تاجیک: مخالفان بومی‌سازی علوم انسانی مبادا اسیر "دیو" دیگری باشند

تاجیک: مخالفان بومی‌سازی علوم انسانی مبادا اسیر "دیو" دیگری باشند

استاد علوم سیاسی درباره بومی‌سازی علوم انسانی معتقد است افرادی که با بومی‌سازی و اسلامی‌سازی علوم مخالف هستند باید تکلیف خود را روشن کنند که مبادا دیو را منکر شوند اما اسیر دیو دیگری باشند.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی در مصاحبه با شماره جدید عصر اندیشه مباحث مهمی را در خصوص وضعیت کنونی علوم سیاسی در ایران و جهان مطرح کرده است.

  • بیشتر بخوانید
  1. انتشار هفدهمین شماره از مجله "عصر اندیشه"
  2. پاسخ‌های کچوئیان به ادعای فروپاشی جامعه ایرانی
  3. مناظره عبدی و شجاعی‌زند درباره "شبهه فروپاشی جامعه ایران"

یکی از  بخش‌های این مصاحبه دیدگاه تاجیک درباره مسئله بومی‌سازی و اسلامی‌سازی علوم انسانی است که در ادامه از نظر خوانندگان خواهد گذاشت. مشروح مصاحبه دکتر تاجیک در مجله عصر اندیشه قابل دسترسی است.

عصر اندیشه: برخی از شکست پروژه علوم سیاسی در ایران سخن می‌گویند. ما امروز با وضعیتی مواجهیم که از یک‌سو اساتید ایرانی علوم سیاسی که بسیاری از آن‌ها در خارج از کشور تحصیل کرده‌اند و از منظری تماماً غربی به محیط پیرامون خود می‌نگرند، نتوانسته‌اند دانش غربیِ خود را با شرایط جامعه ایرانی به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی وفق دهند زیرا انقلاب اسلامی را به‌چشم یک ناسازه در دنیای مدرن می‌بینند، لذا با این جامعه سنتی و حکومت دینی حاکم بر آن دچار تعارض هستند و احساس ناخوشایندی به آن دارند و با نگاهی یأس‌آلود از بن‌بست جامعه ایرانی و فروپاشی عن‌قریب آن سخن می‌گویند.

اما از سوی دیگر همین اساتید در مقابل هرگونه تلاشی که برای بومی‌سازی و اسلامی‌سازی علوم سیاسی در ایران به‌منظور انطباق آن با شرایط جامعه ایرانی صورت می‌گیرد، به‌شدت موضع می‌گیرند و با اتهام ایدئولوژیک و دستوری کردن علم به آن می‌تازند، این در حالی است که جنبه‌های ایدئولوژیکِ مکاتب مدرن مانند لیبرالیسم را به‌راحتی پذیرا هستند. شما وضعیت کنونی علوم سیاسی را در ایران چگونه تحلیل می‌کنید؟

محمدرضا تاجیک: از چند منظر می‌توان به این موضوع پرداخت؛ منظر اول همان دوگانه قدرت و دانش فوکویی است. علم سیاست به‌عنوان یک منظومه معرفتی و دانشی از همان بدو تولدش با قدرت ممزوج بوده است. طبیعتاً قدرت می‌خواسته صدای خود را از زبان علم سیاست پژواک دهد. علم سیاست برای پژواک صدای مقاومت ایجاد نشد، بنابراین هرگاه که این علم بازتولید می‌شد، دست نامرئی قدرت در پشت آن نهفته بود.

بی‌شک قدرت نمی‌خواهد عرصه‌ای را برای مواجهه و تقابل با خود ایجاد کند، لذا تا قبل از پیروزی انقلاب که ما شاهد حاکمیت قدرتی متمرکز بودیم، نمی‌شد انتظار یک علم سیاست نقاد و خلاق را داشت که بخواهد قسمتی از راه‌حل مشکلات جامعه باشد و در متن و بطن تدبیرها حضور یابد، بلکه سیاست یک علم کلیشه‌ای با تعاریف مشخص و بی‌روح و بسیار منجمد بود که از دل آن نه نظریه، نه استراتژی و نه تاکتیک بیرون می‌آمد و هیچ‌گاه در کنار رخدادهای جامعه ما حضور نداشت و همواره قاصر از این بود که بتواند تحلیلی از شرایط موجود و پیش‌بینی و تخمینی از شرایط آینده به دست دهد.

منظر و عامل دوم در خصیصه جهان‌شمولی علم سیاست نهفته است. ما علم سیاست را بدون این‌که دخل و تصرفی در آن داشته باشیم به‌صورت یک بسته‌بندی مشخص عیناً در یک بستر متفاوت قرار دادیم لذا اتفاقی که افتاد این بود که این بستر متفاوت نتوانست با آن رابطه برقرار کند، زیرا همان تئوری‌های غربی را گرفتند و بدون توجه به ذائقه، فرهنگ، روح و روان و زمینه جامعه ایرانی به آن حُقنه کردند. طبیعتاً جامعه ایرانی هم دل‌درد گرفت و استفراغ کرد.

شما نمی‌توانید یک فرهنگ، سبک زندگی، نظام اندیشگی و گفتمان متفاوت را از یک بستر کاملاً متفاوت و با اقتضائات متفاوت بردارید و در جای دیگر بگذارید، این یک سهل‌انگاری اندیشه‌ای است. باید بتوانیم دیالکتیک و دیالوگ میان متن و زمینه را برقرار سازیم تا امکان مفاهمه ایجاد شود تا ماحصل پیوند آن‌ها فرزند خلفی باشد، در غیر این صورت یک تأخیر تاریخی ایجاد می‌کند، این همان اتفاقی بود که در جامعه ما افتاد، یعنی وقتی علم سیاست به‌نزد ما آمد، دانشگاه‌ها و اساتید و دانشجویان ما از این علم همان انتظاری را داشتند که جامعه غربی از آن داشت.

یعنی چنین می‌پنداشتند که هر دال علم سیاست مدلولی استعلایی دارد که تردیدی در آن روا نیست و در نتیجه انسان ایرانی باید مدلول قدرت، سیاست، عدالت و مدنیت را همان‌گونه بفهمد که انسان غربی می‌فهمد، لذا زمینه غربی مانع از آن شد که علم سیاست بخواهد و بتواند با توده‌های مردم و با روح و ذهن جامعه رابطه‌ای برقرار سازد. علم سیاست به‌مثابه بیگانه‌ای بود که نتوانست خود را آشنا جلوه دهد.

پس برخلاف تصوری که بسیاری از اساتید ما دارند، معنای توجه به زمینه‌ها این نیست که ما وارد نوعی امپریالیسم بومی‌سازی و ایدئولوژی‌سازی شویم، اتفاقاً وقتی یک امر را جهان‌شمول می‌کنیم به‌معنای ایدئولوژی‌سازی است زیرا ایدئولوژی‌ها جهان‌شمول بودند. کدام ایدئولوژی ادعای محلی بودن دارد؟ همه ایدئولوژی‌ها مدعی پیام تمام‌بشری، تمام‌نسلی و تمام‌عصری هستند پس اگر کسی مدعی شد که ایدئولوژی‌هایی مثل مارکسیسم و لیبرالیسم باید از جایگاه جهان‌شمول خود به‌زیر کشیده شوند، آیا او دارد ایدئولوژیک فکر می‌کند؟ البته در پس و پشت بومی‌سازی هم ممکن است دسیسه ایدئولوژیک‌سازی وجود داشته باشد یعنی قدرت مسلط می‌تواند علم را با ایدئولوژی خود وفق دهد. اما به هر حال چاره‌ای جز این نیست که بکوشیم نه به ورطه ایدئولوژی‌های جهان‌شمول غربی درافتیم و نه گرفتار ایدئولوژی قدرت محلی شویم.

باید تلاش کنیم نگاهی از زمینه و منظر خود به این متن بیندازیم و قرائت خود را داشته باشیم. باید متنی مثل علم سیاست را از عرش به فرش جامعه خود بیاوریم و آن را قسمتی از راه‌حل مشکلاتمان قرار دهیم، در غیر این صورت چنین علمی در عرصه اجتماعی ما نمی‌تواند هیچ‌گونه نقش‌آفرینی داشته باشد، پس دوستانی که با بومی‌سازی و اسلامی‌سازی علوم مخالف هستند باید تکلیف خود را روشن کنند که مبادا دیو را منکر شوند اما اسیر دیو دیگری باشند.

مبادا به نام این‌که می‌خواهند جلوی ایدئولوژیک شدن دانش سیاسی را بگیرند، خود موجب بازتولید یک ایدئولوژی بسیار ارتدوکسی‌تر و منجمدتر شوند و ما را وادارند تا به‌صورت کلیشه‌ای به چیزی تن دهیم که بسیاری از دقایق آن در تجربه زیسته و زیست‌جهان ما معنا پیدا نمی‌کند. ما تجربه زیسته و زیست‌جهان متفاوتی داریم. معنای بومی شدن این است که دانش غربی بیاید و با تجربه زیسته و زیست‌جهان من دیالوگ داشته باشد، نه این‌که کاملاً منطبق شود بلکه هم زمینه محلی را مورد سایش قرار دهد و هم خودش ساییده شود.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon