عکس‌نگاشت- اصفهان| مادری به من آموخت که دلتنگی را صبوری کنم

عکس‌نگاشت- اصفهان| مادری به من آموخت که دلتنگی را صبوری کنم

دستان لرزانش را از تابوت سرد جوانش برنمی‌دارد، حرف‌ها دارد برایش امان بدهید.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، مادر است، دلش برای دردانه‌ای که چند روز پیش راهی سفرش کرده بود تنگ شده و بیقرار است، آن روز که کاسه آب را پشت سرش خالی کرد باری دیگر آروزهایش را مرور می‌کرد.

مادر است، حتی وقتی فرزندش کنارش ایستاده و به رویش لبخند می‌زند هم دلش برایش پر می‌زند و پر از دلتنگی می‌شود چه رسد به حالا که عده‌ای از خدا بی خبر جان جوانش را گرفته‌اند و او هر چقدر هم فریاد بزند بغضش خالی نمی‌شود که نمی‌شود.

حالا دستان لرزانش را بر پیکر بی جان همان پسری گذاشته است که برای رفتن به خانه ابدی به بدرقه‌اش آمده است. صدای جمعیت را نمی‌شود، صدای هیچ کس را نمی‌شود جز آخرین حرف‌های جوانش و آخرین لبخندش.

جمعیت بر پیکر لرزان مادر فشار می‌آرود، مردم هم حق دارند با پسر او وداع کنند، اما دل مادر طاقت نمی‌آرود که جای دستانش را به دیگری بدهد، از مردم می‌خواهد که امانش بدهند، می‌گوید حرف‌ها دارم با او، بگذارید با او حرف بزنم. اما فقط فریاد است که به گوش می‌رسد، شاید این فریاد خلاصه تمام حرف‌هایی باشد که در دل بیقرارش نهفته است و به زبانش نمی‌آید.

قدم برمی‌دارد، چادر مشکی‌اش را بر سر محکم می‌کند، اما هنوز هم دست از تابوت پسر برنداشته است. هیچ تکانی او را از تابوت جدا نکرده است. لحظات آخر را می‌خواهد اینگونه پسرش را در آغوش بکشد.

غم این دلتنگی مادر را زنده زنده می‌کشد. این را می‌گوید و باز هم فریاد می‌زند.

بغضش ترکیده است، دست از تابوت پسر برنمی‌دارد، بارها می‌گوید: «مادر دلم برایت تنگ می‌شود، با دلتنگی‌ام چه کنم».

عکس از فوزیه یکتاپور

یادداشت از ثریا قنبری

انتهای پیام/ ع

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon