همدان| ماجرای جالب شهید «عطایی مشفق» برای رضایت گرفتن از مادر؛ زیارت امام رضا(ع) پس از شهادت

همدان| ماجرای جالب شهید «عطایی مشفق» برای رضایت گرفتن از مادر؛ زیارت امام رضا(ع) پس از شهادت

چهار ساله بود که سایه گرم پدر را از دست داد و با سختی روزگار گذراند، اما در پرتو انقلاب قد کشید و در «کربلای ۵» آسمانی شد؛ ستاره ۲۰ ساله‌ای که شنیدن داستان زیبا و استثنایی دیدارش با امام رضا(ع) پس از شهادت، قلب را به تپش وامی‌دارد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، کربلا داستان عشق است و عشق آغازی برای جاودانه شدن؛ جاودانه‌هایی که عاشقانه‌های عاشورا را در کربلای 4 و 5 زمزمه کردند. جاودانه‌هایی چون «حسین» که با همه زخم‌های عاشقی باز پای در رکاب گذاشت و راهی نبرد شد تا خط سرخ حق‌طلبی و ایستادگی در برابر ظلم تداوم یابد.

چشمش را در «کربلای 4» از دست داد؛ دستش را هم همین‌طور، اما در شلمچه آسمانی شد و روح ملکوتی‌اش که هیچ، پیکر زخم‌خورده‌اش هم پس از شهادت به زیارت «امام مهربانی‌ها» رفت.

داستان تکان‌دهنده‌ای که قلب را به لرزه درآورده و اشک را در دیدگان جاری می‌سازد؛ روایت عشق و شور و حماسه و تداعی‌گر حقیقت غیرقابل‌انکاری به نام جاودانگی همواره و زندگی ابدی شهدا.

«حسین عطایی مشفق»، بسیجی جوانی اهل یکی از روستاهای محروم استان همدان  است که در کودکی سایه گرم پدر را از دست داد، اما قد کشید و آسمانی شد. روح معصومانه‌اش آن‌قدر اوج گرفت که در نوجوانی پای در صراط مستقیم گذاشت و با همه کوچکی‌اش، حماسه مردی و مردانگی سر داد و سرخ‌قامت شد.

شهیدی که هرچند کمتر از او یاد می‌شود و داستان زیبای شهادت و زیباتر از آن، زندگی پس از مرگش ناگفته باقی ‌مانده؛ امروز مزارش، امامزاده عشق مردم «یکن آباد» است.

حسن عطایی مشفق، برادرش را این‌گونه وصف می‌کند: « حسین خوش‌اخلاق، با ایمان و اهل نماز بود و باوجوداینکه پدر را در کودکی از دست داده بود؛ فردی محکم بار آمده بود».

او که برای حسین هم پدر بود و هم برادر می‌افزاید: « برای حضور در جبهه نبرد شور و شوق داشت و می‌خواست تا رسیدن به پیروزی بجنگد به همین دلیل حتی در دوران مجروحیت هم اگر خبر عملیات به گوشش می‌رسید به جبهه برمی‌گشت».

برادر شهید حسین عطایی مشفق با اشاره به خاطرات خود از آخرین روزهای زندگی برادرش بیان می‌کند: «نخستین بار برای انجام خدمت سربازی به جبهه رفت و پس از آن هم به‌عنوان نیروی بسیجی در عملیات‌ها شرکت کرد تا اینکه در «کربلای 4» یک‌چشم و دو انگشت خود را از دست داد.

او را به همراه جمع دیگری از رزمندگان برای درمان به اصفهان برده بودند؛ خبردار که شدیم با مادرم به اصفهان رفتیم؛ ساعت 12 شب بود و اصرار کردیم تا اجازه ملاقات دادند.

دو چشمش را بسته‌ بودند و دستش هم پانسمان شده بود؛ آهسته به من گفت که یکی از چشمانش به‌طور کامل تخلیه‌شده و دیگری هم کمی آسیب دیده، اما نمی‌خواهد مادر چیزی بفهمد.

بعد از مرخصی 45 روزی در خانه بود و استراحت می‌کرد تا اینکه خبر رسید عملیات «کربلای 5» با فاصله کمی از «کربلای 4» در راه است. آماده رفتن بود که مادرم مانع شد.

حسین برای رفتن اصرار داشت و مادرم می‌گفت: « تو دینت را ادا کرده‌ای و جانباز شده‌ای؛ دیگر نیاز نیست با این وضعیت بروی»، اما حسین می‌گفت: «باید از اسلام و انقلاب دفاع کنم و تا پیروز نشویم دست از جنگ نمی‌کشم».

شرط جالب شهید عطایی مشفق برای راضی کردن مادر

حسن عطایی مشفق می‌افزاید: «مادرم اجازه نمی‌داد تا اینکه درنهایت حسین شرطی را گذاشت که راضی شد. او قول داد پس از برگشت از جبهه، مادرم را به زیارت امام رضا(ع) ببرد.

حسین در کربلای 5 به‌عنوان «آرپی‌جی زن» حضور یافت تا اینکه 26 دی 1365 پس از نبردی سخت با دوستش «مجتبی منافی انور» از شهر بهار در یک سنگر به شهادت رسید و پیکرشان 45 روز در «کانال ماهی» ماند. رزمنده‌ای که خبر شهادت حسین در شلمچه را برایمان آورد گفت که شرایط منطقه اجازه نمی‌دهد؛ پیکرها را برگردانیم و باید صبر کرد.

45 روز بعد خبر دادند که شهدای را آورده‌اند. پیگیری کردیم متوجه شدیم پیکر «حسین» بین شهدای استان همدان نیست؛ به ما گفتند تعدادی از شهدا را به تهران و معراج اهواز برده‌اند و باید آنجا دنبالش بگردید. با پسرعمویم راهی تهران شدیم و به مکان موردنظر رفتیم، اما هرچه گشتیم اثری از حسین نیافتیم.

جالب‌تر اینکه همان شب پیکر «حسین» را ابتدا به همدان و سپس روستایمان «یکن آباد» می‌برند، اما مادرم اجازه نمی‌دهد که او را به خاک بسپارند و می‌گوید صبر کنید برادرش برگردد.

 

 

آن روزها وسایل ارتباطی مانند امروز نبود و خودمان هم تلفن نداشتیم؛ مادرم به‌سختی از جایی به اقواممان در تهران تلفن کرده و خبر می‌دهد که اگر به منزل آنها رفتم؛ اطلاع دهند که برگردم.

به خانه اقوام نرفتیم؛ پسرعمویم هم اصرار داشت به اهواز برویم، اما بی‌دلیل دل‌شوره گرفتم و گفتم: «باید به روستا برگردیم، حس خوبی ندارم» و همان شب یک سواری دربست گرفتیم و 4 صبح به خانه رسیدیم.

مادرم در را به رویمان باز کرد؛ خواهرهایم هم به خانه ما آمده بودند؛ آهسته گفت: «حسین آمده»، اول فکر کردم زنده است و خوشحال شدم، اما بعد فهمیدم پیکرش برگشته است.

شبانه به پایگاه بسیج روستا رفتم و دیدم پیکر خون‌آلود «حسین» آنجاست و پول‌هایی که موقع رفتن به او داده بودم و عکس دونفری‌مان هنوز در جیبش بود. فردا صبح او را به همراه شهید «قدرت حیدری دانا» در گلزار شهدای روستای یکن‌آباد به خاک سپردند درحالی‌که تنها 20 بهار از عمرش گذشته بود.

وعده‌ای که ضامن آهو آن را ادا کرد

این برادر شهید با اشاره به ماجرای زیبایی که پس از شهادت برای برادرش «حسین عطایی مشفق» رخ‌داده، می‌گوید: «وقتی پیکرها را برمی‌گرداندند باوجودی که کنار شهید «مجتبی منافی انور» از شهدای شهر بهار و استان همدان بوده، او را ناخودآگاه کنار شهدای مشهد قرار داده و به آنجا می‌فرستند. به همین دلیل هم ما او را در همدان و تهران نیافتیم.

در مشهد پیکر او و سایر شهدا را به حرم برده و طواف می‌دهند و سه چهار روزی هم میهمان حضرت در مشهد می‌شوند تا اینکه وقتی هیچ خانواده‌ای برای تحویل گرفتنش مراجعه نمی‌کند با بررسی پلاک متوجه می‌شوند که شهید متعلق به استان همدان است و پیکر را بازمی‌گردانند».

او که با یادآوری این خاطره صدا در گلویش می‌لرزد و اشک در چشمانش حلقه زده می‌افزاید: «این درواقع استجابت آخرین آرزوی حسین بود که قصد داشت پس از عملیات «کربلای 5» به زیارت امام رضا(ع) برود، اما چون به شهادت رسید؛ حضرت ثامن‌الحجج(ع) او را طلبید و از شلمچه به خراسان برد.

حسین ارادت زیادی به امام رضا(ع) داشت و در دورانی که وسایل نقلیه زیاد مناسب نبود باوجود فاصله زیاد همدان تا مشهد و سختی راه و مهم‌تر از همه نداشتن پدر و امرارمعاش از راه کشاورزی تا 20 سالگی 3 بار به مشهد رفت و بار چهارم هم همان‌طور بود که پس از شهادت به‌طور ویژه زائر حضرت شد.

به گزارش تسنیم، ماجرای جالب زیارت شهید «حسین عطایی مشفق» از حرم مطهر رضوی پس از شهادت بیش از آنکه احساس را به تپش وا دارد بر این واقعیت تأکید می‌کند که شهدا همچنان که کلام وحی می‌فرماید تا ابد زنده و «عند ربُهم یرزقونند».

گفت‌وگو: سمیه مظاهری

انتهای پیام/744/ ت

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon