روایت یک بیسیم چی از عملیات آزاد سازی خرمشهر؛ یاد آوری تمام صحنه‌های جنگ در خرمشهر تنم را می‌لرزاند


روایت یک بیسیم چی از عملیات آزاد سازی خرمشهر؛ یاد آوری تمام صحنه‌های جنگ در خرمشهر تنم را می‌لرزاند

رزمنده عملیات آزاد سازی خرمشهر گفت: وسایل خانه مردم در کوچه پس کوچه‌ها پخش بود شهربوی دود و آتش می‌داد نخل‌ها سوخته بودند آن صحنه‌ها به قدری غم انگیز است که هر وقت یادم می‌آید، دست هایم می‌لرزد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بهبهان،  هرچه قدر هم بگردید، زیباتر از جمله های معمار پیر جمهوری اسلامی نمی یابید، آنجا که درباره خرمشهر و آزادشدنش از کنه وجود، جملاتی الهی را واگویه می کند: « فتح خرمشهر فتح خاک نیست، فتح ارزشهای اسلامی است؛ خرمشهر شهر لاله های خونین است! خرمشهر را خدا آزاد کرد».

خرمشهر آن روزها آسوده نشسته بود در کنار کارون زیبا و دل انگیز و کشتی هایی که مدام در حال حرکت بودند و این بانگ پرشور و طراوت بوق کشتی ها بود که شهری پر از تکاپو و تلاش را نشان می داد! شهری که برای خودش سری در میان سرها داشت و افتخارش این بود که به او عروس خلیج فارس می‌گفتند.

خبر فتح خرمشهر برای مردم ما آنقدر وجدآور بود که گویی خانواده ای بزرگ فرزند از دست داده خود را بازیافته بودند و در میان اشک ها و لبخندها، جای بسیاری از بچه های این مرز و بوم را خالی می دیدند.

سوم خرداد یک حماسه ملی است؛ اگر حضور ملت در صحنه جبهه های دفاع نبود، نه حماسه آن پیروزی  تحقق می یافت و نه حماسه حضور مردم در جشن پس از پیروزی. بنابراین به حق میتوان گفت پاسداشت فتح  خرمشهر در گرو پاسداشت حضور مردم در همه صحنه‌ها است.

مردمی که از همان آغاز حمله دشمن بعثی جانانه مقاومت و دفاع کردند و صحنه‌های بی بدیلی از ایثار و فداکاری را آفریدند. مردمی که یک لحظه از یاد خرمشهر غافل نشدند تا آن را دوباره به دست آوردند.

در ادامه خاطره‌ای از رزمنده دسته شناسایی آزادسازی خرمشهر در لحظه ورود به شهر به رشته تحریر درآمده است که می‌خوانید.

شمس الله بهاری، بی سیم چی بهبهانی دسته شناسایی در آزادسازی خرمشهر در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در بهبهان اظهار داشت: بعد از مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر، تعدادی از سربازان بعثی را به اسارت گرفتیم، یکی از سرباز‌ها به پای گروهبان بهاری افتاد و التماس می‌کرد که او را نکشیم.

وی افزود: ما او را نکشتیم و درنهایت اسلحه‌های غنیمت گرفته را دادیم تا حمل کند؛ این سرباز بعثی از اینکه او را نکشتیم، خیلی خوشحال بود و برای خودش آواز می‌خواند.

بیسیم‌چی دسته شناسایی بیان کرد: وقتی وارد گردان شدم از من پرسیدند که «چه کاری بلد هستی؟» من هم گفتم «کار‌های الکتریکی بلدم»؛ گفتند «پس می‌توانی با تلفن و بی سیم خوب کار کنی؟» من هم گفتم «یاد می‌گیریم» بعد من شدم بی سیم چی لشکر 92 زرهی گردان دژ خرمشهر که  بعد از مدتی هم بی سیم چی دسته شناسایی شدم.

وی گفت: در مرحله اول عملیات الی بیت المقدس خط نگهدار و حمله کننده برای آزادسازی جاده خرمشهر بودیم. در مرحله اول که جاده خرمشهر را گرفته بودیم، گروهبان بهاری - فرمانده دسته که تشابه فامیلی با من داشت بسیار مقید بود که بچه‌ها نباید آسیب ببینند.

این رزمنده دفاع مقدس عنوان کرد: من و گروهبان بهاری در سرتاسر خط تردد میکردیم، به او می‌گفتم «پس بچه‌های دیگر نیایند؟» او گفت: «نه، با این حجم آتش بچه‌ها شهید می‌شوند» پرسیدم «پس من چی؟» گفت: «اشکال نداره بلایی سر من و شما بیاد، برای بچه‌ها اتفاقی نیفتد».

