امین میری: فکر کنم باید علی دایی را برای نمایشم بیارم، مدنظرم البته کی‌روش است

امین میری: فکر کنم باید علی دایی را برای نمایشم بیارم، مدنظرم البته کی‌روش است

کارگردان جوان زاهدانی از وضعیت نه چندان مناسب تئاتر استانش می‌گوید. او که سال‌هاست در تهران فعالیت حرفه‌ای دارد می‌گوید برای نمایش جدیدش باید علی دایی را بیاورد تا بتواند سالن بگیرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، جشنواره سی و ششم تئاتر فجر، در شب پایانیش بسیار نام «شلتر» را شنید. نمایشی در باب یکی از مهمترین معضلات اجتماعی کشور که از زبان شخصیت‌هایی مبتلا به آن روایت می‌شد. روایتی برآمده از جهان امین میری، پسر جوان زاهدانی که پیش از آنکه بخواهد کارگردان باشد، بازیگری پیشه کرده بود. او که پیشتر هنر کارگردانی خود را با نمایش «احساس آبی مرگ» ثابت کرده بود، نامش دیگر با «شلتر» بر سر زبان‌ها افتاد؛‌ اما همیشه این پرسش مطرح می‌شود که زادگاه امین میری به چه میزان میزبان او خواهد بود.    

بیشتر بخوانید: امیر حجازی: وضعیت فرهنگی خوب نیست و نیازمند یک رنسانس در این عرصه هستیم

خودش می‌گوید «شالوده بازیگری و کارگردانیش در زاهدان ساخته شده است. همیشه دوست داشتم در زاهدان کار کنم. خیلی دوست داشتم شلتر را در زاهدان با بازیگران زاهدانی کار کنم؛ اما هیچ حمایتی مالی وجود ندارد. اساساً در استان حمایت چندانی وجود ندارد. به نظرم ضرورت این مسئله وجود داشت شلتر در استان و شهرستان‌های مختلف اجرا شود؛ اما نه از طرف ارشاد یا دیگر مسئولان حمایتی نبود. به قول آقای مسگرانی قرار بود آنجا اجرا برویم؛ ولی به قول خودش بابت برخی رفتارها ممکن نشد.»

کارگردان جوان از «احساس آبی مرگ» می‌گوید که در زمان حضور حمید سلیمانی در انجمن هنرهای نمایشی زاهدان اجرا شد و از بازیگران همان شهر بهره برده است و کار به یک اجرا خیریه تبدیل می‌شود.

از او می‌پرسم پس از موفقیتت در فجر از طرف مدیران با تبریک مواجه شده است و پاسخش یک خیر محکم است. می‌گوید «باور کن هنوز به این قضیه به آن فکر نکرده بودم تا تو گفتی. یکی از پیشکسوتان تئاتر استان به نام چنگیز نارویی در فقر سال گذشته فوت کرد. چنگیز جز اولین کسانی بود که در استان تئاتر کار کرد. نزدیک به نیم قرن. چنگیز در فقر کامل درگذشت. چنگیز در 63 سالگی در نگرانی از دست می‌رود؛ حالا من باید انتظار این را باید داشته باشم که من مورد حمایت قرار بگیرم.»

یاد سلمان فارسی صالح‌زهی می‌افتم که چندی پیش روی آنتن زنده تلویزیون آمده بود. مردی که برای خودش اعتباری جهانی دارد. امین درباره وضعیت سلمان می‌گوید «آب، باد و خاک توسط آوینیون انتخاب شد. شش ماه پس از بسته شدن پرونده کارش، مدیران آوینیون در زاهدان کار را دیدند. دوستان تهرانی نگذاشتند کار به آوینیون برود. حالا انتظار داری که با چنین اجحافی از ما حمایت شود. کسی که با دل و جان وقت برای نمایشی گذاشته بود، آن هم در یک منطقه مرزی. خوشبختانه سلمان شاغل جای دیگر بود. ولی کسانی چون چنگیز ناری و هادی فاضلی وابستگی کامل به تئاتر داشتند.»

آقای صالح زهی برای مدت طولانی است که دیگر فعالیت هنری ندارد و بیشتر در حاشیه تئاتر فعال است. امین از رضا خدادادبیگی اسم می‌برد که کارگردان قابلی است و در جایگاه حمایت دولتی است؛ اما شرایط برای استعدادها در سیستان و بلوچستان مهیا نیست. «رضا توانایی زیادی دارد. هم‌اکنون سریال می‌سازد. کارگردانی تلویزیونی می‌کند. البته بوده‌اند کسانی که سمت دولتی داشتند و موفق به گرفتن حمایت مالی چشمگیر برای نمایشی تک‌ پرسوناژ شده‌اند.»

امین میری با این وجود از نصیر برهان‌زهی یاد می‌کند، مدیر هنرمند ارشاد ایرانشهر که گویا فعالیتی موفقیت‌آمیز در شهر کوچک جنوب شرق کشور داشته است. امین میری می‌گوید «نصیر از بچه‌های تئاتر است و درخشان کار می‌کند. فقط به تئاتر بها نداده است. به صنایع‌دستی و موسیقی هم توجه می‌کند.»

او اضافه می‌کند «زاهدان یک سالن خیلی خوب دارد که متعلق به دانشگاه است به اسم فردوسی. ما بچه بودیم که آن را می‌ساختند. من که از زاهدان آمدم بیرون ساختنش. شبی سه میلیون اجاره آن است. تنها یک اجرای تئاتر داشته که آن هم یک نمایش مذهبی بود و آن هم به واسطه تماس امام جمعه زاهدان صورت گرفت. یک مجتمع فرهنگی در زاهدان داریم که به دست آقای کرباسچی، مدیرکل وقت ساخته شد. یک فرهنگسرای جوان داریم که در زمان کرباسچی آغاز به کار کرد. امروز اسمش تئاتر شهر زاهدان است. یک سالن قاب‌عکسی داشت و یک بلک‌باکس. در دوره احمدی‌نژاد بخشی از فرهنگسرا را به دانشگاه علمی – کاربردی دادند و کاربری سالن بلک‌باکس تغییر کرد. در سالن کنونی هم اتاق فرمان به نوعی است که شما نمی‌توانید سن را ببینید. یک سالن هم حوزه هنری دارد که با این وجود استاندارد نیست.»

امین میری می‌گوید تئاتر در زاهدان تئاتر مخاطب دارد و در صورت حمایت دیده می‌شود. از مدل بندرعباس یاد می‌کند و از سیستم جشنواره‌ای آنجا تمجید می‌کند. می‌گوید در ایرانشهر اجراهای تئاتر فوق‌العاده مخاطب دارد و در زاهدان به واسطه حضور دانشجویان می‌توان برنامه‌ریزی اساسی داشت. از «احساس آبی مرگ» می‌گوید که پس از شب اول، به واسطه تبلیغات دهان به دهان مورد توجه قرار می‌گیرد.

به اشاره به هزینه‌های مالی کمک شده به نهادهای مختلف یادی از سال 84 می‌کند که برای یک اجرا کمک‌هزینه 100هزار تومانی دریافت کرده است و می‌پرسد «پس این کمک‌های مالی کجا رفته است؟»

از او می‌پرسم حضور در تهران به نفع تو هست که می‌گوید «در شهرستان تو تا یک حدی پیش می‌روی و به واسطه امکانات از نقطه‌ای جلوتر نمی‌روی. متاسفانه هنر در تهران است؛‌ اگرچه هنرمند در تهران نیست. هرچند اداره کل هنرهای نمایشی هم چندان امکاناتی ندارد. به تعداد انگشت‌های دو دست سالن ندارد. من کارم را با بازیگری شروع کردم و تنها بابت دغدغه‌ام کارگردانی می‌کند. با اینکه تعداد زیادی جایزه در حوزه بازیگری داشتم، در تهران پیشنهاد بازیگری نداشتم. پس تصمیم گرفتم برای افسرده نشدن کارگردانی کنم. برای سالن انتظامی چهار سال دوندگی کردم تا مجید جوزانی به من سالن دهد. برای احساس آبی مرگ یک سال و نیم دنبال سالن بودم.»

داستان امین میری در تهران بسیار سخت پیش رفته است. او در ارسباران با شرایط سختی روبه‌رو می‌شود و برای نمایش «همه دزدها که دزد نیستند» در پردیس کوروش با یک اتفاق عجیب روبه‌رو می‌شود. برای رسیدن به تئاتر شهر هم از هفت خوان مصیب‌بار پالیز عبور کرده بود. می‌گوید «در تئاتر اکثر تهیه‌کنندگان دلال هستند. من الان خواهان سالن اصلی تئاتر شهر هستم و چیزی درباره داشتن نمی‌دانم. من چهار جایزه اصلی سال گذشته را بردم؛ ولی پشتوانه‌ای برای من نیست. دوست دارم در فجر اجرا داشته باشم و در حال مذاکره هستم. باید به هنرمندان تئاتر وام اطلاق شود. ولی چنین چیزی وجود ندارد.»

او به نکته جذابی اشاره می‌کند. می گوید «در تئاتر شهر اجرا می‌کنی و 20 درصد را سالن برمی‌دارد. کمک‌هزینه‌ای مرکز به تو می‌دهد که با 20درصد یر به یر می‌شود. خب چرا سالن را 100درصد نمی‌کنند. الان شما نمی‌دانید وضعیت چگونه است. سالن خصوصی می‌گوید چهره بیار. مولوی می‌گوید پیشکسوت نداشته باش. اصلاً تو نمی‌دانی که چه کسی چهره هست. هیچ تعریفی برای چهره نداریم. فکر کنم باید علی دایی را برای نمایشم بیارم. مدنظرم البته کیروش است.»

این داستان جذابی است از یک پسر زاهدانی در تهران که این روزها در تبریز به سر می‌برد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران