعالیتهای علمی بزنید، پیشرفت، قدرت، ابتکار، اختراع و اکتشاف کنید. اینها نتیجه اسلام راستین است. اسلام امریکایی ذلتپذیری، حقارت، اسارت، توسریخوری و وادادگی است.
*هر قیامی در طول زمان، ریزشها و رویشهایی را تجربه میکند. ریزشها در انقلاب اسلامی به چه علتی رخ میدهند؟ چرا مواضع عدهای در اول انقلاب، با مواضع حال حاضرشان فرق میکند؟ آیا استحالهای رخ داده یا تفکرشان همین بوده است و عیان نمیکردند؟
یک علتش همین است که اشاره کردید. افرادی اساساً با راه و خط امام آشنا نبودند و راه و خط امام را نشناختند یا اندیشههای لیبرالیستی در آنها بود، ولی بالاخره با امام همراه شدند، لکن اندیشههای امام را نه درک کرده بودند و نه باور داشتند. خیلی راه دوری نمیروم. امام از روزی که نهضت را آغاز کرد، بهشدت با حرکت مسلحانه مخالف بود و حرکتهای مسلحانه را بهطور کلی قبول نداشت و میگفت نیازی نداریم. وقتی آیتالله انواری «رحمه الله علیه» از طرف هیئت مؤتلفه خدمت امام رفت که اجازه یک سلسله ترورها را بگیرد، امام فرموده بودند این کار را نکنید و سه دلیل هم آورده بودند. اول اینکه شما هر مهرهای را که بزنید، فردا مهرهای بدتر از آن را جایگزین میکنند و این جنایتها ادامه پیدا میکنند. دوم اینکه حرف منطقی ما در دنیا ضایع میشود. ما یک سلسله حرفهای منطقی و قانونی داریم، ولی این کار، ما را آدمکش و به قول امروزیها تروریست معرفی میکند. سوم اینکه برای پیشبرد هدفمان نیازی نداریم که دست به چنین کاری بزنیم.
به ضرس قاطع میگویم بسیاری از کسانی یار امام محسوب میشدند و در مسیر حرکت امام قرار داشتند، نمیتوانستند این را بپذیرند که بدون دست بردن به اسلحه میتوان شاه را سرنگون کرد و فکر میکردند بدون حرکت مسلحانه و با اعلامیه که نمیشود مملکت را گرفت. ما در قرآن میخواندیم که حضرت موسی(ع) با یک عصا نظام فرعونی را سرنگون کرد و فکر میکردیم وحی، الهام و معجزه بوده است، اما امام ثابت کرد میتوان در هر عصر و نسلی راه پیامبران را دنبال کرد و به پیروزی رسید.
علت دوم این بود که بهطور کلی اعتقادی به کارهای امام نداشتند و بر اساس سیاست لیبرالیستی حرکت میکردند. قبل از اینکه امام نهضت خودشان را شروع کنند، بعضی از کسانی که اندیشههای سیاسی در سر داشتند، الهام گرفته از خط مصدقیها و نهضت ملی نفت بودند و برداشت و تلقیشان از آنجا بود و قهراً همان فکر را دنبال میکردن و معتقد بر مذاکره، سازش، کرنش و بند و بست بودند. ولی در خط امام اینها معنا نداشت.