وی تصریح کرد: تا پایین خاکریز یکی دو کیلومتر جلو رفتیم، بچه‌های گردان‌های دیگر در آنجا خط را نگه داشته بودند. من و بهاری یک کلاشینکف بیشتر نداشتیم، ما 3 عراقی را اسیر کردیم که افسر و درجه دار و سرباز بودند و آن‌ها را پیاده کردیم و با جیپی که داشتیم آن‌ها را به مرکز دسته شناسایی بردیم.

وی ادامه داد: فردای آن روز از کنار جاده‌ای که آزاد شده بود، من و بهاری و یکی از هم دوره‌ای‌های خدمت سربازی به نام «علی اصغر طاهری» و بچه‌های بسیج وارد مرحله بعدی عملیات شدیم، طاهری آرپی‌چی زن بود که دست چپ او آسیب دیده بود و به طاهری گفتم با ما نیا گفت: «حداقل می‌توانم گلوله‌های آرپی جی را با خودم بردارم» از سربازان تیپ 3 همراهمان بود که آرپی جی زن بود؛ حدود 7 نفر بودیم.

بهاری خاطر نشان کرد: از دسته شناسایی من و بهاری و طاهری بودیم، از کنار جاده به پشت محل مقر عراقیها رفتیم، چند تا آرپی جی زدیم آن‌ها فکر کردند که محاصره شده‌اند و در آن منطقه عقب نشینی کردند که بچه‌ها 9 عراقی را اسیر کردند و حدود 8 نفرشان هم در این حمله غافلگیری کشته شدند.

بهاری اظهار داشت: از خط عراقی‌ها گذشتیم و به سمت بچه‌های خودمان رفتیم، علی اصغر از جلوی من حرکت می‌کرد و اسلحه در دستم بود، یکی از رزمنده‌ها به طرف ما آمد و دست طاهری را گرفت تا با خود ببرد؛ به او گفتم «کجا میخواهی ببری؟» گفت: «می‌خواهم ببرم او را بکشم!» پرسیدم «برای چی؟» گفت: «برادرم را شهید کردند و میخواهم از این انتقام او را بگیرم». گفتم «عزیزم برو برای خودت اسیر بگیر من این را برای خودم گرفتم» بعد کلی با طاهری به این ماجرا خندیدیم.

وی افزود: کمی دیگر جلو رفتیم، یک رزمنده دیگر با دیدن علی اصغر، فکر کرد او عراقی است و لگدی با او زد؛ من گفتم «چرا میزنی؟» علی اصغربا لهجه اصفهانی گفت «ولش کن بهاری» آن رزمنده با تعجب به بهاری نگاه کرد و گفت «این اسیر عراقی چرا با لهجه اصفهانی حرف می‌زند!. این درحالی بود که ما یک عراقی را اسیر گرفته بودیم اسلحه‌ها روی دوشش بود و کسی کاری با او نداشت؛ چون اسلحه همراهش بود کسی فکر نمی‌کرد عراقی باشد.

رزمنده عملیات آزاد سازی خرمشهر بیان کرد: من بی سیم چی بودم، همیشه یک بار اضافی روی دوشم بود و خودم را به خاکریز تکیه میدادم تا بار سنگین کمتر اذیتم کند؛ فرمانده‌ام به من گفت کمی استراحت کن تا برگردم؛ حدود یک ساعتی گذشت و بهاری نیامد و یکی از بچه‌ها رفت  و  زمانی که آمد به من  گفت بیا گروهبان بهاری مجروح شده است.

وی گفت: گروهبان بهاری را به عقب جبهه بردند، دیگر فرمانده نداشتیم و خودم شدم فرمانده دسته. مرحله دوم عملیات را باید آغاز می‌کردیم؛ این مرحله پیشروی برای آزادسازی پادگان حمید بود؛ ما خط نگهدار بودیم. مرحله سوم آزادسازی خرمشهر بود که دوشادوش رزمنده‌ها پیشروی می‌کردیم.

این رزمنده بهبهانی عنوان کرد: وارد شهر که شدیم، شهر پر از مین بود، برخی از خانه‌ها بر اثر اصابت گلوله کاملاًتخریب شده بود؛ ظرف و ظروف و وسایل خانه مردم در کوچه پس کوچه‌ها پخش بود شهربوی دود و آتش می‌داد نخل‌ها سوخته بودند آن صحنه‌ها به قدری غم انگیز است که هر وقت یادم می‌آید، دست هایم می‌لرزد.

انتهای پیام/ن

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon