برای «محمدعلی» فرزند ایران-افغانستان که انقلابی بود و بیمه نبود
خبرگزاری تسنیم:داستان زندگی محمد علی، داستانی است پرآب چشم. داستان سرنوشت پرپیچ و خم زندگی مهاجرین افغانستانی.با همه تلخها و شیرینیها.
خبرگزاری تسنیم- مهدی اجرایی:
محمدعلی یک افغانستانی است. یک افغانستانی بود. مادرش ایرانی بود و پدرش افغانستانی.سالها پیش در مشهد امام رضا با هم ازدواج کردند. آن روزگار کار عجیبی نبود. ایران و افغانستانی فرقی نداشت، نه برای ایرانیها و نه افغانستانیها. یکدل بودند و یک ملت. در محله طلاب مشهد زندگی میکردند. یک شب که خواب بودند کاهگل سقف خانهشان کنده شد و روی صورت مرد افتاد. بعد از آن حادثه نابینا شد اما زندگیشان با همان حال و هوای گذشته ادامه داشت. فرزندانش ضربالمثل شده بودند. علت اینکه این قدر مؤدب و مهربان بودند میتوانست همین باشد، «در خانوادهای که پدر و مادر عاشق همدیگر باشند، بچهها هم عاشق زندگیاند» پدر و مادرش پیر شده بودند، مثل همه مردمان آن روزگار، اعتقادی به مرزهای تعریف شده قجر و پهلوی نداشتند. قوم و خویششان این طرف و آن طرف مرز تقسیم شده بود. عید که میشد دو روز این ور بودند و سه روز آن ور.دختر میگرفتند و دختر میدادند. مادر به رحمت خدا رفت. پدر هم چند سالی مهمان پسر و عروسش بود. در سالهای آخر عمرش، هر کسی پیشش میرفت از حال و هوای روزهای ابتدای انقلاب و یک دست بودن مردم، خاطرهها برایش میگفت. کمی دلگیر شده بود.اما هر چه فریاد از دست دولتهای بعد از جنگ داشت بر سر «آمریکا» میکشید. میگفت: امام گفته بر سر آمریکا داد بزنید. من اینها را به امام(ره) حوالهشان میکنم. «باباخانعلی» در همین پاکدشت تهران از میان محمدعلی و خانوادهاش رفت.
محمدعلی حالا سن و سالی پیدا کرده بود و بعد از سالها پای چرخ خیاطی نشستن، سه سالی میشد که فرزند آخرش که برخلاف 5 تای قبلی، پسر بود به دنیا آمده بود. دیابت بیماری موروثی خانواده آنها بود. همین دیابت سوی چشمهایش را پای چرخ خیاطی گرفت و از کار بازماند. برای همین دو تا از دخترانش شبانه در کارگاه کمک دست پدر شده بودند و امروز هر کدامشان به تنهایی یک استاد کار خیاطیاند. دو چشمش که نابینا شد، کلیههایش را هم از دست داد. اوضاع تغییر کرده بود و حالا دیگر به بیمارستان که میرفت، چشمان تنگش را که میدیدند میپرسیدند ایرانی است یا افغانستانی و افغانستانیها بیمهای نداشتند. اوضاع و مخارج درمانیاش به دلیل اینکه بیمهای نداشتند به شدت وخیم شده بود، با حمایت برادرش به نروژ رفت. با چشمانی نگران که دور میشد از سرزمینش. 12 سال پیش در نروژ پیوند کلیه کرد و بعد از عمل بیناییاش را هم بدست آورد. دو پرستار نروژی هر روز وظیفه نگهداری از او بر عهدهشان بود. از آنجا، کمک دریافتی دولت نروژ را برای خانوادهاش در تهران واریز میکرد. کلیه هدیه شده به محمد علی، ماه قبل بعد از 12 سال از کار افتاد. دیابت کبدش را هم از بین برد و محمدعلی بعد از 12 سال دوری از خانواده، همین هفته گذشته دار فانی را وداع گفت.
امکان انتقال پیکرش به ایران نیست چون با همین جغرافیای مرسوم دنیا، او نه یک ایرانی نه یک افغانستانی، بلکه یک نروژی شده است. هر چند که موضوع اقامتشان به طور کامل حل شده. همسرش هم اهل رفتن به آنجا نیست. خیلی ساده و خودمانی میگوید «اهل رفتن به نروژ نیستم، آدم بلاد مسلمین را رها نمیکند به سرزمین کفر برود. بچههای من هم در این خاک به دنیا آمدند، کجا بروم؟» از دفتر مرجع تقلیدش در نروژ خواسته تا امورات کفن و دفن محمدعلی به نحو احسن در آنجا برگزار شود. قرار است پسر محمدعلی نماینده خانواده او در مراسم خاکسپاری باشد. شاید هیچوقت نتواند به ایران برگردد. کارت مهاجرت او هنگام خروج باطل میشود.
همه فرزندان محمدعلی و خودش و همسرش در ایران به دنیا آمدند. 3 دخترش در همین 12 سال نبود پدر، ازدواج کردند و او اکنون 3 نوه هم دارد. کارتهای مهاجران افغانستانی از 30 خرداد تمدید نشده است اما طبق توافق اداره اتباع و سفارت افغانستان این کارتها همچنان دارای اعتبار هستند و نباید برای آنها مشکلی ایجاد شود. اما طبیعتاً سرباز نیروی انتظامی که برای دوسال گذراندن سربازی به پاسگاه آمده این توافق را نمیداند و ذهنیت او نسبت به افغانستانیها متأثر از همین تصویرسازی موهن و غیرانسانی برخی رسانههاست. او هفته قبل، خودسرانه کارت مهاجرت داماد محمدعلی را گرفته و داخل جوب انداخته و گفته اعتبار ندارد. او را به اردوگاه برده. مسئول اردوگاه آگاه بوده و او را آزاد کرده است. حالا او باید از ابتدا اثبات کند که کارت مهاجرت داشته و برخلاف برخی دیگر قاچاقی به ایران نیامده است و اتفاقاً در همینجا متولد شده است. شاید سند کارت مهاجرت او، همسر و پسر خردسالش باشند.
محمدعلی برای رفتن به جبهه ایران مهیا شده بود که برای جنگ به جبهه افغانستان رفت. فکر اسلامیاش مرز نداشت. اگر لازم بود برای بوسنی هرزگوین هم میرفت. عموزادههایش به سوریه رفتهاند و از حرم عقیله بنیهاشم(سلام الله علیها) و مردم مسلمان آنجا دفاع میکنند. مدام اخبار رسانهها درباره عراق، سوریه و افغانستان را دنبال میکرد. حرفهای آیتالله خامنهای را از همان نروژ هم دنبال میکرد.
محمدعلی به شدت آرمانگرا و اهل سیاست و فکر و تحلیل بود. او میگفت: «پاشنه آشیل سرزمین ما، قومیتگرایی و قبیلهگرایی شده است. نمیخواهم قبیلهگرایانه حرف بزنم اما قبول کنید در همین افغانستان و مردم مظلومش، هزارهها از همه مظلومترند. حتی در نوع نگاه ایران به افغانستان هم علیرغم علقههای عجیب تعداد زیادی از آنها به امام و انقلاب، هزارهها در ردههای دوم و سوم و حتی آخر قرار گرفتند. بخش زیادی از ما و فرزندانمان در ایران متولد شدیم، حداقل مسأله را استراتژیک ببینیم. حمایت از تحصیل و درسخواندن این بچهها به نفع کیست؟ به نفع اسلام و مسلمانان نیست؟ مقامات ایرانی مدرسهسازی در افغانستان را حمایت از فرهنگ مشترکمان میبینند و در مواجهه با کشورهای دیگر کلی هزینه امکانات با نیتهای خوب برای مردم ما میکنند. بگذریم که بخور بخور هم میشود. اما خیلیهایشان دلسوزانه نگران مدرسهسازی ترکیه و عربستان و آمریکا هستند. اما بچههای ما در ایران، برای مدرسه رفتن گرفتار مدیریتهای سلیقهای شدهاند. برای ما بیمارستان و درمانگاه میسازند اما اینجا پرداخت پول بیمه درمانی حتی از جانب خودمان ولو با رقم بالاتر را نمیپذیرند. اگر خرج درمانم بالا نبود به بلاد کفر نمیرفتم. نگران بلایای همان تهاجم فرهنگی هستم که بین فرزند من و فرزند آن مقام مسئول مشترک است. وقتی فرهنگ مشترک داریم، جنس تهاجم به ما هم یکیاست. برخی مسئولان در دولتهای گذشته، ناسیونالیستی، افغانستانیها را تهدید برای امنیت ملی دیدند اما امروز همین بیتوجهی به این تهاجمات و نبود نگاه بینالمللی در تحلیل وقایع تهدید برای امنیت اسلام در منطقه ایجاد کرده است. مسائل زیاد است اما اینها را فقط یک ایرانی مسلمان با نگاه خمینی و خامنهای میتواند درک و البته حل کند. انشاءالله درست میشود.»
اهل غیرقانونی بودن نبود. بنده خداگلهای هم از برخی بدرفتاریها با خودش نداشت. مأموران نیروی انتظامی هم با او رفاقت قدیمی داشتند و مرتب برای دوخت کتوشلوار شب عید پیش او میرفتند. محمدعلی را منصف و مؤمن میدانستند و به همکارانشان معرفی میکردند. زندگی عادی و مراودات محمدعلی با ایرانیها خیلی خوب بود. این ارتباط باورپذیر شد وقتی که شب گذشته در مجلس قرآنخوانی به مناسبت رحلت او بخش زیادی از جمعیت را ایرانیها تشکیل دادند. مجلس قرآنخوانی در حسنیهای در پارکینگ خانه خواهر محمدعلی که سیاه پوش عزای امام حسین(علیه السلام) بود، برگزار شد.
الآن نزدیک یک هفته است که پیکر بیجان محمدعلی در سردخانهای در نروژ نگهداری میشود. فردا شب، پسری، که 12 سال است پدرش را ندیده، برای یک مراسم خاکسپاری به ملاقات او میرود. شاید این آخرین باری است که او ایران، سرزمینی که در آن متولد شده، را میبیند.
سایر مطالب پرونده:
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1/خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانیها» و «افغانها»
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2/ روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3/ برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول): مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار مینوشیدیم اما امام اذیت نمیشد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4(بخش دوم): مادر یک شهید افغانستانی: خیابانهای اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 / فاز «از قندهار تا خرمشهر»/ افغانیالاصل است اما قبر پاکش...
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6/ شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 7/ سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورتها نگاه نمیکند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 8/ میزگرد فعالان فرهنگی: با وجود تمام دلخوریها ایران همچنان پناه مستضعفین افغانستانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 9/ گلایههای ما مهاجرین افغانستانی، انتقاد به جمهوری اسلامی نیست؛ به موانع تحقق انقلاب است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 10 فاز کار و کارگری/ محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی، نخبگان و اهالی فرهنگ کجای ماجرایند؟
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 11/ شاعر افغانستانی: «ایران» عشق من است و برای گرفتن یک ویزا ماهها اذیت میشوم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12/ پدر طلبه شهید افغانستانی مدافع حرم: دید جهانی محمود متأثر از درسخواندنش در ایران بود، آخوند معمولی نبود
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12/ پدر شهید افغانستانی:از «راهیان نور» خاک جبهههای ایران را سوغات آورد و آخرمثل شهدای ایرانی شهید شد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» - 13 /مخترع افغانستانی: دانشمند دانمارکی پاسخ داد ایران تحریم است؛ یاد «ما میتوانیم» امام افتادیم و تحریم را شکستیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -14/ فاز «ویزای فرهنگی»/ «ویزای فرهنگی»، گره کور مساله مهاجرین افغانستانی را باز میکند؟