مسئله دیگری که باعث شد بعضیها ریزش پیدا کنند این بود که اینها در درازمدت خسته شدند. رفاهطلبی، تجملگرایی و زندگی عافیتطلبانه اینها را بر آن داشت که دیگر بس است. تا کی میخواهیم این وضع را ادامه بدهیم.اما امام اینطور نیستند و میگویند: «تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» چیزی نیست که مقطعی باشد، اما خیلیها فکر میکردند مبارزه و انقلاب مال دورهای بود و تمام شد و رفت و حالا باید دنبال زندگیمان برویم. در نتیجه وقتی دیدند سختی دارد، دردسر دارد، مشکلات مختلف دارد، فردا ممکن است بیایند و بمباران کنند و همه زحمات را از بین ببرند، برگشتند. رهبر معظم انقلاب در سال گذشته در یکی از سخنرانیهایشان فرمودند یک زمانی شایع شده بود امریکا قطعاً میخواهد به ایران حمله کند. رئیسجمهور محترم وقت پیش من آمد و گفت چرا نباید به فکر علاج باشیم؟ چرا باید بگذاریم امریکا حمله کند و کارخانجات، سدها و پلهایی را که ساختهایم از بین ببرد؟ اینقدر فکر طرف بسته و محدود و درکش اینقدر پایین است. او انقلاب، اسلام، ترقی و پیشرفت را در چهارچوب چند تا کارخانه، پل و سد میبیند، اما رشد، عزت، کرامت انسانی و جهانبینی راستین و این را که ما یک وظیفه و رسالت جهانی داریم نمیتواند درک کند و قهراً وقتی احساس میکند ممکن است فردا دوباره جنگ و حمله ای در پیش باشد، راه سازش را در پیش میگیرد.
*از اوایل انقلاب، عدهای در صدد تحریف آرمانهای امام برآمدند و بیانات حضرت امام را تفسیر به رأی میکردند. این قضیه پس از رحلت امام شدت بیشتری گرفت و تا تحریف شخصیت و اصول بارز خط امام هم پیش رفتند. دلیل این تحریفها چیست؟ و چگونه می توان جلوی این روند را گرفت؟
تحریف خط امام علل و سطوح گوناگونی دارد. در یک سطح جریانهایی که اصولاً با اسلام و انقلاب سر ناسازگاری دارند، قبلهگاهشان کاخ سفید است و به دنبال این هستند که به هر قیمتی که هست ایران را به آغوش امریکا برگردانند، یکی از شگردهایی که در پیش گرفتهاند تحریف خط امام است. اینها فکر کردهاند با یک سلسله تحریفگریها بتوانند خط و راه امام را مخدوش بسازند و زیر سئوال ببرند و با نام و خط امام بتوانند سیاست وابستگی، سرسپردگی و سازشکارانه را در ایران تحقق ببخشند. عده دیگری هم همین جریان را دنبال میکردند، اما وابسته و عاشق امریکا و خائن نبودند، اما بر این باور بودند که بدون امریکا نمیتوان زندگی کرد و روی پای خود ایستاد. همان که اشاره کردم که برایشان جا افتاده بود بدون اتکا به یکی از ابرقدرتها نمیتوان حرکت کرد و کاملاً به این تِز معتقد بودند بر همین اساس معتقدند بدون امریکا نمیتوانیم زندگی کنیم. یادم هست در سال 1358 یا 1359 مهندس بازرگان به همراه ابراهیم یزدی به الجزایر رفتند و در آنجا با معاون رئیسجمهور امریکا، برژینسکی ملاقات کردند و برگشتند. امام به مهندس بازرگان اعتراض کردند که شما روی چه حسابی رفتید و چه معنا داشت که با او ملاقات کردید؟ جواب این بود که ما که نمیتوانیم بدون امریکا زندگی کنیم. باید تبادل اطلاعات و همکاری کنیم. اینها خائن نبودند، اما این تِز را باور داشتند. هنوز هم عدهای از اینها همین تِز را باور دارند. چه نهضت آزادی، چه بعضی از روحانیون ما بر این باورند که ما بدون امریکا نمیتوانیم زندگی کنیم، امریکا کدخدای دنیاست و باید به نحوی با این کدخدا همراه شویم و منافع آنها را در نظر بگیریم و یک رابطه برد ـ برد داشته باشیم، در حالی که ما که نمیتوانیم چیزی از امریکا بگیریم و هر چه را که هست باید به او بدهیم..
عدهای هم کلاً به اسلام و انقلاب اعتقادی ندارند و هدفشان این است که به هر شکل ممکن اسلام را عقب بزنند و استقلال کشور را از بین ببرند. در کتاب «ایران و جهانی شدن» که آقای سریعالقلم نوشته و آقای شیخ حسن روحانی بر آن مقدمه هم نگاشته است، میگوید امروز دنیا مثل یک دهکده شده و در چنین دنیای حرف از استقلال زدن پوچ و غلط است. سخن از خودکفایی اشتباه است. این یک تِز است که بهطور کلی معتقدند باید کاملاً تسلیم سیاست غرب باشیم و سیاست امریکا را دنبال کنیم.
دسته چهارمی هم هستند که بر اساس منافع شخصیشان امام را تحریف میکنند. خودشان و نور چشمی هایشان نمیتوانند مانند امام سادهزیست باشند و غرق در تجملگرایی، رفاهطلبی و مسافرتهای تفریحی خارجی و کاخ نشینی اند. این باید به نحوی این وضعیت را با امام تطبیق دهد تا خودش را پیرو خط امام و انقلابی نشان بدهد. چه کار باید کرد؟ باید امام را تحریف کند و بگوید امام موافق بود و حرفی نداشت. با رفاهطلبی، تجملگرایی سر ناسازگاری نداشت.
گاهی هم حرفهای امام را تقطیع میکنند. مثلاً در باره سازش با امریکا میگویند خود امام فرمودند "امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دوی آنها بدتر و همه از هم بدتر، اما امروز سر و کار ما با امریکاست". حالا برخی قسمت آخر این سخن را حذف میکنند و می گویند: حالا چرا ما یقه امریکا را گرفتهایم؟ یعنی قسمت آخر فرمایش امام را حذف می کنند و از این طریق سعی میکند افکار خود را القا کنند.
یا در سخنرانی هایشان میگویند: ما نباید مانند متحجرین خود را به مشتی کلمات بیروح امام محدود کنیم. باید ببینیم اگر امام امروز در بین ما بود چه کار میکرد؟ یعنی میخواهند بگویند اگر امام امروز در بین ما بود، حتماً او هم سازش و کرنش میکرد!
اما اینکه در مقابل باید چه کار کنیم؟ بهترین راه در جهت مقابله با این تحریفگریها شناختن و شناساندن خط امام است. خودم فرصت نکردم این کار را بکنم، ولی دلم میخواست عدهای بنشینند و کلمات، پیامها و نظرات امام را با قرآن تطبیق بدهند. یکی از راههای تحریف این است که میگویند کلمات امام برای ما مقدس هستند و آنها را روی چشم میگذاریم، اما اینها برای زمان خودشان مناسب و قابل اجرا بود. وقتی امام و بهنوعی مرجع تقلید زمان از میان ما رفت، دیگر نمیتوانیم از مرجعی که زنده نیست پیروی و تقلید کنیم. به ظاهر حرف پسندیده و فریبندهای است. امام از میان ما رفته است، بنابراین باید فرمایشهای ایشان به موزه سپرده شود. نکته همین جاست. آنچه که امام در زمینه انقلاب رهنمود و پیام دادند، هیچکدام به فتوای ایشان برنمیگشت. اینجوری نبود که تشخیص و فتوای خودشان باشد. مثلاً امام در نماز تسبیحات اربعه را یک مرتبه واجب میدانستند، و سه مرتبه را مستحب میدانستند، اما مسائل مربوط به انقلاب، سیاست، حکومت و کشورداری، همه برگرفته از قرآن بودند و هیچیک را از خودشان نگفتند. حتی این جمله امام که امروز «مرگ بر شاه یا مرگ بر امریکا عبادت است» آیه صریح قرآن است: «لاَّ یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ»(1) خدا دوست ندارد کسی صدا به ناسزاگویی بلند کند، مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. خدا به کسی که مورد ظلم قرار گرفته است، اجازه میدهد بلند شود و فریاد بزند و ناسزا بگوید. این صریح آیه قرآن است. اینکه امام میفرمودند ما به هیچوجه با امریکا راه مشترک و مذاکره نداریم، آیه صریح قرآن است: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاء»(2) دشمنان من و دشمنان خودتان را دوست مپندارید و با آنها دوستی نکنید. ای کاش کسی فرمایشهای امام را با آیات قرآن تطبیق بدهد. تمام نظریات امام برگرفته از قرآن است. تا قرآن هست، خط امام هست. تا قرآن در این کشور حاکم است، انقلاب اسلامی هم حاکم است. برای اینکه نسل امروز ما و نسلهای آینده فریب نخورند و دچار لرزش نشوند، باید خط امام را تبیین کنیم و نظریات امام را با قرآن تطبیق بدهیم. مردم وقتی راه و خط امام و در حقیقت خط قرآن را شناختند، اینگونه تحریفگریها راه به جایی نمیبرد.
*از ابتدای انقلاب هر دولتی که سر کار آمده گفتمان غالبی داشته است که بعضی از این گفتمانها کم یا زیاد، با اهداف انقلاب اسلامی زاویههایی داشتهاند. دلیل پدید آمدن این شکافها چیست؟
بعضی از کسانی که وارد قدرت شدند، اندیشههای لیبرالیستی داشتند و خطشان از راه امام جدا بود. خود مرحوم مهندس بازرگان، دولت موقت و نهضت آزادی یا بنیصدر که اندیشهاش غربگرایانه و لیبرالیستی بود و بهطور کلی با خط امام مغایرت داشت. اندیشه لیبرالیستی بزرگترین خطری است که انقلاب ما را تهدید میکند. یک زمانی که در نجف در محضر امام بودیم، این موضوع را احساس کرده بودم که اختلاف نظری بین امام و بعضی از علما وجود دارد. آنها بزرگترین خطر را برای اسلام و کشورهای اسلامی مارکسیسم میدانستند، ولی نظر امام این بود که نه اینکه کمونیستها برای کشور خطر نیستند، ولی خطرشان آنقدرها جدی نیست. اسلام این قدرت را دارد که اینها را کنار بزند و عملاً هم دیدیم همینطور هم شد. آن زمان یمن دو تکه بود و همه میگفتند عدن و یمن جنوبی پایگاه کمونیستهاست، ولی از دست رفت. در سوریه و در مصر کمونیستها بهشدت فعال هستند. در عراق که با چشم سر میدیدیم، کتابهای شهید آیتالله صدر «اقتصادنا» و «فلسفتنا» ممنوع بود، اما کتابهای مارکسیستی و مائوئیستی با کاغذ بسیار اعلا و خط زیبا فروان بود و همه نگران بودند، اما امام میفرمودند اینها خطر جدی نیستند. عملاً هم دیدیم نه یمن، نه مصر، نه سوریه و نه عراق هیچکدامشان کمونیستی نشدند. در برههای مثل حباب روی آب از بین رفت، اما امام میفرمودند خطر لیبرالیسم جدی است. حتی یادم هست وقتی خبرنگار لوموند به عنوان اولین خبرنگار خارجی در سال 1356 به نجف آمد و با امام مصاحبه کرد، این سئوال را مطرح ساخت که اگر پیروز شدید با کمونیستها چه کار خواهید کرد؟ امام فرمودند آنها در اظهار نظر آزادند، اما در توطئه آزاد نیستند. اسلام قدرت این را دارد که به شبهات و اشکالاتشان جواب بدهد، لذا در اظهار نظر آزادند. امام تا این اندازه اطمینان داشتند که کمونیستها در مقابل اسلام خطر جدی نیستند، اما امام لیبرالیسم را خطر جدی میدانستند و فرهنگ غرب را بزرگترین خطر میدیدند. امروز هم میبینیم بزرگترین مشکل کشورمان این است که عدهای از کسانی که در پست های مختلف کشور قرار میگیرند اندیشه لیبرالیستی دارند. حالا این اندیشه لیبرالیستی ممکن است در برخی از این افراد ریشه ای باشد یا ریشه ای نباشد اما تاحدی بر آنها تاثیر گذاشته است.
عامل دوم در مسئله کسانی که راه دیگری را در پیش گرفته و چالشساز شدهاند، روحیه قدرتطلبی است که حضرت امام از زبان معصوم(ع) نقل کردند که: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کلِّ خَطِیئَه». جاهطلبیها بسیاری را به تباهی کشاند. ممکن است تا طرف به قدرت نرسیده است احساس نکند چه ویژگی خطرناکی در او خوابیده است ، اما پشت میز که قرار میگیرد حاضر است برای حفظ قدرت، از خیلی چیزها بگذرد.
سومین عامل، جریان نفوذ است. به محض اینکه فردی به قدرت میرسد، استکبار سعی میکند عوامل خود را به او نزدیک کند تا در او نفوذ کنند. این افراد میآیند و روی این شخص کار میکنند و در تصمصم گیری های او تأثیر میگذارند. وقتی انسان به قدرت میرسد، خواه ناخواه از مردم جداست و با مردم کمتر ارتباط دارد. شرایط او اقتضا نمیکند بتواند در میان مردم بیاید و آنها از آن طرف به او القا میکنند که مردم این را میخواهند، مردم آن را میخواهند و او کمکم باور میکند که مردم همان بادمجان دور قابچینهایی هستند که اطراف او را گرفتهاند و در نتیجه از راه امام و ملت دور میشود و به این مشکلات دچار میشود.
اینجا باز تفاوتی هست که در امام میبینیم. امام در دوران زندگیشان چه موقعی که به عنوان استاد در حوزه علمیه مطرح بودند، چه در دورهای که مرجع تقلید بودند، چه در دورانی که رهبر انقلاب بودند، هیچکس را مطلق نکردند. این جمله را در نجف از امام شنیدم که بسیار جالب است. فرمودند اگر شما حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، باز احتمال بدهید اشتباه در آن باشد. مقدس اردبیلی، مقدس اردبیلی است، اما معصوم نیست. ممکن است خبری که امروز به شما میدهند اشتباه باشد. جای تصحیح بگذارید. زمانی که منافقین با انبوهی از نامه ـ آیتالله شهید مطهری، آیتالله طالقانی، شیخ حسینعلی منتظری، هاشمی رفسنجانی و بسیاری از علمای شیراز و شهرهای دیگر ـ برای گرفتن تأیید از امام به نجف آمدند، علیالقاعده با نامههایی که از چنین افرادی آورده بودند که حاصل عمر امام بودند و ظاهراً مو لای درز موضوع نمیرفت، اما امام طبق همین تِز که اگر حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، احتمال اشتباه بدهید و بدون تحقیق نپذیرید، گفتند باید خودشان را بشناسم و به این نامهها نمیتوانم بسنده کنم.
این مسئله بسیار مهمی است که متأسفانه در میان دولتمردان ما کمتر مورد توجه قرار میگیرد. آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئهها، دسیسهها و شگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) و خط امام را استواری ببخشند به خاطر این است که این اندیشه را دارند و نفوذناپذیر هستند. چرا؟ چون هیچکسی را برای خود مطلق نکردهاند. نه آقازاده، نه اطرافیان، نه دوستان و نه حتی رفقای 50 ساله. اینکه میبینید بین ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی تفاوت عمیقی پیش میآید به خاطر همین است. آقای هاشمی رفسنجانی دوست 50 ساله آقاست، ولی رهبر معظم انقلاب این دوست 50 ساله را مطلق نکردهاند که هر چه میگوید درست است. هیچکسی را برای خودشان مطلق نکردهاند و رمز موفقیت ایشان همین است. نفوذپذیری افراد باعث میشود ضربههای سنگینی به آنها وارد شود.
*مصادیقی که به کار بردید بیشتر نفوذ فردی بود. حضرت آقا از نفوذ جریانی هم صحبت میکنند. در باره نفوذ جریانی هم بفرمایید که آیا از اول انقلاب تا به حال مصداقی هم داشته است؟ ویژگیهای نفوذ جریانی چیست؟
نفوذ جریانی نهتنها از اول انقلاب، بلکه از زمانی که امام نهضت را آغاز کردند وجود داشته که یکی از آن خط موازی است. خط موازی در دنیای سیاست به این شکل است که وقتی دشمن نمیتواند از طریق زور، یک انقلاب الهی یا مردمی را به بیراهه بکشاند، سعی میکند با همان شعار الهی، انقلابی و مردمی وارد شود و مسیر را عوض کند. نمونه بارز آن در تاریخ حرکت حضرت موسی(ع) علیه فرعون و فرعونیان، زورپرستان و زرمداران است. حضرت موسی(ع) جلو رفتند و فرعون سرنگون شد و مکتب توحید استواری یافت. در اینجا کسانی که رفاهطلب و زرپرست بودند و نمیتوانستند با مکتب توحید کنار بیایند، در فرصتی که حضرت موسی(ع) حضور نداشتند، گوسالهای ساختند و به مردم گفتند خدایی که موسی(ع) شما را به او دعوت میکند، این است و این را بپرستید و به این ترتیب مردم را از خداپرستی به گوسالهپرستی سوق دادند. نیامدند با خداپرستی مخالفت و اندیشه فرعونی را تأیید کنند، بلکه با نام توحید و خداپرستی، مسیر را عوض کردند و حتی گردنکشان قریش نتوانستند با اسلام به صورت علنی مقابله کنند و بتپرستی را آشکارا پاس بدارند، به ناگزیر آمدند و مسجد ساختند و خواستند از طریق مسجد مسیر را عوض کنند. به این میگویند خط موازی که دستور آمد: «مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین» و خرابش کردند.
