خیابان «ایران» در سارایوو محصول کار مستندسازان ایرانی است نه مدیریت فرهنگی

خیابان «ایران» در سارایوو محصول کار مستندسازان ایرانی است نه مدیریت فرهنگی

خبرگزاری تسنیم: در دومین بخش از گفتگو با سهیل کریمی مستندساز برجسته ایرانی به گفتگو در مورد جریان جدید مستندسازی در ایران پرداخته‌ایم. کریمی اعتقاد دارد جریان مستندسازی انقلابی راه خود را دیگر پیدا کرده است.

خبرگزاری تسنیم: 

دومین انتخاب برای گفتگو با مستندسازان درباره پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» آدم رک و بی‌ملاحظه‌ای است که کانون‌های بحران جهانی خیلی خوب می‌شناسندش.سهیل کریمی، روزنامه‌نگار و مستندساز برجسته انقلابی پاسخ‌ش به پرسش چرایی عقب‌ماندگی سینمای ایران در عرصه جهانی را به سالها قبل برمی‌گرداند.روزگاری که «جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از عالم» جای خودش را به «جنگ جنگ تا پیروزی» داد.

چند سال پیش سهیلی کریمی به همراه یارغار مستندسازش در عراق توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و چند ماهی را در زندان‌ آمریکایی‌ها گذارند و حالا در حالی که زیر بیلبوردهای تبلیغاتی یک برنامه تفریحی؛ مسابقه رالی بازیگران چشم آبی و خوش رنگ و آب سینمای ایران نام یار قدیمی‌اش به چشم می‌خورد، سهیل کریمی مشغول سروکله زدن با مدیریت انواع و اقسام نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی است تا کمک مالی بگیرد تا جنگ سوریه بدون مستندساز ایرانی طی نشود، در حالی که هنوز هزینه شخصی 50 میلیونی مستند مذاکرات هسته‌ای ایران با 5+1 روی دستش باقی مانده است.
اگر امروز لفظ «پاراچنار» مثل یک واژه ژاپنی بی‌معنا برای ما نمی‌ماند مدیون سهیل کریمی و سهیل کریمی‌هاست نه مدیریت و مدیریت‌ها.

تسنیم:‌در بررسی وضعیت هنر و فرهنگ انقلابی باید حتما در مورد بدنه مخاطبان هنر و فرهنگ هم صحبت می کنیم؛ بدنه‌ای که تولیدکننده نیست. این واقعیت بزرگی است جوانان بسیجی و انقلابی ما دغدغه مصرف فرهنگی پیدا نکرده اند و در این چرخه خاص و ناقص تولید و توزیع و مصرف فرهنگ در ایران قرار نگرفته اند.الان وضعیت به گونه‌ای است که هر محصول هنری و فرهنگی انقلابی برای درآوردن پول هزینه خودش هم مشکل دارد. مخاطبان بالقوه فرهنگ و هنر انقلاب پای کار نیامده‌اند

من باز هم مقصر را مدیریت می‌‌دانم. بخش مهمی از این موضوع به مهندسی فرهنگی و چارت ترسیمی فرهنگ کشور که براساس سلیقه مدیران ترسیم شده است بر می گردد. ما اگر سینمای سالم و مدیریت خوبی در سینما داشتیم؛ با همین سرعت حرکت افتان و خیزان از لحاظ جذب مخاطب بسیار جلوتر بودیم. متأسفانه سینمای ما مدیریتی در محتوا نداشته است. کدام فیلم هالیوودی را می شناسید که در گیشه موفق شود یا مثلا اسکار بگیرد ولی از فیلترنهادهای نظامی و برخی نهادهای خاص آنجا نگذشته باشد.

امکان نداردهالیوود فیلمی را مطرح کند که از این فیلترها رد نشده باشد. نمی خواهم بگویم که در آمریکا برای ساخت هر فیلمی ایجاد محدودیت می کنند اما این واضح است که کسی که همراه با سیاست های جریان اصلی سینما در آمریکا  نباشد و فیلم مستقل و خلاف جریان آبی بخواهد تولید کند، به یک طریقی جلویش موانعی ایجاد می‌شود.

اما در ایران اوضاع دقیقا برعکس است.کدام فیلم سینمایی ما بر اساس ایدئولوژی جمهوری اسلامی طبق یک مدیریت از بالا به پایین شکل گرفته است و یا اگر چنین حالتی به صورت شخصی به وجود آمده است به او حتی در بخش دولتی پولی تزریق کرده‌ایم. آن ور دنیا با افتخار می گویند، فیلمنامه 300 برای پنتاگون است و هزینه آن برای وزارت خارجه آمریکاست. هیچ پنهان کاری‌ای هم ندارند. اما ما در سیستم دولتی‌مان که باید وظیفه‌اش دستگیری از ایدئولوژی جمهوری اسلامی باشد در سینمای دولتی در حال تحقیر کردن آن هستیم و فقط فیلم هایی پیشرفت می کنند که مافیاهایی مثل خانه سینما آن را بالا بیاورند. پس این بی‌دغدغگی بچه‌ها و مصرف نشدن کالای فرهنگی بی‌دلیل نیست. ما سینمای انقلابی نداریم تا مصرفش کنیم.در کنار همه این ها ما هجمه ای مثل ماهواره را هم داریم و صداوسیمای ما هم به جای ترویج باورهای انقلابی در بین مردم، هدف خود را قرار گرفتن در نقطه مقابل غرب  و مبارزه با آن سیستم قرار می دهد و نتیجه‌اش می‌شود همینی که می‌بینیم.

تسنیم: این که هدف بدی نیست آقای کریمی. تعریف دل پر درد شما از صداوسیما را زیاد شنیده‌ایم. اما کجای اینکه صداوسیما یک سیاست مقابله با غرب برای خودش تعریف کرده است مشکل دارد؟ باید تشکر هم کنیم

خیلی ساده است. صداوسیما به دلیل «حب‌ علی» جلو نمی‌رود بلکه به دلیل «بغض معاویه» جلو می‌رود و با این کار به جای اینکه یک سیاست ایجابی برای ترویج فرهنگ انقلابی داشته باشد فقط  به طرد و نقد ناشیانه آن طرف محدود خواهد شد.  صداوسیما با این سیاست عملا خودش را محدود و بی‌کارکرد می‌کند. این همه ظرفیت‌های نهفته در انقلاب وجود دارد که صداوسیما به سراغش نمی‌رود و آن وقت فقط منتظر است ببیند بقیه ماهواره‌ها سیستم رسانه‌ای غرب چه کار می‌کنند و بعد ضد و علیه آن را بسازد. نیت صداوسیما صحیح نیست نتیجه‌اش هم تغییر سلیقه و ذائقه های مردم بر خلاف آن چیزی می شود که صداوسیما خواسته است. وقتی این تغییرات در جامعه ما تزریق می شود، مردم ما دیگر فیلم، تئاتر و هنر دینی را نمی پسندند و فرهنگی که براساس باورهای انقلاب اسلامی بود را دیگر فقط به زور می توانند تحمل کنند.این همان اتفاقی است که در جامعه امروز افتاده است. اگر من نوعی خودم را بکشم و در بدترین شرایط دنیا بروم و مستند بسازم، چند نفر با حوصله می توانند پای مستندم بنشینند؟

مردم اراده می‌کنند و کانال تلویزیون را تغییر می‌دهند و می بینند که یکجا ساختمان پزشکان و جای دیگر مهران مدیری برنامه دارد.بعد مستند را انتخاب کنند؟ 

همه  این برنامه ها با هدف‌گذاری ندیدن فلان کانال ماهواره ای و یا بالا بردن بیلان کاری صداوسیماست. من با یکی از مدیران صداوسیما سرکار خنده بازار نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. من بهش گفتم که فکر نمی کنید این طنزها یک مقدار سبک است و شما در حال توهین مداوم به شعور ملت هستید؟

پاسخش این بود که برنامه بیننده دارد و شما نمی دانید آمار بیننده های ما تا چه اندازه بالاست. من این استدلال را نمی‌فهم و نمی دانم اگر مردم یک فیلم جنسی هم بخواهند، صداوسیما باید آن را پخش کند؟

تسنیم:‌نکته جالبی است. خیلی از دوستان مستندساز سالهاست که اعتراض‌شان را به تلویزیون محدود به این کرده‌اند که چرا مثلا مستندهای ما در ساعت 12 در یک شبکه دورافتاده پخش می‌شود یا اینکه چرا مستندها تبلیغ نمی‌شود و تکرار ندارند.، در حالی که من خیال می‌کنم مشکل اصلی ما این نیست. یک مستند در بهترین ساعت هم پخش شود کسی در تلویزیون آن را نمی بیند چون کسی ذائقه مستندبینی ندارد. رسانه ملی ما تفریح شده است...

و صداوسیما به زور در حال تغییر ذائقه انقلابی باقی‌مانده است. ما را مجبور کرده‌اند که ذائقه‌مان را تغییر دهیم. اواخر دهه 70 و نزدیک سال 80  چند مستندم را برای یکی از شبکه‌های تلویزیون بردم. مدیر شبکه به من حرف جالبی زد، ‌گفت:« مدیر بالادستی ام به من گفته است ساختن اثر درباره دفاع مقدس،دود و باروت و خونریزی دیگر کافی است. بهتر است اگر چیزی در این فیلم حماسی مثل دلیران تنگستان و تفنگ سرپر بسازید. مردم دیگر از دفاع مقدس خسته شده اند.»
این موضوع را مدیر ارشد صداوسیما به زور به مدیر پایین دستی خود که بنده‌خدا خودش از بچه‌های جنگ بود می‌گفت. یعنی نه تنها فرهنگی را به عنوان نقطه مقابل فرهنگ ما در صداوسیما مطرح می‌کنند بلکه با فرهنگ اصیلی که داشتیم هم مقابله می کنند.
هنوز معتقدم صداوسیما را باید به عمق 10 متر خاکبرداری کرد و خاکش را با توبره برد و از اول چیز دیگری بنا کرد. سهم عمده ای از فرهنگ ما به نوع نگاه صداوسیما بازمی‌گردد. اگر این دیدگاه صحیح بود و با نگاه مردم ما در یک راستا قرار می گرفت اوضاع خیلی فرق می‌کرد.

تسنیم: خیلی‌ها این حرف‌ها را قبول ندارد و اتفاقا اکثریت انتقادها به صداوسیما در همین سالها این بوده است که چرا درها را باز نمی‌گذارید، چرا چندصدایی نداریم. چرا همه سلیقه‌های حتی معارض با ایدئولوژی‌های انقلاب جایی در صداوسیما ندارند.سر همین قضیه فتنه به صداوسیما اعتراض می‌کردند که چرا مخالفان جمهوری اسلامی،حرفهای دو نامزد خاص و طرفداران سبزررنگش را پوشش نداد.

صداوسیما اتفاقا بیشتر در اختیار جریان غیرانقلابی است وما عقیده داریم باید به فرهنگ انقلابی برگردد. آن وقت همان طوری که شما می‌گویید عده ای می‌گویند چرا بیشتر از این به ما در صداوسیما سهم نمی‌دهید. در همین جریان فتنه تا روزهایی که صداوسیما باور به فتنه بودن جریان نداشت، کارمان طول کشید، قسمت‌هایی که دست و دلش می‌لرزید محافظه‌کاری می‌کرد، هنوز به میدان دفاع از انقلاب و نظام نیامده بود آن جریان داشت گسترش پیدا می‌کرد ولی درست از زمانی البته  آن هم براساس نظرات آقا مجبور شد با همه قوا به میدان بیاید و یکسری چیزها را به مردم نشان دهند،ماجرای عکس امام را نشان داد عاشورا را نشان داد همین چیزها را نشان داد اوضاع تغییر کرد. حماسه 9 دی شکل گرفت...

تسنیم:‌بحث به حاشیه‌های جالبی کشیده شد. اما کمی هم منحرف شد. من هنوز پاسخ آن سوال را نگرفتم که چرا بچه هیاتی ما بچه بسیجی ما پای رسانه و محصول فرهنگی انقلابی نمی‌ایستد.گفتید که مدیریت چه قدر مهم است. اما معمولا همه چیز در مدیریت خلاصه می‌شود و آخرش هم اتفاقی نمی‌افتد. همه چیز همین است؟ بچه‌ هیاتی ما باید برای فرهنگ و رسانه انقلابی هزینه می‌داد و اگر این اتفاق می‌افتد چه قدر همه چیز فرق می‌کرد. یادم می‌آید که محمدرضا شفیعی می گفت اگر دو میلیون بسیجی از این ده میلیون بیایند و «سر به مهر» را ببیند جریان سینما عوض می‌شود

نمی خواهم بگویم این بچه ها سواد این جریان را ندارند ولی هنوز به برداشت صحیحی از این جریان فرهنگی نرسیده‌اند.اما این وسط یک نکته هم این است که  ملاک ما این بچه ها نیستند بلکه مرتضی آوینی، امام خمینی و حضرت آقاست و براساس نگاه آنها در فرهنگ و هنر جلو می‌رویم.

به نظرم این دوستان هنوز نتوانسته‌اند ضرورت‌ها را تشخیص دهند. در حوزه سیاست جریانات بسیار مشخص و واضح است. موقعی ضرورت ایجاب می کند که در جایی حضور فیزیکی داشته باشیم ، بیانیه بدهیم، اعتراض خودمان را اعلام کنیم و کاملا همه چیز مشخص است. وضوح و شفافیت این جریان به ما کمک می کند که سریع وارد عمل شویم اما حوزه فرهنگ ظریفتر است و به دقت نظر بیشتری احتیاج دارد و معمولا هم مرزبندی‌ها در آن واضح و مشخص نیست. ما معمولا همیشه از جایی ضربه خورده ایم که با یک خلا فرهنگی روبرو بودیم. ما همیشه مقابل تهاجم فرهنگی ضعیف بوده ایم اما در حوزه تهاجم نظامی هیچ وقت ضعیف نبوده ایم.

من فکر می‌کنم مشکل از ضرورت است. اگر بچه ها متوجه ضرورت فعالیت فرهنگی شوند، وارد این حوزه می شوند و آن را کاملا تحت تاثیر قرار می‌دهند.اما این ضرورت ها خوب شناخته و شناسانده نمی‌شود. کسانی که فرماندهی را بر عهده دارند باید این ضرورت ها را به بچه ها  گوشزد کنند و نمی‌کنند. البته آدم‌هایی مثل  نادر طالب زاده را هم داریم که نقش درستی ایفا می کنند. نادر مدام در حال شناساندن ضرورت ها به بچه هاست. اما کم‌اند و برای به وجود آوردن یک جریان نمی‌توانند زیاد کاری کنند..

تسنیم:‌دوست دارم بحثمان را مستقیم‌تر به حوزه مستندسازی وارد کنیم. نمونه مستقیم برخورد خودمان را مثال می‌زنیم. هر روز چندتایی خبر از ساخت مستند جدید می‌آید. فکر می‌کنم حداقل ماهی 10خبر مربوط به مستندهای جدید داریم. از بین همه اینها تقریبا 90 درصدش مربوط به مستندهای طبیعیت و حیات وحش و بناها و رسوم تاریخی و این جور چیزها می‌شود. من تعبییرم این است که در حوزه مستندسازی و در جریان فرهنگ ایرانی دچار سوء تفاهم بزرگی شده ایم. در شرایطی که مادر جمهوری اسلامی ایران با همه شرایط خاصش زیست می‌کنیم واقعا ما نیاز داریم که کسی 2 سال وقت خود را بگذارد بر روی چیزی به نام مثلا کرکس ایرانی که کجاها زندگی می‌کند. در حالی که بغل گوشمان دو تا جنگ مهم و هزاران جنایت تاریخی انجام می‌شود و ما به عنوان یک آدم انقلاب اسلامی فقط نگاهشان می‌کنیم. از طرف دیگر جریانی هم در مستندسازی شکل گرفته است. جوانانی مستندسازی به میدان آمده ‌اند و فهمیده‌اند که مستندسازی به سبک انقلاب اسلامی یعنی چی و بالاخره فضا را دارند تغییر می‌دهند. چه خبر است بالاخره

من فکر می‌کنم مستندسازی طبق همان چیزی که اول بحث به آن اشاره کردید، تنها جایی باشد که حرفی برای گفتن در دنیا داریم، حتی  تعابیر تأیید نشده‌ای درباره  فیلم نجات سرباز رایان اسپیلبرگ وجود دارد که او گفته است این مستند را براساس مستندهای ایرانی جنگ مثل روایت فتح ساخته است. اما حتی اگر کسی هم نگوید خودمان داریم می بینیم . اما این فقط  به دیدگاه خود بچه‌ها باز می‌گردد.الآن وضعیت به گونه‌ای شده است که ما واقعا بچه‌هایی داریم که اگر ضرورت را تشخیص دهند و نقطه اورژانسی برای یک جریان پیدا کنند؛ حتما در آن مقطع و جریان حضور مستقیم پیدا می‌کنند و این چیز کمی نیست. در مقطعی از زمان آقای طالب زاده و برجی مستند معروف" خنجر و شقایق" را در بوسنی می سازند و صداوسیما با پخش آن مخالفت می کند. اما جالب است بدانید که در اثنای ساخت این مستند صرف حضور بچه ها در آن‌جا باعث می شود که نام یکی از خیابان های سارایوو به نام خیابان ایرانی تغییر پیدا کند.

اما قبول دارم که ما باید خیلی جلوتر از این‌ها باشیم. ما می توانیم کل انقلابمان را با تصویر صادر کنیم. در دهکده جهانی مارشال مک لوهان به راحتی می توانیم با وسایل ارتباط جمعی جهانی حرف انقلاب را بزنیم؛ ما اگر بتوانیم حرفمان را به دنیا بزنیم همیشه از نقطه مقابلمان یک گام جلوتر بوده ایم.اگر فقط بتوانیم حرفمان را منتقل کنیم.

اما این نیاز به یک پشتوانه لجستیک و عقبه تدارکاتی قوی دارد. چیزی که همیشه دچار مشکل بوده است و نه تنها در این مسیر به ما نمی رسیده بلکه می خواستند به ما نرسد.
کاملا واضح است که حرکت‌ قابل توجهی در این سالها در حوزه مستندسازی صورت گرفته است. بچه‌های جوان انقلابی آمده‌اند و در حال خارج کردن کنترل جریان مستندسازی ایرانی از دست مستندهای بی‌خاصیت و بی‌کارکرد فعلی‌اند. برآیند حوزه مستندسازی شایسته عنوان جمهوری اسلامی را در آینده چه طور پیش‌بینی می‌کنید. دوست دارم این پیشرفت قابل‌قبول را پایه‌ای برای پیشرفت فرهنگی و رسانه‌ای ایران قرار دهیم.

