آیا در ادبیات فاطمی ما تنها باید شهادتنامهنویس باشیم؟
ما در شعر فاطمی وضع بهتری داریم زیرا در شعر عنصری به نام شخصیتپردازی نداریم ولی وقتی وارد مقوله داستان و رمان میشویم ماجرا تغییر میکند، زیرا رمان نیازمند شخصیتپردازی است.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری
اگر ادبیات شیعی را به چند بخش قسمت کنیم آنچه به زندگی حضرت فاطمه(س) مربوط می شود، بنیان ادبیات فاطمی است، بخشی که به زندگی امام علی(ع) مربوط میشود، بنیان ادبیات علوی را پدید آورده است و به همین ترتیب ادبیات حسینی، رضوی و مهدوی بخشهای دیگر از ادبیات شیعی هستند. اما بخش متمرکزی که در ادبیات شیعی وجود دارد بخش ادبیات فاطمی است که گستره خاندان اهل بیت(ع) است و در این بستر است که امکان ظهور ادبیات علوی، حسینی، رضوی و مهدوی فراهم میشود.
برای اینکه بدانیم امروز چقدر امکان دارد سرمایه ادبی به ادبیات فاطمی بپردازد و روی آن متمرکز شود باید به چند سوال جواب بدهیم.
- بین شعر و رمان به عنوان رویکردهای ادبی کدامیک در این حوزه حضور فعالتری داشته است و چرا؟
- ما از تولید ادبیات شیعی به دنبال چه هستیم؟
- در ادبیات فاطمی به دنبال این هستیم که روایات رسیده از زندگی حضرت فاطمه (س) را تبدیل به رمان کنیم اما چرا این اتفاق نیفتاده است؟
جواب این سه پرسش چنان در هم تنیده و علت و معلول یکدیگر است که باید هر سه پرسش را یکجا مطرح کرد و متصل پاسخ داد. ما در شعر وضع بهتری داریم زیرا در شعر عنصری به نام شخصیت پردازی نداریم ولی وقتی وارد مقوله داستان و رمان می شویم ماجرا تغییر میکند، زیرا رمان نیازمند شخصیت پردازی است و یک عنصر ضروری در آن.
این شخصیتپردازی چرا در رمان دچار مشکل میشود؟ جواب این سوال در حقیقت پاسخ به همان پرسش دوم و سوم است. پس به پرسش دوم باز میگردم. هدف از تولید ادبیات شیعی چیست؟.
در یک جمله بگویم ما همواره به دنبال ادبیات وحدتآفرین هستیم. اما بخش زیادی از زندگی حضرت فاطمه(س) صرف مبارزه با خلفایی شده است که در صدر اسلام حقوق حقه خاندان اهل بیت(ع) را رعایت نکردهاند.
حالا چگونه میتوانیم در قالب رمان که عنصر شخصیتپردازی لازمه آن است به این قسمت از زندگی حضرت فاطمه(س) بپردازیم، که وحدت هم حفظ شود ؟ این اولین چالشِ پیش روی نویسندگان و رماننویسان است. ما نمیتوانیم به این بخش از زندگی حضرت فاطمه(س) وارد شویم زیرا نزاعی دارد که وحدت را آسیب پذیر میکند. وقتی درباره فدک صحبت میکنیم، فدک یک بخش عظیم از یک حق قانونی است اما اصلا نمیتوانیم در این باب رمان بنویسیم. چرا؟ چون تصاحب کنندگانشان را وقتی طرح میکنیم، گمان میکنیم وحدتی را بر هم زدهایم. همین است که از رمان نوشتن در این باب صرف نظر کردهایم.
بعد میرویم سراغ قسمت دیگری از زندگی حضرت فاطمه(س). شهادت ایشان. این شهادت را چه کسانی رقم زدهاند؟ میبینید که همان الگوی وحدت باز هم دست ما را از نوشتن رمانی با این تیتر کوتاه میکند. مشکل دیگری که در شخصیتپردازی ما را محدود کرده است امکان شخصیتپردازی خاندان اهل بیت(ع) است. یعنی اگر میخواهیم به زندگی حضرت فاطمه(س) نزدیک شویم تنها می توانیم از نگاه فضه کنیز ایشان نزدیک شویم. واضحتر بگویم چرا حدیث کسا رمان نمیشود؟ زیرا قهرمانهای آن از خاندان اهل بیت هستند و در شخصیتپردازیِ این بزرگان، دست و پای ما بسته است.
این است که رمان نویسها تنها به برون سپاری کودکی حضرت فاطمه(س) و ابلاغ سوره کوثر و اتفاقات زندگی ایشان تا ازدواج با حضرت امیر(ع)، تولد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و شهادتها آن هم با شخصیتپردازیِ ناقص میپردازند. آیا در ادبیات فاطمی ما تنها باید شهادتنامه نویس باشیم؟ حتی اگر چنین باشد باز هم به دلیل ضرورت وحدت و محدودیت در شخصیت پردازی نمیتوانیم به رمانهایی متعدد متنوع در عین حال موفق دست یابیم.