معاویه و عمرو عاص وقتی با قدرت نظامی و زور نتوانستند حضرت علی(ع) را شکست بدهند، از خط موازی استفاده کردند. قرآن را روی نیزهها بالا بردند و گفتند آیا ما قائل به قرآن هستیم یا علی؟ بیاییم و به آنچه که قرآن بین ما حکم کرده است عمل کنیم.
در دنیای سیاست معاصر هم لااقل در حرکت عبدالناصر این را دیدم. عبدالناصر توانست 100 میلیون عرب آن روز را با خود همراه کند و یک خطر جدی برای صهیونیسم و امپریالیسم به وجود بیاورد، آمدند و حزب بعث را به شکل موازی ایجاد کردند. حزب بعث در واقع یک خط موازی بود. تندترین شعارهای صهیونیستی را سر میداد، اما سر بزنگاه چنان ضربهای میزد که نمیشد کمر راست کرد. این بحث بسیار مفصلی است که فقط یک نمونه را عرض میکنم. در آخرین مرحلهای که حزب بحث مأموریت خود را انجام داد در مورد ایران بود. انقلاب که پیروز شد، هم امریکا و هم رژیم صهیونیستی دریافتند بهزودی مردم را به مرز فلسطین میکشد. اینجاست که صدام سپر بلای اسرائیل میشود و جنگ علیه ایران را آغاز میکند تا اسرائیل را با شعار ضد صهیونیستی و شعار آزادیخواهی نجات بدهد.
وقتی امام، نهضت را آغاز کردند، ما این جریان خط موازی و جریان نفوذ را دیدیم. وقتی امام علیه اسرائیل بهشدت موضعگیری میکردند ـ شما این را در کتاب نهضت روحانیت و صحیفه امام میتوانید ببینید ـ یک دفعه جریانی راه افتاد که چرا ایشان دائماً از اسرائیل حرف میزند؟ چه فرقی بین اسرائیل و بقیه هست؟ «الکفر مله الواحده» که به فارسی میشود: کفار سر و ته یک کرباساند. چه فرقی با هم دارند؟ همین شعاری که بعد از پیروزی انقلاب راجع به امریکا دادند. اولین بار هم عبدالله نوری در دفاعیهاش گفت که چه فرقی بین امریکا و انگلیس هست؟ این نفوذ جریانی است.«امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر.»
در سال 1343 هم همینطور شد. یعنی آمدند و موجی را ایجاد کردند که چرا ایشان فقط علیه اسرائیل موضع گرفته است؟ «الکفر مله الواحده»! امام در آنجا با یک ضربه فنی کار را تمام کردند و گفتند: «من از جمله الکفر مله الواحده که از سازمان ملل بر سر زبانها افتاده است متأسفم» و تمامش کرد.
یا کمی قبل از آن وقتی شاه با تهدید امام نتوانست ایشان را ساکت کند. احضاریه در خانهشان فرستاد. علیه امام شبنامه پخش و در آن بدترین فحاشیها را به امام کردند که امام احساس کنند دارد به ایشان اهانت میشود و کنار بکشند. فیضیه را به خاک و خون کشیدند، ولی امام باز راهشان را ادامه دادند. از این به بعد خط موازی را تشکیل دادند. سازمان امنیت عدهای از وعاظ را فرا خواند و گفت اگر میخواهید علیه رژیم مبارزه کنید، ما حرفی نداریم، ولی یک خط قرمز را باید رعایت کند. علیه شاه و اسرائیل حرف نزنید و دائماً در گوش مردم نخوانید اسلام در خطر است. راجع به بقیه مسائل هر حرفی که بزنید مشکلی نیست و آزاد هستید. اگر امام این را افشا نمیکردند و در همه مساجد به ظاهر علیه دولت و همه قانونشکنیها سخنرانی میشد و دیگر کسی نمیتوانست بگوید آزادی بیان و آزادی قلم نیست، اما هدف اصلی که به خطر افتادن اسلام و مبارزه با شاه و اسرائیل بود این وسط گم میشد.
بعد از پیروزی انقلاب هم همین جریان نفوذی ادامه یافت. یکی از آنها همین است که الان هم وجود دارد که مردم دارند از گرسنگی میمیرند و کارتنخواب هستند و باید به داد مردم برسیم. یادم هست در تبلیغات انتخاباتی دوره هشتم ریاست جمهوری از یکی از کاندیداها در برنامه زنده تلویزیونی سئوال شد در زمینه مذاکره با امریکا نظر شما چیست؟ و او همان فرمایش مقام معظم رهبری را تکرار کرد که با حکمت، عزت و مصلحت مشکلی نداریم که مذاکره کنیم. یکی از افرادی که در تیم انتخاباتی او حضور داشت، گفت عزت، مصلحت و حکمت چیست؟ مردم دارند از گرسنگی میمیرند. سعی میکنند جریان نفوذ را از این طریق گسترش بدهند و تأثیر بگذارند که گذاشتند. واقعاً تأثیر عمیقی گذاشتند و توانستند کار را به اینجا بکشانند. معتقدم جریان مکفارلین و نامه به امام برای حذف شعار مرگ بر امریکا ریشهاش در آنجا بود و امروز به اینجا کشیده شده است.
*جایگاه امام خمینی و اندیشه ایشان را بعد از 27 سال از رحلتشان چگونه ارزیابی میکنید؟
بهرغم همه تبلیغات سوئی که علیه امام شد و موجی را به راه انداختند که چهره امام را در دنیا یک چهره خشن دیکتاتور جلوه بدهند، امروز میبینیم خط و اندیشههای امام در اقصی نقاط دنیا ریشه دوانده است. آنچه که در کشورهای منطقه و اقضی نقاط جهان ، در آفریقا و جاهای دیگر میبینیم، الهام گرفته شده از اندیشههای امام و مسئلهای است که مردم از امام الگو گرفتهاند و امام شناخته شده و راه امام استواری یافته است و مسلمانان محروم و مستضعف و کسانی که به دنبال کسب آزادی هستند، خط امام را پی گرفتهاند و دشمن هم از همین وحشت کرده است. تمام این دست و پا زدنها، اهانتها و چیزهایی که امروز حتی علیه مقام معظم رهبری میبینیم، ریشه در همین قضیه دارد که احساس میکنند راه امام و راه ولیفقیه و رهبر انقلاب اسلامی دارد جهانی میشود و در مردم کاملاً نفوذ و رشد دارد و بهرغم آن همه تبلیغات سنگین نتوانستهاند این خط را به بنبست بکشانند. اینکه حتی از یک روسری یک خانم محجبه میترسند و در مهد به اصطلاح تمدن میخواهند جلوی این روسری را بگیرند و میگیرند برای این است که کاملاً فهمیدهاند خط و راه امام که همان راه اسلام ناب محمدی(ص) است، دارد جهانی میشود و همه جا ریشه میدواند. از این جهت باور دارم به امید خدا راه امام و انقلاب جهانی میشود و استکبار جهانی به ناگزیر فرو میپاشد، چون راه دیگری ندارد. به قول آن شاعر عرب: « إذا الشعب یوماً أراد الحیاه/ فلابدّ أن یستجیب القدر» اگر ملتی تصمیم گرفت و اراده کرد که آزاد زندگی کند، تقدیر هم ناگزیر است تغییر کند.
انتهای پیام/