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -15/ فاز «ویزای فرهنگی»/ «رئیس انجمن دوستی ایران و افغانستان:«ویزای فرهنگی»،نیازمند تسهیلی کوچک در بوروکراسی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -16/ فاز «ویزای فرهنگی»/ رایزن فرهنگی ایران در کابل: «ویزای فرهنگی» منتظر اقدام وزارت خارجه است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -17/ فاز «ویزای فرهنگی»/ محمدکاظم کاظمی: مسئولان از مهاجرت دوباره نترسند، «ویزای فرهنگی» مسیر بازگشت را هموار میکند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -18 فاز کار و کارگری/ توضیحات مدیرکل اتباع خارجی وزارت کار درباره محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -19 فاز«از قندهار تا خرمشهر»/ روایتی از جوان شهید «افغانستانی» که در جنگ «ایران» روی سیمخاردارها خوابید
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/افغانستان در قاب سینمای ایران(1) /توحیدی: مخملباف، به تصویر افغانستانیها در ایران لطمه زد/عطایی:بعد از 30 سال،منتظر نگاهی عادلانه در سینمای ایرانیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/افغانستان در قاب سینمای ایران(2)/ کیانیان: در «روبان قرمز»حریف آرمانگرایی حاتمیکیا نشدم/ برجی: شهیدآوینی در اوج جنگ، دغدغه مهاجرین افغانستانی داشت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/افغانستان در قاب سینمای ایران(3)/ محمدی:نگاه فروکاسته به ادبیات و زبان افغانستانی هم وجود دارد/ کیانیان: این میزگرد استقبال از آینده است، گذشته را رها کنیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -21 /نهاد ریاستجمهوری خواستار بازبینی در مساله «ویزای فرهنگی» مهاجرین افغانستانی شد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -22 فاز «تحصیل»/ «ناهماهنگی» و «بلاتکلیفی» بزرگترین مساله تحصیل مهاجرین افغانستانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -23/ فاز «تحصیل»/ بسیج مردمی برای مهربانی به همکلاسیهای افغانستانی امسال بچههای ایرانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -24/فاز «تحصیل»/ مشکل در اقدام شایسته دولت درباره «تحصیل کودکان مهاجر افغان»/ برخی مدارس هنوز پول میگیرند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -25/ فاز «تحصیل»/ دانشجوی افغانستانی رتبه اول کنکور: هر دانشگاه و هر مسئولی خودش برای مهاجرین تصمیم میگیرد/ نتیجه این همه هزینه دلخوری شده
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -26/ فاز «تحصیل»/ قائممقام وزیر: دریافت وجه از کودکان افغان غیرقانونی است/عضو کمیسیون آموزش مجلس: پول گرفتن، طفره از قانون است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -27/ فاز « از قندهار تا خرمشهر» / هفته «دفاع مقدس»، برای ایرانیها و افغانستانیهاست:"شهید دادهام از دردتان خبر دارم"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 28/ فاز «از قندهار تا خرمشهر» / ماجرای یک شهید افغانستانی جنگ: "کارگرِ سبزیکارِ گردان ما ایرانی نیست؛ اما از ما بسیجیتر است"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 29/ فاز «از قندهار تا خرمشهر» / بیش از 2هزار مزار شهید، یادگاری مهاجرین افغانستانی در ایران باقی ماند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ30/ فاز«از قندهار تا خرمشهر»/گفتگو با همسر یک شهید ایرانی جهاد افغانستان:"همه مسلمانیم، ایرانی و افغان نداریم"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ31/ فاز«از قندهار تا خرمشهر»/ جانباز افغانستانی: «چرا» ندارد، مشکل زیاد دارم اما افتخار میکنم که جانباز جنگ ایرانم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ32/ محرم در «دولتخان»، افغانستانِ تهران/ آرمانخواهی ایرانی و افغانستانی ندارد+ فیلم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ33 /«شهادت؛ از کابل تا دمشق»+ فیلم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 34 / تغییر در تلویزیون؛ این بار در «90»
انتهای پیام/