اصل حرفم این است که به ما فرصت بدهید تا حرف دلمان را در ادبیات فاطمی برونسپاری کنیم و عشق و ارادتمان را به ایشان بیترس و واهمه از آسیب رسیدن به وحدت در رمان نشان بدهیم تا حماسه در این بخش از ادبیات داستان امکان بروز داشته باشد. چرا احمد امین نویسنده و مورخ مصری در کتاب فجر الاسلام در کنار بسیاری از رویدادها صدر اسلام، رویدادهای زندگی حضرت فاطمه (س) را روایت میکند اما ما نمیتوانیم این روایتها را به رمان تبدیل کنیم؟ چرا نویسنده و مورخ لبنانی جرجی زیدان میتواند در چند جلد کتاب زندگی حضرت علی(ع) را به رمان تبدیل کند اما ما نمیتوانیم؟
طبیعی است در چنین شرایطی ادبیات داستانی در این حوزه نتواند هم قدم با شعر ظهور کند. دکتر یعقوب آژند در سالهای اول انقلاب اسلامی کتابی را در دو جلد تحت عنوان ادبیات شیعی منتشر میکند. این کتاب داستان سرگذشت شاعرانی مثل دعبل خزایی و کمیت اسدی است. که در این زندگینوشتهها ما به نوعی از ادبیات مقاومت در ادبیات عرب میرسیم. این ادبیات عرب وقتی به دست ما میرسد، منقبتخوانی میشود که باز هم نوعی شعر است.
تا به اینجا مختصری به آسیب شناسی در این حوزه پرداختم. اما ماهیت ادبیات فاطمی چیست؟ برای پرداختن به ماهیت ادبیات فاطمی بهتر است ابتدا کمی با واژه حماسه و ادبیات حماسی آشنا شویم چرا که ادبیات فاطمی نوعی ادبیات حماسی است.
واژه حماسه در ادبیات دینی، ادبی، انقلابی و دفاع مقدس جایگاه ممتازی دارد و به جهت کاربردی شاهد بکارگیری آن در خصوص شخصیتها، شعارها و سخنان، حرکتها، حوادث یا رویدادها هستیم. حماسه بر وزن «شجاعه» که معادل انگلیسی آن Epic است، به معنای دلاوری، دلیری، شجاعت و شدت صلابت در امر دین و جنگ است. اگر بخواهم حماسه در در معنای جزء به جزء آن بررسی و معنا کنم میتوان گفت، حماسه یعنی عملیات غافلگیرانه، حرکتی خارقالعاده، غیرعادی و دور از انتظار؛ استفاده حداکثری از توان و بهرهمندی از استعداد موجود خارج از قواعد تعریف شده؛ جهادی هوشمندانه، پربازده، متمایز از گذشته، جهش آفرین و رها از روزمرگی و یکنواختی؛ توانمندی در مقابل خطرهای ویرانگر و بنیان کن؛ یک گام بسیار بلند، پرش، جهش و نقطه اوج؛ وارد کردن ضربه بر پیکره کم تحرک، تموت و مردهوشی جامعه برای تغییر وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب؛ رمزگشایی و فعلیت بخشی به استعدادهای خارج از قواعد؛ کار خارقالعاده مبتنی بر حقانیت و عقلانیت که برای مدت طولانی در اذهان عمومی باقی بماند و به عنوان الگوی فرهنگ ساز و تمدن ساز موجب شود که در یک مقطع، جهشی در تاریخ به وجود آید؛ اقدام در منطقه ناممکنها و غیرباورها؛ مقاومت مقتدرانه، تصمیمات تأثیرگذار و فداکاری مدیرانه؛ دلاوری، دلیری، خطرپذیری و شجاعت نشان دادن.
عرصه حماسی، عرصهای برای جنگ و مبارزه و کشمکش با خلافِ حق، ناملایمات و تصحیح انحرافات جامعه، براساس الگوی حماسهآفرین است. این نکته را هم نباید فراموش کرد که جامعه با تجمع ارادههای انسانی، حماسه خلق میکنند، بنابراین وقتی فردی کار بزرگی انجام میدهد، اختراع بزرگ یا خلاقیت بزرگی را از خود بروز میدهد، قهرمان و پهلوان میشود، حماسهای خلق نمیشود زیرا رویدادی فردیست و نه جمعی. در حقیقت رکن مهم ایجاد حماسه، همگرایی، وحدت و انسجام بین ارادههای اجتماعی و تأثیر گسترده و شگرفی است که بر جامعه دارد.
هم چنین حماسه زمانی رخ میدهد که هدفها شناخته شوند و تمام نیروها به آن هدف یا اهداف معطوف شوند. حالا اگر رویدادی صورت بگیرد و به هدف متعالی خود نرسد، آیا باز هم میتوان گفت ما با یک حماسه رو به رو شدهایم؟ خیر. در چنین شرایطی ما صرفا به یک شعار رسیدهایم و در حد همان حد باقی میماند. واضح است که در حماسه تفکر محافظهکارانه و معاملهگرانه نیز هرگز کارآیی نخواهند داشت. مسئله دیگری که در شکلگیری یک حماسه مهم است بستر زمانی آن رویداد است. معمولا حماسهها زمانی شکل میگیرند که توقع این حرکت و حادثه نباشد و فرد یا افراد حماسه آفرین در جایی که کسی پیش بینی این حضور را ندارد، حاضر میشوند و به ایفای نقش میپردازند. مثل بعثت حضرت محمد(ص)، حماسه حضرت فاطمه زهرا(س)، حماسه کربلا، حماسه انقلاب اسلامی، حماسه دفاع مقدس و...
رکن اساسی دیگر در خلق حماسه وجود خاستگاه و ریشه تاریخی است. در حقیقت حماسه مثل یک کوه آتشفشان مستعد و خفته است که در اثر اتصال آن به عوامل بیرونی، فوران میکند و نمیتواند رویدادی تصادفی باشد. هم چنین هیچ حماسهای با زور و اجبار و به صورت دستوری و بخشنامهای انجام نمیشود. تمام حماسههای حاضر در تاریخ، حماسههایی هستند که با میل و رغبت تمام و با انگیزههای قوی درونی رخ میدهد و نیازمند بستر و فضای مناسب هستند.
حماسه محصول توانایی است و توانایی محصول ایمان است، ایمان به درستی راه، داشتن پشتوانه و این که در نهایت بیکسی و بیچیزی، کسی هست که راه را باز کند، بن بستها را بشکند. وجودی توانافزا و پیروزیآفرین. به طور خلاصه حماسه از دل میجوشد؛ با عقل هدایت میشود و با ایمان پشتیبانی میشود.
حالا این حماسه چه خاصیتی در جامعه دارد؟ جواب به این پرسش در حقیقت تعیینکننده بخش مهمی از محتوای ادبیات حماسی است. حماسه، زنگارهای جامعه را بر طرف میکند و جامعه را صیقل میدهد؛ موجب وفاق و همدلی و همراهی افراد نسبت به هم میشود؛ در ذات خود، پویایی و تحرک دارد و از جنس ایستا، تحجر، سکون نیست. سستی را در جامعه بر میچیند؛ زنده میکند؛ رستاخیز به پا میکند؛ احیاگر است و جامعه را به حرکت وادار میکند.
این از معنی حماسه و تعاریفی که پیرامون این واژه وجود دارد. حالا بیایید انواع حماسه را بشناسیم.
بزرگ | کوچک
واقعی | ساختگی و افسانهای
مقدس | نامقدس
محلی | ملی منطقهای | جهانی
مقطعی | ماندگار
با توجه به اینکه تمرکز این یادداشت بر ادبیات حماسی فاطمی است ضرورت دارد در میان انواع حماسه که نام بردم حماسه مقدس را بازشناسیم.
در پیوند عرفان و حماسه باید این نکته را در نظر گرفت که حماسه مقدس از معرفت سرچشمه میگیرد و خالق یک حماسه مقدس، حتما عارف است و از آنجا که عارف، هراسی از مرگ ندارد و به دنبال رضای خداست، قطعا یک حماسهساز خواهد بود. مصادیق عارفان حماسهساز و حماسهسازان عارف در عاشورا بسیار بودند.
شهید مطهری در تعریف و توصیف حماسه مقدس و تفاوت آن با حماسه نامقدس میگوید: «مرد بزرگ، روحش صاحب حماسه است؛ خواه برای خودش کار کرده باشد یا برای یک ملت و یا برای بشریت و انسانیت کار کرده باشد و یا حتی بالاتر از انسانیت فکر کند و خودش را خدمتگزار هدفهای کلی خلقت بداند که اسم آن را رضای خدا میگذارد. بدین معنی که خداوند این خلقت را آفریده و برای آن یک مسیر و هدف کلی قرار داده است. این راه، راه رضای خدا است. مرد بزرگ کسی است که در روحش حماسه وجود داشته باشد، غیر از این نمیتواند باشد.
اساسا هر شخصیت بزرگ دینی که از متن و بطن قرآن و سرچشمه ناب وحی تربیت و رشد یافته؛ اگر حماسه آفرین باشد، قطعا شخصیتی عرفانی و حتی عرفان آفرین نیز خواهد داشت. زیرا در متن و بطن تربیت دینی، عرفان و حماسه از یکدیگر جدا نیستند. بنابر این اگر از حماسه میگویم و از شخصیتی حماسی یاد میکنم - یعنی از مادر حماسههای جاودانه تاریخ - قطعا از یک شخصیت عرفانی میگویم.
به همین دلیل و با نگاهی روشن باید گفت اساسأ حماسه همواره از روح عرفانی سرچشمه میگیرد؛ یعنی کسی میتواند حماسه بیافریند و شجاع و پر صلابت و ظلم ستیز باشد و در مقابل ظلم جهانی بایستد که از توحید، لطافت روحی و عرفانی توحیدی متأثر باشد. انسانهایی که مصداق شیران روز و پارسایان شب هستند. حضرت فاطمه (س) هم از روحی لطیف و هم از بعدی حماسی برخوردار بود. بُعد لطافت روحی ایشان، اوج بندگی خدا، اوج مناجات، حقیقت لیلةالقدر بودن است، در اوج فضایل و مکارم اخلاقی قرار داشتن است، از روح بزرگ و بلند نوع دوستی، کمک به مردم، دلسوزی برای همنوعان و مانند اینها برخورد بودن است، ولی در عین حال سرسخت و پر صلابت در مقابل ظلمی جهانی و حتی تاریخی و بشری ایستادند. اساسا انسانهای کاملی همچون حضرت فاطمه(س) در همه ابعاد شخصیتی خود از جمله عرفان و حماسه با لطافت و صلابت کاملاند. در ورای شخصیت وجودی، آن حضرت هم کفو حضرت علی(ع) بودند که شخصیتی ذو ابعاد و جامع اضداد بود.
در واقع عارفان همواره در سجده و بر سجاده نیستد و عرفان به معنای گوشهنشینی نیست، آنها در عین حال که روحی لطیف دارند روحی حماسی، سازشناپذیر و سلطهناپذیر دارند. عرفان ناب نه تنها با جنگ و دفاع ناسازگاری ندارد بلکه دفاع و حماسه مقدس را لازم دارد. در حماسه مقدس، حماسه و عرفان هم وزن هم میشوند، اگر یکی باشد و دیگری نباشد حماسه مقدس رقم نخواهد خورد.
تا اینجا معنای حماسه و حماسه مقدس را مطرح کردم. حالا میتوان به حماسه فاطمی و ماهیت آن پرداخت. ماهیت این حماسه چند موضع دارد.
شوکران سقیفه
وحدت مسلمانان
خطبه حماسی در مسجد پیامبر
مرزهای حقیقی فدک
و می توان آن را از چند بعد بررسی کرد.
عقلانیت در حماسه فاطمی
لحظه شناسی در حماسه فاطمی
شیوه شناسی حماسه فاطمی
سقیفه به معنای ایوانچهای سقفدار است و سقیفه بنی ساعده، جایگاه و ایوانی سرپوشیده بود که در ناحیه شمال غرب مسجد النبی و با فاصلهای کمتر از یک کیلومتر از خانه حضرت محمد(ص) قرار داشت و جمعیتی کمتر از یک صد نفر را در خود جای میداد. این سایبان محل اجتماع انصار بود و مردم برای مشورت در آن جمع میشدند. این محل از آن رو در تاریخ معروف و مشهور شده است که عده ای از اصحاب پیامبر بلافاصله پس از رحلت حضرت محمد(ص) در حالی که حضرت علی(ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیامبر بودند پیکرش را رها کرده و به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج برای تعیین رئیس امت در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و پس از بحثهایی که بین اعضای مهاجر و انصار در این مکان در گرفت، خلیفهای انتخاب کرده و بسیاری با او بیعت میکنند.
در ادامه اجبار و خشونت برای بیعت گرفتن از علی(ع) چنان شدت میگیرد که ایشان را با دستهای بسته به مسجد میبرند. در حقیقت نشست سقیفه بنی ساعده سنگ بنای ظهور گسست میان مسلمانها شد و تنها کسی که مقابل این جریان ایستاد حضرت فاطمه(س) بود. مسئولیت بزرگ فاطمی در همین رویداد بارز شد. ابطال سقیفه. در فرهنگ فاطمی واقعه غدیر پشتوانه مبارزات حضرت فاطمه(س) میشود و در اعتراض به فریبکاریِ سران قبایل و فریب خوردن مردم است که حماسهساز میشود. فریب مردمی که وفادار نیستند، حتی به پیامبر خود. این حماسه سبب زنده ماندن رسالت پیامبر بود و عامل برای ما تا بتوانیم بعد از گذر قرنها قضاوت کنیم و تشخیص بدهیم.
ادامه دارد....
انتهای پیام/