به نظرم بچه هایی که در حوزه مستند فعالیت می کنند راه خود را پیدا کرده اند و نیازی به مرشد و یا تعیین مدیر برای ساخت مستند هم ندارند.

همین قدر که همین الان بچه‌های مستندساز ما در چند جای دنیا برای مستند سازی حاضر شده‌اند برای ما کافی است.عابدین مهدوی مستندساز ایرانی الان به جاهایی می رود و کارهایی می‌کند که مستندسازهای دنیا فکرش را هم نمی‌کنند.

طبیعتا ما هم به آنها اعتماد داریم چون عملکرد و محصول کار و علاوه بر آن تقوای این بچه ها را دیده ایم. چون به این مسیر اعتماد داریم می دانیم جایی که در آن قدم می گذاریم براساس موقعیتی که آقا و امام برایمان ترسیم کرده‌اند است. نیازی نداریم  جلو برویم و انتهای قصه را می بینیم. انتهای قصه را می دانیم و همین برای ما کفایت می کند اما برای مدیریت نه. مدیریت باید شرایطی فراهم کند که من  از بودجه خود و خانواده ام خرج نکنم تا بتوانم  جلو بروم.

خود من همین الان دو سه کار تمام نشده دارم. به آقایان بارها یادآوری کرده‌ام که در برخی حوزه‌ها مثل سوریه ما الان احتیاج مبرم به حرف زدن داریم، اما کسی گوش نمی‌کند. وزارت خارجه به من مجوز خروج نداد و بودجه‌هایی که قول داده بودند هم نرسید.نهایتا خودم به آنجا رفتم. با پس انداز خودم و قرض گرفتن برای کارم هزینه کردم اما امکان ادامه دادن آن را ندارم. چون واقعا دیگر پول ندارم

البته بچه‌ها مسیر خودشان را جلو می‌روند، نیازی هم به کسی یا چیزی ندارند اما این توجیه کم‌توجهی مدیریت نمی‌شود

تسنیم:‌و البته که همه چیز هم بودجه و مسائل مادی نیست و بیشتر داد مستندسازها از بی‌توجهی‌ها بی اهمیتی‌ها و  ندیده انگاشتن هاست

و  البته قبل از تمام این مسائل ذائقه سازی. تغییر ذائقه مردم و جهت دهی افکارشان به سمت دوران جنگ الان دیگر واقعا بسیار سخت شده است. برگشتن به آن فرهنگ حالا دیگر با این تغییر ذائقه بسیار سخت شده است اما باز هم امکان پذیر است. با همان معجزه امام خمینی در خصوص مدیریت اوضاع در زمان انقلاب ؛ الان هم امکان همراه کردن مردم وجود دارد اما احتیاج به یک همت بلند دارد که نیاز به یا علی گفتن فرماندهان دست پایین و بالا دارد که متأسفانه ما حتی در اعتقاد به علی(ع) مشکل داریم.

تسنیم:‌یک اقدام نوظهور برای حمایت از مستندسازی تاسیس شبکه مستند بود اما ظاهرا مستندسازها زیاد به این شبکه خوش بین نیستند

بگذارید ماجرای مستند اخیرم خودم را تعریف کنم تا بفهمید چرا. سال گذشته برای مستندسازی وارد بحث مذاکرات هسته ای شدم. این چیزی بود که نفس انجام شدنش برای من دغدغه بود. اگر تیم مرتضی آوینی و یا تیم بچه هایی که در جنگ  بودند آنجا حضور پیدا نمی کردند، امروز ما چیزی از جنگ برای انتقال به بچه های خودمان نداشتیم. اگر افرادی مثل امیرحسین فردی وارد حوزه رمان نویسی و خاطره نویسی نمی شدند، ما حتی در عرصه انقلاب اسلامی حرفی برای گفتن نداشتیم. اگر افرادی در آن مقطع جان خود را در طبق اخلاص نمی گذاشتند و عکاسی نمی کردند، امروز چیزی برای دیدن نداشتیم.

یکی از این جبهه های جدید امروز ایران هم  بحث مذاکرات هسته ای بود. من براساس احساس تکلیف این قضیه  را دنبال می‌کردم و نمی خواستم کارم اصلا رسانه ای و جنجالی شود. نمی دانم از چه طریقی این موضوع به گوش مدیر شبکه مستند رسیده بود در یک محفل افطاری، ایشان در این خصوص با من صحبت کردند البته حدس زدم که از طریق شورای عالی امنیت ملی متوجه این موضوع شده‌است. ایشان گفت خوشحال می شویم اگر کار را برای ما بیاورید. من مدت‌ها بود که البته صداوسیما را می شناختم و با آن کار کرده بودم و به مسائل خاص این سازمان به خصوص نگاه مدیریتی آنها به مستند آشنا بودم. مقداری از رفتن به سمت آن اکراه داشتم. اما در هر صورت این حرف زده شد و مختصر قراری هم گذاشته شد، اما رفت که رفت و  دیگر هم کسی دنبالش نرفت.البته من همان اعتقادم این بود که اگر در محافل دانشجویی مستندم را نمایش بدهم و  درباره مستندم صحبت کنم و پرسش و پاسخی هم برقرار شود برایم بازخورد بهتری از صداوسیما دارد. با همین رویکرد پیش رفتم اما هزینه ها به خصوص با توجه به قضیه اخیر بالارفتن ارز به طور سرسام آوری بالا رفت و  امروز به جایی رسیده ایم که دیگر نمی توانیم ادامه دهیم.

فکر می‌کنم حضور در این میدان و ثبت مستند لحظات این مذاکرات برای ایران بسیار مهم است.یک موردش را فقط اشاره می‌کنم. برآیندی که ما ازدیدگاه خبرنگاران در آنجا می گیریم، دقیقا تبدیل به برداشت کل غرب می شود. الان مذاکرات آلماتی 2 مقداری به حاشیه رفته است و دقیقا می توان گفت که به دلیل فشار رسانه های غربی بود آنقدر رسانه ها در این عرصه قدرت دارند ما انجا در حال رصد دقیق و مستقیمی از جریان رسانه‌ای غرب در مورد پرونده هسته‌ای ایران بودیم.در هر صورت این کار به دلیل حمایت نشدن پیگیری نشد تا اینکه سیما فیلم از من خواست که درباره مستندم با آنها وارد مذاکره شوم. به هرحال شرایط شبکه مستند به عنوان یک شبکه پخش آرشیوی مشخص است و از لحاظ مالی با مشکل روبرو هستند اما سیما فیلم دیگر دستش باز بود.برای من و گروه حمایت سیما فیلم به عنوان موسسه ای که از پروژه های میلیاردی دفاع می کند، مهم بود. اما وقتی پیش رفتیم رئیس وقت سیمافیلم برای تهیه بلیط 10، 20 میلیون تومانی سفر به آلماتی مستأصل مانده بود. وقتی من و عواملم تنها هزینه بلیط رفت و برگشتمان به آلماتی 10 میلیون تومان شده بود، چه طور امکان داشت که با همین هزینه صداوسیما به 4 یا 5 کشور خارجی سفر کنیم و کارمان را به انجام برسانیم؟

این واقعیت نگاه صداوسیما به مستند است. صداوسیمایی ها می خواهند چند فیلم آرشیوی در کنار یک قصه به صورت سطحی و سرهم بندی شده قرار بگیرد و مصاحبه‌ای و نریشنی هم روی آن بگذاریم و فقط پخش شود و نشان دهند در عرصه مذاکرات هسته ای کاری انجام داده ایم.

البته همین چند روز پیش سر همین مستند سوریه من متوجه توجه شخص وزیر به مساله شدم و قرار شده است که شخص وزیر پیگیر کار باشد که باز هم جای شکرش باقی است.

تسنیم:‌حالا که به بحث شرایط تولید مستند رسیدیم خوب است که در مورد مسأله بغرنج توزیع محصولات هنری و فرهنگ انقلاب اسلامی هم صحبت کنیم؛ چیزی که مشکل اساسی بچه های حزب اللهی تولید هنر انقلابی است. شما با مستندهای‌تان چه کار می‌کنید؟

بعضی کارها به طور عمومی در صداوسیما پخش شده است و بعضی دیگر در بعضی از جوامع دانشگاهی به صدها و هزاران تکثیر رسید. اکثر دوستان با " رد پای آذرخش" آشنا هستند. بعضی کارها برای مراکز استان ها با وجهه سیاسی یا اجتماعی بوده اند. کارهایی از قبیل " شعبده شیطان" ،" خواب آشفته" و یا " روزنه انحراف" در این حوزه هستند. این کارها در اینترنت وجود دارد و در بعضی برآوردهایی که مدیران به ما داده اند مثلا " شعبده شیطان" چیزی حدود 25 میلیون سی دی در جامعه ما پخش شده است.
معمولا اگر تهیه کننده مستند بوده‌ام، خودم آن را در محیط اینترنت گذاشته‌ام. بعضی از آثار بوده اند که به در 50، 60 یا 70 دانشگاه و یا محفلی نخبگان حضور پیدا کردیم و فیلم را نمایش دادیم. «شکست هیمنه» که درباره شکست نیروهای انگلیسی و آمریکایی در خلیج فارس است، از جمله این مستندهاست. یادم می‌اید که پرسش و پاسخ این فیلم در یک دانشگاه 7 ساعت طول کشید.

در بعضی آثار هم تهیه کننده نبوده‌ام و همه چیز منوط به اجازه تهیه‌کننده که اغلب مرکز گسترش سینمای مستند بوده است که البته قول وارد کردن این مستندها را در شبکه خانگی و به وسیله موسسه رسانه های تصویری داده بودند، اما هنوز به سرانجام نرسیده است.

شکل دیگر کارمان هم این است که بچه مسلمان ها و حزب اللهی ها به من زنگ می زنند و اجازه تکثیر کارم را می‌گیرند و من هم چون خودم تهیه‌کننده هستم، استقبال می‌کنم.

تسنیم:‌از بین همه این‌ها شیوه توزیع صحیح برای برای دیده شدن آثار حزب‌اللهی‌ها به خصوص بچه های مستندساز که اغلب هم خودشان تهیه کننده آن هستند چه سیستمی است؟

به نظرم بهترین شکل تلفیق رسانه منبر و تصویر است. در حال حاضر بچه‌های دانشجو و محافل فرهیخته ما آنها که جمعی هستند، و همایشی می‌گذارند و صحبتی هم در خلالش در مورد اثر انجام می‌دهند؛ محیط مناسبی برای این جور کارها به وجود آورده‌اند.

در هفته گفته سه چهار محفل از من برای مستند پاراچنار دعوت کردند و من نیز این دعوت را بدون چشمداشت انجام دادم. همین قدر که فیلم دیده شد، کافی است و اصلا نیازی به حرف زدن نبود.

به نظرم این نوع توزیع با تلفیق رسانه مستند و منبر پاسخ بهتری را دریافت می کند. در صورتی که در شبکه مستند ممکن است ساعت پخش نامناسب باشد و مخاطب کانال را تغییر دهد و همه چیز در یک لحظه از بین برود.

اما در این نوع کارها چون خودم به طور مستقیم تأثیر مستند را روی مخاطب می بینم، به انجام کارهای بعدی، آسیب شناسی و نقد وبررسی آن کمک می کند. به نظرم نوع توزیع را باید تغییر داد. الان دیگر  رسانه یابی بسیار بیشتر از زمانی که توزیع رسمی حاکم بوده است، جواب می دهد.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران